هيچ لغتي كاملتر و جامعتر از لغت «نژادپرستي» بيانكننده رفتار ما ايرانيها درقبال افغانيها نيست. البته اصطلاحات، الفاظ و لغات ديگري هم ميتوان براي توصيف رفتار ما، ظرف سه دهه گذشته در قبال افغانيهايي كه از بد سرنوشت و حادثه به ايران پناه آوردهاند، به كار گرفت؛ «مغرضانه»، «ناقض اصول اوليه حقوق بشر»، «غيراسلامي»، «غيراخلاقي»، «مغاير با قانون اساسي ج.ا.ا»، «خجالتآور»، «مغاير با اصول و كنوانسيونهاي بينالمللي در مورد حقوق پناهندگان» و ساير اصطلاحات مشابه و همرديف.
نژادپرستي ايراني؟
نویسنده: صادق زیباکلام، پژوهشگر و تحلیلگر سیاسی
هيچ لغتي كاملتر و جامعتر از لغت «نژادپرستي» بيانكننده رفتار ما ايرانيها درقبال افغانيها نيست. البته اصطلاحات، الفاظ و لغات ديگري هم ميتوان براي توصيف رفتار ما، ظرف سه دهه گذشته در قبال افغانيهايي كه از بد سرنوشت و حادثه به ايران پناه آوردهاند، به كار گرفت؛ «مغرضانه»، «ناقض اصول اوليه حقوق بشر»، «غيراسلامي»، «غيراخلاقي»، «مغاير با قانون اساسي ج.ا.ا»، «خجالتآور»، «مغاير با اصول و كنوانسيونهاي بينالمللي در مورد حقوق پناهندگان» و ساير اصطلاحات مشابه و همرديف.
اما هيچكدام آنها به درستي و كاملبودن «نژادپرستي» و «تبعيضنژادي» نيست. نه به واسطه آنكه فرماندار اصفهان يا يكي ديگر از مسوولان پايتخت صفويه آنان را از بالارفتن از تپهها و صخرههاي «كوه صفه» محروم ساخت؛ نه به واسطه آنكه مقامات با فضل و كمال استان مازندران هفته پيش اعلام كردند كه اجازه نخواهند داد هيچ افغاني اعم از آنكه حضورش در كشور قانوني است يا غيرقانوني، به استانشان بيايد، نه به واسطه آنكه رفتار موهن، غيراخلاقي و غيرانساني ما ايرانيان كه البته پرچمدار علم، دانش، تمدن، فرهنگ و معرفت هستيم در قبال افغانها در ايران واقعا حكايتي است، بلكه به واسطه نفس نگاهي كه ما به افغانها داريم.
نگاهي كه بهترين تعريفي از آن ميتوان داشت آن است كه بگوييم يادآور نگاه سفيدپوستان آمريكايي نژادپرست به سياهپوستان، يا نگاه سفيدپوستان اروپاييتبار ساكن آفريقاي جنوبي در زمان رژيم آپارتايد به آفريقاييها. ايكاش حكايت تلخ رفتار ما با افغانها فقط محدود ميشد به مقامات اصفهاني يا مازندراني. انسان ميتوانست بگويد كه يكي دو مقام مسوول كجسليقگي و غرضورزي كردهاند. ايكاش اينگونه بود. بدبختي آن است كه موضوع به كجسليقگي دو يا چند مسوول سطحينگر و بيدانش در اصفهان يا مازندران محدود نميشود.
واقعيت آن است كه رفتار ناشايست، تبعيضآميز و مغاير با اصول و موازين حقوق پناهندگان ما با افغانها خيلي عميقتر از اين حرفهاست. براي درك عميق رفتار غيرانساني ما با افغانها كافيست ميان رفتار غربيها با پناهجويان ايراني كه به كشورهاي مختلف اروپايي، آمريكا، كانادا يا استراليا پناهنده شده يا مهاجرت كردهاند، يا رفتار ما ايرانيها با افغانها مقايسهاي نماييم. به عنوان يك قاعده كلي و حسب موازين بينالمللي، هر پناهجو كه به يك كشور غربي ورود ميكند، بعد از مدتي كه به عنوان يك پناهجو پذيرفته ميشود از همه حق و حقوقهايي كه اتباع آن كشور برخوردار هستند، برخوردار ميشود. صرفنظر از آنكه پناهجو قانوني يا غيرقانوني وارد آن كشور شده است. طبيعي است كه اگر او غيرقانوني به آن كشور داده شده باشد، مدت زماني كه به پروندهاش رسيدگي ميشود خيلي طولانيتر خواهد شد تا زمانيكه او قانوني به آن كشور مهاجرت كرده باشد.
اما به هر حال بعد از آنكه يك پناهجو در هيبت يك پناهجو يا مهاجر در كشور ميزبان پذيرفته ميشود، همانطور كه گفتيم شهروند آن كشور ميشود. اگر جرمي يا خلافي مرتكب شود، با همان قوانين، مقررات و ضوابطي كه در مورد شهروندان خود آن كشور جاري است محاكمه و مجازات ميشوند؛ از كليه خدمات شهروندي و رفاهي كه اتباع كشور ميزبان از آن برخوردارند، برخوردار ميشود. اعم از آموزش و پرورش رايگان، خدمات درماني و بهداشتي، حقوق ايام بيكاري، حق اولاد و قسعليهذا. به بيان ديگر، يك مهاجر ايراني پس از آنكه به عنوان مهاجر در سوئد، نروژ، دانمارك، انگلستان، فرانسه، آلمان، كانادا، آمريكا يا استراليا پذيرفته ميشود با وي همانند شهروندان همان كشور رفتار ميشود. حاجت به گفتن نيست كه اين امتيازات شامل اعضا خانواده و وابستگان او هم ميشود حتي اگر آنها به هنگام ورود به آن كشور، همراه وي نبوده باشند.
اما در ايران؛ يك پناهجوي افغاني صرفنظر از آنكه قانوني وارد كشور باشد يا غيرقانوني، صرفنظر از آنكه يك سال در ايران اقامت داشته باشد يا 10 سال يا 30 سال، از هيچ حق و حقوقي برخوردار نميشود. يك افغاني كه فيالمثل 20 سال است در ايران زندگي ميكند و همسر و فرزند دارد مثل آبخوردن ممكن است توسط نيروي انتظامي از كشور اخراج شود. و باز هم اي كاش اين، همه تراژدي بود!
مشكلات عديدهاي بر سر راه ثبتنام و به مدرسهرفتن فرزندان افاغنه در ايران وجود دارد. بعضا آنها را به مدارس راه نميدهيم، بعضا از آنها هزينه آموزش و پرورش فرزندانشان را ميگيريم، بعضا به آنها مدرك نميدهيم و بعضا اگر يك افغاني مجبور شود فرزندش را از مدرسهاي بيرون آورده و به واسطه تغييرشغلش به منطقه يا شهر ديگري ببرد، به عذاب اليم دچار ميشود. افغانها، دفترچه خدمات درماني ندارند و از همان حداقلهايي كه بههرحال تأميناجتماعي براي كساني كه دفترچه خدمات درماني دارند یا فراهم ميكند، بيبهرهاند.
فيالواقع هر امر اجتماعي كه مستلزم ارائه «فتوكپي شناسنامه» و «كارت ملي» ميباشد، افغانها عملا از آن محرومند به اين معنا كه افغانها نه ميتوانند حساب بانكي داشته باشند؛ نه ميتوانند منزل يا اموال منقول يا غيرمنقولي را خريد و فروش نمايند، نه ميتوانند گواهينامه بگيرند، نه ميتوانند مدرسه بروند و نه ميتوانند استخدام شوند، نه حتي ميتوانند در يك بيمارستان به صورت رسمي بستري شوند نه ميتوانند براي خدماتي اعم از تجاري، زيارتي يا غير آن ثبتنام نمايند و نه هيچ امر و كار ديگري. فرقي هم نميكند كه چند سال در ايران بودهاند. يك افغاني و خانوادهاش كه ممكن است 30 سال هم در ايران زندگي كرده باشند، همين وضعيت را دارند.
از همه اينها اسفناكتر و غيرانسانيتر، رفتار ما با كودكان معصومي است كه ثمره ازدواج يك افغاني با يك ايراني ميباشد. در سه دهه گذشته، هزاران خانم يا دوشيزه ايراني با افغانيها ازدواج كردهاند. حاصل اين هزاران ازدواج، دهها هزار كودكي است كه مادرشان ايراني و پدرشان افغاني است. ميدانم كه خيلي از خوانندگان باور نخواهند كرد، اما از نظر مقامات ايراني، اين افراد وجود ندارند. چون مسوولان ما، اين ازدواجها را به رسميت نميشناسند، يعني ازدواج با «اتباع بيگانه» را به رسميت نميشناسند، بنابراين ثمره اين ازدواجها را هم به طريق اولي به رسميت نميشناسند. لذا به فرزندان اين ازدواجها شناسنامه نميدهند. بنابراين دهها هزار ايراني كه امروز بسياري از آنها به سنين بالاي 18سال رسيدهاند، در كشور هستند كه چون شناسنامه ندارند، وارد هيچ امر و حوزه اجتماعي نميتوانند بشوند.
نه ميتوانند به مدرسه بروند، نه تصديق رانندگي بگيرند، نه بيمه شوند، نه حساب بانكي داشته باشند و نه هيچ چيز ديگري. اين رفتارها را كه ما با همكيشان مسلمانمان كه تازه همنژاد ما هم هستند، انجام ميدهيم، مقايسه كنيد با رفتار غربيهاي بيدين و مذهب در دانمارك، نروژ، فرانسه، انگلستان، كانادا و آمريكا با ايرانياني كه نه همكيش و آيين غربيها هستند، نه همنژاد و همتمدن آنها. سال گذشته در مجلس طرحي تهيه شد كه به مشكلات فرزندان ازدواجهاي ايرانيان با افغانها رسيدگي شود. اما نمايندگان كميسيون قضايي مجلس در همان مرحله رسيدگي در كميسيون، آن را از دستور کار خارج كردند و يكي از مسوولان آن كميسيون به مطبوعات توضيحات كافي داد كه چه خطر عظيمي از بيخ گوش ملت متمدن، مسلمان و بافرهنگ ايران گذشت.
چه اگر آن لايحه به تصويب ميرسيد خطرات عظيمي متوجه امنيت مليمان ميشد. هيچكس هم كه از آن بزرگوار و نه از ساير بزرگواران كميسيون قضايي و حقوقي مجلس نپرسيد كه روشنشدن وضعيت حقوقي دهها هزار انسان كه تنها جرمشان آن بوده كه از مادري ايراني و پدري افغاني به دنيا آمدهاند، چه خطري را متوجه امنيت ملي ايران ميكرد؟
به عنوان يك ايراني، از ملت بزرگ افغان كه برخی ازهمميهنانم اينگونه زشت و غيرانساني با آنها رفتار ميكنند، پوزش ميطلبم. در برابر همه افغانهايي كه خيابانهاي شهرم را تميز ميكنند، ساختمانهاي شهرم را ميسازند، در گاوداريها و ساير مشاغل دشوار شهرم، شرافتمندانه كار ميكنند، به عنوان نگهبان، آبدارچي و مستخدم و مشاغل ديگر نقش ارزندهاي در توليد ناخالص ملي كشور هم دارند، سر تعظيم فرود ميآورم و دستان خسته و پينهبستهشان را با همه وجود ميبوسم و بر روي سرم ميگذارم.
منابع: هفته نامۀ آسمانو هزاره لایف
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر