پته خزانه (گنجينه پنهان) تذكره اي است در شرح حال شعراي پشتون و نمونه هايي از اشعار شان. مرحوم عبدالحي حبيبي، مورخ معروف كه خود را كاشف و يابنده آن كتاب مي داند نوشته است: «نسخه اي از آن دُرشاهوار در بهار سال 1322 ش به دستم افتاد. ..
بعد از آن كه از اهميت آن واقف گشتم، آن را به حضور شوقمندان ادب ملي و در حلقه هاي ادبي و علمي عرضه داشتم و مورد دلچسپي فوق العاده تمام دانشمندان و ارباب ذوق و علم واقع گرديد. مخصوصاً والا حضرت سردار محمد نعيم خان وزير معارف كه از جوانان علم دوست و ادب پرور اند، در انكشاف اين كتاب و تصحيح و طبع آن تشويق معارف خواهانه فرمودند.(1)»
متأسفانه حبيبي ننوشته است كه آن كتاب را چگونه و از كجا و از نزد چه كسي به دست آورده و كتاب، تاكنون كجا بوده است. لازم بود چگونگي پيدايش آن را به تفصيل و با تمام جزئيات مي نوشت و هر نوع شك و شبه را برطرف مي كرد. اما او با سرعتي غير متعارف از اين موضوع عبور كرده و جواب بسياري از سؤالات را گنگ و مبهم باقي گذاشته است.
به هر حال، اصالت پته خزانه بعد از طبع و انتشار به شدت از سوي دانشمندان و صاحب نظران بي طرف مورد شك و ترديد واقع شد. آقاي نجيب مايل هروي نوشته است: «هر چند چاپ افست و عكسي از آن كتاب به عمل آورده ولي از روي عكس به اصل نسخه نمي توان پي برد و هم نمي توان از لحاظ نسخه شناسي و خط شناسي آزمون كرد و به محك مركب شناسي زد. از اين جاست كه پشتو شناسي به نام «دورگنستيرنه» (morgenstierne) در مورد پته خزانه حبيبي و يارانش از نظرگاه زبان شناسي و تاريخ شناسي ايراد هايي را وارد دانسته و گفته است كه صحت نظريات حبيبي و اصالت اين اثر آنگاه مقبول مي افتد كه نسخه خطي از لحاظ فيلالوژي بررسي شود.
«اما حبيبي به جاي آن كه اصل نسخه را به نمايشگاه جهاني آثار دست نويس بفرستد و از پشتو دانان معروف كه در باره زبان پشتو و دستور آن زبان، تدقيق و تحقيق كرده اند دعوت كند تا از نظرگاه نسخه شناسي علمي، اصلي بودن و يا جعلي بودن آن را محقق كنند، استنكاف ورزيده است(2).»
پروفيسور سلطانشاه همام استاد دانشگاه كابل در ضمن يك مقاله تحقيقي تحت عنوان: «دردهاي خراسانيان» كه در مجله حبل الله، به چاپ رسيده است، بحث مشروحي در باره پته خزانه دارد. از جمله نوشته است: «نسخه خطي پته خزانه كه من آن را ديده ام، كاغذ آن قديمي اما خط آن كاملاً جديد بود.
ورق ها با عجله و به شكل كنگره اي از هم جدا شده بودند. صفحات نشاني از لكه و سياهي كه نمايندگي از استعمال آن كند، نداشت. «در سال 1354 كه كنفرانسي در دانشگاه كابل برگزار شده بود و از جمله پروفيسور ماركنشترن نروژي كه تحقيقات طولاني در باره زبان هاي افغانستان نموده و دانشمندي شناخته شده است، در آن كنفرانس شركت كرده بود و من ]همام[ هم حضور داشتم، پروفيسور مذكور كاملاً متيقن بود كه آن كتاب جعلي است. روزي جدال زباني بين او و عبدالحي حبيبي در مورد اين كتاب در گرفت. حبيبي از او مي خواست تا اصالت پته خزانه را گواهي كند، استاد ماركنشترن گفت: ابداً من آن را امضا نخواهم كرد، اگر نسخه اصلي پيدا شد، اولين كسي كه آن را امضا كند من خواهم بود. در آن روز براي من ]همام[ بهتر ثابت شد كه استاد حبيبي از جعلش سخت ناراحت است(3)».
اين بود نظر دو تن از نويسندگان و پژوهشگران صاحب نام افغاني در مورد پته خزانه.
اما من مي خواهم متن و محتواي آن را مورد بررسي و مطالعه قرار داده، از اين طريق اصلي يا جعلي بودن آن را معلوم دارم. ولي قبل از شروع، لازم مي دانم شخصيت حبيبي را اختصاراً براي خوانندگان معرفي كنم.
مرحوم عبدالحي حبيبي متوفي 1363ش فرزند ملا عبدالحق كاكري قندهاري، از مورخين بنام افغانستان است. از او كتب و مقالات گوناگون به زبان هاي پشتو و فارسي به چاپ رسيده است چون تاريخ افغانستان بعد از اسلام، هنر عهد تيموريان، تاريخ خط و نوشته هاي كهن افغانستان، زبان دو هزار سال پيش افغانستان، هفت كتيبه قديم، يك تحقيق نوين در باره كابل شاهان، جنبش مشروط خواهي، حواشي و تعليقات بر طبقات ناصري و... برخي از نوشته هاي او به زبان هاي انگليسي و عربي نيز ترجمه شده است.
پدر حبيبي آخوند بود. خود او نيز دروس عربي را خوانده با ادبيات عرب، مخصوصاً اشعار عصر جاهلي عرب آشنايي داشت. در زبان پشتو از ذوق و قريحه شعري خوبي برخوردار بود، در ساختن لغات و واژه هاي جديد در زبان پشتو خدمات غير قابل انكار انجام داده است.
او از نگاه فكري و طرز انديشه، يك نژادپرست و پشتون گراي مطلق بود. در تحقيقات تاريخي نيز تا حد امكان تاريخ را براساس مفكوره نژادگرايانه خويش تحليل و توجيه كرده و نظريات مشكوك و بعضاً بي اساس زيادي ارائه داده و حتي رجال و شخصيت هاي موهومي تراشيده است. تصحيح نظرات نادرست وي به سال ها كار و تحقيق مداوم نياز دارد.
خصوصيات و زمان پيدايش پُته خزانه
اين كتاب زماني در فضاي مطبوعات كشور ظهور كرد كه پشتونخواهي و ملي گرايي در ميان تحصيل كردگان و روشنفكران و كارمندان دولت و سرمداران رژيم به اوج خود رسيده بود. در واقع آن ها حكومت و ثروت ملي را در انحصار داشتند و در پي تحكيم قدرت و بسط و نفوذ پشتونيزم، تلاش بي دريغي را آغاز كرده بودند.
وحشت و نفرت به سراسر كشور سايه انداخته بود. اقوام غير پشتون را تضعيف نموده يا عملاً از صحنه سياست بيرون رانده بودند. بي اعتنايي در حق ديگران، به ويژه در باره هزاره ها تا بدانجا رسيد كه اسم شان با نفرت و تحقير ذكر مي شد و هزاره بودن خود جرم بود. در مهمترين اثر تأليفي آن روزگار يعني «آريانا دايره المعارف» كه درآن از اقوام وشخصيت هاي شرق و غرب به تفصيل سخن گفته شده، تمام اقوام و قبايل پشتون و شاخه ها و شعبه هاي آن با شرح و بسط معرفي شده اند، اما از هزاره ها كه يكي از پر جمعيت ترين و زحمتكش ترين و سازنده ترين قوم افغانستان اند هيچ نامي نيامده است! گويا قومي به اين نام و خصوصيات در افغانستان وجود نداشته است!
رژيم از سال 1316ش زبان پشتو را زبان رسمي كشور اعلام كرد و تعليم آن را براي محصلين مكاتب و كارمندان دولتي اجباري ساخت. اما به زودي متوجه شد كه آن زبان از حيث تعداد واژگان، براي زندگي شهري به شدت فقير و بينوا است، لذا به تقليد از ايران دوره پهلوي، به واژه سازي پرداخت و لغات جديد زيادي ساخته شد، بدان حد كه شكل آن زبان را دگرگون ساخت.
سازندگان و كاشفان واژه هاي جديد، مورد تشويق و ترغيب بي اندازه قرار گرفته و از امكانات مادي و معنوي برخوردار مي شدند. بودجه هنگفتي به اين كار اختصاص يافته بود. در اين ميان، مرحوم عبدالحي حبيبي يكي از سازندگان واژه هاي جديد، بلكه محور كار ديگر همفكران خويش بود.
زبان پشتو يكي از قديمي ترين زبان هاي قبايل آريايي است، با آهنگ ثقيل و پر صلابت واژه هاي زيادي از فارسي، هندي، عربي و تركي را به عاريت گرفته و در خود حل كرده است. تعداد زيادي از واژه هاي آن مشترك بين فارسي و پشتو است و به زبان فارسي بسيار نزديك. من معتقدم كه به كمك آن زبان، مي توان ريشه بسياري از لغات و واژه هاي فارسي را پيدا و شناسايي كرد.
باري، پته خزانه با مقدمه و پانويس ها و تعليقاتي از سوي كاشف و يابنده آن جناب حبيبي و در سايه كمك و حمايت بي دريغ رژيم، در سال 1324ش در كابل به چاپ رسيد و بعداً مكرراً تجديد چاپ شد و به عنوان يك منبع جديد تاريخي مورد استناد بسياري از مورخين قرار گرفت.
حبيبي براي آن، مؤلفي به نام محمد بن داوود هوتكي تراشيده كه گويا آن را به تشويق و ترغيب شاه حسين هوتكي غلزايي كه از شاهان علم پرور و ديانت گستر بوده، در سال 1141هـ.ق به رشته تحرير درآورده و در 14 شوال 1142هـ،ق از تأليف آن فراغت حاصل كرده است.
در اين كتاب شرح حال 50 شاعر و شاعره پشتو زبان، از قديمي ترين دوران يعني از سال 100 تا 1100 هجري و نمونه هايي از اشعار شان گردآوري شده است. از آن جمله 44 نفر شان مرد و بقيه زن بوده اند. و جود اين تعداد زنان شاعر درميان يك جامعه بدوي و غالباً چادرنشين، در ابتدا كمي عجيب و حتي تحسين برانگيز به نظر مي رسد(4) اما وقتي زمان پيدايش كتاب يعني سال هاي 1315 تا 1322ش را در نظر بگيريم، مي بينيم زماني است كه در شرق و غرب سخن از اعاده حقوق زنان و شركت آنان در مجامع علمي، فرهنگي، سياسي و... است. آنگاه وجود چند زن شاعر در چنين كتابي كاملاً طبيعي مي نمايد، گويا كاشف بزرگوار، نمي خواسته جاي زنان در جامعه متمدن پشتون خالي باشد!
قديمي ترين شاعر پته خزانه، جهان پهلواني است به نام «امير كرور(5)» پسر امير پولاد غوري(6) كه در شجاعت و دلاوري گوي سبقت را از رستم ربوده و در شعر و شاعري يگانه زمان خويش بوده است. او در اوايل قرن دوم هجري مي زيسته و در سال 139 هـ. ق در منديش غور امير بوده است.
شعراي پته خزانه را مي توان به چهار دسته تقسيم كرد:
1- دسته اول مانند امير كرور غوري، شيخ خرسبون، شيخ اسعد سوري، باباهوتك، سكارندوي، شيخ تيمن، شيخ بريخگ و عده يي ديگر اصلاً وجود خارجي نداشته اند، بلكه ساخته و پرداخته ذهن جاعل مي باشد. حتي بعضي از آنها، شخصيت هاي افسانه يي اند.
2- دو سه نفر ديگر مانند ابومحمد هاشم سرواني بستي بر فرض كه وجود خارجي داشته باشند، به طور قطع پشتون نبوده و شعري به زبان پشتو نگفته اند. اشعار منسوب به آن ها ساخته طبع جاعل است.
3- دسته سوم مانند شاه حسين هوتك، ملا زعفران، زينب بنت ميرويس خان وغيره وجود خارجي داشته و پشتو زبان نيز بوده اند، اما به زبان پشتو شعر نگفته اند.
4- گروه چهارم مانند خوشحال خان ختك وجود خارجي داشته و شاعر بوده و به زبان پشتو نيز شعر گفته اند، اما عجالتاً در مورد اشعار اينان سخني ندارم، به شرطي كه اشعار منسوب به آن ها غير از پته خزانه در جاي ديگري نيز آمده باشد.
مؤلف پته خزانه نهايت تلاش كرده است تا ردپايي از شگرد كار خويش برجاي نگذارد، اما ناخواسته اشتباهاتي مرتكب شده كه پرده از روي كارش بر مي دارد و «جعلش» را برملا مي سازد. اينك دلايل ما بر جعلي بودن پته خزانه.
1- يكدسته بودن اشعار
با آنكه اشعار اين كتاب به شعراي مختلفي كه از حيث زماني صدها سال باهم فاصله دارند نسبت داده شده است. اما همه يكدست بوده است و يك روح، يك تفكر و يك سليقه بر همه غلبه دارد، درست شبيه يك ديوان از يك شاعر.
در اشعار فخريه آن همان روح و انديشه حاكم است كه در مراثي آن. گويا همه شعراي آن پشتونخواه و نژادگرا بوده و آرزوي سلطه بر اقوام ديگر را در سر مي پرورانده اند و ازكمبود رجال علمي و هنري در تاريخ شان رنج مي برده اند. در اشعار امير كرور قرن دوم همان تفكر و سليقه حاكم است كه در مراثي زينب بنت ميرويس خان در قرن دوازدهم.
تاثير اشعار فخريه عرب عصر جاهلي بر اكثر سروده ها به وضوح مشاهده مي شود. اينك به چند نمونه از اشعار عربي دقت كنيد، سپش اشعار حماسي و مراثي و مدحيه پته خزانه را با آن ها به مقايسه و سنجش بگيريد تا حقيقت امر برايتان مكشوف گردد.
قريط بن انيف گويد:
فليت لي بهم قوماً اذا ركبوا
شنو الاغاره فرساناً و ركباناً
برگردان: پس اي كاش در عوض اين قوم سست و بي حال، قومي مي داشتم كه هرگاه سوار مي شدند، دشمن را متفرق مي ساختند و براي غارتگري هجوم مي بردند در حالي كه اسب سواران و شتر سواران بودند.
سهل بن شيبان گفته است:
فلما اصبح الشرّ و امسي و هو عريان
فلم يبق سوي العدوان دنّا هم كما دانوا
چون فتنه جنگ از طرف قبيله رقيب آشكار شد، پس براي ما جزء شمني راه ديگري باقي نماند و ما هم بر سر شان يورش برديم و جزاي سختي داديم، آن چنانكه دفعه پيش آن ها ما را جزا داده بودند.
شاعر ديگر گفته است:
تسيل علي حدالظبات نفوسنا
وليست علي غير الظبات تسيل
ما چنان قبيله جنگجويي هستيم كه همواره جان هاي ما بر نوك نيزه و دم شمشير جاري بوده و به جز از دم شمشير، جان هاي ما جاري نبوده است.
ابوالحرب شاعر عصر جاهلي گفته است:
نحن بنو خويلدٍ صراحاً
لاكذب اليوم ولا مزاحاً
ولا دياراً او دماً مفاحاً
ولم يدع بسارح مراحاً
نحن اللذون صحبوا صباحاً
يوم النخيل غاره ملحاحاً
ما قومي هستيم از بني خويلد از حيث نژاد پاك و خالص، امروز روز دروغ و شوخي نيست.
ما بوديم كه صبح هنگام به نخيل تاختيم و غارت كرديم و در غارتگري اصرار ورزيديم. نه كسي را باقي گذاشتيم و نه خر و ني چهارپايان در رهايشگاهش ماند كه غارت نكرده باشيم.
اشعار مراثي و عاشقانه پته خزانه نيز گويا كاپي برگرداني از اشعار عربي اند. انسان خيال مي كند مضامين اشعار عربي را گلچين و جمع آوري كرده، سپس با فرهنگ افغاني آميخته و به پشتو برگردانده اند كه اين عجيب به نظر مي آيد. وقتي از چيرگي حبيبي بر اشعار عربي عصر جاهلي آگاهي پيدا كنيم، معضل تاثير پذيري اشعار عربي بر پته خزانه براي ما حل خواهد شد.
2- تولد ادبيات قبل از تولد جامعه
اگر ادعاي حبيبي را بپذيريم، نتيجه آن خواهد شد كه ادبيات يك ملت، قبل از تشكل و به وجود آمدن خود آن ملت پا به عرصه وجود گذاشته است، و اين بسيار بعيد مي نمايد. نام افغان (اسم ديگري براي پشتون ها) اولين بار در تاريخ ابونصر عبدالجبار عتبي ذكر شده و او از مورخين اوايل قرن پنجم هجري است.
بنابر اين ميان ادبيات پشتون- به خصوص اشعار امير كرور- تا تشكل افغانان به عنوان يك ملت، حدود سه قرن فاصله است. گويا شعر پشتو در قرن دوم هجري در اوج كمال و شكوفايي قرار داشته و پشتون ها به مراتب از فارسي زبانان جلوتر بوده اند، در حالي كه اشعار فارسي در آن زمان از حد يك تصنيف كودكانه تجاوز نمي كرده است. وقتي اسد بن عبدالله سردار عرب در سال 108هـ در ختلان از تركان شكست سختي متحمل گرديد و با حال ابتر به بلخ آمد، مردم از روي تمسخر و شماتت مي خواندند:
از ختلان آمذيه
برو تباه آمذيه
آباره باز آمذيه
خشك و نزار آمذيه
يكي ديگر از اشعار كهن فارسي تصنيف ذيل است:
آب است و نبيذ است
و عصارات زبيب است
سميه رو سپيذ است
اميري شراب خورده، مست وخراب در كوچه افتاده قي پس آورده بود. كودكان مي پرسيدند اين چيست؟ او در جواب تصنيف بالا را مي خواند.
شعر فارسي بدين گونه آغاز شد و پس از چند قرن به كمال خود نزديك گرديد. گفته مي شود اولين شاعر فارسي گوي (البته شاعر به معني واقعي آن) حنظله بادغيسي متوفاي 220 هـ بوده، يعني يك قرن پس از امير كرور مي زيسته است.
همان طور كه يك موجود زنده دوران تولد، كودكي، نوجواني و جواني دارد و تا مرحله اول را طي نكرده، نمي تواند به مرحله بعدي ارتقا يابد، دانش، فرهنگ و ادبيات نيز چنين حالتي دارند. اگر اشعار پته خزانه درست باشد، اين سؤال پيش مي آيد كه چطور اشعار پشتو در همان بدو تولد و بدون آنكه مراحل بعدي را طي كند، ناگهان به اوج كمال خود رسيده است؟ و چرا ادبيات اين قوم پس از هوتكيان تا يك قرن ديگر راه انحطاط و تنزل را پيش گرفته است؟ و چرا اشعار شعراي معروف و شناخته شده شان به پاي اشعار امير كرور، بابا هوتك، شكارندوي، شيخ متي غورياخيل، شيخ اسعد سوري و... نمي رسد؟ و ده ها سؤال ديگر.
ترديدي نيست كه غالب شعراي شناخته شده و واقعي پشتون تحت تاثير شعر و ادبيات فارسي قرار داشته اند و اين تاثير پذيري كاملاً در آثار شان مشهود است. اما تاثير ادبيات فارسي در اشعار پته خزانه اندك و ناچيز است و چنين مي نمايد كه شعراي آن كلاً با فارسي زبانان ميانه خوبي
نداشته اند و اين امكان ندارد مگر اين كه شاعر همه اشعار پته خزانه يك نفر باشد و او بوده كه نسبت به فرهنگ و ادبيات فارسي نظر خوشي نداشته است.
3- سور و سوري
سوري لهجه و تلفظ ديگري است از كلمه غوري(7). همان طور كه به ساكنان كوهستان غور، غوري مي گفتند، سوري نيز مي گفتند. آل شنسب را به آن جهت سوري مي گفتند كه اهل و ساكن غور بودند. بنابر اين «سور» اسم مكان است نه اسم شخص و هرگز كسي در ميان اجداد سوريان، سور نام نداشته تا اين خاندان منسوب به او باشد. بنابر اين اگر به خاندان سوري، خاندان سور گفته شود، مسلماً غلط خواهد بود. چنانچه به يك خانواده كابلي، خانواده كابل گفته نمي شود.
اشتباه حبيبي در آن است كه گمان كرده است شخصي به نام سور در ميان اجداد شنسبيان بوده است و در شرح حال «اميركرور» موهوم گويد: «او از نسل سور واز اولاد سهاك بود(8)». و خنده دار تر آن كه در شعري كه به وي نسبت داده است. از زبان او مي گويد: «دودمان سور را من به سرداري اعتلا دادم(9).»
در شعر ديگري كه به شيخ اسعد سوري نسبت داده، باز همين اشتباه را مرتكب شده و از سوري به سور تعبير كرده است.
اشتباه حبيبي از آنجا نشأت گرفته است كه گمان كرده است كلمه سور و سوري كه ريشه در قديمي ترين واژه هاي آريايي دارد، با واژه (سور) پشتو كه به معني رنگ سرخ است، هم ريشه مي باشد و متوجه نبوده است كه اصل سور، «هور» بوده به معني كوه و اين كلمه هيچ گونه ربط و پيوندي را با سور پشتو ندارد.
هور به صورت هاي «هار» و «هير» نيز مشاهده شده است. تبديل «هـ» به «س» و يا «ش» در گذشته رايج بوده و مثال هاي فراوان دارد، چون سيرجان كه در اصل هيرگان بوده است و يا اسامي زير:
شيروان= هيروان
ماشور= ماهور
سند= هند
پنجشير= پنجهير
سومار= هومار
نرماشير= نرماهير
وهكذا
بدين ترتيب، سور كه همان هور باشد، به تدريج تبديل به غور شده است.
بنابراين، اشتباه به ظاهر كوچك حبيبي (فرق نگذاشتن ميان سور و سوري) در واقع به اندازه يي بزرگ است كه اگر هيچ دليل ديگري بر جعلي بودن كتاب او نبود، فقط همين يك اشتباه كافي بود كه حقيقت را برملا سازد و يافته هايش را پنبه كند.
4- كلمه «من»
حبيبي از پيوند و نزديكي زبان پشتو با زبان قديم هند (سنسكريت) آگاهي داشته و مي دانسته كه پسوند «من» به معني مرد و يا مطلق انسان، در آن زبان مورد استعمال داشته است. خود او به كمك همين پسوند، واژه هاي زيادي در زبان پشتو آفريده است. او نام «تايمني» را كه اسم يكي از قبايل چهارگانه اويماق است، به اعتبار جزء دوم آن، يك واژه قديمي پشتو تصور كرده، سپس با سرعت دست به كار شده و براي تايمني هاي از همه جا بي خبر، پدري تراشيده به نام «شيخ تيمن»!
ترديدي نيست كه او يماقي ها به گواهي تاريخ آداب، سنن اجتماعي و ساختمان فزيكي شان از حيث نژاد ترك هستند –هر چند به زبان فارسي سخن مي گويند- و باهزاره از يك تبار مي باشند. در ميان اقوام ترك و مغول، طوايف زيادي يافت مي شوند كه نام شان با كلمه «من» ختم مي شود، مانند تركمن، تايمن، تومان(10) وغيره.
كلمه تايمني مانند كلمه «اويماق» ريشه در تركي- مغولي دارد و اصل آن دايمني بوده است.(11)
5- واژه هاي مغولي در پته خزانه
اگر كسي قطعه شعري بياورد و ادعا كند كه اين شعر از حافظ است و در آن واژه هايي ديده شود از قبيل اتم، انرژي، باكتري وغيره (واژه هايي كه در قرون اخير وارد زبان فارسي شده اند) آيا هيچ عاقلي ادعاي آنكس را باور خواهد كرد؟ يكي از اشتباهات حبيبي در جعل پته خزانه همين موضوع است. حبيبي پته خزانه را براساس اين فرض جعل كرده است كه گويا پشتو زبانان تا قبل از قرن هفتم هجري، هرگز با هيچ يك از اقوام مغولي حشر ونشر نداشته و همجوار نبوده اند.
پس نبايد در اشعار شعراي متقدمين پته خزانه، هيچ واژه مغولي به كار رفته باشد. اما او كه در شناخت واژه هاي تركي مغولي معلومات چنداني نداشته، كلمات زيادي را كه ريشه در زبان تركي- مغولي دارند، به تصور واژه پشتو در اشعار به اصطلاح شعراي متقدمين گنجانده و اتفاقاً همين موضوع، مشت او را باز كرده است.
مثلاً واژه «ايل» به معني رعيت و فرمانبردار، مغولي است؛ بعد از قرن هفتم وارد زبان فارسي شده و سپس از طريق دري زبانان وارد زبان پشتو گرديده است. حبيبي بدون آگاهي از اين حقيقت، آن را واژه يي پشتو تصور كرده به صورت مصدري آن «ايلايي» در شعر منسوب به شكارندوي كه گويا قبل از قرن هفتم زندگي مي كرده، به كار برده است!
«آغه» به معني زن اشرافي، زيبا و نازپرورده، ريشه در زبان مغولي دارد و از طريق فارسي زبانان وارد پشتو شده، سپس از آن آغلي (غه+لي) و آغليه ساخته اند، به معني دختر خانم قشنگ و زيبا. پسوند «لي» به معني مشابهت، در زبان پشتو و فارسي هزارگي كار برد دارد. حبيبي واژه آغلي را دوبار در شعر منسوب به شكارندوي و يك بار به صورت آغليه در شعر منسوب به شيخ تيمن موهوم به كار برده است.
«تاخون» يا «تاخوم» واژه يي مغولي است و به يك نوع بيماري مزمن مثل يرقان وسل گفته مي شود. البته مجازاً به غم و غصه نيز اطلاق مي شود. اين واژه احتمالاً در زمان بابريان وارد زبان پشتو شده است. اما حبيبي آن را در شعري كه به شيخ تيمن نسبت داده، به كار برده است(12).
«يورغه» و «يورش» تركي است به معني تند رفتن اسب، تاختن و يورش بردن، يرغه با حفظ معني وارد زبان پشتو شده و از آن مصدر يرغل و يرغلل را ساخته اند. حبيبي، يرغل را در شعري كه به امير كرور نسبت داده بكار برده است.(13) و نيز در شعر منسوب به شكارندوي مكرراً استعمال كرده است.
وجود واژه هاي مغولي در اشعار پته خزانه، آن هم در اشعار شعراي متقدمين قبل از قرن هفتم هجري، بيانگر اين معناست كه اين كتاب جعلي است و در زمان هاي اخيرساخته شده است.
البته كلماتي، چون چمتو، تلاش، تالان و.. نيز ريشه در زبان تركي- مغولي دارند، اما چون در اشعار شعراي متوسطين به كار رفته اند، روي آن ها بحثي نداريم.
6- واژه هاي ساختگي
زبان را مي توان به درخت تناوري تشبيه كرد كه از يك طرف دايم بر شاخ و برگ آن افزوده مي شود و از طرف ديگر ممكن است برخي از شاخه هاي آن به دليل نرسيدن آفتاب و يا افتادن آفت، بخشكد و از ميان برود. اما در هر صورت تعداد شاخه هاي مرده و خشكيده بيشتر خواهد بود.
بنابر اين هرچه از عمر زبان بگذرد، بر تعداد واژه هاي آن افزوده خواهد شد و در اين ميان، ممكن است تعداد اندكي از واژه ها بنابر علل و عواملي متروك و مهجور شوند. شايد يكي از عمده ترين علل متروك شدن يك واژه، آن باشد كه عملاً مفهوم آن نيز از جامعه رخت بر مي بندد.
مثلاً «كيته» در لهجه هزارگي به معني آهن آتش زنه است و با آمدن كبريت، استعمال اين وسيله متروك شد و قهراً واژه آن نيز به فراموشي نهاده شد. همين طور «جهاز» به دستگاهي گفته مي شد كه با آن روغن دانه هاي روغني را ستخراج مي كردند و با آمدن روغن نباتي در بازار، ديگر نيازي به استفاده از آن دستگاه نبود و كار آن به تعطيلي كشيد. طبعاً واژه جهاز نيز به فراموشي سپرده شد. بنابراين هيچ واژه اي بدون علت متروك نمي شود، مگر آن كه واژه بهتر و رساتري جاي آن را بگيرد.
مؤلف پُته خزانه بدون توجه به نكته فوق، از پيش خود واژه هاي زيادي درزبان پشتو ساخته وآن ها را درلابه لاي اشعار شعراي موهومي گنجانده، سپس مدعي شده است كه اين واژه ها درقديم در زبان پشتو رايج بوده ومورد استعمال قرار مي گرفته اند، اما به مرور زمان و بدون هيچ دليل وعلتي متروك وفراموش شده اند. از جمله مي نويسد واژه هاي ذيل درزمان قديم درزبان پشتو رايج بوده اند واكنون متروك شده وبايد از نو احيا گردند.
واگمن= پادشاه
ستر واگمن= شاهنشاه
پلاز= تخت و اريكه شاهي
رپي= پرچم
سوبمن= فاتح
جگرن= افسر جنگجو
ژبلور= عسكر وسرباز
پاسوال = پاسبان ياپادشاه
خاتيح= مشرق
لويديحگ= مغرب
پنحگ= جهان خلقت
دريحگ= منبر
بيلتون= دنيا
بل مي تون= وطن
ريإدله= زلزله وزمين لرزه
اگر سخن جناب آقاي حبيبي را بپذيريم، اين سؤال پيش مي آيد كه چطور ممكن است پشتون هاي قديم كه بدوي و چادرنشين بودند و حكومت وسلطنت نداشتند، براي شاه، شاهنشاه، افسر، عسكر، پرچم، تخت واريكه سلطنتي، فاتح، نگهبان، مشرق ومغرب، جهان خلقت، دنيا، ميهن وزمين لرزه واژه هاي مخصوص به خود را داشتند، اما همين كه شهرنشين شدند وبه تمدن روي آوردند و داراي حكومت وسلطنت وعسكر ولشكر شدند واشد نياز به واژه هاي ياد شده پيدا كردند، آن واژه ها برخلاف قانون طبيعت، به طور ناگهاني ويكباره ازصفحه فرهنگ پشتون حذف گرديدند و فقط چندتاي آن به طور معجزه آسا در پُته خزانه باقي ماند وبس. گويا واژه هاي ذيل نيز به همان سرنوشت دچار شده اند.
برمل = ظهر
ترمل= شام
لرمل = عصر
جنأي = گل
خگوار= صبر وآرام
كرونكي = آبشار
ويرنه= ماتم وسوگواري
ويرمن= ماتمزده وسوگوار
نمنحگی چار= نماز خوان، نمازكار
تورنمري= سياه پوش وماتمزده
جاجي وجاجل- فكر و فكر كردنچ
خگلوريحگ = رباعي
دوه يحگ = مثنوي
و...
جناب حبيبي مدعي است كه واژه هاي فوق در قرون گذشته درزبان پشتو رايج بوده و مورد استعمال قرار مي گرفته اند. بعدها بدون هيچ دليلي وبدون آن كه واژه ديگري جاي آنها را بگيرد، از ميان رفته اند!
من اينك از ارباب خرد و دانش مي پرسم كه آيا چنين چيزي از نظرزبان شناسي وسير تكاملي زبان ونيز از نظر تاريخ وجامعه شناسي وقانون طبيعت امكان پذير است؟
حبيبي بدون اين كه خود خواسته باشد، به اين معنا اعتراف كرده است كه تاريخ پشتون سير قهقهرايي داشته است؛ يعني درگذشته بسيار مترقي بوده وهرچه زمان به پيش رفته، اين ها عقبگرد كرده اند، به قسمي كه حتي توان حفظ وحراست از واژه هاي موردنياز شان را نداشته اند.
حبيبي با اين كار خويش توهيني بزرگ به اقوام شريف وشجاع وآزاده پشتون روا داشته است.
مؤلف پُته خزانه با خلق واژه هاي جديد، درحقيقت مي خواسته با يك تير دو نشان بزند: نخست، واژه هايي را كه خودساخته، به عنوان قديمي ترين واژه ها در زبان پشتو رايج سازد و دوم، قدمت واصالت اشعار خودساخته خويش را با گنجاندن آن واژه ها به اثبات برساند.
شايد اين كار براي افراد ساده لوح، قناعت بخش و نيز گمراه كننده باشد، اما براي صاحب نظران واهل تحقيق هيچ ارزشي ندارد.
علاوه بر آنچه كه ذكر شد، وضعيت ظاهري واژه هاي مورد ادعاي حبيبي، بيانگر تازگي وجعلي بودن آنها است. وي به تقليد از ايران دوره پهلوي، آن واژه ها را ساخته و به عنوان واژه قديمي وفراموش شده قالب زده است، مثلاً ؛
واژه پاسوال به تقليد از پاسبان فارسي ساخته شده است.
خگلوريحگ دقيقاً ترجمه رباعي است.
دوه يحگ ترجمه مثنوي است.
خاتيحگ با الهام ازكمله خاور ساخته شده است.
ريإيدله از زمين لرزه اقتباس شده است.
عجيب تر آن كه بعضي واژه هايي كه حبيبي باعجله ودستپاچگي ساخته است، با قواعد زبان پشتو نيز سازگاري ندارد. مثلاً پسوند «تون» به مكان كوچك ومحدود اطلاق مي شد و آن هم دريك مورد ديده شده اند. مثلاً به لانه مورچه «ميري تون» يعني مورچه دان(14) گفته مي شد. او با الهام از همين يك مورد، از پسوند «تون» واژه هاي بسياري ساخته است، مانند.
پوهنتون = دانشگاه
درملتون= داروخانه يا درمانگاه
بل مي تون= وطن
بيلتون = دنيا
بت تون= بتكده ومعبد
گفته شدكه زبان پشتو قرابت زيادي با زبان فارسي دارد و ريشه بسياري از واژه هاي آن، با فارسي مشترك است. مثلاً پسوند «تون» كه در پشتو افاده مكان وظرفيت را مي كند، درفارسي به صورت پسوند مكاني «دان» تلفظ مي شود، مانندگلدان، جامه دان، يخدان، قندان، وغيره. ولي ظرفيت «دان» محدود وكوچك است. درفارسي اگر منظور مكان وسيع وبزرگ باشد، از پسوند مكاني «كده» استفاده مي كنند مانند: بتكده، آتشكده، دانشكده، ماتمكده وغيره و اگر باز بزرگتر از آن باشد، از پسوند مكاني «گاه» كار مي گيرند مانند دانشگاه، پايگاه، شكارگاه وغيره.
باري، تمام واژه هايي كه درپُته خزانه با پسوند «ن» ساخته شده اند چون واگمن، سترواگمن، سوبمن، ويرمن وغيره، ساخت آن ها تحت تأثير زبان هندي بوده است.
ضمناً واژه «بوللي» كه جناب آقاي حبيبي آن را پشتو تصور كرده به معني قصيده، ريشه در لهجه هزارگي دارد.
هزاره ها به ترجيع بندها كه با آهنگ خاص خوانده مي شود، بوللي وبعضاً بولبي گويند.
7 – اشتباهي درتاريخ تولد پُته خزانه
همان طوري كه عرض شد تأليف پُته خزانه را به شخصي به نام محمد بن هوتك نسبت داده است كه گويا 220 سال قبل در قندهار مي زيسته و از قول او مي نويسد: «چون به تأليف اين كتاب [پُته خزانه] شروع كردم، روزجمعه بود، 16 جمادي الثاني سنه 1141 هجري قمري(15).»
اين جانب كتابي دراختياردارم به نام «تقويم تطبيقي هزاروپجصد ساله هجري قمري وميلادي» تأليف فرديناندو وستنفلد وادوارد ماهلر ترجمه دكتر حكيم الدين قرشي استاد دانشگاه جامعه ملّيه دهلي.
دراين كتاب، تمام روزهاي سال و ايام هفته از همان سال اول هجري تا سال 1500 هـ،ق با دقت با سال هاي ميلادي تطبيق داده شده است ومن تمام تقويم هاي چاپ ايران از سال هاي 62 تاكنون (1377) راجمع آوري كرده و با آن كتاب تطبيق داده ام كه با دقت زايدالوصفي مطابقت مي كند. به كمك همان كتاب، تاكنون صحت و سقم چندين گزارش تاريخي را روشن كرده ام. اينك مي خواهم با استفاده از همان كتاب، ادعاي حبيبي را به محك آزمون بزنم.
باكمال شگفتي، بعد از رجوع به آن كتاب معلوم شد كه 16 جمادي الثاني سال 1141 هجري قمري، نه روز جمعه بلكه روز دوشنبه بوده است! چنين اشتباه بزرگي هرگز نمي تواند از طرف مؤلف واقعي صورت بگيرد. واقعيت آن است كه پُته خزانه نوشته عبدالحي حبيبي است و او كه مي خواسته تاريخ تولد اين فرزند را تا 220 سال جلوتر ببرد، قهراً نمي دانسته وهم نمي توانسته محاسبه كند كه 16 جمادي الثاني سال 1141 هـ روز دوشنبه بوده است، لذا چرت انداز آن را روزجمعه نوشته وهرگز فكر نمي كرده است كه روزي پرده از روي كار او كنار زده خواهد شد. اگر براي جعلي بودن پُته خزانه ديگر هيچ دليلي وجود نداشته باشد، همين يك دليل كافي است كه آن را براي صاحبان خرد از آفتاب هم روشن تر سازد.
باري، آقاي حبيبي ودستياران او متأسفانه با جعل پُته خزانه نه تنها تاريخ كشور را مخدوش ساختند، بلكه بذر تعصب ونفرت درميان اقوام ومليت هاي با هم برادر پاشيدند وضربه مهلكي به وحدت وهمبستگي ملي افغانستان واردكردند، تا آن حد كه اثرات وپيامدهاي شوم آن تا كنون دراذهان باقي مانده است وسال ها كار وتلاش مداوم مي خواهد تا غلط فهمي هايي كه ازجعل كاري او براذهان جا گرفته است، زدوده شود.
درپايان از پيشگاه خداوند متعال عاجزانه استدعا دارم كه ما را از شر هواي نفس درپناه خويش نگه دارد.
آمين يا رب العاملين!
پي نوشت ها:
-----------------------
1- حبيبي عبدالحي، پُته خزانه، چاپ دوم، كابل، 1339 ش، قسمت مقدمه، صفحه ب،
2- نجيب مايل هروي، تاريخ وزبان درافغانستان، تهران 1362، ص 91
3- مجلهحبل الله، تهران،شماره 84، ص 42
4- وحال آن كه درميان بيش از يك هزار شاعر فارسي گوي تا قرن يازدهم هجري تعداد بسيار اندك شان زن بوده اند.
5- نام ها به دقت انتخاب شده اند. كؤ و ؤ در زبان پشتو به معني سخت ومحكم است تا با نام اميرپولاد همخواني وهماهنگي داشته باشد.
6- تا جايي كه من مي دانم درهيچ يك از كتب تاريخي براي اميرپولاد غوري پسري به نام امير كؤوؤ ذكر نشده است.
7- اسامي اماكن مي تواند در اثر لهجه وگويش هاي مختلف، اندكي تغيير شكل يابند، چنانچه پشتون هاي جنوب شرقي، «پشاور» را «پخاور» مي گويند.
8- پُته خزانه، ص 33
9- پُته خزانه، ص 37
10- درست مانند كلمه «غول» كه درزبان فارسي به معني موجود خيالي وترسناك است و درمغولي به معني وسط وميانه هرشئ.
11- نام قومي است از مردم بهسود
12- پُته خزانه، ص 64 ، سطر 3 وپاروقي 5
13- پُته خزانه، ص34، سطر 6 ونيز پاروقي 4 همان صفحه وصفحه 56
14- پُته خزانه، ص 29
15- پُته خزانه، چاپ كابل، 1339 ش، ص 7
نویسنده: حاج کاظم یزدانی
منبع: پیام مجاهد و در دری
قالمت پربار استاد محترم
پاسخحذف