در این وبلاگ مطالب مختلف مربوط به افغانستان در مجموع و مخصوصاً هزاره ها در سراسر جهان، سایر مطالب و یادداشت های شخصی به نشر میرسد.
سلام هزارستان چشم براه نظرات، پیشنهادات و انتقادات سازندۀ شماست، و هم چنان از قلم بدستان گرامی میخواهد که دست نوشته هایشان را برای سلام هزارستان بفرستند تا زینت بخش صفحات آن گردد.

۱۳۹۰ دی ۵, دوشنبه

شیخ محمد آصف محسنی در چند چهره



براساس همان شنیده ها، آقای محسنی در کتاب خاطرات خود به سخنرانی های شهید مزاری درباره خود پاسخ داده است. لذا بعد از مرگ ایشان نیز جامعه هزاره، با چهره دیگر از محسنی، روبرو خواهند شد وچه بسا که کتاب خاطرات ایشان صف بندی های جدید ونفاق وشقاق از نوع دیگر،ایجاد کند...




محسنی، از چهره های جریان سازچهار دهه ی اخیرتاریخ شیعه در افغانستان است.
اودر هردهه، با چهره ی بسیار متفاوت وپرچالش ظاهر شده ودرجایگاه های حساس قرارگرفته ودر تاریخ جهاد وتشکیل حکومت مجاهدان و وفاق بین المللی برای حضوریافتن سازمان یافته در افغانستان وسقوط حکومت طالبان و...نقش های مثبت ومنفی انکار ناپذیر داشت ودارد.
محسنی، بعنوان یک عالم شیعی، دارای درجه ی علمی اجتهاد از حوزه علمیه نجف می باشد و باخلق آثار علمی متعارف وغیر متعارف دررشته های علوم حوزوی، شخصیت سرشناس، بین علمای شیعه وسنی است.
شخصیت علمی وچهره ی دینی ومنش زاهدانه ی اجتماعی او، چنان برجسته است که انکار این بعد از شخصیت آقای محسنی، انکار خورشید در نیم روز تابستان می باشد.
اما همین شخصیت عالم وزاهدِ مجاهد، تاریخ شیعه وشخصیت های تاریخ ساز هزاره را بگونه ی دیگر روایت می کند ودر برهه های تاریخ ساز، با موضع گیری های سیاسی، مردم هزاره را برسردوراهی تردید قرارداده، نفاق وشقاق آفرید.
به هر حال، شناخت واقعی محسنی، کار آسان نیست چون شخصیت چند لایه دارد وهرلایه از شخصیت ایشان با ایمان واعتقاد مردم گره خورده ومنش اجتماعی، سیره ی زاهدانه، ظاهر عابدانه، پیشانی پینه بسته وبی تکلفی محسنی دررویاروی با عامه ی مردم، شناخت واقعی محسنی را دشوار تر می کند.
همین شخصیت پرلایه ی محسنی است که وقتی انسان قلم را در دست می گیرد تا درباره ایشان ونقش های اودر تاریخ مردم هزاره چیزی بنویسد، دستان انسان رعشه بر می دارد چون چهره عابدانه، علم جسورانه، زهد وپارسایی ظاهریش درآیینه ذهن، رخ می نماید وایمان ورسالت روشنگری را رودررو قرار می دهد.
من با علم به این مسئله، چند چهره از محسنی، نقاشی نموده به خوانندگان عزیز تقدیم می دارم تاخوانندگان عزیز خود قضاوت کنند که این چهره جریان ساز را چه بنامند ودرسایه روشنِِ مطالعه ی بی طرفانه ومسئولیت خیز،دل ببندند ویا دل ببُرّند!
من شخصاً، با محسنی، نه دشمنی معاندانه ونه عشق کور دارم. ومعتقدم که آقای محسنی، نقاب های پرلایه در چهره دارد وشناخت واقعی ایشان زمانی میسر است که آن نقاب های پرلایه از چهره ایشان کنار زده شود.
شهید مزاری، بعضی از آن نقاب های پرلایه را کنار زد اما طبق شنیده های از نزدیکان آقای محسنی،  محسنی، کتاب خاطراتی دارد که طبق وصیت ایشان، قبل از مرگ ایشان نباید منتشر شود.
براساس همان شنیده ها، آقای محسنی در کتاب خاطرات خود به سخنرانی های شهید مزاری درباره خود پاسخ داده است. لذا بعد از مرگ ایشان نیز جامعه هزاره، با چهره دیگر از محسنی، روبرو خواهند شد وچه بسا که کتاب خاطرات ایشان صف بندی های جدید ونفاق وشقاق از نوع دیگر،ایجاد کند.
آیت الله العظمی منتظری، خاطراتش را در زمان حیاتش منتشر کرد وناگفته های بسیاری را بیان کرد که بعضی از افراد به ایشان اعتراض نموده بودند که آقا صلاح نبود که چنین خاطراتی را در زمان حیات خود منتشر کنید.
آقای منتظری، باهمان صداقت وسادگی مخصوص به خود پاسخ داده بود: برای آن منتشر کردم که تاخودم زنده هستم، خاطرات من در معرض داوری قرار گیرد واگر کسانی حرف های دارند حرف خودرا بزنند ومن سخنانشان را مورد مطالعه قرار داده، به منتقدان پاسخ بدهم ویا تذکراتشان را لحاظ کنم تاتاریخ تحریف نشود.
محسنی، هم اگر واقعا وحدت امت اسلامی وعزت جامعه شیعه را می خواهد، خاطراتش را قبل از مرگش منتشر کند تا کتاب خاطراتش منشأ نفاق وشقاق جدید نشود.
به سخنان شهید مزاری درباره محسنی از آن نظر ایمان دارم که شهید مزاری قبل از شهادتش ودرمیان مردم، شفاف سخن گفته وازمردم وشخص ایشان خواسته بود که اگر درباره او خصما نه وبر خلاف واقع وناحق، سخن می گوید؛ آقای محسنی با مردم سخن بگوید.
ازآنجا که آقا ی محسنی در کابل بود وپا سخی به شهید مزاری نداد وتاکنون نیز که بسیاری ازسران حزب وحدت زنده هستند،سخنی نگفته ومدرکی دال بر دروغ وناحق بودن سخنان شهید مزاری منتشرنکرده است تااگرسخنان ودلایل آقای محسنی درباره ی شهید مزاری قیل وقالی داشته باشد، رهبران حزب وحدت، شخصیت های هزاره در حرکت اسلامی، محققان ونویسندگان جامعه هزاره پاسخ بگویند وآقای محسنی نیزپاسخ دیگران رابدهد تا در نبود ایشان وآگاهان، حقیقت ها قربانی کعب الاحبارها نشود.
این چنین است که سخنان شهید مزاری درباره ی آقای محسنی ازنظرتاریخی ارزش واعتباردارد وهرانچه راکه آقای محسنی درپاسخ شهیدمزاری درکتاب خاطراتش بنویسد وبعدازمرگش منتشرشودازنظرتاریخی واندیشمندان اعتباروارزش ندارد.
چهره اول محسنی
بلخی شکمباره
برای چندین سال میان « کانون مهاجر» و«سازمان نصر» پیرامون تصاحب انحصاری نام سید اسماعیل بلخی رقابت تنگاتنگ جریان داشت، هریک ازآن دوگروه تلاش داشت تابلخی را پدر خوانده یاپیر وپیشوای منحصر به خود قلم داد نماید...
در این میان حرکت اسلامی و محسنی از بلخی خوش شان نمی آمد؛ به همین نمط، سادات بهسودی ازخاندان آقای سید سرور واعظ که در آن زمان درچارت تشکیلات حرکت اسلامی قدرتی زیاد داشتند، از بلخی خوب نمی گفتند؛ گو این که در گذشته روابط میان آقایان واعظ وبلخی، حسنه نبوده وجناب واعظ، بلخی را به دلیل رفت وآمد به دانشگاه وسلام وعلیک بادختران وزنان سرلچُ تفسیق می کرده است.
به خاطر دارم درسال1364دریک مورد، سید عبدالحمید ناصری مقاله ی بلند بالا در توصف وتشریح قیام بلخی نوشته بود؛ قراربود آن مقاله دریکی از شماره های مجله ی «استقامت» چاپ شود.
در آن موقع من ویراستار وسردبیر مجله مذکور بودم. مقاله آماده شد به عنوان مطلب دوم(بعد از سرمقاله که همه گاه اختصاص به خود آیت الله محسنی داشت) درج گردید. طبق معمول به منظور بررسی نهایی حضور آیت الله تقدیم شد. اومقاله ناصری را پس کرد، مامجبور شدیم به جای آن مطلب دیگری بگنجانیم.شخصا از  محسنی شنیدم که:
«بلخی را کسی نکشته است، اودر اثر پرخوری جانش را از دست داد. بعد از آزادی اززندان باظاهرشاه آشتی کرد، اغلب اوقات درمهمانی های ظاهرشاه همراه اوبود، خیلی چاق شده بود، غذای شاهانه چرب ولذیذ بود، بلخی هم نتوانسته بود خودرا کنترل نماید، زیاد خورد ومرد!... بلخی پلورا باظاهرشاه می خورد، خنده و عشق اش باتاجیک ها بود وگریه اش باهزاره ها.(ناگفته های جنبش روشنفکری افغانستان- سید محمد رضا علوی- ناشر: مؤسسه خدمات فرهنگی باران- تاریخ ملی3- دفتر نخست چاپ اول(چاپ طلوع) تابستان1389 صص97،98 و99»
آنچه راآقای سیدمحمد رضاعلوی (معروف به علوی بی خط) درکتابش« ناگفته های جنبش روشنفکری افغانستان » اززبان آقای محسنی درباره ی شهیدبلخی گفته است تازمانی که آقای محسنی پاسخی منفی نداده است گفته های آقای علوی،ویراستار وسردبیر مجله ی «استقامت» محسنی، سخن محسنی محسوب می شود .
چهره دوم محسنی
بلخی، فلقی بود که سیاهی شب را درید
محسنی: گرامی باد ياد و خاطره شهادت مرد اندیشه و تقوا، سمبل مبارزه و جهاد شهید سید اسماعیل بلخی. مرد نبوغ، اندیشه، جهاد و حماسه در تاریخ خونبار تشیع و بنیانگذار نهضت اسلامی افغانستان. یک بار دیگررهپویان خطه توحید در فقدان بزرگ مردی به سوگ می نشینند، که نقش پیشگامی و پیشاهنگی آنان را درنبرد همواره در جریان مستمر راهیاران اردوی هابیلی بر ضد سپاهیان و چکمه پوشان قابیلی عهده داربود، و پرچمدار آگاهی بخشیها و رهایی طلبی های مستضعفان مؤمن خلق در گستره جهان و بستر انقلابی آن به حساب می آمد. زندگی و مرگش، حقیقت جهادرا بر صفحه خونین تاریخ مظلومان افغانستان رقم زدو پرده از روی نفاق و دو رنگی برداشت. او جهادگرراستینی بود که یک تنه با بیدا دگران و زالوصفتان عصردر آمیخت و تا شهادت از پای ننشست. در برابردیگران که یا به خواب رفته بودند یا به دور کباب درعشرت کده های به اصطلاح دینی سرگرم... !
آري سید اسماعیل بلخی در همان شب ها که دیگران در بستر گرم آرمیده بودند، در خرابات زندان زمزمه رهایی انسا نهای در قید و بند ستمگران و نوکران غرب ویرانگر را داشت. و محیطی را که از سردی یخ بسته بود با عمق واندیشه و ژرفائی دید، باحرکت هاوخیزش هایش در جهت ایجاد یک تحول بنیادین وپرعظمت اسلامی در تاریخ کشو ر ما به شکل زنده مجسم نمود. علامه شهید بلخی، تک شمعی بود که محافل را روشنی می بخشید و در آن زمان میدان به دست تاخت و تاز سودجویان باز بود، هرگونه که می خواستند می تاختند، می کوشیدند تا مردم خواب رفته، از خواب بیدار نشوند. اما زندان و شهادت علامه بزرگ بلخی، فلقی بود که سیاهی شب را درید وراهیان او خورشید و ستارگان شب شکنی بودند که قلب طاغوتیان را مانند شهاب ثاقب که سیاهیها وپلشت یهای شب را پاره می ‌کنند، درید و شبان ظلمت نیوش را یک سره غرق آفتاب خداوند نمود.
آری شهید سید اسماعیل بلخی بنیانگذار نهضت اسلامی ما بود، او تحصیلاتش را در حوزه علمیه مشهد مقدس، قم و نجف اشرف به پایان رساند ومدت 15 سال در زندان مستبد ظاهر شاه خائن درافغانستان گذراند و بیش از 75000 هزار بیت شعرانقلابی و اسلامی از خود به یادگار گذاشته است.
«ویژه نامه شاهد یاران، « يادمان شهيد علامه سيد محمد اسماعيل حسيني بلخي »ناشر بنیاد شهید ایران،شماره 64 / اسفند ما ه 3891 صفحه 92و93»
چهره سوم محسنی
زاهد سجاده نشین
...تا این وقت جنگهای داخلی که بود. هر مخا لفتی که می شد،سرفا جنبۀ شعا ری. علیه جنگ داخلی هر کس می تواند شعار مفت بد هد و محکوم کند، ولو خود ش هم به این شعار معتقد نباشد آقای محسنی در سخنرانی های خود مکرراَ می گفت واعلان می کرد که اگر روزی در افغا نستان آتش بس شود، من در مکٌه رفته دوصد رکعت نماز می خوانم و اگر روزی در بین شیعیان وحدت شود، من در مکّه هزار رکعت نماز می خوانم. این رادرسخنرانی های خود شعار می داد ومی گفت. مرد می هم که مهاجرشده ودر بیرون رفته بودند وفشار دیده بودن این حرف راخوب استقبال می کردند. امَا روزی که ما به خاطر حفظ موجودیَت تشیَع وهزاره در افغا نستان تصمیم گرفتیم که وحدت کنیم، آقای محسنی می گفت که اوَ لین شرط ما در وحدت بی شرط بودن وحدت است؛ یعنی کسی شرط قا ئل نشود. شش نفر از اعضا ی شورای مرکزی اش دربامیان آمد، وحدت را امضاء کرد وبر گشت. آقای محسنی که تاحالا خلاف مبنای فکری اش شعار می داد، فکر کرد که تا حالا که جنگ راتقویَت می کرد م واختلاف بود، من وحدت را شعار می دادم، حالا که اینها آ مده وحدت کرده اند. دیگر چه بگویم؟این بود که از بی شرط بودن وحدت گذشت؛ سه شرط ما ند! اعضای شورای مرکزی در بامیان نشستند هر سه شرط راقبول کردند. امَاوقتی خارج رفتیم، نه شرط شد، دوازده شرط شد، آخرش به این نتیجه رسیدیم که ایشان نمی آید.
چهره چهارم محسنی
مسلمان ناب
حرف از اینجا شروع می شود. آقای محسنی می رودپاکستان وبه کسانی که موجودیَت مارادرافغانستان نفی کرده بودند می گوید که این حزبی که در بامیان تشکیل شده، حزب هزاره ها ست ودر آینده ازشما حقوق می خواهد!اینها مسائلی است که شما باید بد انید ونسلهای آینده ی تان هم بدانند.
آقای محسنی به آنها می گوید که شماباید مرا تقویَت کنید؛ من از نگاه تشکیلاتی چهارده سال مبارزه کرده ام، آیت اللَه هم هستم، امکانات بد هید، از اینکه وحدت جا بیفتد، جلوش رامی گیرم، من با شما هیچ اختلاف ندارم. وقتی که این مسأ له پیش می آید، درپاکستان به تقویّت کردن آقای محسنی می پر دازند. مولوی خالص هم که قبلاٌشعار هایش را داده است در یک مصاحبه ای که با خبر نگار انگلیسی دارد، آقای محسنی درکنا رش نشسته است. این خبرنگار از مولوی خالص باز خواست می کند که تومی گوفتی: من شیعه هارا قبول ندارم، حالا که آقای محسنی درکنا رت هست، چطور است؟ مولوی خالص واضح می گوید که محسنی ازماست! مردم مابا ید این نکته راتوجّه کنند و بدانند که برای چیست؟ استنباط من از اینجاست که عمل مولوی خالص - بر خلاف شعارش - نژادی است، نه مذهبی. چراکه مولوی خالص بگوید: آقای محسنی از ماست؟ بلی، آقای محسنی هزاره نیست ومولوی خالص باهزاره ها اختلاف داشته است. راست می گوید.
بعداً وقتی که وحدت به وجود می آید، تبلیغات به راه می افتد که این وحدت رانجیب به وجود آورده. شما دیدید، تعدادی که آلۀ دست اجانب قرار گرفته بودند، آنروز درمقابل، پول، مصاحبه هاو سخنرانی های زیادی کردند که این وحدت،وحدت دولت کابل است. آقای محسنی دراین رابطه، علیه قومندانان داخل افغانستان ( کسانی که بادولت تماس گرفته اند) صحبت می کند وآنها را محکوم به اعدام می نماید ومر تد می گوید.
چهره پنجم محسنی
قرآن در دست وخنجر در آستین
قبلاً گفتم که در افغانستان شعار مذهبی است، امّا عمل نژادی است. درپشاور مذاکرات ادامه داشت.ازطرف حرکت اسلامی، آقای جاوید مذاکره می کرد وازطرف ما هم آقایان خلیلی وبلاغی. جلسات ده، پانز ده روز ادامه پیداکرد. بحث بر سر این بود که ما یک حزب کلان هستیم که ازنه حزب تشکیل شده است؛ فقط یک قسمتی از حر کت جدا شده، احزاب دیگر همه در وحدت هستند، لذا ما به عنوان یک حزب، سهم نمی گیر یم، باید به ما سهم بیشتر داده شود. در شورای قیادی نفر بیشتر بدهند، در شورای جهادی، نفر بیشتر بدهند و... امّا اینها فیصله کردند و گفتند که حرف شیعه ها را بعد اً می زنیم. در اینجا موضعگیری ها باز خلاف انتظار مر دم ما بود ونا فهمی اینها یکبار دیگر در تاریخ تکرار شد که بعد از سه سال وبعد از این حضور نظامی فوق العاده، باز هم می گو یند که بعداً حرف اینها رامی زنیم. در اینجا هم آقا ی جا وید مو ضع گرفت وهم آقای خلیلی. آقای صبغت الله مجددی مصاحبه کرد و درآن مصا حبه اش معذرتخواهی نمود. شما همه ی تان راد یوها را گوش کردید وشنیدید که گفت: این مساُ له اشتباه بوده و ما برای این برادران خود، حقّ قا ئل هستیم. امّا وقتی که باآقای محسنی وارد مذاکره شدند، اومصاحبه کرد که ما اختلاف نداریم، سوء تفاهم شده ! یعنی آنهایی که در پا کستان تصمیم گرفته اند، تبرئه شدند، درحالیکه فیصله بر این بود که این دو جریان، روی مصالح تشیّع در اینجا مشترکاً یک موضع بگیرند، ولی ایشان این فیصله را زیر پاکر دند ومعا مله کردند، خو ش برادران بیاید یا بد شان بیاید، این را ما در تا ریخ می گو ئیم که با سر نوشت مرد م ما معامله کردند.
آقای یو نس خالص که شیعه ها را نفی می کرد، وقتی که شورای قیا دی در کابل تشکیل شد، با حضور آقای محسنی اعتراض نکرد، یا خودش یا نما ینده اش مر تب در شورای قیا دی شر کت می کرد. شما شاهد این مساٌ له بود ید. باز ببینید که اگر در اینجا مساٌ له مذهب مطرح است، آقای محسنی شیعه است، کسی منکرش نیست. پس چرا اعتراض نکرد، جلسه را ترک ننمود؟ ولی وقتی که حزب وحدت وارد جلسات شد، از آن تاریخ به بعد جلسه را ترک کرد و دیگر نیامد؟ از این مسا ئل هم می گذ ریم.
آقای مجد دی از شورای قیا دی هیاٌ ت تعیین کرد که با ما مذا کره کند. به هشت نفر در شورای جهادی موا فقت کردیم، به دو وزارت خانه ویک و زارت خانة کلیدی ( که وزارت امنیت بود). به محض موا فقت روی این مساٌ له، تا هنوز در بیرون اعلا م هم نشده بود که آقای سیاف بر ما حمله کرد.
بعد از آنکه جنگ اوّل خا تمه پیدا کرد، این توافق از رادیوی بی بی سی اعلا م شد. بلا فا صله در چهلستون شورای قیا دی دایر شد، در این جلسه آقای محسنی پیشنهاد کر د که وزارت امنیت باید منحل شو د و همان بود که منحل شد!
شما اینها را شا هد بوده وبه دقت دنبال کرده اید، برای اینکه بطور مسلسل در تا ریخ بیا ید، من دو با ره یاد آور می شوم.
وقتی که وزارت امنیت منحل شد، ما گفتیم که معا دلش را قبول داریم، هر چه که هست. عضویت هشت نفر را که در شو رای جهادی پذیر فتند، آقای جاوید از جلسه بر خاست که اگر شما به وحدت اینقدر امتیاز می دهید، ما دیگر در کنا رشما نیستیم ! شما و وجدانتان ؛ این را چه فکر می کنید؟ آیا به مر د م شیعه ای که حذف شده بود و با تصمیمی که گر فت، دیگران را وا دار کرد که مو جود یّت شان را جبراً قبول کنند، خد مت صورت گر فته است یا خیا نت؟
چهره ششم محسنی
یک رنگی در خلوت و جلوت
در این دورا نی که سیزده جنگ بر سر شما تحمیل شد وبیش از بیست هزار نفر تان زخمی شده وسه هزار نفر شهید دادید وشا ید ده هزار خانۀ تان خراب شد، ما یک بار از آقا ی محسنی و آقای جاوید نشنید یم که گفته با شند ما عا ملین این جنگهای تحمیلی را محکو م می کنیم. وچه بسا که آقای محسنی اینجا صحبت کرده وگفته است که این جنگها بی مفهوم است واین جنگهای کور است.
شما سخنرانی ها یش را شنیده اید ولی همین آقای جا وید و آقای محسنی، که برادر مان آقای صادق مد بر هم این مساٌله را یاد آور شدند،به سر یک موتر با حزب اسلامی جنگیدند.
من تا این زمان که مو ضعگیری های آقای محسنی را ندیده بو دم، نمی دا نستم که تصمیم ایشان یک چیز است وشعار شان چیزی دیگر. بخاطر خشنودی حزب اسلامی، آقای محسنی مصاحبه کرد واین جنگ را محکوم کرد. به همایون جریر گفته بود که شورای نظار قومندانان مارا خریده واینها در تحت تسلط ما نیستند وما کشته ی شان را مرتد می دانیم. جریر آمد واین مساٌله را برای من بیان کرد وگفت که آقای محسنی با این جنگها وکسا نی که جنگ افروزی می کنند،اختلاف فوق العاده دارد، ما باید به او بها بدهم. من خندیدم وگفتم که فکر نمی کنم این طور باشد. بعد هم وقتی که آقای محسنی در مد رسه مهدیه آمد وصحبت کرد. این جنگ را بطور ضمنی رد کرد، ولی ( برادر مان داکتر صادق اینجا هست) به شکل خصوصی به شورای مر کزی حرکت گفته بود که این جنگ برای ما افتخار آفرید... این جنگ برای آقای محسنی وجاوید افتخار آفرید... برای مردم ما فا جعه بود، شما شاهید گرسنگی در اینجا بودید، شاهید قحطی بودید ، شما شاهید بودید که دراینجا مواد غذایی پیدا نمی شد، شما خساراتی راکه در ظرف سه ماه بسته شدن بازار دوغ آباد بر داشته اند، مقایسه کنید که چند برابر پولی که اینها از دولت گرفته اند وچند برابر بهای مو تر آنها می شود. مااینها را خلاف منا فع مردم خود می دانیم.
چهره هفتم محسنی
برمسند فتوا
آقای محسنی در صحبت اخیری که کرده است، باز روی بی معیاری وبی قانونی و لجام گسیختگی که فعلا در افغانستان حاکم هست - که فتوا دادن یک چیز معمولی ورایج شده است- مارا«محارب» و« متجاوز» داده ودر بیانیه خود گفته که اینها مخالف سید ها هستند!!«[1] »
شما این حرف های اورا شنیدید وخوب گوش دادید؛ ما این حرف واین قبیل تبلیغات را به نفع جامعه افغانستان، به نفع جامعه تشیع نمی دانیم که کسی بنام هزاره، سید،قزلباش، بلوچ وتاجیک، چیزی را مطرح کند و نفاق اندازی نماید وهر کس هم که این مساٌله را دامن بزند من یقین دار م و اعلان می کنم که مز دور بیگا نه است. این موضع ما است.
از نگاه تشکیلاتی هم شمامی دانید که این حرف آقای محسنی - که گو یا من مخالف سید ها هستم - تا چه حد راست است. فعلاً مسؤول عمومی نظامی من سیّد است، رئیس ارکانش هم سیّد است در دفتر سکر تر م نیز سید است!
بلی،در ست است که من مخالف خیانتکاران و معامله گران هستم (تکبیر مر د م) و اگر خائن و معامله گر از قثر و هر طایفه هر مر دمی با شد، هیچ مراعات ندارم.
چهره هشتم محسنی
بر هزاره دفاع واجب، بر قند هاری نه
از سوی دیگر آقای محسنی که این حرف رامی گوید، بیائیم یک نظری در تشکیلات حر کت اسلامی بیندازیم که آیا او تبعیض نژادی اعمال کرده یا ما؟اوّل که انقلاب شروع شد وحرکت اسلامی بو جود آمد.( خود برادران قند هار این مساٌله را بمن گفتند واکنون من به عنوان یک اما نت برای شماباز گومی کنم تا در تاریخ شما ثبت باشد) از هزاره های قند هار، رفته بودند، پیش آقای محسمی که خوب، حالا جنگ شده، تکلیف ماچیست؟ آیا ما ازآنجا بیرون شویم یا بمانیم؟ ایشان شش قسم آیه وروایت برا یشان می خواند که دفاع واجب است. اگر شما از آنجا بیرون بیائید عنعنات مذهبی ازبین می رود، رسو مات دینی از بین می رود، باید مقاومت کنید. امّا از قومای آقای محسنی که هزاره نبوده، پیش ایشان می رود، ایشان می گویند که من برایت کمک می کنم، از قند هار بیرون بیا، آنجا جنگ است، اولا د وزندگی تو تلف می شود!!«احیای هویت-مجموعه سخنرانی های شهید مزاری- جلد اول- مرکز فرهنگی نویسندگان افغانستان- ناشر انتشارات سراج چاپ اول زمستان1374 صفحات 171تا183با کمی تلخیص»
چهره نهم محسنی
مجتهد نقل - مرشد عقل
می خواهم تصویر آیت الله محسنی را در آینه آثارش نیز مصورکنم تا معلوم شود که ایشان شخصیت چند لایه دارد همانطور که در عرصه های سیاست مردمیدان است در عرصه های کتابت نیز مرد میدان می باشد ودر بیان منویاتش جسارت دارد وهمین جسارت ایشان است که پیروان درس ناخوانده اش بدون آن که بدانند در عرف حکیمان، حکیم متأله بر چه معیار واساسی بر حکیمی،حکیم متأله اطلاق می شود، او راحکیم متأله می نامند وفقیه زاهد.
نگاهی به آثار آقای محسنی نشان می دهد که او در بسیاری از رشته ها کتاب نوشته است که در بعضی از آن رشته ها تخصص متعارف ندارد مثلا در رشته اقتصاد وفلسفه کتاب نوشته اما تخصص ندارد. تخصص ایشان در کلام سنتی وفقه مقارن است وتخصص ویژه ایشان در علم رجال وحدیث می باشد.
در علم کلام « صراط الحق » را نوشته است اما در همین کتاب وقتی به جان فیلسوفان چون فارابی، بوعلی سینا وملاصدرا، می افتد ومی خواهد کفریات آنان را ثابت کند، دست آیت الله رو می شود ومعلوم می گرددکه ایشان از فلسفه فقط نامی شنیده واز حکما اختاپوسی در ذهنش خلق نموده وسر همان مخلوقات ذهنیش را می تراشد وانسان را بیاد متکلم اشعری چون امام غزالی وکتاب «تهافت» ایشان می اندازد.
کتاب« روح از نظر دین» آیت الله محسنی، به شیوه وسبک تفکیکیان نوشته شده وبه پندار شخص ایشان روح،ازنگاه دین وفلسفه مانع الجمع است. وخود ایشان به گونه ی تحلیل نموده که روح یک موجود جسمانی است والبته این برخلاف مبنای خود ایشان هم است.
1 - کتاب صراط الحق - سه جلد در علم کلام
2- کتاب حدود الشریعة فی محرماتها و واجباتها - در چهارجلد مربوط به علم فقه
3- کتاب حدود الشریعة فی واجباتها - در دو جلد
4- فوائد رجالیة
5- متافیزیک
6- قرآن یا سند اسلام
7- فوائد دین در زندگانی و عقاید اسلامی
8- اقتصاد معتدل
9- معجم الاحادیث المعتبرة - در شش جلد
10- الفقه و مسائل طبیة
11- حکومت اسلامی
12- مشرعة بحارالانوار - در دو جلد
13- الضمانات الفقهیة و اسبابها
14- القواعد الاصولیة و الفقهیة
15- روح از نظر دین
16- عقل و علم روحی جدید
17- تقریب مذاهب از نظر تا عمل
18- روش جدید اخلاق اسلامی
19- توضیح المسایل طبی (پزشکی)
20- زن در شریعت اسلامی
21- جنگ در تاریکی (شیعه و سنی چه فرقی دارند)
22- مهدی موعد(عج)
23- تصویری از حکومت اسلامی در افغانستان
24- الارض فی الفقه
25- نظرة عابرة
26- خواست شیعیان افغانی
27- وظایف اعضای بدن
28- همبستگی اسلامی
29- خواست شیعیان افغانستان
30- حل ۶۶ سئوال دینی
31- گوناگون- در دو جلد
32- عقاید، فقه واخلاق
33- عدالة الصحابه
34- توضیح المسایل جنگی
35- جهاد اسلامی- در دو جلد
36- عقاید برای همه
37- خداشناسی منهای دین
38- جوان و دوره جوانی
39- قضاء و شهادت
40- دین و اقتصاد
41- روابط انسان
42- راه ترقی ما
43- دین و زندگی
44- خود را بسازیم
45- وحدت امت
46- مقالات
آیت الله محسنی علاوه بر این کتاب ها چند کتاب بر رد مذاهب ونحله های فکری جهان اسلام نوشته است که بانام های مستعار است ومن هم بناندارم که آن ها را در این مجموعه آثار ایشان لیست کنم.چون شرعا معذورم.
1- صحبت آقای محسنی در نواری در پاکستان ضبط گر دیده و به کابل فر ستاده شده است، وبعد هم همان مطالب را در مصاحبه با بی بی سی بیان داشت.
نویسنده: اسدالله جعفری
منبع: افشار

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر