در این وبلاگ مطالب مختلف مربوط به افغانستان در مجموع و مخصوصاً هزاره ها در سراسر جهان، سایر مطالب و یادداشت های شخصی به نشر میرسد.
سلام هزارستان چشم براه نظرات، پیشنهادات و انتقادات سازندۀ شماست، و هم چنان از قلم بدستان گرامی میخواهد که دست نوشته هایشان را برای سلام هزارستان بفرستند تا زینت بخش صفحات آن گردد.

۱۳۹۰ آذر ۱۳, یکشنبه

فیض محمد کاتب هزاره و نهضت مشروطیت


فیض‌محمد کاتب هزاره، به سنت تاریخ نگاری خردگرا در جهان اسلام تعلق دارد. تاریخ نویسی خردگرا جریانی از تاریخ‌نویسی در جهان اسلام است که خرد را ضابطه تحلیل داده‌های تاریخی می‌داند و در تبیین پدیده‌های تاریخی عقل را نه تنها حجت موجه بلکه داور نهایی قلمداد می‌کند...




فیض محمد کاتب هزاره و نهضت مشروطیت
متن سخنرانیِ علی امیری به مناسبت بزرگ‌داشت فیض‌محمد کاتب از سوی وزارت فرهنگ افغانستان
مقدمه
هرگاه سخن از تاریخ مشروطیت در افغانستان سخنی به میان می‌آید، معمولا از فیض‌محمد کاتب هزاره به عنوان کسی یاد می‌شود که در نهضت مشروطیت سهمی داشته است. این یادآوری بعد از آن‌که مرحوم عبدالحی‌حبیبی در کتاب «جنبش مشروطیت در افغانستان» کاتب را جزء مشروطه‌خواهان دور دوم یاد کرده، رواج یافته است. آقای حبیبی از علاقه او به جنبش مشروطه و زحمات او در این راه به اجمال و کوتاهی یاد می‌کند. حجم مطالبی را که مرحوم حبیبی به کاتب اختصاص داده است کم تر از نیم صحفه است و شگفت‌انگیزتر اینکه جز همدلی و مشارکت عملی کاتب با مشروطه‌خواهان به اندیشه‌های مشروطه‌خواهی یا عدم مشروطه‌خواهی او اشاره‌ای نشده است. به نظر می‌رسد اکنون وقت آن رسیده که از نسبت کاتب با جنبش مشروطیت پرسش کنیم. من از کمیته برگزاری سمینار تجلیل از کاتب سپاس‌گزارم که فرصت و بهانه تأمل در این نسبت‌را برای من در این‌جا در حضور شما فراهم کرده است.
پرسش اصلی من این است که چه نسبتی میان آثار، افکار و شخصیت کاتب و جریانی که به‌نام نهضت مشروطیت در تاریخ ما نام نام‌بردار شده است وجود دارد؟ برای پاسخ دادن به این پرسش ما باید پیشاپیش اندیشه سیاسی کاتب را بررسی کنیم. تنها با تامل در اندیشه‌ی اوست که می‌توانیم نسبت کاتب را با نهضت مشروطیت دریابیم. می‌دانیم که کاتب یک تاریخ نگار است. اما او به سنت تاریخ نگاری خردگرا در جهان اسلام تعلق دارد. تاریخ نویسی خردگرا جریانی از تاریخ‌نویسی در جهان اسلام است که خرد را ضابطه تحلیل داده‌های تاریخی می‌داند و در تبیین پدیده‌های تاریخی عقل را نه تنها حجت موجه بلکه داور نهایی قلمداد می‌کند.
 تردیدی نیست که تاریخ نگاری در جهان اسلام با علم‌الحدیث، کلام و رجال آغاز گردید و در همبستگی تام با الهیات تغییر و تحول یافت. طبری که به شیخ‌المورخین معروف است نه تنها یک تاریخ‌نویس که د رعین حال یک مفسر و فقیه نیز بود. اثر نامدار او «تاریخ الرسل والملوک» را که در آن پدیده‌های تاریخی یک‌سره مستند به خداوند است، نه مستند به انسان یا طبیعت، می‌توان نوعی تلاش برای پیوند الهیات و تاریخ دانست. در این دیدگاه تاریخ بازتاب اراده و مشیت خداوند است. ابن کثیر دمشقی با کتاب خود «البدایه و النهایه» نیز روشی طبری ‌را به کاربسته است. در چارچوبِ این نگاه تاریخ، درامِ الاهیاتی از پیش نوشته‌ی است که هيچ عامل انساني و طبیعي د رکار گردانی آن نقش ندارد. یگانه کارگردان و نقش آفرین اصلی خداوند است و انسان و ماه و ستارگان و هر آن​چه هست بازيگر.
با گذشت زمان و در پاسخ با مواجه‌ی مسلمانان با مشکلاتِ تاریخی جدید، به‌تدریج اندیشه‌های خردگرا در تاریخ‌نویسی، در تمدن اسلامی، ظهور کردند. احتمالا نخستین بار این ابوالحسن علی بن‌حسین مسعودی  بود که شالوده‌های عقلانی برای تاریخ نگاری فراهم نموده و آن را بر الگوی خرد استوار کرد. این خط خرد گرایی در تاریخ با کارهای ابن واضح یعقوبی و ابن مسکویه رازی ادامه پیدا یافته و با ابن‌خلدون در قرن هشتم به اوج خود می‌رسد. شالوده‌های فکری تاریخ‌نویسی خردگرا، در خردگرایی فلسفی نهفته است که بنیادهای آن در قرن سوم به‌دست فارابی استوار شد. این شالوده‌های عقلانی در حوزة تاریخ‌نگاری زبان پارسی نیز راه خود را گشود. در سده چهارم و پنجم در زبان پارسی اثری همچون دانشنامه علایی نوشته شیخ الرئیس ابن سینای بلخی، و اندکی پس از آن همه آثار ناصر خسرو را در فلسفه و مقارن آن تاریخ مسعودی معروف به تاریخ بیهقی نوشته ابوالفضل بیهقی را در تاریخ داریم. تاریخ بیهقی داده‌های تاریخی را در چارچوب خرد و عقلانیت بررسی می‌کند. تاریخ بیهقی فرود ملکوت الهیات به جهان خرد تجربی است. او در بخش‌هایی کتابش از روش و برداشت خود از تاریخ پرده برداشته و هدف خود از تاریخ نویسی را نه بلند بردن ذکر مسعود غزنوی که عبرت و درس و تجربه می داند و به قول خودش در تلاش تدوین یک «تاریخ پایه» است.
 این سنت خردگرا با گذشتِ زمان تضعیف، امارشته آن یک سره گسسته نشد. تداوم اندیشه خرد گرا را در تاریخ‌نویسی در «تاریخ جهانگشای جوینی» نوشته عطاملک جوینی یکی دیگر از مفاخر این سر زمین نیز می‌توان پی‌گیری کرد. در تاریخ‌نگاری معاصر اما، مشعل‌دار این سنت فیض محمد کاتب هزاره است. بسیاری از نویسندگان کاتب را به بیهقی تشبیه نموده و لقب افتخار آمیز «بیهقی معاصر» را به او داده‌اند. وجه شبه این تشبیه اما تا کنون از سوی هیچ‌کسی به‌درستی برسی نشده است. دوستان اهل ادب می‌دانند که شباهت کاتب با بیهقی صرفا از وجه ادبی و زبانی نیست.  بیهقی به دوران کمال و شکوفایی و سادگی نثر پارسی تعلق دارد در حالیکه که کاتب مقارن به شروع نثر جدید پارسی و تا حدودی در دوران انحطاط نثر پارسی قرار داشت. با وجودآن‌که تسلط کاتب بر ادب تازی و پارسی بی‌همتا بود وبنا براین نوشته و نثر او از معدود نوشته‌های پخته و پیراسته سرزمین ما است، اما نثر کاتب به لحاظ سبک با بیهقی تفاوت بسیار دارد. بنابراین شباهت میان کاتب و بیهقی را می‌بایست در منطق تاریخ نویسی آن‌ها جست‌وجو کرد که هردو تاریخ را بر بنیاد خرد استوار نموده و خرد وعقلانیت را چونان ضابطه جاودانی در تحلیل پدیده‌های تاریخی به کاربسته‌اند.
کاتب و مشروطیت
 اکنون می‌توان به پرسشی که در طلیعه‌ی بحث مطرح کردیم بازگشت. کاتب تنها تاریخ‌گزار خرد گرا نیست، اندیشه‌ی سیاسی او مبتنی بر خردگرایی است. در این اندیشه سیاسی خرد تنها شالوده تحلیل و تبیین پدیده های تاریخی نیست، بلکه خرد در نظر کاتب شالوده مناسبات اجتماعی نیز هست و بنا براین عقلانی‌کردن سیاست موضوع اصلی تلاش‌های فکری و فرهنگی اوست. کاتب نه تنها با تمام توان در راستای تحلیلِ عقلانی امرگذشته کوشش نموده و سوء کارکردهای نظام سیاسی مبتنی بر ستم و زیان‌های ناشی از این شیوه حکومتداری برای جامعه را باز گفت می‌کند، بلکه به حکومت داری خردگرا به منزله یگانه راه حل استبداد سیاسی حاکم بر افغانستان نگاه می کرده است. سراسرمجلدات سراج التواریخ اثر نامدار کاتب این اندیشه را که فساد و تباهی و فاجعه‌های اجتماعی ریشه در نابخردی‌های زمامداران و غیبت خرد و عقلانیت در مناسباتِ سیاسی و اجتماعی دارد، باز گو می کند. من در این‌جا به کتاب تذکرالانقلاب اشاره می کنم که از دیدگاهی که ما در اینجا برگزیده ایم اهمیت اساسی دارد.
این کتاب یادداشت‌های شخصی کاتب و در باره یکی از جدی‌ترین دگرگونی‌های سیاسی کشور است که کاتب تعبیر انقلاب‌ را در موردِ آن‌ها به کار می‌برد. فراموش نکنیم که انقلاب در عنوان این اثر معنای مدرن کلمه را افاده نمی کند و منظور از آن بیشتر بلوا و آشوب وشورش و ناهنجاری‌های سیاسی و فرهنگی است. روایت و گزارش کاتب، اما، در همین کتاب نشان می‌دهد که او از چه نوع نظام سیاسی طرفداری می کند. کاتب در اینجا تعابیری را به کار می‌برد که  وفاداری او به اندیشه سیاسی خرد گرا یا فلسفه سیاسی مبتنی بر عقل را نشان می‌دهد.  او به  عهد کلاسیک فلسفة اسلامی، به ویِژه "مکتب  بلخ" و الاهیات معتزلی توجه ویژه دارد و حتی طنین برخی ازتعابیر فارابی، نظیر مدینه فاضله و ماننداین ها را می‌توان در نوشته های او دید.
این کتاب به‌طور غیر مستقیم اندیشه سیاسی کاتب را باز می‌نماید و نشان می‌دهد. هرچنداین اندیشه هنوز شکل بسیار اجمالی و ابتدایی را دارد اما سمت و سوی اصلی آن روشن است. کاتب در امر حکومت، چنان‌که از این رساله بر می‌آید، خرد و تجربه بشری را مهم می‌داند و در نشان‌دادن کاستی‌های حکومت و نا به‌هنجاریهای اجتماعی هرگز به نصوص دینی متوسل نشده است. با تمامی اجمالی که در گزارش کاتب وجود دارد این نکته مسلم است که کاتب حکومت را امر بشری می‌داند نه خدایی و بنابراین ایجاد و استقرار سیاستِ انسانی و مفید را در به‌کار گیری خرد و تجربه بشری میسر می بیند.
با توجه به منطق تاریخ نگاری کتاب که به اجمال به آن اشاره شد، می‌توان نتیجه گرفت که اندیشه سیاسی کاتب احیای سنت خردگرایی است و می‌بایست در چارچوب سنت عقلانی بلخ، الاهیات معتزلی و تاریخ‌نگاری و بیهقی قرائت گردد. کاتب به عنوان تاریخ‌نویس مشروطه خواه به‌معنای متعارف کلمه، یک  مشروطه خواه سطحی نبود. او از نظر عقلی و فلسفی مشروطه‌خواهد بود. نشانه‌های که او به اندیشه سیاسی مدرن علاقه داشته یا از آن مطلع بود در آثار او مشاهده نمی‌شود. مشروطیت برای کاتب به صورت دولت خرد یا زمامداری مبتنی بر تجربه و عقلانیت ظاهر می شود و در این راستا او به اندیشه سیاسی کلاسیک اسلامی بیش‌تر توجه دارد تا اندیشه سیاسی مدرن. تجدید سیاست با توجه به میراث عقلانی اسلامی به معنای تجدید سنت است و اگر این برداشت درست باشد کار کاتب بسی پیش‌تر از آنچه که در ابتدا به نظر می‌رسد عمق و اهمیت پیدا می‌کند و به مراتب فراتر از سیاست می رود.
به هر حال قدر مسلم آن است که کاتب مناسبات سیاسی ظالمانه و استبدادی را نفی می‌کند و ستم و فجایع اجتماعی را به نابخردی و غیبت عقلانیت از مدار مناسبات انسانی در جامعه نسبت می‌دهد. برای حل این مسئله کاتب نظام‌های سیاسی نوعی دوران خود را مردود می‌دانست، اما طرح سیاسی او به رغم اجمال، استوار کردن مناسبات اجتماعی بر پایه‌ی عقلانیت و وفاداری به خرد جمعی بود. او در جست‌وجوی راه حلی از درون است تا بیرون. او به تجدید سنت و خرد می اندیشد نه وارد کردن یک الگوی سیاسی. به‌دین ترتیب کاتب در محدودة امکانات خود به اجتهاد سیاسی دست می‌زند و می کوشد که با نقد وضع موجود و تأمل در امکانات تاریخی و مواریث فکری راه تجدد را بگشاید در حالیکه بسیاری از همگنان و به‌ویژه معاصرین مشروطه خواه وهم سنگران او با تکرار بدون تذکر الگوی سیاسی مدرن در دایرة بسته‌ی تقلید گرفتار ماندند.
کاتب مشروطه‌خواه بود اما مشروطه‌خواهی که برخلاف همگان دیدگاه سیاسی خود را نیز برای ما به میراث گذاشته است. بر اساس این میراث درک او از مشروطیت بیش از آن‌که استقرار نوعی نظام سیاسی مدل غربی باشد تجدید بناهای سیاسی بر اساس تجدید اندیشه سیاسی در سنت اسلامی است. کاتب مشروطه‌خواه بود اما مشروطیت را نه در نفی سنت بلکه در تجدید آن می خواست. ناکامی تجددطلبی سنت‌ستیز و پی‌آمد های دهشت‌ناک بی اعتنایی به تحول اندیشه سیاسی در اسلام و انحطاط آتی آن، نشان می‌دهد که موضع کاتب درست بوده است. کاتب با آگاهی ژرفی که از سنت اسلامی و شناخت عمیقی که فاجعه‌های نظام استبدادی داشت، به چیزی توجه کرده بود و می‌اندیشید که برق روشنفکری مانع از آن بود که بسیاری از روشنفکران معاصر او آن را بنگرد. کاتب از منظر "سوژة حقیقت" به وضعیت می‌نگریست و معتقد بود که با تجدید سنت می‌توان عناصر خردگرا و عقلانی آن را برجسته و مناسبات انسانی را بر اساس آن سامان داد. او شاه متجدد امان الله خان را در تذکر الانقلاب ملامت می‌کند که به‌جای تحکیم استقلال و تقویت پایه‌های کشور و ترویج معارف به امور بی‌هوده چون لباس و پوشاک پرداخته و فرصت را از دست مردم ربوده است.
به طور خلاصه می‌توان گفت که با توجه به آثار کاتب مشروطیت در نگاه کاتب به معنای تجدید سنت و تأمل در امکانات آن است. این تأمل شامل برجسته کردن عناصرمانند خردگرایی در سنت ماست که ‌بی‌تردید در آشوب کنونی نیز می‌تواند در ساماندهی نظم اجتماعی ما را یاری رساند. فیض محمد کتاب هزاره در عصر "کسوفِ مطلق خرد" می‌زیست، اما به جای خزیدن در کنج عزلت عرفان و یا فریب دادن خویش با فرهنگِ شفاهی خود را "وقف خرد" و «تولید متن» کرد. از نظر او مشروطیت همان عقلانی‌کردن سیاست است. عصارة کارهای فکری کاتب آن است «خرد باید آموخت تا بتوان شادمان زیست». تفکر برای او گزیر از فاجعه و نابخردی است، آن هم در وضعیتی که تمامی این سرزمین از جهل و تاریکی و بی‌خردی درخشان بود.
والسلام.
علی امیری، کابل، 10 قوس 1390
منبع: چمهوری سکوت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر