در این وبلاگ مطالب مختلف مربوط به افغانستان در مجموع و مخصوصاً هزاره ها در سراسر جهان، سایر مطالب و یادداشت های شخصی به نشر میرسد.
سلام هزارستان چشم براه نظرات، پیشنهادات و انتقادات سازندۀ شماست، و هم چنان از قلم بدستان گرامی میخواهد که دست نوشته هایشان را برای سلام هزارستان بفرستند تا زینت بخش صفحات آن گردد.

۱۳۹۰ آذر ۱۸, جمعه

آشنایی با چهره های برتر٬ علمی٬ ادبی٬ هنری٬ بانوان افغانستان بخش(اول)


خدمت دوستان و هموطنان گرامی در سراسر دنیا عرض شود که  مطلب قبلی در مورد نوابغ افغانستان (آقایان) پرداخته شده بود، ولی این مطلب به معرفی و مصاحبه مختصری  با سه تن از چهره های  موفق علمی٬ ادبی و هنری بانوان پرداخته شده است.
هدف از این مصاحبه ها قدردانی از چهره های موفق کشورمان است که با تمامی مشکلات این افتخارات را کسب کرده اند و همچنین آشنایی بیشتر نوجوانان و جوانان  و استفاده از تجربیات  آنهاست  که یقینا راهگشا  خواهد بود...
وحیدنوری
—————- 
به نام خدا
خدمت دوستان و هموطنان گرامی در سراسر دنیا عرض شود که  مطلب قبلی در مورد نوابغ افغانستان (آقایان) پرداخته شده بود، ولی این مطلب به معرفی و مصاحبه مختصری  با سه تن از چهره های  موفق علمی٬ ادبی و هنری بانوان پرداخته شده است.
هدف از این مصاحبه ها قدردانی از چهره های موفق کشورمان است که با تمامی مشکلات این افتخارات را کسب کرده اند و همچنین آشنایی بیشتر نوجوانان و جوانان  و استفاده از تجربیات  آنهاست  که یقینا راهگشا  خواهد بود.
  بانو  صحرا کریمی  (هنر )  (بانو آمنه احسانی(علمی)  بانو زهرا زاهدی( شاعر)
هنچنان یاد آور میشوم، بدلیل طولانی بودن متن  مصاحبه ها   در سه بخش تقدیم شما خواننده های گرامی میشود.
مقدمه

بدون تردید در جمع هنرمندان افغانستان و از جمله تعداد محدود بانوان پرتلاش در عرصه هنر و فیلم سازی افغانستان، نام شخصی به نام صحرا کریمی  در داخل و خارج افغانستان جزو اولین ها قرار دارد. این بانوی موفق توانسته  با تلاش و استعداد فراوان در جشنواره های  متعدد افتخار کسب کند.

1.   خانم کریمی تشکر بابت این مصاحبه لطفاً مختصری از شرح حال خود بگویید؟
پدر و مادرم تقریبا چهل سال پیش به ایران مهاجرت کردند و من هم چون هزاران کودک مهاجر افغانستانی در غربت بدنیا آمدم در سی و یکم اردییهشت ماه سال هزار و سیصد و شصت و دو. زادگاهم کشور ایران است اما پدرم از سنگ تخت بندر، منطقه ای در ارزگان قدیم(دایکندی فعلی) می باشد و مادرم از بدخشان. تحصیلات متوسطه را در رشته ریاضی و فیزیک در شهر ری- تهران تمام کردم و بلافاصله بعد از اتمام تحصیلات متوسطه وارد دانشکده مهندسی عمران دانشگاه شهید چمران اهواز شدم. مهندسی عمران آرزوی دیرینه من بود، و برای یک دختر مهاجر افغان در آن سالها ورود به دانشگاه دولتی ایران بزرگترین افتخار بود. در سال­های تحصیل در دبیرستان به طور اتفاقی در فیلم ” دختران خورشید” به کارگردانی مریم شهریار ایفای نقش کردم و ناخواسته شدم اولین دختر مهاجر افغانستانی در ایران که پا به عرصه سینمای ایران گذاشته بود. بعد همزمان در دوران دانشگاه در فیلم ” خواب سفید” به کارگردانی حمید جبلی ایفای نقش کردم. وارد شدن به دنیای سینما و در اصل آشنایی با دنیای هنر سینما دریچه دیگری را مقابل چشمانم گشود، که از آن دریچه دنیا را طور دیگر میدیدم. شاید جذاب تر، شاید پر درد تر، شاید واقعی تر و نگاه از این دریچه  دیدگاهم را به زندگی و سرنوشت و مخصوصا به موقعیت خودم به عنوان یک دختر مهاجر افغان در ایران تغییر داد. دیگر برایم کافی نبود که مهندسی عمران بخوانم و در میان هزاران سرنوشت گم شوم. من به عنوان  یک مهاجر هویتی گمشده و حرف­های زیادی برای گفتن داشتم که محاسبات ریاضی مددی نمی شد برای بیان کردن آنها. با وارد شدن به دنیای هنر در واقع دریافتم که از طریق مدیومی به نام  سینما می شود حرف­های زیادی را  نه تنها با مردم خود که با جهان پیرامونم در میان بگذارم.
از کودکی رابطه جدایی ناپذیری با ادبیات داشتم. مادرم نقش بزرگی در این رابطه داشت. و بعدها تشویق های او باعث شد که من هرچه بیشتر دنیای خیالات خود را پرورش دهم و بیشتر کتاب بخوانم و بهتر ذهنیات خود را با واژگان تفسیر کنم. اما در نهان دیوانه وار میخواستم که این واژگان تفسیری تبدیل به تصویر شوند.
در زمستان ۱۳۸۰ شمسی در فستیوال فیلم براتیسلاوا  که ” دختران خورشید” در آن جایزه اصلی را نصیب خود کرده بود، به عنوان بازیگر نقش اصلی دعوت شدم. در آن زمان این تنها موقعیت و تنها فرصت بود  برای تجربه ای دنیایی جدید. مدت کوتاهی برای تصمیم گیری داشتم. ماندن یا رفتن و پشت پا زدن به مهندسی عمران، قبول کردن دوری از مادر و خانواده را، قدم گذاشتن در مسیری که نمی­دانستم انتهایش به کجا می­رسد. انتخاب سختی بود . مخصوصا برای یک دختر. دختری از جامعه سنتی افغانستان و در گیر هزاران قضاوت. می­دانستم اگر به اروپا بروم مادرم باید خود را آماده کند برای هر گونه قضاوت و حرف و حدیث. با مادرم مشورت کردم و او تنها کسی بود که بی هیچ شک و تردیدی مرا وادار به رفتن کرد و تاکید داشت که نباید این فرصت را از دست دهم. مرا تا فرودگاه مهر آباد بدرقه کرد و دعایش سوغات راهم شد.
سالهای تحصیل در براتیسلاوا- اسلواکیا و همزمان در پراگ- جمهوری چک سالهای سختی بود. سالهای تنهایی، سالهای بی کسی و سالهای پیدا کردن هویت. من همزمان هم کارگردانی سینمای مستند را میخواندم و هم کارگردانی سینمای داستانی را، هم کار میکردم برای امرار معاش و هم تا نیمه های شب و گاه تا سحرگاهان کتاب میخواندم تا بیشتر و بیشتر بدانم. بهترین سالهای زندگی ام در مهاجرت سالهای تحصیلم بوده است، هرچند سخت و گاه طاقت فرسا، اما سالهای آموختن و یادگیری و ساختن فیلم های کوتاه متعدد داستانی و مستند بود، سالهای رشد و اندوختن تجربه.
زندگی، تحصیل و کار در اروپای شرقی که دارای سیستم آموزشی قوی، اما در عین حال دارای سیستم سوسیال ضعیف است، راحت نیست. مخصوصاً در رشته هنر و سینما که همه چیز را باید خلق کنید. اگر قدرت و استعداد خلق و آفرینش نداشته باشید به نوعی بازنده هستید. مثلاً در سوئد درس خواندن آسان است. نه پولی می پردازید برای تحصیل و نه آزمون کنکور ورودی دارند. باید زبان بدانید و تلاش کنید و در رشته سینما آنقدر از لحاظ امکانات غنی هستند که فیلم ساختن فقط بستگی  دارد به استعداد شخصی. اما در اسلواکیا و در جمهوری چک، تنها استعداد کافی نیست. هر سمستر باید به کمیسیونی ۱۵ نفره از اساتید و فیلم سازان بزرگ ثابت میکردیم که استعداد داریم، تنها ورود به دانشگاه کافی نبود.  باید در هر سمستر ۶ فیلم کوتاه برای هر استاد می ساختیم. دانشجوی رشته فیلم بودن ساده نبود. ما در ابتدا ۸ نفر بودیم در رشته کارگردانی، که فقط من توانستم تا مقطع دکترا ادامه دهم. آنقدر استرس وجود دارد که آدمی باید سنگ باشد تا زیر بار این همه فشار و کار و بیخوابی ها  دوام بیاورد. اما تمام این­ها زیبایی خاص را خودشان داشت مخصوصاً وقتی فیلمی ساخته و اثری آفریده میشد. و آنگاه که فیلم­های­مان جوایزی را از آن خود میکرد، می توانستیم خستگی را از تن دور کنیم وکسب انرژی کنیم برای آفرینشی دیگر.
 در این ده، یازده سالی که در اروپا هستم، ثمره اش این بود: دو مدرک لیسانس در رشته کارگردانی فیلم مستند و کارگردانی فیلم داستانی، فوق لیسانس در رشته کارگردانی فیلم داستانی و دکترا در رشته کارگردانی فیلم داستانی با گرایش نشانه شناسی و زیبایی شناسی در سینما که با رتبه ممتاز در هر مقطع از معتبرترین دانشگاه فیلم و تلویزیون اروپا فارغ التحصیل شدم. در حال حاضر علاوه بر ساخت فیلم هایم، همچنین  در دانشگاه  فیلم و تلویزیون اسلواکی به عنوان استادیار تدریس میکنم . به امید خدا از سال آینده میلادی به عنوان استاد اصلی دانشگاه  فیلم و تلویزیون اسلواکی به  تدریس ادامه خواهم داد.  
  1. ۲٫  لطفا  بفرمایید که چگونه وارد عرصه فیلم سازی ومستند سازی شدید چه چیزی باعث شد؟
یک اتفاق ساده باعث شد که من در دوران دبیرستان، زمانی که هنوز در ایران بودم وارد عرصه سینما شوم. اما در زمینه فیلم سازی، زمانی که وارد اروپا شدم و تقاضای پناهندگی دادم، از من پرسیدند: میخواهم چکار کنم اگر پناهندگی بگیرم؟ بدون هیچ مکثی گفتم می خواهم کارگردانی فیلم بخوانم، تحصیل کردن در دانشگاه سینمایی اسلواکی و جمهوری چک که یکی از بهترین دانشگاه های فیلم در سراسر دنیا است. چون شرط ورود به دانشگاه قبول شدن در کنکور استعداد است پروسه سه روزه و گذراندن امتحانات شفاهی و کتبی، دانستن تمام تاریخ هنر و تاریخ سینما، نوشتن فیلم نامه و طرح فیلم و داستان کوتاه، ساختن فیلم پنج دقیقه ای آماتوری… وقتی تمام شرایط را به من گفتند می­دانستم که قدم در مسیری گذاشته ام که به قول خودمان از هفت خوان رستم عبور کردن بود. من باید به آن­ها ثابت میکردم که استعداد دارم، تا بعد آن­ها با قبول کردن من در دانشگاه، زمینه و امکاناتی را میدادند برای پرورش این استعداد. در کنکور دانشگاه با آوردن ۱۱۸ امتیاز از ۱۲۰ امتیاز کل مقام اول را کسب کردم و در تمام دوران تحصیلی شاگرد ممتاز دانشگاه بودم که باعث می­شد بورسیه های تشویقی و تحصیلی بگیرم و از لحاظ مالی چندان در مرز سقوط نباشم و در سال سوم دانشگاه به عنوان استعداد نو در عرصه فیلم سازی جمهوری اسلواکی، شرکت گاز اسلواکیا یک سال تمام مخارج تحصیلی مرا تقبل کردند و امسال به خاطر کاندید شدن فیلم داستانی نیمه بلندم ” نسیمه، خاطرات روزانه یک دختر مهاجر” در بخش اسکار دانشجویی، یکی از بانکهای اسلواکی که هنرمندان را پشتیبانی میکند تمام مخارج تحصیلات دوره فوق دکترایم را از چاپ تز گرفته تا مسائل پژوهشی و ۴۰ درصد بودجه ساخت فیلم بعدی­ام را در خاک اسلواکیا تقبل کرده است. اما برای بدست آوردن همه این­ها باید ده سال تمام جان میکندم و درس میخواندم و کار میکردم.

من تنها  فیلم مستند نمی سازم، بلکه رشته اصلی من سینمای داستانی است. سینما و فیلم ساختن برای من فرصتی است تا بتوانم از طریق آن جهان بینی، اندیشه و بینش فکری خود را چه با مخاطب عام و چه با مخاطب خاص تقسیم کنم. برقرارارتباط با مخاطب در سراسر دنیا از طریق مدیوم سینما، نه تنها فیلم ساز را از چهار چوبها و محدودیتهای فکری رها میکند بلکه به او این امکان را میدهد که با نوعی همدلی، شکیبایی و درک عمیق به اطراف خود بنگرد. سینما برای من حرفه ای نیست که از طریق آن بخواهم امرار معاش کنم. سینما و فیلم ساختن برای من رسالتی است که بتوانم تصویر فرهنگ مردم و جامعه خودم را نه تنها به  مردم افغانستان، بلکه به جهانیان نشان دهم. تصویری واقعی از مردمان و زندگی واقعی. تصویری از ترسها، خنده ها، خوشبختی ها و تلاش ها و شکست­ها و پیروزی­ها و تصویری از انسان  دیروز، امروز و فردای افغانستان. تصویری که کلیشه ها را بشکند و روایت کند داستان های این سرزمین را. از طریق سینمای مستند می خواهم بی پرده و فارغ از هر حب و بغضی به واقعیت­های تلخ و شیرین، سیاه و سفید سرزمینم بپردازم و ازطریق سینمای داستانی می­خواهم روایت کنم داستان های  این مرز و بوم و مردمانش.


۳٫ مختصری درباره فیلم هایی که ساخته اید توضیح دهید؟
فیلم­های من به دو دوره تقسیم میشوند. دوره تحصیل و دوره بعد از تحصیل که هنوز چند ماهی بیشتر از آن نمی­گذرد. فیلم های دوران تحصیل من به مقوله مهاجرت و دید یک زن به مهاجرت می­پرداخت. فیلم های اکنونم بیشتر به مقوله زن می پردازد. به قول علی کریمی، منتقد فیلم، فیلم های من رنگ مایه و بن مایه های زنانه دارند. درست است  فیلم­های من  فیلم­های  زنانه هستند. اما زنانه نه از نگاه کلیشه ای فمنیستی که در افغانستان در این چند سال اخیر مد شده است. من اصلا سینمای سینماگران زن زن­ستیز افغانستان را قبول ندارم. بنابراین تمام تلاشم این است که فارغ از هر گونه شعار زدگی و هر گونه کلیشه، داستان زن افغان را در فیلم هایم  همانگونه که هست روایت کنم. نه او را بدبخترین نشان دهم و نه از او قهرمانی پوشالی بسازم. دوست دارم زن داستان فیلم های من با ترس­ها، آرزوها، شکست­ها، پیروزی­ها، اشک­ها و لبخند هایش، خارج از هرگونه نگاه ماورالطبیعه، همان­گونه که هست به تصویر کشیده شود و حرف بزند. بدون ترس، بدون هراس از قضاوت و محکوم شدن.
۴٫ درباره جشنواره هایی که حضور پیدا کردید بفرمایید؟
در این ده سال تحصیل بیش از سی فیلم کوتاه داستانی و مستند و چندین فیلم نیمه بلند داستانی و یک فیلم بلند مستند ساخته ام. که در بیش از صد و پنجاه فستیوال فیلم بین المللی  شرکت کرده اند و جوایز متعددی گرفته اند. آخرین فیلمم ” زنان افغان پشت فرمان رانندگی” تقریبا در ۳۰ فستیوال بین المللی فیلم در سراسر دنیا شرکت کرده است که نزدیک به ۱۸ جایزه از جمله بهترین فیلم مستند سال ۲۰۱۰ اسلواکیا را نصیب خود کرد. همچنین از شبکه تلویزیونی آرته فرانسه که یکی از معتبرترین تلویزیون­های اروپا است و از بی بی سی فارسی پخش شد و امسال در حاشیه “کنفرانس بن دو” در آلمان به نمایش در می آید که این برای من  جای بسی افتخار است. فیلم نیمه بلند داستانی­ام ” نسیمه، خاطرات روزانه دختری مهاجر” در سال ۲۰۱۰ جایزه گراند پریکس کوداک را از آن خود کرد که کمپانی کوداک جزء معتبرترین و معروفترین  کمپانی های تولید متریال فیلم می باشد همچنین جایزه بهترین کارگردانی و بهترین فیلم را در فستیوال فیلم های دانشجویی اسلواکی از آن خود کرد و به عنوان کاندید اسکار دانشجویی از جمهوری اسلواکی به آکادمی اسکار سال ۲۰۱۰ معرفی شد.
اگر بخواهم تمام جایزه ها و فستیوالهایی  که در آنها فیلم هایم شرکت کرده اند را معرفی کنم، از حوصله خوانندگانتان خارج است. اما در مجموع بیش از هشتاد جایزه در این سال­ها فیلم­های دانشجویی و غیر دانشجویی ام کسب کرده اند.
۵٫ رمز موفقیت شما چه بوده یک بانوی موفق افغانستان باید دارای چه ویژگی های باشد؟
سوال سختی است. چون هر کسی در هر رشته ای می تواند رمز موفقیت متفاوتی داشته باشد. اما در مورد من شاید بزرگترین رمز موفقیت پشتکار و تلاش و کنجکاوی سیری ناپذیر برای هرچه بیشتر کسب کردن تجربه و دانش اندوزی بوده است. من حتی حالا که دکترا گرفته ام دست از خواندن و یادگیری برنداشته ام و همچنین شاید یکی دیگر از دلایل اعتماد به نفس زیادی است که نسبت به خودم و توانایی هایم دارم.
زندگی پر از فراز و نشیب است. این فراز و نشیب­ها در زندگی نسل ما که نسل مهاجرت و آوارگی هستیم بیشتر خود را بروز می­دهد. آدمی برای رسیدن به موفقیت باید در گام نخست هدف را مشخص کند و بعد استوار در مسیر رسیدن به این هدف گام بردارد. در پیمودن هر مسیری افتادن و شکست و دوباره برخاستن و اشک و خنده و پیروزی وجود دارد. آدمی باید آنقدر توانایی داشته باشد که که با هر شکستی زمین­گیر نشود و با هر پیروزی  مغرور و در آسمان­ها پرواز نکند. در بدترین و بهترین موقعیتهای زندگی انسان نباید فراموش کند که شکرگزار باشد. شکر گزار خدایی که تمام داشتن ها و نداشتن ها و تمام بودن ها و نبودن های را به او هدیه کرده است.
افرادی هستند در زندگی آدمی که میتوانند اعتماد به نفس را در انسان قوت بخشند. در زندگی من پدر و مادرم نقش اساسی را داشته اند و بعد استاد های خوبی که در دوران تحصیل داشته ام و در نهایت همسرم. همسری که رفیق بوده است با من و همواره در لحظه های سخت در کنارم دوام آورده است تمام پیچیدگی ها و مشغولیتهای کاری و مسافرت­ها و نبودن­هایم را در کنارش. خانواده ام هرچند بسیاری اوقات با تمام اندیشه وتفکرات من موافق نبوده اند، اما  هرگزمانع  نشده اند از تجربه اندوختنم.
۶٫ برنامه شما برای آینده چیست؟
میخواهم فیلم بسازم. فیلم­های خوب. میخواهم ماندگار باشم در این راهی که می پیمایم. دوست دارم بیشتر و بیشتر در این رشته مهارت و تخصص پیدا کنم و این تخصص و مهارتم را بعد ها در اختیار جوانان هموطنم بگذارم، جوانانی که دوست دارند فیلم ساز و سینماگر شوند. دوست دارم الگوی مثبتی باشم تا حداقل راه را برای آیندگان هموار کنم. آیندگانی که باورمندم می توانند با ساختن فیلم­های خوب  و با به تصویر کشیدن داستان این سرزمین قدمی استوار و راسخ را در مسیر تغییر مثبت در این مرز و بوم بردارند و آرزو دارم که در فرداهایی نه چندان دور خانواده های افغانی در افغانستانی آباد وآزاد در کنار هم بدور از هرگونه کینه و کدورتی بروند به سینما و تماشگر فیلم­هایمان باشند.
۷٫ سخن یا پیام تان برای هموطنان چیست؟
سخن­ها زیاد هستند. من افغانستان را بی­آلایش دوست دارم. درست است که با خیلی از قضایا و حرف و حدیث­ها موافق نیستم. اما در مجموع این سرزمین را عاشقانه دوست دارم و از هنر مندان و دیگر استعداد های ناب افغانستان خواهانم که این وطن را همانگونه که هست دوست داشته باشند و به هرطریقی که می­توانند در راه آبادی و صلح و آرامش این وطن گام بردارند و تلاش کنند. از هر قوم و از هر کیش و آیینی که هستیم، در نهایت از افغانستانیم. باورکنید اگر ما دل نسوزانیم برای سرزمینمان، دیگری و یا آن غریبه ها هرگز دل نخواهند سوزاند. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، چه موافق باشیم و چه موافق نباشیم ریشه در این خاک داریم.
منبع: غرجستان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر