در این وبلاگ مطالب مختلف مربوط به افغانستان در مجموع و مخصوصاً هزاره ها در سراسر جهان، سایر مطالب و یادداشت های شخصی به نشر میرسد.
سلام هزارستان چشم براه نظرات، پیشنهادات و انتقادات سازندۀ شماست، و هم چنان از قلم بدستان گرامی میخواهد که دست نوشته هایشان را برای سلام هزارستان بفرستند تا زینت بخش صفحات آن گردد.

۱۳۹۰ دی ۹, جمعه

نیم نگاهی به تاریخ هزاره های پاکستان؛ «بخش 3»



از آنجای که تاریخ این سرزمین یا به انحراف کشانده شده و یا بسوی نابودی سوق داده شده، سوگمندانه سابقه ای تاریخی ویژه و مدونی برای این سرزمین وجود ندارد. اما، می توان با استفاده از تاریخ فرمانروایان و جهانگشایانی که روزگاری یا بر این سرزمین حاکمیت داشته و یا با عبور از آنجا، برخی گزارشهای را نقل کرده اند، گذشته ی این دیار را به گونه ی بازسازی کرد. در این مجال تنها به سیری کوتاه در تاریخ این سرزمین پرداخته و تنها مهمترین وقایع تاریخی آن را به شمارش می گیریم..

یادآوری: عاشورای خونین سال جاری با کشتار های وحشیانه ی تروریستان گرگ منش، غوغا سالاری برخی نوقلمانی را بدنبال داشت، که با نوشته های ساختار شکنانه، افراطی و توهین آمیز شان، فضائی سایت وزین جمهوری سکوت را به گونه ی لبریز سیاهه و با تاختن بر باورهای مردم حسین باور ما، مسموم نموده بودند. با وجود آن نبشته های لجوجانه و عقده گشائی های ناشیانه برای نشر مطالب دیگر، مجالی باقی نمانده بود. تأخیر در نشر قسمت سوم این مجموعه نوشتار، باعث شد که برخی از خوبان اظهار ناامیدی کنند که گویا نگارنده از ادامه کار انصراف داده ام! . خوشحالم که با فروکش نمودن طغیان احساسات لجام گسیخته ی دیگر اندیشان نوکیش، فرصتی پدید آمد، تا قسمت های بعدی به دنیای مجازی راه یابد. امید که خواست علاقه مندان اندکی برآورده و این سلسله نوشتار بهره ی گرچند ناچیز درپی داشته باشد! .

موقعیت جغرافیای هزارستان :

«هزارستان» یا «هزارجات» کنونی سرزمین مرتفع و کوهستانی است، که در مرکز کشور افغانستان قرار دارد. سلسله کوه های بابا و هندوکش همانند ستون فقرات هزارستان بوده و از وسط این دیار عبور می کند. بلندترین قله آن که در بامیان قرار دارد، به نام قله شاخ یا شاه فولادی مشهور بوده و ارتفاع آن بیش از 5145 متر است[1]. مساحت کل کشور افغانستان که در حدود 650 هزار کیلومتر مربع است. از این میزان حدود 250 هزار کیلومتر مربع آن پیش از قرن 18 و 19سرزمین هزارستان را تشکیل می داد، که بعد ها با تجاوز مکرر افغان ها (پشتون ها) و پیشروی ایشان به سوی شمال سرزمین هزارستان در پی هر تجاوزی کوچک و کوچکتر شده و امروزه تا حدود 150 هزار کیلومتر مربع تقلیل یافته است[2] .
شیروانی در مورد مساحت هزارستان می نویسد:«... طول ملک ایشان دو ماهه راه است و عرضش از سه الی ده مرحله، از مشرق به ولایت چترال و جبال بدخشان، از مغرب به ملک خراسان، از جنوب به زابل یا زاولستان و از شمال به ارض تخارستان و بلخ و جمیع بلادش کوهستانی است و...[3]». عین الوقایع که از هزارستان به مملکت بربر یا «بربرستان» یاد می کند مساحت این سرزمین را این گونه بیان می کند:«... بربرستان مملکتی است در وسط افغانستان از شرق به کابل و غزنین، از شمال به ترکستان، از جنوب به قندهار و وزیرستان، از حد غربی به فراه و هرات محدود است[4]».

تاریخچه  سرزمین هزارستان 

              الف -  نام های تاریخی هزارستان  :

سرزمین هزارستان در عهد باستان به نام های: عرسارث[5]، ستاگیدیا[6]، پاروپامیزوس[7]، و بخش جنوب و جنوب غربی آن از ارغنداب تا مالستان، جاغوری و تمام دای پولاد پیش از اسلام بنام «آراکوزیا» خوانده می شده است. در قرن هفتم میلادی هیونگ تسانگ زایر چینی پایتخت دوم آن را «هوساله» یا «هوزاله» نام برده است[8]. روزگاری تمام این سرزمین از زمین داور تا تخارستان از هرات تا کابل به «زابلستان» مشهور بوده است. این نام تا عصر امیر تیمور بر هزارستان اطلاق گردیده و می توان آن را جامع ترین نام برای هزارستان دانست[9]. «زمین داور» و یا «بلد داور» گاهی بر غرب هزارستان و گاهی بر تمام این سرزمین اطلاق می شده است.
 شمال غرب هزارستان از دای زنگی تا بادغیس، در عصر اسلامی بنام «غرجستان» و یا «غرشستان» یاد می شده است که «گَر» یا «غَر» در زبان فارسی قدیم و پهلوی به معنای کوه بوده و غَرجستان به معنای کوهستان است. مشهورترین نام در عصر اسلامی «غور» یا «غورستان» بوده که از همان اوایل قرن نخست هجری بر سراسر هزارستان کنونی به شمول ولایت غور گفته می شد. واژه ای «غور» در لهجه هزارگی به معنای گودال، شکاف و دره می باشد، چون سرزمین هزارستان صخره ای و دارای دره های عمیق بوده؛ لذا، به این نام شهرت یافته است[10] .
در بسیاری از منابع تاریخی از عهد اسکندر تا پیش از حمله چنگیز این مردم بنام «بربر» و سرزمین شان بنام «بربرستان» و یا مُلک بربر نیز یاد شده است. ظاهراً «بربر» از واژه یونانی «باربار» گرفته شده و نخستین بار واژه «بربر» را یونانی ها در مورد مردم هزارستان به کار برده اند. مردم ایران هزاره ها را بربری و مملکت شان را ملک بربر خوانند[11]. از آن پس مردمان این دیار بنام «بربر» وسرزمین شان بنام «بربرستان»یاد می شده که خرابه های شهر بربر در نزدیکی یکاولنگ هنوز موجود است[12] .
در شاهنامه فردوسی نیز بارها از واژه بربر و بربرستان یاد شده و از درگیری کیکاووس شاه بلخ، با مردم بربر خبر میدهد که لاجرم باید ملک بربر در همسایگی بلخ قرار داشته باشد، وگرنه اصلاً معقول و منطقی نخواهد بود که جنگ شاه بلخ را با بربرهای شمال افریقا نسبت دهیم! پس بربرستانی که شاه بلخ با مردم آن درگیری داشته جای جز سرزمین هزارستان کجا می تواند باشد؟[13].
ب -  هزاره جات؟ یا هزارستان؟ کدام یک؟!
به عقیده ای «هارلان» نام «هزاره جات» که پس از تسخیر این سرزمین توسط افغانان از اواخر قرن نوزده به بعد، جای گزین نام های پیشین به خصوص «هزارستان» شده، در واقع ترکیبی است از «هزاره» و «جاوته» به معنای سرزمین یک قبیله[14]؛ اما، این نظریه را به راحتی نمی توان پذیرفت؛ چون، «هزاره جات» در واقع یک کلمه فارسی است، که از واژه ای «هزاره» و پسوند «جات» ساخته شده و چون پسوند «جات» در فارسی معمولاً برای غیر انسان کاربرد دارد[15]؛ به نظر می رسد، دشمنان این قوم تعمداً و از روی تحقیر به جای «هزارستان» از کلمه جعلی و توهین آمیز «هزاره جات» استفاده کرده اند!. زیرا، مهاجمان پشتون با راهنمائی مشاوران بریتانیای شان در سدد محو کامل این مردم(هزاره ها) از این سرزمین بودند. اینان، پسوند «ستان» که معمولاً برای یک کشور یا یک سرزمین مستقل کاربرد دارد را، از دنباله نام «هزاره» کاملاً حذف کردند، تا دیگر هرگز کس یا کسانی، با شنیدن نام «هزارستان» به این فکر نیفتند، که گویا روزگاری این سرزمین، دارای استقلال کامل بوده است! . به شهادت تاریخ نام «هزارستان» پیش از هجوم افغانان در عصر عبدالرحمان خان، کاملاً یک نام جا افتاده بوده، که ظاهراً به جای بربرستان کاربرد داشته است[16].  

          ج -  سیر تاریخی هزارستان :

از آنجای که تاریخ این سرزمین  یا به انحراف کشانده شده و یا بسوی نابودی سوق داده شده، سوگمندانه سابقه ای تاریخی ویژه و مدونی برای این سرزمین وجود ندارد. اما، می توان با استفاده از تاریخ فرمانروایان و جهانگشایانی که روزگاری یا بر این سرزمین حاکمیت داشته و یا با عبور از آنجا، برخی گزارشهای را نقل کرده اند، گذشته ی این دیار را به گونه ی بازسازی کرد. در این مجال تنها به سیری کوتاه در تاریخ این سرزمین پرداخته و تنها مهمترین وقایع تاریخی آن را به شمارش می گیریم:
  • 1. در حدود قرن ششم پیش از میلاد داریوش اول امپراطور هخامنشی پس از تسخیر اکثر مناطق افغانستان کنونی، بکتریا (بلخ) را پایتخت خویش قرار داد، که سرزمین هزارستان در مرکز این محدوده جز قلمرو این سلسله گردید .
  • 2. سه قرن بعد در حدود قرن سوم پیش از میلاد این سرزمین مورد هجوم اسکندر مقدونی با سپاه یونانی اش قرار گرفت، که سنگ نبشته و آثار باستانی بدست آمده، حاکی از حکومت یونانی ها در این دیار به مرکزیت «بکتریا» بوده است .
  • 3. در حدود قرن اول پیش از میلاد، حکومت یونانی ها بدست سکاها سقوط نموده و اینان نام«سکستان» را بر آن نهادند .
  • 4. بعد ها اکثر این سرزمین در کنترل پادشاهان «زابلستان» یا «زاولستان» به مرکزیت غزنین بوده است. حکومت زابلستان تمام نواحی کوهستانی هزارستان، رودخانه هیرمند و ارغنداب تا قندهار را در بر می گرفت. پروفیسور «بیوار[17]» پس از تحقیقات گسترده در مناطق جاغوری و اُرُزگان در جنوب هزارستان، با استفاده از سنگ نبشته ها و دیگر آثار تاریخی ثابت می کند که در سال 500 میلادی سلسله ی «میهرالوکا» در زابلستان حاکم بوده که سرزمین هزارستان در قلب این حکومت قرار داشته است[18] .
  • 5. عصر کوشانو یفتلی(از بازماندگان مهاجران ترک و مغول) اوجگیری تمدن بودائی به مرکزیت بامیان را بدنبال داشت، که با وجود تخریب گسترده ای آثار باستانی توسط رژیم های فاشیستی پشتون و نیز تخریب دو اثر بی بدیل تاریخی(بت های بامیان) توسط نوکران اجانب و فاشیست زاده ای پشتون (طالبان) هنوز آثار بی بدیلی در بامیان و دیگر مناطق هزارستان موجود است، که از گذشته پربار و تمدن پیشرفته ی این دیار حکایت دارد .
  • 6. پیش از ظهور اسلام این سرزمین توسط سلسله های کوچکی اداره می شده است: هندوشاهیان در کابلستان؛ کوشانی های بودائی در نواحی غور، زمین داور و قندهار و... حکومت داشته اند. برخی هم گفته اند: که مناطق هزارستان در کنترل بربرشاه بوده است. چهل بُرج یکه ولنگ که پایتخت بربرشاه بوده، آثار و خرابه هایش هنوز موجود است[19].
  • 7. سلسله کوشانی ها توسط صفّاریان(861 - 910 ) برانداخته شد. هندوشاهیان کابلستان که از عرب های مسلمان شکست خوردند، از طرف خلفای اموی دوباره بر حاکمیت کابل ابقأ شدند. در همین عصر شیران بامیان و شاران غرجستان با خاندان سوری در غور هرکدام پاره ای از هزارستان را در اختیار داشتند .
  • 8. در عصر عباسی این سرزمین زیر فرمانروائی سلسله سلطانیه یا «سامانیان» به مرکزیت بخارا قرار گرفت. سرانجام سلسله ترک تبار غزنوی از درون حاکمیت سامانی جوشید و در سال 994 میلادی موفق شدند، که امپراتوری غزنویان به مرکزیت «غزنه» یا «غزنین» را در جنوب هزارستان تشکیل دهند. غزنویان با تسخیر بامیان، غرجستان و غور به عمر حاکمیت سلسله های شیران بامیان و شاران غرجستان و سلسله سوریان غور خاتمه داده و تسلط خود را بر تمام هزارستان بسط دادند .
  • 9. از این زمان به بعد هزارستان جز خراسان بزرگ به شمار می رفت. بدنبال سقوط سلسله غزنویان بدست حاکمان جوشیده از درون همین سرزمین(غوریان)، هزارستان جز امپراطوری غوریان گردید. دوپری این سلسله(غوریان) را از بازماندگاه کوشانی ها می داند[20]. پس از سقوط غوریان، سلسله ترک تبار دیگری بنام خوارزم شاهیان در سال 1217 میلادی به مرکزیت «خیوه» واقع در فرارود، به وجود آمد که تمام مناطق افغانستان کنونی به شمول هزارستان را در بر می گرفت. عمر این سلسله با تهاجم ویرانگر مغولان به رهبری چنگیز خان، از هم پاشید و لشکر خونریز مغول در بامیان هزارستان زمین گیر شد. با کشته شدن نوه ای چنگیزخان در بامیان، وی دستور داد که این شهر را با خاک یکسان کنند و تمام زندگان از حیوان و انسان را از دم تیغ بگذارنند!. در زمان هلاکو خان هزارستان به قرارگاه نظامی موقت مغولان تبدیل شد. سرانجام باسقوط ایلخانان هزارستان به استقلال نسبی دست یافت که از آن زمان به بعد به صورت ملوک الطوائفی اداره می شد.
  • 10. تهاجم خونین سپاه افغان ها در عصر عبدالرحمان جابر به هزارستان، این دیار پس از یک مقاومت خونین چندین ساله، استقلال خود را برای همیش از دست داد. هزارستان پس از این تهاجم ویرانگر، به ویرانه ی تبدیل شده و برای همیشه تحت حاکمیت افغانها درآمد! . این تهاجم سنگین و نابرابر در دهه های آخر قرن نوزده میلادی، به نابودی بیش از 62% مردم هزاره منجر شد. از آن تاریخ به بعد دوران بردگی، خاموشی و خمودگی کامل مردم هزاره و سرزمین هزارستان فرارسید. سرانجام این سرزمین جولانگه افغانان کوچی با پشتیبانی کامل حکومت های پشتون گردیده و نیز به عرصه ی فشار و اختناق حاکمان پشتون افغانستان، با انگیزه ای نابودی کامل قوم هزاره و تخلیه ی کامل هزارستان از وجود هزاره ها، با وضع انواع مالیات های سنگین و... تبدیل گردید [21].
در این تهاجم سنگین و نابرابر حکومت افغان توانست با استفاده از دو حربه ی کاری تعصب مذهبی و نژادی؛ حیات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، نظامی، فرهنگی و... مردم هزاره را، مورد تهاجم همه جانبه قرار داده و تا نابودی کامل سوق دهد. با وجود این، هزاره ها توانستند از این امتحان سخت، طاقت فرسا و خُردکننده روسفید بیرون آمده و با تحمل تمام سختی ها یک گام از اندیشه ها و عقائد شیعی شان عقب نشینی نکرده و تا کنون، به گونه ای گرچند نامتوازن، به زندگی سیاسی-اجتماعی شان ادامه دهند! .
در این میان، گرچه پاره های از این قوم که به صورت ناقلین و بدنبال کوچ اجباری در مناطق همچون: جلال آباد، پنجشیر، بدخشان و... سکونت داده شدند و چه بسا بعدها هویت ملی و قومی شان نیز مسخ شد و بیشتر بنام اقوام ساکن آن سرزمین ها نامیده شدند. حتی به مرور اندیشه ها و باورهای شیعی شان را نیز از دست دادند؛ اما، تعصب کور و ناروائی نژادی هرگز گریبان پینه بسته ی این جماعت فقیر، تهی دست و رانده شده را، رها نکرد!. این پاره های جدا افتاده از اصل، با وجود این که به قول خود شان «عدل» شده و مذهب اکثریت سنی را پذیرفته بودند، با آن هم بجرم هزاره بودن همچنان ده ها سال قربانی تعصب خشک و غیر انسانی قومی و نژدای قرار گرفته و دقیقاً همان تعصبی بر آنها رفت که بر دیگر هم نژدان شیعی شان اعمال می شد. با این حساب، باید این گفتار شهید بابه مزاری را، با خط زرین ثبت تاریخ خونبار مان کنیم که:
« در این کشور شعارها مذهبی و عملکردها نژادی است!» .

عقاید و باورهای  هزاره ها :

 سوگمندانه تاریخ اعتقادی هزاره ها همچون تاریخ سرزمین و نژاد شان، از سوی دشمنان آگاه و دوستان ناآگاه در زیر هاله ی از گرد و غبار تحریف و نسیان قرار گرفته است، که نظریات گوناگونی در این مورد ابراز نموده اند:
  • 1- برخی پنداشته اند که اسلام توسط محمود غزنوی بر مردم غور و غرشستان تحمیل شد، اینان پیش از این تاریخ شمنی مذهب بوده اند! اما، گاهان از تاریخ غزنویان نیک می دانند که یکی از دلایل عمده محمود غزنوی در حمله به غور و غرجستان همانا تشیّع حاکمان و مردم آن دیار بوده است. نام «محمد سوری» حاکم غور در زمان تهاجم محمود به غور، خود موئید این مطلب است که اینان مسلمان و شیعه بوده اند و همین اندیشه ی تشیّع بهانه ی، برای قرمطی و مرتد خواندن ایشان از سوی دربار سنی مذهب و متعصب غزنویان در تهاجم به آن دیار گردید[22].
  • 2- گرایش به تشیّع مردم هزارستان به عصر صفویه باز می گردد و...!؟[23]
  • 3- برخی گویند: هزاره ها مذهب شیعه را از تاجیکان فارسی زبان گرفتند، همانگونه که زبان و گویش فارسی شان را نیز وامدار این مردم اند و...![24] .
  • 4- برخی هم معتقد اند که اجداد هزاره ها تا زمان امیر تیمور همچنان کافر بوده اند و...[25].
  • 5- بعضی هم گویند: تغیر کیش هزاره ها همزمان با پذیرش اسلام توسط ایلخانان، در زمان غازان خان برمیگردد، که چون وی با ده هزار مغول در سال 1295 میلادی به اسلام مشرف شدند، همین تغیر کیش به میان هزاره ها هم راه یافت! .
 اما، تردیدی وجود ندارد که نه غزنویان و نه ایلخانان و نه سربدران و نه صفویه، هیچ کدام در اسلام و تشیّع مردم هزارستان نقشی نداشته اند. در این میان، تیمور خانف پژوهشگر برجسته تاریخ هزاره ها، تمامی این نظریه ها را رد کرده گوید:« تردیدی وجود ندارد که در عصر تیموری این مردم مسلمان و شیعه بوده اند. ازطرفی نه شاه عباس و نه هیچ یک از صفویه هرگز هزارستان را فتح نکردند، تا اسلام و یا تشیع را بر این مردم تحمیل کنند. از جانبی تاجیک ها، هم هیچ گاهی شیعه نبودند، تا این مردم تشیّع را وامدار ایشان باشند. بلکه، برعکس چه بسا تاجیک های که در همجواری هزاره بوده ومذهب تشیّع را از هزاره ها گرفته اند[26].» تیمور خانف، پس از بررسی تمام حدس و گمان ها و نقد نظریه های گوناگون، در نهایت در مورد زبان و مذهب مردم هزاره، به نوعی بن بست رسیده و در آخر خود اظهار عجز می کند، که هزاره ها کی مسلمان شده اند؟ و چه زمانی به مذهب تشیّع گراییده اند؟ و از چه تاریخی زبان فارسی میان شان متداول شده است؟ وی با اظهار عجز از اینکه نمی تواند تاریخ دقیق گروش به اسلام  و تشیّع هزاره ها را ثابت کند می نویسد: «... پرابلم تشیع هزاره ها باز هم به صورت کامل حل نشد نویسنده آرزومند است که توجه محققین و مؤرخین افغانی را در این مورد جلب کند و...» [27].
حقیقت آن است که مردم هزارستان در همان سال نخست هجری، میان سالهای 35 تا 40 هجری، اسلام را با تشیّع یکجا پذیرفتند. در زمان خلافت حضرت علی(ع) جعده بن هبیره مخزومی خواهر زاده حضرت، از طرف ایشان به ولایت خراسان منسوب شد به خاطر رفتار شایسته ی جعده مردم غور بدون درگیری و جنگ تنها از راه تبلیغ از دل و جان اسلام و تشیّع را با هم پذیرا گشتند. در همین زمان به پیشنهاد جعده حضرت علی(ع) خاندان شنسب را بر حاکمیت این سرزمین ابقأ نموده و برای ایشان لوأ و فرمان  فرستاد که این فرمان و لوأ،  تا زمان حاکمیت غزنویان در میان این خاندان باقی بوده و با افتخار آن را همچون امانت گرانبهائی از نسلی به نسل دیگر منتقل می کردند.
پس از شهادت حضرت علی(ع) و تسلط بنی امیه بر جهان اسلام، تنها سرزمینی که با سرپیچی از فرمان معاویه، ننگ سب و لعن امام علی(ع) را هرگز نپذیرفتند، همین مردم بودند[28]. گرچند این نافرمانی برای ایشان گران تمام شده و باعث لشکرکشی امویان به کوهستان غور شده و سرکوب شدید ایشان را در پی داشت[29]. جوزجانی اسلام و تشیّع آل شنسب در زمان حضرت علی(ع) را تائید نموده از ارسال عهد و لوأ خبر می دهد[30]. فخرالدین مبارکشاه مروزی تشیّع این خاندان را به نظم کشیده است[31]. در قیام ابومسلم خراسانی پنج هزار سوار مسلح از مردم غور، به فرماندهی امیر فولاد غوری، تنها بدان امید به ابومسلم پیوستند، که خلافت از بنی امیه به خاندان پیامبر انتقال یابد[32] .
 البته، ممکن است مردم غیور «غور» و «هزارستان»، شیعی به معنای امروزی نبودند. اما، از آنجا که تمام دوستداران خاندان رسالت و ارادتمندان به علی(ع) واولاد او را، «شیعه» می خواندند. از طرفی در عشق و علاقه ی این مردم به اهلبیت(ع) هیچ جای تردیدی نیست! پس تشیّع ایشان حداقل در این حد(داشتن محبت اهلبیت(ع))کاملاً پذیرفتنی و قابل قبول است. می توان گفت: آیین اسلام همگام با محبّت بسیار به خاندان رسالت، گرایش به تشیّع را در پی داشته و در نهایت ظهور تشیّع امامی و گرایش اکثریت مردم هزارستان به مذهب جعفری در این دیار از همین مسیر، ثابت و مستقر گردیده است. به گواهی تاریخ، شیعیان هزاره تنها بدلیل عشق به اهلبیت(ع) بارها شاهد کشتار های غیر انسانی، تجاوز های مکرر، غارتگری های ویرانگر و... بوده و تا سرحد نابودی پیش رفته اند؛ اما، با صبر، پایداری و مقاومت تا کنون همچنان بر عقاید و باور های شیعی شان ثابت و استوار باقی مانده اند. تا آنجا که تقیه برای این مردم کاملاً رنگ باخته[33]چنانکه در باور مردم این دیار، «هزاره مساوی شیعه و شیعه برابر هزاره» گردیده است! .
ادامه دارد ...  .

[1] - پی - جی - میتلند ، هزاره ها و هزارستان ، ص 17 .
[2] - جاغوری، حیدرعلی، هزاره ها و هزارجات باستان در آینه تاریخ ، ص 18؛ تیمور خانف ، همان ، ص 39  .
[3] - شیروانی ، زین العابدین ، ریاض السیاحه ، ص 490 - 491 ؛ شیروانی ، بستان السیاحه ، گلشن 26 ، ص 642 ذیل کلمه هزاره .
[4] - ریاضی هروی، عین الوقایع (تاریخ افغانستان)، ص 208 .
[5] - سیستانی، ایرج افشار، ایل ها ، چادر نشینان ... ، ج 2 ، ص 115؛ هنری فیلد ، مردم شناسی ایران ، ص 811  .
[6] - غبار، افغانستان در مسیر تاریخ ، ص 40 .
[7] - پولادی ، حسن ، هزاره ها ، ص 97 ؛ مردم شناسی ایران ، ص 69 .
[8]  - حبیبی ، جغرافیای تاریخی ...، ص 115 .
[9] - یزدانی ، حاج کاظم ، پژوهشی درتاریخ هزاره ها ، ص 187 .
[10] - یزدانی ، همان ، ص 188 .
[11] - حیات خان ، محمد ، حیات افغان ، ص 455 - 466 .
[12] -  کلمه ای بربر و بربرستان بارها در عین الوقایع تکرار شده، پیداست پیش از آن که این سرزمین به هزارستان یا هزارجات شهرت یابد به بربرستان مشهور بوده است و مردمان ساکن آنجا را بربر می گفتند: ریاضی هروی، محمد یوسف،عین الوقایع، ص 206  - 207 - 208؛ یزدانی ، حاج کاظم ، پژوهشی در ... ، ص  154 - 156 به نقل از دایره المعارف اسلامی - انگلیسی - ج1 ، ص 1173 ، 1960 . م  .
[13] - فردوسی، شاهنامه، ص 155 تا 159 ؛ ر- ک : یزدانی ، همان ، ص 157 - 158 .
[14] - پولادی ، همان ، ص 97 به نقل از هارلان .
[15] - نشانه جمع در آخر واکه های بلند و در مواردی برای بیان نوع و جنس خاص از اشیأ کاربرد دارد همانند: سبزیجات، میوه جات، روزنامه جات، طلاجات و... : فرهنگ سخن ، ج3 ، ص2054 ؛ فرهنگ معین ، 6 جلدی ، ج1 ، ص1199 . جات از جَت کسیکه دست بر گوسپند کشدتا فربهی آن معلوم کند : لغتنامه دهخدا ، ج 16 ، ص25 .
[16] - محمد حیات خان ، حیات افغان ، ص 455 - 466 ؛ گویا محمد عظیم بیک از بزرگان هزاره کتابی داشته بنام «هزارستان» که در سال 1989 میلادی در تاشکند به زبان روسی ترجمه و چاپ شده است: تیمور خانف ، همان ، ص 4 - 5 .
[17] - Bivar    .
[18] - پولادی ، حسن ، هزاره ها ، ص 97 تا 99  .
[19] - پولادی ، همان ، ص 99 به نقل از کوهزاد - افغانستان در پرتو تاریخ .
[20] - پولادی ، همان ، ص 99 - 100 .
 [21] - پولادی ، همان ص 101 .
[22] - چنانچه جوزجانی از این بهانه جوئی و غارت غور توسط غزنویان به تفصیل خبر می دهد: منهاج سراج ، طبقات ناصری ، ج 1 ، ص 329.
[23] - بیکن و وان بری از مستشرقان مدعی این نظریه اند . پولادی ، همان ، ص 212 .
[24] - مک گری گوری که در اواسط قرن نوزده از هزارستان دیداری داشته  این نظریه را ابراز نموده است. پولادی ، همان ، ص 214 .
[25] - شرمن دیگر مستشرق مبدع این نظریه ناشیانه است. پولادی ، همان ، ص 215 .
[26] - -. تیمور خانف ، همان ، ص 44 تا 47  .
[27] -تیمور خانف، همان، ص 48 .
[28] - یزدانی ، حاج کاظم ، همان ، ص 74 به نقل از تشیید ، علی اکبر ، هدیه اسماعیل یا قیام السادات ، فصل دوم .
[29] - ابن اثیر ، الکامل فی التاریخ ، ج 3 ، ص 455 - 456 .
[30] - جوزجانی ، منهاج سراج ، طبقات ناصری ، ج 1 ، ص 319 - 320 .
[31] - جوزجانی ، همان ، ج1 ، ص 318 ؛ اسفزاری ، معین الدین زمچی ، روضات الجنات فی اوصاف مدینه هرات ، ص 355 - 356 .
[32] - جوزجانی ، همان ، ج 1 ، ص 324 .
[33] - افغانی ، سید جمال الدین ، تتمه البیان فی تاریخ افغان ، ص 162  .
نویسنده: مصطفی خرمی
منبع: افشار

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر