در این وبلاگ مطالب مختلف مربوط به افغانستان در مجموع و مخصوصاً هزاره ها در سراسر جهان، سایر مطالب و یادداشت های شخصی به نشر میرسد.
سلام هزارستان چشم براه نظرات، پیشنهادات و انتقادات سازندۀ شماست، و هم چنان از قلم بدستان گرامی میخواهد که دست نوشته هایشان را برای سلام هزارستان بفرستند تا زینت بخش صفحات آن گردد.

۱۳۹۰ آذر ۲۴, پنجشنبه

اصلاح‏گری دینی، نقد نگرش دینی



اصلاح‏گری دینی و مذهبی، نجات مخاطب‏های عادی و معصوم از چنگال استفاده‏جویانی است که همیشه برای لحظات استثنایی کمین دارند و در مواقع معین از کمین‏گاه بیرون می‏شوند و تا می‏توانند شکار می‏کنند و بعد از انجام شکار، به کمین‏گاه خود بر می‏گردند...

اصلاح‏گری دینی، نقد نگرش دینی
هرگونه تلاش برای اصلاح‏گری در عرصه‏ی دین و باورهای دینی، درست مانند عرصه‏های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، مستلزم راه افتادن نقد جدی بر نگرش دینی است. رفتار و عملکردهای دینی نیز متأثر از نگرش دینی اند. تا بر نگرش دینی نقد درست و اصلاح‏گرانه صورت نگیرد، رفتار و عملکردهای دینی هم‏چنان که هستند، باقی می‏مانند هر چند فشار و ضربات کوبنده بر مصداق‏های معین آن افزایش بیابد.
نگرش دینی، هم نگرش طرفداری از باورهای دینی را شامل می‏شود و هم نگرش ضدیت با باورهای دینی را. موضوع در هر دو نگرش یکی است، با این تفاوت که یکی می‏کوبد تا آن را از صحنه خارج کند و یکی حمایت می‏کند تا آن را در صحنه نگه دارد.
نگرش دینی به سادگی و راحتی تغییر نمی‏کند. شاید بتوان گفت که نگرش دینی سخت‏جان ترین پدیده‏ای است که در منظومه‏ی باورهای انسان به ظهور رسیده است. آمیزه‏ای از سنت‏ها و فرهنگ و باورها در طول تاریخ با انسان حرکت می‏کنند و در واقع بخش مهمی از هستی انسان می‏شوند. دیده شده است که حتی آنانی که برخی اوقات اکت و ادای دین‏ستیزی می‏کنند، در واقع رگه‏‏های جزمیت و تعصب و خشک‏اندیشی و انعطاف‏ناپذیری خود را وامدار هستی دینی خود اند، بدون اینکه خود بدان اعتراف داشته باشند.
برای اصلاح نگرش دینی آموزش به گونه کلاسیک و مرسوم تنها یک بخش از کار است. روشن است که انسان‏های باسواد در درک و پذیرش اصلاح در نگرش خود استعداد بیشتری نشان می‏دهند. اما چه باید کرد وقتی جامعه اکثراً بی‏سواد است و یا اگر سوادی هم داشته باشد، از مرحله‏ی خواندن و نوشتن معمول فراتر نمی‏رود تا برسد به مرحله‏ی تفکر و نقد و جدال فکری؟
پیچیدگی کار در همین جا است و آنانی که از اصلاح‏گری دینی وحشت می‏کنند درست به همین جنبه از پیچیدگی‏های آن نظر دارند. برای گریز از این پیچیدگی، حمله و تهاجم آسان‏ترین کار است، اما تجربه نشان داده است که موثرترین و خوب‏ترین کار نیست. کمونیست‏های افغانستان نه تنها با حمله‏ی شدید لفظی بلکه با بارانی از خمپاره و بمب و راکت به این تهاجم دست زدند، اما در آخر دست از پا درازتر به گوشه‏ای نشستند و اکثر شان، همان‏هایی بودند که پیشاپیش حزب اسلامی و طالبان نیز به سوی کابل مارش کردند.
خوب است این تجربه را تکرار نکنیم. کم‏ترین زیان این تجربه این است که خود ما را خسته و درمانده خواهد کرد و خلقی را نیز به استهزا و شماتت ما خواهد کشاند.
***
در یک حلاجی کوتاه متوجه می‏شویم که نود در صد از جامعه‏ی مذهبی و دیندار ما، تنها مخاطبان پیام مذهبی اند و از مذهب و دین نیز به عنوان بخشی عادی از هستی خود تلقی دارند. اینها نه متعصب اند و نه آنچنان که می‏گویند «همیشه عاشق و دلباخته». همچون تمام افراد عادی در سراسر دنیا صبح از خواب بر می‏خیزند، دست و روی خود را پاکیزه می‏کنند، نماز و عبادت ساده‏ی خود را به گونه‏ای انجام می‏دهند که مزاحمتی برای دختر و پسر تنبل و کاهل‏شان نکند، می‏روند به کار و زراعت و دکانداری خود و مثل همه‏ی مردمان عادی دست شان رسید اندکی از بغل این و آن می‏کنند و به جیب و خورجین خود می‏ریزند، نان می‏خورند بدون اینکه نسبت به حرام و حلال آن وسواس خاض نشان دهند، ازدواج می‏کنند، از زندگی و همسری و فرزند داشتن لذت می‏برند و وقتی پیر شدند برای مرگ خود لحظه‏شماری می‏کنند...
برای این جمع مذهبی، ملای عام شان نیز در همین حد قابل تحلیل است. مردم می‏شناسند که ملای شان چقدر اهل حرف است و چقدر اهل عمل. «گفته‏ی ملا آباد می‏کند، کرده‏ی ملا برباد». این حرف از تجربه‏ی ملموس زندگی مردم در عالم دینداری آنان و در معاشرت با ملایی گرفته شده است که همچون تمام انسان‏های دیگر اهل کسب و کار بوده و از دنیا، لذت و حساب و کتابی را انتظار داشته است.
«عشق حسینی» و «عشق طالبی» استثناهایی اند که در مواقع خاص و در شرایط و زمینه‏های خاص بروز می‏کنند و همین استثناها عوام‏الناس نودفیصدی را به همان اندازه غافل‏گیر و درمانده می‏کنند که روشنفکر و اصلاح‏گر مذهبی را.
دقت کنید که اکثریت عظیم این «عاشقان حسینی» واقعاً کی هستند که این همه ما را به حیرت می‏اندازند؟ رد پای شان را تعقیب کنید که پیش از بسته کردن سربند در کجا بوده اند و بعد از باز کردن سربند به کجا می‏روند.
اصلاح‏گری دینی و  مذهبی، نجات مخاطب‏های عادی و معصوم از چنگال استفاده‏جویانی است که همیشه برای لحظات استثنایی کمین دارند و در مواقع معین از کمین‏گاه بیرون می‏شوند و تا می‏توانند شکار می‏کنند و بعد از انجام شکار، به کمین‏گاه خود بر می‏گردند.
اصلاح‏گری مذهبی در بخشی از حرکت خود حتی این حوصله را نیز خلق می‏کند که اجازه دهیم مردم عادی، سالی یک بار نه هشت بار، روی سرک و جاده بیرون شوند و عزاداری کنند و کوفت دل خود را باز کنند و وقتی راحت و آرام شدند به خانه و کار و بار خود برگردند. اما این هوشیاری را گوشزد می‏کند که به استفاده‏جویانی که در کمین نشسته اند مجال داده نشود که این حرکت خودجوش و طبیعی و آرام مردم را به میدان استفاده‏جویی‏ها و بهره‏برداری‏های ناروای خود تبدیل کنند.
می‏توانیم برای درک این نکته به مثال خوب دیگری نیز توجه کنیم: محافل عروسی در بسیاری از محلات ما محل تجمع افرادی است که سخت مزاحم و موذی اند. درست مانند همین دسته‏ی سینه‏زنان، از کوچه و هر جایی که راه شان بود، جمع می‏شوند و می‏رقصند و آواز می‏خوانند و سر و صدا راه می‏اندازند و شب تا صبح مردم را از خواب و فکر و آرامش محروم می‏کنند.
حالا چه دلیل داریم که آن یکی را قابل تحمل می‏دانیم و حتی روشنفکرترین ما بیشترین میزان اشتراک در آن را به ثبت می‏رسانیم، اما این یکی را غیر قابل تحمل می‏دانیم و ساده‏ترین روشنفکر ما نیز از آن به تهوع و نفرت می‏رسیم؟ آیا صرفاً به دلیل اینکه رقص و پایکوبی و عربده کشیدن در عروسی خیلی مدرن است و رگه‏های شادی و خوشی در آن است و سینه‏زنی و نوحه‏خوانی و گریه سنتی است و رگه‏های غم و ماتم در آن وجود دارد؟
اگر خوشی و غم و گریه و خنده نیازهای انسان اند که باید تبارز کنند، چرا باید یکی را اجازه دهیم و دیگری را نه؟ بالاخره می‏دانیم که سرکوب کردن هر نیاز، عقده می‏آورد و عقده انسان را به جاهای بد می‏کشاند.
خوب است منصفانه به اینجا برسیم که بگوییم هم به عروسی اجازه داده شود و هم به عزاداری. اما رویکرد اصلاح‏گرانه در هر دوی این موارد آن است که از ورود و استفاده‏جویی عناصر بد جلوگیری کنیم تا هزینه‏ی این رفع نیاز را بیش از حد سنگین نسازند و مردم را به ماتم‏های ناخواسته‏تر گرفتار نکنند.
***
جلو استفاده‏جویان را با شیوه‏های گونه‏گون می‏توان گرفت. می‏توان از طریق مکاتب و مراکز آموزشی به آموزش مدنی و نیکو پرداخت تا مردم خود شان از لحاظ ذهنی آگاه‏تر و بیناتر شوند.
می‏توان گریبان رهبران و زمامداران سیاسی و پیشوایان صالح مذهبی را گرفت تا نگذارند جامعه بستر آشوب و ناامنی و استفاده‏جویی قرار گیرد.
می‏توان از دولت و نهادهای امنیتی و قانون‏گذاری درخواست کرد که به خاطر تأمین حقوق حقه‏ی تمام شهروندان از هرگونه عملی که به امنیت و حقوق عامه‏ آسیب می‏رساند، جلوگیری کنند.
می‏توان کمپاین‏های وسیع فردی و گروهی به راه انداخت تا از هر امکانی در هر جایی برای روشنگری استفاده شود و جنبه‏های زیان‏بار و غیر مدنی هرگونه حرکت اجتماعی گوشزد شود. در این کمپاین، فرد می‏تواند به گوش فرد بگوید و یا در جمع به این نکته هوشدار دهد.
بالاخره، مردم همه آرزو دارند زندگی آرام‏تر و مصئون‏تری داشته باشند. باید به آنها حد تعادل را نشان داد و مسئولیت خود شان را در ایجاد و حفظ این تعادل نیز گوشزد کرد.
از اینجاست که به نظر می‏رسد اصلاح‏گری دینی کار زیاد دشواری نیست. کسی از کسی نمی‏خواهد که برود قرآن و نهج‏البلاغه را باز کند و به تشریح محکمات و متشابهات بپردازد و پارادوکس‏های متن مقدس را باز کند و زبان نمادین را از زبان اخباری تفکیک کند و سروش و مطهری و شریعتی و ابوزید را به میدان بکشد. نه، هیچکدام اینها برای اصلاح‏گری دینی‏ای که ما به آن ضرورت داریم، اولویت فوری ندارند. کافی است لحن و بیان خود را از آلایش‏های اهانت و تحقیر و طعنه و شماتت پاک کنیم و با مردم درست مانند فرزندان خلف و صالح و نیکوکار شان سخن بگوییم و از ادای مسئولیت خود در روشنگری شانه خالی نکنیم.
***
کار بزرگ نباید ما را از درک و شناسایی نقطه‏های کوچکی غافل سازد که این کارهای بزرگ از آنجاها شروع می‏شوند. اولین گام برای اصلاح‏گری مسئولانه همین است.
نویسنده: استاد عزیز رویش
منبع: افشار

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر