اصلاحگری دینی و مذهبی، نجات مخاطبهای عادی و معصوم از چنگال استفادهجویانی است که همیشه برای لحظات استثنایی کمین دارند و در مواقع معین از کمینگاه بیرون میشوند و تا میتوانند شکار میکنند و بعد از انجام شکار، به کمینگاه خود بر میگردند...
اصلاحگری دینی، نقد نگرش دینی
هرگونه تلاش برای اصلاحگری در عرصهی دین و باورهای دینی، درست مانند عرصههای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، مستلزم راه افتادن نقد جدی بر نگرش دینی است. رفتار و عملکردهای دینی نیز متأثر از نگرش دینی اند. تا بر نگرش دینی نقد درست و اصلاحگرانه صورت نگیرد، رفتار و عملکردهای دینی همچنان که هستند، باقی میمانند هر چند فشار و ضربات کوبنده بر مصداقهای معین آن افزایش بیابد.
نگرش دینی، هم نگرش طرفداری از باورهای دینی را شامل میشود و هم نگرش ضدیت با باورهای دینی را. موضوع در هر دو نگرش یکی است، با این تفاوت که یکی میکوبد تا آن را از صحنه خارج کند و یکی حمایت میکند تا آن را در صحنه نگه دارد.
نگرش دینی به سادگی و راحتی تغییر نمیکند. شاید بتوان گفت که نگرش دینی سختجان ترین پدیدهای است که در منظومهی باورهای انسان به ظهور رسیده است. آمیزهای از سنتها و فرهنگ و باورها در طول تاریخ با انسان حرکت میکنند و در واقع بخش مهمی از هستی انسان میشوند. دیده شده است که حتی آنانی که برخی اوقات اکت و ادای دینستیزی میکنند، در واقع رگههای جزمیت و تعصب و خشکاندیشی و انعطافناپذیری خود را وامدار هستی دینی خود اند، بدون اینکه خود بدان اعتراف داشته باشند.
برای اصلاح نگرش دینی آموزش به گونه کلاسیک و مرسوم تنها یک بخش از کار است. روشن است که انسانهای باسواد در درک و پذیرش اصلاح در نگرش خود استعداد بیشتری نشان میدهند. اما چه باید کرد وقتی جامعه اکثراً بیسواد است و یا اگر سوادی هم داشته باشد، از مرحلهی خواندن و نوشتن معمول فراتر نمیرود تا برسد به مرحلهی تفکر و نقد و جدال فکری؟
پیچیدگی کار در همین جا است و آنانی که از اصلاحگری دینی وحشت میکنند درست به همین جنبه از پیچیدگیهای آن نظر دارند. برای گریز از این پیچیدگی، حمله و تهاجم آسانترین کار است، اما تجربه نشان داده است که موثرترین و خوبترین کار نیست. کمونیستهای افغانستان نه تنها با حملهی شدید لفظی بلکه با بارانی از خمپاره و بمب و راکت به این تهاجم دست زدند، اما در آخر دست از پا درازتر به گوشهای نشستند و اکثر شان، همانهایی بودند که پیشاپیش حزب اسلامی و طالبان نیز به سوی کابل مارش کردند.
خوب است این تجربه را تکرار نکنیم. کمترین زیان این تجربه این است که خود ما را خسته و درمانده خواهد کرد و خلقی را نیز به استهزا و شماتت ما خواهد کشاند.
***
در یک حلاجی کوتاه متوجه میشویم که نود در صد از جامعهی مذهبی و دیندار ما، تنها مخاطبان پیام مذهبی اند و از مذهب و دین نیز به عنوان بخشی عادی از هستی خود تلقی دارند. اینها نه متعصب اند و نه آنچنان که میگویند «همیشه عاشق و دلباخته». همچون تمام افراد عادی در سراسر دنیا صبح از خواب بر میخیزند، دست و روی خود را پاکیزه میکنند، نماز و عبادت سادهی خود را به گونهای انجام میدهند که مزاحمتی برای دختر و پسر تنبل و کاهلشان نکند، میروند به کار و زراعت و دکانداری خود و مثل همهی مردمان عادی دست شان رسید اندکی از بغل این و آن میکنند و به جیب و خورجین خود میریزند، نان میخورند بدون اینکه نسبت به حرام و حلال آن وسواس خاض نشان دهند، ازدواج میکنند، از زندگی و همسری و فرزند داشتن لذت میبرند و وقتی پیر شدند برای مرگ خود لحظهشماری میکنند...
برای این جمع مذهبی، ملای عام شان نیز در همین حد قابل تحلیل است. مردم میشناسند که ملای شان چقدر اهل حرف است و چقدر اهل عمل. «گفتهی ملا آباد میکند، کردهی ملا برباد». این حرف از تجربهی ملموس زندگی مردم در عالم دینداری آنان و در معاشرت با ملایی گرفته شده است که همچون تمام انسانهای دیگر اهل کسب و کار بوده و از دنیا، لذت و حساب و کتابی را انتظار داشته است.
«عشق حسینی» و «عشق طالبی» استثناهایی اند که در مواقع خاص و در شرایط و زمینههای خاص بروز میکنند و همین استثناها عوامالناس نودفیصدی را به همان اندازه غافلگیر و درمانده میکنند که روشنفکر و اصلاحگر مذهبی را.
دقت کنید که اکثریت عظیم این «عاشقان حسینی» واقعاً کی هستند که این همه ما را به حیرت میاندازند؟ رد پای شان را تعقیب کنید که پیش از بسته کردن سربند در کجا بوده اند و بعد از باز کردن سربند به کجا میروند.
اصلاحگری دینی و مذهبی، نجات مخاطبهای عادی و معصوم از چنگال استفادهجویانی است که همیشه برای لحظات استثنایی کمین دارند و در مواقع معین از کمینگاه بیرون میشوند و تا میتوانند شکار میکنند و بعد از انجام شکار، به کمینگاه خود بر میگردند.
اصلاحگری مذهبی در بخشی از حرکت خود حتی این حوصله را نیز خلق میکند که اجازه دهیم مردم عادی، سالی یک بار نه هشت بار، روی سرک و جاده بیرون شوند و عزاداری کنند و کوفت دل خود را باز کنند و وقتی راحت و آرام شدند به خانه و کار و بار خود برگردند. اما این هوشیاری را گوشزد میکند که به استفادهجویانی که در کمین نشسته اند مجال داده نشود که این حرکت خودجوش و طبیعی و آرام مردم را به میدان استفادهجوییها و بهرهبرداریهای ناروای خود تبدیل کنند.
میتوانیم برای درک این نکته به مثال خوب دیگری نیز توجه کنیم: محافل عروسی در بسیاری از محلات ما محل تجمع افرادی است که سخت مزاحم و موذی اند. درست مانند همین دستهی سینهزنان، از کوچه و هر جایی که راه شان بود، جمع میشوند و میرقصند و آواز میخوانند و سر و صدا راه میاندازند و شب تا صبح مردم را از خواب و فکر و آرامش محروم میکنند.
حالا چه دلیل داریم که آن یکی را قابل تحمل میدانیم و حتی روشنفکرترین ما بیشترین میزان اشتراک در آن را به ثبت میرسانیم، اما این یکی را غیر قابل تحمل میدانیم و سادهترین روشنفکر ما نیز از آن به تهوع و نفرت میرسیم؟ آیا صرفاً به دلیل اینکه رقص و پایکوبی و عربده کشیدن در عروسی خیلی مدرن است و رگههای شادی و خوشی در آن است و سینهزنی و نوحهخوانی و گریه سنتی است و رگههای غم و ماتم در آن وجود دارد؟
اگر خوشی و غم و گریه و خنده نیازهای انسان اند که باید تبارز کنند، چرا باید یکی را اجازه دهیم و دیگری را نه؟ بالاخره میدانیم که سرکوب کردن هر نیاز، عقده میآورد و عقده انسان را به جاهای بد میکشاند.
خوب است منصفانه به اینجا برسیم که بگوییم هم به عروسی اجازه داده شود و هم به عزاداری. اما رویکرد اصلاحگرانه در هر دوی این موارد آن است که از ورود و استفادهجویی عناصر بد جلوگیری کنیم تا هزینهی این رفع نیاز را بیش از حد سنگین نسازند و مردم را به ماتمهای ناخواستهتر گرفتار نکنند.
***
جلو استفادهجویان را با شیوههای گونهگون میتوان گرفت. میتوان از طریق مکاتب و مراکز آموزشی به آموزش مدنی و نیکو پرداخت تا مردم خود شان از لحاظ ذهنی آگاهتر و بیناتر شوند.
میتوان گریبان رهبران و زمامداران سیاسی و پیشوایان صالح مذهبی را گرفت تا نگذارند جامعه بستر آشوب و ناامنی و استفادهجویی قرار گیرد.
میتوان از دولت و نهادهای امنیتی و قانونگذاری درخواست کرد که به خاطر تأمین حقوق حقهی تمام شهروندان از هرگونه عملی که به امنیت و حقوق عامه آسیب میرساند، جلوگیری کنند.
میتوان کمپاینهای وسیع فردی و گروهی به راه انداخت تا از هر امکانی در هر جایی برای روشنگری استفاده شود و جنبههای زیانبار و غیر مدنی هرگونه حرکت اجتماعی گوشزد شود. در این کمپاین، فرد میتواند به گوش فرد بگوید و یا در جمع به این نکته هوشدار دهد.
بالاخره، مردم همه آرزو دارند زندگی آرامتر و مصئونتری داشته باشند. باید به آنها حد تعادل را نشان داد و مسئولیت خود شان را در ایجاد و حفظ این تعادل نیز گوشزد کرد.
از اینجاست که به نظر میرسد اصلاحگری دینی کار زیاد دشواری نیست. کسی از کسی نمیخواهد که برود قرآن و نهجالبلاغه را باز کند و به تشریح محکمات و متشابهات بپردازد و پارادوکسهای متن مقدس را باز کند و زبان نمادین را از زبان اخباری تفکیک کند و سروش و مطهری و شریعتی و ابوزید را به میدان بکشد. نه، هیچکدام اینها برای اصلاحگری دینیای که ما به آن ضرورت داریم، اولویت فوری ندارند. کافی است لحن و بیان خود را از آلایشهای اهانت و تحقیر و طعنه و شماتت پاک کنیم و با مردم درست مانند فرزندان خلف و صالح و نیکوکار شان سخن بگوییم و از ادای مسئولیت خود در روشنگری شانه خالی نکنیم.
***
کار بزرگ نباید ما را از درک و شناسایی نقطههای کوچکی غافل سازد که این کارهای بزرگ از آنجاها شروع میشوند. اولین گام برای اصلاحگری مسئولانه همین است.
نویسنده: استاد عزیز رویش
منبع: افشار
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر