در این وبلاگ مطالب مختلف مربوط به افغانستان در مجموع و مخصوصاً هزاره ها در سراسر جهان، سایر مطالب و یادداشت های شخصی به نشر میرسد.
سلام هزارستان چشم براه نظرات، پیشنهادات و انتقادات سازندۀ شماست، و هم چنان از قلم بدستان گرامی میخواهد که دست نوشته هایشان را برای سلام هزارستان بفرستند تا زینت بخش صفحات آن گردد.

۱۳۹۰ آذر ۲۸, دوشنبه

نگاهی به جنبه‏ی سیاسی عاشورای کابل



دنیا از همه‏چیز افغانستان خسته شده است، به خصوص از بی‏ادبی و بی‏تربیه‏گی زمامداران و مسئولان سیاسی آن که حتی تعارف عادی در زبان خود را نیز رعایت نمی‏کنند و هر چه دل شان خواست بر روی همه می‏پاشند و خمی هم به ابرو نمی‏آرند. کشوری که مقام دوم را در رده‏بندی حکومت‏های فاسد از آن خود می‏کند و چهارصدهزار نظامی و تفنگدار تربیه می‏کند بدون اینکه یک ساعت هم برای تغذیه‏ و کنترل و مدیریت آنها فکر کند و یا خوابش را به هم بزند...

فاجعه‏ای که در روز عاشورای امسال همه‏ی ما را تکان داد و به سوگواری کشاند، تنها جنبه‏ی مذهبی یا برخورد ما با برخی از شعایر مذهبی ندارد. اتفاقاً همه می‏دانیم که این عمل یک عمل سیاسی بود و هدف انتحارگر نیز هدفی سیاسی بود.
وقتی پای جنگ سیاسی به میان می‏آید، هر امری دیگر تنها حیثیت وسیله‏ای را می‏یابد که برای رسیدن به هدف سیاسی استفاده می‏شود. جنگ وسیله‏ای است در خدمت سیاست، همانگونه که پول پخش کردن و اکت و ادای خیرخواه گرفتن همین مقصد را تعقیب می‏کند. در جنگ مذاکره صورت می‏گیرد، اما فشار هم فروگذار نمی‏شود. تبلیغ روانی و هیاهو و افترا و بدنام‏سازی هم بخشی از وسیله‏های رسیدن به مقصد سیاسی اند که در جنگ سیاسی غیرمعمول نیستند.
این خصیصه از سیاست و جنگ سیاسی را در هیچ امری دیگر به این غلظت و گستردگی نمی‏توان دید. تاجران رقابت می‏کنند، اما برای رقابت خود حوزه‏ای معین و وسیله‏های معین دارند. مذهبیون نیز در جنگ و رقابت خود حوزه‏های معین دارند و اگر از همان حوزه‏ها پا فراتر گذاشتند خود شان دچار محدودیت می‏شوند. سیاستمداران هرگز چنین نیستند. ماکیاولی را که در دنیای سیاست، نابغه‏ترین اندیشمند می‏دانند، به خاطر همین است که آیین شهریاری را بر اساس سرشت سیاست تشریح کرد و توصیه‏هایش نیز برای دنیای سیاست، مقبول همه‏ی شهریاران و سیاستمداران بوده است بااینکه اغلب سیاستمداران دغل و تیوری‏پردازان توجیه‏گر آنان، بر ماکیاولی سخت برآشفتند و او را به انواع اتهام و تکفیر کوفتند. ماکیاولی تنها کاری که کرده بود افشای صادقانه و صریح راز سیاست بود و با این کار، در واقع مشت سیاستمداران را نیز باز کرده بود، با اینکه برای آنها توصیه‏های خوبی بر مبنای تجربه‏های عملی شان نیز داشت.
***
طالب بازی‏گری خطرناک از یک جنگ سیاسی در سطح منطقه‏ی ماست. مذهب در چنگ طالب، مانند موم شده که هیچ کسی به اندازه‏ی طالب از آن استفاده‏ی دلبخواه نتوانسته است. طالب زمانی در استفاده از مذهب تا آنجا بی‏باکانه پیش رفت که قتل هزاران انسان، شلاق‏زدن زن بر روی جاده، اندازه کردن ریش و پالیدن بند ناف آدم‏ها به خاطر اندازه‏ی موی بدن شان، شکستن تلویزیون و آویختن روده‏ی نوارها بر روی پایه‏ها، دار زدن داکتر نجیب الله، دست بریدن و گردن بریدن در ستدیوم‏های ورزشی، فروریختن مجسمه‏های بامیان و صد عمل ناروای دیگر را به نام مذهب انجام داد بدون اینکه لحظه‏ای هم درنگ کند. ملاخیرالله طالب زمانی از رادیوی بی بی سی ادعا کرد که بر اساس حکم قرآن، شنیده شدن صدای پای زن حرام است و کسی نگفت که در کجای قرآن.
استفاده از داعیه‏ی قومی پشتون نیز بخش جالب بازی طالب در جنگ سیاسی آن بود. در این جنگ، طالب حتی نام‏آورترین روشنفکران پشتون را گرد خود بسیج کرد و در عقب ملاعمر به نماز کشاند. افغان ملتی‏ها در آستانه‏ی ورود طالبان به کابل، مقدم آنان را به عنوان مقدم فرزندان احمدشاه بابا و میرویس نیکه جشن گرفتند و آقای احدی اعلام کرد که افغانستان حالا به دست وارثان واقعی خود قرار گرفته است. اسمعیل یون کتاب دویمه سقاوی را به پیشواز پیروزی طالب نوشت و تنی و سلیمان لایق و صد کمونیست دوآتشه‏ی دیگر همه در عقب همین جنگ بسیج عمومی به راه انداختند و سهم شایسته‏ی خود را ادا کردند.
طالب زن ستیز نیست و مکتب نمی‏سوزاند و معلم نمی‏کشد، مگر اینکه در جنگ سیاسی‏اش کارامد باشد و ضرورتش مطرح شود. کسانی که این حرف‏ها را به طینت قومی و مذهبی و دیگر خصوصیت‏های طالبی بخیه می‏زنند، می‏توانند در برداشت خود اندکی درنگ کنند. اینها همه هست، اما وسیله‏ای در جنگ سیاسی طالب یا کسانی که طالب هم از بازی‏گران سیاسی آن به شمار می‏روند.
***
انتحار نیز در جنگ سیاسی طالب تعریف و جایگاه خاص خود را پیدا کرده است. آیا با خود فکر کرده ایم که «شبکه‏ی حقانی» چگونه و مقارن با کدام زمان عَلَم شد و روی پرده را بیشتر از همه اشغال کرد؟ درست در زمانی که شورای کویته بر سر زبان‏ها افتید و آقای کرزی و یاران او از پالیدن آدرسی به نام طالب اظهار عجز و بیچارگی کردند. یکی از مغزهای باتجربه‏ی سیاسی، «شبکه‏ی حقانی» را به حق تلاشی برای «تطهیر طالب» عنوان می‏کند، و تعبیر جالب و بجایی هم هست. باید فشار تبلیغاتی در جنگ سیاسی به سوی شبکه‏ی مرموز و خطرناک‏تری توجیه شود تا راه برای طالب میانه‏رو و مصالحه‏جو و سیاست‏مدار که برادران دست و دل باز خویش را در حکومت افغانستان نیز منتظر نگه داشته است، باز شود.
طالبان، همین روزها در قطر دفتر سیاسی می‏گیرند، یعنی قدرتی موازی با قدرت حکومت آقای کرزی، هر چند به شکل نمادین در یک امیرنشین بی‏غرض و بی‏آزار و خیراندیش. وزارت معارف افغانستان در آشتی با همین طالب تطهیرشده، توافق می‏کند که مضامین دینی را در مکاتب زیاد کند و در صنف‏های مختلف درس ملایی اضافه کند و در کتاب تاریخ هم دوران امارت اسلامی را به عنوان بخش مهم و زرینی از تاریخ معاصر افغانستان بگنجاند. کار خوبی است و دنیای سیاست، با اینگونه کار به آسانی وارد تعامل و داد و حساب می‏شود.
***
دنیا از همه‏چیز افغانستان خسته شده است، به خصوص از بی‏ادبی و بی‏تربیه‏گی زمامداران و مسئولان سیاسی آن که حتی تعارف عادی در زبان خود را نیز رعایت نمی‏کنند و هر چه دل شان خواست بر روی همه می‏پاشند و خمی هم به ابرو نمی‏آرند. کشوری که مقام دوم را در رده‏بندی حکومت‏های فاسد از آن خود می‏کند و چهارصدهزار نظامی و تفنگدار تربیه می‏کند بدون اینکه یک ساعت هم برای تغذیه‏ و کنترل و مدیریت آنها فکر کند و یا خوابش را به هم بزند. این کشور و زمامداران آن جا دارد که در شمار اعجوبه‏های تاریخ ثبت یونسکو شود، اما کسی دنیای سیاست واقعی خود را با آن دچار درهم‏برهمی نمی‏خواهد. کنفرانس بن دوم، فرصتی بود برای اینکه هشتاد کشور به طور دسته‏جمعی توافق کنند که چه راهی آبرومندانه دارند تا از شر این اعجوبه به خیر و سلامت نجات بیابند و سرش را به حال خودش گرم کنند.
پاکستان در کنفرانس بن اشتراک نکرد. بهانه‏ی ظاهری آن حمله‏ی نیروهای هوایی امریکا بر پاسگاه مرزی و کشتن 24 سرباز پاکستانی بود. راه تدارک نیروهای ناتو در پاکستان مسدود شد و از تفنگداران نیروی دریایی امریکا خواسته شد که پایگاه شان در بلوچستان را ترک گویند. اینها همه نشانه‏ای تلقی شد از اینکه گویا دنیا متوجه خطر پاکستان شده و فقط چند روزی باقی مانده که شاهد شویم فصل سیاست تغییر می‏کند و حرکت‏های جدیدی روی صحنه می‏آید. آقای سپنتا از انزوای پاکستان حرف زد و چند تحلیل‏گر دیگر نیز از اینکه امریکا بالاخره در خط اصلی و خوب ایستاده و حالا است که باید ریشه‏ی تروریسم و خطر در منطقه خشکانده شود.
و اما کاش همه‏ی ماجرا با همین خوش‏بینی و ساده‏انگاری ختم می‏شد. به نظر می‏رسد باز هم با اندک درنگ و اجتناب از قضاوتی عجولانه و شتابزده می‏توان انتظار خود را طولانی‏تر ساخت.
کارکردانان سیاسی با کاروایی قشنگ «شورای کویته» و «شبکه‏ی حقانی» چال‏های پیروزمند خود را که گویا چند حرکت به کش و مات نهایی مانده است، رو می‏کنند. شبکه‏ی حقانی آدم می‏کشد و ترور می‏کند و عاشورا را از نمایش کوچه به ماتم هر خانه انتقال می‏دهد، اما شورای کویته روی میز مذاکره می‏نشیند و دفتر سیاسی باز می‏کند و وزارت‏خانه‏ها و ادارات و مراجع تصمیم‏گیری و قانونگذاری را یکی یکی فتح می‏کند.
در این میان، نه از بیانیه‏های سیاسی دولت افغانستان برای اظهار همدردی با خانواده‏های قربانیان اغفال شویم و نه از تهدیدهای آن به خاطر متهم کردن پاکستان. فشار امریکا بر نظامیان پاکستانی نیز ما را به وسوسه‏‏ی خاصی گرفتار نکند. اینها بخشی از حرکت‏های معمول در دنیای سیاست  اند که هیچ تازگی نداشته و در آخر خط در تصمیم‏گیری‏های سیاسی تأثیر زیادی ندارند. اینها را بخشی از جریان گفت‏وگو در میز مذاکره می‏دانند و هر طرف تلاش می‏کند تا بیشترین نفع را داشته باشد، اما هیچ طرف حاضر نیست که بازی به کلی شکست بخورد و هر دو طرف زیان کنند.
امریکا و انگلستان به دلایل زیاد ناگزیری‏هایی با پاکستان دارند که آن را نادیده نمی‏گیرند. بالاخره پاکستان به هیچ دلیلی دشمن این کشورها نیست، با اینکه گاهی حرکت‏های حاکی از نافرمانی و سرکشی از خود بروز می‏دهد. پاکستان نیز به دلایل زیاد ناگزیری‏هایی با امریکا و انگلستان دارد که در آخر خط مجبور است به آنها گردن بگذارد. آقای کرزی در هنگامه‏های پیش از انتخابات سال 2009، از رابطه‏ی خود با امریکا با تعبیر «کشتی نرم» یاد کرده بود. این «کشتی نرم» البته با جدیت یک بازی تعیین کننده، در واقع نه میان آقای کرزی و امریکا، بلکه میان زمامداران ارتش پاکستان و امریکا جریان دارد و هر دو در این بازی، هم عرق می‏ریزند و هم انتظار دارند که برنده‏ی میدان باشند تا برسد به بازی دیگر و زور‏آزمایی دیگر. افغانستان، اما در وسط این بازی، همان بزی است که کش می‏خورد و دم می‏دهد و دست به دست می‏شود، نه اینکه خود از بازی‏گری باشد که هوای پیروزی داشته باشد.
***
وضعیت افغانستان در بازی‏های سیاسی منطقه و جهان تا بخواهیم ناخوشایند و آزاردهنده است. این وضعیت را خود زمامداران و سیاستمداران افغانستان ایجاد کرده اند و برای آن حق ملامت کردن هیچ کسی دیگر را ندارند. دنیا به صد نشانه و دلیل حاضر بود که افغانستان، نقش مهم‏تر و معتبرتری داشته باشد، اما سیاستمداران رده‏اول افغانستان نشان دادند که ماهیان کوچک در برکه‏های عفن دم دروازه‏ی خود بیشتر نیستند و نمی‏شود آنها را در دریاهای عمیق‏تر با خود انتقال داد. اینها دموکراسی و جامعه‏ی مدنی و توافق‏نامه‏ی قشنگ بن را هم در سطح بازی‏های اتنیکی - قومی خود تنزل دادند و به جای اینکه یک کلمه حرف حساب با مردم و دنیا بزنند، تمام هم و غم خود را مصروف کردند که در بازی جنگ اتنیکی و قومی، فلان قوم و فلان مردم به فلان مقام برسد یا نرسد.
شبکه‏ی حقانی را در وضعیت ناخوشایند سیاسی افغانستان نگاه کنیم، هر چند لشکر جنگهوی و علی شیر خدا نیز در کنار آن علاوه شده باشد. اگر شورای کویته پنج کرسی دیگر را هم در کابینه بگیرد و ده کرسی را در شورای ملی و چند تای دیگر را هم در دادستانی و دیوان عالی، شبکه‏ی حقانی و لشکر جنگهوی و علی شیر خدا باقی می‏مانند تا به پاک کردن میدان به نفع سیاست بازی‏گران اصلی ادامه دهند.
ترور در پاکستان، به هر نامی که بوده است، این کشور را خالی از آدم کرده است. صدها تن از بهترین نخبگان پاکستانی طعمه‏ی ترور شده اند که یا به نام شیعه یا سنی، یا به نام بلوچ یا هزاره، یا به نام پشتون یا پنجابی و سندی و پیپلزپارتی و مسلم لیک و جنبش قومی مهاجر به خاک افتاده اند. این سیاست، ددمنشانه‏ترین سیاست است و سایه‏ی آن با شبکه‏ی حقانی و لشکر جنگهوی هر نقطه‏ی افغانستان را به آرامی و سادگی عبور می‏کند.
***
فاجعه‏ی عاشورای کابل از این منظر تکان‏دهنده‏تر جلوه می‏کند. چرخه‏ی پرخون خشونتی که به راه افتاده است نه با مخته و ناله و نفرین متوقف می‏شود و نه با عجز و لاله و التماس. این چرخه بخشی از حرکت سیاسی را تمثیل می‏کند و ما هنوز هم در دنیای سیاست خود به این مسایل توجه نداریم.
باید یک سوال ساده را بپرسیم: از زمانی که ترور و دهشت به راه افتاده و ده‏ها چهره‏ی نامدار حکومتی و اجتماعی را گرفته است، در حکومت افغانستان چه اقدام خاصی صورت گرفته است که نشان از فکر دقیق و جدی آنان برای تحلیل این وضعیت و جستجوی راه برای مهار کردن یا حد اقل مقابله کردن با آن باشد؟
همین سوال را ببریم و دهن دروازه‏ی هر یک از رهبران سیاسی و قومی خود نیز بگذاریم تا ببینیم که آیا شبکه‏ی حقانی و لشکر جنگهوی و علی شیر خدا، برای اقدامات بعدی خود، محتاط‏تر خواهند شد یا جری‏تر؟
کافی نیست که آقای محقق و خلیلی و فهیم خان و قانونی و یا کسی دیگر موتر ضد گلوله سوار شوند یا با کاروانی از بادی‏گارد این سو و آن سو حرکت کنند. فردا اگر کسی از فاصله‏ی سی متری خانه‏های آنان نقب زد و سر از زیر میزغذاخوری یا تخت خواب شان بلند کرد، چه می‏گویند؟
کافی نیست بگوییم این دسته و آن دسته عزاداری کنند یا نکنند. بگوییم که برای درسی که از حرکت لشکرجنگهوی و شبکه‏ی حقانی و علی شیر خدا برای ما می‏دهند، چه می‏آموزیم و سوالات عمده‏ی خود را چقدر به طور جدی با زمامداران و اریکه‏دارانی که راه سیاست را بند انداخته و جامعه را از ریاست جمهوری تا سطح کوچه و مسجد به انسداد دچار کرده اند، در میان می‏گذاریم و از آنان پاسخ جدی و مسئولانه طلب می‏کنیم؟
صدای زنگ به شماره‏ی معکوس به گوش‏های ما می‏رسد. برای شنیدن این زنگ باید زمان خود را رعایت کنیم و پیش از اینکه خیلی دیر شده باشد، تکان بخوریم. فاجعه‏ی عاشورای کابل نه اولین بود و نه آخرین خواهد بود. اما برای اینکه ما را به هوش بیاورد می‏تواند بهانه‏ی خوبی باشد.
نویسنده: استاد عزیز رویش
منبع: افشار

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر