دنیا از همهچیز افغانستان خسته شده است، به خصوص از بیادبی و بیتربیهگی زمامداران و مسئولان سیاسی آن که حتی تعارف عادی در زبان خود را نیز رعایت نمیکنند و هر چه دل شان خواست بر روی همه میپاشند و خمی هم به ابرو نمیآرند. کشوری که مقام دوم را در ردهبندی حکومتهای فاسد از آن خود میکند و چهارصدهزار نظامی و تفنگدار تربیه میکند بدون اینکه یک ساعت هم برای تغذیه و کنترل و مدیریت آنها فکر کند و یا خوابش را به هم بزند...
فاجعهای که در روز عاشورای امسال همهی ما را تکان داد و به سوگواری کشاند، تنها جنبهی مذهبی یا برخورد ما با برخی از شعایر مذهبی ندارد. اتفاقاً همه میدانیم که این عمل یک عمل سیاسی بود و هدف انتحارگر نیز هدفی سیاسی بود.
وقتی پای جنگ سیاسی به میان میآید، هر امری دیگر تنها حیثیت وسیلهای را مییابد که برای رسیدن به هدف سیاسی استفاده میشود. جنگ وسیلهای است در خدمت سیاست، همانگونه که پول پخش کردن و اکت و ادای خیرخواه گرفتن همین مقصد را تعقیب میکند. در جنگ مذاکره صورت میگیرد، اما فشار هم فروگذار نمیشود. تبلیغ روانی و هیاهو و افترا و بدنامسازی هم بخشی از وسیلههای رسیدن به مقصد سیاسی اند که در جنگ سیاسی غیرمعمول نیستند.
این خصیصه از سیاست و جنگ سیاسی را در هیچ امری دیگر به این غلظت و گستردگی نمیتوان دید. تاجران رقابت میکنند، اما برای رقابت خود حوزهای معین و وسیلههای معین دارند. مذهبیون نیز در جنگ و رقابت خود حوزههای معین دارند و اگر از همان حوزهها پا فراتر گذاشتند خود شان دچار محدودیت میشوند. سیاستمداران هرگز چنین نیستند. ماکیاولی را که در دنیای سیاست، نابغهترین اندیشمند میدانند، به خاطر همین است که آیین شهریاری را بر اساس سرشت سیاست تشریح کرد و توصیههایش نیز برای دنیای سیاست، مقبول همهی شهریاران و سیاستمداران بوده است بااینکه اغلب سیاستمداران دغل و تیوریپردازان توجیهگر آنان، بر ماکیاولی سخت برآشفتند و او را به انواع اتهام و تکفیر کوفتند. ماکیاولی تنها کاری که کرده بود افشای صادقانه و صریح راز سیاست بود و با این کار، در واقع مشت سیاستمداران را نیز باز کرده بود، با اینکه برای آنها توصیههای خوبی بر مبنای تجربههای عملی شان نیز داشت.
***
طالب بازیگری خطرناک از یک جنگ سیاسی در سطح منطقهی ماست. مذهب در چنگ طالب، مانند موم شده که هیچ کسی به اندازهی طالب از آن استفادهی دلبخواه نتوانسته است. طالب زمانی در استفاده از مذهب تا آنجا بیباکانه پیش رفت که قتل هزاران انسان، شلاقزدن زن بر روی جاده، اندازه کردن ریش و پالیدن بند ناف آدمها به خاطر اندازهی موی بدن شان، شکستن تلویزیون و آویختن رودهی نوارها بر روی پایهها، دار زدن داکتر نجیب الله، دست بریدن و گردن بریدن در ستدیومهای ورزشی، فروریختن مجسمههای بامیان و صد عمل ناروای دیگر را به نام مذهب انجام داد بدون اینکه لحظهای هم درنگ کند. ملاخیرالله طالب زمانی از رادیوی بی بی سی ادعا کرد که بر اساس حکم قرآن، شنیده شدن صدای پای زن حرام است و کسی نگفت که در کجای قرآن.
استفاده از داعیهی قومی پشتون نیز بخش جالب بازی طالب در جنگ سیاسی آن بود. در این جنگ، طالب حتی نامآورترین روشنفکران پشتون را گرد خود بسیج کرد و در عقب ملاعمر به نماز کشاند. افغان ملتیها در آستانهی ورود طالبان به کابل، مقدم آنان را به عنوان مقدم فرزندان احمدشاه بابا و میرویس نیکه جشن گرفتند و آقای احدی اعلام کرد که افغانستان حالا به دست وارثان واقعی خود قرار گرفته است. اسمعیل یون کتاب دویمه سقاوی را به پیشواز پیروزی طالب نوشت و تنی و سلیمان لایق و صد کمونیست دوآتشهی دیگر همه در عقب همین جنگ بسیج عمومی به راه انداختند و سهم شایستهی خود را ادا کردند.
طالب زن ستیز نیست و مکتب نمیسوزاند و معلم نمیکشد، مگر اینکه در جنگ سیاسیاش کارامد باشد و ضرورتش مطرح شود. کسانی که این حرفها را به طینت قومی و مذهبی و دیگر خصوصیتهای طالبی بخیه میزنند، میتوانند در برداشت خود اندکی درنگ کنند. اینها همه هست، اما وسیلهای در جنگ سیاسی طالب یا کسانی که طالب هم از بازیگران سیاسی آن به شمار میروند.
***
انتحار نیز در جنگ سیاسی طالب تعریف و جایگاه خاص خود را پیدا کرده است. آیا با خود فکر کرده ایم که «شبکهی حقانی» چگونه و مقارن با کدام زمان عَلَم شد و روی پرده را بیشتر از همه اشغال کرد؟ درست در زمانی که شورای کویته بر سر زبانها افتید و آقای کرزی و یاران او از پالیدن آدرسی به نام طالب اظهار عجز و بیچارگی کردند. یکی از مغزهای باتجربهی سیاسی، «شبکهی حقانی» را به حق تلاشی برای «تطهیر طالب» عنوان میکند، و تعبیر جالب و بجایی هم هست. باید فشار تبلیغاتی در جنگ سیاسی به سوی شبکهی مرموز و خطرناکتری توجیه شود تا راه برای طالب میانهرو و مصالحهجو و سیاستمدار که برادران دست و دل باز خویش را در حکومت افغانستان نیز منتظر نگه داشته است، باز شود.
طالبان، همین روزها در قطر دفتر سیاسی میگیرند، یعنی قدرتی موازی با قدرت حکومت آقای کرزی، هر چند به شکل نمادین در یک امیرنشین بیغرض و بیآزار و خیراندیش. وزارت معارف افغانستان در آشتی با همین طالب تطهیرشده، توافق میکند که مضامین دینی را در مکاتب زیاد کند و در صنفهای مختلف درس ملایی اضافه کند و در کتاب تاریخ هم دوران امارت اسلامی را به عنوان بخش مهم و زرینی از تاریخ معاصر افغانستان بگنجاند. کار خوبی است و دنیای سیاست، با اینگونه کار به آسانی وارد تعامل و داد و حساب میشود.
***
دنیا از همهچیز افغانستان خسته شده است، به خصوص از بیادبی و بیتربیهگی زمامداران و مسئولان سیاسی آن که حتی تعارف عادی در زبان خود را نیز رعایت نمیکنند و هر چه دل شان خواست بر روی همه میپاشند و خمی هم به ابرو نمیآرند. کشوری که مقام دوم را در ردهبندی حکومتهای فاسد از آن خود میکند و چهارصدهزار نظامی و تفنگدار تربیه میکند بدون اینکه یک ساعت هم برای تغذیه و کنترل و مدیریت آنها فکر کند و یا خوابش را به هم بزند. این کشور و زمامداران آن جا دارد که در شمار اعجوبههای تاریخ ثبت یونسکو شود، اما کسی دنیای سیاست واقعی خود را با آن دچار درهمبرهمی نمیخواهد. کنفرانس بن دوم، فرصتی بود برای اینکه هشتاد کشور به طور دستهجمعی توافق کنند که چه راهی آبرومندانه دارند تا از شر این اعجوبه به خیر و سلامت نجات بیابند و سرش را به حال خودش گرم کنند.
پاکستان در کنفرانس بن اشتراک نکرد. بهانهی ظاهری آن حملهی نیروهای هوایی امریکا بر پاسگاه مرزی و کشتن 24 سرباز پاکستانی بود. راه تدارک نیروهای ناتو در پاکستان مسدود شد و از تفنگداران نیروی دریایی امریکا خواسته شد که پایگاه شان در بلوچستان را ترک گویند. اینها همه نشانهای تلقی شد از اینکه گویا دنیا متوجه خطر پاکستان شده و فقط چند روزی باقی مانده که شاهد شویم فصل سیاست تغییر میکند و حرکتهای جدیدی روی صحنه میآید. آقای سپنتا از انزوای پاکستان حرف زد و چند تحلیلگر دیگر نیز از اینکه امریکا بالاخره در خط اصلی و خوب ایستاده و حالا است که باید ریشهی تروریسم و خطر در منطقه خشکانده شود.
و اما کاش همهی ماجرا با همین خوشبینی و سادهانگاری ختم میشد. به نظر میرسد باز هم با اندک درنگ و اجتناب از قضاوتی عجولانه و شتابزده میتوان انتظار خود را طولانیتر ساخت.
کارکردانان سیاسی با کاروایی قشنگ «شورای کویته» و «شبکهی حقانی» چالهای پیروزمند خود را که گویا چند حرکت به کش و مات نهایی مانده است، رو میکنند. شبکهی حقانی آدم میکشد و ترور میکند و عاشورا را از نمایش کوچه به ماتم هر خانه انتقال میدهد، اما شورای کویته روی میز مذاکره مینشیند و دفتر سیاسی باز میکند و وزارتخانهها و ادارات و مراجع تصمیمگیری و قانونگذاری را یکی یکی فتح میکند.
در این میان، نه از بیانیههای سیاسی دولت افغانستان برای اظهار همدردی با خانوادههای قربانیان اغفال شویم و نه از تهدیدهای آن به خاطر متهم کردن پاکستان. فشار امریکا بر نظامیان پاکستانی نیز ما را به وسوسهی خاصی گرفتار نکند. اینها بخشی از حرکتهای معمول در دنیای سیاست اند که هیچ تازگی نداشته و در آخر خط در تصمیمگیریهای سیاسی تأثیر زیادی ندارند. اینها را بخشی از جریان گفتوگو در میز مذاکره میدانند و هر طرف تلاش میکند تا بیشترین نفع را داشته باشد، اما هیچ طرف حاضر نیست که بازی به کلی شکست بخورد و هر دو طرف زیان کنند.
امریکا و انگلستان به دلایل زیاد ناگزیریهایی با پاکستان دارند که آن را نادیده نمیگیرند. بالاخره پاکستان به هیچ دلیلی دشمن این کشورها نیست، با اینکه گاهی حرکتهای حاکی از نافرمانی و سرکشی از خود بروز میدهد. پاکستان نیز به دلایل زیاد ناگزیریهایی با امریکا و انگلستان دارد که در آخر خط مجبور است به آنها گردن بگذارد. آقای کرزی در هنگامههای پیش از انتخابات سال 2009، از رابطهی خود با امریکا با تعبیر «کشتی نرم» یاد کرده بود. این «کشتی نرم» البته با جدیت یک بازی تعیین کننده، در واقع نه میان آقای کرزی و امریکا، بلکه میان زمامداران ارتش پاکستان و امریکا جریان دارد و هر دو در این بازی، هم عرق میریزند و هم انتظار دارند که برندهی میدان باشند تا برسد به بازی دیگر و زورآزمایی دیگر. افغانستان، اما در وسط این بازی، همان بزی است که کش میخورد و دم میدهد و دست به دست میشود، نه اینکه خود از بازیگری باشد که هوای پیروزی داشته باشد.
***
وضعیت افغانستان در بازیهای سیاسی منطقه و جهان تا بخواهیم ناخوشایند و آزاردهنده است. این وضعیت را خود زمامداران و سیاستمداران افغانستان ایجاد کرده اند و برای آن حق ملامت کردن هیچ کسی دیگر را ندارند. دنیا به صد نشانه و دلیل حاضر بود که افغانستان، نقش مهمتر و معتبرتری داشته باشد، اما سیاستمداران ردهاول افغانستان نشان دادند که ماهیان کوچک در برکههای عفن دم دروازهی خود بیشتر نیستند و نمیشود آنها را در دریاهای عمیقتر با خود انتقال داد. اینها دموکراسی و جامعهی مدنی و توافقنامهی قشنگ بن را هم در سطح بازیهای اتنیکی - قومی خود تنزل دادند و به جای اینکه یک کلمه حرف حساب با مردم و دنیا بزنند، تمام هم و غم خود را مصروف کردند که در بازی جنگ اتنیکی و قومی، فلان قوم و فلان مردم به فلان مقام برسد یا نرسد.
شبکهی حقانی را در وضعیت ناخوشایند سیاسی افغانستان نگاه کنیم، هر چند لشکر جنگهوی و علی شیر خدا نیز در کنار آن علاوه شده باشد. اگر شورای کویته پنج کرسی دیگر را هم در کابینه بگیرد و ده کرسی را در شورای ملی و چند تای دیگر را هم در دادستانی و دیوان عالی، شبکهی حقانی و لشکر جنگهوی و علی شیر خدا باقی میمانند تا به پاک کردن میدان به نفع سیاست بازیگران اصلی ادامه دهند.
ترور در پاکستان، به هر نامی که بوده است، این کشور را خالی از آدم کرده است. صدها تن از بهترین نخبگان پاکستانی طعمهی ترور شده اند که یا به نام شیعه یا سنی، یا به نام بلوچ یا هزاره، یا به نام پشتون یا پنجابی و سندی و پیپلزپارتی و مسلم لیک و جنبش قومی مهاجر به خاک افتاده اند. این سیاست، ددمنشانهترین سیاست است و سایهی آن با شبکهی حقانی و لشکر جنگهوی هر نقطهی افغانستان را به آرامی و سادگی عبور میکند.
***
فاجعهی عاشورای کابل از این منظر تکاندهندهتر جلوه میکند. چرخهی پرخون خشونتی که به راه افتاده است نه با مخته و ناله و نفرین متوقف میشود و نه با عجز و لاله و التماس. این چرخه بخشی از حرکت سیاسی را تمثیل میکند و ما هنوز هم در دنیای سیاست خود به این مسایل توجه نداریم.
باید یک سوال ساده را بپرسیم: از زمانی که ترور و دهشت به راه افتاده و دهها چهرهی نامدار حکومتی و اجتماعی را گرفته است، در حکومت افغانستان چه اقدام خاصی صورت گرفته است که نشان از فکر دقیق و جدی آنان برای تحلیل این وضعیت و جستجوی راه برای مهار کردن یا حد اقل مقابله کردن با آن باشد؟
همین سوال را ببریم و دهن دروازهی هر یک از رهبران سیاسی و قومی خود نیز بگذاریم تا ببینیم که آیا شبکهی حقانی و لشکر جنگهوی و علی شیر خدا، برای اقدامات بعدی خود، محتاطتر خواهند شد یا جریتر؟
کافی نیست که آقای محقق و خلیلی و فهیم خان و قانونی و یا کسی دیگر موتر ضد گلوله سوار شوند یا با کاروانی از بادیگارد این سو و آن سو حرکت کنند. فردا اگر کسی از فاصلهی سی متری خانههای آنان نقب زد و سر از زیر میزغذاخوری یا تخت خواب شان بلند کرد، چه میگویند؟
کافی نیست بگوییم این دسته و آن دسته عزاداری کنند یا نکنند. بگوییم که برای درسی که از حرکت لشکرجنگهوی و شبکهی حقانی و علی شیر خدا برای ما میدهند، چه میآموزیم و سوالات عمدهی خود را چقدر به طور جدی با زمامداران و اریکهدارانی که راه سیاست را بند انداخته و جامعه را از ریاست جمهوری تا سطح کوچه و مسجد به انسداد دچار کرده اند، در میان میگذاریم و از آنان پاسخ جدی و مسئولانه طلب میکنیم؟
صدای زنگ به شمارهی معکوس به گوشهای ما میرسد. برای شنیدن این زنگ باید زمان خود را رعایت کنیم و پیش از اینکه خیلی دیر شده باشد، تکان بخوریم. فاجعهی عاشورای کابل نه اولین بود و نه آخرین خواهد بود. اما برای اینکه ما را به هوش بیاورد میتواند بهانهی خوبی باشد.
نویسنده: استاد عزیز رویش
منبع: افشار
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر