شیخ آصف محسنی، به هیچ وجه چهرهی محبوب و قابل توجیهی ندارد. حتی دوآتشهترین اصحاب او هم وظیفهی دفاع کردن از او را دشوار مییابند. برخی از کارنامههای جهاد او شرمنده اند و برخی از زنبارگی و هوسچرانیاش. برخی از خیانتهای او در دوران جنگهای کابل دلخوری دارند و برخی بیشرمی و بیچشمی او در استفادهی ناجایز از خدا و اسلام و روحانیت و قرآن و ارزشهای دیگر را قابل قبول نمیدانند...
نویسنده: محمد گلزاریخبر مرگ شیخ آصف محسنی بار دیگر روی زبانها افتاده است. وقتی میگوییم بار دیگر، به دلیل آن است که محسنی تا حالا دهها بار مرده، اما اندکی بعدتر جوانتر و پرانرژیتر از قبل ظاهر شده است. این خبر تنها در صفحهی فیسبوک ظاهر نشده، بلکه در هر گوشه و کنار زمزمهای در مورد آن شنیده میشود. بازار کابل و تهران و مشهد و قم به یک نسبت گرم شده تا چیزی از این خبر گیر بیاورد و یا آن را برای دیگری گیر بیندازد.به نظر من، مهمتر از مرگ شیخ آصف، واکنشهایی است که مرگ او برانگیخته است. فیسبوک و سایتها پر است از تبریک گفتن به خاطر نجات از شر محسنی. اما در یک صفحهی فیسبوک هم دیده نمیشود که کسی گفته باشد از مرگ هیچکس، حتی محسنی، نباید خوشحال بود؛ یعنی به همین اندازه هم از مرگ شیخآصف کسی دلخور نشده است که تا روشنشدن خبر مرگ و یا زندگی او، دیگران را از شماتت و خوشحالی باز دارد.شیخ آصف محسنی، به هیچ وجه چهرهی محبوب و قابل توجیهی ندارد. حتی دوآتشهترین اصحاب او هم وظیفهی دفاع کردن از او را دشوار مییابند. برخی از کارنامههای جهاد او شرمنده اند و برخی از زنبارگی و هوسچرانیاش. برخی از خیانتهای او در دوران جنگهای کابل دلخوری دارند و برخی بیشرمی و بیچشمی او در استفادهی ناجایز از خدا و اسلام و روحانیت و قرآن و ارزشهای دیگر را قابل قبول نمیدانند. بلی، به نام او از اسلام و روحانیت و مذهب و شیعه و امثال آن خیلی دفاع میشود، اما از خود او هیچ کسی به دفاع برنخاسته است. حتی کسانی مانند شیخ عارف رحمانی و سید قیوم سجادی هم از اینکه در مقام توجیه شیخ آصف بیرون شوند، حذر میکنند. عارف رحمانی برادری دارد که به هیچ وجه نمیتواند در موجودیت او به عنوان برادر، کسی همچون شیخ آصف را قابل توجیه بداند. البته عارف رحمانی هم دست کم از شیخ آصف ندارد، اما تفاوتهای سلیقهای او با شیخ آصف برای شیخ عارف رحمانی یک چلنج است که نمیتواند از کنارش ساده عبور کند.سید قیوم سجادی نیز در مقام روشنفکری و با داشتن عنوان دکترا و القاب دیگر برای خود باصرفه نمیداند که شیخی همچون آصف قندهاری را به دم خود بسته کند. وقتی جنجال موسسهی تحصیلات عالی خاتم النبیین به خاطر حجاب دختران دانشجو با شیخ آصف بالا گرفت، سید قیوم سجادی ترجیح داد از محوطهی مدرسهی خاتمالنبیین بیرون شود و آن محوطهی عظیم را با تمام دستگاههای آن رها کند، اما خود را در چشم دانشجویانش سنتی و متحجر و طالبنما نشان ندهد.با این وضع، مرگ شیخ آصف محسنی، سوال عزاداری واقعی از او را نیز به میان میکشد. وقتی او خودش بود، برای پسرش مراسمی گرفت که عدهای از اعوان و اصحابش به خاطر صلهای که از او دریافت میکنند، در کنارش تجمع کردند، اما وقتی خودش بمیرد، چه کسی برای چه چیزی باید روی تابوت او اشک بریزد؟محسنی، آدم عجیبی است. اگر مرده باشد، میتوان فعل را اندکی تغییر داد و نوشت: آدم عجیبی بود، اما حالا که دقیق نیست، میتوان فرض را بر زندگی او گرفت و گفت: آدم عجیبی است. او به تنهایی خود با همه حریف است. در زندگی خود با رندی تمام، از یک شیخ خدازدهی بدکاره و بدفعل و بیسواد، ادای مرجع و مجتهد و آیتالله را در میآورد و برای هیچ کسی هم مجال نمیداد که یک بار دمش را در دست بگیرد. او از فاصلهی بهشت تا زمین حرف میزد و از اینکه بهشت هم مانند کرهی زمین است و روز قیامت خداوند کرهی زمین را به بهشت نزدیک میکند و بعد انتقالات شروع میشود و بعد از اینکه انتقالات ختم شد، عمر زمین به پایان میرسد. اما برای هیچ کسی وقع نمیگذاشت که از او بپرسد، بهشت خدا کجا و ذهن بهشتطلب محسنی کجا و یا این تفسیر سر و تهاش با کجای شیخ تناسب دارد. به همین ترتیب، تمام درسهای اخلاق و قرآن او پر بود از مضحکه و فکاهی و اهانت به خدا و پیامبر و مخاطبانش، اما هیچ کسی را هم وقت نمیداد که دندانش را بالا کند و بگوید که آقاجان، احتیاط. در سایتش بخش خاصی را باز کرده بود تا مسایل جنسی را باز کند و از لواط و نعوذ و جماع و استمنا و صد تا چشمسفیدی دیگر به عنوان مرجع فتوا سخن میگفت و نیازهای جنسیاش را با آنگونه بحثها به گوشه و کنار جهان انتقال میداد، اما یک بار در ذهنش خطور نمیکرد که کسی خواهد بود که به خاطر این مسایل، عنوان شیخ سکسی به او بدهد. اصلاً شیخ به قضاوت کسی در زندگی خود بها نمیداد تا بعد بنشیند و فکر کند که این قضاوت به سود او تمام میشود یا به زیان او.حالا که مرده است، یا گفته میشود مرده است، باز هم همین رندی را دارد. همه درمانده اند که باور کنند او مرده است یا نه. شاید مرگ خود را هم به وسیلهای تبدیل کند برای یک شوخی دیگر با تمام کسانی که او را هنوز هم دست کم میگیرند.محسنی از ایران تا پاکستان، و از عربستان تا امریکا، از کرزی تا محقق و از ملاعمر تا ملااکبری، همه را دست بسته به دریا برده و پس آورده است. او در دشمنی با آیتالله خمینی، از پاکستان و عربستان و امریکا باج گرفت و در دشمنی با امریکا از ایران. معلوم نیست که او چه ترفندی را بلد بوده، اما مسلم است که بیهیچ نبوده است. او با ربانی دوست بود و یار نزدیک، اما با ملاعمر هم همآغوش شد و همکاسه. او کرزی را در اولین روزهای حکومتش برادرزاده خطاب کرد و به این ترتیب، دروازهی ارگ را به عنوان عموی آقای کرزی از هرگونه قفل و راهبندان عاری ساخت. او با مدرسهاش دل هزاران شیعهی عقدهبهدل را باز کرد و با پولش صدها آخوند را گوشهی گلیمش نشاند و به دعاگو و ثناخوانش تبدیل کرد. او با قانون احوال شخصیهی اهل تشیع، اسم خود را تا اقصی نقاط جهان برد و در عین حال، راهش را در دل دموکراسی برای روز مبادا با ملاعمر و طالبان همراهش باز نگاه کرد. او با شعار قدس و غزه و لبنان، دل ایران را آب کرد و با تلویزیون تمدن برای دنیا چلنج داد که مدنیت واقعی را از دل مدرسهی او یاد بگیرند. بااینهمه اگر کسی بیاید و شیخ را دست کم بگیرد معلوم است که از انصاف و درک هیچ بهرهای ندارد.تنها کسی که مشت او را محکم گرفت و جیغش را تا آسمان بلند کرد، مزاری بود. میگویند مزاری تنها کسی بود که طلسم محسنی رویش هیچگاه کار نکرد و محسنی همیشه از او حذر میکرد. محسنی در عمرش به هیچ کسی فحش نداده است، اما از مزاری یک لحظه هم دریغ نکرده است. مزاری چشم محسنی را خیره کرده بود و محسنی هیچگاهی نتوانست در برابر او از ترفندهای خود کار گیرد. پیرمردی در یکی از فلمهایی که از دوران جنگهای کابل مانده است از «نفس پاک مزاری» میگوید. اگر اندکی به خرافه باور داشته باشیم، شاید بگوییم که همین نفس پاک مزاری، نفس ناپاک شیخ آصف را زیر گرفته بود. دیگرانی که از شیخ آصف نفس ناپاکتر دارند، اصلاً در میدان محسنی حریف حساب نمیشوند.حالا میگویند محسنی مرده است. مرده یا زنده، فرقی نمیکند. مهم این است که او سوژهی خوبی برای درک جنبههای ناشناختهی آدمی است. محسنی را باید شناخت، حتی اگر مرده باشد. برای من مرگ و زندگی محسنی مهم نیست، خودش مهم است و نقشی که همیشه بازی کرده است. شاید بیش از من و تو، خدا و شیطان نگران مرگ و زندگی شیخ آصف محسنی باشند. ما در میان خود شیخ آصف کم نداریم، اما خدا و شیطان باید از نو حساب کنند که در مرگ یا زندگی او چه کارهای خاصی است که باید برای انجامش برنامهریزی کنند.
منبع: افشار
azin ke dar chinin sharayet mohem wa hassas ta bahal dar haman afkar batel wa tafreqa afkanana hastid jaye afsos darad donya ba koja rasida ast wa shoma tabali dar nadani kamel zada raeested ki mohseni chinin bod wa mazari chonan afsos afsos ba jaee ke shoma ba ayenda wa sarnewesht mohem mardom khod fekr wa talash konid qarq dar afkar kohna wa posidaye zaman jaheliat tarikh afghanistan hastid lotfan in afkar kohna ra dafne karda wa ba ayenda roshan mardom khod bengarid khodawand shoma ra hedayat wa mowaffaq dashta bashad
پاسخحذفباید گفت که نه تنها کارنامه آقایی محسنی را بهتر است که کارنامه همه این آقایانرا در نظر گرفت, منظورم کسانیکه فعلآ خودرا رهبر کاریزماتیک مردم ما میدانند و از اقتدار سنتی و اقتدار دینی,از منافع مردم ما به نفع موقعیت اجتماعی خویش استفاده میبرند.وفکر میکنم که وظیفه همه ماست تا حافظه تاریخی را در بین مردم ما نهادینه کرد.ویا بهتر است که برای مردم ما یادآور شد که آنچیزیکه در گذشته برای مردم ما اتفاق افتاده,نباید فراموش کرد.آن مواردیکه در گذشته علیه مردم ما بر ضدمردم ما اتفاق افتاده نباید تکرار شود ویا هنوز علیه مردم ما دوام یا جریان داشته باشد.در شرایط فعلی ویا عصرجدید رهبری کاریزماتیک دربین ملتها جا ندارد اینرا باید درک کرد...
پاسخحذف