در این وبلاگ مطالب مختلف مربوط به افغانستان در مجموع و مخصوصاً هزاره ها در سراسر جهان، سایر مطالب و یادداشت های شخصی به نشر میرسد.
سلام هزارستان چشم براه نظرات، پیشنهادات و انتقادات سازندۀ شماست، و هم چنان از قلم بدستان گرامی میخواهد که دست نوشته هایشان را برای سلام هزارستان بفرستند تا زینت بخش صفحات آن گردد.

۱۳۹۰ آذر ۱۲, شنبه

محسنی با زندگی و مرگش چلنج میدهد!



شیخ آصف محسنی، به هیچ وجه چهره‏ی محبوب و قابل توجیهی ندارد. حتی دوآتشه‏ترین اصحاب او هم وظیفه‏ی دفاع کردن از او را دشوار می‏یابند. برخی از کارنامه‏های جهاد او شرمنده اند و برخی از زنبارگی و هوس‏چرانی‏اش. برخی از خیانت‏های او در دوران جنگ‏های کابل دلخوری دارند و برخی بی‏شرمی و بی‏چشمی او در استفاده‏ی ناجایز از خدا و اسلام و روحانیت و قرآن و ارزش‏های دیگر را قابل قبول نمی‏دانند...

خبر مرگ شیخ آصف محسنی بار دیگر روی زبان‏ها افتاده است. وقتی می‏گوییم بار دیگر، به دلیل آن است که محسنی تا حالا ده‏ها بار مرده‏‏، اما اندکی بعدتر جوان‏تر و پرانرژی‏تر از قبل ظاهر شده است. این خبر تنها در صفحه‏ی فیس‏بوک ظاهر نشده، بلکه در هر گوشه و کنار زمزمه‏ای در مورد آن شنیده می‏شود. بازار کابل و تهران و مشهد و قم به یک نسبت گرم شده تا چیزی از این خبر گیر بیاورد و یا آن را برای دیگری گیر بیندازد.
به نظر من، مهم‏تر از مرگ شیخ آصف، واکنش‏هایی است که مرگ او برانگیخته است. فیس‏بوک و سایت‏ها پر است از تبریک گفتن به خاطر نجات از شر محسنی. اما در یک صفحه‏ی فیس‏بوک هم دیده نمی‏شود که کسی گفته باشد از مرگ هیچ‏کس، حتی محسنی، نباید خوشحال بود؛ یعنی به همین اندازه هم از مرگ شیخ‏آصف کسی دلخور نشده است که تا روشن‏شدن خبر مرگ و یا زندگی او، دیگران را از شماتت و خوشحالی باز دارد.
شیخ آصف محسنی، به هیچ وجه چهره‏ی محبوب و قابل توجیهی ندارد. حتی دوآتشه‏ترین اصحاب او هم وظیفه‏ی دفاع کردن از او را دشوار می‏یابند. برخی از کارنامه‏های جهاد او شرمنده اند و برخی از زنبارگی و هوس‏چرانی‏اش. برخی از خیانت‏های او در دوران جنگ‏های کابل دلخوری دارند و برخی بی‏شرمی و بی‏چشمی او در استفاده‏ی ناجایز از خدا و اسلام و روحانیت و قرآن و ارزش‏های دیگر را قابل قبول نمی‏دانند. بلی، به نام او از اسلام و روحانیت و مذهب و شیعه و امثال آن خیلی دفاع می‏شود، اما از خود او هیچ کسی به دفاع برنخاسته است. حتی کسانی مانند شیخ عارف رحمانی و سید قیوم سجادی هم از اینکه در مقام توجیه شیخ آصف بیرون شوند، حذر می‏کنند. عارف رحمانی برادری دارد که به هیچ وجه نمی‏تواند در موجودیت او به عنوان برادر، کسی همچون شیخ آصف را قابل توجیه بداند. البته عارف رحمانی هم دست کم از شیخ آصف ندارد، اما تفاوت‏های سلیقه‏ای او با شیخ آصف برای شیخ عارف رحمانی یک چلنج است که نمی‏تواند از کنارش ساده عبور کند.
سید قیوم سجادی نیز در مقام روشنفکری و با داشتن عنوان دکترا و القاب دیگر برای خود باصرفه نمی‏داند که شیخی همچون آصف قندهاری را به دم خود بسته کند. وقتی جنجال موسسه‏ی تحصیلات عالی خاتم النبیین به خاطر حجاب دختران دانش‏جو با شیخ آصف بالا گرفت، سید قیوم سجادی ترجیح داد از محوطه‏ی مدرسه‏ی خاتم‏النبیین بیرون شود و آن محوطه‏ی عظیم را با تمام دستگاه‏های آن رها کند، اما خود را در چشم دانش‏جویانش سنتی و متحجر و طالب‏نما نشان ندهد.
با این وضع، مرگ شیخ آصف محسنی، سوال عزاداری واقعی از او را نیز به میان می‏کشد. وقتی او خودش بود، برای پسرش مراسمی گرفت که عده‏ای از اعوان و اصحابش به خاطر صله‏ای که از او دریافت می‏کنند، در کنارش تجمع کردند، اما وقتی خودش بمیرد، چه کسی برای چه چیزی باید روی تابوت او اشک بریزد؟
محسنی، آدم عجیبی است. اگر مرده باشد، می‏توان فعل را اندکی تغییر داد و نوشت: آدم عجیبی بود، اما حالا که دقیق نیست، می‏توان فرض را بر زندگی او گرفت و گفت: آدم عجیبی است. او به تنهایی خود با همه حریف است. در زندگی خود با رندی تمام، از یک شیخ خدازده‏ی بدکاره و بدفعل و بی‏سواد، ادای مرجع و مجتهد و آیت‏الله را در می‏آورد و برای هیچ کسی هم مجال نمی‏داد که یک بار دمش را در دست بگیرد. او از فاصله‏ی بهشت تا زمین حرف می‏زد و از اینکه بهشت هم مانند کره‏ی زمین است و روز قیامت خداوند کره‏ی زمین را به بهشت نزدیک می‏کند و بعد انتقالات شروع می‏شود و بعد از اینکه انتقالات ختم شد، عمر زمین به پایان می‏رسد. اما برای هیچ کسی وقع نمی‏گذاشت که از او بپرسد، بهشت خدا کجا و ذهن بهشت‏طلب محسنی کجا و یا این تفسیر سر و ته‏اش با کجای شیخ تناسب دارد. به همین ترتیب، تمام درس‏های اخلاق و قرآن او پر بود از مضحکه و فکاهی و اهانت به خدا و پیامبر و مخاطبانش، اما هیچ کسی را هم وقت نمی‏داد که دندانش را بالا کند و بگوید که آقاجان، احتیاط. در سایتش بخش خاصی را باز کرده بود تا مسایل جنسی را باز کند و از لواط و نعوذ و جماع و استمنا و صد تا چشم‏سفیدی دیگر به عنوان مرجع فتوا سخن می‏گفت و نیازهای جنسی‏اش را با آنگونه بحث‏ها به گوشه‏ و کنار جهان انتقال می‏داد، اما یک بار در ذهنش خطور نمی‏کرد که کسی خواهد بود که به خاطر این مسایل، عنوان شیخ سکسی به او بدهد. اصلاً شیخ به قضاوت کسی در زندگی خود بها نمی‏داد تا بعد بنشیند و فکر کند که این قضاوت به سود او تمام می‏شود یا به زیان او.
حالا که مرده است، یا گفته می‏شود مرده است، باز هم همین رندی را دارد. همه درمانده اند که باور کنند او مرده است یا نه. شاید مرگ خود را هم به وسیله‏ای تبدیل کند برای یک شوخی دیگر با تمام کسانی که او را هنوز هم دست کم می‏گیرند.
محسنی از ایران تا پاکستان، و از عربستان تا امریکا، از کرزی تا محقق و از ملاعمر تا ملااکبری، همه را دست بسته به دریا برده و پس آورده است. او در دشمنی با آیت‏الله خمینی، از پاکستان و عربستان و امریکا باج گرفت و در دشمنی با امریکا از ایران. معلوم نیست که او چه ترفندی را بلد بوده، اما مسلم است که بی‏هیچ نبوده است. او با ربانی دوست بود و یار نزدیک، اما با ملاعمر هم هم‏‏آغوش شد و هم‏کاسه. او کرزی را در اولین روزهای حکومتش برادرزاده خطاب کرد و به این ترتیب، دروازه‏ی ارگ را به عنوان عموی آقای کرزی از هرگونه قفل و راه‏بندان عاری ساخت. او با مدرسه‏اش دل هزاران شیعه‏ی عقده‏به‏دل را باز کرد و با پولش صدها آخوند را گوشه‏ی گلیمش نشاند و به دعاگو و ثناخوانش تبدیل کرد. او با قانون احوال شخصیه‏ی اهل تشیع، اسم خود را تا اقصی نقاط جهان برد و در عین حال، راهش را در دل دموکراسی برای روز مبادا با ملاعمر و طالبان همراهش باز نگاه کرد. او با شعار قدس و غزه و لبنان، دل ایران را آب کرد و با تلویزیون تمدن برای دنیا چلنج داد که مدنیت واقعی را از دل مدرسه‏ی او یاد بگیرند. بااین‏همه اگر کسی بیاید و شیخ را دست کم بگیرد معلوم است که از انصاف و درک هیچ بهره‏ای ندارد.
تنها کسی که مشت او را محکم گرفت و جیغش را تا آسمان بلند کرد، مزاری بود. می‏گویند مزاری تنها کسی بود که طلسم محسنی رویش هیچ‏گاه کار نکرد و محسنی همیشه از او حذر می‏کرد. محسنی در عمرش به هیچ کسی فحش نداده است، اما از مزاری یک لحظه هم دریغ نکرده است. مزاری چشم محسنی را خیره کرده بود و محسنی هیچگاهی نتوانست در برابر او از ترفندهای خود کار گیرد. پیرمردی در یکی از فلم‏هایی که از دوران جنگ‏های کابل مانده است از «نفس پاک مزاری» می‏گوید. اگر اندکی به خرافه باور داشته باشیم، شاید بگوییم که همین نفس پاک مزاری، نفس ناپاک شیخ آصف را زیر گرفته بود. دیگرانی که از شیخ آصف نفس ناپاک‏تر دارند، اصلاً در میدان محسنی حریف حساب نمی‏شوند.
حالا می‏گویند محسنی مرده است. مرده یا زنده، فرقی نمی‏کند. مهم این است که او سوژه‏ی خوبی برای درک جنبه‏های ناشناخته‏ی آدمی است. محسنی را باید شناخت، حتی اگر مرده باشد. برای من مرگ و زندگی محسنی مهم نیست، خودش مهم است و نقشی که همیشه بازی کرده است. شاید بیش از من و تو، خدا و شیطان نگران مرگ و زندگی شیخ آصف محسنی باشند. ما در میان خود شیخ آصف کم نداریم، اما خدا و شیطان باید از نو حساب کنند که در مرگ یا زندگی او چه کارهای خاصی است که باید برای انجامش برنامه‏ریزی کنند.
نویسنده: محمد گلزاری
منبع: افشار

۲ نظر:

  1. azin ke dar chinin sharayet mohem wa hassas ta bahal dar haman afkar batel wa tafreqa afkanana hastid jaye afsos darad donya ba koja rasida ast wa shoma tabali dar nadani kamel zada raeested ki mohseni chinin bod wa mazari chonan afsos afsos ba jaee ke shoma ba ayenda wa sarnewesht mohem mardom khod fekr wa talash konid qarq dar afkar kohna wa posidaye zaman jaheliat tarikh afghanistan hastid lotfan in afkar kohna ra dafne karda wa ba ayenda roshan mardom khod bengarid khodawand shoma ra hedayat wa mowaffaq dashta bashad

    پاسخحذف
  2. باید گفت که نه تنها کارنامه آقایی محسنی را بهتر است که کارنامه همه این آقایانرا در نظر گرفت, منظورم کسانیکه فعلآ خودرا رهبر کاریزماتیک مردم ما میدانند و از اقتدار سنتی و اقتدار دینی,از منافع مردم ما به نفع موقعیت اجتماعی خویش استفاده میبرند.وفکر میکنم که وظیفه همه ماست تا حافظه تاریخی را در بین مردم ما نهادینه کرد.ویا بهتر است که برای مردم ما یادآور شد که آنچیزیکه در گذشته برای مردم ما اتفاق افتاده,نباید فراموش کرد.آن مواردیکه در گذشته علیه مردم ما بر ضدمردم ما اتفاق افتاده نباید تکرار شود ویا هنوز علیه مردم ما دوام یا جریان داشته باشد.در شرایط فعلی ویا عصرجدید رهبری کاریزماتیک دربین ملتها جا ندارد اینرا باید درک کرد...

    پاسخحذف