کنفرانس بن برای اولین بار همین واقعیت را به رسمیت شناخت و در قانون اساسی کشور نیز بر آن صحه گذاشته شد. شاید برای دورنمای یک جامعهی مدنی پیشرو، رسیدن به این توافق کار بزرگی حساب نشود، اما برای اینکه احساس رضایت ناشی از پذیرش برای همهی اقشار جامعهی افغانی فراهم شود، گام بلند و اثربخشی بود...
آنچه در کنفرانس بن در سال 2001 مورد توافق قرار گرفت، تهداب نظامی بود که باید افغانستان جدید روی آن آباد میشد. وقتی گفته شد "واقعیتهای جامعهی افغانی" احترام شوند و هیچ واقعیتی با رویکرد نفی و فشار مواجه نشود، برای برونرفت از فضای آکنده از خشونت و غلبه آغاز خوبی بود.
احترام به "واقعیتهای اتنیکی" افغانستان بخش مهمی از واقعنگری توافقنامهی بن محسوب میشد. در افغانستان تنها هویت مشترک که گروه کثیری را در حول "سرنوشت مشترک" به هم ارتباط میدهد، "هویت اتنیکی" است. هویت مذهبی سنی نتوانسته است تاجیک و ازبک و پشتون را دارای سرنوشت مشترک سازد. هزاره و سید و قزلباش نیز نتوانسته اند در چوکات مذهب شیعه برای خود سرنوشت مشترک اعتبار کنند. شاید پذیرش هویت اتنیکی برای اکثر کسانی که هنوز از فضای ایدئولوژیک (مذهبی یا ضد مذهبی) بیرون نیامده اند، دشوار باشد، اما در عمل دیده شده است که هویت اتنیکی نسبت به سایر هویتها، کتلههای بیشتری را تعریف و سنخیت بخشیده است.
کنفرانس بن برای اولین بار همین واقعیت را به رسمیت شناخت و در قانون اساسی کشور نیز بر آن صحه گذاشته شد. شاید برای دورنمای یک جامعهی مدنی پیشرو، رسیدن به این توافق کار بزرگی حساب نشود، اما برای اینکه احساس رضایت ناشی از پذیرش برای همهی اقشار جامعهی افغانی فراهم شود، گام بلند و اثربخشی بود.
***
با تکیه بر سنگبنای واقعبینانهی کنفرانس بن میشد راه خوبی را در پیش گرفت و بحث "هویت اتنیکی" و پذیرش واقعیت وجودی اقوام را مبنای یک تعریف تازه برای ملت افغانستان نیز قرار داد.
هویت اتنیکی حامل هیچ ارزش اضافی نیست. درست مثل اسم یک فرد که تنها میتواند او را در میان هزاران فرد دیگر تشخص بخشد، بدون اینکه این تشخص حامل امتیازی خاص نیز قلمداد شود. هزاره بودن مثل پشتون یا تاجیک بودن فقط میتواند یک اسم باشد و نه چیزی فراتر از آن. حالانکه در هویت مذهبی، مفهوم قداست و حق بودن مطرح میشود که به طور طبیعی جمعی را از این دایره بیرون میاندازد. کمونیست بودن و لیبرال بودن و آخوند بودن و روشنفکر بودن نیز، حد اقل با تعریفهای مرسومی که در جامعهی افغانی بوده است، میتوانند باری از ارزشگذاری نیز داشته باشند.
مدیران سیاسی افغانستان اولین گام کج را در فاصلهگرفتن از همین سنگبنای کنفرانس برداشتند. آنها هویت اتنیکی را برای خود مایهی امتیازی خاص قلمداد کردند و جمعی از این هویت در جستجوی نام و نان بیرون شدند و جمعی تصور کردند که در غفلت خود نام و نانی را از دست میدهند. "سیاست اتنیکی" از همین جا بود که در پوشش توافق بن جان دوباره گرفت. در توافق بن گفته شده بود که به این واقعیتها احترام شود تا فرصتی برای اجماع ملی فراهم شود. اما با استناد بر همین واقعیت، جمعی خود را نمایندهی این قوم و آن قوم جا زدند و بلافاصله این بحث را چاق کردند که به کدام عده از نمایندگان مذکور، از آدرس قوم مربوطهی آنان، امتیازی خاص داده شود یا از کدام عده امتیازی خاص سلب شود.
به زودی معلوم شد که جنگ و نزاع افراد، پوشش اتنیکی داشت، اما در واقع جنگ امتیازی بود که هر کدام یا به دست میآوردند یا از دست میدادند. در وسط این نزاع، هم توافقنامهی بن مسخ شد و هم حق جوامع اتنیکی به حق نمایندگان خودساختهی اتنیها تقلیل یافت.
طالب بخش مهمی از نفوذ خود را در اذهان عامهی مخاطبان خود از همین نزاع اتنیکی در مرکز قدرت گرفت. این بحث داغ شد که به راستی پشتونها یا تاجیکها یا دیگران چه امتیازی را گرفته و چه امتیازی را از دست داده اند. در نتیجه، پیام مدنی و دموکراتیک توافقنامهی بن که باید به قریهها و عامهی مردم میرسید و آنان را در بستر جدید سیاسی کشور به مشارکت فرا میخواند، تعطیل ماند و در خلای این کار، طالب فرصت یافت تا قریههای زیادی را تسخیر کند.
***
وقتی از سیاست اتنیکی حرف زده میشود معمولاً چشم به زمامداران و مسندداران پشتون میافتد. از ریشههای تاریخی این تصور که بگذریم، به وضوح میبینیم که سیاست اتنیکی اختصاص به هیچ قشر خاصی نداشته و در واقع اساس موضعگیری سیاسی برای اکثر سیاستمداران و مسندداران واقعی کشور ما بوده است.
سیاست اتنیکی مبنای دموکراتیک ندارد. آنانی که داعیهداران سیاست اتنیکی در نظام کنونی افغانستان هستند، در پی آن نیستند که حقی را به عامهی مردم انتقال دهند و بستر رشد و رفاه عامه را فراهم کنند. اینها بیشتر منافع فردی و گروهی خود را در قالب سیاست اتنیکی دنبال میکنند و این است که انجام کار هر چه باشد، سیاستمداران اتنوسنتریست برنده شده و مردم، از اتنیهای مختلف، بازنده مانده اند.
***
واقعیت وجودی اقوام و یا پذیرش هویت اتنیکی جوامع افغانستان عامل خوبی برای تأمین مشارکت دموکراتیک در کشور است. رضایت عامهی مردم نیز به طور نسبی با همین اصل تأمین میشود. اما باید اساس توافق بن را که هویتهای اتنیکی به مردم توجه داشت نه به نمایندگان خاصی به نام مردم، از نو احیا کرد.
توجه به فیصدی نسبی حضور اتنیها در نظام سیاسی اگر از چنبره و دستبرد نمایندگان خودساخته بیرون شود و به عامهی مردم ارجاع شود، هم ظرفیت جذب امکانات و سهولتهای رفاهی تعمیم مییابد و هم مشارکت هر چه وسیعتر و کیفیتر مردم در پروسهی سیاسی فراهم میشود.
در مقابل، حق اتنیها را به افراد و یا گروههای خاص واگزار کردن هم زمینهی فساد و سوءاستفاده را بالا برده و هم عامهی مردم را به استضعاف کشانده است.
***
به نظر میرسد که اگر جنگ امتیازطلبیهای سیاسی از پوشش سیاست اتنیکی بیرون شود و مشارکت و بهرهمندی مردم در چوکات هویتهای اتنیکی مورد توجه قرار گیرد، هم بخش عظیمی از فساد اداری و سیاسی ریشهکن شده و هم جامعه به ثبات دموکراتیک خویش نزدیکتر میشود.
تا سال 2014 راه زیادی است که باید پیموده شود. بحث اینکه نظام سیاسی تغییر کند یا نکند، تنها میتواند اذهان عامه را منحرف کرده و یا انرژیها و امکانات موجود را ضایع سازد. مشکل اساسی این است که ارادهی سیاسی برای سپردن حق حاکمیت به مردم و تأمین هر چه بیشتر زمینههای مشارکت مردم دست کم گرفته میشود. خوب است یکی از موضوعات اساسی برای هرگونه ائتلاف و پیوند سیاسی، تأمین مشارکت مردم با توجه به دستاوردهای مثبتی باشد که از کنفرانس بن به دست آورده ایم. توجه به همین نکته، شاید در ادامهی دریافت نقطهی تعادل میان نیروهای اثرگذار در جامعه، گام دوم باشد.
نویسنده: استاد عزیز رویش
منبع: جمهوری سکوت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر