مذهب در طول تاریخ برای رهایی انسانها از رنج و درد نقشهای شگرفی بازی کرده است. مذهب برای انسان و زندگی او معناهای قشنگی هدیه کرده است. این داستان من و تو و یا نسل من و تو نیست. داستان انسان در طول تاریخ و زندگی آن است و قدامت آن هم به اندازهی قدامت انسان و زندگی انسان است. هیچ ارزشی در تاریخ و زندگی انسان به اندازهی مذهب همخون و همریشهی انسانیت او نبوده است...
منبع: افشار
نویسنده: استاد عزیز رویشحادثهی روز عاشورا بیش از آنکه تکاندهنده باشد، هوشدار دهنده است. برای اولین بار، مراسم مذهبی عاشورا در افغانستان با چنین فاجعهای همراه میشود.طالبان به طور رسمی مسئولیت این حادثه را بر دوش نگرفتند. نیت طالبان از این حاشا رفتن مهم نیست. حد اقل با این ژست سیاسی، بحث را از اندکی انحراف باز داشته اند. لشکر جنگهوی که مسئولیت حادثه را بر دوش گرفته و حکومت پاکستان که از طالبان به خاطر عدم ارتکاب عمل انتحار در داخل پاکستان تشکر و قدردانی کرده است، نیز جای بحثی دارد که باید به طور جداگانه به آن پرداخته شود.در این سو، همهی مسئولین سیاسی و رهبران مذهبی افغانستان، عمل شنیع انتحار در مراسم عاشورا را محکوم کردند و با قربانیان ابراز همدردی نمودند. این امر نیز، گذشته از هرگونه انگیزهی سیاسی، میمون و قابل تحسین است.بازماندگان قربانیان حادثه نیز با تمام زبانی که داشتند، خون و قربانی خویش را متعلق به مردم افغانستان دانستند و دشمنان خویش را دشمنان مردم افغانستان قلمداد کردند. این هم پیام نیکو و امیدبخشی است.***در شرایط دشوار، نگاه کردن تعادل در مسیر حرکت، کار خطیری است، به خصوص وقتی با عاطفه و احساسات جریحهدار صدها و هزاران انسان طرف باشیم. به نظر میرسد واکنشهایی که در قبال حادثهی عاشورا از مراجع مختلف نشان داده شد، حاکی از بارقههای نیکویی است که میتواند آغازی برای حرکتهای سالم و منطقی آینده محسوب شود.بااینهم، باید گفت که این واکنش، هرچند مثبت و خوشبینکننده هست، اما برای اینکه بتواند ما را برای نجات و آیندهی بهتر کمک کند، کافی نیست. باید گامهای بعدی را آگاهانهتر و با تأمل و تفکری بیشتر برداشت.اولین ضرورت شاید این باشد که از برخورد عاطفی و احساساتی با این حادثه و حوادث مشابه آن اجتناب کنیم. حد اقل آنانی که در پی نجات و راه برونرفت اند، باید چاشنی عواطف و احساسات را در برخورد با این احساسات آنقدر غلیظ نکنند که تفکر و تأمل و دقت را تحتالشعاع قرار دهد و یا آدرس قربانی و جلاد را مغشوش سازد. مثلاً در یادداشت نفر سوم، وقتی بحث از عربده و ناله و مخته شروع میشود، از همان ابتدا راه برای تفکر و تعقلی که بدان دعوت میشود، بسته میشود. حتی اینکه هوشدار داده میشود که اگر کسی با این ناله و مخته همنوایی نمیکند بهتر است آن را نخواند و به این ناله و مخته گوش نکند، باز هم نقض غرض است. یعنی خود نویسنده میکوشد مخاطبان خود را تشویق کند که با مسایل مذهبی برخورد عاقلانه و حسابگیرانه داشته باشند، اما در نوشتهی خود عملاً راه را بر این عقلانیت و حسابگیری میبندد.بحثهایی که در لابلای سطور نفر سوم پنهان است، بحثهای عمیق و قابل تأملی اند. ملتی که به مذهب و باورهای مذهبی خود از دید عقلانی نگاه نکند، کمترین خطرش این است که شکار ناخواستهی استفادهجویانی میشود که همیشه با مذهب دکاندارانه و تاجرانه برخورد میکنند. حد اقل در قرنی که ما زندگی میکنیم، اگر میخواهیم جایی در میدان بازی با جهان داشته باشیم و تافتهی جدابافته از دیگران تلقی نشویم، و حتی مجال داشته باشیم که خوبیهای مورد نظر خود را برای دیگران انتقال دهیم و جهان را از منظر خود زیباتر و پذیرفتنیتر سازیم، باز هم ضرورت داریم که عقلانیت و حسابگیری را در کارهای خود فراموش نکنیم.***شکی نیست که قربانیشدن به خاطر هیچ هنوز هم حکایت بخش کثیری از ما و نسل ما در زمان و در جامعهای است که به ناچار باید در آن زندگی کنیم. اما اگر از رویهای دیگر نگاه کنیم، این همان معنای زندگی ما نیز هست. دیگران هم، با کم و بیش تفاوت، از این سرگذشتها کم نداشته اند و کم ندارند. اگر حوادث کشورهای عربی را دنبال کنیم نکتههای جالبی را متوجه میشویم. به همین گونه در روسیه، پوتین دارد تلاش میکند کشوری بیمار و در حال نزع را همچون لاشهای لای پنجههای خود فشار دهد و باکی هم ندارد از اینکه چه پیش خواهد آمد. سوریه مثال دیگر است و ایران هم حکایتی شنیدنیتر و آموزندهتر دارد.میدانم که داستان ما در برخی جزئیات خود با کشورهای عربی و روسیه و ایران تفاوتهایی دارد، اما میتوان شباهتهای زیادی را هم پیدا کرد. حد اقل آنجا هم کسانی هستند که به ناحق قربانی میشوند، تنها به دلیل اینکه میخواهند حق و حرمت شان رعایت شود.میپذیریم که ما تا هنوز هم برای قربانیهای خود حساب و کتاب روشنی نداریم. دریغ ما و تفاوت ما با دیگران از همین جا شروع میشود. در غرب کابل، در سالهای هفتاد خورشیدی، ما قربانی میدادیم اما از آنچه میکردیم، تا حدی زیاد آگاه بودیم. به همین خاطر بود که از هر قطره خون و از هر تکهپارهی گوشت ما جرقهای تولید میشد که راه آینده را روشنتر و شفافتر میساخت. حالا بعد از تقریباً دو دهه میتوان جنبههای زیادی از حوادث کابل و قربانیهایی را که در آن مقاومت تقدیم شد، نقد و بررسی کرد. اما آنچه در آن زمان، با توجه به شرایط و زمینههایی که درگیر آن بودیم، اتفاق افتاد، نتیجههای ملموسی داشت. امروز جامعه هم از مذهب و دین خود حساب روشنتری دارد و هم از سیاست و قدرت و حقوق مدنی خود. برخورد جامعه با رهبران سیاسی و پیشوایان مذهبی آن نیز خیلی متفاوت است با آنچه در ابتدای مقاومت کابل وجود داشت. این همان اثری است که از قربانیهای کابل نصیب جامعه شد، هرچند سنگینی و شدت تأثر و تألم آن مقاومت نیز جای بحث و اما و اگرهای فراوان داشته باشد.بعد از غرب کابل، حسابگیری روشن و شفاف ما تا حدی زیاد مخدوش شد. ما درگیر ماجراهایی شدیم که حساب دقیق و روشنی در آنها نبود. به همین دلیل، شش هفت سال بعد از غرب کابل، قربانیان ما جز سرخوردگی و گیجی و سرگردانی نصیب ما نمیساخت.***بعد از سقوط طالبان وارد مرحلهی دیگری شده ایم. در این مرحله، عقلانیت و حسابگیری در بخشهای مختلف جامعه راه باز کرده است. میتوانیم از منظرهای گونهگون به این ادعا توجه کنیم و برای خوشبینیهای خود توجیه داشته باشیم. جامعه در مرحلهی جدید خویش بهای کمتری پرداخته است، اما دستاوردهای به مراتب گرانبهاتری کمایی کرده است. سکهی این افتخار را به نام هیچ کسی نمیتوان زد، جز به نام جامعه و عقلانیت صیقلخورده و پالایششدهای که باید با امیدواری از آن یاد کرد.بااین وجود، در عرصههای مدیریت و رهبری کلان هنوز سرگردانی ما باقیست. ما با انسداد سیاسی و مذهبی مشهودی سردچاریم که اگر برای رفع آن چارهای پیدا نکنیم، سرگردانی ما ادامه خواهد یافت. عاشورای امسال تنها یک بخشی از قصهی قربانیهای ماست. ما هنوز برای قربانیهای بیشتر لحظهشماری میکنیم و برای نجات از آن کار خاصی نکرده ایم که درخور توجه باشد. در این بخش، ما هنوز چشم مان به معجزه است و یا دستی پنهان از بیرون که هرگز نصیب ما نخواهد شد.در یادداشتی که برای نوشتهی نفر سوم گذاشته بودم، از ضرورت یک خانهتکانی یاد کرده بودم. این خانهتکانی باید صورت گیرد. اما خانهتکانی خانهغلطانی نیست. گرد و خاک و آشغال و زبالههایی را باید بیرون انداخت که سر و وضع خانه را در هم ریخته کرده اند.خانهتکانی سیاسی این نیست که بگوییم گور مردهی این و آن. خانهتکانی سیاسی این است که بگوییم در کجا کار ما به کسانی حواله شده است که نشان داده اند اهل انجام آن نیستند و تنها وقت و انرژی و امکانات و فرصتهای جامعه را هدر داده اند. اینها باید از سر راه جامعه دور شوند. چه آن یکی در مقام ریاست باشد و این یکی در مقام وکالت و وزارت و مدیریتهای کوچک. برای این خانهتکانی هم باید گزینههای مناسب و معقول داشت و با طرح و عقلانیت عمل کرد نه اینکه بحث را به احساسات و عواطف حواله کرد و انتظار معجزه داشت.خانهتکانی مذهبی هم این نیست که بگوییم با هرچه مذهب است و رنگ مذهبی دارد وداع کرد. مذهب، بالاخره بخش مهمی از حیات و زندگی و هستی جامعه و مردم ماست. اگر مخاطب ما هم مردم باشند، به احترام آنها باید به مذهب و باورهای مذهبی آنان بیاحترامی نکرد. اما خانهتکانی مذهبی این است که بگوییم چرا باید یک عده عناصر منفی و ناروا از مذهب و باورهای مذهبی مردم استفادهی ناجایز کنند و مردم را به خاطر اعتقاد مذهبی شان دچار اضطرار و تنگدستی سازند.مذهب در طول تاریخ برای رهایی انسانها از رنج و درد نقشهای شگرفی بازی کرده است. مذهب برای انسان و زندگی او معناهای قشنگی هدیه کرده است. این داستان من و تو و یا نسل من و تو نیست. داستان انسان در طول تاریخ و زندگی آن است و قدامت آن هم به اندازهی قدامت انسان و زندگی انسان است. هیچ ارزشی در تاریخ و زندگی انسان به اندازهی مذهب همخون و همریشهی انسانیت او نبوده است.بنابراین، خانهتکانی مذهبی این است که مذهب را همچنان راه نجات و چراغ هدایت انسان و مایهی نجات او از رنج و ادبار و نکبت و سیهروزی داشته باشیم و از آلوده شدن و وسیلهشدن آن در چنگال آدمهای بد و بیراه جلوگیری کنیم.همهی اینها ارزشهایی اند که به تکرار میتوان در مورد آنها حرف زد. راه زندگی بهتر تنها با بحث جدی و عمیق در همین موارد باز میشود. خوب است از این نکته غفلت نکنیم.***این نکته را هم باید تذکر داد که حق و آزادی و امنیت حق مشروع ماست. هیچ کسی نمیتواند و نباید آن را از ما بستاند. اما این نکتهی دیگر را هم باید درکنار آن علاوه کرد که «هر چه ارزشمندتر باشد گران قیمتتر است.» اگر آزادی و حق و کرامت ارزشهای بزرگ در ذهن مایند باید برای پرداخت قیمت آنها هم آمادگی داشته باشیم. هیچ ملتی در جهان به آزادی و کرامت و حق خود مفت و رایگان دست نیافته است. ما این نکتهی ساده را اغلب فراموش میکنیم و دست کم میگیریم. این نکته را برای آن یادآور شدم که در تأکیدم برای احتراز از قربانی توازن و تعادلی ایجاد شود. قربانی باید داد، اما باید حساب و عقلانیت را در عقب قربانی خود از یاد نبرد. این همان نکتهای است که به نظر من، در عقب نالهها و مختههای نفر سوم نیز موج میزند. همانگونه که این حرف در سخنان و تذکرات هوشمندانهی آقای تابش نیز انعکاس یافته است.
منبع: افشار
همه میداند که این عمل کار دشمنان مردم افغانستان است از خارج افغانستان اما مردم باید هوشیار باشد که فریب نخورد ( علی خان از یونان )
پاسخحذف