در این وبلاگ مطالب مختلف مربوط به افغانستان در مجموع و مخصوصاً هزاره ها در سراسر جهان، سایر مطالب و یادداشت های شخصی به نشر میرسد.
سلام هزارستان چشم براه نظرات، پیشنهادات و انتقادات سازندۀ شماست، و هم چنان از قلم بدستان گرامی میخواهد که دست نوشته هایشان را برای سلام هزارستان بفرستند تا زینت بخش صفحات آن گردد.

۱۳۹۲ مرداد ۳۱, پنجشنبه

یاد یادآور



بی شک متفکر شهید سجادی بیشترین شباهت را در بعد نظری و عملی به رهبر شهید استاد مزاری دارد، چرا که وقتی سه سال تمام در تلخ ترین شرایط هم اتاق و هم سخن رهبر شهید باشد تاثیرات عمیق متقابلی را می تواند بپذیرد و بگذارد...


یاد یادآور

 

بسم الله الرحمن الرحیم
من المونین رجال صدقوا ما عاهد الله الیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا
گل کرد ز چــــار سمت بر بادی ما / شد دفن به هفت گور، آبادی ما
آنروز که بر دوش ملایک می رفت / تابوت به خون خفته سجادی ما (موحد بلخی)
تاریخ یک ملت تمام آن هزینه هایی است که برای بودن و شدن پرداخته اند، گاهی برای احیای هویت باید چیزی پرداخت، مثلا خون داد، شهید شد و رفت، تا دیگران به هویت برسند و سربلند زندگی کنند.

تاریخ قبیله ما را با خون نوشته اند، ازین روست که برای برگ برگش غیورمردانی از جنس آفتاب خون خود را اهدا کرده اند تا ما به هویت برسیم و بودنمان جرم نباشد.
 اگر امروز ما را بعنوان یک پایه مقتدر سیاسی و اجتماعی می شناسند و اگر ما امروز وکیل و سفیر و وزیر داریم، به برکت خون شهیدانی است که با خون خویش برای ما اعتبار آفریدند و بدون شک و تردید همه ما وامدار و مدیون خون آنان هستیم.
اما نوشتن و گفتن از مردان تاریخ ساز به اندازه راه رفتن بر لبه تیغ دشوار است، آنها که جان بر کف گرفته و آرزویشان شهادت بود و چشم در چشم مرگ هردم شهید می شدند، نه افسانه بودند و نه وهم و نه خیال، واقعیت محض بودند که در راه حقیقت و عدالت ایستادند و در عمل "یثبت اقدامکم" را تفسیر کردند.

از سویی نسل پویای امروز نیازمند بازشناسی چهره ها و اندیشه های والای ستارگان درخشان آسمان شهادتند، چرا که با شناخت و درک صحیح از این آدرسهاست که می توانیم به سرمنزل مقصود رهنمون شویم.
عدول از خط و مسیر نورانی شهدا ما را به قهقرا خواهد کشاند، آنان رفتند ولی خط و راه و هدفشان زنده است، بر ماست که راه آنان را شناخته و ادامه دهنده تفکر و خط سرخشان در امتداد تاریخ باشیم.

شناخت راه میسر نمی شود مگر با معرفی واقع گرایانه سیره نظری و عملی آن دلیرمردان راه آزادی، در این مهم هرگونه دخل و تصرف عدوانی می تواند تاریخ را دوباره تکرار کند چرا که ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم.

شهید سجادی؛ تمثیلی بی مثال
به بهانه سالروز سانحه هوایی بامیان و شهادت تنی چند از ستارگان بی بدیل این دیار که در راه وحدت ملی به شهادت رسیدند، این قلم قصد دارد غباری از چهره یکی از شاخص ترین آدرسهای وحدت ملی بزداید.

شهید سجادی یکی از چهره های بارز مبارزه علیه بیداد و ستم بود که برای احقاق حقوق مظلومان وطنش عاشقانه رزمید و تا پای جان ایستادگی کرد و عاقبت شهید شد.
دیدگاه متفکر شهید سجادی بیش از آنکه قوم گرایانه باشد، ملی بود، او و همرزمانش کسانی بودند که فارغ از سیاه و سفیدهای روزگارشان برای حق و عدالت می رزمیدند.
رنجی که سجادی به دوش می کشید رنج ملتهای در بند و توده های اسیری بود که در بستر تاریخ همواره مورد کتمان و ظلم واقع شده بودند. او براستی حنجره زخمی مقاومت بود که فریاد بلند واعتصمویش به گوش تیره ترین اذهان رسوخ کرده و خوابیدگان همیشه تاریخ را بیدار ساخته بود.

یکی از دلایلی که سجادی برای همیشه جاویدان ماند این بود که او هرگز از در سازش و معامله وارد نشد، او کسی بود که برای مردمش به میدان آمده بود و پا به پای رهبر فرزانه خویش در فضای مسموم آن روزگاران مبارزه کرد و تا مادامیکه خون در بدن داشت در این راه ایستادگی کرد.
در اندیشه متفکر شهید سجادی تنها مردم میزان سنجش بودند، نه چوکیهای ریاست و سیاست، سجادی بارها و بارها در حضور مردم قسم یاد کرده بود که تا پای جان در راه عدالت و آرمان بلند خویش خواهد ایستاد و خوشا آنان که در راه عدالت / به خون خویش غلطیدند و رفتند ...

سجادی حرف نمی زد، او مرد عمل بود، سنگرداری بود که هرگز سنگر را خالی نمی کرد، چهره او چه در سنگرهای جهاد و مبارزه و چه در جبهه فرهنگی سرامد هم عصران و هم وزنان وی بود.
منطق استوار و زبان شیوای او باعث شده بود تا بعنوان یک مشاور معتمد هسته مرکزی انقلاب و یک دیپلمات کارکشته در معادلات سیاسی داخلی و خارجی ابراز نظر کند.
او جزو معدود چهره هایی بود که توانست با زبان منطق طالبان وحشی را رام کند، در سالهای بعد از شهادت رهبر شهید، این سجادی بود که برای گفتگو با ملابورجان فرمانده اعلای تحریک طالبان حاضر شد و آنها را مجاب کرد که قاتلین رهبر شهید را به مردم تسلیم کنند. به گفته شاهدان عینی، سجادی وقتی با طالبان در مقر آنها گفتگو می کند نه تنها تساهل به خرج نمی دهد که از موضع قدرت آنها را مورد خطاب قرار می دهد.

سیره او در این سفر خطیر و مذاکره دشوار چنین است که قبل از رسیدن به مقر طالبان از همراهان خویش می خواهد که شهادتین را بخوانند و می گوید ما برای مذاکره با ملابورجان به مقر تحریک طالبان می رویم، احتمال زنده بازگشتنمان ضعیف است، اگر کسی قصد رفتن دارد، قبل از رسیدن به محدوده طالبان می تواند بازگردد.

شهید سجادی و رهبر شهید استاد مزاری
سجادی با کسب رتبه یازدهم در کنکور سراسری ایران وارد دانشگاه تهران می شود و در رشته علوم سیاسی به تحصیل می پردازد، همزمان سفرهایی به داخل دارد و چند نشریه و کتابخانه را احیا می کند، حلقات فکری را میان جوانان رواج می دهد و شخصا به مطالعه متون می پردازد.
بعد از شهادت برادر بزرگترش شهید همواره شاهد سید عبدالحمید سجادی رسما علم برادر را به دوش گرفته و درس و تحصیل را رها می کند و به کابل می آید و تا زمان شهادت رهبر شهید در کنار او و در موازات اندیشه های والای استاد مزاری خدمات شایانی را عرضه می کند.

حضور او در کابل مصدر خدمات شایانی می شود، بسیاری از کسانی که امروز دارای مدارج بالای علمی هستند ماحصل رهنمودها و راهنمایی های پدرانه شهید سجادی هستند. سجادی به خوبی دریافته بود که بزودی وعده نصر من الله و فتح قریب محقق می شود و این مردم بیش از آنکه نیاز به تفنگ و تفنگدار داشته باشند، نیازمند قلم و قلمدارند. ازین روست که جوانان را به تحصیل و تهذیب هدایت داده و متخصصان زیادی را پرورش می دهد.

به گفته آگاهان امر، اعتمادی که بین رهبر شهید و متفکر شهید سجادی است اگر بی نظیر نباشد، کم نظیر است.
سجادی سه سال تمام در تمام ثانیه ها، لحظه به لحظه و نفس به نفس و در یک اتاق دمخور و غم خور رهبر شهید می شود، محرم اسرار و سنگ صبور رهبر شهید می شود، چنانکه در طول سالهای مقاومت غرب کابل سجادی را بدون رهبر شهید و رهبر شهید را بدون سجادی کمتر دیده اند، اکثر نامه های محرمانه و سری، خانوادگی و خصوصی و اسناد مهم امنیتی در دوران رهبر شهید به خط زیبای سجادی نگاشته شده است.

بی شک متفکر شهید سجادی بیشترین شباهت را در بعد نظری و عملی به رهبر شهید استاد مزاری دارد، چرا که وقتی سه سال تمام در تلخ ترین شرایط هم اتاق و هم سخن رهبر شهید باشد تاثیرات عمیق متقابلی را می تواند بپذیرد و بگذارد.
روزی که فاجعه افشار رخ می دهد، بلوکهای علوم اجتماعی یکی پس از دیگری تخلیه می شود و گلوله و ترکش و خمپاره از زمین و زمان می بارد، هر کسی جان خود را گرفته و به سویی پناه می برد، کادر نظامی از هم گسیخته و کسی را یارای دفاع نیست، همه می روند و تعداد معدودی در کنار رهبر شهید مانده اند.

شاهدان می گویند هیچ کس نمانده بود، هر سو جسدهای بیجان و نیمه جان در خون غلتیده و صدای خمپاره و بوی دود و فریاد استغاثه در هم آمیخته بود؛ مزاری نمی رفت، می گفت این ها مگر بچه های هزاره نیستند که تکه پاره شده اند؟ من هم در کنار اینها می مانم و نمی روم، همه می دانستند که نمی روم مزاری یعنی نمی روم، او را به زور هم نتوانسته بودند مجاب کنند و این تنها سجادی بود که توانست او را راضی به رفتن کند.

بعدها در غرب کابل سجادی انگیزه ها را شعله ور می کند، او بی شک یکی از سردمداران انقلاب فرهنگی است، تمام هم و غم خویش را برای پیشبرد اهداف فرهنگی می گذارد و کمیته فرهنگی را رهبری می کند.
در آن روزهای دشوار بعد از فاجعه افشار سجادی دوشادوش رهبر شهید به دلداری مردم شتافته و توده ها را آرام آرام بسمت یک حرکت همه جانبه رهنمون می کند.

نبوغ سجادی در مدیریت استراتژیک و نفوذ او در قلب توده ها ماحصل رابطه نزدیک با قلب تپنده انقلاب اسلامی رهبر شهید استاد مزاری است.
شباهت زیادی که می شود بعنوان یک مشخصه در شخصیت متفکر شهید سجادی و رهبر شهید استاد مزاری آدرس داد؛ عدم وجود جذبه های خاکی و مادی است.
سجادی همچون رهبر خود بدنبال پست و مقام و منسب و مال و منال نیست، امروز تاریخ به ما نشان می دهد که نه سجادی و نه مزاری ثروتی جز افتخار و شهادت و عزت برای بازماندگان خویش به جای مگذاشتند.

مزاری به گفته سجادی عاری از هر گونه پایبندی به مادیات است، چنانکه در خطبه تاریخی اش بعد از شهادت رهبر شهید می گوید : در طول سه سال که هر لحظه با او بودم ذره ای و کمتر از ذره ای وابستگی مادی در او ندیدم. اینگونه است که مردان خدا در دلها رخنه می کنند و برای همیشه فرمانروای قلبها خواهند ماند. چه اینکه اگر سجادیها و مزاریها بدنبال قدرت و شوکت بودند امروز باید کاخها و قصرها می ساختند.
رهبر شهید استاد مزاری راه شهادت را از برادران خود آموخته بود، دو برادر بزرگش در راه جهاد و مقاومت شهید شدند و مزاری آخرین تیر در چله کمان مزاریها بود؛ سجادی نیز قبل از خود داغ دو برادر بزرگ خود را دیده بود. او نیز بسان آذرخشی بود که قلب تاریکیهای زمان را شکافت.

تعهدی که سجادی نسبت به خط سرخ رهبر شهید داشت او را بعنوان یکی از یاوران همیشگی و مشاوران معتمد رهبر شهید معرفی کرده بود. او راه خود را از میان بودن و رفتن، جذبه های خاکی و علقه های خدایی و فنا و بقا بخوبی یافته بود و سفر خویش را در کنار رهبر شهیدش بسوی او که لایتناهی است آغاز کرده بود.
سجادی پس از شهادت رهبر شهید استاد مزاری در حضور مردم قسم یاد می کند که تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خونش مظلومیت مردم خود و خط خون پالای مزاری را فریاد کند و ازینروست که جنجره زخمی مقاومت می شود و هر جا می رسد، فریاد می زند که مزاری رفت، رسالت خود را انجام داد، اما راه مزاری، خط مزاری و آرمان بلند مزاری زنده است، چرا که اسلام زنده است.

و امروز سجادی نیز رفته است، مزاری نیز رفته است، آنها به عهدشان وفا کردند و با خون خویش خطی تاریخی از خود برجای گذاشتند، اکنون بر ما و نسل ماست که راه و روش و سلوک مردان خدا را بازشناخته و در راستای اهداف عدالت جویانه و وحدت طلبانه آنان گام نهیم.
بی شک آخرین پیامی که می شود از خط خونین شهدا گرفت وحدت و یکپارچگی و دوری از نفاق است.
سالگرد شهادت خونین بالان وفاق ملی و سانحه هوایی بامیان بر رهپویان راه عدالت تسلیت باد.
سیدجمال الدین سجادی
30 اسد 1392
جمهوری سکوت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر