در این وبلاگ مطالب مختلف مربوط به افغانستان در مجموع و مخصوصاً هزاره ها در سراسر جهان، سایر مطالب و یادداشت های شخصی به نشر میرسد.
سلام هزارستان چشم براه نظرات، پیشنهادات و انتقادات سازندۀ شماست، و هم چنان از قلم بدستان گرامی میخواهد که دست نوشته هایشان را برای سلام هزارستان بفرستند تا زینت بخش صفحات آن گردد.

۱۳۹۱ آبان ۲۸, یکشنبه

مراسم عاشورا و خرد گریزی آگاهانه

در فرهنگ عامیانه افغانستان، از ماه محرم به عنوان ماه دیوانگی هزاره ها یاد می کنند، گرچه من در سال گذشته در این محفل کوچک داستان اتهام چراغگلک را روشن ساختم،که منشا آن برگزاری مراسم عاشورا در خفا بوده ، چرا که عبدالرحمن این مراسم را در سراسر افغانستان ممنوع کرده بود و شیعیان نترس، در زیر زمینی ها مراسم را دایر می کردند، تا حکومتی ها ازراه می رسیدند ،چراغها را خاموش نموده مخفی می شدند...

غمزدگان بلا باز محرم رسید
موسوم شادی گذشت نوبت ماتم رسید
سال گذشته، فرصتی پیش آمد تا چند شبی دردهه ی محرم در خدمت عزاداران حسینی در شهر لندن کانادا باشم.هدفم ازشرکت در این مراسم و رفتن پشت بلندگوی آن، جرقه ی بود که قبل ازماه محرم در ذهنم خورده بود که: مردم در برابر مراسم ایام محرم خواسته یا ناخواسته با دو پدیده ی جدا از هم ولی نتیجه یک سان مواجه هستند.
یک – تعدادی در برابر این پدیده دیر پای تاریخی که با پوست و گوشت مردم ما عجین شده،با قشری هماهنگ می شوند که باابزار عوام گرایی وارد صحنه می گردند. که این تلاش و همراهی با آن ،در نهایت به عوام فریبی منجر شده و خود یک نوع فرهنگ دکانداری دینی – مذهبی را در جامعه ترویج و تبلیغ می کند.که این خود تحریف عاشورا به نام عاشورا به شمار می آید.
دو- تعداددیگری برعکس ،در برابر این واقعیت روشن تاریخی و مبتلابه جامعه، به خاطر همان بار عام زدگی و عوام فریبی آن،از شرکت و همکاری سر باز زده و با این رفتار خود به جریان عوام گریزی کمک نموده این روش ، در نهایت در صحنه عمل ، به عوام ستیزی تبدیل شده و بیشتر بازار عوام گرایان وعوام فریبان را رونق بخشیده و محفل شان را گرم ساخته است.به نطرم رسیده بود که باید بین عوامگرایی و عوامگریزی نقبی زد، تا فرهنگ عوام پناهی رایج گردد. از دید این قلم عوام پناهی مثل دو میدان قبلی دو کوچه دارد. یکی پناه دادن به عوام و دیگری پناه بردن به عوام.
با این دید، اینطور برداشت نموده بودم که حداقل در این میدان نیز ممکن است گوشه ی از واقعیت ها را به همگان گفت، بدون اینکه، احساس کسی را برانگیخته باشیم . اما در عمل پس از چند شب تلاش ،دریافتم که هرکه در این وادی گام می گذارد، به ناچار یا عوام فریب می شود یا عوام گریز!چرا که فرهنگ عاشورادر شرایط کنونی ، خود تبدیل به نبردگاه منافعی و صحنه مانور های رقابتی شده است که خرد واندیشه آهسته و آرام جای خودرا به احساسات سپرده است.سالها قبل در کتاب تحریف های عاشورا و یا حماسه حسینی شهید مطهری خوانده بودم که:روحانی می خواهد بالای منبر برود، صاحب حسینیه که مرد با سواد و فهمیده ی بوده، به روضه خوان توصیه می کند که ازآن روضه های دروغی زهر مار دار نخوانی! روضه خوان هم که منافع خود را به رضایت متولی مراسم می بیند،قول می دهد که دروغ نخواند، اما هرچه بالای منبراز واقعیت ها و حقیقت های عاشورا می گوید، کسی گریه نمی کند. مرد صاحب حسینیه در می یابد که بازارحسینینه داری و عزاداری اش کساد می شود و مردم شاید در باره او نیت های بدی کنند که مراسم او نگرفته است. لذا از همان پای منبر صدا می زد: ” حاج آقا از همان زهر مارها یک زره بریز” ! یعنی از همان دروغهای اغوا گرانه نیز، کمی بخوان تا مردم گریه کنند!این داستان را شهید مطهری در کتاب خود آورده و نقد کرده است.
سال گذشته تقریبا با شبیه همین پدیده به نحو دیگری مواجه شدم. در ابتدای صحبت هایم گفتم: برخی از آدمها هنر خنداندن مردم را بلد اند و خدا به اینها استعدادی داده که همیشه مردم را می خندانند و احساسات مردم را تحریک می کنند. جای این گروه و جماعت در مراسم سرور و شادی در صدر محفل است. به اصطلاح عوام روز شان عید ، شب شان برات است. خدا شادی ها را زیاد کند تا نان این جماعت همیشه قطیغ باشد که هست.از قدیم گفته اند: شاد ساختن دل مومن ثواب دارد!
گروه دیگری برعکس ، هنر گرایاندن دارند و خدا به اینها نیز استعدادی داده که احساسات مردم را در ایام سوگواری و غم جهت دهند. در جامعه انسانی غم کم نیست هر روز حادثه و مرگ و بخصوص در دین اسلام و خاصتا مذهب شیعه که سراسرغم است.از قدیم گفته اند ” خدا پیر را بی مرید نسازد و مرید را بی بلا!” خوب جای این دسته و جماعت نیز معلوم است که کجاست و در هر کجا گرداننده و صحنه گردان محافل اند. نان این دسته نیز از خیرات سر مصیبت دیدگان و عزاداران همیشه به روغن تراست. درست است که اکثرآدمها به سختی دست شان برای کمک به جیب می رود، ولی در یک محفل شادی و سرور وقتی نوازنده داد می کشد که:
همت بلند دار که مردان روزگار
از همت بلند به جایی رسیده اند
دستها خود به خود به جیب می رود تا به دیگران نشان دهند که چقدر سخی و جوانمرد اند! بخصوص جوانان که نمی خواهنداز حریفان و رقیبان کم آیند. در محافل عزا نیز تا روضه خوان با سوز و گداز فریاد می زند که تاریکی قبر و
پل صراط را از یاد نبرید ویا اینکه در برابر این پول خدا برای تان در بهشت هزاران برابر عوض می دهد. دست از دست پیشی می گیرد تا نشان دهند که براستی همه اهل آخرت اند نه طرفداران دنیا!بخصوص پیران که خود را لب بام احساس می کنند ، نمی خواهند که موقعیت دنیای دیگر را از دست دهند.ترس از دوزخ در تار و پود مسلمانها بخصوص شیعیان ریشه دوانیده و گریه خود یکی از ابزار های سرد کننده آتش دوزخ به حساب می آید، مسیحیان از وقتی که یک رند تمام جهنم را از تیکه داران دینی و فروشندگان بهشت خریداری نمود و اعلام نمود که دیگر کسی را به جهنم نمی گذارد، تا حدودی خیال شان راحت شده،دیگر کسی از آتش دوزخ نمی ترسد، بیشتر از همه از قانون می ترسند تا جهنم.تلاش شان برای زندگی بهتر در این دنیا بیشتر است تا آرزوی رسیدن به بهشت دنیای دیگر.
بهر حال،واقعیت این بوده واست که انسان در حالت شادی مفرد و اندوه بیش از حد، عقل خود را از دست می دهد یا اینکه عقلش خوب کار نمی کند.در اینگونه مواقع احساسات جای خرد و تعقل را می گیرد.در اینگونه شرایط انسان ها گاهی حتی از دایره آدمیت بیرون می شوند. سعدی بزرگ چه زیباسروده است:
خور و خواب وخشم شهوت ، شغبست و جهل و ظلمت
حیوان خبر ندارد زجهان آدمیت
علاوه براین دو قشر گرداننده احساسات مردم ، قشر دیگری نیز هستند که در تلاشند تا مردم را به سوی خود بکشند! اما این قشر نه هنر خنداندن دارند و نه هم مهارت گریاندن! اینها از بی هنری مدعی اند که مردم را به خرد گرایی دعوت می کنند! موقف این دسته بی هنر نیز در تاریخ روشن بوده چراکه جایگاه شان یا سر دار بوده، یا کنج زندان و یا مغاره های دور دست کوه ها و دره های دست نیافتنی . اکثر پیامبران در عصر و زمان خود از این دسته بودند، بیشتر شان به جرم اینکه جوانان را گمراه می کنند ، مورد اذیت و آزار ها نیز قرار گرفته و برخی شان بد روزی های را تجربه کردند. بنابراین، روشنفکران و مبارزان واقعی در عصر و زمان خود مصداق دیگری از این دسته اند.خوب حق شان هم است که اینگونه دچار گرفتاری ها گردانند، وقتی هنر مردم داری بلد نیستند ، چرا ادعای بزرگی سر می دهند.عاقلان گفته اند :
نه هر که سر تراشید قلندری داند
نه هرکه کلاه کج نهاد خسروی داند
یادم آمد که روزی شیخ حسن ابراهیمی نماینده ولی فقیه در امور افغانستان در مدرسه دارالشفای قم در ماه مبارک رمضان، خطاب به حاضران محفل که بیشتر شان روحانی و طلبه بودند به استثنای بنده و چند تن گستاخ و چشم سفید دیگر،گفت : ما طلبه ها را در افغانستان برای تبلیغ می فرستیم، برخی حتی برای خود جای خواب پیدا نمی کنند! این کسی که برای خود جا پیدا نمی تواند چطور مردم را تبلیغ می کند؟من آهسته به یکی از کسانی که کنارم بودگفتم: عجب ارزشها عوض شده،اگر این ایراد به جا باشد، این اشکال حتی سر خود امام حسین (ع) نیز وارد است چرا که نماینده او حضرت مسلم هم در شهر کوفه حتی برای خود جای خواب پیدا نکرد، برعکس او عبیدالله زیاد چنان با مهارت وارد شد که مردم گمان می کردند خود امام حسین وارد شهر شان شده است و تا در قصر امارت داخل نشده بود کسی او را نمی شناخت.
بهرصورت ، در یکی از صحتهایم در سال گذشته یاد آور شدم که این حقیر،از آن دو هنر نان ساز نام آور، سر رشته ی ندارد، ولی می کوشد تا گوشه های از حادثه کربلا را از نگاه تاریخی مورد ارزیابی قرار دهد. پس از چند شب گب زدن، دریافتم که نه عزادران محترم که بیشتر شان برای ثواب آمده بودند تاگریه کنند که امام حسین خوش شود و خاندان پیامبر راضی ، چیزی فهمیده اند! نه خودم که می خواستم هدف قیام را بررسی کنم .
نیتجه گیری ام این شد که نه این نوع کالا خریداری دارد و نه هم این فروشنده هنری که مشتریان را جلب کند. باز جای شکرش باقی بود که به زور ازپشت بلندگو دور نشده و از محفل اخراج نشدم. فقط گاهی که از قتل عام مردم هزاره و شیعه توسط عبدالرحمن در افغانستان گفتم، فورا تعدادی دست بچه های خود را گرفته به خانم های خود نیز پیام داند که برخزید که بچه ها فردا مدرسه دارند! و یک شب هم در باره شاهکار تاریخی حضرت ابوالفضل عباس در نیاشامیدن آب به خاطر که مولایش تشنه بود ، او نیز آب نیاشامیده از شط بیرون آمد،گفتم ، همه را خوش آمد. به راستی هم که این یکی از حماسه های جاوید تاریخ است که همه اعتراف دارند به عظمت آن . اما زمانی که روضه بریده شدن بازوی حضرت ابوالفضل را نقد زدم و یاد آور شدم که چطور ممکن است شمشیر بازوی شجاع مرد پهلوانی را که از کودکی با شمشیر آشنایی دارد قطع کند، ولی قادر به بریدن بند مشک که از لیف خرماست و یا خود مشک که از پوست بز است ، نشود!
تا مراسم تمام شد دوست بسیار عزیز و قدر دانی، برایم تذکر داد که ازاین حرفها نزنم که عقاید مردم سست می شود! البته این دوست کمال احترام را به من داشت و دارد و به یقین اگر کس دیگر این حرف را گفته بود او را به زور از محفل بیرون می کشیدند، به من چون خیلی احترام داشتند،فقط تذکر دادند.
اینجا بود که دریافتم مراسم عاشورا خود به یک نوع فرهنگ ضد عاشورایی تبدیل شده که آن گریز از خرد گرایی است. کمتر کسی روی این نکته تکیه می کند که چطور امام حسین (ع) مراسم حج را ناتمام گذاشته، مکه را ترک نمود! او می خواست با این کار خود یک سوال بزرگ در تاریخ اسلامی برای همیشه خلق کند.تا مسلمانان از خود بپرسند که چرا نواسه پیامبر خدا حج را ناتمام رها نموده ، به سوی عراق می رود! ولی صد افسوس که این راز کمتر ذهن کسی را به خود مشغول می سازدو آنهایی هم که متوجه قضیه هستند، به خاطر کم رغبتی بازار عامه از آن چیزی نمی گویند و یا زود می گذزند تا به صحنه های زدن و کشته شدن برسند و گریه مردم بلند شود، از این طریق ثواب دنیا و آخرت نصیب همه گردد!
این واقعیت تاریخی قابل اغماض نیست که برای بیشتر عزاداران امام حسین (ع) فقط امام حسین روز عاشورا مطرح است که برایش گریه کنند و سینه بزنند! نه امام حسین قبل از عاشورا و نه امام حسین بعد از عاشورا. کل قضایای حماسه کربلا در جامعه شیعی ما افغانستانی ها، همیشه دور یک محور خاص می چرخد.امام حسین و خانواده اش را از مدینه تا کربلا و بعد اسرا را تا کوفه و شام ونهایت تا مدینه همه از کودکی تا بزرگی می شناسند و داستانها را تا منبری عنوان می کند همه تا آخر می فهمند. ولی امام حسین قبل از حادثه کربلا را و نیز سرنوشت خانواده او را بعد اربعین، اگر مبالغه نکرده باشم ، بیش از 90 در صد عزا داران اصلا خبر ندارند و اگر هم می دانند توجه ندارند.
البته روی سخن با آنهایی نیست که از اساس مخالف مراسم عاشورایند ، بلکه هدفم طرفداران مراسم و سینه چاکان حسینی است. اینگونه عزاداری چه چیزی را روشن می سازد.این یک واقعیت انکار نا پذیری است که در جهان هیچ حادثه ی چون حماسه عاشورا ،پرطرفدار و ماندگار نیست. عاشورا بستر خوبی برای روشنگری امت اسلامی فراهم ساخته، ولی از این فرصت ها فقط قشر خاصی بهره می گیرند و اقشاردیگر، به نحوی گوشه گیری پیشه کرده و یا حضور دارند اما با سکوت و اغماض می گذرند که این خود زمینه بهره برداری بیشتر و توجیه شده را برای فرصت طلبان فراهم ساخته است. می دانم مردان بزرگی چون مطهری ها نتوانسته اند جلو تحریف های را بگیرند که بر مراسم عاشورا تحمیل شده،چه رسد به این قلم شکسته و ضعیف، ولی هرکسی به اندازه توان خود، در قبال مردم خود مسولیت دارد تا روشنگری نمایند.چراکه در گذشته ها می گفتند:
اگر بینی که نابینا و چاه هست
اگر خاموش بنشینی گناه است
هرچند که که حال گمان می رود که نه تنها نابینایان که حتی بینایان به سوی چاه هدایت می شوند، چه رسد که کسی مانع رفتن شان به چاه گردد!همان مقداری که پیشرفت های صنعتی روز در عرضه مراسم عاشورا رونق بخشیده، و ابزار تبلیغی بسیار پیشرفته را در اختیار مبلیغان قرار داده، تا سینه زنی ها و زنجیر زنی ها و روضه های پر سوز شان راخوبتر و با کیفیت بالا تر عرضه بازار نمایند، به همان اندزه این ابزار به مخالفان عاشورانیز فرصت داده تا نارسایی ها و بدعت هارا سوژه گرفته ، در ذهن جوانان سوال خلق نمایند که آیا اینگونه مراسم با عقل و خرد سازگاری دارد یاخیر؟البته بسیار روشن است که طرفداران عوامزدگی مراسم ،آشکارا خواهند گفت که برو این حرف در این بازار خریداری نداردو به قول شاعر:
هرکس که ترا شناخت جان را چه کند
فرزند و مال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی و هر دوجهانش بخشی
دیوانه تو هر دو جهان را چه کند
گرچه این رباعی عارفانه ، مصداقش جای دیگر است ، ولی در مراسم عاشورا بیش از هر محافل دیگر مشتاقان را به خود جلب می کند.اینجاست که عشق حسینی عملا از سوی برخی از مبلغان دینی تبلیغ می گردد و تعدادی حتی قمه زدن را که خلاف شرع و به فتوای اکثر علما حرام است ، نه تنها جایز که حتی مستحب می دانند. سال گذشته که مراجع شیعه فتوای حرمت این عمل را صادر نمودند، برخی از دو آتشه های مذهبی، حتی مردم را علیه مراجع می شورانیدند!یکی از این دو آتشه هاکه خود در دیار فرنگ در جای امنی نشسته بدون در نظر داشت خطرات و تاوان های گفته خود، به مردم عزادار از طریق تلویزیون پیشنهاد می داد که قمه هارا زیر لباس خود مخفی نموده به یک باره شروع کنند تا کسی مانع آن شده نتواند! من وارد فاز شرعی و غیر شرعی آن نمی گردم چرا که خود را در آن مقام نمی یابم . ولی صرفا از نگاه تحلیل تاریخی می گویم که کجای این عمل شبیه انتحاری، در خود حماسه عاشورا وجود دارد؟البته کسانی از اساس مخالف دین اسلام و یا مذهب تشیع اند و یا مدعی دینداری و مذهب مداری، اما با همه شعایر مذهبی مخالف ، حساب شان جداست. ولی حرف بیشتر با اینهایی است که به نحوی گیر مانده اند که چه کار کنند.سال گذشته با چند تن از دوستانآگاه، همین طرح عوام پناهی در مراسم عاشورا را در میان گذاشتیم، تقریبا همگی رد نمودند و یاد آور شدند که فایده ندارد، جامعه نمی پذیرد.استدلال این قلم در برابر این عزیزان این بود که چه روشنفکران واقعی جامعه در اینگونه مراسم شرکت کنند و نقش ایفا نمایند ، چه حضور نیابند ،این مراسم همانطوریکه قرنها و بخصوص پس از قدرتگیری صفوی ها در ایران رایج بوده ، ادامه یافته و ادامه خواهند یافت ، چه ما شرکت نماییم چه شرکت نکنیم .امااین نکته را نیزنباید فراموش کرد که خرد گریزی آگاهانه ، تنها به مراسم عاشورا نفوذ نکرده، بلکه در تمامی بخشهای جامعه به نحوی جا خوش نموده است، حتی جاهای که اصلا کسی به آنها توجه ندارد و گاهی از آنها به عنوان بیماری یاد می گردد، در حالیکه منشا همه یکی است که همان گریزاز واقعیت هاست.
بطور مثال: نسوار،چلیم، سیگار، چرس، تریاک، هروین و انواع مواد مخدر و اعتیاد آور و مشروبات الکولی و قرصهای روان گردان همه و همه در روستای خرد گریزی ترویج و تبلیغ و تلقین شده اند.هرگاه سفره خاطرات هریک از معتادان را باز کنیم به نحوی سرآغاز آنرا یا در شکست و غم و اندوه می یابیم یا در شادی ها و موفقیت های بیش از حد تصور.خاطرات آن دختر جوان قلیان کش راکه چندی قبل در سایت فارسی بی بی سی خواندیم که بعد از ناکامی در امتحان کانکور به این دود کشی رو آورده است.هر کدام ما در زندگی فردی و اجتماعی خود به نحوی با پدیده های مختلف خردگریزی مواجه بوده ایم و هستیم، ولی خود را به تغافل می زنیم. تنها مواردی را که مورد نظر ما نیست و یا خلاف منافع ماست ، انگشت می گذاریم.چندی قبل ساعی عزیز در فیس بوک خود ازشرکت در یک مراسم منقبت خوانی و صدای گوشخراش منقبت خوانان و قاریان شکایت داشت! براستی که جای شکایت دارد ،ولی خود ما اگر در آن جایگاه قرارگریم همان کار را تکرار می کنیم.من هم در مراسم منقبت خوانی به گوشهایم دستمال کاغذی می زنم و هم در مراسم آواز خوانی که گاهی در مکتب مان دایر می شد.نمی دانم مخترع و یا مخترعان بلند گو ها را دعای خیر نمود یا دعای بد که این وسیله را ساخته تا هرکسی پشت آن قرار گرفت دیوانه می شود چه روضه خوان باشد ، چه ترانه خوان، چه شاعر باشد و چه مقاله خوان! وقتی بلندگویی در اختیارش قرار گرفت به حدی توان داد می زند و این خود نوعی خرد گریزی نیست؟ اما هیچ کس متوجه دیوانگی خود نمی شود.
روزگاری تعدادی در شهر قم در دفتر آقای ابراهمیمی نماینده ولی فقیه در امور افغانستان جمع شده بودیم تا مشهد رفته در سیمنارعلمای شیعه وسنی که هر ساله از سوی آقای ابراهیمی به مناسبت میلاد امام رضا (ع) دایر می شد ، شرکت نماییم . تا جمع شدن همه و آماده شدن سرویس های مسافر بری، هرکسی چیزی می گفت تا وقت انتظار به سرگرمی بگذرد. از جمله سید حسینی مزاری که در آن شرایط قاضی حزب وحدت بود، به نقل از یک داکتر ایرانی گفت که او تعجب می کند که چطور مردم افغانستان( البته به تعبیر ایشان افغانی ها)با این همه فشار دیوانه نمی شوند! همه حرف او و آن داکتر را تاید کردند که راستی اگر جای این مردم هرکسی می بود حتما تا حالا دیوانه شده بود. آیت الله صمدی هم به تاید این گفته، حرفهای زد. جو محفل در این سوی کشیده شد که افغانستانی ها مردم خارق العاده اند که دیوانه نشده اند.
تاب بی تاب می شدم که چیزی بگویم ، سرانجام جرات نموده در آن جمع آخوندی گفتم از کجا معلوم که ما همه دیوانه نشده باشیم! وقتی همه دیوانه ایم چه کسی تشخیص دهد کی دیوانه است کی دیوانه نیست. برای شاهد مثال گفتم، اولا که این دیوانگی آنی نبوده تدریجی بوده و آهسته ّآهسته به آن خو گرفته ایم و ثانیا چون همه دیوانه ایم به عیب خود آگاه نمی شویم. هرچند همه خندیدند ولی شاید خیلی ها زیر دل دیگران را دیوانه و خود را عاقل تشخیص دادند.واقعیت این است که رگه های دیوانگی در اکثریت جامعه بشری وجود دارد منتهی کم و زیاد آن حادثه ساز می شود.تعدادی زودتر به دیوانگی خود آگاه شده اعتراف می کند ، ولی تعدادی به لجاجت می پردازد. وقتی خبر استعفای رییس سازمان سیای امریکا را از مقامش ، صرف بخاطر خیانت به همسرش خواندم ، تکان خوردم که در مغرب زمین آدمهایی پیدا می شود که صرف به خاطر یک خیانت شخصی از مقام خود استعفا می کنند ، ولی در مشرق زمین خیانت به تمام مردم یک کشور نه تنها عیب نیست که افتخار هم محسوب می گردد!ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا! همه دیوانه ایم ولی دیوانه تا دیوانه فرق دارد.
در فرهنگ عامیانه افغانستان، از ماه محرم به عنوان ماه دیوانگی هزاره ها یاد می کنند، گرچه من در سال گذشته در این محفل کوچک داستان اتهام چراغگلک را روشن ساختم،که منشا آن برگزاری مراسم عاشورا در خفا بوده ، چرا که عبدالرحمن این مراسم را در سراسر افغانستان ممنوع کرده بود و شیعیان نترس، در زیر زمینی ها مراسم را دایر می کردند، تا حکومتی ها ازراه می رسیدند ،چراغها را خاموش نموده مخفی می شدند. همسایه های که از رمز و راز این مراسم آگاه نبودند هزاره هارا متهم می کردند که سال یک بار چند شب جمع شده چراغها را خاموش می کنند ، زن و مرد هرچه دل شان خواست انجام می دهند.هزاره های شیعه دوازده امامی به خاطر اینکه این اتهام را از خود دور ساخته باشند، ناجوانمردانه این اتهام برادران مسلمان اهل سنت خود را به برادران هم سرنوشت دیگر خود ، یعنی شیعیان اسماعیلی نسبت می دادند.در حالیکه این قضیه از اساس دروغ و بی پایه بود.یا اینکه این شایعه بخاطر آن ایجاد شده باشد که در شام روز عاشورا به عنوان شام غریبان چراغها را به تقلید از ایرانی ها خاموش نموده شمع روشن می کنند. منشا آن هرچه باشد یک دروغ و اتهام بود.و شگفتی در این بود که سال گذشته وقتی این مطلب را در یکی ازشبها روشن ساختم، بعدا تعدادی حتی آدمهای چیز فهم برایم گفتند که ما تا همین امشب فکر می کردیم به راستی اسماعیلیه چنین کاری راانجام می دهند!واقعا عجیب است ، وقتی خود شیعه اینطور فکر کند، مخالفان شیعه چه تصوری دارند؟
اینجاست که به عنوان یک درد می نویسم که هدف اصلی عاشورا روشن سازی زوایای تاریک نفوذ کرده در جهان اسلام بود که در عصر اموی ها به نام اسلام رایج شده بود و امام حسین (ع)برای روشن ساختن اذهان مردم راهی جز قیام و شهادت نیافت، اما متاسفانه اینک خود این حماسه تاریخی در بسیاری جا ها حادثه ساز شده و بهانه ی برای کوردلان مدعی فرستادن اجباری مردم به بهشت .لذا توقع می رود که افراد دلسوز به حال دین و مذهب و مردم، از ترویج فرهنگ خود زنی و هیاهوی بیهوده،که جوانان را از دین و مذهب به دور می سازد،و به دشمنان هم فرصت می دهد، جلو گیری نموده و مردم را به سرنوشت دین و دنیای شان آگاه سازند.این یک حقیقت است که دراکثر محافل عزاداری امام حسین (ع) کسی حاضر نیست نیم ساعت سخنرانی را در باره انگیزه قیام آن حضرت گوش نماید، ولی حاضر است دو ساعت سینه زنی را تحمل کنند و هنوز هم تشویق می کنند که یک بر دیگر هم بخوانید!می دانم از این نوشته سینه زن های عزیز و منقبت خوانان محترم وترانه خوانان محبوب وخیلی از کسان دیگر خوش شان نمی آید، ولی به عنوان یک انسان مجبورم این درد را بیان دارم. روزگاری خود هم سینه زن بودم و هم منقبت خوان. ولی فرق آن زمان با این زمان در این بود که خود را می کشتیم صدای مابه زور به تکیه خانه زنانه که هرکدام مشغول قصه خود و شرح مشکلات خود بودند می رسید.به راستی که آدم وقتی آن چوب را بدست می گیرد دیوانه می شود. واضح است در شرع اسلام دیوانه ها تکلیف ندارند و در قوانین دنیای دیگر هم دیوانگان از بسیاری مجازات معافند، پس بی خود نیست که فرهنگ دیوانگی برای فرار از عقوبت ها ترویج گردد.
با همه این حرفها مسولیت افراد آگاه و دلسوز جامعه ایجاب می کند که از این فرصت دیر پای تاریخی استفاده نموده به روشنگری مردم بپردازند. این قلم قصد داشت که امسال نیز با همه شکست های سال گذشته ، باز در خدمت مردم خود باشد تا شاید بتواند گوشه های از یافته ها و داشته های به درد نخور خود را به جوانان عرضه دارد. اما از کم بختی ،این ایام مصادف شده با زمانی که باید باز تداوی شروع شود.امیدوارم که این فرصت پیش آید تاشاید قسمت های از این یافته های درد ناخور را که بسیار به سختی گرد آورده ام بیان دارم ویا به نشر برسانم .این بود که این مطلب را در آغاز محرم به مطالعه عزیزان قرار دادم تا شاید راهی بیرون رفت از این وادی پیدا شود. قضاوت با خود تان که دشنام می دهید یا دعا می کنید، خود دانید و خدای تان، من یک قسمتی از حرف های دلم را گفتم ، البته گفتن تمام حرف های دل کار آسانی نیست ، حتی حضرت علی (ع) که خلیفه مسلمین بود و به باور ما شیعیان بسیار هم قدرتمند و نترس ،حتی برخی برای او مقامی تا حد غلو آورده اندو شاعر بلند آوزه ایرانی شهریار در وصف آن حضرت می سراید:
نه خداتوانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را
همین مرد بزرگ تاریخ بشریت نمی تواند تمام حرفهای خود را به مردم بگوید قسمتی آنرا به چاه می گفت ، چه رسد به افراد عادی که از سایه خود می ترسند، حرف دل خود را بگویند.خوب به قول حافظ که آخوند ها هم سر منبر داد می زنند:
حافظ وظیفه توگفتن است وبس
در فکر آن مباش کسی شنید یا نشنید
بیش از این در این باره نمی گوییم پناه همگی به خدا.
خدا همه ماو شمارا عاقبت به خیر کند.
والسلام
تذکر:شاید برخی از منتقدان بگویند که این قلم نیز، به جمع کوبندگان دین و مذهب پیوسته است، ورنه چرا از خرفات دیگر نمی گوید؟ در پاسخ باید گفت ، این نوشته صرف به خاطر شرایط زمانی مراسم محرم نوشته شده، ورنه خرافات تنها به مراسم عاشورا نفوذ نکرده که تمامی مراسمات به نحوی با خرافات در هم آمیخته است.لذا تکیه روی یکی نظر به شرایط زمانی، تایید دیگران محسوب نمی گردد. به باور این قلم هرعملی باهر نام و تحت هر عنوانی که مردم را به سوی خرد گریزی تشویق و ترغیب نماید، محکوم است و مورد سرزنش. چه به نام دین و مذهب باشد و چه به نام دموکراسی. چرا که خداوند فکر و اندیشه را یکی از امتیازات انسان از دیگر موجوات دانسته است. مولوی بلخی – رومی چه به جا سروده است:
ای برادر تو همان اندیشه ا ی
مابقی تواستخوان و ریشه ا ی
اگر اینطور نمی بود که همان مصداق شعر سعدی می شد که با سوز و درد می سراید:
اگر آدمی به چشم است و دهان وگوش و بینی
چه تفاوت است میان نقش دیوار و میان آدمیت
مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی (در برخی نوشته ها ،گشتی)
که فرشته ره ندارد به مقام آدمیت
نویسنده: بصیر احمد دولت آبادی
منبع: چکباشی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر