در این وبلاگ مطالب مختلف مربوط به افغانستان در مجموع و مخصوصاً هزاره ها در سراسر جهان، سایر مطالب و یادداشت های شخصی به نشر میرسد.
سلام هزارستان چشم براه نظرات، پیشنهادات و انتقادات سازندۀ شماست، و هم چنان از قلم بدستان گرامی میخواهد که دست نوشته هایشان را برای سلام هزارستان بفرستند تا زینت بخش صفحات آن گردد.

۱۳۹۱ مهر ۱۹, چهارشنبه

لیلا حیدری؛ مادری با 400 فرزند معتاد



من در آغاز چون تنها بودم بسیار سختی کشیدم و سخت بود که یک زن تنها‌ در میان 27 مرد زندگی‌کند. مردم محل نه تنها که کمک نکردند بلکه از امام جماعت مصلا تا وکیل کوچه و دیگر مردم، اهانتم کردند و مرا به روسپی بودن متهم کردند، اما با همه‌ی این سختی‌ها من به کارم ادامه دادم...

لیلا حیدری یکی از بانوانی است که با فعالیت‌های منحصر به فرد خود در سال‌های اخیر در کابل، توجه رسانه‌ها را به خود جلب کرده و اکنون به یک زن فعال و سرشناس تبدیل شده است. او تنها بانوی افغانستانی است که به گونه‌ی پی‌گیر به کمک معتادان مواد مخدر شتافته و با ابتکار روش‌ «درمان معتاد توسط معتاد» تا کنون توانسته است بیش از 400 زن و مرد معتاد به مواد مخدر را از مرگ تدریجی و حتمی نجات دهد.
بانو حیدری که این معتادان را از طریق درآمد یک رستورانت، درمان کرده است، می‌گوید: «متأسفانه امروز در برخی از خانواده‌ها تمام اعضا معتاد اند و ما عملا در اُردوگاه خود، خانواده‌ای داریم که همه‌ی اعضای آن ــ‌از مادرکلان 60 ساله تا کودک 4 ساله‌ــ معتاد اند و این هشدار بزرگی به جامعه و آینده‌ی کشور است.»
چه سبب شد که به فکر کمک به معتادان شوید؟
وقتی من پس از حاکمیت طالبان به افغانستان آمدم، وضعیت زنان را بسیار رقت‌بار یافتم. خواستم برای زنان کاری کنم و سینما را بهترین راه برای ایجاد رابطه با همه و تأثیرگذار در هدفم یافتم. همین بود که سینما خواندم و آموزش فیلم‌سازی دیدم.
لیلا: هر روز که از روی پُل می‌گذشتم، حالت افراد زیر این پُل برایم آزاردهنده بود. سرانجام در روز‌های پایانی جشنواره، یک شب هنگامی که از محل جشنواره به طرف خانه بر‌می گشتم، وقتی سر پُل سوخته رسیدم، دیدم که افراد پولیس معتادان را لت و کوب می‌کنند و از زیر پُل می‌کشند.
پس از آموزش فیلم‌سازی و سینما، به کارهای سینمایی آغاز نمودم. در این هنگام یک جشنواره‌ی فلم حقوق بشر در کابل برگزار شد. من عضو رضاکار این جشنواره بودم. هر روز که از خانه در دشت برچی، به طرف جشنواره می‌رفتم از روی «پُل سوخته» می‌گذشتم و می‌دیدم که شماری در زیر این پُل، مواد مخدر مصرف می‌کنند و شماری هم که از پُل می‌گذرند به آن‌ها اهانت می‌کنند. این صحنه باعث شد که من در پی کاری شوم و تصمیم گرفتم که برای معتادان این محل کاری انجام دهم.
وقتی با دوستانم در این مورد صحبت کردم، آن‌ها گفتند که در این مورد نهادهای چون وزارت مبارزه با مواد مخدر، وزارت صحت، اداره‌ی مبارزه با مواد مخدر سازمان ملل و دیگر نهادها کار می‌کنند. تو در این مورد نمی‌توانی کاری کنی.
هر روز که از روی پُل می‌گذشتم، حالت افراد زیر این پُل برایم آزاردهنده بود. سرانجام در روز‌های پایانی جشنواره، یک شب هنگامی که از محل جشنواره به طرف خانه بر‌می گشتم، وقتی سر پُل سوخته رسیدم، دیدم که افراد پولیس معتادان را لت و کوب می‌کنند و از زیر پُل می‌کشند.
من وقتی خانه رسیدم این حالت بسیار ذهنم را آزار می‌داد. همان بود که به یکی از دوستان زنگ زدم و تقاضای کمک کردم که باید یک خانه و اثاث خانه را برایم کمک کند، باقی کارها را تصمیم گرفتم که خودم انجام دهم.
همین بود که او آماده‌ی کمک شد و یک خانه را در دشت برچی گرفتیم و اندکی هم فرش و ظرف و وسایل خریدیم بعد من آمدم زیر پُل سوخته. نخست، از معتادان می‌هراسیدم چون ما آدم‌ها به اعتیاد از نگاه خود مان می‌بینیم، در حالی که هر معتاد یک نیازمند و مریض است و باید کمک شود.
وقتی نزد معتادان رفتم، آمدند دورم که هیروین می‌خواهی؟ یکی گفت هیروین می‌فروشی؟ و از این گونه پرسش‌ها.
من گفتم آمدم که کمک تان کنم، ولی شما باید آماده شوید که با من همکاری کنید و تصمیم ترک اعتیاد را بگیرید.
این بود که 27 نفر از جمع شان با من به اردوگاه رفتند و کار من با معتادان از این‌جا آغاز شد. من از آن‌ها خواستم، همکاری کنند و مشوره دهند که من چه کمکی کنم تا آن‌ها ترک اعتیاد کنند؛ چون من هیچ تجربه و‌ سابقه‌ای در این مورد نداشتم.
آن‌ها هم گفتند که هرگاه از مصرف نکردن مواد مخدر، درد می‌‌کشند باید زیر آب سرد بروند و کسی باشد که به آن‌ها کمک‌ کند.
این بود که آهسته آهسته، شماری از آن‌ها با گذشت چند روز بهتر شدند؛ هم وضع روحی شان و هم وضع جسمی شان بهتر شد. کسانی که زود خوب شدند، از میان شان یک گروه مددکار ساختم تا معتادان نیازمند را کمک کنند. چون معتاد را بیشتر از هرکسی، فقط یک معتاد درک می‌کند و این سبب شد که من در کارم موفق شوم.

لیلا: من فعلا یک اُردوگاه مردانه دارم و یک اُردوگاه زنانه؛
همین طور رستورانت «تاج‌بیگم» را با کمک معتادان
فعال ساختم و درآمد حاصل از این رستورانت را
خرج اُردوگاه‌ها می‌کنم. در این دو اُردوگاه تا هنوز
400 معتاد مداوا شده و اعتیاد شان را ترک کرده اند
.
من در آغاز چون تنها بودم بسیار سختی کشیدم و سخت بود که یک زن تنها‌ در میان 27 مرد زندگی‌کند. مردم محل نه تنها که کمک نکردند بلکه از امام جماعت مصلا تا وکیل کوچه و دیگر مردم، اهانتم کردند و مرا به روسپی بودن متهم کردند، اما با همه‌ی این سختی‌ها من به کارم ادامه دادم.
حتا وقتی پای یک معتاد به خاطر زرق هیروین عفونی شده بود، من از پزشکان محل کمک خواستم که پای او را جراحی کنند، اما کسی از جمع شان حاضر به کمک نشد. من ناگزیر شدم خودم پای او را جراحی کنم، چون وقتی معتاد مواد را ترک می‌کند عفونت در تمام بدنش پخش می‌شود و درد می‌کشد. اگر او را عمل نمی‌کردیم و زخمش مداوا نمی‌شد امکان مرگش زیاد بود.
تاهنوز کدام نهادها شما را حمایت کرده اند؟
در این راستا نهادهای دولتی و ادارات مسئول در امر مبارزه با مواد مخدر، نه تنها مرا کمک نکرده بلکه برایم مشکل خلق کرده اند. یک سال از کار من با معتادان می‌گذرد اما هیچ نهادی برایم کمک نکرده است. فقط این کار با کمک خود معتادان تداوم یافته و معتادانی که کاملا خوب شده اند برای معتادان هم مددکار و هم رهنمای خوبی اند که برای معتادان دیگر انگیزه می‌شوند تا آن‌هاهم ترک اعتیاد کنند.
آیا شما با نهادی مؤظف در مبارزه با مواد مخدر تماس گرفته اید؟ دلیل کمک نکردن آن‌ها از کار شما چه است؟
من به وزارت مبارزه با مواد مخدر رفتم، به وزارت صحت عامه و هم به اداره‌ی مبارزه با مواد مخدر سازمان ملل. همین طور به سراغ نمایندگان مردم هم رفتم. همه شان از کمک کردن به من سر باز زدند و پاسخ شان این بود که چون شما یک نهاد رسمی نیستید و کار تان کوچک است ما نمی‌توانیم شما را کمک کنیم. از این میان، تنها وزارت صحت برایم وعده‌ی کمک داده است اما تاهنوز عملی نشده و منتظرم که به وعده اش وفا کند.
پس از یک‌سال کار با معتادان، نتیجه‌ی کار تان چه بوده؟
من فعلا یک اُردوگاه مردانه دارم و یک اُردوگاه زنانه؛ همین طور رستورانت «تاج‌بیگم» را با کمک معتادان فعال ساختم و درآمد حاصل از این رستورانت  را خرج اُردوگاه‌ها می‌کنم. در این دو اُردوگاه تا هنوز 400 معتاد مداوا شده و اعتیاد شان را ترک کرده اند. شماری از آن‌ها رضاکارانه با من همکار اند که در رستورانت تاج‌بیگم و اُردوگاه‌ها مصروف کار اند و شماری هم رفتند پی کار و زندگی شان.
البته احتمال بازگشت به اعتیاد به دلایل مختلف همواره وجود دارد و ممکن است از این جمع 400 نفری که اعتیاد را ترک کرده اند، شماری هم دوباره به اعتیاد رو آورده باشند. با این وجود من تصور می‌کنم که بیشتر از هر نهاد و انجویی که در این راستا فعال بوده اند، ما موفق عمل کرده ایم.
برنامه‌ی شما برای معتادان چه است تا دوباره به اعتیاد رو نیارند؟

لیلا: من فکر می‌کنم فضای انسانی و صادقانه‌ای که در
اُردوگاه‌های معتادان است، در کمتر جای این دنیا یافت می‌شود.
همه از هر قوم و تبار با هم و برای هم تلاش می‌کنند
و من که یک زن تنها در میان شانم، همه‌ی آن‌ها
از خورد و بزرگ و حتا کسانی که سن شان
از من هم بزرگ است، مرا «مادر» صدا می‌کنند.
شماری از آن‌ها که ترک کرده و با من همکار اند، همیشه مراقب شان استم و از شماری هم که در کابل اند هر از گاهی خبر می‌گیرم و با خانواده‌ها شان نیز حرف می‌زنم که مراقب‌ شان باشند. همچنان یک انجمن جهانی معتادان وجود دارد به نام «انجمن معتادان گم‌نام» که معتادان را پس از ترک اعتیاد به‌ آن‌ها معرفی‌ می‌کنیم تا به آن‌ها در راستای کاریابی و ادامه‌ی زندگی کمک کنند.
این انجمن دارای اصول و قواعدی است که معتادان برای برنگشتن به اعتیاد، مکلف به پیروی از آن است و همچنان برای هر معتاد راهنماهایی است که رضاکارانه معتاد را رهنمایی می‌کند تا راهش را پیدا نموده و به زندگی عادی برگردد.
دلیل موفقیت کار تان را در چه می‌دانید؟
خوب، من تصور می‌کنم فضای صمیمی که ایجاد شده و این که همه برای نجات هم تلاش می‌کنند بدون فشار و چشم‌داشتی، این خود سبب شده است که کار مان موفق باشد.
من فکر می‌کنم فضای انسانی و صادقانه‌ای که در اُردوگاه‌های معتادان است، در کمتر جای این دنیا است. همه از هر قوم و تبار با هم و برای هم تلاش می‌کنند و من که یک زن تنها در میان شانم، همه‌ی آن‌ها از خورد و بزرگ و حتا کسانی که سن شان از من هم بزرگ است، مرا «مادر» صدا می‌کنند.
لیلا: آرزو دارم که با این کار تا 20 سال دیگر، در تمام افغانستان معتادی نداشته باشیم. ایمان دارم که اگر نهادها همکاری کنند و مردم برای زدودن اعتیاد بسیج شوند، این کار عملی است. من نمی‌خواهم که همه بیایند و تمام زندگی شان را وقف این کار کنند؛ اما هر کس می‌تواند دست‌کم در هفته یک ساعت را وقف این کار کند و در این راستا هرگونه که برایش میسر است کمک کند.
در حالی که نهادهای دیگر، معتادان را برای ترک اعتیاد به درمانگاه‌ها می‌برند و در آن‌ جا پزشکان برای معتادان توصیه می‌کنند تا مواد را ترک کنند، اما از آن‌جا که درد و مشکل معتاد تنها برای یک معتاد دیگر قابل لمس و درک است، آن‌ها نمی‌توانند بدانند که معتادان چه می‌کشند، اما در اینجا هر معتادی که صحت‌یاب شده و از زندگی لذت می‌برد، همه درد معتاد در حال ترک را درک می‌کند او را کمک می‌کند که تا دردش را تحمل کند از سویی هم برایش عملا انگیزه می‌دهد که دیروز که او در کنارش مواد مخدر مصرف می‌کرد و مریض بود امروز یک آدم صحت‌‌مند شده و می‌تواند کار کند و به زندگی امیدوار باشد. این مسئله مهم‌ترین راز موفقیت کار ما است.
چقدر به ادامه‌ی این کار مطمئن اید؟
من نخست از یک اُردوگاه کوچک آغاز کردم، اما حالا دو اُردوگاه و یک رستورانت دارم.  در هر اُردوگاه ماهانه حدود 30 نفر را بستر می‌کنم. همین طور کارم با گذشت هر روز، بهتر می‌شود و دوستان زیادی از هنرمندان و فعالان مدنی از من و کارم حمایت معنوی می‌کنند. این سبب شده است که من به ادامه‌ی کارم باور داشته باشم.
برنامه‌‌ی آینده تان چه است؟ آیا تنها ساحه‌ی پوشش کار تان کابل خواهد بود یا تصمیم دارید این کار در ولایت‌های دیگر هم آغاز شود؟
من آرزو دارم که با این کار تا 20 سال دیگر، در تمام افغانستان معتادی نداشته باشیم. ایمان دارم که اگر نهادها همکاری کنند و مردم برای زدودن اعتیاد بسیج شوند، این کار عملی است. من نمی‌خواهم که همه بیایند و تمام زندگی شان را وقف این کار کنند؛ اما هر کس می‌تواند دست‌کم در هفته یک ساعت را وقف این کار کند و در این راستا هرگونه که برایش میسر است کمک کند.
تصمیم دارم که در ولایت‌های دیگر هم اُردوگاه‌های کمک به معتادان را ایجاد کنم و شاخه‌ای از رستورانت تاج‌بیگم را هم در هر ولایت ایجاد کنم تا منبع درآمد برای مصارف اُردوگاه‌ها باشد.
همچنان می‌خواهم یک نشریه ایجاد کنیم که برای مردم و جوانان آگاهی داده شود تا دچار اعتیاد نشوند و اگر شده اند تصمیم به ترک آن گیرند.
متأسفانه امروز در برخی ازخانواده‌ها تمام اعضا معتاد اند و ما عملا در اُردوگاه خود، خانواده‌ای داریم که همه‌ی اعضای آن از مادرکلان 60 ساله تا کودک 4 ساله معتاد اند و این هشدار بزرگی به جامعه و آینده‌ی کشور است.
همچنان باید بگویم که یک برادر خودم معتاد بود و این را می‌دانم در خانه‌‌ای که معتاد باشد چقدر مشکل و ناراحتی وجود دارد. اکنون برادرم هم جزئی از ترک کنندگان در همین اُردوگاه خودم است و اکنون صحت‌یاب شده و مسئول اداره‌ی اُردوگاه مردانه است.
خواست تان از دولت، مردم و نهادهای مدنی و سیاسی چیست؟
برای ادامه‌ی این کار شدیدا نیاز به کمک مالی و امکاناتی دارم. من از دولت، نهادهای غیردولتی، نهادهای بیرونی، پزشکان و خود مردم افغانستان تقاضا دارم که یک بخشی از جامعه شان را که در حال نابودشدن است، کمک کنند تا به زندگی برگردند. من برای خودم معاش و امتیاز نمی‌خواهم، اما من اکنون تنها با درآمدی که از این رستورانت کوچک به دست‌ می‌آورم مصرف این کار را تأمین می‌کنم و این کافی نیست. اکنون با مشکل جدی امکانات و پول رو به رو ام. هرکس که توانایی دارد می‌تواند بیاید و هزینه‌ی ترک اعتیاد یک فرد را بدهد. این کار سبب می‌شود که در چند سال آینده ما در تمام کشور هیچ معتادی نداشته باشیم.
منبع: بامداد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر