«در امتداد سه دههء اخیر جنگ بی سرنوشتی، فقر، جهل، ترور، قتل های گروهی، زنده به گور کردن، کشتارها، آواره گی های ممتد و تجارت زنان و کودکان به یک پدیده عام اجتماعی مردم افغانستان به خصوص در پاکستان، ایران و جاهای دیگر تبدیل گردید ؛از آنجمله اختطاف زنان، تجاوز بر آنان، اسارت زن، فروش زن، سنگسار زنان، تبادله کردن دختران در بدل سگ های جنگی، ازدواجهای اجباری و حتی کشتن زنان از سوی زورمندان محلی، تفنگ سالاران، قاچاقبران، دزدان مسلح، با پشتوانه و همکاری «مافیای» منطقوی و بین المللی از سال 1978 میلادی تا کنون در داخل کشور ما و کمپ های مهاجرین در کشور های همسایه جریان دارد ...
همه با عقلانیت سیاسی خویش به درستی می دانند که کشور ما آمیزه ای از قبایل، اقوام و پیروان مذاهب مختلف است و مردم از دیر زمان به این سو، با ساختارها، سنت ها، عنعنات، رسوم قبیلوی و فرهنگ های خرده قومی خویش در زیر استبدادهای حکومت های قرون وسطایی در مناطق گوناگون افغانستان میخ کوب گردیده که تا حال از بستر کاروان جرقه های طلوع فکری طراز نوین، آزادی، کثرتگرایی، پیشرفت و تمدن عصری عقب افتاده اند.
باید به خاطر سپرد که نظر به تحولات منطقه و همسایگان افغانستان؛ بستر تغییرات میکانیزم مادی، معنوی و اجتماعی جامعه ما نهایت اندک بوده و اگر گفته شود که از یک حالت ایستایی برخورد دار است، چندان مبالغه ای نخواهد بود و این هم ناشی از بافتار حاکمیت های استبداد سنتی تک قبیلوی و تک قومی بوده که متآسفانه بهای آن را تا هنوز همه اقوام و نسل موجود کشور ما می پردازند.
بحث ما صرفآ در مورد زن است که شمه ای از خصوصیات و فرهنگ فرتوت قبیلوی را در کانون خانواده، روابط روزمره اجتماعی و حتا در عملکردهای زمام داران سیاسی گذشته و کنونی نیز به نمایش می گذارد که زن را با بدترین شیوه به قربان گاه می برند.
وقت که در هر خانواده ای از جامعه قبیلوی و خاصتآ در کشور قبیلوی ما، دختر تولد می گردد؛ غم و اندو بر سرو صورت تمام اعضای خانواده چیره می گردند؛ ولی ایامیکه پدر خانواده، دخترش را به پسر یک مرد سالار دیگری به پول نقد و جنس به فروش می رساند؛ آن گاه به این عمل فرعونی و ضد انسانی خود افتخار می کند. برای اینکه پدر، قیمت دخترش را تحت عناوین: «شیربهای مادر، گله، ولور، پیش کش، طویانه و…» از خریدار بدست آورده و از خوشی در پوست خود نمی گنجد. شوربختانه که این عنعنه مزخرف ضد انسانی، ضد اسلامی و ضد مدنی در سراسر افغانستان تا حال حاکم است و در اذهان خرافه پرستان قبیلوی مرد سالاران به صورت خاص تقدیس می شود و در کردار شان، عملی می گردد.
با درد و دریغ فراوان که در سنت ها و فرهنگ منحط قبیلوی ما، یکی هم تا هنوز دخترفروشی در میان خیلی از خانواده ها به خصوص در تمام مناطق دور دست روستایی بین تمام اقوام افغانستان رائج می باشد. این سنت شوم و ضد انسانی نظر به مناطق کشور ما به صورت عموم چندان تفاوت ندارد؛ ولی با آن هم رسوم قبیلوی و خرافی در مناطق شرقی و جنوبی افغانستان ما نهایت مسلط اند که ذهنیت عامه اجتماعی را تشکیل می دهد. بدین معنا که میکانیزم و فرهنگ قبیلوی در مناطق شرقی و جنوبی سرزمین ما؛ یعنی در بین جامعه تنگ قبیلوی پشتون ما در سراسر افغانستان، بی نهایت واپسگرا و عقب نگهداشته می باشند که با ارزش های قرآنی، تحولات مدنی و تغییرات عصری هرگز سر سازش و پذیرش ندارند. روی این ملحوظ، نه تنها از جمله «آمار دخترفروشی» در این مناطق و در بین این قوم خیلی بلند است؛ بلکه بدتر از همه اینکه، زنان نکاحی نیز در معرض فروش و خرید قرار می گیرند که انسان را به فکر سنت های خرافاتی عصر برده داری و یا حد اقل، آدم را به رواج های حاکم ضد انسانی قبل از اسلام در بین اعراب ، سایر کشورها و هم چنان عصر خونین عبدالرحمن خانی در افغانستان می برند.
هرچند جنایت که تا حال در سراسر جهان و به ویژه در کشورهای محصول استعمار و ممالک عقب نگهداشته و از آن هم خاص تر در افغانستان قبیلوی در حق زنان صورت می گیرد؛ قلم ها از نوشتار و زبان ها از گفتار آن ها کاملآ عاجز می مانند؛ ولی منتقدین آگاه و خردمند در محوطه کوچک افغانستان نه تنها از این ناحیه داد و فریاد غم انگیز کشیده و بلکه با اندازه داشته های فکری خویش، من جمله «مظلومیت، محکومیت و اسارت زنان» را تشریح و بر علت های آنان انگشت انتقاد را گذاشته و راه های بیرون رفت را به قدر توان خود ها نیز بیان می دارند.
اگر مبالغه نکرده باشم، اقلآ طی چند قرن متأخر در سراسر افغانستان قبیلوی؛ انواع از انسان فروشی، غارت، دزدی، تجاوز، خشونت، دخترفروشی، کشتن، استبداد، کله منارها و سایر جنایات در حق مردم مظلوم و به ویژه در مورد زنان میهن ما کاملآ معمول بوده که حتا نمونه های از آن ها را از تجاوز اتحاد جماهیر شوروی سابق، حاکمیت دولت اسلامی مجاهدین و امارت اسلامی طالبان از سال های 1979 تا 2001 میلادی در کشور خویش شاهد هستیم.
یکی از انگیزه ها و علل «فروش و خرید زنان شوهردار» را در قلمرو زیست قبیلوی قوم سیاه بخت پشتون وطن عزیز خویش، در این واقعات و روی دادهای عینی گذشته و موجود کشور خود نیز ملاحظه کرده می توانیم که به صورت مؤجز نسبت به آن ها مکث می گردد.
صدور فرمان نابودی علیه هزاره ها:
امیر عبدالرحمن خان به بهانه سرکوب کردن خوانین سرکش، اصلآ قصد نابودی هزاره ها را در افغانستان داشت که بر اساس تجاوزات خونین نظامی و ایلجاری های قبیلوی خویش بالای هزاره جات، بالاخره به مقصد شوم خود نایل گردید. امیر عبدالرحمن در فرمانش غرض قلع و قمع قوم هزاره چنین تأکید کرد:
«(امیر) تأکید اکید نمود که در انواع قتل و تاراج، مضایقه روا ندارند.» (1)
وقتی عبدالرحمن به ارتش و قبایل ایلجاری قومی خویش امر می دهد که در انواع قتل و تاراج مردم هزاره دریغ نورزند؛ آیا این امر به معنای نابودی قوم هزاره نبوده است؟
امیر عبدالرحمن به تاراج اموال، آتش سوزی مناطق، اسارت و نابودی قوم هزاره چنین فرمان صادر کرد:
«آبادانی مردم میرآدینه را تمام آتش زده بسوزانید و زراعت ایشان را تمام، خوراک دواب و مواشی و اسپان نمایید و همچنین «زردک» و «پشه» و «شیرداغ» را خراب کرده، برباد دهند و پس از استیصال آن، روی به سوی «قلندر» نهاده و جزای ایشان را داده و بغات آن نواحی و اطراف را کشته و اسیر و دستگیر نموده آثاری از وجود خود ایشان را نمانند، نیست و نابود کنند و تا «سنگ ماشه» جاغوری، راه را از خار فتنه چیان مفسده خواهان، پاک و مصفا سازند.» (2)
همه خوب می دانند که مسکن، زراعت، مالداری و سایر وسایل باعث تداوم زیست و بقای انسان و افراد جامعه می گردند؛ ولی امیر کابل امر ویرانی ابزار حیات قوم هزاره را در سراسر کشور صادر نموده تا اینکه مردم هزاره همه وسایل ادامه حیات روزمره خودها را از دست دادند.
دستور دیگری امیر عبدالرحمن خان علیه قتل و غارت مردم هزاره بالای ارتش و ایلجاری های قومی اش به قرار ذیل می باشد:
«کار شما مردم این است که چهار پنج هزار سوار حرکت کرده، حدود خصم را زیر و زبر بسازید و از قتل و غارت و خونریزی و غارت اموال و اسباب سر مویی مضایقه ندارید.» (3)
یکی از اهداف شوم فرامین امیر عبدالرحمن خانی علیه معدوم نمودن هزاره ها این بود که «فرهنگ» خشونت، تجاوز، غارت، اسارت، قتل، جنگ و کشتارهای دسته جمعی اقوام تحت ستم را در افغانستان کثیرالاقوام و متنوع المذهب به میراث گذاشت که متأسفانه نمونه های از آن را در جریان حاکمیت ده ساله آقای حامد کرزی نیز شاهد هستیم.
عبدالرحمن خان به مقصد نابودی هزاره ها، بالای نظامیان و دسته های مختلف ایلجاری قومی خود، چنین امر صادر کرد:
«سعی دارند در اتمام کار آن طایفه نابکار (هزاره) کوشیده، نگذارند که نامی از ایشان در ملک باقی ماند.» (4)
آیا صدور این امر، دلالت صریح بر دشمنی ویژه ای شؤنیستی امیرعبدالرحمن خان علیه مردم هزاره نکرده و باعث بد نامی کلی اهل سنت و جماعت و به خصوص، سبب بدنامی قوم نجیب پشتون ما نشده است؟
وقتی که امیر عبدالرحمن بر اساس قتل عام های خیلی از اقوام غلزایی، هزاره، تاجیک، اوزبیک، نورستانی، بلوچ، ایماق، قزلباش، سادات، بیات، براهوی، پشه یی، قزاق، قیرغیز و سایر اقوام کشور در سراسر افغانستان مؤفق گردید، آن ها را تابع نمود و آن گاه حکم نخستین اعمار کله منارها را از مقتولین هزاره اینگونه صادر نمود:
«حکم دادم مناری از سرهای مقتولین دشمن ساختند تا بقیۀ دشمن خایف شوند.» (5)
آیا صدور حکم اعمار کله منار از سران بی تن مقتولین هزاره؛ دلالت عریان بر فاشیست، شؤنیست، ناانسانی بودن و غیر مسلمان بودن امیر عبدالرحمن خان بارکزایی تبار نمی کند؟ آیا این چنین عمل ضد بشری عبدالرحمن خان؛ قبل از همه وجدان انسانی، اسلامی و ملی قوم شریف پشتون ما را شدیدآ جریحه دار نساخته است؟
امیر کابل بازهم با غرور فرعونی خویش این فرمان دیگری را نیز غرض اعمار کله منار از سران بی تن هزاره صادر کرد:
«از سرها کله منار بسازند تا باقی افراد جامعۀ دشمن خایف شود.» (6)
امیرعبدالرحمن پس از صدرو فرامین نابودی هزاره، این بار فرمان بردگی هزاره ها را نیز صادر نمود که بالاخره تکیه بر آن ها؛ موفق به صدور فرمان خرید و فروش فرزندان هزاره در سراسر کشور گردید که در آخر بیش از 62 در صد از مردم بی دفاع هزاره، توسط امیرعبدالرحمن، ارتش مسلح دولتی و لشکر ایلجاری قومی اش نابود گردید. آیا خداوند، اسلام، بشریت، تاریخ و مردم افغانستان؛ این چنین اعمال ضد انسانی و ضد اسلامی امیر عبدالرحمن خان را خواهند بخشید؟
نخستین خرید و فروش رسمی انسان در کشور:
قبل از حاکمیت عبدالرحمن خانی، تاریخ گواهی نمی دهد که انسان به حکم و فرمان رسمی حکومت به معرض خرید و فروش گذاشته شده باشد. زمان که عبدالرحمن خان در ظاهر غرض مهارکردن خوانین در سراسر افغانستان مسلط شد؛ آن گاه نسل کشی، غصب اراضی، کله منارها و انسان فروشی را در مورد هیچ یک از اقوام کشور تا این حد به معرض تطبیق نگذاشت و این عمل خاص ضد انسانی و ضد اسلامی را تنها در قسمت مردم هزاره به طور مشتاقانه و قهرآمیز تطبیق نمود که به تأسی از فرهنگ منحط قبیلوی، انگیزه های سیاسی، مذهبی، قومی، نژادی و ماهیئت ویژه ای عبدالرحمن خان بارکزایی تبار، دستگاه جبار حکومتی و لشکر ایلجاری وی بود.
عبدالرحمن خان بناء بر داشته های منحط قبیلوی، خصوصیت شؤنیستی و خودکامه بی نظیر خویش، فرمان بردگی را در افغانستان صادر نمود که این بردگی با شدید ترین شیوه در مدت بیش از نیم قرن مطلقآ بالای قوم هزاره در افغانستان حاکم بود. در این ایام، امیر کابل تنها به بردگی کشیدن مردم هزاره قناعت ننمود؛ بلکه نسل کشی، غصب اراضی، فروش و خرید رسمی فرزندان هزاره را با شدت تمام روی دست گرفت که چند نمونه از خرید و فروش فرزندان هزاره در عصر خونین امیر عبدالرحمن خان بارکزایی از کتاب سراج التواریخ استناد می گردد.
باید پذیرفت که بعد از تسلیم شدن کامل هزراه ها به دولت؛ بساط بی دادگری، تجاوز، وحشت و جنایات عمال حکومت وقت در مورد هزاره ها چنان اوج گرفت که این قوم همه امکانات زیست را از دست دادند و بالاخیره از ناگزیری حاضر به فروش فرزندان خویش شدند که چند نمونه مختصر از آن را در سراج التواریخ اینگونه شرح می دهد:
«و این ستم را به عزم آن بنیاد نهاد که مردم هزاره، چیزی ندارند که کفایت حواله کنند، ناچار دختران در معرض فروش آورده، سپاهیان را گرم بازار خریدار دوشیزگان هزاره ساخته، همکنان زنان رایگان، چنانچه در وقت محاربه به دست آورده بودند، به دست آورند.»(7)
دلالان وقت چه افراد ایلجاری قومی، چه نظامی و سایرین با بی خبری خویش از دین و تمدن بشریت، تنها به فروش و خرید فرزندان هزاره قناعت نداشتند؛ بلکه زنان شوهردار هزاره را که در ایام تجاوز خونین شؤنیستی خویش بر حریم هزاره جات به اسارت می گرفتند، نیز خلاف اصول انسانی و اسلامی مطلقآ تصاحب شدند و آن ها را با خود برای فروش و اسارت بردند.
حکومت داران خودکامه وقت تحت رهبری امیر خون آشام به خاطر نابودی قطعی مردم هزاره، فرمان خرید و فروش هزاره ها را صادر نمود تا اینکه به صورت رسمی و قانون شؤنیستی دولتمداران وقت، فروش و خرید فرزندان هزاره عام گردید که صدها هزاران تن از مردم بی دفاع هزاره به فروش رسیدند. از نتیجه حکم امیر عبدالرحمن خان در مورد خرید و فروش فرزندان هزاره، در سراج التواریخ چنین می خوانیم:
«حکم جواز خرید و فروش زنان و پسران و دختران ایشان صادر شده بود و هزاران زن و دختر ایشان ، به فروش رسید.»(8)
مادامیکه فرمان خرید و فروش هزاره ها از سوی امیر عبدالرحمن صادر گردید، بازار فروش و خرید فرزندان هزاره در سراسر افغانستان به اوج خود رسید. دیری نگذشت که از تمام نقاط کشور دلالان و تاجران انسان غرض خرید و فروش انسان هزاره به هزارستان سرازیر شدند که در این کتاب دولتی؛ یعنی در جلد سوم سراج التواریخ اثر ملا فیض محمد کاتب هزاره چنین نگاشته شده است:
«چنانچه مردم افغان و هند و ترک و تاجیک سکنۀ مملکت افغانستان، از فروختن پسر و دختر هزاره خبر گردیده، فوج فوج و دسته دست، در هزاره جات رفته، از نزد سپاهیان نظام، دختران و پسرانی را که به پنج روپه و ده روپه خریده بودند، به پنجاه و شصت روپه می خریدند و سپاهیان نظام از این منفعت نیک برده، خود را بر مردم فایض دیده، دختران هزاره را به زور گرفته، به پنجاه روپه می فروختند و شب ها به خانه های هزاره درآمده، پسرهای ایشان را به مقابل پدران و مادران ایشان به ریسمان بسته، به چوب می کشند و زنهای شوهردار را از نزد شوهرش از خانه به زور آورده، می گویند که خریده ایم و آن را می فروشند.»(9)
ببنیم که در آغاز دلالان انسان، فرزندان هزاره را از عساکر حکومت به قیمت های آرزان خریداری می کردند و بعد در بازارهای قندهار، جلال آباد، هرات و سایر ولایات به قیمت بلند تر به فروش می رساندند و حتا تاجران هندو ریسمان را به گردن و دستان دختران و پسران هزاره می بستند و آن ها را مانند گله گوسفندان به غرض تجارت به هند برتانوی انتقال می دادند.
حتا در این عصر یکی از روحانیون سنی مذهب به صورت اعتراض آمیز از فروش فرزندان مسلمان هزاره تبار برای هندوان اعتراض و شکایت نمود و این عمل را ضد اسلامی معرفی نمود.
خلاصه، کسانی مسلمان و غیر مسلمان که گروه گروه به مقصد تجارت فرزندان هزاره به هزارستان آمده بودند، حتا دختران جوان و زنان شوهردار هزاره را نیز به زور از خانه های شان می گرفتند و بعد به فروش می رساندند. هر قدر که موی سفیدان هزاره قرآن کریم را بر فرق های خویش گذاشته، بالای دست ها و پاهای این دلالان انسان می افتادند و بوسه می زدند؛ هیچ گونه تأثیری در اعمال ضد انسانی آنان نداشتند.
امیر عبدالرحمن به غرض تقویه بودجه نظامی دولت خویش، فرمان صادر نمود تا از خرید و فروش زنان و پسران هزاره «یکی بر دهم حیصه» آن را به خزانه دولت بپردازند:
«از خرید و فروش دختران و زنان هزاره، هر که می خرد، شخص خرنده تومانی دو روپه یعنی ده یک محصول بدهد. از این ممر، با وجود صدور امر اقدس، هزاران زن و دختر خرید و فروش شده، یک روپه عاید خزانۀ دولت نگشت.»( 10)
حکومت، حتا از مدرک طریق فروش و خرید فرزندان هزاره در سدد تقویت دستگاه آدم کش نظامی خویش نیز بود و به همین سبب هم یک ارتش نیرومند سرکوب گر را غرض اسارت و کشتن مردم عادی کشور به وجود آورد که به این وسیله هم، بیش از دو دهه با خونین ترین شیوه در افغانستان حکومت نمود که در تاریخ افغانستان، همسایگان، منطقه و حتا در جهان نظیر نداشت.
آیا از جمله صدور فرمان خرید و فروش هزاره ها از سوی امیر عبدالرحمن به خاطر گویا ایجاد وحدت ملی اقوام افغانستان بود و یا اینکه قصدآ به خاطر اسارت کشیدن همه اقوام پشتون و غیر پشتون و به ویژه به سبب نابودی قطعی مردم هزاره بود؟
از این منبع به خوبی درک می گردد که برای اولین بار حکومت وقت، فرمان بردگی، فروش، خرید و نسل کشی رسمی مردم هزاره را به صورت تعمدی و شؤنیستی صادر نمود که بزرگ ترین ضربه را به همه اقوام و مردم افغانستان وارد نمود که تا کنون جبران نگردیده است.
اولین فروش انسان از اثر گرسنی:
شاید به این گستردگی که فروش فرزندان هزاره به علت گرسنگی در عصر حاکمیت امیر خون آشام عبدالرحمن خانی در کشور ما رائج بوده، در تاریخ افغانستان کم نظیر باشد.
امیر عبدالرحمن خان با صدور فرامین گوناگون علیه نیستی هزاره ها و به خصوص با فرمان های رسمی خویش؛ نخست قوم هزاره را «کافر» معرفی نمود که ذهنیت جامعه به خصوص اهل سنت را از نظر مذهبی علیه هزاره ها تحریک کرد. و بعد هم زمان فرمان «جهاد مقدس» را علیه هزاره ها اعلام کرد که از سراسر افغانستان، خیلی از اهل سنت و جماعت با نافهمی و بی خبری خویش از «جوهر دین» با همراهی عساکر تا دندان مسلح عبدالرحمن خانی در چپاول، جنگ، نسل کشی و نابودی قوم هزاره اقدام کردند و از کشته ها، پشته ها و حتا کله منارها نیز ساختند.
به خصوص بعد از اینکه مردم ارزگان در برابر ارتش قومی امیر عبدالرحمن شکست را متحمل شده و عملآ تسلیم دولت شدند؛ آن گاه بلاخیره از فقر روزگار به فروش فرزندان خویش اقدام کردند که آن هم خریدار نداشت. در این زمینه، در سراج التواریخ چنین درج گردیده است:
«مردم زاولی و زردک و میرآدینه که قبول اطاعت کرده و به مساکن خویش جای گزیده اند، از بی بضاعتی و تنگ دستی قوت نشستن و برخاستن را ندارند و پسران و دختران خود را به یک روپه می فروشند، هم کسی نمی خرد و علاوه بر همه، بذر زراعت را هم ندارند که زمین خود را کشت نمایند.»(11)
به این صورت، قوم هزاره نخستین کسانی بوده که تمام دارای منقول و غیر منقول خویش را در برابر ظلم های تعمدی و تباه کننده ای نیروهای ایلجاری قومی و ارتش دولت جبار وقت از دست دادند و هم چنان دروازه های درآمد از هر سمت و سو با فرمان امیر دیکتاتور وقت به روی این مردم اسیر و تسلیم شده، بسته شده بود. از این رو، هزاره ها به جز از فروش فرزندان خویش، هیچ چاره دیگری «زنده ماندن» خویش را نداشتند.
هزاره های که از فقر و جبر روزگار، فرزندان خویش را می فروختند؛ به نظر من دو دلیل موجود بود: اول اینکه، با فروش فرزندان خویش، حد اقل آن ها را از مرگ فوری و مطلق نجات می دادند. یعنی، به این فکر که اگر یک روزی آن ها دیده هم نتوانند؛ ولی حد اقل برای خود زنده خواهند ماند. دوم اینکه، از مدرک فروش فرزندان خود، چند روز قوت لایموت موقتی می کردند. هرچند که این وسیله هم تضمین تداوم حیات و زنده بودن آن ها را کرده نمی توانست؛ مضاف برآن مردم با خوردن علف، حاصلات سردرختی و دانه های جو و جواری از بین سرگین حیوانات زندگانی خویش را به طور «بخور و نمیر» از پیش می بردند. با همه فقر و گرسنگی که دست و پنجه را نرم می نمودند، هرگز «تن به غارت، تگدی، دزدی، جاسوسی و سایر جنایت» ندادند. یعنی، این قوم تسلیم شده به دولت، مردن از اثر گرسنگی را استقبال کردند؛ ولی به عمل ضد انسانی، ضد اسلامی و ضد ملی دست نبردندم.
بازهم در این منبع عطف توجه نماییم که چه گزارش غم انگیز و درد آور در مورد فقر و گرسنگی هزاره ها است:
«مردمی که به قرب و جوار عسکرگاه مسکن و مأوی دارند، روزانه آمده از بین سرگین اسپان، دانۀ جو و جواری را کبوتر آسا چیده، روز می گذارنند و زراعت هرگز نکرده اند.»(12)
در تاریخ بشریت انسانی را سراغ نداریم که به خاطر زنده بودن خود، دانه های غله را از میان سرگین حیوانات چیده و امرار حیات کرده باشد؛ ولی بنا بر جنایات امیر عبدالرحمن و عمالش؛ هزاره ها یگانه قومی بوده که از جبر به چیدن دانه های غله از بین سرگین حیوانات دولتی مجبور گردیدند. آیا عاملین این معلول به بشریت، اسلام و مردم افغانستان یک جنایت بزرگی را مرتکب نشدند؟
یک پرسش این جاست در حالیکه اربابان همه اقوام در سراسر کشور در برابر عبدالرحمن خان و حکومت مرکزی کابل سرکشی نمودند و یا مالیات را به وقتش به دولت نمی پرداختند؛ چرا دیگر اقوام به جرم اربابان خویش قتل عام، آواره، غصب دارای، اسیر و به بردگی گرفته نشدند که تنها مردم هزاره با بزرگ ترین شیوه مورد نسل کشی، اسارت، غارت، بردگی، بی سرنوشتی و… توسط امیر غدار و عمالش قرار گرفتند؟ آیا عبدالرحمن خان با نسل کشی مردم هزاره ها، اساس شؤنیزم تک قبیلوی- قومی نوین را غرض تحقق بیشتر زن ستیزی، خشونت، غارت، تجاوز، فروش زنان شوهردار و بربادی همه اقوام تحت ستم در افغانستان نگذاشت؟
آیا امیر عبدالرحمن بر بنیاد ماهیئت قبیلوی شؤنیستی خود به طور تعمدی و سایر عمالش بنا بر فقر فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، مذهبی وغیره خویش در غصب اراضی، تصرف فرزندان، اسارت، بردگی و قتل های دسته جمعی هزاره ها عملآ دست نیازیدند؟ آیا از چنین جنایات که در مورد تمام مردم و به ویژه در باره هزاره های افغانستان گذشته است؛ حال از جمله همه سنت های خرافاتی، فروش زنان شوهردار در قلمرو شرقی قبیلوی افغانستان متأثر از گذشته ها نیست و یک امر عادی نمی باشد؟
فروش و قاچاق انسان در داخل و خارج از مرزهای کشور:
ایامیکه در سال ۲۷/۴/۱۹۷۸ کودتای ۷ ثور توسط افسران و سربازان وفادار به حزب دموکراتیک خلق افغانستان به علیه محمد داود خان صورت گرفت. بالاخیره در آخر سال 1979 میلادی کشور ما از سوی نظامیان اتحاد جماهیر شوروی سابق اشغال شد؛ هم زمان بی سرنوشتی و فرار اهالی کشور ما هم در داخل و خارج با شدت تمام شروع گردیدند. مصائب و جنایات که در حق مردم بی دفاع افغانستان در داخل و خارج صورت گرفته اند، زبان ها و قلم ها از شرح آن کاملآ عاجز می باشند. به خاطر اینکه کلام ما از این بیش تر اطاله نگردد، صرفآ به گزارش این منبع زیر در مورد فروش و قاچاق انسان های مظلوم کشور خویش اکتفا می نمایم:
«در امتداد سه دههء اخیر جنگ بی سرنوشتی، فقر، جهل، ترور، قتل های گروهی، زنده به گور کردن، کشتارها، آواره گی های ممتد و تجارت زنان و کودکان به یک پدیده عام اجتماعی مردم افغانستان به خصوص در پاکستان، ایران و جاهای دیگر تبدیل گردید ؛از آنجمله اختطاف زنان، تجاوز بر آنان، اسارت زن، فروش زن، سنگسار زنان، تبادله کردن دختران در بدل سگ های جنگی، ازدواجهای اجباری و حتی کشتن زنان از سوی زورمندان محلی، تفنگ سالاران، قاچاقبران، دزدان مسلح، با پشتوانه و همکاری «مافیای» منطقوی و بین المللی از سال 1978 میلادی تا کنون در داخل کشور ما و کمپ های مهاجرین در کشور های همسایه جریان دارد .
بطور اخص میتوان گفت که پس گرداننده اصلی قاچاق انسان، تهاجم خونین کوچی ها بالای مردم میدان وردک، عملیات انتحاری و… برخی از حلقات کشورهای خارجی و به ویژه پاکستانی ها استند که توسط طالبان، کوچی ها و القاعده هرگونه مصیبت، جنایت، بحران، عملیات انتحاری وغیره را در کشور ما انجام می دهند. تا افغانستان در آتش بحران و جنگ بسوزد و آنان در رقابت های نوین و غارتگرانه خود زمینه های غارت و نابودی افغانستان را بازهم بیشتر مسیر سازند.
موضوع قابل ملاحظه اینست که قاچاق زنان و کودکان نه تنها در خارج بلکه در داخل کشور نیز صورت میگیرد. که ما می توانيم ردپای آن را به وضوح از عصر رژيم طالبان دریابیم، درآن رژيم، خود طالبان نقش عمده ای را در ربودن کودکان بر عهده داشتند. ماجرای کودکانی که به اجبار به مکتبهای طالبان برای فراگيری دروس دينی آن ها و آموزش نبرد برده می شدند تا به صفوف اصلی طالبان بپيوندند نيز، از مصداق های بارز ربودن انسان می باشد.
در این اواخر طالبان با اختطاف اطفال آنها را وادار به اجرای حملات انتحاری میکنند. چنانچه به تاریخ 3 حوت 1386 طالبان در قریه چنار ولسوالی اندر ولایت غزنی دو طفل 12 ساله را اختطاف کرده و یکی از آن دو که الله محمد نام داشت به آژانس خبری پژواک گفته بود که وی و رفیقش حمید الله را پنج طالب مسلح و نقاب پوش به زور در حالیکه به سوی بازار قریه روان بودند به مسجد برده و به آنها گفته بودند که در طول 15 دقیقه واسکتهایی که در آن مواد منفجره جاسازی شده را می آورند و از اینکه در ولسوالی کفار آمده آنها باید حملات انتحاری را انجام بدهند و اگر فرار نمایند کشته میشوند. الله محمد که نسبت به حمید الله تیز تر بود از نزد طالبان فرار نمود و اما رفیقش از ترس در همان جا ماند و بالایش حمله انتحاری را انجام دادند.
از سويی به نظر می رسد که در برخی از ولايات جنوبی افغانستان پدران و مادران متاسفانه از قاچاق فرزندان شان و استفاده از آن ها برای حمل مواد مخدر اطلاع دارند و به دلايل گوناگونی به قاچاق کودکان شان تن داده اند. نمونه هايی را می توان يافت که عده ای کودکان را از پدر خانواده خريداری می کنند تا مورد استفاده برای قاچاق مواد مخدر در مسير افغانستان- پاکستان و يا کشور های عربی قرار گيرند. اين موضوع بيشتر در ولايات جنوبی افغانستان مشاهده می شود و متاسفانه همانگونه که ذکر شد، دولت توان تحقيقات گسترده را نخواهد داشت و دلايل آن هم به محدوديت قدرت و هم نداشتن کادر های مجرب باز می گردد. البته موضوع قاچاق انسان تنها به کودکان افغانستان محدود نمی شود و با تحقيقات گسترده، قربانيان زن و مرد را نيز می توان يافت.
ماهانه چهل و پنج دختر افغانی شانزده تا بيست و پنج ساله در کراچی توسط افراد ثروتمند خریداری می شوند.
اخیراً پدیده فروختن دختران توسط خانواده های شان یا شوهران شان در شهرهای مختلف مرزی ابعاد نگران کننده ای پیدا کرده است. قربانیان اکثراً از خانواده هایی استند که در حاشیه شهر زندگی کرده و دچار فقر بسیار شدید استند.»(13)
آیا اینگونه فجایع که در این طول مدت بالای مردم کشور و به ویژه در مورد زنان افغانستان صورت گرفته اند؛ ریشه های آن از اوضاع گذشته، حاکمیت های غیر عادلانه و واقعیت های موجود تا کنون آب نخورده اند؟
گرچه ، شمه ای از جنایات که در بالا در مورد زنان گزارش یافته است؛ ولی مصائب و اعمال ضد انسانی که در مورد اقشار مختلف دختران صغیر، دختران جوان، زنان شوهردار در این مدت در داخل و خارج کشور ما صورت گرفته اند، از شرح زبان ها و نگارش قلم ها کاملآ خارج می باشند.
فروش زنان شوهردار در عصر حاکمیت آقای حامد کرزی:
فروش زنان شوهردار هر چند که ریشه در سوابق عقب نگهداشته مادی، معنوی، اجتماعی جامعه و مدیریت ناقص در رهبری سیاسی ضد دموکراتیک در گذشته های استبدادی افغانستان دارد؛ ولی زمان که حاکمیت مرکزی موجود ضعیف و ناکارآمد بوده؛ قدرتمندان محلی، مامورین حکومتی و سایر زورمندان از فرصت استفاده برده، نه تنها به تصاحب و فروش زنان دست می برند؛ بلکه به هرگونه جنایت دیگری نیز دست می برند. در همین رابطه است که ضعف اداری و مدیریت آقای حامد کرزی را از نقل قول خودش در مورد تخطی از قانون، فساد و فروش زنان شوهردار توسط زورمندان چنین ملاحظه می نماییم:
«حامد کرزی رئیس جمهور افغانستان از علما دینی و روحانیون خواست که تا علیه خشونیت و بد رفتاری با زنان و ازدواج های اجباری فتوا دهند و دولت را در مبارزه با فساد اداری یاری کنند.
آقای کرزی در آستانه میلاد پیامبر اسلام در جمع شماری از عالمای دینی در کابل سخن گفت.
رئیس جمهور کرزی گفت که نتایج ارزیابی های او از وضعیت موجود در افغانستان نشان داده است که مردم همچنان در بیساری از ولایات، از ادارات دولتی شکایت دارند و در سه سال گذشته شمار زیادی از افراد مسلح، همچنان به ظلم و تعدی در مناطق مختلف پرداخته اند .
او گفت که از جمله در یک ولایت، حدود 15 زن به زور از شوهرانشان گرفته شده و به قدرتنمدان محلی فروخته شده اند که شماری از این قدرتمندان در دولت نیز نفوذ داشته اند.»(14)
پس از عصر خونین عبدالرحمن خانی، اینک بار دوم است که در زمان حاکمیت آقای حامد کرزی رئیس جمهور و در حضور بیش از یک صدو چهل هزار ارتش مسلح ناتو در افغانستان؛ زنان شوهردار با جبر و زور توسط زورمندان محلی تصاحب و بعد به فروش رسانیده شد که نه دولت افغانستان و نه نیروهای مستقر جامعه جهانی در مورد کدام اقدام عملی و مؤثر قانونی را نموده اند.
چندین سال قبل یک دختر یازده سال توسط یک قوماندان با نفوذ محلی در ولایت کندوز به زور اختطاف و در بدل یک سگ جنگی به فروش رسید که در این مورد نیز در سایت های انترنتی از جمله در سایت های کاتب هزاره و آریایی نوشتم ام. پس دیده می شود که ریشه های خشونت، غصب ملکیت، اسارت، اعمار کله منارها، فروش دختران صغیر، خرید دختران جوان، فروش زندان نکاحی، ازدواج های اجباری، جهالت ورزی، زن ستیزی، تجاوز جنسی، بردگی و نسل کشی در سوابق واپسگرای چند قرنه تاریخی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و جغرافیوی افغانستان نهفته که دردمندانه عصاره های خونین، زیانبار و فرسایشگر آن تا کنون نیز ادامه دارند که بار دوش نسل کنونی مردم ما می باشد. پس، فروش و خرید زنان شوهردار با نحوی از انحاء متأثر از گذشته ها بوده که متأسفانه تفاله های آن تا هنوز هم در جامعه بد بخت و بی وارث پشتون ما وجود دارد.
فروش و خرید زنان شوهردار در مناطق شرقی کشور:
وقت که فروش فرزندان هزاره توسط والدین شان در عصر امیر عبدالرحمن خان ناشی از جبر سیاسی، فقر اقتصادی و گرسنگی ممتد بود؛ در حالیکه فروش و خرید زنان شوهردار در مناطق شرق کشور ما، ناشی از فقر اقتصادی و استبداد حکومت نمی باشد؛ بلکه این عمل ضد انسانی، ضد اسلامی، ضد قانونی و ضد منی قبل از همه با زیر بنای سنت های خرافاتی و فرهنگ بدوی قبیلوی از جمله در شرق کشور ما می باشد که این امر هم متأثیر از میکانیزم، سیاست و فرهنگ منحوس سالیات متمادی گذشته می باشد که شوربختانه تا کنون در این حیطه ادامه دارد و قوم مظلوم و بی دفاع پشتون ما را از کاراوان ترقی و تمدن نوین محروم نگهداشته اند.
یک نمونه ای از فرهنگ منحط قبیلوی بر اساس نگارش پاد شاه وقت امیر عبدالرحمن خان در کتاب تاج التواریخ چنین آمده است:
«طوایف شینواری که محل سکنای آنها به طرف جنوبی و مشرقی جلال آباد و در عرض راه پشاور می باشد و همیشه اسباب زحمت حکمران های کابل بودند، به کلی خارج از قوۀ تحمل شد. از چندین سال عادت شان بر این بود که قوافل را تاراج و مسافرین را مقتول و اموال و مواشی قلعه جات را غارت می نمودند. به سبب تاخت و تاراج این سارقین در تمام زمان حکمرانی شیر علی خان متوفی راه پشاور مخوف بود و در حقیقت به تمام امتداد این راه تا خود کابل هیچ کس از ترس کشته شدن نمی توانست مسافرت نماید.»(15)
امیر عبدالرحمن خان در تاج التواریخ در مورد خصوصیت قبیله شینواری، این شعر را نوشته است:
« گر دو صد سال کشی رنج و دهی زحمت خویش
مار و شینواری و عقرب نشود دوست به تو»(16)
بدون مبالغه باید عرض نمود که در هر جامعه قبیلوی انواع بی شماری از عقب مانی ها، جهالت، عنعنان واپسگرا و جنایات وجود دارند که دردمندانه من جمله افغانستان نیز حتا تا حال در محور بافتار و خصوصیات فرهنگ بدوی قبیلوی و سنت های فرتوت غرق می باشد. از این جهت در سراسر کشور ما، مناسبات عقب نگهداشته و میکانیزم قبیلوی حاکم اند؛ ولی متأسفانه که ویژگی های تنگ و تیره رسومات و فرهنگ قبیلوی در مناطق شرقی و جنوبی کشور ما و یا بهتر گفته شود که در روابط اجتماعی و فرهنگی جامعه «قبیلوی زده ای» پشتون هردو طرف خط دیورند، بیش تر خودنمایی می کنند که زمینه های نفوذ مدنیت پذیری، تفکر عصری، ایجاد وحدت ملی، ملت سازی و دولت سازی فراگیر ملی را محدود نموده اند. از این رو، از جمله فروش و خرید زنان نکاحی توسط شوهران بی سواد، جاهل و مرد سالار پشتون در مناطق شرقی کشور ما معمول بوده که عمق نقض حقوق بشر را در این زمینه ثابت می سازد.
من در سال های قبل از فروش و خرید یک زن با نام بی نظیر که چهار مراتبه توسط شوهران شان در مناطق شرقی افغانستان صورت گرفته بود، پرده برداشته و با عکس دو طفلش در صفحات انترنتی از جمله در سایت های آریایی، کاتب هزاره و غیره به نشر سپردم که تا حال به مشاهده می رسد. آن گاه من تصور می نمودم که این فروش زن نکاحی شاید در این منطقه پشتون بیچاره «استثنایی» باشد و نه عام شمول.
ولی؛ در این روزها این بار دوم است که چشمم به موضوع خرید و فروش زنان شوهردار در مناطق شرقی افغانستان در سایت های انترنتی آریایی، خامه پرس و بی سی سی افتاد که اینک بدان اشاره می گردد:
«مدافعين حقوق بشر در ولايت ننگرهار در شرق افغانستان نگرانی خود را از نوع رسم و رواج خريد و فروش زنها در مناطق شرقي افغانستان ابراز نموده اند. مطابق به گزارشات آنها در اين مناطق زنان توسط خويشاوندان و شوهران شان به فروش رسانيده مي شوند. حتي زنان كه قبلأ ازدواج نموده اند توسط خويشاوندان و شوهران شان به فروش ميرسند.
به گزارش سایت خامه پرس، بي بي زيور يكي از قربانيان اين رسم و رواج بوده و از بيان داستان خويش احساس شرم خجالت مي نمايد. بي بي زيور از باشنده گان قريه شينواري ميباشد كه توسط شوهر دومش به فروش رسيده بود.
بي بي زيور مي گويد كه وي از شوهر اوليش سه طفل داشت و بعد از مرگ وي با برادر شوهرش مطابق به رسم رواج عروسي نمود و شوهر دوميش وي را به يك مرد پاكستاني در آن طرف سرحد به فروش رسانيد. وي ميگويد وقتي كه وي به فروش رسيده بود 40 سال عمر داشت و در مقابل 120000 كلدار پاكستاني به فروش رسيده بود. كلدار پاكستاني تقريبأ پول رايج در مناطق شرقي افغانستان ميباشد كه مطابق به نرخ تبادله ي امروز 120000كلدار پاكستاني تقريبأ 1300 دالر امريكايي ميگردد.
بي بي زيور مي گويد: مرد پاكستاني كه وي را خريداري نموده بود در يكي از مناطق دور دست پاكستان زند گي مي کرد و براي او ممكن نبود كه دوباره به قريه اش برگردد و ناچار 17 سال با وي زنده گي نمود و وقتي كه وي پير و سالمند گرديد از طرف شوهرش يعني مرد كه وي را خريداري نموده بود رانده شد. حالا او ميگويد كه من روي ندارم كه دوباره به قريه و پيش خويشاوندانم برگردم زيرا من فروخته شده ام و اين يك نام شرم آور براي من است.»(17)
این گزارش می رساند که فروش زنان نکاحی توسط شوهران شان در مناطق شرقی کشور ما کاملآ عام بوده و ذهنیت جامعه در برابر آن هیچ عکس العمل انسانی، اسلامی و مدنی را نشان نمی دهد. یعنی، مرد سالاران بنا بر عنعنات ضد انسانی و ضد اسلامی با رضا و رغبت خاص خویش، زنان نکاحی خود ها را به معرض فروش و خرید قرار می دهند که در این مورد کوچک ترین احساس انسانی هم در وجود شان کشته شده است. بازهم از همین منبع چنین می خوانیم:
«انيسه عمراني رييسه امور زنان ولايت ننگرهار ميگويد كه وي در ربع اول سال جاري با 5 قضيه مشابه روبرو شده است و در حدود 40 شكايت در اين زمينه دريافت نموده است.
وي مي گويد ” چند روز قبل ما به قضيه ي برخورديم كه يك زن جوان عروسي شده بخاطر جمع آوري چوب سوخت بيرون از خانه رفته بود و اين زن در حال جمع آوري چوب بوده كه برادرش نزد وي آمده و خبر مي دهد كه او را فروخته است و او بايد با كسي كه وي را خريداري نموده برود. اين زن عذر والتماس می کند تا وي را بگذارد كه يكبار به خانه رفته و به طفلش شير بدهد اما برادرش به وي ميگويد كه تو براي اينكار وقت نداري تو يكجا با چوب هاي كه جمع آوري كرده ات فروخته شده اي.
رفيع الله بيدار مسوول كميسيون مستقل حقوق بشر درولايت ننگرهار ميگويد ” اينكار يك فاجعه بزرگ براي آن عده از اطفال است كه بعد از فروش زنان با فاميل پدر شان باقي ميمانند.
امثال بي بي زيور زنان در مکانهای دور به فروش مي رسند و براي آنها غیرممكن است كه دوباره به خانه و كاشانه ي خود برگردند. این زنان بين 50000 كلدار پاكستاني الي 300000 كلدار پاكستاني يعني از 530 تا 3200 دلار امريكايي معامله ميشوند.»(18)
رفيع الله بيدار مسوول كميسيون مستقل حقوق بشر درولايت ننگرهار ميگويد ” اينكار يك فاجعه بزرگ براي آن عده از اطفال است كه بعد از فروش زنان با فاميل پدر شان باقي ميمانند.
امثال بي بي زيور زنان در مکانهای دور به فروش مي رسند و براي آنها غیرممكن است كه دوباره به خانه و كاشانه ي خود برگردند. این زنان بين 50000 كلدار پاكستاني الي 300000 كلدار پاكستاني يعني از 530 تا 3200 دلار امريكايي معامله ميشوند.»(18)
وقت که برادر یک دختر شوهردار تا این به خود صلاحیت می دهد که خواهر عروسی شده و طفل دار را به فروش می رساند؛ این خود بیانگر یک نظام خشن مرد سالاری و ضد انسانی را به صورت خاص در مورد زنان پشتون تبار مظلوم نشان می دهد که هنوز هم در این قرن 21 در افغانستان عام می باشد.
گرچه در ماهیئت بین فروش و خرید دختران جوان، صغیر و زنان شوهردار چندان تفاوت ندارد؛ ولی با فروش و خرید زنان نکاحی در مناطق پشتون، عمق نظام مرد سالاری و بی خردی بیشتر در این مناطق به اثبات می رسد.
آیا در شرایط کنونی، وظیفه انسانی، اسلامی، قانونی، ملی و مدنی دولتمداران جمهوری اسلامی افغانستان تحت رهبری آقای حامد کرزی رئیس جمهور از جمله، در مورد فروش زنان نکاحی شوهردار کشور ما چه می باشد؟ آیا وظیفه نهادهای جامعه مدنی، کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان، سازمان ملل متحد، میثاق های بین المللی، روحانیون کرام و مردم افغانستان در برابر فروش زنان شوهردار در مناطق شرقی چه می باشد؟
سخن آخر:
در جهان کنونی «مرد سالار»، محرومیت زنان از عدالت و تظلم بی پایان بالای این ها، دردمندانه که یک امر معمولی به حساب می آید. عالم بشریت با تمام این دست آوردهای بزرگی مدنی و عصری که تا این قرن 21 نصیب شده است، تا هنوز هم به زدودن زنجیرهای اسارت از دست ها و پاهای زنان اقدام محوری را نکرده و بیش از مناصفه جمعیت جهانی را که زنان تشکیل می دهند، از حقوق لازم خویش تا حال محروم می باشند. بدتر از همه اینکه زنان در کشورهای عقب نگهداشته، در عمق سیاه روزی و اسارت های گوناگونه عصر بردگی به سر می برند.
جامعه ما هم مثل سایر جوامع قبیلوی در نهایت عقب مانی مادی، معنوی و اجتماعی قرار دارد که زنان بیش از همه اقشار اجتماعی جامعه رنج می برند. روی این ملحوظ، فروش دختران از سوی اولیای شان به نام های پیشکش، ولور، گله، شیربهای مادر وغیره در سراسر افغانستان و به خصوص در مناطق روستایی کشور صورت می گیرند که متأسفانه ذهنیت عمومی جامعه در برابر این عمل ضد انسانی و ضد اسلامی خاموش می باشد و حتا این را تقدیس نیز می کند.
با وجود که افغانستان قلمرو پدر سالاری، دختر فروشی، زن ستیزی، مرد سالاری، استبداد حاکمیت های سنتی قبیلوی و سایر جنایت می باشد؛ ولی به صورت اخص، از جمله مناطق مشرقی کشور ما «قلمرو ویژه ای فروش و خرید زنان شوهردار» می باشد که تمام ارزش های انسانی، اسلامی، مدنی، قانونی، اخلاقی و حقوق بشر را زیرپا می شوند.
هرچند که در خیلی از مراکز ولایات بزرگ و آن هم در میان اقشار تعلیم یافته، دختران به صورت سنتی مورد فروش و خرید قرار نمی گیرند که جای تقدیر است؛ ولی از طرف دیگر متأسفانه که مصارف گزاف عروسی، زیورات وغیره یک خرافات دیگری در جامعه رائج گردیده که نه تنها اقتصاد جامعه را فلج می کنند؛ بلکه جهالت نوینی را در جامعه ترویج نموده است که به مراتب «کمرشکن تر» و «زیانبارتر» نسبت به دختر فروشی می باشد.
پس، در متن روابط جامعه ما، پدر سالاری و مرد سالاری یک امر عادی به شمار می رود که با شدیدترین شیوه، زنان مورد خشونت، زجر، توهین، فروش، حق تلفی، اسارت و حتا قتل های زنجیری نیز قرار می گیرند که دولتمداران کنونی در این زمینه به یک اقدام مدنی، قانونی و مؤثر دست نبرده و هنوز هم نمی برند.
اگر امیر عبدالرحمن خان بر اساس ماهیئت منحط قبیلوی، نیات شؤنیستی قومی و تعصب هار مذهبی خویش از طریق صدرو فرمان تکفیر و جنگ مقدس به اسارت، غصب مالکیت، فروش، اعمار کله منارها و نسل کشی هزاره ها دست بردند؛ ولی از سوی دیگر، نه تنها به مظلومیت و محرومیت همه ای اقشار اجتماعی جامعه کثیرالاقوام کشور ما افزوده شد؛ بلکه فروش و اسارت های گوناگون زنان سراسر کشور ما بازهم بیش تر تقویت گردید.
برشمردن جنایات امیرعبدالرحمن خان منحصر به فرد و ماهیئت ویژه ای خودش بوده که نتائج حکومتداری وی و اخلافش چنان افغانستان را به حالت فقر، مناسبات محدود قبیلوی و بدوی قرار دادند که یکی از محصول منحوس آن، همین رواج فروش زنان شوهردار در شرق کشور می باشد.
روی این اصل، فروش زنان شوهردار در مناطق شرقی کشور ما هم از یک سو، ناشی از میکانیزم عقب نگهداشته ای مادی، معنوی و اجتماعی گذشته ها تا حال می گردد و از سوی دیگر، متأثیر از کنش ها و منش های استبداد حاکمیت ها و رهبری تک قبیلوی در پیشینه تاریخ کشور تا کنون می باشد که شاهد بزرگ ترین فاجعه در افغانستان کنونی می باشیم.
حتا قشر بی سواد هرچند می دانند که فروش و خرید دختران و زنان نکاحی کاملآ از نگاه انسانی، اسلامی و اخلاقی مجاز نیست؛ ولی از آن جائیکه خرفات عنعنوی و فرهنگ بدوی قبیلوی چنان بر افکار، اذهان و تمام امور اجتماعی جامعه مطلقآ مسلط می باشند، مرد سالاران جاهل در وقت فروش و خرید زنان شان به کرامت انسانی و ارزش های دینی هم اعتنا نمی کنند.
در همین رابطه نیز بوده که زمینه های دیگرپذیری، مدنیت نگری، خردوزی، وحدت ملی، همبستگی مذهبی، ملت سازی، طلوع فکری، دولت سازی فراگیرملی و پیش شرط های نظام مردم سالاری در همچو مناطق عقب نگهداشته شده سنتی و فرهنگ منحط قبیلوی افغانستان، وجود ندارند.
پس، تا زمانیکه علم، تربیت، دانش و عقلانیت عصری دورانساز بر زیربنا و روبنای مادی، معنوی و اجتماعی جامعه افغانستان به صورت اساسی حاکم و مسلط نگردند؛ مردم هم از آگاهی دینی به طور بنیادی برخوردار نخواهند شد و هیچ گونه خرافات، زن ستیزی، زن فروشی، فقر سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، دینی، روانی وغیره از متن جامعه افغانستان معدوم نخواهند شد.
Ghulam Sakhi Oruzgani
تاریخ: پنجشنبه 9 سنبله 1391 خورشيدی برابر با 30 آگست 2012 ميلادی
———————————————————————————————
منابع:
(1)- ص 385 «قلمرو استبداد» / مؤلف: دای فولادی /چاپ دوم: میزان 1382/ مطبعۀ بهار
(2) – ص 54 «قلمرو استبداد» / مؤلف: دای فولادی /چاپ دوم: میزان 1382/ مطبعۀ بهار
(3)- ص 195 «قلمرو استبداد» / مؤلف: دای فولادی /چاپ دوم: میزان 1382/ مطبعۀ بهار
(4)- ص 198 «قلمرو استبداد» / مؤلف: دای فولادی /چاپ دوم: میزان 1382/ مطبعۀ بهار
(5)- ص 252 «قلمرو استبداد» / مؤلف: دای فولادی /چاپ دوم: میزان 1382/ مطبعۀ بهار
(6) – ص 83 «قلمرو استبداد» / مؤلف: دای فولادی /چاپ دوم: میزان 1382/ مطبعۀ بهار
(7) – ص 290 «سراج التواریخ جلد سوم/ قسمت اول/ تألیف: مرحوم ملا فیض محمد کاتب/ زمستان 1372/ ناشر: ارگان نشریاتی سید جمال الدین حسینی (حبل الله)/ چاپ: اسماعلیان.
(8)- ص 382 «سراج التواریخ جلد سوم/ قسمت اول/ تألیف: مرحوم ملا فیض محمد کاتب/ زمستان 1372/ ناشر: ارگان نشریاتی سید جمال الدین حسینی (حبل الله)/ چاپ: اسماعلیان.
(9)- ص 345 و 346 «سراج التواریخ جلد سوم/ قسمت اول/ تألیف: مرحوم ملا فیض محمد کاتب/ زمستان 1372/ ناشر: ارگان نشریاتی سید جمال الدین حسینی (حبل الله)/ چاپ: اسماعلیان.
( 10)- ص 352 «سراج التواریخ جلد سوم/ قسمت اول/ تألیف: مرحوم ملا فیض محمد کاتب/ زمستان 1372/ ناشر: ارگان نشریاتی سید جمال الدین حسینی (حبل الله)/ چاپ: اسماعلیان.
(11) – ص 273 «قلمرو استبداد» / مؤلف: دای فولادی /چاپ دوم: میزان 1382/ مطبعۀ بهار
(12)- ص 89 «قلمرو استبداد» / مؤلف: دای فولادی /چاپ دوم: میزان 1382/ مطبعۀ بهار
(13) - سایت اوج سماع « زنان دختران و کودکان افغان در دام قاچاق» / نویسنده: نرگس “هاشمی”
(14) – « فروش اجباری زنان شوهردار در افغانستان ( و یا کشف نوینی دیگری از جنایت در حق زنان)» قسمت اول، نویسنده : انجنیر سخی ارزگانی ( آلمان )/ سایت های کاتب هزاره، آریایی وغیره.
(15) – ص 258 «قلمرو استبداد» / مؤلف: دای فولادی /چاپ دوم: میزان 1382/ مطبعۀ بهار
(16)- ص – 197 «قلمرو استبداد» / مؤلف: دای فولادی /چاپ دوم: میزان 1382/ مطبعۀ بهار
(17) – منبع: آریایی شنبه 28 اسد 1391 خورشيدی برابر با 18 آگست 2012 ميلادی
(18) – منبع: آریایی شنبه 28 اسد 1391 خورشيدی برابر با 18 آگست 2012 ميلادی
نویسنده: غلام سخی ارزگانی
منبع: خبرگزاری وحدت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر