در این وبلاگ مطالب مختلف مربوط به افغانستان در مجموع و مخصوصاً هزاره ها در سراسر جهان، سایر مطالب و یادداشت های شخصی به نشر میرسد.
سلام هزارستان چشم براه نظرات، پیشنهادات و انتقادات سازندۀ شماست، و هم چنان از قلم بدستان گرامی میخواهد که دست نوشته هایشان را برای سلام هزارستان بفرستند تا زینت بخش صفحات آن گردد.

۱۳۹۱ فروردین ۲۱, دوشنبه

بحران های هویتی فرا راه مبارزه ( بخش دوم )



ازسال 70 بود که به موجودیت «ملت» شک نمودم و آن را توهمی دانستم که پروسه ی «عدالت» را سخت بی اعتبار نموده و به حاشیه می-راند و در چنین فرایندی به ماهیت «فاشیزم قومی» در میهن خویش پی بردم که به مثابه ی ریشه ی تمامی معضلات ریز و درشت جامعه نقش اساسی را بازی می نماید...

بحران های هویتی فرا راه مبارزه ( بخش دوم )
بدين­گونه 13 سال (70 ـ 1357) همه­ ي انرژي و توانم را درراستاي «ملي­گرايي» موهومي كه مانند اغلب پيروان و مدعيانش تحليل و تبيين درستي از آن نداشته و تنها به ظواهر آن بسنده می­کردم، صرف نموده و تمام اين مدت را با جديت به مقابله با هر نشانه ­اي از «قوم­گرايي» سپري نمودم. اما متأسفانه و متعجبانه، بارها باتکرار تاريخ و پابرجا ماندن تمامي مناسبات و دسته­ بندي ­هاي اجتماعي ـ سياسي نابرابرانه­ي گذشته مواجه می­گشتم، تا بالاخره دريافتم که ره ­آورد کارها و مبارزات به ­اصطلاح «ملي» من و قومم با تمامی فدیه و بهاپردازی­ های درشت و قابل توجهی که صورت گرفته بودند، ناباورانه به سلطه­ي مجدد جریان توسعه­طلب هویتی ـ سرزمینی­ای که در درون خود انگل­ های خون ­آشامی چون نادر و ظاهر و هاشم، داود، مهمند، زكريا، حبيبي، احدی، حبیب­الله رفیع، اسماعیل یون و دیگر  هم­ پالگی­ های استیلاگر را جا داده و هر دوره با صورتك و ادا هاي تازه­ تر و روشنفکر مابانه و اغلب ظاهری «دل­سوز» و «ملی» نمایان می­گشتند، انجامیده است.
ازسال 70 بود که به موجودیت «ملت» شک نمودم و آن را توهمی دانستم که پروسه ­ی «عدالت» را سخت بی ­اعتبار نموده و به ­حاشیه می­راند و در چنین فرایندی به ماهیت «فاشیزم ­قومی» در میهن خویش پی بردم که به ­مثابه­ ی ریشه­ ی تمامی معضلات ریز و درشت جامعه نقش اساسی را بازی می­ نماید. از آن پس با تعمق به ­مناسبات سیاسی ـ اجتماعی و فرهنگی جامعه و نیز مطالعات آزاد تاریخی و به ­ویژه زدوبند های پی­ درپی رژیم­ ها و گروه­ های سیاسی جامعه در همان دوره­ ی پر تنش و سرشار از پیوند و گسستی که تماماً بر مبنای قومیت صورت می­گرفتند، اندک ­اندک فهميدم در اين کشور مناسبات غير دموكراتيك ژرفي ميان اقوام اين سرزمين حاکم است که نمي­ شود آن­ ها ­را با براندازي رژيم­ هاي سياسي به­مثابه ­ي روبنا هاي جامعه، تغيير داد. مناسبات سياسي ـ اجتماعي غالبی که مستقل از حاکمیت­ ها، انگاره ­های سياسي شامل تئوری ­های طبقاتی در عينيت جامعه حضور داشته و حتا به­ طور مسلط بر آن ­ها به حیات خود ادامه می­ دهند، درحالي كه كم­تر توجه مبارزين غرق در تئوري­ هاي رؤيايي و کتابی را جلب نموده­اند.
درک این واقعیت که در اين سرزمين حدود سه سده است که «تاج و تخت» ارثيه­ ي بلامدعي حلقات انحصارگر و برتري­جوي قوم پشتونی به­شمار مي­رود که به­دلیل فقدان هرگونه پیوندی با تاریخ و تمدن این سرزمین، وادار گشته بودند تا میزان فشار بر بومیان را به­حد اعلایش افزایش دهند، کار ساده­ای نبود و بیش از مطالعات و پژوهش­های گسترده نیازمند قرار گرفتن در متن مبارزات دموکراتیک و برابری­خواهانه بود تا با عملاً بن­بست­های لاینحل انگاره­های به­اصطلاح «ملی»، آشنا شد. چراکه توسعه­طالبان هویتی ـ سرزمینی در راستای تحقق تمامیت­ خواهی و داعیه­ های بالا، ناچار از برقراری حاکميت قوم­ محوری (Ethnocentrism) بوده که انحصار كامل اهرم ­هاي سياسي، نظامي، اقتصادي و حتا فرهنگي ـ آموزشي و تاريخي را عملی ساخته تا تمامی طرح­ ها و برنامه های­ شان اتوماتیک­ مان در همان سو جریان بیابند و تنها حلقات متشکل از افراد متعصب قوم حاکم از حق فکر كردن، تصميم­گيري و برنامه­ ريزي جهت تعيين و رقم زدن سرنوشت همه ­ی مردم برخوردار باشند.
ديگر اقوام علي ­رغم تمامی تلاش و سهمی که در تحولات جامعه و حفاظت و حراست از آن را داشته­ اند، جز انزوا و طردشدن از قدرت، سرنوشت ديگري براي­شان تسجيل نگرديده بود. بنابراين و جهت موجودیت تضمینی برای بقای حاکمیتی با چنین ویژگی­ هایی، نباید هیچ نقشي در اداره­ ی کشور و نظام اقتصادی ـ سیاسی و فرهنگی به بومیان محول نمایند. اين است که استعداد همه­ ي اقوام براي رشد و شکوفايي و توسعه­ ي اقتصادي ـ سياسي و فرهنگي کشور نه ­تنها به­ کار گرفته نمي­شوند که به­ خاطر هراس از تبدیل شدن­شان به رقیب و مانعی در آینده، باید خفه گردند و تمامي اقدامات نجات­بخش اقوام زيرستم كه در جهت مشارکت همگانی توده­ های مردم کشور و مآلاً ارتقا و توسعه­ ي سياسي ـ اقتصادي جامعه صورت مي­گرفتند، چون سدی در برابر تثبیت قوم­محوری حاکمیت به­شمار می­آمد، بنابراین تمامی آن­ ها «خيانت ملي» تلقي شده و شديداً سركوب مي­گرديدند.
علاوه بر تبعيض و بايکوت اقوام، «زنان» جامعه­ ي ما نيز به­دليل حاکميت انديشه­ هاي مردسالارانه و پوسيده­ ي باقی ­مانده از نظام قبایلي برمغز سلطه­گران، از روند مشارکت در امور اجتماعی ـ سیاسی و اقتصادی ـ فرهنگی، کنار گذاشته شده که بدین ترتیب عذر بيش­از 80 درصد شهروندان کشور از سهم­گيري درتصميم و اجراي امور کشوري خواسته شده بود. اين سرآغاز تحقيقات تازه­ اي بود که از حدود 20 سال گذشته آغاز كرده­ام و از آن پس بنا به درک تازه ­ای از اوضاع یافتم، همه­ي مطالعاتم روي دو قرباني تبعيض، يعني «اقوام» و «زنان» متمرکز گشتند که تدريجاً و با تکميل شدن، آن ­ها را بيرون خواهم داد.
به­ همین دلیل، اینک و در این نوشته تلاش خواهد شد که به ­مسائل هزارگی (قومیت) که در واقع سرنوشت خود من نیز به ­آن گره خورده است، بپردازم تا به ­سهم خود گرهي از معضلات معرفتي جنبش دموكراتيك و برابري ­خواهانه­ ي «اقوام» و مشخصاً روند درک و فهم پديده­ي «قوميت» و ایجاد باور به آن به­ مثابه­ ی مبرم ­ترین نیاز مبارزاتی جنبش دموکراتیک مردم خود برداشته باشم. مسلماً این تنها یک کار مقدماتی و به ­اصطلاح، در آمدی خواهد بود بر موضوع که در آینده و با پژوهش­های بیش­تر خودم و نیز دیگر هزاره­ ها، به­ آن غنا و عمق بیش­تری داده شود. به­عبارتی، از این پس باید موضوع «قومیت» و پژوهش ­های «هزارگی» را به ­مثابه­ ی یک رشته­ی مطالعاتی مورد نیاز و پیوند یافته با تمامی ابعاد و جوانب زندگی و مبارزاتی مردم ما، پی گرفته شده و انرژي و زمان بيش­تري را صرف آن نماييم تا آن حلقه­ی مفقوده­ ی انگیزه­ بخش از متن اوهام جعل و تحریف و تاریکی­ ها بیرون کشیده شود و راه مبارزات دموکراتیک و برابری ­خواهانه­ ی مردم ما علاوه بر همواری، دارای عمق و ارتقای کیفیت گردد.
سخن گفتن در مورد «هویت» و به ­ویژه «هویت ­قومی» که مقوله­ ای پیچیده، گسترده­ و درعین حال از مباحث داغ، گنگ و حتا سردرگم کننده­ی دهه­ های پایانی سده ­ی بیستم بوده و از آن پس بخشی از سرشناس­ ترین دانش­مندان و کارشناسان علوم اجتماعی و مردم­شناسان را به­ خود مشغول نموده است، کار چندان ساده­ ای نمی­باشد. به­ عبارتی دیگر، پیچیدگی موضوع از سویی و مقاومت بخشی از جریانات سیاسی ـ قومی و حتا کارشناسان متمایل به  چنین قدرت­ هایی در برابر مطرح شدن انگاره ­های قومی، آن­هم در عصر «جهانی­سازی» امپریالیستی (به­جای «جهانی­شدن» به ­مثابه­ ی یک روند تکاملی جوامع بشری) و نیز موجودیت و بعضاً مقتدر بودن دیکتاتوری ­های قومی، همین­طور مخالفت جدی جریانات «تمامیت­خواه» و «استحاله­گری» که حدود سه سده است در کشور ما قهراً و غصباً برسر قدرت قرار گرفته ­اند و نسبت به مسأله­ ی گرایشات قوم­ گرایانه به ­مثابه ­ی واکنش و پاسخ منطقی و ضروری به «قوم­محوری» حاکم، که به­دلیل راه­گشایی فکری ـ مبارزاتی ­اش به ارتقای مضاعف آگاهی اقوام ستم­کشیده و قربانی تبعیض انجامیده و خیزش محتوم آنان را درپی خواهد داشت، بسیار حساس می­باشند. این مجموعه مسائل روی­هم رفته بر میزان سردرگمی مبارزاتی و به­ ویژه نوع قومی آن، در این کشور افزوده ­اند. در کنار آن، به­ دلیل عدم ارتقای تئوريك ـ استراتژيك جنبش ­ها و خيزش­ هايي كه تاکنون در اين سرزمين صورت گرفته­اند، به ­ويژه سطح بسیار پایین دانش و تجربه ­ی سياسي ـ مبارزاتي سران اين حركت­ها که وادارشان نموده تا همیشه به کلی­گویی­های مقلدانه­ ي ایدئولوژیکی چون باورمندی دگماتیستی به مارکسیزم، اسلام سیاسی، لیبرالیزمِ مؤید سلطه­گری جهانی و هر اندیشه ­ی دیگری که انسان، جامعه و مبارزات برابری ­خواهانه­ ي اقوام زير ستم را در جایش میخ­کوب نموده و مانع رشد و تکاملش گردد، پناه ببرند و بدین­گونه سطح مبارزات دموکراتیک و برابری­ خواهانه را از رسیدن به مرحله ­ی دقت و ریزبینی­ های مورد نیاز مبارزاتی محرومان جامعه باز داشته و ساده­لوحانه مطالعات، پژوهش ­ها و «مطالبات ­قومی» را نشانی از عقب­ماندگی مبارزاتي به­شمار آورده ­اند. درحالی که روی­آوری به «قومیت» و بررسی آن به ­مثابه ­ي مبرم­ترين نياز مبارزاتي جوامع چندقومه ­ای که ستم و تبعیض قومی وجه غالب و برجسته­ی آن به شمار می­رود، بر نهایت وسواس و دقت مبارزاتی، هم­چنین فهم و درکِ بُن و ریشه­ ی ساختار و مناسبات جامعه استوار مي­باشد، درواقع به ­لحاظ ارزش مبارزاتی و درجه­ی نیاز به آن­ها، چنین گرایشاتی گام­هایی چند فراتر از تئوری­های كلانْ روايتِ ایدئولوژیکی به­شمار خواهند آمد.
همین­طور در کشوری که تاکنون هرگز به مبارزات علمیِ جستجوگر قواعدی برای تمامی حرکت­ های سیاسی ـ اجتماعی توجه ننموده و اصولاً سطح عمومي اقدامات سياسي در آن بسیار پايين می­باشد و به­ همين دليل هم مبارزات تاكنونی­اش هیچ­گاهی از سطح شورش­هاي «خودجوش» و خیزش­های «خود به ­خودی» فراتر نرفته­اند، لاجرم سطح دانش و تجربه­ی مبارزاتی آن کاملاً پیش­پا افتاده و ساده بوده، تنها عده­ی اندکی از مبارزین با نگاهی ژرف درپی حل مسأله­ های مبارزه و گشودن گره­ها و بن­بست ­های آن برآمده و با درایت در جستجوی استراتژی مناسب و تاکتیک­های کارای مبارزاتی خواهند بود. این است که کم­تر اتفاق می­افتد تا تمایلات قومی را که هنوز به­ لحاظ تئوریک بغرنج و ناشناخته بوده و اقدام به آن نیازمند تجارب بالایی می­باشد، به متن مبارزات دموکراتیک برابری­خواهانه ­ی اقوام زیرستم کشانند. به­ همین دلیل متأسفانه اغلب گرایشات «قومی» و مسائل «هويتي» تنها درحد پژوهش ­های مبتنی بر احساسات، آن ­هم درحد مطالعات اکادمیک و تفننی غیر مسوولانه و عمدتاً خنثا و انتزاعی باقی مانده ­اند. چراکه به ­دلیل پیچیدگی مبارزات قومی و کثرت مشکلات و موانع چنین راهی، نیز شدت فشار دوستان نادانِ اغلب سودجو و فردگرا، هم­چنین دشمنان آگاه نسبت به منافع قومی­شان، حتا یارانِ باور مندی که اساس مطالعات­شان همان منابع اکادمیک غیرعینی و مآلاً فاقد حس انگیزه ­بخشی می­باشد را دچار دل­سردی و نومیدی ساخته، طوري­كه در درازمدت از پيروي چنين راهي صرفه­نظر خواهند كرد. زیرا روي­كردهاي اكادميك به­مثابه­ ی توشه­ی فکری مبارزین این راه، عموماً فاقد جهت­گيري و روي­كرد مشخص رئالستيك و مردمانه مي­ باشد. علت هم آن است که چنین مطالعاتی از همان آغاز هرگز واکاوی «قومیت» را با انگیزه­ی رسیدن به «هویت» مبهمِ کنونی خویش که در کنار پژوهش­های کتابی، نیازمند مبارزه در همین راستا می­باشد، آغاز ننموده و صدالبته که چنین روی­کردی در پژوهش، مسوولیت و رهگشایی جهت نجات از «بحران­هویت» را به ­همراه نخواهد داشت.
ادامه دارد...
نویسنده: کاظم وحیدی
منبع: افشار
بحران های هویتی فرا راه مبارزه ( بخش اول )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر