در این وبلاگ مطالب مختلف مربوط به افغانستان در مجموع و مخصوصاً هزاره ها در سراسر جهان، سایر مطالب و یادداشت های شخصی به نشر میرسد.
سلام هزارستان چشم براه نظرات، پیشنهادات و انتقادات سازندۀ شماست، و هم چنان از قلم بدستان گرامی میخواهد که دست نوشته هایشان را برای سلام هزارستان بفرستند تا زینت بخش صفحات آن گردد.

۱۳۹۱ فروردین ۱۵, سه‌شنبه

موجود مضری بنام "افاغنه"



پروسه ی افغانی ستیزی در سایر شهرها و در میان شهروندان ایرانی، احتمالا سابقه ی پر رنگ و دیرینه ای ندارد. آن گروه از افغان هایی که در سالهای پیش از 57 به قصد کار و یا تحصیل، در ایران زندگی کرده اند کمتر به یاد دارند که " افغانی " بودن یک نوع تحقیر اجتماعی در نگاه شهروندان این کشور داشته باشد. پس از 57 اما شاید کمتر افغانی را می توان یافت که بار سنگین نگاه ملامتگرانه و تحقیر آمیز بسیاری از شهروندان ایرانی را حد اقل برای یکبار تجربه نکرده باشند...

 
اقدام سخیف شهرداری اصفهان مبنی بر ممنوع ساختن ورود افغان‌ها به پارک صفه با استدلال "ایجاد امنیت و تامین رفاه بازدید کننده ها"، حکایت سه دهه تحقیر و روایت داستان دو نسل تبعیض و توهینی است که افغانها در ایران زندگی و خو کرده اند. " افغانی ستیزی" یکی از وجوه مشخص رفتار اجتماعی در ایران است که رفته رفته به مدد سیاستهای رسمی و په پشتوانه تلقین های رسانه ای تبدیل به هنجار عمومی در الگوی بنیش عمومی گردیده است. مشاهدات و تجربیات فردی و جمعی مهاجرین افغان از زندگی در شهرهای مختلف ایران، تقربیا بدون استثنا و یکسان است. هر " افغانی" فصلی ازکتاب خاطرات رنج و دردی است که در کوچه و برزن، در اتوبوس و قطار، در کارخانه و کوره پزخانه و حتا در مکتب و دانشگاه نوشته شده است.
در اصفهان اما افغانها عموما به صفت "مجرمانِ" مستحق توهین و آزار،از سوی شهروندان اصفهانی تعقیب و تحقیر شده است. شاید بسیاری از اصفهانیها با نگاه به گذشته ی تاریخی خویش، اقدام " اشرف افغان" را در برچیدن سلسله صفوی و تسخیر اصفهان منشاء یک جرم تاریخی می پندارند که افغانهای مهاجر امروز می باید تاوان آن گناه عظیم اشرف فاتح وتاجدار، را بپردازند. این درحالیست که حافظه تاریخی اصفهانی ها قد نمی دهد که درک واعتراف کنند، همان اشرف افغان بود که گوهر زبان شیرین فارسی را برای این مردم هدیه کرد، ریشه مند و پر دامنه ساخت و به عنوان یک سرمایه و یاد گار ماندگار برای اصفهانی های تحت سیطره ی سلاطین ترک زبان صفوی، بر جای گذاشت.
پروسه ی افغانی ستیزی در سایر شهرها و در میان شهروندان ایرانی، احتمالا سابقه ی پر رنگ و دیرینه ای ندارد. آن گروه از افغان هایی که در سالهای پیش از 57 به قصد کار و یا تحصیل، در ایران زندگی کرده اند کمتر به یاد دارند که " افغانی " بودن یک نوع تحقیر اجتماعی در نگاه شهروندان این کشور داشته باشد. پس از 57 اما شاید کمتر افغانی را می توان یافت که بار سنگین نگاه ملامتگرانه و تحقیر آمیز بسیاری از شهروندان ایرانی را حد اقل برای یکبار تجربه نکرده باشند.
پس از 57 که سامان زندگانی مردم افغانستان نیز، همانند تحولات انقلابی ایران، با استقرار انقلابگران جدید در کابل، فرو گسست، موجی از مهاجرین به ایران سرازیر گردید. این هجوم ملیونی، مبدأ نگاه تازه و تحول جدید در سیره ی رفتاری و میراث سیاست ورزی ایرانیان نسبت به پدیده ای گردید که خود از آن با ادبیات " افاغنه" یاد می کنند.
جنگ ایران و عراق بهانه ای گردید که با گسیل صد ها هزار جوان ایرانی از خانه به جبهه، کوره ها ی اجر پزی، دامداری ها، شهرداری ها و محیط های کشاورزی محل تجمع ده ها هزار کارگر افغانی گردد. در این دوره، هرچه شهرهای جنوبی ایران ویران تر می گردید، بزرگرا هها و بلند منزلهای بیشتری با زور بازوی افغانها ساخته می شد. با این وجود، هرچه شهرها و کارخانه های بیشتری بر شانه های " افاغنه" ساخته می شد، چهره و چاروق این کارگران ارزان، زیر بار تحقیر و بد رفتاری " ملت شهید پرور" فرسوده تر می گردید.
ظالمانه است اگر تمام ایرانی هارا در این رفتار و هنجار یکسان بشماریم ،اما نمی توان هیچ شهروند ایرانی را از میان گروهای مختلف اجتماعی ـ طبقاتی در نوع فهم از افاغنه مستثنی کرد که نگاه برتری طلبانه و فخر فروشانه نسبت به موجوداتی بنام افغانی نداشته باشند و آنهارا انسانهای درجه دوم "پس از خویش"، نشمارند!!
بازهم جفا کارانه است اگر شرایط نسبتا مساعدی را که افغانها در زمینه تحصیل، کار و پیشرفت فرهنگی ـ ادبی در محیط مهاجرت در ایران از آن برخوردار بوده اند، نادیده انگاریم؛ اما در عین حال نمی توان بار سنگین تحقیر، تبعیض و هتک شخصیت و نقض حرمت انسانی افغانهارا در ایران کتمان نماییم که در ذهن، خاطره و روان فردی و اجتماعی هر مهاجری در طول زندگی اش نقش بسته است.
شاید و بلکه این پرسش برای بسیاری از مقامات، سیاستمداران و عناصر فرهنگی ایرانی وجود داشته باشد که چرا بسیاری از مهاجرانی که از ایران به کشور خود بر می گردند با روان افسرده و خاطره ناراضی و حتا روحیه مخالف ایرانی موضع می گیرند؟ این پرسشی است که اگر برای مقامات ایرانی و مردم ایران معما باشد، برای مهاجران مثل روز آفتابی و نمایان است. برای درک این روحیه کافی است که مقامات ایرانی و شهروندان ایران برای یک روز هم شده "کالای افغانی" بپوشند و در کوچه و بازار یکی از شهرهای ایران چند ساعتی گردش کنند. آنگاه پاسخ پرسش معمایی خویش را به روشنی و عمیقا در یافت خواهند کرد.
متاسفانه سیاستهای رسمی و رسانه ای ایران در طول سه دهه ی گذشته نسبت به مهاجران افغانی همواره از یک فرم ونرم پیروی می کرده است و آن: فرافکنی و القای بد نگری نسبت به حضور اجتماعی، تأثیر فرهنگی و شخصیت اخلاقی افغانها بوده است. بزرگ نمایی بزهکاری معدود خلافکاران افغانی، پست بودن سطح زندگی و درک اجتماعی افغانها که بصورت دایمی و برنامه ریزی شده از سوی رسانه های جمعی دولتی القا می گردید، موجب می شد که تصویر مغشوشی از افاغنه در ذهن عمومی و بینش جمعی جامعه ایرانی نقش بندد. چنین برداشت و تصویری، الگوی رفتاری و نگاه فرهنگی ـ روانی جامعه ایرانی را نسبت به افاغنه تعیین می کرد و از آنجا که هر نوع تحقیر، تو هین، آزار و خشونتی نسبت به این مهاجران، پیگرد قانونی و قباحت اجتماعی ندارد، بنابراین هر نوع رفتاری را با افغانها در محیط کار، در محیط های عمومی، در محیط های آموزشی و در شهر و بازار، مجاز و مجاب می کرد.
نمونه ی این نوع بینش و رفتار را خود شخصا بارها و سالها در ایران تجربه کرده ام. در سال های دانشجویی، استادی داشتیم بنام " عجم" که مدیر بخش آسیای میانه در وزارت خارجه ایران هم، بود و دو و احد درس " اندیشه سیاسی در اسلام" را تدریس می کرد. روزی بحث " عناصر قدرت" در کلاس مطرح گردید. او با این استدلال که یکی از عناصر قدرت " تعداد جمعیت" می باشد، بحث را به اینجا کشید که تعداد جمعیت در اسلام از پایه های قدرت مسلمانان محسوب می گردد با این تفسیر که این جمعیت، جماعت " مفید" باشند نه مانند افاغنه که مردم غیر مفید و موجودات مضری هستند که جز جنگ و فقر و بی سوادی هنری ندارند و سربار و مایه ی خفت مسلمانان جهان می باشند!!
اکنون که خبر اقدام شهرداری اصفهان را می خوانم حرف آن " استاد" بیادم آمد که در مقام یک مسول سیاستگذار و در کرسی یک استاد دانشگاه چنین نگاهی را نسبت به افاغنه داشت و به دانشجویان خودش هم تکثیر می کرد و آموزش می داد، حالا شهردار اصفهان نیز مطمئنا از نظر سیاسی ـ اجرایی و از لحاظ زمینه ی عمومی و نگرش اجتماعی ـ فرهنگی مجاز و مطاع است این نگاه را به قانون در آورد و سرلوحه ی عمل و انظباط مدیریتی خویش قرار دهد!!
نویسنده: حمزه واعظی
منبع: جمهوری سکوت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر