در این وبلاگ مطالب مختلف مربوط به افغانستان در مجموع و مخصوصاً هزاره ها در سراسر جهان، سایر مطالب و یادداشت های شخصی به نشر میرسد.
سلام هزارستان چشم براه نظرات، پیشنهادات و انتقادات سازندۀ شماست، و هم چنان از قلم بدستان گرامی میخواهد که دست نوشته هایشان را برای سلام هزارستان بفرستند تا زینت بخش صفحات آن گردد.

۱۳۹۱ اردیبهشت ۴, دوشنبه

بحران های هویتی فرا راه مبارزه ( بخش چهارم )



واقعیت هم آن است که آنان ديگر «اعتبار»، «مشروعیت» و حتا بقاي خود را به ­عنوان «قوم ­محوران» تماميت­خواه، در تسلیم­ شدن و بی ­ادعایی ما نسبت به تاریخ پر از سلاطین و امپراطوری ­های مقتدر این آب و خاک، هم­چنين تمدن ­های سرشار از افتخار گذشته­ ی آن كه طي اکتشافاتِ به ­دست آمده از حفاری­ ها نشان دهنده­ ي هم ­تباري همه­ ي آن­ها با مردم هزاره مي­ باشند، نمی­بینند و بدین ­منظور با حماقت کامل جنگ «بود و نبود فلسفی ـ تاریخی» را علیه ما آغاز کرده و هرگز هم تصمیم ندارند تا آن را حتا با انصراف ما از ادعای تاریخی و وراثت تمدنی این مرز و بوم باستانی، پایان دهند...

 
تحمل شرایط ناگوار ناشی از تهاجم مداوم اندیشه­ های بحران­زایِ «حذف» و «مسخ» کننده و ویران­گر «هویت» ­ها، حتا برای مدتی نه چندان دراز هم اگر نگویم ناممکن، اما مطمئناً بسی دشوار خواهد بود، چه برسد به تداوم چنین روندی به درازایی برابر با عمر چند نسل!! که به ­راستی مقاومت ­ها و حتا «امید» های بقا را نیز درهم می­شکند و یأس ناشی از «ازلی» و «ابدی» تلقی شدن چنین سرنوشت نامیمونی، بر آنان چیره خواهد شد. این مشکلات مضاعف که بعضاً با خطور سوالاتی مانند «چرا ما نمی­توانیم کاری از پیش ببریم؟ چرا همیشه در ابتدای خط هستیم؟ »5صرفاً در ذهن و یا مطرح شدن­ شان توسط قلم و زبان ممکن می­گردند، طی تفکر درون­گرایانه ­ی انسان­های درگیر با آن، اگر پاسخ مناسب و قانع کننده ­ای نیابند نهایتاً آنان را نسبت به تمامی اندیشه­ ها و کارکردهای تاکنونی نیاکان ­شان كه روي ­هم­رفته سازنده ­ي تمدن­ ها و نهایتاً «هويت»ي مي­باشند كه به نسل امروزين ما به ارث رسيده است، بدون تردید آنان را به مرحله­ ی «شک» نسبت به میراث غنی نیاکان­شان خواهد رساند. این «شک» های کشنده و ویران کننده ­ی «هویت» و شخصیت هزاره­ ها، با مصروف شدن مغزشان با سوالات پيچيده و بي­پاسخ مربوط به «هويت»، بر میزان اضطراب، تزلزل شخصیتی و ناامنی فکری ­شان به ­طور روزافزون خواهد افزود.
در چنین شرایطی تا چه زمانی می­شود ناآگاهانه، اما با تقلید و تعصبات کور به درون حلقه­ ی قومی خزید و با غروری کاذب و خودفریبیِ ناباورانه خود را نسبت به دیگران و به ­ویژه اربابان استحاله­گر، محق، «بزرگ» و «برتر» جلوه داد و بر موقعیت و باورهاي فرهنگي آنان پوزخند زد؟ دفاع­ هایی از این قبیل که سرشار از خودفریبی و پنهان نمودن «خودکم­بینی»ها در درون است، هرچه هم سرسختانه و لجوجانه صورت بگیرند، بالأخره درهم خواهند شکست و با سخت­تر شدن شرایط زندگی در متن پروژه­ ی «استحاله ­گری»، و مآلاً رؤیایی و غيرملموس شدن مبارزات هویت­ طلبانه، حتا بخش بزرگی از «خودی»هایی را که امروزه شعار فخر نمودن به قومیت را سرمی­دهند، به ­تدریج به ترک مواضع قوم­ گرایانه، حتا انزجار از «قومیت» و گرايشاتي از اين دست، و نهایتاً دست کشیدن از تلاش در راستای «بازشناسی­هویتی» مجبور خواهند شد. چرا؟ چون کم­تر فرد و جریان هزارگی است که وظیفه و برنامه­ ی مبارزات هويتی را جدی گرفته و چنین پژوهشی تاکنون هم به ­لحاظ زمانی به­کندی پیش رفته و هم ازنظر میزان و كيفيت کاری که انجام یافته است، هرگز تکافوی نیاز نسل امروزی ما نمی­باشد.
وضعيت بن­ بست فكري ناشي از عدم درك «بحران ­هويت» حاکم بر سرنوشتش، خود زمينه­ ساز بن­بستی در عرصه­ ی مبارزات دموکراتیک مبتنی بر مطالبات سیاسی، اجتماعی و مدنی مردم ما مي­باشد. در كنار اين­ها، دل­سردي و خستگي عمومي از جنگ و رويارويي قاطع سياسي با حاكميت ­ها، فقدان مطالبات روشن، قابل لمس و مبرم مردمي، زمينه­ ي مبارزات جدي را به­ كلي از جامعه زدوده و باعث رشد و همه­ گير شدن روي­كردها و روش ­هاي مبتني بر مماشات و تسليم ­طلبيِ راست­ گرايانه گرديده است. رهبران سياسي­اي كه مولود شرايط ديروزيني كه بر «شعار» و «احساسات» صرف استوار بوده، ديگر صلاحيت اداره­ ي جامعه و مبارزات مردم را در شرايطي متفاوت از وضعيت گذشته ندارند. اين افراد با درك ناتواني خود در اداره­ ی مبارزه و نامناسب بودن جایگاه «رهبريت مردم» که هنوز در انحصارش گرفته، سعي مي­نمايند تا جامعه را به سمتي كه تنها تأمين­گر منافع شخصي خودشان باشد، بكشانند.
در دوره ­ي موجوديت اورنگ ­نشينان پير بر قدرت، مردم ما تمامی نصیحت­ های اين رهبران كلاسيك را که برای آرام ماندن و تجرید از مبارزه­ ی اصولی لازم بوده، از دل و جان پذیرفتند و هرگز صدا و فریاد جدی­ای را از خود بروز نداده و به­ مثابه­ ی به آزمون گرفتن راهی نو (پس از سال­ها مقاومت مسلحانه)، نقش خود را در تمامی پرده­ های نمایشی­ای که رهبران کلاسیک کارگردانان اصلی آن بودند، تا به­آخر انجام دادند که به تعبیر بازیگران عرصه­ ی سیاست مردم ما، مبادا حرف­ ها، کارکرد ها مطالبات سیاسی، اجتماعی و مدنی هزاره­ ها، قوم­محوران انحصارگر را ناخرسند ساخته و به بهانه ­ی اقدامات مطالب ه­خواهانه به خشم آیند و بیش از این بر آن­ها سخت بگیرند و بتازند!!!
اما با همه ­ی این نصیحت­ ها، خویشتن­داری­ ها و خودداری ­ها، هرگز تمامیت ­خواهان قوم حاکم از میزان محروم­سازی و بایکوت ما نکاستند و حتا مسلحانه بر ما تاختند و بهسود و ناهور و داي­ميرداد ما را سوزاندند و برادران و خواهران ما را چه در آن­جا و چه بر مسیر هرراهی که گیر آوردند، بی رحمانه و ناجوان ­مردانه سر بریدند. بازهم سکوت نمودیم تا به اندیشه ­ی از ما بهترانی که لمیدن­ شان بر اورنگ نرم به ­قیمت سکوت، تحمل و شکیبایی مايان در محرومیت ­ها به­ دست آمده است، ارج نهاده باشیم و بر سخنان ­شان صحه گذاریم تا مبادا بیش از دیگران، مهتران ارجمند خود ما تقبیح­ مان کنند. در این مدت از بزرگان خویش سخت حرف شنوی نمودیم تا به ­زعم آنان و طبق تحلیل­ هایی که برای ما ارائه می­دادند، به دست سفاکان حاکم نابود نشویم.
بدین ­گونه مدتی را به سرسپردگی مهتران تجارت­ پیشه ­ای گذراندیم که از سیاست، فرهنگ، آموزش و تمامی پدیده­ های اجتماعیِ دیگر، برای خودشان نان و دالر بیرون می­کشند و بساط «معامله»ی خود را زير نام مذاكره و گفتمان برسر هر معرکه و پديده­ ي اجتماعي ـ سياسی پهن می­کنند تا از آن­ها ماكزيمم بهره­ی مادی را ببرند. در این دوره مردم ما به این روند سودجویانه­ یِ رهبران کلاسیک کمک نمودند و بیش از آن­که به­فکر خود و رهایی از محرومیت و ستم و تبعیض روایافته برخود باشند، با پاسخ مثبت دادن به تقاضای پیشوايان «سیاست­سنتی» و تبعیت از روش و منش سخت محافظه­ کارانه­ ی آنان، به استحکام فضای سياسي جامعه به­ سود حاکمیت «قوم­محور» و تداوم اورنگ­نشینی پیران خود پرداختند.
پس از آن­که نصيحت­ هاي اورنگ ­نشینان پیر جز ذلت را نصيب مردم ما ننمود، از آنان به ­ستوه آمدیم و از روش و كردارشان روي گردانديم. اين ­بار به قشر تحصیل­کرده­ ای که آنان را درس ­خوانده­ و فهمیدگان خود به ­شمار آوردیم، صادقانه و شرافت­ مندانه اقتدا نمودیم و گاه بر گله­ مندی­ شان از پیشوایان پیش­کسوت­مان که راه نادرست می­پیمایند، نیز صحه گذاشتیم و از آنان خواستیم تا دست­مان گیرند و از این منجلاب بیرون­مان کشند. اما هیهات اگر این بدبخت ­های مفلوک و درحال تحصیلی که شعار «عدالت» و «حقوق بشر» سر می­دادند اما ریش خودشان گرو استادان تهدیدگرِ هزاره­ ستیز گشته بود، کاری برای ما توانسته باشند و اندکی از بدبختی­ ها و سرنوشت شومی که حکام «قوم­ محور» برای ­مان رقم زده بودند، رسته باشیم. در این مدت چیزی از آن­ ها نفهمیدیم جز اين­كه پي ­درپي از ما درخواست سکوت و حوصله و صبری مي­نمودند که از آن پيش اورنگ ­داران پیر هم همیشه ما را به آن می­خواندند. اینان همیشه از ما می­خواستند که به پاسبانی از «صلح»ی بپردازیم که هرگز از آن سودی نبرده بودیم و تأمین «امنیت» بلاد را برتر از هرچیز دیگری برای ­مان تفسیر می­نمودند، درحالی که «دیگران» ی که هرگز به آن اعتنایی نداشتند و به کشتن و سوزاندن و تاراج مردم و اموال عمومي مشغول بودند، از همه ­چیز برخوردار گشتند. آنان ما را به فراگیری درس ­های امروزین فرا خواندند و گفتند که خود را با زمان مطابقت دهیم و آموزه­های پدیده ­ی نامأنوسی به­ نام «مدرنیته» را در مغزهای­مان انبار نماییم. با آن­که چنان کردیم و گفته­ ها و توصیه ­های ­شان را موبه ­مو به ­اجرا گذاردیم، اما هیج­ کدام از این اقدامات و گرایشات نانی برای گرسنگان ما نشدند و شرافت و «کرامت» و آرامش و امنیتی را هم برای مردم ما به ارمغان نیاوردند.
اینک که دهه ­هایی چند را با به ­دست آوردن کم­ترین عایدی مشخص و روشن، به گام نهادن بر هردو راه «کلاسیک» و «مدرن» سپری نموده ­ایم، این سوال فرا راه ما قرار گرفته است که علی­رغم نتیجه نگرفتن از مبارزات چند دهه­ي گذشته و حتا نمایان شدن افق­ های تاری برای فرداهای ­مان، آیا واقعاً نیازی دیده می­شود تا هم­چنان به آن راه­ ها و روش­ های بی­ن تیجه و اسارت ­بار پای ­بند بمانیم و همچون گذشته ادامه­ ی­ شان دهیم؟ مگر ما در پیمودن راه­های نرم و ابریشمین، کوچک­ترین اهمال و تخطی­ ای نموده بودیم تا از سوی حکام قوم­ محور، خلاف روند «صلح» به ­شمار آییم و با «تحریم» و «بایکوت» نقاطي كه در آن­ ها هزاره ­ها سكونت دارند و حتا ارسال مهاجمان مسلحی بر خانه و كشت­زار مردم ما، اين­گونه شدید مورد توبیخ قرار گیریم؟
اینک و با توجه به یک دهه مهمل و خنثایی که پشت­سر نهاده ­ایم، مگر لازم دیده نمی­شود تا از این پس با تمامی اسناد و امکانات ناشناخته ­ی ذخیره شده در تاریخ این مرز و بوم و یا آثار مدفون در زیر زمین این سرزمین که همگی بر «بومی» بودن ما و خلاقیت نیاکان ما در ایجاد تمدن­ های باستانی دلالت دارند، به فکر دادخواهی از سه سده ستم و تبعیض و بایکوت و تحریف و جعل­ها و نیز آغاز تهاجم فکری بر تمامی نمادها، ساختارها، انديشه­ ها و وجوه برتری ­جويی و توسعه ­طلبی هویتی ـ سرزمینی حاکمیت ­هایی باشیم که هم مبناي تمامي ستم­ هاي روا يافته بوده و هم عامل اصلی ناهنجاری ­های سیاسی ـ اجتماعی و خشونت ­های ناشی از آن مي­باشد، و نيز باعث عقب­ ماندگی گسترده ­ي تمامیت این سرزمین به­لحاظ سياسي، اقتصادي و فرهنگي ـ علمي در مقايسه با ديگر كشورهاي جهان و به­ ويژه كشورهاي همسايه گشته است. هم­چنين، هم ازنظر تاریخی و روابط توليدي، برخلاف اکثریت جوامع بشری که در دوره­ ی بورژوازی و اندیشه­های «مدرنیته» قرار دارند، حكام قوم­محور هنوز باورمند به انديشه ­هاي قبايلي هستند كه نظام سياسي مورد نظرشان نيز دارای ساختار پیش­ سرمايه­ داریِ ضد دموکراتیکی است كه شدیداً نیازمند تغییر بنیادین در ساختار و ماهیت می­باشد و باید هم از انحصار و اختيار يك قوم بیرون کشیده شود.
تجربه­ های گذشته­ ی ما و نیز روی ­کرد­های تاکنونی توسعه ­طلبان هویتی ـ سرزمینی، روی­ هم ­رفته نشان دهنده ­ي جنگ بی­پایانی است که انحصارطلبان قدرت از حدود سه سده­ ی گذشته عليه بوميان اين سرزمين آغاز نموده و به­جای عبرت­ گیری از تاریخ و دگردیسی های اجتماعی ـ سیاسی جوامع گوناگون بشری و به­ويژه تحولات منطقه ­اي موسوم به «بهار عربي» كه به­ طور حتم دامنه­ ي آن همه­ ي حاكميت­ هاي مستبدانه را خواهد گرفت، تصمیم­شان هم­چنان بر آن است که روند استیلاگری مستبدانه را تا نابودی و تسلیمی کامل ما بومیان ستم­دیده و سرزمین غصب شده، ادامه دهند.
واقعیت هم آن است که آنان ديگر «اعتبار»، «مشروعیت» و حتا بقاي خود را به ­عنوان «قوم ­محوران» تماميت­خواه، در تسلیم­ شدن و بی ­ادعایی ما نسبت به تاریخ پر از سلاطین و امپراطوری ­های مقتدر این آب و خاک، هم­چنين تمدن ­های سرشار از افتخار گذشته­ ی آن كه طي اکتشافاتِ به ­دست آمده از حفاری­ ها نشان دهنده­ ي هم ­تباري همه­ ي آن­ها با مردم هزاره مي­ باشند، نمی­بینند و بدین ­منظور با حماقت کامل جنگ «بود و نبود فلسفی ـ تاریخی» را علیه ما آغاز کرده و هرگز هم تصمیم ندارند تا آن را حتا با انصراف ما از ادعای تاریخی و وراثت تمدنی این مرز و بوم باستانی، پایان دهند. مطمئناً آنان در صدد برپا نمودن نسل­کشی­های تازه و طرح کوچ­ های اجباری دیگری هستند که با غائله­ ی بهسود و ناهور و دای میرداد آغاز گردیده و به ­طور حتم با گسترش دادن آن ­ها به دیگر نقاط هزارستان باستان، پی­گیری خواهند شد. دلیل بزرگ توسعه ­طلبان در این خصوص، مبتنی بر این تعبیر است که حتا انصراف و عقب­نشینی هزاره ­ها از ادعاهای وراثت تمدن ­های تاریخی این سرزمین، نمی­تواند همسانی قیافه­ های آثار پدید آمده از حفاری­ ها با شکل و شمایل هزاره ­ها که برباد دهنده ­ی تمامی جعلیات و تحریفات تاکنونی آنان می­باشند، را برهم زند. یعنی حتا اگر به توسعه­طلبان تسلیم محض هم شویم، با پیدا شدن چهره­ های هم­گون ما از زیر زمین­ ها و از میان آثار تاریخی (همچون بت­های بامیان)، تمامی محاسبات و داعیه­ های وراثت تاج و تختی آنان زیر انبوهی «سوال» و «شک» قرار گرفته و اغلب به­عنوان ناقلین بیگانه و غاصبان قدرت در این سرزمین مطرح خواهند شد. این است که تصمیم نهایی فاشیزم ­قومی حاکم در مورد هزاره­ ها، با مراجعه به 13 ماده­ ی پیشنهادی کتاب «سقاوی دوم» و نیز شعار استراتژیک طالبان روشن می­گردد كه چیزی جز انتخاب «گورستان» به­مثابه­ ی جایگاهی مناسب برای این مردم، در مغز و نیز در متن برنامه ­های توسعه­طلبانه ­ی آنان، نخواهد بود.
ادامه دارد
نویسنده: کاظم وحیدی
منبع: جمهوری سکوت

بحران های هویتی فرا راه مبارزه ( بخش اول )


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر