در این وبلاگ مطالب مختلف مربوط به افغانستان در مجموع و مخصوصاً هزاره ها در سراسر جهان، سایر مطالب و یادداشت های شخصی به نشر میرسد.
سلام هزارستان چشم براه نظرات، پیشنهادات و انتقادات سازندۀ شماست، و هم چنان از قلم بدستان گرامی میخواهد که دست نوشته هایشان را برای سلام هزارستان بفرستند تا زینت بخش صفحات آن گردد.

۱۳۹۱ اردیبهشت ۲, شنبه

ویدیویی از دویش، به یاد چهره های ماندگار



بهار بود هنوز بوی سبزه زار بهاری درکوچه های کابل می پیچید اول صیح بود که از اتاق بر امدم خورشید آرام آرام از پشت کوه ها بالا می آمد و کابل مجروح را  نورافشانی می کرد. هوا روشن بود قله ها درپرتو زرین  آفتاب چشم ها را به خود میخ کوب می ساخت، از اتش انفجارخبری نبود و آسمان سرک دارلا امان دردود چای صبح غبارزا بود اما از ابر،انفجارودود باروت خبری نبود. نسیم صبحگاهی شاخچه های گل و تن مسافرراه را نوازش می کرد. آن صبح جمعه مقصد ام سازمان تربیت بدنی وحدت  بود دران روز تربیت بدنی به ریا ست محمد افضل عزیزی  برنامه ورزش صبح گاهی را به مقصد هوتل ظلمو تدا رک دیده بود...

سید علی علوی ، جواد ضحاک  و موسی هزاره 
 وقتی من به مقر تبربیت بدنی رسیدم ساعت 5  صبح بود و جنتری بیستم جوزای سال  1372  را نشان
میداد. ورزش کا ران در سه راهی الودین ، در دل سرک استاده بودند طنین آهنگ ورزش به فضا می پیچید و دست اندر کا ران  دویش  توضیحات لازم را به ورزش کا ران بیان می کردند. مصافت  دویش از مقابل ریاست تربیت بدنی  تا هوتل ظلمو تعین شده بود ، وقتی شرایط  ومسیر دویش گفته شد  ثانیه های  فرمان آماده باش به چرخش افتاد ؛ پایان موعود به  ثانیه های اخر رسید که حرکت باشلیک گلوله آغازشد. 
در مسابقه، ورزش کا ران مختلف از تربیت بدنی  تا افراد علاقه مند به ورزش شرکت کرده بودند. عزیزی رییس  تربیت بدنی؛  در میان داوطلبان قهرمانی دویش مصاف میداد. دویش صبح گاهی در فضای جنگی وآتش مرمی های کور،بسیا جالب بود وشعارصلح، امنیت ویک رنگی را دردل سرک  با گام  ورزش حک می کرد . داستان قهرمانی آن دویش، اینکه کی اول شد و چه کسانی از آن جمع در دل سرک دویدند و قهرمانان  دویش با گل های  تقدیرکجا سعی زندگی می کنند، به وقت دیگر وفرصت دیگر باشد.
 اما در این ویدیوی  کوتا از میان آن جمع بزرگ؛  شما سه چهره ماند گار را مشاهده می کنید که  اکنون هیچ کدام شان دیگر درمیان ما نیستن ولی درتصویر، حضورگرم وقدم پراز نشاط دارد  ودرعرصه زندگی به امید تحقق عدالت گام می زند وقلب پراز شهامت  وبا درک شان جاویدانه می طپد . این سه چهره در محوربابه هریکی درصفحه ای خود حضورو زندگی پراز خبر دارد، در دل مزرعه آگاهی می جوشد و  در وادی عدالت در سیلان است . گرچه آن  سرخ جا مگان امروز رفته اند وما را به حسرت دیدارمانده است  اما قامت رسا اندیشه  سبزشان  دربستر تاریخ مبارزه برای عدالت وایجاد جامعه انسانی  زنده و پویاست.
اینک مختصر تصویری که از آن عزیزان شاهد وآن روز دویش  دارم به یاد؛ سه چهره ماندگار، تقدیم خوانندگان وبینندگان لحظه ها می نمایم . بدان امید که یاد وخاطره فرزانگان در بستر تاریخ  چون شمع فروزان راه گشا باشد.

اما یا د یاران : 
اولین چهره ماندگار: " سید علی علوی"  است او یاور بابه بود که تا آخرین دم  صا دقانه با بابه ماند در هیچ عرصه ای بابه را تنها نگذاشت ازافشارتا پل سوخته و ازکارته سه تا اسارت ازشهادت تا خا ک سپاری از غزنی تا بلخ با "بابه " ودر کنار بابه استاد و از اسارت تا  مرگ مظلومانه اش  با رهبر عدالت خواهی کشوربود واستاد ه جان داد وانیک با  شکوه مندی در کناربابه ارمیده است .
 شناخت و زمان آشنای ام با سید علی از  بهار 1371 درکابل است اولین دیدارام در افشار بود نگاه اش تیزو دقیق بود بشتر مرد عمل بود کم سخن می گفت وبا هوشمندی کار می کرد با زوی مهم اجرایی امورخانه بابه بود. بانگاه آشنا لبخند ملیح بر لبانش گل می کرد. بعد از فاجعه افشار درپل سوخته در صفه وحجره مدرسه  همسایه بودیم . در آن سه سال شاهد  تلاش شبانه روزی و یاوری اش؛ در کنار بابه بودم.از شدت کار، آما تور روز های دوربین نبود از این روجایش درچنان جاها وعرصه های تصویر خالی است.سید علی را بعد ازاسارت وشهادت مظلومانه اش بود که  در یکه ولنگ همرا ه با پیکرپاک بابه در شانه های مردم با چشمان پراز اشک  دیدم. و  اخرین بار دیدار،  با ا ن شهید فرزانه 7.1.1374 در مزار بود  وبا اندوه  با قرق غرقه در خون ورخ گلگونش وداع کردم . پیکرآن شاهد بعد ا زتشیع وادای فرایز با شکوه مندی تام با،  بابه و درمسیر و کناربا بابه  د رآرام گاه ابدی به خاک سپرده شد .یادش گرامی و خاطره اش جاویدان باد
دومین چهره ماند گار"جواد ضحاک" است جواد بازتاب صدای فرمان بابه در تمام  عرصه های مقاومت عدالت خواهی در کنار بابه بود .جواد صدای مهم ارتباط به  داخل ، خارج  وفرمان رادیوی از خانه  بابه  در جبهات بود،  براستی که جواد آن  کوه غرور، استقامت و شکوه صبربود  در خوشی ودشواری  روزهای سرنوشت چهره راز داربی تکلم وتکلف بود. جواد تنها در مدت اسارت  اش از افشار، در دره های پغمان بود که از کنار بابه وانجام وظایف  دورماند.دران سه سال  تا اخرین لحظه ها با بابه بود و در غروب  خونین غرب کابل  امانت دار امانت های بابه به سوی خارج شد.  در مزار امد ؛ روز وداع بر بالین بابه استاد و آخرین  دیداربا گلوی شکافته  بابه در مزاروداع کرد . گویا انجا بود که  پیمان ادامه راه  ورفتن بابابه گونه با خود ومردم بست.
رییس شورای ولایتی با میان را،  در بهار 1371 در افشار اشنا شدم چهره خندان  بر خورد نیکواش در دهلیز علوم اجتماعی واتاق مخابره نظرونگاه ام مجذوب ان برخورد بی ریا اش شد و با قصه  عکاسی و فیلم برداری وشوق ذوق به عالم عکس وفیلم  وهر گوشه ای از روز گار تداوم یافت .بعد از افشار در فقدان نگاهش مغموم ومحضون بودم بعد ها دریک اتفاق غیر مترقبه  بار دیگر چشمانم در آن کوه غرور استقامت نا با ورانه  گرم شد که تازه به  کارته سه رسیده بود و خانه بابه را می جست ا و پس از سه ماه  با فرار قهرمانانه اش خودرا به کارته سه رسانده بود.در پای قصه هایش پس ازشهادت بابه  نشستم از سه روز مقاومت جا نانه ونا مردی های نا مردان گفت .در یکه ولنگ با میان امد مجروح شد  با بالین سر وبدن غرقه درخونش در بستر شفاخنه استادم.
 آشنایی ام با جواد از کا بل اغاز شد در با میان، مزار، در سفرهای داخل خارج ، وآسمان ابری با میان درفراز کوه با با  وتا اخرین دیدارما  در تهران در کا نون پژوهشی کابل با دوستی  تدا وم یافت اخرین سلام و درود دوستی ما در فضای مجازی فیس بوک  بود که با وکیل و رییس شورای ولایتی بامیان داشتم. خبر اسارت وشهادت اش نا بهنگام تکاندهنده ، نا با ورانه و نا گوار بود.  فقدان آن فرزانه  ضایعه جبران نا پذیر برای دوستان و مردم محروم وجبهه عدالت خواهی کشوراست. اری ؛ جواد تا اخرین دم با بابه  ماند وبا آرمان بابه زیست و تروریستان همانند بابه  ضحاک را به اسارت گرفتند  وکشتن. یاد وصدای آن مرد روزگار  ما نگارو جا ویدان باد.
سومین چهره ماندگار" موسی هزاره "است جوان سر شار وبا احساس مردم ما است که از سنگر تحصیل به جبهه مقاومت  وسنگر عدالت خواهی پیوست و با حضور وتلاش آگاهانه ای خود  در کنار مردم بود . موسی جوان  با درک  ومحصل آگاه بود و به فردای مردم وتاریخ اسارت بار مردم خود می اندی شید . آن شهید فرزانه تا  اخرین دم در راه تحقق عدالت رزمید . او در صدا قت و تیز هوشی خویش بود که  در حلقه محا فظین بابه پیوست وتا اخرین دم  یک روزاز مردم و جبهه مردم دورنبود.درخط دفاع ازحریم  مردم جاویدانه شد.
 شناخت ام با موسی از لیلیه و دانشگاه کابل شروع شد؛  اورا در روز های بهار 1371 در دانشگاه دیدم او، در سنگر تحصیل بود وقتی جنگ شدت گرفت خود در سنگر رفت به دفاع از مردم اتفنگ گرفت . هنوز چهره گرم وخندان اورا در اتاق سرد وخالی لیلیه به یاد دارم و قدم های استواراش درسنگر نبرد پیش چشمانم جلوه می کند . کام های استواروبا شکوه موسی  در کوچه های کا بل دانشگاه و  دورخانه بابه زنده و ماندگار است . یاد وخاطر آن محصل فرزانه ، جوان آگاه  و مردم دوست گرامی باد.



نصرالله پیک
منبع: لحظه ها

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر