در این وبلاگ مطالب مختلف مربوط به افغانستان در مجموع و مخصوصاً هزاره ها در سراسر جهان، سایر مطالب و یادداشت های شخصی به نشر میرسد.
سلام هزارستان چشم براه نظرات، پیشنهادات و انتقادات سازندۀ شماست، و هم چنان از قلم بدستان گرامی میخواهد که دست نوشته هایشان را برای سلام هزارستان بفرستند تا زینت بخش صفحات آن گردد.

۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۲, سه‌شنبه

بحران های هویتی فرا راه مبارزه ( بخش پنجم )



می­خواهم این را بگویم که توسعه­ طلبان هویتی ـ سرزمینی حاکم طی حدود سه سده­ ی اخیر از تاریخ کشور، بر هزاره چنان ستمی روا داشته­اند که بخش کوچک باقی ­مانده از سرزمين­ شان را به قطعه خاكي نفرين شده تبديل نموده و خود این سرفرازان تاریخ و تمدن ­سازان افتخار آفرین این مرز و بوم را كه هميشه مايه­ ي فخر و «اعتبار» تاريخي كشور بوده ­اند، اینک به مرحله ­اي از تحقير و توهين رسانيده ­اند كه حتا هزاره بودن ­شان را ننگ و شرم و ذلت می­پندارند و زیستن در هزارستان کوهستانی و یخ­ بندان را نيز به خاطر یورش همه ­ساله بر کشت­زار و کاشانه­ ی مردم و نیز نا امن ساختن راه ­های رفت و آمدشان، ناممكن ساخته ­اند...


این مکانیزمی روشن از سیر برخورد و رویارویی با «فاشیزم­قومی» حاکم است. وقتی با این پدیده­ ی ضدبشر و هزاره­ ستیز پنجه در پنجه می­شویم و این توسعه­ طلبان هویتی ـ سرزمینی را در تنگنا قرار می­دهیم، نقاب از چهره­ ی آنان کنده می­شود و ماهیت و چهره­ ی واقعی ­شان برملا می­گردد. نخست به­ خشم می ­آیند و با و اکنشی افسار گسیخته ماهیت خشن و سرکوب ­گرانه­ ی خود را عیان می­سازند. در چنین مرحله ­ای است که سود خود را از آغاز نمودن مبارزه ­ای رویاروی با چنین دشمنی می­بریم و به مشروعیت نظام تمامیت ­خواه و قوم ­محوری که با پوشش­ های متنوع «دموکراسی»، «حقوق بشر» و پشتیبانی­ های بین­المللی آن را محکم لاپوشانی نموده و حتا با این روی­کردهای عوام­ فریبانه بخش تحصیل­کرده­ی ما را جداً مخ­زنی کرده، ضربه­ی لازم را وارد می­نماییم و او را به­ سوی شمایل و ماهیت واقعی­اش یعنی نیروی قبیله ­ای پیش­مدرنی که جز حاکمیت خود و اندیشه ­اش را نمی­پذیرد، سوق می­دهیم. درچنین وضعیتی، فاشیزم قومی حاکم به­خود می ­آید و از زیر سوال رفتن ماهیتش نگران می­شود و با تغییرات تاکتیکی تلاش می­نماید تا دوباره برایش «اعتبار» کسب نماید. بار دیگر رفتارش پیچیده می­شود و ماهیت اصلی ­اش زیر انبوه امتیازدهی ­های موقت و مقطعی پنهان می­گردد. افراد دودله و مرددی که طی موج حق­طلبی گسترده ­ی مردم، با مشکلات زیادی به­میدان مبارزه کشیده شده و لنگان ­لنگان و سرسنگین با ما راه آمده بودند، باز نق زدن­ها را ازسر می­گیرند که دوره ­ی خشونت به­پایان رسیده و فاشیزم­قومی از مواضعش عقب نشسته است، پس باید به مواضع «صلح­گرایانه» روی آورد، درست مانند دوره ­ای که در آن قرار داریم.
با روی­کرد تازه­ ی ما و علم شدن افراد مذبذب در برابر ما، فاشیزمی که سخت از نفس و نا افتاده بود بار دیگر فرصت سازمان­ دهی و تجدید قوا می­یابد. این بار نیروی تازه ­ای در متن مقاومت می­یابند که سخت تشنه­ ی یک نگاه پرملاطفت قرت­مندان است. به آنان روی خوش نشان می­دهند و با وعده­ ی این­که باید نیروهای «صلح­طلب» را در قدرت سهیم نمود، آنان را در برابر مبارزینی که هنوز مطالبات مشخصی را روی دست دارند، قرار می­دهند. زمانی­که توسعه­ طلبان هویتی ـ سرزمینی با اجرای این برنامه­ ها به اقتدار لازم رسید، وارد مرحله­ ی انتقام­گیری شده و برای همین­منظور وضعیت را ظاهراً ناامن می­سازد و طی آن تمامی نخبگان و کدرهای مبارز را ترور می­نماید و با پرونده ­سازی ­های پلید، بخش دیگری از نخبگان سیاسی را بدنام نموده و به حاشیه می­راند. دولت زیرفرمان فاشیزم قومی بار دیگر سپاهی را که آن را بی­ارتباط با خودش تلقی می­نماید (مانند کوچی­ها) برای سرکوب و نیز تصرف سرزمین­های تازه­ ی هزاره­ ها گسیل می­دارد.
این مرحله از مبارزه درس تازه­ ای را فرا راه مردم قرار می­دهد که هرگاه فاشیزم را در تنگنا قرار دادیم، در واقع هم فرصت بازسازی نیروهایش را از او گرفته ­ایم و هم از استحاله شدن نیروهای دودله­ی ما جلوگیری خواهیم کرد که دقیقاً در چنین وضعیتی با شلیک تیرخلاص، باید نظام سیاسی فاشیزم قومی را برای همیشه از میان برداشت. اما همیشه بهایی را که برای این تجارب می­پردازیم، متأسفانه بسیار گزاف و سرسام ­آور هستند و بدتر از آن، برباد رفتن بهای بزرگی که مردم و مبارزان برای آزادگی پرداخته­اند، می­باشد که به­خاطر سلطه­ی اندیشه ­های محافظه­ کارانه و میان ­بازانه بر مغز مدعیان روشنفکری صورت گرفته و طی آن جامعه­ی و موقعیت سیاسی مردم ما چندگام عقب­تر از گذشته خواهد رفت و دست فاشیزم بسیار بالاتر از مردم و آزادی­ خواهان قرار خواهد گرفت.
بنابراین راه ­های مماشات و مغازله ­ی سیاسی با سردمداران چنین نظامی که اینک به­مراتب بیش از گذشته اهرم­ های «قدرت» را در انحصار کامل خود قرار داده و شرایط را حتا برای زندگی عادی هزاره­ ها سخت تنگ نموده ­اند، به­ پایان راه خود رسیده و روش ­های ملایمت در برابر ستم­منشان تبعیض­گرای حاکم و تمکین به شرایط ناگوار کنونی که پيامد تحقق یافتن توصیه­های تسليم ­طلبانه­ي رهبران کلاسیک و نیز روش ­های پیشنهادی «مدرن­گرایان» تحصیل­کرده ­ی ما که بیش از هرچیزی در جستجوی قرار دادن خودشان در یکی از مدارهای قدرت بوده و هستند (گرچه کوچک­ترین تغییری در وضعیت نکبت­بار ما پدید نیاورد)، دیگر به بن­بست کامل رسیده است. بنابراین توقع مدارا، نرم­خویی و درخواست توقف پروژه­ های «استحاله ­گری» و «بایکوت» و حتا یورش مسلحانه بر خانه و کاشانه­ ی ما در هزارستان باستان، امری بیهوده و دور از منطق خواهد بود. آن­هم از دشمنی که در مقایسه با وضعیت بسیار بد هزاره­ ها، اينك در موقعیت بسیار بالای سیاسی ـ نظامی و اقتصادی قرار گرفته و اين امر آنان را براي تهاجم و سركوب­ هاي بعدي بر هزاره­ ها مهياتر ساخته است. به ­ویژه زمانی که این راز بزرگ افشا گردد که، سرفصل نوین میهنی که طی آن همگان به «صلح» و «امنیت» فراخوانده می­شوند، برای جریان توسعه ­طلب و تمامیت­ خواهِ قوم­ محور چیزی جز «آتش­بس»ی برای تجدید قوا نبوده است.
تجربه­ های تاکنونی آشکار نموده است که ما هرچه به فقر و بی­مکتبی و بی­برقی و بی­ راه و جاده و ناامنی­های تحمیل شده و گسیل یافته از دیگر مناطق به سرزمین ما، تن دادیم تا شاید از شدت قساوت حکام قوم­محور بر هزاره ­ها و ریخته شدن خون ­های مردم ما توسط آنان کاسته شود، و یا با سکوت خود در مقابل نمایندگان خودمان که با پیش گرفتن راه و روش «امتیازدهی» محض و همیشگی به امتیازطلبان سیرناشدنیِ حکام قوم­ محوري که نتیجه ­اش برباد رفتن همه­ ی توقعات و مطالبات برحق ما بود، هم­چنین لب فروبستن تأییدگرانه در برابر «تسلیم ­طلبان» خودمان که شاید به نرم شدن «دل» قوم حاکم بينجامد، و نیز تن دادن به سکوت و چشم ­پوشی از تمامی مطالبات تاریخی ­مان به­ منظور بی ­تفاوت نمودن مقتدران حاکم حتا در برابر روند زندگی عادی ما، متأسفانه نه ­تنها به هیچ نتیجه­ ی مشخصی نرسیدیم که چنین روی­کردی دشمن تمامیت­خواه و انحصارطلب را بسی هارتر و جری­تر از گذشته نموده و فکر ضعیف بودن ما بر مغزشان نقش بسته است.
اینک و با توجه به یک دهه روی­کرد و کارکردی که تنها خوشایند محافظه­ کارترین و سودجوترین عناصري از ميان مردم ما بوده و تا امروز با فراخوان­ های­ شان ما را به ­دنبال خود کشانیده و اوضاع را چنان مطابق میل انحصارطلبان قوم­ محور ساخته ­اند که آنان را روز به روز فربه­ تر نموده ­اند، باید راه دیگری پیش گیریم و از رهگذر کنونی که جز به پرتگاه نابودی و سقوط دگرباره ­ی «شرافت» و «انسانیت» ما منتهی خواهد شد، خود را کنار کشیم. هم­ چنین پس از تلفات سنگین و عقب­ ماندگی­ های غیر قابل جبران دهه­ ی اخیر ناشی از اشتباهات بزرگ مدعیان رهبری، اینک در جبهه­ ی درونی باید این حق را داشته باشیم تا به راه ­های تسلیم­طلبانه­ی تاکنونیِ «اورنگ­پرستان پیر» و تحصیل­کردگان جستجوگر «رهایی فردی» که سخت محافظه­ کار گشته ­اند، «شک» کنیم و آن را مورد بازبینی مجدد قرار دهیم و چنان­که سراسر دهه­ ی اخیر را با حرف ­شنوی مریدانه از آنان تبعیت نموده ­ایم، اینک اجازه داشته باشیم تا راه دیگری را برای رقم زدن دیگر گونه­ ی سرنوشت خود به ­آزمون گیریم.
وقتی که ما به روش­ های مماشات و خوش­خدمتی­ های شما به اربابان قدرت اجازه دادیم تا به اجرا درآیند و خود نیز گام به گام و تا به­آخر رهی را پیمودیم که از آغاز هیچ باوری به آن نداشتیم. اما برای حفظ حرمت رهبران پیر گذشته و دادن فرصت کافی برای آنان، با آن­که می­دانستیم چنین راهی تنها نعمت­ های بی­شماری را برای «اورنگ­ نشینان پیر» به ­همراه داشته و مردم ما هیچ نتیجه ­ی مثبتی از آن نخواهد گرفت، ده سال بی­ثمر و سرشار قحطی را با آنان سپری نمودیم. این است که از این پس باید راه­های تهاجمی پر از مطالبات اساسی، حق­خواهی و نیز افشای دسایس و برملا­سازی تحریفات و واقعیت ­های تاریخی و ماهیت هژمون­ طلبانه­ ی حاکمیت­ های برتری­جوی قومی را روی دست گیریم، مگر این­که ثابت شود که پیمایش تاکنونی راه پیشوایان ما همگی وحی منزل بوده و تغییر دادن آن­ها بدعتی نابخشودنی خواهد بود.
زمانی که به بازدهی راه و روش دهه­ ی اخیر نظری می­اندازیم، مصمم می­گردیم که دیگر نباید به دوره ­هایی چون ده سال اخیر که سردم­داران حاکیت قومی با سخن گفتن از آن­ها کوه­ هایی از امید فریبنده را نوید می­دادند، دل ببندیم و با هدر دادن «انرژی» و «زمان» بازگشت ناپذیر، هم­چنان بیهوده منتظر ثمرات تلخی بنشینیم که تداعی­گر همان مثل... قوچ­ قار در ضرب­المثل­ های هزارگی است. چراکه از این پس و با تجاربی که به دست آورده ­­ایم، مطمئن هستیم این ترفندها جز ربودن «عامل» زمان از دست ما و نیز به هرز کشیدن «انرژی» و پتانسیل مردم ما، کارایی و مصرف دیگری نداشته­اند. سرفصل دموکراسی، حقوق بشر، حاکمیت قانون و... درواقع جز کشاندن ما به جستجوی مشتی «و هم» نخواهد بود که اینک پشتاره ­های عظیمی از چنین تجاربی را در کوله­ بار مبارزاتی خود انباشته داریم. به­ راستی دیگر چه ضمانتی برای صحت قول و عمل حکام کنونی وجود دارد، آناني که تمامی «اعتبار» و «حیثیت» خود را با وعده ­های دروغین و نیز ارتكاب به جنایت­های فجيعی چون تسلیح و سامان­­بخشی به کوچی­نماها و طالبان به­ مثابه ­ی اهرم­هاي فشار همیشگی عليه بوميان اين سرزمين، و نیز اجرای ماده ­وار مانفیست «توتالیتاریزم قومیِ» مندرج در كتاب سقاوي دوم، مدت­ها است که به حراج گذاشته شده­اند؟
باید دقت نمود که جریان محافظه­ کار و تسلیم­ طلب را نباید در «پیران اورنگ ­پرست» و یا تحصیل­ کردگان جویای اندکی قدرت خلاصه نمود، بلكه باید افق دید خود را گسترش داد و فراتر از محدوده­ ي رهبران كلاسيك و نهادهاي پيراموني ­شان، بسیاری از مدعیان روشنفکری و مبارزه برای مردم را نیز شامل جريانات محافظه­ كار و تسليم­ طلب نمود و به بررسی دقيق آن­ها نشست. مثلاً در این میان کسانی از میان مردم ما كه «قانون اساسی» را به­ عنوان سندي جهت ضمانت و نیز اعتبار و مشروعیت بخشيدن به حاکمیت تمامیت­خواهِ قوم­محور ارائه می­نمایند، دقيقاً در سمت و سوي تحكيم پايه­ هاي نظام موجود تلاش مي­كنند، گرچه داعیه­ ی روشنفکری هم داشته باشند. مگر می­شود به داشتن قانونی دل خوش کرد که در موجودیت چنین رییس جمهوری كه با پروازهای فراقانونی­ اش دیگر نه بقایش از تجاوزها مصئون خواهد بود و نه ضمانتی برای اجرایش وجود دارد؟ مگر می­توان از جان و مال مردم با «حقوق بشر» ابزاری ­ای پاس­داری نمود که در بمباردمان یاغیان و آدم­کشان قبایلی (طالبان) بسی فریادها برمی­آورد و نهادهای حقوق بشر و دولت قوم­محورِ هم­تبار و برادر خوانده­ ی­شان را نیز سخت مي­آشوباند، اما چنين قانوني و نيز نهادهاي حقوق بشري­شان در مورد کشتار افراد غیرمسلح و بی ­گناهی که با بمب گذاری ­های همان هم­تبارها و برادران ناراضي­شان در هر کوی و برزن هميشه به كشتارهاي بزرگ زنان و كودكان غيرنظامي منجر مي­گردد، و یا هنگام تهاجم بر ملک و کاشانه ­ی مردم در بهسود و ناهور و قره باغ و... نه­ تنها همه­ ی این قوانین و نهادها کر و کور و لال می­شوند که اغلب از مردم بی­دفاع طلب­کار نیز بوده و برای حمایت از قاتلان و متجاوزان صدها دلیل در چانته دارند؟
بنابراین، به کسانی که به­ خاطر استیلاگری قومی­ شان هرگز فراتر از منافع قبیله­ی خود نمی­اندیشند و شایدهم «دیگران» را انسان ­های سزاوار خدمت نمی­پندارند، یا اساساً عقل­شان به ­خاطر زیستن در محیط و جوامع بسته به آن­جا قد نمی­دهد که بنی آدم اعضای یک­دیگرند، بیش از این نباید اعتماد نمود و به ­انتظار واهي جهت شكل گرفتن تحول و بهبود وضعیت و موقعیت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و... مردم ما، آن­هم از راه دریوزگی و صدقه گرفتن امتیازات و امکانات از چنین حاکمیتی نشست. از این پس باید این را در دل و مغز خود جا دهیم که اگر تحولی هم در راه باشد، مسلماً هماني است كه با دستان خودمان شکل خواهد گرفت و نه دستان خون ­آلود و مغزهای کور و پر از تعصب و کینه­ی حکام قوم­ محور و تمامیت­ خواه.
می­خواهم این را بگویم که توسعه­ طلبان هویتی ـ سرزمینی حاکم طی حدود سه سده­ ی اخیر از تاریخ کشور، بر هزاره چنان ستمی روا داشته ­اند که بخش کوچک باقی­ مانده از سرزمين­ شان را به قطعه خاكي نفرين شده تبديل نموده و خود این سرفرازان تاریخ و تمدن­ سازان افتخار آفرین این مرز و بوم را كه هميشه مايه­ ي فخر و «اعتبار» تاريخي كشور بوده ­اند، اینک به مرحله­ اي از تحقير و توهين رسانيده ­اند كه حتا هزاره بودن ­شان را ننگ و شرم و ذلت می­پندارند و زیستن در هزارستان کوهستانی و یخ­بندان را نيز به خاطر یورش همه­ساله بر کشت­زار و کاشانه ­ی مردم و نیز ناامن ساختن راه ­های رفت و آمدشان، ناممكن ساخته ­اند. «سرزمین» و «هویتی» که پس از فشارهای شدید تاریخی یورش­گران بیگانه­پرست، اینک مردم ما را در شرایطِ گریزِ ناگزيرانه از سرزمین­ های نیاکانی­ شان قرار داده ­اند تا همین 20 درصد باقی مانده از سرزمین هزاره را نیز به­ تصاحب خود در آورند.
نویسنده: کاظم وحیدی
منبع: جمهوری سکوت

بحران های هویتی فرا راه مبارزه ( بخش اول )

بحران های هویتی فرا راه مبارزه ( بخش چهارم )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر