پُفی درین میان مناسب ترین رقص و در عین حال قوی ترین زبان میتافور وجدان نا آرام و در بند دخترکان هزاره ی ظهور کرده که از یکسو توسط امیران به بردگی فروخته شده و از سوی دیگر، الهیات رسمی حتی بیرون زدن پیچه های شان را جرم نا بخشودنی انگاشته...
منبع: افشارعلی عارفیپُفی1، نام آشنای است برای پیران مردم هزاره. برای پدران و مادران ما که دست های پینه پینه، صورت های چروکیده و قدهای کوتوله ی شان روایت گر سیاه ترین صفحه ی تاریخ است. روایت گر سالیان دراز نابرابری، اختناق، قتل عام ها و انواع هرج و مرج های اجتماعی. پُفی اما نامی است فراموش شده برای نسل نوی که خود بر مصیبت بودای شان گریسته اند.هرچند وجدان آشفته ی جامعه ی که از یکسو خاطره ی تراژیک مرگ شیرین اش را در خاطر دارد و از سوی افق نقره گون بامیانش از خاکستر استخوان های «بودا» تار است، به دالان مرگ و شکست ی میماند اما داستان به هیچ وجه تمام نشده ، روح سرکش و نافرمان این جامعه همه وقت در تکاپوی خلاقه ی کاستن از رنج و درماندگی و یا حد اقل تکثیر این زندگی از دست رفته در قالب هنر بوده است.پُفی درین میان مناسب ترین رقص و در عین حال قوی ترین زبان میتافور وجدان نا آرام و در بند دخترکان هزاره ی ظهور کرده که از یکسو توسط امیران به بردگی فروخته شده و از سوی دیگر، الهیات رسمی حتی بیرون زدن پیچه های شان را جرم نا بخشودنی انگاشته. پُفی با انتخاب زبان خاص خودش که همان غمبور زدن به کمک لبها و هوای شُش است بدون کمک ضرب آهنگ و صدا توانسته این عصر را به زبان بسته روایت کند، عصر سرکوب دینی و بیداد اجتماعی.اگر رقص را نه تنها نمایش حرکت های موزون و زیبا بنگریم و آنرا از تفسیر دینی و میتولوژیک اش که تعریف سمبولیک از رقص بدست میدهد خارج کنیم، به روایت هنر هندو که «رقص شیوا» را نشانه ی حرکت موزون عالم هستی دانسته و معنی آنرا تا حرکت سیارات و ستارگان تعمیم داده است، پُفی، با همان اجرای کلاسیک اش که با چرخ زدن های دختران نوجوان، بالا و پایین حرکت دادن دستمالهای رنگارنگ و غمبور زدن ها همراه است، زبانی اعتراض را تداعی می کند که بازگوی فجایع ناگفته و مکتومی سالیان سیاه است، سالیان تلخ زندگی هزاره ها تحت سلطه ی دو دیو حکومت و ملای مسجد.پُفی هرچند از نظر فورم و نحوه ی اجرا خیلی ساده به نظر می رسد اما هرگاه به واقعیت های اجتماعی هول انگیز و فاجعه آمیز هزاره ها، محرومیت ها و تلاش الاهیات حاکم برای زوال هنر در کل و به حاشیه راندن مطلق زن از حوزه ی هنر به شکل خاص آن ، همچنان پیوند تقریبا گسست ناپذیری هنر با مسائیل ازین دست در زندگی آدمی توجه کنیم، پُفی را می توانیم مجموعه ی از حرکات موزون و زیبای عصیانگرانی بدانیم که به رغم تاکید محافظه کارانه ی اربابان دین، تمام این دردها را در گلوی خفه ی شان فریاد می کشند ، به این حوزه ی ممنوعه ی وارد شده و می کوشند کالبد بیجان هنر را از بند این هیولا نجات دهند.سالیان نه چند دور و قبل از گسترش زبان نوشتاری در هزاره جات دخترکان جوان که بعضی های شان به زنان سالخورده ی امروز تبدیل شده اند و چیزی جز عقده ی تلنبار شده ی گذشته را ندارند برای بیان احساسات سرکش و تمایلات غریضی شان پُفی را برگزیده، خاموشی محض زمان را شکسته و با اجرای حرکات ظریف بدنی قرارداد های مرسوم را درهم شکستند. شاید به گفته ی سارتر سرنوشت آدمی همین است، پناه آوردن به گوشه دنج بنام آزادی و فرار از تاخت و تاز دنیای خارج و همه فشارها آن.پُفی که به صورت انفرادی و جمعی اجرا می شد و با جنبش های اکرباتیک، حرکات ظریف دست، پا و کمر همراه بود، در همان سیاه خانه ها و طوی خانه های قدیم جاغوری و مناطق از هزاره جات که در آن مرسوم بود دفن و گور شد و هیچگاه فرصت همتایان اتن و دیگر رقص های محلی افغانستان را برای رشد نداشت. با این حال نمی شود آنرا از یاد برد. نمی شود روی گذشته ها مان سرپوش مانده و ساده از کنار آن رد شد. همانطوریکه نمی شود چهل دختران را از یاد برد و شیرین را خاطره های مان کنار گذاشت. زیرا اینها متیفهای قهرمانی و روحیات ایلی جامعه ماست که می شود برآن بالید.شناخت رقص برای شناخت نحوه ی زندگی هر مردم ، باورها و شرایط فرهنگی زمان آنان حایز اهمیت است، زیرا رقص بستگی به خصوصیات وشرایط منطقه ی داشته و فرم های آن حتی نظر به جغرافیا و فولکور مردم تغییر می کند. مثلا رقص مناطق سردسیر شامل حرکت های تند و قوی بوده در حالیکه رقص مردم مناطق گرم سیر شامل حرکت های نرم، روان و سلیس میباشد. بنابرین شناخت دقیق پُفی که در حد یک تحقیق کاملا مستقل می باشد قطعا به شناخت مردم هزاره کمک خواهد کرد.
1- پُفی یا غمبور رقص فولکوریک هزاره ها که در مناطق مرکزی افغانستان مروج است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر