در این وبلاگ مطالب مختلف مربوط به افغانستان در مجموع و مخصوصاً هزاره ها در سراسر جهان، سایر مطالب و یادداشت های شخصی به نشر میرسد.
سلام هزارستان چشم براه نظرات، پیشنهادات و انتقادات سازندۀ شماست، و هم چنان از قلم بدستان گرامی میخواهد که دست نوشته هایشان را برای سلام هزارستان بفرستند تا زینت بخش صفحات آن گردد.

۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۳, شنبه

بحران های هویتی فرا راه مبارزه ( بخش بخش ششم )



اگر هزاره ­ها در طول ­تاريخ براي «آزادي» و «آزادگي» خود و سرزمین باستانی­شان خون داده ­اند، نه­ تنها همه­ چيز به حساب «ديگران» ريخته شده و آنان از سودش به مقام و منالي رسيده ­اند، که همين سوابق مبارزاتي و حس آزادگي هزاره­ها، خود عامل اصلي نکوهش­شان توسط حکام «تمامیت خواه» و «سلطه ­گرقومی» شده است...

اينك  با شكل گرفتن وضعيتي كه به تخليه­ ي روز افزون هزارستان باستان از ساكنانش منجر گشته است، اين سوال تاريخي و بزرگ فراروي هر هزاره قرار گرفته كه اگر بگریزیم، واقعاً به کجا ­رویم؟ مگر به ­لحاظ جغرافیایی جای دیگری وجود دارد تا به قصد آن­جا، سرزمین کنونی خود را رها سازیم؟ ديگر اين­كه براي هر هزاره­ ي آزاده روشن گشته است كه «جا» ي درنظر گرفته شده براي مردم ما، همان گورستاني است كه بارها شعارش را داده­ اند. مردم ما مي­دانند و زمزمه ­ي آن را نيز هرجا مي­كنند كه با فشارهاي متعدد جهت غصب 20 درصد باقي­ مانده­ ي زمين­ هاي ما و نهايتاً خارجي خواندن و سلب تابعيت از هزاره­ ها، برنامه­ ي كنوني فاشيزم قومي حاكم است. اينك درست در وضعیتی قرارمان داده ­اند که هنگام فتح اسپانیا بر مسلمانان به ­وجود آمده بود. یعنی راه عقب­نشینی و فراری برای ما وجود ندارد و اصولاً قرار گرفتن ما در وضعيت ناگزيري، خود نقطه ­ی عطف و انگیزه­ی مناسبی برای مقاومت مردم ما از سرزمين ­هاي نياكاني ­مان مي­باشد. البته راه ديگري نيز فرا راه هزاره­ ها قرار داده­ اند كه به­ ياري پروژه ­هاي متعدد و چندجانبه ­ي «استحاله­ گري»، مردم ما را به ­سوي گريزگاهي دروني سوق دهند. گریزگاهي که با نفی «هویت» و «تشبه»مان به «ديگران» تحقق خواهد يافت، درست آن­ گونه كه طوايف و قبايل «غلجي» (درواقع ترك­تباران خلجي) و نيز «زي»هاي متعددي كه هيچ ربطي به پشتون­ها و واژه­ي «ژوند» آنان ندارد، پس از مدتي همگي شجره ­اي از اصالت «اوغاني» براي خود تهيه نمايند.
بنابراین هزاره­ ای که تصمیم دارد تا زندگی نماید، نباید در بیان واقعیت ­ها و طرح نیازهایش دچار اضطراب و دلهره گردد. هرگز نگران این­ هم نباشد که اگر بسیاری از واقعیت ­ها را بیان دارد، ممکن است توسعه ­طلبان هویتی ـ سرزمینی را حساس بسازد و آنان را وادار به­ واکنش تند و شدیدی نسبت به روند آگاهي ­پذيري هزاره ­ها نماید. این یکی از نگرانی­هایی است که بعضاً از روی صداقت توأم با ناآگاهی آن را ترویج نموده­اند. تبلیغ چنین پیامی، فرصت­ طلبان سازش ­کار را جرأت داده تا به ­همین بهانه به گسترش دادن افکار تسلیم ­طلبانه­ ی خود بپردازند.
باید نگاهی عمیق­تر به مسائل داشت و به­ ریشه ­ی خشم و کینه­ی ناقلین کوه­ های سلیمان نسبت به ­هزاره ­ها پی برد و آگاه شد که هژمون ­طلبان قومی حاکم، دارای برنامه ­هایی مشخص و شفاف برای تثبیت حاکمیت قوم­محورانه­ ی خود بوده و تاکنون نیز بر اساس­ها همان ­ها عمل نموده ­اند. برنامه ­ای که سه سده است روی دست گرفته شده و تا اين­جا فراز و نشیب­هایی را پیموده که مرحله ­ی پیشرفته و پیچیده­ ی آن، زیر فشار قرار دادن «هويت­ قومي» هزاره­ ها می­باشد و از یک سده­ ی اخیر آغاز گردیده است. بنابراین آنانی که به ­لحاظ برنامه ­ی مبارزاتی فرسنگ­ها از ما پیش افتاده و بسیار سازمان یافته عمل می­نمایند و اينك «ابتکارعمل» و عامل «زمان» را به­ طور كامل در دست خود گرفته­ اند، هرگز نیاز به ­تحریک شدن توسط ما را ندارند تا برخوردي واكنشي در برابر اقدامات ما داشته باشند. در این خصوص مگر ما تاکنون برنامه­ای برای مبارزات خود، چیزی شبیه «سقاوی دوم» تهیه نموده­ ایم که خود را هم­تراز آنان تصور نماییم؟ آنان پروسه ­ی هم­سویی نیروهای شان را تا بدان­جا پیش برده­اند که «راوا» یی­هایی که چندسال پیش از «مائوئیزم» سخن می­راندند، امروزه نه ­تنها ابا و شرمی ندارند تا در راه تثبیت استیلای قومی­شان تلاش نمایند که به آن افتخار هم می­نمایند. مسئله­ی واقعی این است که آنان از نفس «موجودیت» ما به ­­عنوان قومی که خواهی نخواهی با نیاکان تمدن ­ساز و مقتدرمان پیوند داریم، بسي خشمگین و ناخشنود هستند. پس اگر می­خواهید بدون مقاومت و جلوگیری از پافشاری روی «حق» و ادعاي استرداد سرزمین­ هاي غصب شده­ ي نیاکانی­تان خشم آنان را فرو نشانید، یا این آب و خاک را ترک کنید و یا به­طور دسته­جمعی تغییر قیافه دهید و «هویت ­قومی» خود را که لاجرم از پیوند خوردن به نیاکان پرافتخار ماست، منکر شوید. روشن است که تغییر قیافه دادن هم تنها با دادن دختران ­تان به آنان جهت زاییدن فرزندانی مخلوط النسل و بعدها با شمایلی پشتونی، ممکن است که به­عنوان یگانه راه پیش روی نرم­روان «صلح­دوست» قرار دارد.
بازهم تکرار می­کنم و اساساً حرف اول و آخر من همین است که هرچه آثار باستانی از زیر خاک بیرون­ می­آید، همگی چشم بادامی بوده و دارای بینی­های پچکی هستند که در صورت وجود مردماني با چنین شکل و شمایلی (هزاره ­ها) در این کشور، هرچه آنان «پته ­خزانه» جعل کنند و واژه ­های زبان ابتدایی و ناکامل خود را به «اوستا» مرتبط سازند، بر مبناي موجودیت اسناد، شواهد و قراین فیزیکی (قیافه­ی هزارگی) همه نقش بر آب می­شوند و به پشیزی هم خریدار نمی­یابند. این است که نباید فریب این­گونه القائات تسلیم­ طلبانه را بخوریم و به­ بهانه­ی حساس و خشم­گین نساختن حاکمیت «تمامیت­ خواه» و انحصارطلب، سکوت و سازش و مغازله­ي سياسي با آنان را پیشه ­ي خود سازیم. ما یگانه راهی که پیش­رو داریم، کشف و بازشناسی «هویت­ قومی» خودمان است و بس، و این کار را باید به­هر قیمتی که لازم باشد عملی سازیم، گرچه ریشه­ ی تمامی تنش ­های درونی و بیرونی هم در چنین روی­کردی نهفته باشند.
در وضعیتی که هویت قومی ـ تاریخی بومیان توسط ناقلین آورده شده از ماورای مرزها ربوده می­شود، اقدام بومیان برای شناخت «خود»، امری است که اتوماتیک­مان به نفی «اصالت» ديگري که هویت دست داشته­ اش سرتا پا دروغین و عاریتی می­باشد، منتهی گشته و به ­دنبال آن ادعاي «هم­تاریخی» آنان را به هیچ می­انگارد. گرچه بعضی از تسلیم­شدگان ما اینک شعار بیهودگی این راه را سر داده و آن را مانعی برسر راه کاریابی و استخدام شدن در دولت که روش پیشنهادی اين قشر و جريان جهت رهايي از زيرستم و تبعيض دانسته و از این­گونه حرکت­ ها که از نظر آنان (که در واقع ترویج اندیشه ­ی حکام قوم­محور می­باشد) تفرقه ­افکنانه به­ شمار مي­روند، پرهیزمان می­دارند و نسبت به عاقبت آن هشدار سختی می­دهند. اما واقعیت آنست که دهه­ ی اخیر را به­دلیل حرمت نهادن به تفکرات و تمایلات همین اقشار، صبر و سکوت پیشه نمودیم، و همان ­گونه که همه شاهد آن بوده ­ايم، با صرف هزینه ­های زیادی که نموده ­ایم، واقعاً به هیچ نتیجه­ ی مثبتی جز استخدام چند نفر ما در ادارات دولتی نرسیدیم. متأسفانه براي رسيدن به مدارج و رده­های بالاتر در دستگاه­های دولتی و یا نهاد های بین ­المللی ­ای که همگی و به لحاظ ماهیت  «قوم­ محورانه» شان در موازات دولت قرار دارند، هرچه توانستند به خوش ­خدمتي حاکمیت توسعه ­طلب هویتی ـ سرزمینی پرداختند و براي كسب رضايت آنان، بیش از همه­چیز، با خود ما سر دعوا و افترا را باز کردند و بی­ باکانه به ملامت ­مان نشستند و این دریوزگی و سرسایی به آستان حاکمیت را هنگامی که مردم ما به مطالبات قانونی روی آوردند، شدت بخشیدند و برای تقرب بیش­تر به درگاه فاشیست­ها، همیشه جانب دولت را گرفته تا جايي­ كه حتا روش­ های مدنی مطالبه ­گرایانه ­ی حقوقی ناچیز مردم ما را موجب نارضایتی و خشم حاکمان و نهايتاً ايجاد شدن مانع بر سر راه ارتقاي و ظيفوي خودشان به­شمار آوردند. خلاصه این­بار و بدون درنظر گرفتن تمایل و گرایش سودجویانه­ ی فردی و یا گروهی تحصیل­کردگان تسلیم­طلب و پیران تجارت پیشه، مصمم شده­ایم تا راه ­های هویت یابی خود را به ­عنوان یگانه راه شناخت «خود» و نیز شناخته شدن به­ عنوان یک «انسان» توسط دیگران، به پژوهش بنشینیم. زیرا اگر نوبتی هم در کار باشد، اینک باید به راه­های تازه­ ای چون «بازشناسی­هویتی» فرصت داده شود.
ما دربرشي از زمان قرار داريم که به­ لحاظ هويتي سخت دچار بحران شده ­ايم و ازنظر مبارزاتی نیز بي­برنامگي گسترده ­ای بر دست و پای ما پیچیده است که براي رفع آن، بايد از گذشته­ هاي سرشار از رنج و درد خود درس عبرتي بگيريم تا از تکرار و استمرار تحميل نمودن آن ­همه پليدي و ستم بر سرنوشت ­ما، جلوگيري شود. در گذشته ­ها ما بارها قتل ­عام شده­ ايم، به اسارت رفته ­ايم، سرزمين­هاي ما غصب گرديدند و خودمان را از دشت­ها و جلگه­ هاي سرسبزمان بيرون راندند. از آن پس آواره و سرگردان در جستجوي سرپناه و زيست­گاهي نو، به­ هر کوه­پايه­ا ي پناه برديم و آن ­را براي بقا و دوام زندگي خويش هموار ساختيم و با زور بازو از آن لقمه نانی بیرون کشیدیم. زماني­كه هم­چنان در تقلاي­مان ديدند، بر شدت تحقيرهای­شان افزودند، تا جایی که از حيوان­ خطاب کردن­مان6 هم ابا نورزیدند.
در هراس از رشد دوباره ­ی ما، از دست­رسي به­ هر نشانه­ ي تمدني كه سخت با زندگي و نوع انديشه ­ي ما هم­خوان بودند و مي­توانستند تا هم­چنان افق ديد و زيست شرافت­مندانه و پرافتخار را نصيب­مان نمايد، منع­مان نمودند. پیامد آن­همه تلاش و اقدامات پيچيده و چندبعدي هزاره­ ستيزي قوم حاكم آن بود كه امروزه حتا خودمان را ديگر نمي­شناسيم که واقعاً «کي» هستيم و از چه ­ريشه­ ي تاريخي ـ قومی ­اي بر خوردار مي­ باشيم. بعضي متأثر از تلقينات جهت­دار ديگران، ناآگاهانه خود را به چنگيز منتسب کردند تا عجالتاً پاسخي به اين ­همه «شبهات» بيابند و موقتاً خود را از سردرگمي هويتي رها نمايند. علاوه بر آن، با انتخاب چنگيز به­ عنوان رهبر و پيشوايي كه سخت در جهان­گشايي موفق بوده است، خواستند تا برگی سرشار از تهديد را در برابر تجاوزات و توسعه ­طلبي­هاي بي ­رويه و حدنشناس قوم حاكم که حتا پایش فراتر از مرزهای خودمان هم گذارده شد، ارائه نمايند و بدین­گونه با سلاح فاشیستی به رویارویی با فاشیزم استیلاگر حاکم بر کشور ما بروند و به آنان بفهمانند كه ما هم به­لحاظ تاريخي از پس­ منظر سبوعیت و ددمنشی گسترده ­تر از شما برخورداريم. بعضي ­هم در گريز از اين ­بي­هويتي، شناسنامه­ي تاجيک و حتا بعضاً پشتون هم ­گرفتند تا گزند ناشي از ستم و تبعيض بي­پايان آنان را از خود دور نمايند. بخش ديگر، مذهب­شان را تغيير دادند تا با چنین روی­کردی خود را بي­پيوند با هزاره ­ها بنمايانند و در فضای نوین، «کسي» به­شمار آيند و يا حد­اقل، ديگر مورد غضب ستم­گران هویت ­ستیز قرار نگيرند و بدين­گونه در گريز از کشتار مذهبي ­ای که با شعار «رافضي» پا به ­میدان نهاده بود، ناخواسته «هويت» خود را به «مذهب» گره زدند.7 درحالی­که به­دلیل عمده شدن جهاد مذهبی علیه ما، به­ اشتباه مي­ پنداشتند شاخصه ­ي هويتي هزاره­ ها «مذهب» است. حال آن­که اين مردم «گروه­ مذهبي» نيستند كه با مذهب خاصي شناخته شوند، بلکه «قوم­­تاريخي»­اي می­باشند که پيش از اسلام و «شيعه»، اجدادشان در این سرزمین تمدن­ها آفريده­اند و با آن هنرهای خارق ­العاده­ شان، براي اين مرزوبوم آبرو و عزت كمايي كرده ­اند.8
با همه­ ی تلاش­ هایی که بخش ­هايي از مردم جهت فرار از آماج «هزارگی» انجام دادند، هيچ تغييري در زندگي و سرنوشت ­شان پديد نيامد، زيرا حاکمان عقده­ا ي تازه به ­دوران رسيده­ اي كه در برابر سوابق تاريخي و تمدن ­هاي باستاني اين ­مردم احساس «خودکم­بيني» شديدي داشتند، تنها درصدد نابودي­ کسانی بوده­اند که سوابق تاریخی ­شان به­سان سدی بلند و محکم در مقابل انحصار قدرت آنان قرار گرفته است. بنابراين اصلاً کاري به ­مذهب این مردم نداشتند، چون مذهب هزاره­ ها نه كوچك­ترين مانع و مشکلي براي اقتدار­شان ايجاد ننموده است و نه ارتباظی میان آن با سوابق تمدنی هزاره­ ها وجود دارد. به­ عبارت ديگر، اساساً در سرزمینی با اقوام متعدد، مذهب فاقد نقش مهم و تأثيرگذاری در دگرديسي­ها و شكل­گيري مناسبات اجتماعي مي­باشد و در کشور ما آن­چه به ­نام «مذهب» مطرح می­گردد، در واقع مناسبات قومی ­ای است که برای تقدس یافتن، رنگی از مذهب بر خود کشیده و با آن كاملاً استتار گرديده است.
اگر هزاره ­ها در طول ­تاريخ براي «آزادي» و «آزادگي» خود و سرزمین باستانی­شان خون داده ­اند، نه­ تنها همه­ چيز به حساب «ديگران» ريخته شده و آنان از سودش به مقام و منالي رسيده ­اند، که همين سوابق مبارزاتي و حس آزادگي هزاره­ها، خود عامل اصلي نکوهش­شان توسط حکام «تمامیت­خواه» و «سلطه­گرقومی» شده است. چراکه خصلت انساني، غرور تاريخي و آزادی ­خواهی هزاره ­ها نمي­گذاشته تا غاصبان تازه به­ دوران رسيده­ ي قدرت، هرگونه که مي­خواهند ادعا نمايند و به ­تاخت و تاز بر سرزمين آبايي آنان بپردازند. به ­همين دليل است که مقاومت ­هاي تاريخي هزاره­ ها هرگز به­ حساب نيک­سيرتي و میهن ­پرستی این مردم گذاشته نشده و اساساً چنين كاركرد تاريخي ­اي نه­ تنها براي آنان حرمت و «اعتبار»ي دربر نداشته است كه حتا اندکي از شدت رنج و دردشان هم نکاسته و دقيقاً برخلاف انتظار، بايکوت­ها و محروميت­های ديگري را نيز بر آنان باعث گشته­اند. اين حکام نه ديروزی که درصدد استحکام پایه­ های قدرت خود بودند بر هزاره ­ها رحم نموده ­اند، و نه کنون که شعار «دموکراسي» و «حقوق بشر» سرمي ­دهند، سهم و نصيبي از ارزش ­های انسانی براي­ ما قايل شده­اند. چون ما را نه به­ حساب «دموس» گذاشتند تا به­ حرمت آن در تحقق دموکراسی نقشی براي ­مان قايل باشند و نه «بشر»ي به ­شمارمان آورده­اند تا از حقوقی برابر با دیگر انسان­ها برخوردار گردیم. بلکه چنان­که گفته شد، ما هزاره­ها را دشمنان بدسرشتي دانسته ­اند كه مانع راه سلطه ­گري ­قومي و توسعه­ طلبی هویتی ـ سرزمینی­ شان بوده ­ایم و مسلم است که این کارکرد جرم نابخشودنی­ای به ­شمار می­رود و صدالبته که مستحق جزاهای فراوانی است که پیوسته از آن­ها برخوردار بوده ­ایم.
ادامه دارد...
نویسنده: داکتر کاظم وحیدی
منبع: جمهوری سکوت

بحران های هویتی فرا راه مبارزه ( بخش اول )

بحران های هویتی فرا راه مبارزه ( بخش چهارم )

بحران های هویتی فرا راه مبارزه ( بخش پنجم )


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر