اگر هزاره ها در طول تاريخ براي «آزادي» و «آزادگي» خود و سرزمین باستانیشان خون داده اند، نه تنها همه چيز به حساب «ديگران» ريخته شده و آنان از سودش به مقام و منالي رسيده اند، که همين سوابق مبارزاتي و حس آزادگي هزارهها، خود عامل اصلي نکوهششان توسط حکام «تمامیت خواه» و «سلطه گرقومی» شده است...
اينك با شكل گرفتن وضعيتي كه به تخليه ي روز افزون هزارستان باستان از ساكنانش منجر گشته است، اين سوال تاريخي و بزرگ فراروي هر هزاره قرار گرفته كه اگر بگریزیم، واقعاً به کجا رویم؟ مگر به لحاظ جغرافیایی جای دیگری وجود دارد تا به قصد آنجا، سرزمین کنونی خود را رها سازیم؟ ديگر اينكه براي هر هزاره ي آزاده روشن گشته است كه «جا» ي درنظر گرفته شده براي مردم ما، همان گورستاني است كه بارها شعارش را داده اند. مردم ما ميدانند و زمزمه ي آن را نيز هرجا ميكنند كه با فشارهاي متعدد جهت غصب 20 درصد باقي مانده ي زمين هاي ما و نهايتاً خارجي خواندن و سلب تابعيت از هزاره ها، برنامه ي كنوني فاشيزم قومي حاكم است. اينك درست در وضعیتی قرارمان داده اند که هنگام فتح اسپانیا بر مسلمانان به وجود آمده بود. یعنی راه عقبنشینی و فراری برای ما وجود ندارد و اصولاً قرار گرفتن ما در وضعيت ناگزيري، خود نقطه ی عطف و انگیزهی مناسبی برای مقاومت مردم ما از سرزمين هاي نياكاني مان ميباشد. البته راه ديگري نيز فرا راه هزاره ها قرار داده اند كه به ياري پروژه هاي متعدد و چندجانبه ي «استحاله گري»، مردم ما را به سوي گريزگاهي دروني سوق دهند. گریزگاهي که با نفی «هویت» و «تشبه»مان به «ديگران» تحقق خواهد يافت، درست آن گونه كه طوايف و قبايل «غلجي» (درواقع تركتباران خلجي) و نيز «زي»هاي متعددي كه هيچ ربطي به پشتونها و واژهي «ژوند» آنان ندارد، پس از مدتي همگي شجره اي از اصالت «اوغاني» براي خود تهيه نمايند.
بنابراین هزاره ای که تصمیم دارد تا زندگی نماید، نباید در بیان واقعیت ها و طرح نیازهایش دچار اضطراب و دلهره گردد. هرگز نگران این هم نباشد که اگر بسیاری از واقعیت ها را بیان دارد، ممکن است توسعه طلبان هویتی ـ سرزمینی را حساس بسازد و آنان را وادار به واکنش تند و شدیدی نسبت به روند آگاهي پذيري هزاره ها نماید. این یکی از نگرانیهایی است که بعضاً از روی صداقت توأم با ناآگاهی آن را ترویج نمودهاند. تبلیغ چنین پیامی، فرصت طلبان سازش کار را جرأت داده تا به همین بهانه به گسترش دادن افکار تسلیم طلبانه ی خود بپردازند.
باید نگاهی عمیقتر به مسائل داشت و به ریشه ی خشم و کینهی ناقلین کوه های سلیمان نسبت به هزاره ها پی برد و آگاه شد که هژمون طلبان قومی حاکم، دارای برنامه هایی مشخص و شفاف برای تثبیت حاکمیت قوممحورانه ی خود بوده و تاکنون نیز بر اساسها همان ها عمل نموده اند. برنامه ای که سه سده است روی دست گرفته شده و تا اينجا فراز و نشیبهایی را پیموده که مرحله ی پیشرفته و پیچیده ی آن، زیر فشار قرار دادن «هويت قومي» هزاره ها میباشد و از یک سده ی اخیر آغاز گردیده است. بنابراین آنانی که به لحاظ برنامه ی مبارزاتی فرسنگها از ما پیش افتاده و بسیار سازمان یافته عمل مینمایند و اينك «ابتکارعمل» و عامل «زمان» را به طور كامل در دست خود گرفته اند، هرگز نیاز به تحریک شدن توسط ما را ندارند تا برخوردي واكنشي در برابر اقدامات ما داشته باشند. در این خصوص مگر ما تاکنون برنامهای برای مبارزات خود، چیزی شبیه «سقاوی دوم» تهیه نموده ایم که خود را همتراز آنان تصور نماییم؟ آنان پروسه ی همسویی نیروهای شان را تا بدانجا پیش بردهاند که «راوا» ییهایی که چندسال پیش از «مائوئیزم» سخن میراندند، امروزه نه تنها ابا و شرمی ندارند تا در راه تثبیت استیلای قومیشان تلاش نمایند که به آن افتخار هم مینمایند. مسئلهی واقعی این است که آنان از نفس «موجودیت» ما به عنوان قومی که خواهی نخواهی با نیاکان تمدن ساز و مقتدرمان پیوند داریم، بسي خشمگین و ناخشنود هستند. پس اگر میخواهید بدون مقاومت و جلوگیری از پافشاری روی «حق» و ادعاي استرداد سرزمین هاي غصب شده ي نیاکانیتان خشم آنان را فرو نشانید، یا این آب و خاک را ترک کنید و یا بهطور دستهجمعی تغییر قیافه دهید و «هویت قومی» خود را که لاجرم از پیوند خوردن به نیاکان پرافتخار ماست، منکر شوید. روشن است که تغییر قیافه دادن هم تنها با دادن دختران تان به آنان جهت زاییدن فرزندانی مخلوط النسل و بعدها با شمایلی پشتونی، ممکن است که بهعنوان یگانه راه پیش روی نرمروان «صلحدوست» قرار دارد.
بازهم تکرار میکنم و اساساً حرف اول و آخر من همین است که هرچه آثار باستانی از زیر خاک بیرون میآید، همگی چشم بادامی بوده و دارای بینیهای پچکی هستند که در صورت وجود مردماني با چنین شکل و شمایلی (هزاره ها) در این کشور، هرچه آنان «پته خزانه» جعل کنند و واژه های زبان ابتدایی و ناکامل خود را به «اوستا» مرتبط سازند، بر مبناي موجودیت اسناد، شواهد و قراین فیزیکی (قیافهی هزارگی) همه نقش بر آب میشوند و به پشیزی هم خریدار نمییابند. این است که نباید فریب اینگونه القائات تسلیم طلبانه را بخوریم و به بهانهی حساس و خشمگین نساختن حاکمیت «تمامیت خواه» و انحصارطلب، سکوت و سازش و مغازلهي سياسي با آنان را پیشه ي خود سازیم. ما یگانه راهی که پیشرو داریم، کشف و بازشناسی «هویت قومی» خودمان است و بس، و این کار را باید بههر قیمتی که لازم باشد عملی سازیم، گرچه ریشه ی تمامی تنش های درونی و بیرونی هم در چنین رویکردی نهفته باشند.
در وضعیتی که هویت قومی ـ تاریخی بومیان توسط ناقلین آورده شده از ماورای مرزها ربوده میشود، اقدام بومیان برای شناخت «خود»، امری است که اتوماتیکمان به نفی «اصالت» ديگري که هویت دست داشته اش سرتا پا دروغین و عاریتی میباشد، منتهی گشته و به دنبال آن ادعاي «همتاریخی» آنان را به هیچ میانگارد. گرچه بعضی از تسلیمشدگان ما اینک شعار بیهودگی این راه را سر داده و آن را مانعی برسر راه کاریابی و استخدام شدن در دولت که روش پیشنهادی اين قشر و جريان جهت رهايي از زيرستم و تبعيض دانسته و از اینگونه حرکت ها که از نظر آنان (که در واقع ترویج اندیشه ی حکام قوممحور میباشد) تفرقه افکنانه به شمار ميروند، پرهیزمان میدارند و نسبت به عاقبت آن هشدار سختی میدهند. اما واقعیت آنست که دهه ی اخیر را بهدلیل حرمت نهادن به تفکرات و تمایلات همین اقشار، صبر و سکوت پیشه نمودیم، و همان گونه که همه شاهد آن بوده ايم، با صرف هزینه های زیادی که نموده ایم، واقعاً به هیچ نتیجه ی مثبتی جز استخدام چند نفر ما در ادارات دولتی نرسیدیم. متأسفانه براي رسيدن به مدارج و ردههای بالاتر در دستگاههای دولتی و یا نهاد های بین المللی ای که همگی و به لحاظ ماهیت «قوم محورانه» شان در موازات دولت قرار دارند، هرچه توانستند به خوش خدمتي حاکمیت توسعه طلب هویتی ـ سرزمینی پرداختند و براي كسب رضايت آنان، بیش از همهچیز، با خود ما سر دعوا و افترا را باز کردند و بی باکانه به ملامت مان نشستند و این دریوزگی و سرسایی به آستان حاکمیت را هنگامی که مردم ما به مطالبات قانونی روی آوردند، شدت بخشیدند و برای تقرب بیشتر به درگاه فاشیستها، همیشه جانب دولت را گرفته تا جايي كه حتا روش های مدنی مطالبه گرایانه ی حقوقی ناچیز مردم ما را موجب نارضایتی و خشم حاکمان و نهايتاً ايجاد شدن مانع بر سر راه ارتقاي و ظيفوي خودشان بهشمار آوردند. خلاصه اینبار و بدون درنظر گرفتن تمایل و گرایش سودجویانه ی فردی و یا گروهی تحصیلکردگان تسلیمطلب و پیران تجارت پیشه، مصمم شدهایم تا راه های هویت یابی خود را به عنوان یگانه راه شناخت «خود» و نیز شناخته شدن به عنوان یک «انسان» توسط دیگران، به پژوهش بنشینیم. زیرا اگر نوبتی هم در کار باشد، اینک باید به راههای تازه ای چون «بازشناسیهویتی» فرصت داده شود.
ما دربرشي از زمان قرار داريم که به لحاظ هويتي سخت دچار بحران شده ايم و ازنظر مبارزاتی نیز بيبرنامگي گسترده ای بر دست و پای ما پیچیده است که براي رفع آن، بايد از گذشته هاي سرشار از رنج و درد خود درس عبرتي بگيريم تا از تکرار و استمرار تحميل نمودن آن همه پليدي و ستم بر سرنوشت ما، جلوگيري شود. در گذشته ها ما بارها قتل عام شده ايم، به اسارت رفته ايم، سرزمينهاي ما غصب گرديدند و خودمان را از دشتها و جلگه هاي سرسبزمان بيرون راندند. از آن پس آواره و سرگردان در جستجوي سرپناه و زيستگاهي نو، به هر کوهپايها ي پناه برديم و آن را براي بقا و دوام زندگي خويش هموار ساختيم و با زور بازو از آن لقمه نانی بیرون کشیدیم. زمانيكه همچنان در تقلايمان ديدند، بر شدت تحقيرهایشان افزودند، تا جایی که از حيوان خطاب کردنمان6 هم ابا نورزیدند.
در هراس از رشد دوباره ی ما، از دسترسي به هر نشانه ي تمدني كه سخت با زندگي و نوع انديشه ي ما همخوان بودند و ميتوانستند تا همچنان افق ديد و زيست شرافتمندانه و پرافتخار را نصيبمان نمايد، منعمان نمودند. پیامد آنهمه تلاش و اقدامات پيچيده و چندبعدي هزاره ستيزي قوم حاكم آن بود كه امروزه حتا خودمان را ديگر نميشناسيم که واقعاً «کي» هستيم و از چه ريشه ي تاريخي ـ قومی اي بر خوردار مي باشيم. بعضي متأثر از تلقينات جهتدار ديگران، ناآگاهانه خود را به چنگيز منتسب کردند تا عجالتاً پاسخي به اين همه «شبهات» بيابند و موقتاً خود را از سردرگمي هويتي رها نمايند. علاوه بر آن، با انتخاب چنگيز به عنوان رهبر و پيشوايي كه سخت در جهانگشايي موفق بوده است، خواستند تا برگی سرشار از تهديد را در برابر تجاوزات و توسعه طلبيهاي بي رويه و حدنشناس قوم حاكم که حتا پایش فراتر از مرزهای خودمان هم گذارده شد، ارائه نمايند و بدینگونه با سلاح فاشیستی به رویارویی با فاشیزم استیلاگر حاکم بر کشور ما بروند و به آنان بفهمانند كه ما هم بهلحاظ تاريخي از پس منظر سبوعیت و ددمنشی گسترده تر از شما برخورداريم. بعضي هم در گريز از اين بيهويتي، شناسنامهي تاجيک و حتا بعضاً پشتون هم گرفتند تا گزند ناشي از ستم و تبعيض بيپايان آنان را از خود دور نمايند. بخش ديگر، مذهبشان را تغيير دادند تا با چنین رویکردی خود را بيپيوند با هزاره ها بنمايانند و در فضای نوین، «کسي» بهشمار آيند و يا حداقل، ديگر مورد غضب ستمگران هویت ستیز قرار نگيرند و بدينگونه در گريز از کشتار مذهبي ای که با شعار «رافضي» پا به میدان نهاده بود، ناخواسته «هويت» خود را به «مذهب» گره زدند.7 درحالیکه بهدلیل عمده شدن جهاد مذهبی علیه ما، به اشتباه مي پنداشتند شاخصه ي هويتي هزاره ها «مذهب» است. حال آنکه اين مردم «گروه مذهبي» نيستند كه با مذهب خاصي شناخته شوند، بلکه «قومتاريخي»اي میباشند که پيش از اسلام و «شيعه»، اجدادشان در این سرزمین تمدنها آفريدهاند و با آن هنرهای خارق العاده شان، براي اين مرزوبوم آبرو و عزت كمايي كرده اند.8
با همه ی تلاش هایی که بخش هايي از مردم جهت فرار از آماج «هزارگی» انجام دادند، هيچ تغييري در زندگي و سرنوشت شان پديد نيامد، زيرا حاکمان عقدها ي تازه به دوران رسيده اي كه در برابر سوابق تاريخي و تمدن هاي باستاني اين مردم احساس «خودکمبيني» شديدي داشتند، تنها درصدد نابودي کسانی بودهاند که سوابق تاریخی شان بهسان سدی بلند و محکم در مقابل انحصار قدرت آنان قرار گرفته است. بنابراين اصلاً کاري به مذهب این مردم نداشتند، چون مذهب هزاره ها نه كوچكترين مانع و مشکلي براي اقتدارشان ايجاد ننموده است و نه ارتباظی میان آن با سوابق تمدنی هزاره ها وجود دارد. به عبارت ديگر، اساساً در سرزمینی با اقوام متعدد، مذهب فاقد نقش مهم و تأثيرگذاری در دگرديسيها و شكلگيري مناسبات اجتماعي ميباشد و در کشور ما آنچه به نام «مذهب» مطرح میگردد، در واقع مناسبات قومی ای است که برای تقدس یافتن، رنگی از مذهب بر خود کشیده و با آن كاملاً استتار گرديده است.
اگر هزاره ها در طول تاريخ براي «آزادي» و «آزادگي» خود و سرزمین باستانیشان خون داده اند، نه تنها همه چيز به حساب «ديگران» ريخته شده و آنان از سودش به مقام و منالي رسيده اند، که همين سوابق مبارزاتي و حس آزادگي هزارهها، خود عامل اصلي نکوهششان توسط حکام «تمامیتخواه» و «سلطهگرقومی» شده است. چراکه خصلت انساني، غرور تاريخي و آزادی خواهی هزاره ها نميگذاشته تا غاصبان تازه به دوران رسيده ي قدرت، هرگونه که ميخواهند ادعا نمايند و به تاخت و تاز بر سرزمين آبايي آنان بپردازند. به همين دليل است که مقاومت هاي تاريخي هزاره ها هرگز به حساب نيکسيرتي و میهن پرستی این مردم گذاشته نشده و اساساً چنين كاركرد تاريخي اي نه تنها براي آنان حرمت و «اعتبار»ي دربر نداشته است كه حتا اندکي از شدت رنج و دردشان هم نکاسته و دقيقاً برخلاف انتظار، بايکوتها و محروميتهای ديگري را نيز بر آنان باعث گشتهاند. اين حکام نه ديروزی که درصدد استحکام پایه های قدرت خود بودند بر هزاره ها رحم نموده اند، و نه کنون که شعار «دموکراسي» و «حقوق بشر» سرمي دهند، سهم و نصيبي از ارزش های انسانی براي ما قايل شدهاند. چون ما را نه به حساب «دموس» گذاشتند تا به حرمت آن در تحقق دموکراسی نقشی براي مان قايل باشند و نه «بشر»ي به شمارمان آوردهاند تا از حقوقی برابر با دیگر انسانها برخوردار گردیم. بلکه چنانکه گفته شد، ما هزارهها را دشمنان بدسرشتي دانسته اند كه مانع راه سلطه گري قومي و توسعه طلبی هویتی ـ سرزمینی شان بوده ایم و مسلم است که این کارکرد جرم نابخشودنیای به شمار میرود و صدالبته که مستحق جزاهای فراوانی است که پیوسته از آنها برخوردار بوده ایم.
ادامه دارد...
نویسنده: داکتر کاظم وحیدی
منبع: جمهوری سکوت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر