در این وبلاگ مطالب مختلف مربوط به افغانستان در مجموع و مخصوصاً هزاره ها در سراسر جهان، سایر مطالب و یادداشت های شخصی به نشر میرسد.
سلام هزارستان چشم براه نظرات، پیشنهادات و انتقادات سازندۀ شماست، و هم چنان از قلم بدستان گرامی میخواهد که دست نوشته هایشان را برای سلام هزارستان بفرستند تا زینت بخش صفحات آن گردد.

۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۸, پنجشنبه

انهدام سیستماتیک جامعه هزاره پس از قتل عام


این نوشته در سمینار"هزاره ها در نیم قرن اخیر" که همزمان باسالگرد شهادت رهبر شهید در دنمارک بر گزار گردیده بود ارائه شده است.
دانشمندان ومحققین گرانقدر شرکت کننده در سیمینار هزاره ها در نیم قرناخیر وبرگزار کنندگان گرامی!...
برحسب مسئولیت ووظیفه ی یک انسان عضو جامعه ی هزاره خواستم در جمع شما سهم بگیرم وعلی رغم گرفتاریهایی که جزء ذات زندگی در سرزمین ماجرا ها وسر گردانیهای ما است، کوشش کردم درین سهم گیری کوتاهی نکنم، با آنهم یقینا سطور پیش روی شما دچار نواقص بسیار است ومن فقط خواستم این آغاز یک تحقیق در زمینه باشد وبه همین دلیل بدون اینکه به مستندات نگاهی داشته باشم، تلاش کرده ام تا از طریق یاد دهانی مواردی که مستقیما از سوی حکومتها ویا با حمایت غیر مستقیم آنها بر هزاره ها تحمیل گردیده وزمینه ساز انهدام زندگی اجتماعی هزاره ها گردیده، به تعریف مفهومی "انهدام سیستماتیک " از طریق ذکر مصادق دست یابیم.
انگیزه انتخاب این موضوع، در اصل شعله ای است که از یک تحقیق نیمه تمامی با عنوان" تعامل حکومتها با هزاره ها " روشن شده است، من در پی آن شده ام که به یک سؤال پاسخ بیابم ؛ آیا ما در آستانه انقراض تمدنی هزاره ها هستیم؟ اگر زندگی کتلوی بمعنی تراکم جمعیت همسان در جغرافیای معین برای یک قوم، عنصری از عناصر تشکیل دهنده تمدن به حساب آید، متاسفانه به دلیل بر هم خوردن اساس زندگی کتلوی وتخلیه سرزمینی ، پاسخ این سؤال تقریبا آری است واین فروپاشی تنها به شرایط موجود گره نخورده بلکه به گذشته های دور ونزدیک بر می گردد.
زمانی که از انهدام جامعه هزاره سخن زده می شود، ذهنها به سوی قتل عام ها ونسل کشی هایی کشانده می شود که بار ها بالای این جامعه تکرار شده ونهایت قصاوت ووحشت در آنها به کار رفته واز دید همگان؛ حتی تاریخ سراسر مقلوب وهمانند حاکمان، هویت ستیز مکتوم نمانده است تا جاییکه اگر حقیقتی بیان شده در قالب ذکرصدها عنوان ولقب زشت وپلشت دادن به این جامعه انجام گرفته است. مگررویه های بسیار دیگری بوده که هدف انهدام این جامعه را تعقیب می کرده ومؤثریت آنها نیز کمتر از قتل عام ها نبوده است؛لیکن ازدید همگان واز جمله تاریخ نگاران قسمت های زیادی از آن پنهان مانده است. این رویه ها تنگناهای بسیاری را پیش روی این جامعه ایجاد کرده که نا گزیر باید به گزست از تمدن متعلق به خود وهزم شدن درفرهنگها ومجموعه های تمدنی وکتلوی دیگر دست یازد. تغییر مذهب، تغییر عنوان هویتی، تغییر زبان،مهجوریت ومحدودیت وشفاهی ماندن زبان، پراکندگی جمعیتی، فقر وحشتناک اقتصادی، فرهنگی وسیاسی، یاس شدید نسبت به تواناییها وظرفیتها ودر نهایت خود فراموشی وغیر پروری از نتایج رویه های هدفمند انهدام سیستماتیک جامعه هزاره است.
متاسفانه سر در گمی هویتی هزاره ها آنقدر شدید بود که حتی حوادث متعاقب کودتای 7ثور57 نیز نتوانست تکانی، باوجود شکستن بسیاری از حصار ها وبیرون شدن هزاره از زندانی که در اثر سیاست انهدام سیستماتیک ساخته شده بود، در باز یابی هویت گم شده جامعه هزاره ایجاد نماید وما شاهد تبعیت افراط گرایانه توده های عام وگروههای رهبری کننده این مردم از تئوری ها وجریانهای فکری وسیاسی فرا وانی بودیم؛ حتی شاهد همسویی واطاعت افراط گرایانه بخشی از هزاره ها از عوامل نابودی وتباهی خود شان. مشهور بود که هزاره های کهن سن تر در دوران جنگهای سه دهه گذشته هماره آرزوی دوره شاهی را می نمودند، عمده ترین دلیل این مردم در آرزوی تکرار دوره زعامت ظاهر شاه، به نظر آنها امنیت بود؛ در ک این عده از امنیت، بگوش نرسیدن صدای تفنگ بود، در حالی که سلطنت ظاهر شاه نا امن ترین دوره برای هزاره ها به حساب می آید، درین دوره به جای تفنگ کمربند یک عسکر می توانست بریک منطقه حکم براند.
این بر داشت ها نشان می دهد که تا کدام اندازه بر رسی رویه های آرام وخطر ناکی که به انهدام سیستماتیک جامعه هزاره منجر شده است، مهم وحیاتی است. باور من این است که اگر ما برای " مزاری" هیچ ارزشی را قایل نباشیم، نقش او در باز یابی هویت جامعه هزاره وزدودن یاس واحیای اندیشه ی "بودن" و "توانستن" به اندازه زنده کردن وساختن یک ملت است.
مواردی که از دید من ضرورت به کنکاش وتحلیل در مورد اِعمال سیاستهای ویران گر حکومتهای شخص، فامیل وقبیله محور بالای هزاره ها دارد عبارت است از:
1- اشغال اراضی؛
نگاهی به جغرافیای زندگی هزاره ها در گذشته که بعضا در اسناد تاریخی ثبت نیست وکاوش علمی از مجراهای دیگری ضرورت دارد، نشان می دهد که این مردم بصورت کتلوی در جنوب افغانستان امروزی ونیز غرب می زیسته وآثار اثبات کننده این نظریه فوق العاده فراوان است، من در یک سفر کاری به ولایت هلمند در سال7138متوجه شدم که این مناطق در زمانهای نه چندان دور زیست گاه جمعی هزاره بوده وهنوز قریه ها، قلعه ها وکوهها ودره ها وچشمه ها و...به همان نام هزارگی خود باقی است وتعداد کمی از مکانهای نو احداث توسط جمعیت جای گزین پشتون تبار فعلی به زبان پشتو نام گذاری شده است. در بسیاری از ساحات قندهار نیز آثار زیادی از اینکه مالکیت آن جا مربوط به هزاره ها بوده در دست رس است، حوادث ارزگان ومناطق بسیار دیگر بطور واضح دراسناد تاریخی روشن است وپس از قتل عام هزاره ها توسط امیر عبدالرحمن در یک مقطع زمانی بسیار کوتاه جمعیت انبوه از مردم زنده مانده از جنگ، بالاجبار کوچانده شده وبجای شان پشتونها اسکان داده شده اند.اشغال اراضی یک عملیه خشونت بار وخونین سیستماتیک بوده وتنها به دلیل فرار ساکنین هزاره از جنگ وجای گزین شدن جمعیت جدید به آهستگی ومرور زمان وبطور طبیعی تحقق نیافته است، فرامین فراوان ومسلسل امرای جنگ افروز وخون ریز مبنی بر ضبط املاک هزاره واعطای آن به قبایل پشتون نشان می دهد که جنگ علت تخلیه اراضی از وجود هزاره ها واشغال آن توسط جمعیت پشتون نه بلکه تخلیه اراضی واشغال آن علت اصلی وهدف جنگ ها بوده است.
2- ترک اراضی؛
سیاست تخلیه زمین وترک زیست گاه ومالکیت اراضی، به اشغال آن توسط قوه قهریه در جنگ ویا صدور وتطبیق فرمانهای امارتی خلاصه نمی شود؛ بلکه دلایل بسیاردیگری که ریشه در برنامه انهدام سیستماتیک جامعه هزاره دارد موجب شده تا در طی زمانهای طولانی مردمان بسیاری مجبور به ترک املاک وخانه وکاشانه گردیده اراضی شان را کسان دیگری تصاحب نماید، نگاهی به ترکیب جمعیتی موجود در ولایات عمدتاغیر هزاره نشین هم جوار با مناطق عمدتا هزاره نشین کنونی وتعمق روی شواهد تاریخی وروایتهای ساکنان موجودی که تغییر هویت داده اند نشان می دهد که هزاره ها سر گذشت تلخ وروزگار سیاهی را پشت سر نهاده اند، وجود هزاره ها در بادغیس، هرات وغورقابل غور ومطالعه است، یک فرضیه این است که این مردم ساکنان بومی اند که بر اثر فشار وتبعیض وظلم بجای ترک سرزمین، ترک مذهب وکلتور وحتی نام ونشان هزارگی شان کرده وکوشش کرده اند مثلا با انتخاب عنوان ایماق، فارسی وان وغیره از جرم هزاره بودن نجات یابند ویا خود را از نام هزاره جدا ساخته وبنام تاجیک ودیگر کتله ها پیوند داده راه گریز از تبعیض وظلم غیر قابل تحمل را جستجو نمایند وهمینطور تغییر زبان وتغییر مذهب در همین راستا قابل تعمق است. درمناطقی از بامیان وولایتهای همجوار شمالی آن هزاره هایی اند که بر علاوه تغییر مذهب، عنوان هزارگی را کنار گذاشته وخود را تاجیک می نامند وتاجیک های اصلی آنها را در جمع خود محاسبه نمی کنند، اصطلاح تاجیک اصلی وتا جیک وصلی از مصطلحات مشهور آن مناطق است. فرضیه دیگر این است که هزاره های تغییر هویت ویا مذهب داده در ولایات شمالی وشمال غربی وغربی ومرکزی، ساکنان اصلی نیستند، بلکه آوارگانی اند که از جنوب وشرق ومرکز رانده شده اند ویا مجبور به ترک دیار گردیده ودر مناطق جدید ساکن شده وبه دلیل تبعیض وجبر وفشار امکان دوام زندگی را با حفظ اصالت هویتهای مذهبی، فرهنگی وتباری ممکن نمی دیده اند.
حضور هزاره ها بنامها وعنوانهای مختلفی در مناطق وسیعی از افغانستان ودر میان جمعیتهای دیگر قومی، موضوع قابل تعمق است، در حالی که این مردم در میان جمعیت قومی پشتون حضور کتلوی ندارند وهمچنین قابل تعمق است که مناطق واملاک تخلیه شده توسط هزاره ها به شکلی از اشکال در تصرف پشتونها قرار گرفته است. قراین نشان می دهد که تصادم پشتونها با هزاره ها فقط وفقط با نابودی این مردم خاتمه می یافته ودر واقع پشتونها به چیزی کمتراز نابودی هزاره ها وتوسعه مالکیت وساحه جغرافیایی خود قانع نبوده اند ولی برخورد سایر اقوام با تغییراتی درمذهب یا زبان ویا نام وعنوان هزاره تغییر می کرده است ورفته رفته در همین حد نیز زیست با همی نیازی به تغییر هویتی نداشته است.هزاره امروزی وارث قرنها ظلم وستم غیر قابل وصف وکشتار وآوارگیهای دردناک ونگاه به گذشته برای هر هزاره ای وحشتناک است.
3- تحمیل فقر کشنده؛
یکی از دلایلی که انسان هزاره را مجبور به ترک دیار وآواره هر کنار ساخته است، تحمیل فقر مهلک با طرح واجرای بر نامه های فقرآفرین از سوی حکومتها بوده است، در میان هزاره ها مَثَل مشهوری است که غریب را نه بکش ونه بزن، نانش را بگیر. حکومتها هزاره هارا هم کشته وهم زده وهم نان شان را گرفته اند. این بحث در دو محور قابل ارزیابی است:
الف؛مالیات وحواله های فقرزا؛
یکی از روشهای بسیار خطرناک برنامه سازان تصفیه قومی برای انهدام سیستماتیک جامعه هزاره بصورت آرام وپیچیده طرح وتطبیق مالیاتها وحواله جات مالی سنگین وغیر قابل تحمل بوده است.
اولین بار پس از زمان بسیار اندک از گذشت پروژه قتل عام ونسل کشی وانهدام خشونت بار، حواله پشم و"بَرَک " بافی به مرحله اجرا در آمد.امیر عبدالرحمن برای اینکه آن عده از هزاره ها را که بقیة السیف لشکرش بودند، بصورت خاموش منهدم سازد، فرمان داد که این مردم برای حکومت پشم بیاورند وزنان اسیر هزاره در زندانها برک ببافند، این حواله که سالیان درازی اجراء می شد برای مردمی که هنوز در میان دود وآتش جنگ نفس می کشیدند بی نهایت سخت وکمر شکن بود، بخصوص که بغیر ازبعضا ناممکن بودن تامین مقدارپشم حواله شده، سرقت وخیانت کار گزاران امیر وانتقال پشم های جمع آوری شده از مناطق مختلف هزاره جات به کابل بر دوش خودهزاره ها وتامین خرج ومصارف مامورین امارتی نیز علاوه می گردید.اکثر هزاره ها درهمین مقطع بر اثرفشار مالی زمین ودیار خود را ترک کرده آواره شدند.
حواله دیگری که بر هزاره ها تحمیل شد"مُرده پولی" بود، ازکیفیت ونوع این حواله روایتهای شفاهی مختلفی می شود ودر اسناد مکتوب چندان وضاحتی نیست؛ اما از میان روایتها یکی قابل درک تر می نماید وآن اینکه با خاتمه پروژه قتل عام دو نوع فشار ادامه یافت، یکی روند اخراج هزاره ها از سرزمین های شان که بنا به روایت مرحوم فیض محمد کاتب منجربه آوارگی 450000 فامیل هزاره شد ودیگری تحت تعقیب قرار گرفتن افرادی که در جنگ مجروح شده بودند. در جریان تلاشی خانه ها بیدادگری ومظالم زیادی برمردم می شد و هزاره ها مجبور شدند با مامورین امارت به یک توافق رسیدند که آنهادست از تلاشی خانه ها بر دارند ودر مقابل اگر کسی از آنها مرد به اداره حکومتی گزارش دهند تا مفتشین مطمئن شوند که آن مرده مرد جنگی وعلت مرگش جراحت در جنگ نبوده است. این توافق رفته رفته به اخاذی سیستماتیک تبدیل شد وخانواده کسی که می مرد مجبور بود برای افراد حکومت پول پرداخت نماید تا به حیث وابستگان یک جنگ جوی ضد قوای امارت راپور داده نشوند، شراکت کسی در مقاومت علیه تهاجم قوای امیرجرمی بود که جزایش مرگ جنگ جو ومصادره اموال وبردگی فامیلش بود.اخذ مرده پولی از هزاره ها ضمن اینکه عمومیت یافت وهر خانواده ازبابت هر مرده ای باید پول می داد ولو مرده یک کودک ویایک پیر زن بود، تا زمان های طولانی نیز دوام یافت وباعث مها جرت گسترده گردید. نکته بسیار قابل تعمق این است که هر کاری حتی مردن برای هزاره جرم بود وموجب مجازات! ولی مهاجرت وترک دیار هیچ مانعی نداشت وبعدها که تا حدودی در رفتار امارتهای افغانی نسبت به هزاره ها تعدیل آمد نیز هیچ امیری در پی باز گرداندن آوارگان بر نیامد واز هیچ کشوری در خواست باز گرداندن آنها را نکرد. معنی این بی تفاوتی واضحا حکایت از هدف اعلام نشده انهدام جامعه هزاره دارد.
مالیه دیگری که کمر هزاره ها را شکست،"مواشی" بود. هرفامیل هزاره مجبور بود در برابر هر حیوانی که نگهداری می کرد مالیات معینی برای ادره حکومتی بپردازد، گاهی این مالیات ها ضمن اینکه در اصل بسیار سنگین بود، با بی رحمی ها واخاذی های مامورین نیز همراه می شد؛ نظیررسید ندادن برای پرداخت کننده ودوباره حواله شدن مالیه ویا دوچند گزارش دادن مواشی و...
درحکومتهای افغانی تا وان شوخی ومستی یک حیوان را نیز باید انسان هزاره می پرداخت، مشهور است که در جریان جمع آوری حواله مواشی، ماموری، بزی را می بیند که شاخهای بزرگ وتماشایی دارد اومی خواهد بابز وشاخهایش بازی وتفریح نماید ودر جریان این تفریح شاخ بز چشم مامور را آسیب می رساند، این واقعه با عث می شود که حکومت برای حیوانات شاخدار مالیه جداگانه ای وضع نماید."شاخ پولی" یکی از حواله جات مشهور حکومت بالای هزاره ها است که سالهای زیادی دوام کرد.
حواله "روغن شرکت" یکی دیگر از گونه های مالیات تباه کننده بالای هزاره ها است، هر فامیل هزاره بطور عموم مکلف به پرداخت مقدار معین روغن زرد به اداره شرکتی بود که مسئولیت تامین روغن دولت را داشت. همین حواله موجب قیام مرحوم ابراهیم خان گاو سوار شد که اولین قیام هزاره ها پس از قتل عام تاریخی این مردم توسط امیر عبدالرحمن است ودر اد امه آن قیام شهید علامه بلخی ویارانش از جمله مرحوم گاوسوار صورت گرفت.
در میان حواله های یاد شده، حواله روغن به چند دلیل در یاد وخاطره ها بیشتر مهم می نماید؛اول بدان جهت که این حواله بر سرنفوس بوده وهیچ فرقی نبوده که آیا کسی تاوان پرداخت را دارد یانه ودیگر اینکه این حواله تازمان قیام ابراهیم خان جریان داشته واکثر مردمانی که ازین ناحیه شکنجه دیده درعصر ما زنده بودند وروایت گر حوادث وقیام ابراهیم خان گاوسوار دلیل عمده دیگر در مشهور شدن این مالیه است ورنه همه مالیاتهای وضع شده برای هزاره ها کمر شکن بود وموجب از دست دادن املاک وهستی شان وآوارگی وپراکندگی ومنهدم شدن اساسات زندگی جمعی شان.
بدترین جبری که بر هزاره ها وبه مقصد بیرون کردن شان ازسرزمین شان تحمیل شد، کوچی های پشتون تباری بود که از یک طرف فرصت استفاده از امکانات وظرفیتهای طبیعی هزاره جات را از هزاره هاستانده بودند واز جانب دیگرهمانند کمپنی استعماری هند شرقی بازیر قرض بردن هزاره ها در تامین حواله های پشم وروغن مالک زمینهای شان می شدند. بر علاوه ظلم وغارت گری آنها مورد حمایتهای امنیتی وقضایی قرار داشت.
ب:سیاست های محروم سازی؛
روند انهدام سیستماتیک جامعه هزاره به قتل عام واسارت وبردگی وآوارگی وتحمیل مالیاتهای کشنده ختم نشد، این رویه به شکل خطرناک وبا روشهای مرموزتری ادامه یافت. در محاصره قرار دادن مناطق هزاره نشین از جمله سیاستهایی بوده که تا به امروز دوام دارد، هزاره ها حتی در دوره هایی که از آن طلایی یاد می شود مردمانی بریده از همه جا بودند وهر هزاره برای زنده ماندن، مواد مورد نیاز زندگی را صدها کیلومتر بر شانه های خود حمل می کرد، تا به امروز انسان هزاره در محاصره قرار دارد واز دست نارسی اش به سهولت های امروزی زندگی رنج می برد.محروم سازی هزاره ها تنها در زمینه اقتصادی هم محدود نیست بلکه ازین نقطه شروع شده وتمامی عرصه های سیاسی وعلمی وفرهنگی را در بردارد.
امروز اگر هزاره ای که بر سر یک کراچی چند عدد باد رنگ دارایی اش است ودر سرما وگرما ازبام تا شام می کوشد تا قیمت یک قرص نان خشک را برای قوت عیالش کمایی کند. زمانی که می شنود وزیر هزاره در کابینه راه نیافت، بادرنگش را به زمین می کوبد وآه سردی می کشد، حکایت از فروریختن امید او دارد وروایتی است از حساسیت او نسبت به محرومیت تاریخی قومش از سیاست ورنه این بیچاره را قیرانی سود از آن وزیرنبوده ونه خواهد بود وبرای زنده ماندنش همان یک دانه بادرنگ بسیارکار آمد تر از چندین سال وزارت آن وزیر است؛ وزیر یا وزراییکه نتوانسته اند احساس این فرد ومیلیونهای دیگر را درک کنند ویا اگر درک کرده، نتوانسته ارج بگذارند.هزاره وقتی کاروان موتر های رهبران شان عبور می کنند، احساس غرور می کند ودر یک لحظه خود را فراموش کرده غرق تماشا می شود وچند لحظه بعد دست وپای خودرا لِه شده وخود را افتاده در جاده وگم شده در غبار کاروان رهبر می نگرد،ناله می کند صدایش بی اثر است ودست استمداد دراز می کند، خالی بر می گردد، نا امید می شود، عقده می کند باز رهبربرمی گردد واین بار او ازین خسته تر، هزاره زیرپالِه شده عقده اش را می بلعد وبه امید آینده بهتری با رهبر هم صدا می شود وباز رهبر هوایی می شود وباز خسته بر گشته سراغ این دست وپاشکسته را می گیرد، هی آنقدر این بازی تکرار می شود تا هزاره بگوید "بیزار"!.
 محروم سازی عمدی هزاره ها توسط سیاست گزاران امروزی در ادامه پالیسی های دیروزی موجب شده تا هزاره ها به سمت تخلیه هزاره جات ومهاجرت به دیگر نقاط هدایت شوند،اگر روند ممتد وطولانی دوقرن مهاجرت وتخلیه سرزمینی را در نظر بگیریم ونیزاگر به فقدان برنامه محرومیت زدایی برای پس ازاین توجه کنیم، باور این برداشت که زمان انقراض تمدنی هزاره ها نزدیک شده چندان دشوار نیست.هزاره ها با داشتن هزاره جات بحیث سرزمینی که در آن زندگی کتلوی داشتند ودارای آداب وسنن مخصوص به خود وزبان وادبیات وهنر ویژه هزارگی وتاریخ بودند، عناصرسازنده یک تمدن ویژه هزارگی را با خود داشتند؛اما با پراکندگی وهزم شدن در فرهنگ ورسوم دیگران وتخلیه سرزمینی که خواستگاه تمدنی شان است، حفظ این تمدن بسیار دشوار است وبیشتر چنان می نماید که ما به سوی تدوین تاریخ یک تمدن در حال انهدام گام می نهیم.
نمی خواهم فکر شود که من نگاه بد بینانه دارم ولی می خواهم توجه آنانی را که مثل خودم در رگهای شان خون هزارگی جریان دارد جلب کنم که هزاره اززندگی در هزاره جات نا امید شده واین هشدار سختی است که اگر کاری نشود، تئوری انهدام جامعه هزاره در حال پیروزی است.
صدها سال بودن هزاره در سرزمینی که برای خودتمدنی ساخته بود وپاره های وجودش از هر گوشه جهان به او پیوند می خورد ومقاومت غیر قابل تصور برای حفظ آن نتیجه "امید"برای روزگار بهتر بود وامروز این امید در حال ازبین رفتن است.
چگونه از هزاره امروز توقع امید واری داشت؟ درحالی که هیچ تفاوتی در رویه ها دیده نمی شود، اگر دیروز خون یک هزاره 5روپیه تاوان می شد ولی پای یک سک کوچی25روپیه امروز آیا خون هزاره وگوسفند کوچی برابر شده است؟ در جریان تهاجم کوچیها در سال 89 به بهسودبرعلاوه نابودی تمام مزارع وسوختن وغارت شدن خانه های مناطق مورد تهاجم بیش از 20 نفر کشته شدند، فرمان رییس جمهور افغانستان که توسط یکی از بزرگان هزاره به بهسود غرض تطبیق برده شد حکایت از پرداخت غرامت به طرفین داشت واز آدمهای قربانی شده خبری نبود!! وقتی حکومت فرمان را اجرا کرد یک پنجم مبلغی را که به کوچیهای مهاجم داده بود برای هزاره های آواره شده پرداخت کرد. در مصاحبه ای گفته بودم که حکومت افغانستان 40 سال پیش در ولسوالی لعل وسر جنگل تاوان خون یک انسان هزاره را یک پنجم تاوان سگ کوچی تعیین کرده بود وامروز هم تاوان خون هر انسان هزاره در بهسود یک پنجم گوسفند کوچی است، بزرگی بسیار خشم کرد ومرا به سیاست فتنه وتخریب متهم ساخت.
بنای من درین نوشته بررسی جزئیات سیاستهای کنونیِ پیوسته به گذشته برای انهدام سیستماتیک جامعه هزاره نیست بلکه من می خواهم این مورد هدف تحقیق ومطالعه اندیشمندان ما باشد تاشاید بتوان راهی برای باز گرداندن امید به هزاره ای که در رهگذر چندصد ساله ی آمیخته با خون وآتش وشکنجه وآوارگی وفقراز دست نداد واکنون در حال از دست دادن است پیداکنیم، سیاست موجود زعمای ما زاویه های نا امید کننده فراوانی دارد که حوصله بیشتر می طلبد.
 برای من مزاری دقیقا از جهت امید بخشی اش به هزاره قابل تعظیم است، او برای هزاره نه پادشاهی خواست ونه نان ونه مقامی بلکه برای هزاره حس بودن وتوانستن را هدیه کرد وهویت فراموش شده اش را زنده ودقیقا همین کار مزاری هدف پیکان های هتاک دشمنان مزاری است.
هزاره روزی که حس هزاره بودن را از دست دهد، هزاره نیست وآن زمان انقراض تمدنی بنام هزاره نیز حتمی است، من این سطور را در شهر مشهد ودر منطقه ای می نویسم که اطرافم چهره وسیمای فراوانی از هزاره می بینم ولی احساس هزاره بودن را دراکثرآنها نمی یابم، اینها جرم هزاره بودن را از آبا واجداد شان به ارث برده اند ولی احساس آن را به پای دیگران ریخته اند، اینها حتی حاضر نیستند که بگویند هزاره ایرانی اند بلکه می گویند ایرانی "بربری" اند.آیا شما هم با من موافقید که حکومت ده ساله موجود امید را از همه ولی از هزاره بیشترگرفته است؟ وزمانی که امید می رود خود فراموشی ویاس حکومت می کند وحکومت یاس سلطه بی هویتی را حتما با خود دارد؟ اگر موافقید بیایید با بزرگترین هدیه مزاری یعنی بخشش امید به انسان هزاره، هویتی را که او احیاء کرد همچنان زنده نگهداریم.
والسلام علیکم
نویسنده: محمد سرور جوادی
منبع: لیگان

۱ نظر:

  1. درود وسلام بر همه ی هزاره های عزیز.

    بنده که اضافه از نیم قرن سن دارم وموضوعات که مربوط به سر نوشت مردم هزاره در دوران حاکمیتهای استبدادی گره خورده است که مارا درک پیدا شد تا به صفت یک شاگرد مکتب ، بیرون رفت مردمم ازین عذابهای غیر انسانی راه های مبارزه را دنبال کنم وبحلقه های جوانان روشنفکری مردم هزاره رابطه پیدا کنم.تا روضنه ی رهایی مردمم پیدا شود.برخورد حاکمیت های استبدادی یک مشت خاندانی وقبیلهوی که جناب عالی به آن اشاره کرده اید توانست بر مبارزات انسان دوستانه وعادلانه پرستان قوه قلب بخشند وریشه های استبداد را از بیخ وبن بر کند.ما باور دارم که روزی محترم سلطانعلی کشتمند وروزی ارواح شاد بابه مزاری شهید با هویت هزاره بودن افتخار دارد وداشت ،کسی این علم مقدس آزادی واستقلال طلبی هزاره ها را بر آفراشته وحراست خواهد کرد.ضرب المثل عامیانه وجود دارد(در جوی که یک بار آب رفته باشد باز خواهد رفت).

    پاسخحذف