در شرایط فکری عملی کنونی، هرگاه سخن از هزاره گرایی به میان می آید، فریاد های اعتراض از هرسو برمیخیزد و انتقادها و لعن و نفرین و تکفیرها بر مطرح کنندگان «قوم گرایی» باریدن می گیرند. «نسب گرایان شیعه محور» در سنگر همیشگی، یعنی درپس نسب شان می ایستند و مروجین «قوم گرایی» را یاغی گری مشتی «مغولپارت» قلمداد میکنند. «شیعهمحوران غیرهزاره» آن را حرکتی ضدمذهبی مینامند و تکفیر آنان را اعلام می دارند...
در زمانه اي که مبرم ترين نياز روز ايجاد امنيت بود، «ديگراني» که از تبار خود شان بودند و سخت همدل و همفكرشان، براي مطرح شدن و خودي نشان دادن، به شدت جنگيدند و در اين راستا سرهاي بي شماري بريدند و در ميان مردم بي گناه بمب ها گذاشتند و هزارن کودک و پير و زن را تکه تکه کردند و مکتب ها را بهخاطر خوي قبايلي و دشمنی شان با مدنیت به آتش كشيدند. غربیانی که به خاطر داعیه ی آوردن تمدن به سرزمین ما یورش آوردند، برای تحقق تمامی ارزش های مدرن و مدنیت شان، در طول مدت حضورشان همیشه دست استمالت و یاری به سوی همین قبایل دراز نمودند و به پاس آن همه دموكراسي ستيزي و يورش آنان عليه مظاهر مدرن، از امکانات و ثروت هنگفتي برخوردار شان نمودند و حتا آنان را در سطح یکی از قطب هایی بالا بردند که باید برای ساختن فرداهای این خطه مورد مشوره و همکاری قرار گیرند!!
درعوض ماهايي که «صلح» و امنیت و مظاهر تمدن را حرمت نمودیم و حتا يک فير هوايي هم نکرديم، با «بايکوت ها» و «تحريم ها» ی قابل توجهی روبه رو گشتيم تا بالاخره بفهميم که نه اعتماد به فاشیزم امری پسندیده است و نه «سکوت» و گزیدن راه های مماشات با تمامیت خواهان قوم محور پاسخ مناسبی به «ستم» و تبعيض ها و بایکوت های تاريخي اي است كه با هدف به گورستان فرستادن ما ترتيب يافته اند. تحريم هايي که کمر ما را شکسته و راه رفتن به سوي فردا را برما بسته و دستيابي به «انسانيت» و حقوق ابتداييِ لازمه ي آن را با بنبست جدي مواجه ساخته است.
در گيروداري که سخت نيازمند فکر و طرح عملي براي رهايي از اين وضعيتيم، نسل تحصيل کرده و جوان ما که انرژي و اميد اصلي پيمودن چنين راه پرصلابت و سنگلاخ میباشند، سخت مبهوت واژه هاي بي خاصيتي گشته اند که نه ناني براي خودشان ميشوند و نه سودي به مردمشان مي رسانند، و تنها به «انديشه ي روز» بودن اين کتاب ها و واژههای تخدیرکننده و ایزک ساز دل خوش کرده اند. نسل امروز ما، نسلي است که مدعي مدرن شدن بوده و خود را از «خشونت» و ظواهر و نماد هاي آن بيزار جلوه ميدهد، اما در مقابل خشونت عريان و نهانی که از سوی قوم حاکم مستمراً بر او و قومش میرود، سخت بی پاسخ و بي زبان مانده و اغلب هم چشم و گوش خود را بر آنها بسته است. اگر نسل ديروز ما نسل عمل گراي بي تئوري و يا کم تئوري بود، از برکت آن همه مقاومت و ايستادگي در برابر ستم و يورش های خشن و مرگ آفرین دشمنان، اينک به نیمه هاي دهلیز «خودباوري» رسيده ايم و تا حدودي پتانسیل خود را شناخته ايم و به همه نشان داده ايم که در ميدان زور، به مثابه ي يگانه سياستي كه هميشه توسط حکام قوم محور به اجرا گذاشته شده اند، از کسي کم نمي آوريم و هرگز هم میدان دفاع و مقاومت را خالی نمیکنیم، چنانکه در هيچ برهه اي از تاريخ نيز از پیش روی كسي نگریخته ایم و یا از آنان شكستي قطعي نخورده ايم. اما نسل کنوني که خود را با کتاب «الينه» کرده و يا بهتر است بگوييم، کتاب آنها را اخته نموده است، قطعاً پاياني جز ابزاري در دست سلطه گران براي شان متصور نخواهند بود. زيرا از سويي فرزندان نسلي هستند كه سخت تحقير شده اند و بنابراین به لحاظ روانی شدیداً «خودکم بین» بوده و توان مقاومت در مقابل استيلاگران توسعه طلب را از دست داده اند، و هم به دليل وضعيت بد اقتصادي شان، سخت محتاج لقمه ی نان برای خوردن و يا تكه زميني براي زيستن میباشند. پس با چنين و ضعيت روحي و نيز عدم درک چگونگي و كم و كيف پروژهي «استحاله»اي كه بر او و پدرانش رفته است، جهت یافتن کار و حتا استخدامشدن براي مقاصد و منافع «ديگران»، كاملاً آماده هستند.
به راستي با چنين و ضعيتي به کدام آينده خواهيم رسيد؟ متأسفانه نسلگذشته ي ما که توانستند به نیاز زمان خود پاسخ مناسبی دهند، به يک باره و يکجا توسط نسل کتاب خوانِ مدرن مآب امروزي که مدعی است گذشتگان ما غير از جنگ و «خشونت» نميشناختند و جز به آن اقدامي ننمودهاند، محکوم و مطرود جامعه گشته و اعتباري هم برايش قايل نميباشند، اگرچه خود حتا در استفاده از روشهای نرم مبارزات زمان خود، به شدت ابا ورزیده اند. اينک و با روي کرد اين چنيني نسلجوان و تحصيلکرده ي ما، گذشتگان و ظیفهشناسی که در مایهگذاری برای مبارزه حتا از جان خود هم دریغ ننمودند، سخت رنجيدهاند و خود را از عينيت جامعه اي كه نسل امروزي برايش جایی درنظر نگرفته است، دوری میگزیند. اما آيا نسل کنونی با تمامی طرد و حذف گذشتگان، براي جبران كمبود نيرو و تجربه ي مبارزاتي، خود مرد عمل شده است؟ حتا در سطح اقدامات عصر مدرن و قانونگراي مورد ادعاي خودشان، آيا آمادهي اقدام به اعتراض، راهپيمايي، تحصن، اعتصاب، و... که همگي روشهای مجاز مدنی و قانونی اي میباشند كه باید به آن ها باور داشته باشند، تا بدين گونه خود و در خلأ نيرو هاي مبارز ديروزي، به امواج «ستم» و «تبعیض قوميِ»ای که بر تمامی ابعاد زندگی مردمش سايه انداخته، پاسخی مدرنیستی! داده باشند؟
بنابراين و باچنين و ضعيتي، اينک از آينده اي تاريک و مبهمی برخورداريم. از يکسو پيوند دو نسل ما گسسته و تجارب مبارزات گذشته ي ما عمدتاً به دليل نبود تقاضايي براي آن ها، بدون این که به نسل کنونی ما انتقال یابند، ميروند تا براي هميشه دفن گردند. اين درحالی است که نسل نو بهخاطر دوري گزيني از «عمل مبارزاتي»، خود فاقد هرگونه تجربه ي عملي ميباشد. ازسوي ديگر، حاکمان قوم محور براي تشديد بحرانهويتي ما، گذشته هاي تاريخي ما را از کل تاريخ کشور که مستقيماً به تاريخ هزاره ها هم مرتبط ميباشد، جدا کرده و بهکناري انداخته اند تا نسل تازه بهعرصه آمده ي ما از بخش اعظم تاريخ ميهنش كه سرتاسر از حضور فعال و نيرومند هزاره ها در تمامي عرصه ها حکايت ها دارد، بي خبر باقي بمانند و هرگز از نياكان پرهمت شان الهام نگيرند و داعيه ي برحق وراثت تمدن هاي غرور آفرين باستان را سرندهند و به منوال تاكنوني روي دادها تمکین نمايند. دقيقاً همين مسأله باعث گرديده تا آن گذشته هاي پرافتخار نتوانند چهرهشان را به ما بنمايانند و غرور ناشی از آن را به ما رسانده، ما را براي انجام مسئوليت هاي انساني و حقوق برابر شهروندي، مقابل حاکمان غاصب (جناح برتري جوي قومي ـ افغان ملت و حواريون ـ) برانگيزد. تاريخ ما را تنها به بخش پايانياش (3 سدهي اخير) خلاصه نموده اند که براي ما جز مقهور بودن و مرگ و سرکوب هاي خونين و تبعيض، نه تنها خاطره ي خوشایندی ندارد، که ضعف و ناتواني اي که دراين دوره دامنگير ما بوده است، را پي درپي به رخ مان کشند تا از لابه لاي چنين روش غرض آلود و تحقیرکننده اي، يأس و و لنگاري بر ما بپاشند. مسلماً با سکوت و سردرگمي نسل کنوني، رخدادها و مناسبات جامعهي فردا برمبناي طرح امروزين غالبان و غاصبان قدرت رقم خواهد خورد، و مطمئناً درغياب نسل «پسیو» امروزين ما، جناح توسعهطلب هویتی ـ سرزمینی حاکم به مثابه ي يگانه معمار و طراح برنامه ها و حتا ساختار جامعه و قدرت فردا عمل خواهد نمود. اينست که سرنوشت فرداهاي ما با توجه به وضعيت کنوني، بسي تاريکتر از حال را نويد ميدهد. از آنجا که تحقق برنامه هاي ضدمردمي حکام کنوني و يا عدم آن، مستقيماً به آگاهي، درايت، برنامه ريزي و رويکرد تئوريک عملي نسل امروز ما بستگي دارد، پس سرنوشت ما يا با روش های تمکین و سکوت وحشتناک تاکنونی (دههی اخیر) همچنان در هالهي ابهام و حتا سیاهتر از وضعیت امروز رقم خواهد خورد و يا باتصميم و اراده ي حضور نسل امروز و فردای ما، به دلخواه بومیان محروم شکل خواهد گرفت.
در شرایط فکری عملی کنونی، هرگاه سخن از هزاره گرایی به میان می آید، فریاد های اعتراض از هرسو برمیخیزد و انتقادها و لعن و نفرین و تکفیرها بر مطرح کنندگان «قوم گرایی» باریدن می گیرند. «نسب گرایان شیعه محور» در سنگر همیشگی، یعنی درپس نسب شان می ایستند و مروجین «قوم گرایی» را یاغی گری مشتی «مغولپارت» قلمداد میکنند. «شیعهمحوران غیرهزاره» آن را حرکتی ضدمذهبی مینامند و تکفیر آنان را اعلام می دارند. فاشیزم قومی حاکم، چنین اقداماتی را آشوب گرانه و نفاق افگنانه بهشمار می آورد و از تمامی امکانات قانونی، زندان و سرکوب برای ضربه زدن به آن استفاده مینمایند. در این میان، رنجآورترینش نقنق دوستانی است که پيشاپيش در برابر حاكميت «قوم محور» سرفرود آورده و در هراس از انتقام آنان، رؤیای فردایی تاریک را در پس روي كردهاي قوم گرایانه تصور میکنند و به بيم دادن مستمر ما مبادرت ميورزند.
من هم فارغ از این هیاهوی ملانصرالدینی، به راه خود ادامه میدهم. چراکه برخلاف آنان، بیم را در لابلای مواضع میانهبازانه، عوامفریبانه و مبهمی که در برابر شرایط و وضعیت کنونی و فرداهای ما ارائه میگردند و جز سودهای کوچکی برای طراحان آن ندارد، میبینم. این درک، سخت عزم مرا در پیمودن راه قومگرایانه به مثابهی مبرمترین نیاز استراتژیک زمان در برابر اقدامات بيپايان حاكميت قوممحور جزم نموده است. امیدوارم که همهی راه های رفتنی و تمامی روش های کارکردی، شفاف و با برنامه باشند تا مردم شریف، آگاه و سربلند ما با مطالعه ی دقیق آنها، راه خود را بیایند و آن را در عرصهی اجتماع و در عمل محک زنند و به آزمون گیرند تا بتوانند خوب و بد و ضعف و قوتش را از هم جدا سازند.
من این فرضیهها و تحلیلها را نه چون نسل کتاب زده ی کنونی از متن فرضیه های کتابی، که طی تجارب مبارزاتی خود، یاران و مردمم یافته ام. مسلماً کسیکه درپی سطوت از دسترفته ی تاریخی خود است، بی باکانه باید بر تاریخ سرتاپا جعل و تحريف بتازد و برنامه های برده ساز (پروژهي استحاله گري) حاکمیت های قومی را به نقد و مقابله نشیند. این جز با به رُخ کشیدن واقعیتهای عینی (اقوام بومی این سرزمین) و مبارزه براي ايجاد مناسبات عادلانه و انساني ممکن نیست. برنامه های میانه بازانه نیز جز تأمین سود فردی و يا گروهی برای آنانی که هم به نعل میکوبند و گاه هم بر میخ، دستآوردی برای مردم ما نداشته و هرگز هم نخواهد داشت كه دهه ي اخير نماد بارزي براي چنين ادعاها است. نکتهی مهم این است که بدانیم، مبارزهی هویتطلبانهی قومی با ماهیتی دموکراتیک، تاکنون بهکار گرفته نشده است، پس نمیتوان عیب گویی آن را نمود و از همین اکنون سرنوشتش را با شکست محتوم یکی دانست. گرچه من از دشواری های گام نهادن در این راه کاملاً آگاهم و ميدانم كه با ادامهي چنين راهي، كوههايي از لعن و طعن و نفرين برمن باريدن خواهند گرفت و حتا بسياري از ياران امروزي را از من دور خواهد ساخت.
اینک واقعیت فرا راه ما این است که راه های موسوم به مدرن را تا به آخر پیمودهایم و به ظاهر مشترکاً قانونی ساختیم که در آن دو زبان رسمی درج گردیده بود و هرگونه امتیاز قومی، زبانی، جنسی و... مردود و ممنوع (با تعبيري كه خودشان از قانون اساسي دارند) دانسته شده است. در این قانون اقوام به عنوان عناصر ملت، ظاهراً به رسمیت شناخته شدهاند و حتا در مادهای از تلاش برای رشد فرهنگ اقوام بهمثابهی مکلفیت دولت یادآوری گردیده است، اما درعمل همه چیز علیه اقوام و زبان و فرهنگ آنان، و به ويژه هزاره ها بوده است. پس منصفانه نخواهد بود اگر در گشایش این راه نو، بر من خرده گیرند و اتهامات ناصوابی را بر سرم ببارانند كه فلاني ره ما جراجويي پيش گرفته است. من فکر میکنم که اینک و پس از فدیه های بیشماري كه در طول مبارزات چند سدهاي خود در برابر «ستم» و «تبعیض» و «تحقير» تقديم نموده ايم، اينك هنوز در بنبست رزم آزادی بخش قرار داريم. پس با توجه به نتایجی که از پیمودن راههاي گذشته داریم، ديگر حتماً ارزش آن را دارد تا این بار راه ديگري جداي از آنچه طي ده سال اخير انجام داده ايم، را هم محک زنیم.
پانبشتهها
- این نسل که سخت خود را شیفتهی کتاب نموده و اندیشههای وارداتی را تابوهای مقدس سدهی 21 دانسته، غافل از بحرانهاییاند که طی دو سدهی اخیر و حین رویارویی کاربردی و کارکردی این تئوریها در عینیت جامعه، ایجاد شده و عامل آنها همین ایدئولوژی لیبرالی بودهاند. این نسل که خود را منتقد اندیشهها و ایدئولوژیهای وارداتی نسل گذشته میشمارند، خود اینک رؤیاگرانه در ورطهی دگماتیزم غلطیده و دلبستهی اندیشههای وارداتی دیگران گشتهاند.
- جنبش خودبهخودی، حرکت و قیام مبارزاتی ایست که فراسوی اختیار مبارزین و تشکلهای سازمانیافته بر مبنای احساسات مردمی شکل میگیرد. چنین جنبشی پراکنده و بینظم بوده و فاقد هرگونه برنامهی مبارزاتی و سیاسی میباشد. تنها در صورتی که تشکلهای مبارزاتی، آنان را زیر کنترول خود آورده و به آموزش عمومی مردم بپردازند، بهتدریج دارای برنامه و نظم شده و بدینگونه راه خود را بهسوی انقلابی اصولی باز خواهد نمود که در کشور ما هرگز بدان مرحله نرسید، چراکه تشکلهای انقلابی و دموکراتیک هنوز نضج و انسجام لازم مبارزاتی را نیافته بودند و بنابراین نتوانستند بر آن غالب آیند و جنبش را رهبری کنند. در کنار آن، تشکلهایی که توسط بیگانگان و از خاک بیگانه چون سمارق سربرآوردند، خود فاقد برنامهی مبارزاتی بوده و هیچ هدفی جز ضدیت با کمونیزم و اجرای طرح غربیها نداشتند که در واقع خود نیز بخشی از پروسهی شکلگیری جنبش خودبهخودی بهشمارروند.
- غافل از اينکه پيشتاز آن جنبش مانند همهی مبارزات دموکراتیک و رهاییبخش تاریخ کشور، باز هزارهها بودند كه با قيامهاي چنداول و 3 حوت كابل و سپس آغاز نمودن قيامهاي مسلحانه از هزارستان باستان، كل جامعه را بهسوي مقاومت و نبردی آنتاگونیستی در برابر كودتاچيان 7 ثوري كشانيدند.
- فانون، فرانتس، پوست سیاه، صورتکهای سفید، ترجمهی امین کاردان صفحه 29، شرکت افست، 1353.
- ابراهیمزاده، طاهره، سلام وکلامی بامدعیان روشنفکری ورئیس کرزی صاحب، سایت جمهوری سکوت
- امير عبدالرحمان خان ـ تاجالتواريخ، ص 263، چاپ ميوند
- وقتي از هزارهي سني مذهب پرسيده ميشود که آيا هزارهاي؟ اغلب بهخاطر گریزش از هویت قومی، به اعتقادات مذهبي تازهاش که بهسان ستری جهت نهان سازی ماهیت اصلیاش از آن استفاده میشود، اصالت داده و جواب ميدهند، خير، ما سني هستيم. البته ميان هزارههاي جعفري هم کساني که به قطبهاي مذهبي وابسته و متکياند (شيعهمحوران غیرهزاره)، در پاسخ به چنين سوالي ميگويند که، الحمدلله شيعه هستيم. يعني «هويتهزارگي» را با «مذهب» خلط نموده و حتا عمدتاً قوميت خود را تنها با معيار مذهبي ميسنجند و به آن ارزش و «هويت» ميبخشند.
- در اين رابطه به حداقل چيز عیان و آشکاري كه ميتوان اشاره نمود، بتهاي باميان است كه بزرگترين اثر تاريخي و اعتبار فرهنگي ـ تمدني براي اين كشور بهشمار ميرود.
بحران های هویتی فرا راه مبارزه ( بخش اول )
بحران های هویتی فرا راه مبارزه ( بخش چهارم )
بحران های هویتی فرا راه مبارزه ( بخش پنجم )
بحران های هویتی فرا راه مبارزه ( بخش ششم )
نویسنده: کاظم وحیدی
منبع: جمهوری سکوت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر