سادات افغانستان از نظر خوی و خلق و کردار یکسان نیستند، فرق بسیار عمده بین آنان ازین نظر وجود دارد، ولی تفکیک و تشخیص سادات اصیل و واقعی، از آن های که به نام سادات معروف اند، از طریق شجره نامه ها ممکن نیست؛ برای آنکه شجره نامه های ساختگی با شجره نامه های اصیل مانند روایات اسراييلی در میان روایات اسلامی درهم آمیخته شده است؛ اما مردم هزاره که سالها و نسلها با سادات خود باهم زندگی کرده اند، به خوبی می داند و می شناسند که یک عده از سادات، وقار و متانت، اخلاق و رفتار نیک دارند...
سادات اشرفند و بود قدرشان جلی فرزند احمد اند و جگر گوشه علی
سادات را سپرده پیامبر به امتــــش الصّالحون لله والطالحون لــــــــی
استبداد و جنایت و خشونت، آن چنانکه به شیوهای قلدری و عریان آن؛ یعنی توسط شمشیر و دشنه، تفنگ و برچه، ترس و تهدید و ارعاب، بگیر و ببند و زندان، تبعیض و تبعید انجام میگیرد، به صورت آرام و ملایم آن؛ یعنی توسط تحمیق و استحمار مذهبی، فسانه و افسون، تزویر و تقلب «واستخفاف» و در نقاب دین ومذهب نیز صورت میگیرد.
جنایت از نوع دوم، بُردش بیشتر و تاثیرش قویتر و هزینهاش کمتر از جنایت نوع اول است؛ چه، در جنایت و استبداد نوع اول دست و پا به زنجیر کشیده میشود و از نظر فیزیکی آزادیهای انسان سلب میشود، ولی مغز و فکر وهوش از کار نمیماند و با فعال بودن فکر و هوش باالاخره زنجیرها شکستانده میشود و... اما در جنایت نوع دوم، فکر و هوش عقیده به بند کشیده میشوند و ابتکار و استعداد از رشد و شکوفایی میماند.
در جنایت عریان هر چند از طریق زور و ظلم و تبعیض، حقوق مردم پایمال و احساسات سرکوب میشود، ولی این وضعیت دیری نمی پاید و این احساسات سرکوب شده، زمانی بیدار شده و به صورت انفجاری بروز میکند؛ که کنترل آن مشکل و بلکه ناممکن خواهد بود؛ در حالیکه جنایت آرام و مقدس، باورها و احساسات انسانی به کلی نابود میشود، واز توده های انسان، توده های گوسفندان و حیوانات بارکش درست میشود؛ وقتی انسان باور کرد که برای بهره دهی و استثمار و باربری آفریده شدهاند، چه گونه میتوانند برای تغییر سر نوشت خود اقدام نمایند؛ چون چیزی را که ذاتی خود بدانند، قابل تغییر نمیدانند.
جنایت از نوع اول، ارتش، تشکیلات امنیتی و اطلاعاتی، جلاد و زندان، پول و پیسه میخواهد؛ در حالیکه جنایت از نوع دوم، بیشتر کار فرهنگی و مذهبی است و هزینهی زیادی نمیخواهد، و توسط یک عده حاكمان و عالمان وابسته به دربار انجام میگیرد. پیامبران راستین الهی، آن چنان که علیه استبداد، تبعیض و ظلم و زور گویی و جنایت به ستیز بر خواستند، علیه تحمیق و استحمار مذهبی که روح انقیاد و سر سپردگی را در انسان پرورش میدهد، نیز به ستیز و مقابله بر خواستند: «وَیَضَعُ عَنهُم اِصرَهُم وَ الاَغلالَ الّتی کانَت عَلَیهِم»1
یعنی پیامبران، بارهای سنگین و غلهای را که برگردن های مردم افتاده بود بر میدارند.«غل» حلقهی آهن، دست بند و زنجیر است که بر گردن مجرمین میاندازد و دست و پای شان را با آن میبندد. و «اصر» به معنای بار سنگین است که به دوش انسان سنگینی میکند؛ و بیشتر به بار سنگینی که بر روح و عقیده و فکر سنگینی میکند، به کار برده میشود؛ چنانکه برگناه، عهد و پیمان ووظیفه و هر چیزی که مایهی زحمت میشود و دست و پا گیر است، و بر روح و ذهن سنگینی میکند «اصر» گفته میشود.
پیامبران، اوهام و خرافات و عقاید مزخرفی را که بر عقل هوش و ذهن انسان ها سنگینی میکنند، بر میدارند؛ آن چنانکه انسان ها را از قید غل و زنجیر استبداد و تبعیض، ارعاب و وحشت آزاد مینمایند؛ چنانکه امت عرب به دلیل آن که اسیر اوهام و خرافات بودند، قریب شش قرن به اندازه یک مو در زندگی خود پیشرفت نکردند و همیشه در یک وضعیت به سر میبردند، حضرت محمد(ص) افکار و اندیشهی آنان را از اوهام و خرافات آزاد کرده و به نان نوا و آقایی رساند.
الف ) فرعون و جنایت به شکل عریان
نمونه جنایت به شکل عریان آن، استبداد فرعونی است که دمار از روزگار بنی اسراييل در آورد، هزاران نوزاد نرینه بنی اسراييل را در دامان مادرهای شان سر میبرید، و جنس مادینهی شان را برای کلفتی و کنیزی زنده نگه میداشت: «یُذَبِّحونَ اَبنائَهم وَ یَستَحیون نِسائَهُم»2 یعنی پسران را سر میبرید و دختران را زنده نگه میداشت.
ب ) جنایت آرام و مقدس
نمونه جنایت به صورت نرم و آرام آن، نیز همان شیوهی فرعونی است. بهتر است از قرآن کریم مدد بگیرم که سند موثق بالاتر از آن نیست. از آیاتی قرآنی که در مورد مبارزات حضرت موسی(ع) با فرعون آمده است. چنین بدست میآید که استدلال آن حضرت با فرعون در مورد خدا به گونه محکم و دل نشین بود که در دل درباریان فرعون موثر افتاد و آنان را منقلب کرد تا آن که بین آنان بگو مگو و نزاع واقع شد: «فَتَتازَعوا اَمرَهُم بَینَهُم وَ اسَرّوُا النَجوا»3 در کارشان (به آنکه در مورد موسی(ع) چه تصمیم بگیرند» دچار اختلاف شدند و آن را پنهان نگهداشتند؛ برای آن که ـ اختلاف شان در بیرون کاخ ـ در میان مردم سرایت نکند.و این معنی را از آیهی
«قالَ فِرعَونَ ذَرونی اَقتُلَ وَلیَدعُ رَبَّه»4 بگذارید مرا تا موسی را بکشم و او خدای خود را بخواند. میتوان به دست آورد چون از «ذَرُونی» که به صیغهی جمع آمده است فهمیده می شود که یک جمعی بوده که فرعون را نمیگذاشته تا اقدام به قتل موسی نماید؛ و گذشته از آن مردی که از خاندان فرعون بود، رسماً اعتراض و احتجاج کرده که: «اتَقتُلُونَ رَجُلاً اَن یَقُولَ رَبّیَ اَللّه...»5 آیا کسی را می کشید که می گوید پروردگار ما خداست؟ که داستانش مفصل در سوره مومن و غافر آمده است. هم اینکه فرعون میبیند که آتش اختلاف از میان خانه و درباریانش علیه او زبانه میزند، جنایت و سلطهگری را به شیوه آرام و دینی و در میانهی هالهی از تقدس حفظ كرده و میگوید:
« اِنّی اَخافُ اَن یُبَدِّلَ دینَکُم اَو اَن یُظهِرَ فی الاَرضِ اَلفَسادا»6 میترسم موسی دین شمارا تغییر دهد و در زمین فساد ایجاد کند. فرعون دراین گفتهی خود به دو چیز متوسل میشود:
الف) احساسات و تعصب دینی آنان را تحریک میکند، چه، او به خوبی میداند که مردم مصر به بت هایشان عقیده دارند، و آنان را قبله آمال وآرزوهایشان میدانند و از آنان حاجات خود را میخواهند. پس بهترین وسیله برای فرعون، تحریک احساسات دینی است و از این رو، موسی(ع) را عنصر بیدین معرفی میکند. (مارک بیدینی).
ب) احساسات ملیت و وطن پرستی را علیه موسی(ع) بیدار میکند؛ یعنی موسی در کشور شما فتنه و آشوب را به راه میاندازد و امنیت و مصالح علیای کشور شمارا به خطر میاندازد.(مارک سیاسی) و این معنا را از آیه دیگری نیز فهم میکنیم که فرعون گفت:
«اِن هذان لَساحِرانِ یَرید انِ اَن یَخرِجاکم مِن اَرضِکُم وَ یَذهَبا بِطَریقَتِکُم المُثلی»7 این دو نفر (موسی و هارون) جادوگرانی هستند که می خواهند با سحر خود شما را از سرزمین تان بیرون کنند و آیین والای شمارا نابود کنند. فریب آنان را نخورید و در راه و رسوم خود پایدار باشید.
فرعون به خوبی میداند که نسل کشی و کشتار دسته جمعی دیگر سود نمیبخشد، بدین جهت شیوهی خشونت و جنایت را عوض میکند، اما این بار به صورت آرام و در نقاب دین و مذهب، تحمیق و تزویر و استحمار. و آیاتی دیگر نیز هست که همین معنا را تاييد میکند و از آن جمله است آیهی «فَاستَخَفَّ قَومَهُ فَاطاعُوهُ»8 یعنی فرعون قوم خود را سبکسر به بار آورد وآنان از او پیروی کردند.
نظام های ظالمانه و اقوام برتری جو، عزت و سیادت خود را در جهالت و ذلت مردم میبینند، ازین رو، برنامه کلی و همیشگی آنان این است که مردم را در جهل نگهدارند و روح ذلت پذیری را در آنها پرورش دهند، تا برای همیشه متملق، ثناگو و سرسپرده باشند، شخصیت و هویت اقوام زیر دست را میکشند، تا کسی در مقابل شان احساس شخصیت و هویت نکنند، چون گوسفندان و حیوانات بارکش مطیع محض باشند. واین معنای «استخفاف» است.
ج ) نمرودیان و توسل به دین و جنایت مقدس
ادامه جنایت در پوشش دین و مذهب، تحمیق و تزویر و تذلیل، یک برنامه همیشگی است. وقتی حضرت ابراهیم (ع) وارد بت خانه شدو با تبر خود بتهارا ریز ریز کرد، و مظاهر خرافات و مایهی اصلی ذلت و بیچارگی و عقب ماندگی مردم را نابود کرد، نمرود و درباریان که منافع شان وابسته به وجود بت خانهها بود، برای حفظ منافع و برتری جوییهای خود به تحریک احساسات دینی مردم پرداختند: «قالُوا حَرِّقوهُ وَ انصِروا آلِهَتِکُم»9 ابراهیم را بسوزانید و خدایانتان را یاری کنید ـ امر آنها را بزرگ بدارید و سزای کسی که به آنان اهانت کرده، سوختن است. و این تحریک و تهییج و تحریک عصبیت و عواطف دینی، از جمله «اِن کُنتُم فاعِلین» به خوبی نمایان است.10 تحریک عصبیت دینی در مردم بابل زمین تا آن اندازه بود، که حاجتمندان برای خوشنودی خدایانشان نذر می کردند که چهل روز برای سوزاندن ابراهیم(ع) هیزم بیاورند.11
د)جنايت نرم بني اميه
در صفین کار معاویه به اخیر رسیده، بود معاویه که حافظ منافع بنی امیه بود و ارزشهای جاهلی را از نو زنده میکرد، آخرین نفسهای خود را میکشید و عنقریب بود، ریشهی «شجره ملعونه فی القرآن» از بیخ کنده شود اما سیاست قرآن به نیزه کردن چگونه به یکباره مسیر تاریخ را عوض کرد و کار به کجا کشانده شد؟! و شریح قاضی و...
ه ) جنایت و فساد به نام دین، شیوهی جاری زمان
توسل به دین و مذهب در طول تاریخ بشری، یک شیوه جاری و همیشگی بوده و اقوام و عناصر برتری طلب و استفاده جو، برای حفظ برتری جویی و بهره گیری، با این شیوه، شعلههای خشم و اعتراض مردم را خاموش کرده، و از تودههای مردم برای خود، گوسفندان و مادگاوان تسلیم و رام ساخته و به طور دایم از پشم و شیر و دوش و بازوی آنان، سودهای کلانی برده اند. و این در طول زمان، برای عدهی ابزار قدرت طلبی و سیطره جویی و وسیله خوبی برای نان و درآمد و روزی بوده است. از جمله عناصری که در تظاهر به دین داری، زهد فروشی، تقدس مئابی، ریاکاری، تزویر وحیله و نیرنگ، تخصص و مهارت تمام دارند، بخش عمده از سادات افغانستان است. از باب اینکه ابهامات برداشته شود، خوب است اولا تعریفی از سادات داشته باشیم که سادات کیست؟
سادات چه کسانی هستند؟
در فقه) در کتاب خمس میگوید: هرکسی که از ناحیهی پدر سلسله نسبش به حضرت مطلب و هاشم برسد، سادات است و در صورتی که مستحق و فقیر باشد، شیعه اثنی عشری که به غیر از مال غنیمت جنگی، یعنی گنج و معدن و ارباح مکاسب و ... معتقد به خمس هستند، باید از نصف خمس خود (سهم سادات) به اندازه رفع ما یحتاج او بدهد. و نیز هر کسی که به سادات بودن در میان مردم معروف است، نیز در صورت فقر، مستحق سهم سادات میباشد. سادات محترم با این ویژگی که دارند بشر غیر معصوم اند، طبعاً از روی عمد یا اشتباه کار خلافی از آنها سر میزند، درین صورت اعتراض و انتقاد بر آنها، به معنای ضدیت با دین، توهین به مقدسات و دشمنی با اهلبیت عصمت (علیهم السلام) نخواهد بود. لیک آیا سادات اعم از انکه مصلح باشند یا مفسد، نباید بیش از دیگران اکرام و احترام شوند؟
تكريم انسان در قرآن
قرآن دو گونه کرامت برای انسان قايل شده است.
الف) کرامت ذاتی: این کرامت به مجرد بشر بودن و انسان بودن، برای انسان ثابت است انسان از آن جهت که انسان است، بریده از دین و عقیده، نژاد و خون و رنگ و طبقه و ... کرامت دارد و نباید به کرامت انسانیاش تعرض شود، و مفاد آیه کریمه «وَ لَقَد کَرّمنا بَنی آدَم وَ حَمَلناهُم فی البَرِّ وَ البَحرِ وَ فَضّلناهُم عَلی کَثِیرٍ مِمّن خَلَقنا تَفضیلا»12 همین معنا است.13 یعنی ما بنی آدم را کرامت دادیم و خشکی و دریاها را پهنای جولانگاه او قرار دادیم، و اورا بر بیشتر از مخلوقات خود برتری دادیم.
ب) کرامت ارزشی: کرامت ارزشی، اکتسابی است و از طریق ایمان و عمل صالح و تقوا دستگیر انسان میشود و معنای «اِنّ اَکرَمَکُم عِندَ اللّهِ اَتقیکُم»14 همین است. یعنی گرامی ترین شما نزد خدا با تقواترین شماست. رابطه کرامت به معنای اول افقی است؛ بدین معنا که آحاد مردم نباید نسبت به یکدیگر توهین و بیاحترامی نمایند، و نباید حقوق همدیگر را پایمال کنند.
بنا بر این برای شخص با تقوا روانیست که بی تقوا را توهین کند، و یا اگر بی تقوا جلوتر در صف نانوایی یا صف داکتر نوبت گرفته و حق تقدم پیدا کرده است، شخص با تقوا را نسازد که اورا از جایش عقب بزند و خود در جای او قرار گیرد. کرامت به معنای دوم، رابطهاش عمودی است؛ یعنی بین انسان و خدا است و هر چند درجهی تقوای انسان بالارفت، به همان اندازه در پیشگاه خداوند ارزش و احترام پیدا میکند.
سادات اصیل
سادات افغانستان از نظر خوی و خلق و کردار یکسان نیستند، فرق بسیار عمده بین آنان ازین نظر وجود دارد، ولی تفکیک و تشخیص سادات اصیل و واقعی، از آن های که به نام سادات معروفاند، از طریق شجرهنامهها ممکن نیست؛ برای آنکه شجرهنامههای ساختگی با شجرهنامههای اصیل مانند روایات اسراييلی در میان روایات اسلامی درهم آمیخته شده است؛ اما مردم هزاره که سالها و نسلها با سادات خود باهم زندگی کردهاند، به خوبی میداند و میشناسند که یک عده از سادات، وقار و متانت، اخلاق و رفتار نیک دارند، نجابت و اصالت و مناعت طبعی که در آنان دیده میشود، آنان را بی نیاز ساخته از آنکه وقت خود را صرف توثیق شجرهنامهی خود نمایند، و یا قداست ذاتی برای خود قایل باشند، یا خوی برتری جویی، زهد نمائی داشته باشند و تظاهر به دین و مذهب نمایند و فتوای شرعی صادر نمایند. آنان از انکه به سیادت خود اطمينان دارند، برای اثبات آن به هر حشیشی تشبث نمیکنند، تكدی و دریوزگی را برای خود عار میدانند، از عنوان دین و مذهب، پیامبر(ص) و زهرا (س) سوء استفاده نکرده و آنان را ابزار فریب و وسیله درآمد قرار نمی دهند، و بالاخره خوی و خلق سیادت در آنها نمایان است و از این جهت مورد اکرام واحترامند.
دستهی دیگر از سادات، هر چند به دین و دینداری زیاد تظاهر میکنند خود را دلسوز دین وانمود میکنند، آنچنان خود را پاک و پاکیزه و به دور از گناه جلوه میدهند که گویی فرشتهی مقرباند.
سوال این است که اگر منظور کرامت ذاتی است، همهی انسانها کرامت ذاتی دارند و نباید مورد اهانت قرار گیرد. اگر منظور کرامت ارزشی و اکتسابی است، قرآن کرامت ارزشی را به نژاد و نسب مربوط ندانسته، بلکه به ایمان و عمل صالح و تقوا مربوط کرده و «اِنَّ اَکرَمَکُم عِندَالله اَتقیکُم» گفته است. از این آیه قرآن رنگ نژاد و نسب در کرامت انسان دیده نمیشود و بوی نژاد و نسب به مشام نمیرسد. اگر چنین باشد که هر که اولاد پیامبر است (ص) صاحب امتیاز باشد، این همان تبعیضی است که پیامبر اسلام (ص) ریشهی آن را از اساس برید. پیامبری که علیه تبعیض قیام کرده، چگونه تبعیض را به شکل دیگرش زنده میکند؟
|
ولی در خلوت چه بسا به کارهای دیگر دست می زنند، اخلاق و رفتار آنان را که از نزدیک ببینی، هیچ تناسبی با گفتهها و ادعاهایشان ندارد، بلکه افتضاح است. اینها که در ایران میآیند، شدیداً دغدغهی دینی و مذهبی دارند، خود را مروج و حافظ ارزشهای مذهبی قلمداد میکنند، وقتی به افغانستان رفتند به تناسب وضعیت و شرایط به گونهی دیگر عمل میکنند؛ یا وقتی به عربستان رفتند، خود را وهابی معرفی میکنند و مظلوم نمایی میکنند که ما در میان شیعیان متعصب در رنج و عذاب هستیم.
در اواخر سال هشتاد که طالبان در افغانستان شکست خورده بودند، و به تازگی پای امریکا در افغانستان کشیده شده بود، از طرف سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، سیمناری برای یک روز تشکیل شد. در آن سیمنار آقای محمدی عراقی ـ رییس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و آقای مسجد جامعی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی صحبت کردند، ولی بسیار معتدل، صحبتهایشان بیشتر روی مسایل فرهنگی دور میزد. ولی دو نفر از سادات سر شناس که از مشهد وتهران دعوت شده بودند، درآن جلسه سخنرانی کردند و به سخنرانی ها رنگ و بوی سیاسی دادند،آنچنان سرآمریکا حمله کردند و بد گفتند که حضرت امام خمینی(قده) که پیشقراول مبارزه با آمریکا است، تا هنوز آنچنان داغ صحبت نکرده است؛ یکی از آنها میفرمود:
ما وقتی عزت نداشته باشیم، بازسازی را چه کنیم، لذا شرکت و سهم گيري در تشکیل دولت نوپای افغانستان،را حرام اعلام ميكردند. دیری نگذشت که لوی جرگه اضطراری تشکیل شد، دیدیم که پسر یکی از آنها به حیث نماینده در لوی جرگه حضور یافتهاند، ولی به گونه دیگر سخن میگوید. و خود نیز گاه گاه در کابل تشریففرما میشود، آقای کرزای و مقامات آمریکایی و خارجی را نصایح پدرانه میکند و طرف مشوره آنان قرار میگیرد. در سال 1377 که بامیان سقوط کرد، آقای خلیلی شکست خورده و با حال زار و ابتر به ایران آمد و چندان وضع خوبی نداشت، در زمستان همان سال سیمنار تقریب بین شیعه و سنی توسط جناب آقای ابراهیمی- نماینده مقام معظم رهبری ـ در تهران برگذار شد.
در یک جلسه قبل از ظهر که آقای خلیلی نیز در جلسه حضور یافته بود، و آقای سرور دانش مجری برنامه بود از حضور آقای خلیلی در جلسه تشکر کرد وانگهی اعلام تنفس نمود. یکی دیگر از سر شناسان این دسته سادات، چنان خشم آلود سر آقای دانش میغُرّید که گویی شیر بیشه است، آنچنان دهن گشوده بود که فکر میکردی آقای دانش را یک لقمه خام میکند، و
میگفت چرا نام این دزد و خبیث را بُردی؟! ولی وقتی صحنه تغییر کرد و آقای خلیلی معاون دولت شد، هیچ هفته شاید نباشد که همین آغا به دربار خلیلی شرفیاب نشود.
در همان جلسهی لویه جرگه اضطراری، یکی دیگر از سادات سر شناس و معروف سخنرانی کرد و
در ختم سخنرانی گفت خوب است از شهدای عزیز نام ببرم که حق بزرگی بر ما دارد، از آقای مسعود و عبدالحق نام برد اما از مزاری «ره» شهید نام نبرد. بعد در سال 1384 که در هرات جلسهی تجلیل شهید مزاری برگذار شده بود، آقای خلیلی برای سخنرانی به هرات آمده، بود دیدیم که همین آغا نیز تشریف آورده و در سخنرانی خود از شهید مزاری مدح و تمجید کرد.
نتیجه این میشود که این آغایان، چه در جهت دینی و چه در جهت سیاسی، خط و مشی روشنی ندارند فقط پلهی ترازو را میبینند و نان را. فراموش نمیکنم که با اینها در قم در یک مدرسه بودیم، اصلاً اجتهاد حضرت امام (قده) را قبول نداشتند و حرفهای زشت و بیهوده میگفتند، ولی حالا ماشاء الله چنان خود را درست در خط امام (قده) قرار نشان ميدهند که یک مو به طرف راست و چپ كچ نميگردند؛ چون مولا علی(ع) فرموده است:
«اَلیَمین وَالشّمال مُضِلّه وَ الطَریق الوَسطی هِیَ الجادَه»15 یعنی چپ روی و راست روی، گمراهی است و جاده اصلی حد وسط است. البته تغییر مسیر در جهت گیریهای دیگران نیز هست اما در مورد آغایان، ملاک فقط پلهی ترازو و نان زیاد است. و اینک از باب مشت نمونه خروار و یک اندر هزار و کمی از بسیار به برخی از خوی و عادات و خصوصیات این دسته سادات اشاره می شود.
1- ادعای قداست ذاتی
اینها خود را به حساب اهلبیت میگیرند و خود را مشمول روایاتی که مخصوص اهلبیت هستند میدانند؛ ازینرو اگر انتقاد و اعتراض در مورد عملکردشان شود، آن را ضدیت با دین، توهین به مقدسات و دشمنی با اهلبیت تلقی میکنند. چنانچه يكي ازين آقایان در جوابیه شماره یک «به برخی اتهامات، علیه مقدسات اسلامی و سادات بنی الزهرا (س)» مینویسد: «این کور دلان مزدور و دشمنان اهلبیت با نقاب اسلامی و بعضاً با استفاده از وجوهات شرعیه در حوزه، در برابر خاندان پاک رسول الله و سادات کرام قلم فرسایی میکنند» ... « سادات همه جا مورد اکرام بودند و هستند، همه اقوام و طوایف جز تعدادی از گمراهان هزاره، حقوق حقه سادات را رعایت میکنند. «این در تاریخ سابقه دارد و پشوایان و خبایث تو یعنی بنی امیه که رسالت و امامت اجداد پاک ما را مجموعهی کاذب خواندند.
اما در حقیقت تو و پیشوایان ناپاکت، ایادی شیاطین و مجموعهی کذاب هستید». خوانندگان گرامی لطف کنند و مجلهی «طرح نو» را بخوانند، در کجای آن در برابر خاندان پاک رسول الله(ص) قلم فرسایی شده است؟ و در کجایی آن به مقدسات اسلامی توهین شده است؟ جز آنکه به برخی عملکرد های این دسته سادات انتقاد شده است. یکی از چهرههای سرشناس اینها، روز نهم محرم بود در یکی از مساجد کابل، بالای منبر با آه و حسرت و افسوس میگفت: به اهلبیت عصمت بی احترامی صورت میگیرد و ... ، بعد مصداق اهلبیت، خودشان را معرفی میکرد.
تشبّث به حشيش و خرافه
عدهي از سادات خود را اهل بيت پيامبر ميدانند، این دسته سادات برای اثبات شرافت ذاتی خود به یک روایت مجهولی که با هیچ ضوابط دینی سازگاری ندارد تمسک میکنند؛ و آن این است که جدما گفته است: «اَکرَمُوا اَولادَنا الصالِحونَ لِلهِ وَ الطالحونَ لی»16 اولاد مارا گرامی بدارید، خوبانشان را به خاطر خدا و بدانشان را به خاطر من. اين روايت هم به لحاظ سندي و هم به لحاظ ادبي و هم به لحاظ محتوايي نميتواند از پيامبر صادر شده باشد. سید محمد علی روضاتی در کتاب جامع الانساب، نقل کرده است:« قال رسول الله: «اَکرِمواُ اَولادِی وَ حسّنُو ادابی» و قال (ص): «اَکرَمُو اَولادی الصّالِحُون لِله و اَلطّالِحُون لی» و آن رابه جامع الاخبار مرحوم صدوق مستند کرده است. و در جامع الاخبار ص 206، چاپ اصفهان، سال 1365 بدون ذکر سند چنین آمده است:«اَکرِمُو اَولادی وَ حَسّینُوا ادابی» و قال (ص):«اَولادی الصّالِحُون لِلهِ وَ الطّالِحُونَ لی» و جمله « اکرموا» را ندارد.
و این جمله که به صورت حدیث نقل می شود به چند دلیل مردود است:
1 ـ مرسل است و خبر مرسل حجیت و سندیت ندراد.
2 ـ آنچه را مرحوم صدوق نقل کرده است «اَولادِی الصّالِحُون لِلهِ و الطّالِحونُ لی» است، بدون جمله «اکرموا» و این جمله اسمیه است؛ یعنی اولادی، مبتداء الصّالحون، مبتداء ثانی. ولله خبر. و یا اَولادِی، موصوف. الصّالِحُون ، صفت. موصوف با صفت خود مبتدا. لله خبر آن و همچنین جمله بعدی. و چنین معنی می شود که . اولاد من خوبان شان برای خدا است و بدانشان برای من. و این معنای منظور یعنی اولاد مرا اعم از خوب و بد اکرام کنید را نمی رساند. و لی اگر «اکرموا» را که در جمله اول است، سر جمله «اولادی» بیاوریم، از نظر قواعد صحیح نیست؛ زیرا جمله «وَ حَسِّنوُا ادابِی»، که جمله اجنبی است میان جمله «اکرموا» و «اولادی» فاصله شده و نمی شود آن را سر «اولادی» آورد و به قرينه «وقال (ص)؛ «اکرمو و اولادی و حسنوا آدابی» با جمله «اولادی الصّالحون لی» دوجلمه مستقل هستند و در دو زمان گفته شده اند. پس جمله«اکرموا» را که صاحب جامع الانساب بالای جمله دوم یعنی «اولادی...» آورده و بعد به همین شکل شهرت پیدا کرده است، به هیج وجه نمی چسپد «هرچند با چسپ دوقلو».
3ـ این جمله از نظر قواعدی نحوی غلط است؛ اگر این جمله حدیث می بود، باید «الصّالحین لِلهِ والطّالِحِینَ لِی» گفته می شد. چون «اولادی»مفعول «اکرموا» است «والصّالحین و الطّالحین» بدل از «اولادی» یا عطف بیان است؛ یعنی اولاد مرا اکرام کنید؛ خوبان شان را به خاطر خدا اکرام کنید و بدان شان را به خاطر من و ما قطع داریم که حضرت رسول الله (ص) قواعد نحو را خوب می فهمید و به غلط تلفظ نمی کرد.
بعد چیزی را که پیامبر (ص) نگفته باشد و کذب محض باشد، اگر به دروغ به آنحضرت نسبت داده شود، حکمش چیست؟ یکی از مبطلات روزه، دروغ بستن به خدا و پیامبر (ص) و ایمه معصومین (ع) است، و کسی که روزه دار باشد و بگوید: قال رسول الله: اکرموا اولادی... تکلیف روزه اش چه می شود؟ پس هر چه خلاف کتاب الله است، فهو زخرف، باطل فاضربوه علی الجدار.
لکن سوال این است که اگر منظور کرامت ذاتی است، همهی انسانها کرامت ذاتی دارند و نباید مورد اهانت قرار گیرد. اگر منظور کرامت ارزشی و اکتسابی است، قرآن کرامت ارزشی را به نژاد و نسب مربوط ندانسته، بلکه به ایمان و عمل صالح و تقوا مربوط کرده و «اِنَّ اَکرَمَکُم عِندَالله اَتقیکُم» گفته است. از این آیه قرآن رنگ نژاد و نسب در کرامت انسان دیده نمیشود و بوی نژاد و نسب به مشام نمیرسد. اگر چنین باشد که هر که اولاد پیامبر (ص) صاحب امتیاز باشد، این همان تبعیضی است که پیامبر اسلام (ص) ریشهی آن را از اساس برید. پیامبری که علیه تبعیض قیام کرده، چگونه تبعیض را به شکل دیگرش زنده میکند؟
در همين راستا حضرت امیرالمومنان (ع) می فرماید:
«اِنَّ اَولَی النّاسِ بِالاَنبِیاءِ اَعلَمُهُم بِما جاوُابِه، ثُمَّ تَلی: «اِنَّ اَولَی النّاسِ بِاِبراهِیمَ لَلَّذی اَتَّبَعُوهُ وَ هذا اَلنَّبیِیُ وَالَّذِینَ آمَنو وَاللهُ وَلِّیُ المُومِنِین» (آل عمران/68) ثُمَّ قالَ: اِنَّ وَلِیَّ مُحَمَّدٍ ـ صلی الله علیه و اله ـ مَن اَطاعَ اللهَ وَاِن بَعُدَت لَُحَمتُهُ، وَ اِنَّ عَدُوَّ مُحَمَّدٍ مَن عَصَی اللهَ وَانِ قَرُبَت قَرابتُهُ» (حکمت 96)
یعنی نزدیک ترین مردم به پیامبران، داناترین شان به رسالت آنان است. بعد این آیه را تلاوت فرمود: نزدیک ترین مردم به ابراهیم کسانی هستند که از او پیروی نمایند و از دین نبی و اهلش پیروی کنند و خدا دوستدار مومنان است» آنگاه فرمود: دوست محمد کسی است که خدا را اطاعت کند ـ هرچند از نظر خویشاوندی دور باشد. و دشمن محمد کسی است که خدا را عصیان کند ـ هرچند از نظر قرابت نزدیک باشد.
در کتاب فضائل السادات آمده است که ابوالحسن، حسین بن حسن بن اسماعیل بن امام جعفر (ع) علنی شراب می خورد، روزی برای قضای حاجت به در سرای احمد بن اسحق اشعری که وکیل اوقاف قم بود رفت، ولی احمد او را در خانه اش راه نداد. سید حسین باحزن و اندوه برگشت.
در همان سال احمد بن اسحق متوجه حج گردید، درسامراء که رسید می خواست خدمت امام حسن عسکری (ع) مشرف شود. و حضرت او را در خانه اش اجازه نداد، احمد پس ازگریه طولانی اجازه کسب کرد و خدمت حضرت امام حسن عسکری (ع) شرفیاب شد و عرض کرد چرا مرا از خانه ات منع کرد در حالیکه من از دوستان و شیعیان تو هستم. حضرت فرمود: تو چرا حسین بن علی پسر عموی مرا از در خانه ات بر گردانیدی؟ احمد گفت: وی علنی شراب می خورد می خواستم توبه کند. حضرت فرمود: راست گفتی ولی چاره نیست باید او را اکرام کنی به جهت انتساب که با ما دارد، ورنه از خاسرین خواهی بود.17
يكي ازين آقایان در جوابیه شماره یک «به برخی اتهامات، علیه مقدسات اسلامی و سادات بنی الزهرا (س)» مینویسد: «این کور دلان مزدور و دشمنان اهلبیت با نقاب اسلامی و بعضاً با استفاده از وجوهات شرعیه در حوزه، در برابر خاندان پاک رسول الله و سادات کرام قلم فرسایی میکنند» ... « سادات همه جا مورد اکرام بودند و هستند، همه اقوام و طوایف جز تعدادی از گمراهان هزاره، حقوق حقه سادات را رعایت میکنند. «این در تاریخ سابقه دارد و پشوایان خبایث تو یعنی بنی امیه که رسالت و امامت اجداد پاک ما را مجموعهی کاذب خواندند. اما در حقیقت تو و پیشوایان ناپاکت، ایادی شیاطین و مجموعهی کذاب هستید». خوانندگان گرامی لطف کنند و مجلهی «طرح نو» را بخوانند، در کجای آن در برابر خاندان پاک رسول الله(ص) قلم فرسایی شده است؟
|
و نیز علی بن عیسی وزیر، به علویین احسان می کرد و هرسال به مقدار کفایت برای آنها غذا و لباس می داد. و از جمله اینها پیر مردی بود از اولاد موسی بن جعفر (ع) که برای او در هر سالی پنجهزار درهم مقرر داشته بود ـ علی بن عیسی گوید: در یکی از روزهای زمستان او را دیدم که در شارع جاده عام در بدترین حالت افتاد و شراب قی می کرد و به گل آلوده شده است. وقتی ماه رمضان شد و برای گرفتن مقرری خود آمد، مقرری او را ندادم و ی نا امید برگشت. آن شب حضرت پیامبر(ص) را در خواب دیدم و پیش وی رفتم وی روی از من برگردانید، گفتم چرا یا رسول الله (ص) با این همه احسانی که به اولادت کردم چرا روی از من می گردانی؟ گفت: چرا ذرّیه ام را از در خانه ات ناامید برگرداندی؟
گفتم بلی و لکن او شراب می خورد، گفت: تو آن مقرری را به خاطر او میدادی یا به خاطر من؟ گفتم به خاطر تو. گفت: باید آن را می پوشاندی و مقرری او را میدادی چون از احفاد من است.18 و به راستی کسی که چنین پشتوانه محکم، قوی، وجیه و آبرومند داشته باشد، چگونه هر کاری برای او جایز نباشد، و چرا دست به هر گونه جفا و جنایت و فساد نزند؟ حامی به این بزرگی به درد چه روزی می خورد؟
و این همان تفکر یهودیت و اسراييل است؛ اسراييل با این اندیشه و این ادعا که از طايفه خدا بلکه از نسل خدا هستند، هرگونه جنایت و فساد را برای خود جایز میدانند؛ آنها ادعا دارند که:« نَحنُ اَبناءُ اللهِ وَ اَحِبّائُهُ»19 ما فرزندان و دوستان خدايیم؛ از این رو در آتش نمی سوزیم: «لَن تَمَسَّنا النَّار اِلّا اَیّامآ مَعدُودَة»20 جز چند روز معدود یعنی همان چند روزی که گوساله را پرستیده ایم، آتش بدن ما را لمس می کند.
کلمه «لن» نفی ابد را می کند؛ یعنی ما هرگز نمی سوزیم و در آن چند روز، نه اینست که آتش، ما را بسوزد، بلکه بدن مارا مس میکند، نمی سوزاند. و به راستی چه کسی را یارای آن است که جگر گوشه های خدا را عذاب کند؟ و چه کسی این جسارت را می تواند که فرزندان خدا را به محاکمه بشکاند؟
چنین بینشی به آنان جرات داده است که تا می توانند فساد کنند؛ چنانکه خداوند می فرماید:«وَ قَضَینا اِلی بَنی اسراييل فِی الکِتابٍ لَتُفسِدُِنَ فِی الاَرضِ مَرَّتَینِ وَ لَتَعلُنَّ عُلُوّا کَبِیرآ»21 یعنی، ما در کتاب آسمانی برای بنی اسراييل اعلام داشتیم که دوبار در زمین دست به فساد می زنید و بی اندازه سرکشی می کنید.
مفسرین بزرگوار در تفسیر کلمه «مرّتین» گیرمانده اند، هر که به گونه «مرّتین» را تفسیر کرده و مصادیقی برای آن تعیین کرده اند؛ در حالیکه هیچکدام صحیح نیست؛ برای انکه اسراييل از روزی از سیطره فرعون نجات یافت، مفسد بودند و تا امروز مفسداند و هیچ فسادی در عالم نیست که دست اسراييل در آن دخیل نباشد. پس چگونه برای «مرتین» می خواهند دو مصداق از فساد تعیین کنند. بني اسرايیل همينکه از دریا عبور کردند، سر موسی فشار آوردند که برای ما خدائی، مانند خدایان قوم بت پرست بساز:«اِجعَل لَنا الِهاکَما لَهُم الَهِةٌ»22
وقتی حضرت موسی (ع) بدانان گفت: به ارض مقدس برویم، گفتند: تو و خدایت بروید جنگ کنید ما اینجا نشسته ایم:«اِذهَب اَنتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا اِنَّا ههُنا قاعِدُوَنَ»23 وقتی سامری و همرایانش برای آنان جسدی به صورت گوساله بیرون آورد که صدای گاو داشت، گفتند این است خدای شما و موسی. بنی اسراييل گوساله را پرستش کردند:«فَاَخرَجَ لَهُم عِجلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ فَقالوا هذا اِلهِکُم و اِلهُ مُوسی »24 از قالو فهمیده می شود که گوساله سازان، یک جماعتی بودند زیر نظر سامری گوساله را ساخته اند. داستان «سبت» که حرمت روز شنبه را شکستاندند25 داستان بقره، داستان «حطّه»26 و نیز با حضرت موسی (ع) گفتند تا خدا را علنی نبینیم ایمان نمی آوریم و ده ها نمونه دیگر از سرکشی های بني اسراييل که نسبت به حضرت موسی (ع) می کردهاند. پس چگونه میتوان «مرتین» را دوبار معنا و تفسیر کرد؟ در حالیکه امروز نیز فسادی روی زمین نیست که از دست اسراييل در آن دخیل نباشد. (ام الفساد).
اما تفسیر بهتری که فساد و جنایات و سرکشی های بنی اسراييل را مجسم می کند، تفسیری است که مرحوم آیت الله طالقانی کرده است، و آن این است که ما نباید مقیّد به مدلول ظاهری لفظ باشیم و «مرتین» را چون تثنیه است دوبار معنا کنیم. بلکه «مرتین» به معنای «مرات» است و این از خصوصیات زبان عرب است که تثنیه به معنای جمع و جمع به معنای تثنیه می آید؛ مانند «لبّیک» و «سعدیک» که تثنیه هستند ولی معنای کثیر را میدهند، مگر معنای «لبّیک» این است که خدا یا دوبار ترا اجابت کردم؟
مويد فرمودهي مرحوم طالقانی، سخن ابن عقیل است در شرح معروف خود. وی نظر سیبویه را نقل کرده که «لبیک» و «سعدیک» تثنیه است ولی معنای جمع را میدهند. مانند «کرّتین» در قول خداوند:« اَلّذی خَلَقَ سَبَعَ سَمَواتٍ طِباقاً ما تَری فِی خَلِق الرَّحمنِ مِن تَفاوُتٍ فَارجِعِ اَلبَصَرَ هَل تَری مِن فُطُورٍ. ثَم اَرجِعِ البَصَّرَ کَرَّتَین یَنقَلِبُ اِلَیکَ اَلبَصَرُ خاسِیئاً وَّ هُوَ حَسِیرٌ»27
یعنی کسی که هفت آسمان را تو برتو آفرید؛ در آفرینش رحمان، هیج گونه نابسامانی نمی بینی؛ باز دوباره چشم بگردان آیا هیج رخنه می بینی؟ سپس دوباره چشم بگردان، چشمت خسته و مانده باز گردد.
آیا فقط دوبار اگر چشم را به جهان آفرینیش بگردانی، چشمت خسته و مانده باز می گردد؟ بلکه هزاران بار هم اگر چشم به خلقت آسمان و زمین بگردانی، خسته و درمانده باز می گردد.28
و دلیل اصلی این همه جنایات و فساد و بی شرمی، بنی اسرائیل غرور آنها بوده و هست که خود را عشیره خدا و بلکه فرزندان خدا میدانند. بلی چنین روایاتی که هیچ سند و اساس ندارند، بخش زیادی از سادات ما را نیز مست و مغرور ساخته است، و بدانان جرات و جسارت داده که دست به هر کاری بزنند، به هر رنگی درآیند، هرگونه فیلمی را بازی می کنند و هر نمایشی را به اجراء بگذارند. در حالیکه شریعت برای ما معیار و اصول مقرر داشته که هر روایتی که با قرآن سازگاری نداشته باشد، فاضر بوه علی الجدار، روی دیوارش بزنید.
استفاده ابزاري ازنام بزرگان دين
اینها مورد و بی مورد متوسل به حضرت پیامبر «ص» و حضرت زهرا و حضرت زینب «س» می شوند؛ مثلا به جدم پیامبر، به جدهام زهرا و عمه ام زینب و عناوین مقدس دیگر، از قبیل سلاله ی زهرا، سادات بنی الزهرا، جدهی سادات و عمهی سادات. این نه به خاطر این است که آنان پیامبر و زهرا و زینب را از دیگران بیشتر دوست دارند، بلکه به منظور تحمیق مذهبی و فریب مردم و برای اینکه حرف شان، پشتوانه و تاثیر بیشتر پیدا کند. ولی حقیقت این است که اینها در ته دل و ضمیر خود، در سید بودن خود دغدغه دارند؛ می خواهند وانمود کنند که ما سیدیم.
بعضی های شان ادعا را به جای رسانده اند که وقتی در جمعی مریدان خود نشستند، از هر که خوش و راضی بود، می گویند در قیامت ترا شفاعت می کنم و از کسی که قهر بود، می گویند ترا شفاعت نمیکنم. بلی اینها شفعای روز جزا هم هستند و ما گناهکاران را شفاعت میکنند.
توقعات بی جا
«اِنَّ اَولَی النّاسِ بِالاَنبِیاءِ اَعلَمُهُم بِما جاوُا بِه، ثُمَّ تَلی: «اِنَّ اَولَی النّاسِ بِاِبراهِیمَ لَلَّذی اَتَّبَعُوهُ وَ هذا اَلتَّیُ وَالَّذِینَ آمَنو وَاللهُ وَلِّیُ المُومِنِین» (آل عمران/68) ثُمَّ قالَ: اِنَّ وَلِیَّ مُحَمَّدٍ ـ صلی الله علیه و اله ـ مَن اَطاعَ اللهَ وَاِن بَعُدَت لَُحَمتُهُ، وَ اِنَّ عَدُوَّ مُحَمَّدٍ مَن عَصَی اللهَ وَانِ قَرُبَت قَرابتُهُ» (حکمت 96)
یعنی نزدیک ترین مردم به پیامبران، داناترین شان به رسالت آنان است. بعد این آیه را تلاوت فرمود: نزدیک ترین مردم به ابراهیم کسانی هستند که از او پیروی نمایند و از دین نبی و اهلش پیروی کنند و خدا دوستدار مومنان است» آنگاه فرمود: دوست محمد کسی است که خدا را اطاعت کند ـ هرچند از نظر خویشاوندی دور باشد. و دشمن محمد کسی است که خدا را عصیان کند ـ هرچند از نظر قرابت نزدیک باشد.
|
اینها حق طبیعی خود میدانند که در راه رفتن پیش از دیگران باشند، در مجالس باید در صدر بنشینند باید اینها پیشنماز باشند و باید دستهای شان بوسیده شود و در هر شرایط باید یک طبقه ممتاز باشند. اگر چنین نشود، نسبت بدانان وبلکه به اهلبیت «ع» بی احترامی شده است. در سال 1377 در مسجدی از منطقهی گلزار شهدای قم مجلس ترحیم بود، یکی ازین آقایان سرشناس روی منبر قرار گرفته بود و با ژست خاص و از مقام مذهبی بالای وعظ می کرد، و طلبه ها را شدیداً مورد عتاب قرار داده بود که تقوا ندارید، سهم امام میخورید، مقدسات را زیر پاکردهاید. بعد به یکی ازین مقدسات که زیر پا شده اشاره کرده و فرمود: امام ابوحنیفه عصای امام صادق(ع) را بوسید، حضرت امام صادق(ع) فرمود: چه میکنی این چوب خشک را می بوسی؟ گفت دست پیامبر درین عصا مالیده شده است. امام صادق(ع) آستینش را بالا زد و فرمود: بیا این را ببوس که خون پیامبر(ص) در آن جاری است. ولی حالا کسی این دستهارا که خون پیامبر(ص) در آن جاری است نمیبوسد.
تلخكام از اظهار حقایق
يكي ازين آغاها، در «جوابیه شماره یک» خود «به برخی اتهامات ناروا علیه مقدسات اسلامی و سادات بنی الزهرا(س) » مینویسد: مگر ما مردم را مجبور به بوسیدن دست میکنیم؟ خود راضی نیستیم، اما پیروان پیامبر اسلام(ص) و اهل بیت(ع) افتخاراً دست سادات را می بوسند....» مفهوم گفتهی نويسنده جوابيه شماره يك، چنین است که، هرکه افتخاراً دست سادات را نمی بوسند، پیروان پیامبر اسلام (ص) نیستند، و ثانیاً در کتاب خدا و سنّت رسول الله (ص) نیامده است که بوسیدن دست سادات واجب است که اگر ترک شود، اهانت به مقدسات اسلامی صورت گرفته و بی حرمتی به اهلبیت عصمت(س). ریشه اصلی دست بوسي سوی استفاده از مذهب است، سالها و نسلها در گوش این مردم خوانده شده و در روحشان تلقین شده، که بوسیدن دست سید واجب است و ترک آن موجب گناه و دخول در جهنم است. مردم عوام به پندار آنکه در بهشت جایگاه خوبی برای شان تهیه کنند و داخل جهنم نشوند، افتخاراً دست سید را می بوسند؛ ورنه چرا مردم به بوسیدن دست شما افتخار کنند، نه پیامبرید، نه امام، نه امام زاده و نه کارنیکی کرده اید اما عوام به پندار آنکه در بهشت جایگاه خوبی برای شان تهیه کنند و داخل جهنم نشوند، افتخاراً
بعضی های شان ادعا را به جای رسانده اند که وقتی در جمعی مریدان خود نشستند، از هر که خوش و راضی بود، می گویند در قیامت ترا شفاعت می کنم و از کسی که قهر بود، می گویند ترا شفاعت نمیکنم. بلی اینها شفعای روز جزا هم هستند و ما گناهکاران را شفاعت میکنند.!!!
|
دست سید را می بوسند.
ایشان می نویسد: «آیا نذر برای خدا اشکال دارد؟ آیا صرف اموال برای احیای فرهنگ اهلبیت نادرست است؟ اگر مردمی با طیب نفس و رضایت با اخلاص برای حوزهی دینی کمک کنند اشکال دارد؟ دیگران پول میدهند تو چرا میسوزی؟»
هیچکس نگفته و نمیگوید که نذر برای خدا، صرف اموال برای احیای فرهنگ اهلبیت و کمک برای حوزهی دینی اشکال دارد..
اما تدلیس و تزویر و حقه بازی و فریب خلق گرسنه و فقیر دزدی های ماهرانه و چور و چپاول مردم به نام نذر و احیای فرهنگ اهلبیت(ع) اشکال دارد. کسی که با شعبده بازی ماهرانه و سوی استفاده از مقدسات؛ که آهای مردم! این پرچم امام حسین(ع) است از کربلا آورده ام، هرکه آن را زیارت کند، کور باشد بینا میشود، بیمار باشد صحت پیدا می کند، زن خشک و نازا باشد، آبستن وزایا میشود، و ازین قبیل فضیلت سازی های دروغین؛ بعد مردم ساده لوح و معتقد به خاندان پیامبر(ص) از کابل، غزنی، هزارجات و غیره در آن سرمای سوزان کابل، در محوطهی خاتم الانبیا صفهای طولانی را تشکیل بدهند، تا بعد از چهار و پنج ساعت نوبت شان برسند و پرچم را ببوسند، ودست آغارا ببوسند، پول نذر خود را تقدیم کنند و ... هرکس انسان است و درد انسانی دارد، میسوزد و باید بسوزد. به نظر می رسد که فهم آقای نويسنده جواب شماره يك، از اسلام از فهم و درک مراجع بزرگوار تقلید بهتر است. وقتی از چهار مرجع عظام تقلید (ایدهم الله تعالی) استفتا شده است، همه جواب نوشتهاند که این عمل حرام و پولی که ازین طریق اخاذی میشود حرام و باطل است.
نویسند: استاد علیزادۀ مالستانی
منبع: جمهوری سکوت
تشکرازاستادمحترم علی زاده مالستانی که حقایق موجوددربین مردم مارابیان کردی تاباشد که مردم هم متوجه باشندوازین خرافات دست بکشند
پاسخحذف