توماس روتیگ میگوید که فدرالیسم یکی از تقاضاهای قدیمی در بخشهایی از شمال افغانستان بوده است. حزب جنبش جنرال دوستم از این داعیه در یک سال گذشته به صراحت جانبداری کرده و این نظر در میان برخی از گروههای سیاسی تاجیک و هزاره نیز به طور روزافزون مقبولیت یافته است. این گروهها طرح فدرالیسم را پاسخی در برابر جریانی میدانند که به نظر آنها گرایش پشتونمحوری را در حکومت کابل نشان میدهد. روتیگ، در عین حال، میگوید که اکثر پشتونها، به شمول آنانی که منتقد کرزی هستند، صدای تمرکززدایی از قدرت را نشانهای از فدرالیسم و فدرالیسم را گامی به سوی تجزیهی کشور تلقی میکنند...
توماس روتیگ، کارشناس آلمانی در امور افغانستان، مقالهای را در تاریخ 19 جنوری 2012 در شبکهی تحلیلگران افغانستان به نشر رسانید که از لحاظ اهمیت خود در شمار یکی از مقالات مهم در مورد افغانستان تلقی میشود. وی در این مقاله به نشست مورخ هشتم جنوری در برلین اشاره میکند که در آن چهار نفر از رهبران جبههی ملی با چهار تن از شخصیتهای برجستهی امریکایی، به شمول داناروهراباکر، رییس کمیتهی روابط خارجی سنای امریکا، لویس گهمرت، ستیو کینگ، و لوریتا سانشز، اشتراک ورزیده بودند. در ختم این نشست، بیانیهای منتشر شد امضاکنندگان آن طرح یک سیستم غیرمتمرکز در افغانستان را مطرح کردند. توماس روتیگ، با توجه به واکنشهای مختلفی که نشست آلمان برانگیخت، سناریوهایی مختلفی را برای آیندهی افغانستان به بررسی میگیرد که یکی از آنها سناریوی شبهکاتانگا است که در آن معادن و منابع زیرزمینی عامل ایجاد یک طرح سیاسی، و در عین حال، بیثباتی و جنگ در کنگو قرار گرفت. کاتانگا منطقهی زرخیزی در کنگو بود که پس از استقلال کنگو و رهبری پاتریس لومومبا، با دخالت کمپنیها و قدرتهای خارجی، به عامل نزاع بزرگ و تجزیهی چندین بارهی کشور منجر شد. پاتریس لومومبا که کتاب مشهورش، «میهن من، کنگو» جلوههایی از اندیشه و باورهای او را در بر دارد، در اثر یک کودتای نظامی، از قدرت افتاد، و توسط یکی از گروههای جداییخواه اعدام شد. توماس روتیگ در مقاله اش به سناریوهای سومالی و جنوب سودان نیز به عنوان احتمالاتی در آینده افغانستان اشاره می کند.
***
توماس روتیگ در ابتدای مقالهاش از دو نشستی یاد میکند که اولی در تاریخ نهم و دومی از تاریخ دهم الی یازدهم جنوری سال 2012 در هوتلی در برلین برگزار شد. در نشست اولی از جانب جبههی ملی احمدضیا مسعود، جنرال عبدالرشید دوستم، محمد محقق و امرالله صالح، و از جانب امریکاییها آقای داناروهاراباکر، رییس کمیتهی روابط خارجی سنای امریکا با سه تن دیگر از اعضای کنگره اشتراک داشتند. نشست دومی با اشتراک شماری از چهرههای علمی، تحلیلگر و سیاستمدار از کشورهای مختلف، به شمول افغانستان، در همین هوتل برگزار شد؛ اما هیچ یک از اعضای نشست اول در نشست دوم حضور نداشتند. توماس روتیگ خود نیز یکی از اعضای اشتراک کننده در نشست دوم بوده و در آنجا سخنانی نیز داشته است.
روتیگ ادعا میکند که با توجه به واکنشهای مرتبط با کنفرانس اول، در کنفرانس دوم تأکید کرد که مسایل مرتبط با نظام سیاسی افغانستان مورد بحث قرار گیرند، اما هرگونه تصمیم در مورد آنها باید اختصاصاً به خود افغانها واگزار شود و خارجیها حتی از ارایهی پیشنهاد نیز حذر کنند. توماس روتیگ در نوشته اش، تحلیل وضع افغانستان در نشست اول چهار رهبر افغان و چهار عضو کنگرهی امریکا را غیر قابل مناقشه می داند و میگوید که همهی ناظران در این مورد توافق نظر دارند:
- نظام سیاسی موجود افغانستان به دلیل متمرکز بودن قدرت، ناکارامد است؛
- حکومت کرزی به دلیل فساد و عدم کفایت مورد انتقاد قرار دارد؛
- مذاکرات پشت پرده با طالبان و امکان رسیدن به یک معامله باعث ایجاد هراس شده است؛
- پارلمان باید قدرت بیشتر داشته باشد و احزاب سیاسی نقش بیشتری در پارلمان ایفا کنند؛
- سیستم رأی غیرقابل انتقال به یک نظام انتخاباتی بهتر تعویض شود؛ و بالاخره،
- از یک گفتمان ملی و اصلاح کردن نقایص نظام سیاسی موجود. حمایت شود.
توماس روتیگ، اما راهحل پیشنهادی نشست اول آلمان را محل مناقشه عنوان میکند که در مورد آنها توافق نظر وجود ندارد. نکتههای مهم این راه حل مناقشهانگیز عبارت اند از نظام سیاسی غیر متمرکز؛ و انتخابیبودن والیان، و حق والیان منتخب و شوراهای ولایتی برای داشتن اختیاراتی در زمینهی تعیین بودجه و تأمین عواید و نظارت بر پولیس و بهداشت و تعیین مقامات نظام آموزشی.
توماس روتیگ، این نظر روهراباکر در نشست آلمان را به عنوان یک گام فراتر از سایر نظریات تلقی میکند که گویا نظام شدیداً متمرکز افغانستان را مغایر با فرهنگ این کشور عنوان نموده است.
توماس روتیگ میگوید که فدرالیسم یکی از تقاضاهای قدیمی در بخشهایی از شمال افغانستان بوده است. حزب جنبش جنرال دوستم از این داعیه در یک سال گذشته به صراحت جانبداری کرده و این نظر در میان برخی از گروههای سیاسی تاجیک و هزاره نیز به طور روزافزون مقبولیت یافته است. این گروهها طرح فدرالیسم را پاسخی در برابر جریانی میدانند که به نظر آنها گرایش پشتونمحوری را در حکومت کابل نشان میدهد. روتیگ، در عین حال، میگوید که اکثر پشتونها، به شمول آنانی که منتقد کرزی هستند، صدای تمرکززدایی از قدرت را نشانهای از فدرالیسم و فدرالیسم را گامی به سوی تجزیهی کشور تلقی میکنند.
توماس روتیگ میگوید که در این مورد، آنچه گفته شده، اهمیت زیادی ندارد چون به زعم او این حرفها در گذشته نیز عنوان شده اند. آنچه اهمیت دارد این است که حرف مذکور، این بار توسط چه کسانی، در همراهی با چه کسانی و در کجا گفته شده است. روتیگ، در همین بخش، اسم کسانی را درج میکند که از رهبران جبههی ملی هستند و با امضای اعلامیهی پایانی نشست آلمان، ادعای نمایندگی بیشتر از 60 درصد مردم افغانستان را مطرح نمودند. (البته روتیگ در مقالهاش در مورد حضور امرالله صالح در نشست با تردید برخورد میکند و میگوید که معلوم نیست وی شخصاً در این نشست حضور داشته و یا توافق خود با اعلامیه را از جای دیگری ابراز نموده است).
روتیک یاد میکند که اعضای جبههی ملی با ایجاد ائتلاف جدید تلاش دارند کاندیدای واحدی را برای انتخابات ریاست جمهوری سال 2014 مطرح کنند که شانس برندهشدن وی نسبت به قانونی و عبدالله که در دو انتخابات 2004 و 2009 شکست خوردند، بیشتر باشد. جنبهی بدتر این حرکت برای کرزی، به اعتقاد روتیگ، این است که محقق و دوستم در انتخابات 2009 از کرزی جانبداری کردند و با کشاندن اکثر رأیدهندگان هزاره و ازبک، برندهشدن کرزی را تضمین نمودند. هر چند تا انتخابات 2014 راه درازی در پیش است و احتمال شکستن ائتلافها وجود دارد، اما روتیگ از این نگرانی کرزی یاد میکند که بدون محقق و دوستم، جانشین او در جریان انتخابات بعدی، برنده شدن را دشوار خواهد یافت.
توماس روتیگ، در ادامهی مقالهاش مینویسد که در نشست آلمان از کریم خلیلی، داکتر عبدالله، یونس قانونی، استاد عطا، و سلجوقی - به عنوان مأمور اسمعیل خان - نیز دعوت شده بود، اما آنها در این نشست اشتراک نکردند چون برخی از آنها مانند خلیلی و اسمعیل خان اعضای حکومت کنونی اند. اما روتیگ میگوید که این در واقع از اهداف گروپ راباکر بود که به ایجاد یک ائتلافی وسیعتر در مقابل کرزی کمک کنند.
روتیگ میگوید که برغم آنکه در نشست برلین از کاربرد کلمهی هراسانگیز فدرالیسم اجتناب شد، اما فشار به خاطر یک نظام غیر متمرکز هیچگاهی به این قدرت از طرف رهبران تاجک و ازبک و هزاره به طور مشترک مطرح نگردیده بود. وی همچنین طرح این مسأله را در خارج و به وساطت حکومت آلمان که برای ایجاد گفتوگوی باز میان طالبان و امریکا نیز تلاش کرده بود، مهم تلقی میکند. به نظر روتیگ، این نگرانی توسط همه، به شمول سازماندهندگان نشست برلین، قابل درک بود که طرح نظام غیرمتمرکز برای حکومت کابل که خارجیها را همواره به ارتکاب اشتباه و حتی توطیه برعلیه کرزی متهم میکند، باعث سوء ظن خواهد شد. وی در همین راستا از واکنش وزارت خارجهی افغانستان یاد میکند که نشست آلمان را "مغایر با روحیهی وحدت ملی و اصول مندرج در قانون اساسی افغانستان" خطاب کرده و نشانهی آشکار "مداخلهی خارجی در امور افغانستان" تلقی نمود. روتیگ، تماس کرزی با سفیر امریکا، رایان کراکر را نشانهی این نگرانی میداند و از این هم یاد میکند که کرزی با وزارت خارجهی آلمان تماس تلفنی برقرار کرد، اما گویا این تلاش او دیر انجام شده و نشست قبلتر از آن اعلامیهی خود را صادر کرده بود. وی از بیانیهی کوتاه سفارت امریکا نیز یاد میکند که در آن از "حمایت همیشگی ایالات متحدهی امریکا از افغانستان واحد مبتنی بر قانون اساسی" سخن میرود و هر نظری خلاف آن را بیبنیاد تلقی میکند.
توماس روتیگ یاد میکند که نشست آلمان کرزی را به یاد خاطرههای سال 2008 میاندازد که در آن همکاران انتخاباتی اوباما، حکومت افغانستان را به دلیل فساد گستردهی آن مورد شدیدترین انتقادها قرار دادند و این شایبه را به میان آوردند که در انتخابات سال بعد افغانستان، کرزی با یک تیم پشتونی قدرتمند مرکب از علی احمد جلالی، اشرف غنی، حنیف اتمر و گلآغا شیرزوی و یا داکتر عبدالله معاوضه خواهد شد. روتیگ میگوید که اعضای شرکتکننده در نشست برلین، از جانب مردان قدرتمندی در واشنگتن حمایت میشدند که در میان چهار عضو کنگره، چهرهی بانفوذ جمهوریخواه سنا، دانا روهراباکر نیز حضور داشت که در دوازدهمین دور حضور خود در کنگره، کمیتهی روابط خارجی سنا را رهبری میکند. توماس روتیگ، روهرا باکر را کسی میداند که از زمان جهاد بر علیه اتحاد شوروی در امور افغانستان فعالیت داشته و یکی از کسانی است که نظرش بر سیاست امریکا در قبال افغانستان موثریت زیادی دارد. وی از این نکته، دورنمای سیاستهای بعدی امریکا در صورت برندهشدن جمهوریخواهان را نیز در برابر کرزی مورد اشاره قرار میدهد و از نقش منافع تجارتی و اقتصادی نیز که برای جمهوریخواهان اولویت دارد، یاد میکند.
روتیگ، روهرا باکر را یکی از افرادی میداند که در شمار حامیان قدیمی ائتلاف شمال قرار دارند. وی در این فهرست اسامی کسانی دیگر همچون چارلز سانتوز را ذکر میکند که در نشست آلمان حضور داشته اما در اعلامیه، نامی از وی برده نشده است. باکر سانتوز را در یکی از سخنرانیهای خود در سال 2009، فرد مورد اعتماد جنرال دوستم، رهبر ازبکهای افغانستان، یاد کرد. سانتوز در یکی از نشستهای کنگره در سال 2003 و همچنین در مصاحبهها و مقالات زیادی که نوشت، از طرح فدرالیسم در افغانستان حمایت کرد و نقش قدرتمند حکومتهای منتخب محلی را در ایجاد اعتماد و خوشبینی میان مناطق و جوامع مختلف افغانستان موثر دانست.
روتیگ از نشست دیگری در تاریخ 31 جولای 2010 یاد میکند که در آن روهرا باکر با احمد ضیا مسعود، محقق، و نمایندهی مورد اعتماد دوستم، فیض الله ذکی دیدار کرد. این ملاقات در آن زمان مورد توجه زیاد قرار نگرفت، اما در برابر آن، مقالهی جنجالبرانگیز دیگری اذهان عمومی را به خود جلب کرد که توسط رابرت دی بلکویل، معاون مشاور امنیت ملی جورج بوش منتشر شد. بلکویل از طرح تجزیهی افغانستان یاد کرد که در آن گفته میشد از مناطق شمال و غرب به شمول کابل با حضور درازمدت قوای امریکایی در حدود چهل تا پنجاه هزار سرباز دفاع شود و طالبان در مناطق جنوب خودمختاری داده شوند. اما در این طرح، شرط اعطای خودمختاری به طالبان نیز این بود که حقوق بشر و حقوق اقلیتها رعایت شود و فضای مناطق پشتون نشین با هواپیماهای امریکایی تا آن حد پوشانده شود که نه تنها تروریستان، بلکه در صورت لزوم، حکومت نوبنیاد طالبان و تمام شاخههای آن نیز مورد هدف قرار گیرند. بلک ویل پیشبینی کرده بود که کرزی و همدستان او قطعاً با این تجزیه موافقت نکرده و در نتیجه از قدرت برکنار خواهند شد.
روتیگ، بدون ذکر اسم، از ناظران امریکایی یاد میکند که سانتوز را یکی از مشاوران کمیتهی سنا میدانند که طرح جدید راه ابریشم را پیریزی کردند. در این طرح راههای مواصلاتی برای ذخایر عظیم زیرزمینی افغانستان در نظر گرفته شده که نشست آلمان نیز از توجه به آن فارغ نیست. به نظر روتیگ، حتی اگر نشست آلمان تنها به منظور فشار آوردن بر دولت امریکا در جریان مذاکرات آن با طالبان باشد و اهرمهای فشار بیشتری را نشاندهی کند، تلاش برای شکلدهی آیندهی افغانستان از خارج را نیز گوشزد میکند. او تجربهی ده سال گذشته در این گونه تلاشها را از دید انتقادی نگاه کرده و عامل تعمیق بحران قلمداد میکند و معتقد است که بحث در موارد حساس مانند تغییر در قانون اساسی یا نظام سیاسی باید در یک اجتماع بزرگ افغانها صورت گیرد که در آن همه، نه صرفاً جنگسالاران، حضور و نقش داشته باشند.
توماس روتیگ، چهرههای اشتراککننده در نشست برلین را به دلیل اشتراک آنها در جنگهای داخلی و عدم موفقیت شان در ایجاد یک سیستم حکومتی خوب، مخدوش میخواند. وی از دوستم به عنوان کسی یاد میکند که در سال 1994 در همراهی با گلبدین حکمتیار و مزاری تلاش کردند تا حکومت انحصاری جمعیت به رهبری برهانالدین ربانی و احمد شاه مسعود را در هم بشکنند. روتیگ راکتباران و نقض حقوق بشر در این جنگها را از عوامل عمدهی استقبال مردم کابل از طالبان میداند. وی با همین پیشفرض میگوید که دوستم از طرح حکومت غیر متمرکز، تسلط بر شهر غنی جوزجان را نظاره میکند که سرشار از گاز است، اسمعیل خان خواب تسلط بر هرات را میبیند، استاد عطا از بلخ و بقیه نیز به همین گونه مناطق دیگری را که تحت قیمومیت خویش خواهند آورد. بنابراین مردمان محل به هیچ چیزی که بهتر از حالا باشد نخواهند رسید و در یک حوزهی حکمروایی رسمیتیافتهی اتنیکی، تحت قیادت گروههای مسلح و فاسدی قرار خواهند گرفت که درست مانند نظام متمرکز کنونی با منابع مالی ناشی از معادن و سهم شرکتها حکومت خواهند کرد. این امر، به زعم توماس روتیگ، قدرت جنگسالاران را تقویت خواهد کرد نه دموکراسی را؛ و افغانها به جای یک نظام بیثبات، دهها نظام بیثبات را در سراسر کشور خواهند داشت.
توماس روتیگ این سناریو را یادآور سناریوی مشابه در سومالی، سودان شمالی و جنوبی و کنگوی پس از استقلال میداند. او در یک سناریو، آیندهی افغانستان و کابل را شبیه سناریوی سومالی میداند که کشوری در یک پایتخت کوچک به نام موگادیشو خلاصه شده و در بیرون از دایرهی شهر کنترلی ندارد. او معتقد است که این سناریو در نهایت به تجزیهی کشور منتهی خواهد شد، هرچند که در ابتدا مورد نظر هیچ کسی نباشد. او وجود ذخایر زیرزمینی را از عوامل عمدهی نزاع و جنگهای داخلی میداند که مناطق و قدرتهای مختلف را به جان هم تحریک خواهد کرد. جنوب سودان به نظر روتیگ مثال خوب دیگری از این سناریو است. روتیگ می گوید که اگر حتی یکی از گروهها از طرف یک قدرت بیرونی برای منافع خاصی که مرتبط با ذخایر زیرزمینی نیز هست، مورد حمایت قرار گیرد، کافی است که داستان 1960 کاتانگا در کنگو نیز برای افغانستان تکرار شود که تا کنون در آن کشور ادامه دارد. به همین دلیل او میگوید که روهرا باکر و ائتلاف شمال با آتش بازی میکنند.
توماس روتیگ در ختم مقالهی خود پیشنهاد میکند که موضوع تمرکززدایی از قدرت نباید در نشستهای نیمه پنهان خارج به بحث گرفته شود؛ زیرا به عقیدهی او این گونه نشستها تنها به سوء ظن و بدگمانی دامن میزنند و شکافهای اتنیکی را همچنان بیشتر میسازند. اینگونه نشستها باید در افغانستان برگزار شود که در آن اقشار مختلف جامعهی افغانی، روشنفکران و رهبران سیاسی نظریات خود را عرضه کنند. او توصیه میکند که سیاستمداران خارجی حق دارند نظر خاص خود را داشته باشند، اما در اظهار این نظر دقت کنند و از نقشهکشیهای مرزی روی میزها و روی دیوارهای دفاتر خود که تا کنون برای افغانستان اشتباه ثابت شده است، خودداری نمایند.
*- متن مقاله توماس روتیگ از لینک ذیل قابل دریافت است:
استاد عزیز رویش
جمهوری سکوت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر