در این وبلاگ مطالب مختلف مربوط به افغانستان در مجموع و مخصوصاً هزاره ها در سراسر جهان، سایر مطالب و یادداشت های شخصی به نشر میرسد.
سلام هزارستان چشم براه نظرات، پیشنهادات و انتقادات سازندۀ شماست، و هم چنان از قلم بدستان گرامی میخواهد که دست نوشته هایشان را برای سلام هزارستان بفرستند تا زینت بخش صفحات آن گردد.

۱۳۹۰ بهمن ۱۹, چهارشنبه

استاد شهید ابوذر غزنوی( مجاهد دلیرمرد تاریخ) افغانستان


شهید ابوذر ترجیح مى داد که تا آخرین نفس در کنار ملت باشد. در روزهاى آخر اداره قول اردو عملا بعهده شهید ابوذر بود. شهید مزارى و شهید ابوذر بیش از پیش همدیگر را درک و احساس مى کردند. شهید مزارى خوب درک کرده بود که در روزهاى مبادا فقط مردانى مثل ابوذر در کنار او است...


زندگی نامه شهید حجة الاسلام ابوذر غزنوى زندگی نامه شهید حجة الاسلام ابوذر غزنوى
 شهید ابوذر در سال ۱۳۳۶ هجرى شمسى در قریه سبز سنگ پاتو از ولسوالى جاغورى چشم به جهان گشود. پدرش چمن على که بخاطر پاکى و صداقت به قاضى مشهور است، فرزند امیر محمد یکى از موسفیدان منطقه است. شهید ابوذر حدود چهار پا پنج ساله بود که خانواده اش به اثر توطئه و دوسیه سازى اربابها از منطقه متوارى شد، و مدت شش سال در مناطق پشتون نشین ولایت زابل به شکل آواره سپرى کرد. بعد از شش سال به وطن مراجعت کرد. تحصیلات شهید ابوذر حدوداً از سن ده سالگى ـ بعد از مراجعت به منطقه ـ آغاز گردید. او گرچه استعداد متوسط داشت ولى علاقه مفرط به درس و بحث کتاب و نوشته و… داشت. این ویژگى تا آخر عمر در وجود او باقى بود. در بحرانى ترین و سخت ترین شرایط نظامى در یک دست تفنگ داشت و در دست دیگر کتاب. در اغلب عکسها و یا فیلمهاى او یک کتاب و یا مجلّه در دست و یا پهلویش دیده مى شود. مقدمات را تا هدایة النحو نزد آخندهاى ده خواند. براى ادامه تحصیل به مدرسه تبقوش جاغورى رفت و مدت سه ماه نزد آقایان اکبرى و فصیحى تلمذ نمود. در سال ۱۳۵۱ وارد مدرسه حوتقل جاغورى گردید. طى دو سال سیوطى، حاشیه، معالم را از مرحوم استاد قربانعلى وحیدى(رحمه الله)، شهید استاد رمضانعلى شریفى، استاد توسّلى و عظیمى فرا گرفت. در سال ۱۳۵۳ در امتحانات سالانه مدرسه محمدیه کابل شرکت کرد و با نمرات عالى پذیرفته شد. در مدرسه مذکور مطول، جلدین لمعه و اصولین مظفر را خواند مشغول به رسائل و مکاسب شیخ بود که کودتاى هفت ثور ۱۳۵۷ به وقوع پیوست و پرونده درس او را براى همیشه بست. شهید ابوذر یک طلبه فقیر و فوق العاده زحمتکش بود. خانواده اش نمى توانست تمام مخارج و احتیاجات او را تأمین کند. از آغاز نوجوانى و در تمام دوره تحصیل با هیولاى نامرئى و نیرومند و وحشت فقر، مردانه و قاطعانه و با پیشانه باز مبارزه مى کرد. هیولاى فقر کوچکتر از آن بود که بر عزم و همت بلند و پولادین ابوذر نوجوان غلبه نماید، و یا مناعت و غرور قاطعیت او را خدشه دار کند. فکر مى کنم فقر دوره تحصیل و نوجوانى او را یک فرد برخوردار از درد اجتماعى و داراى نفس سالم و مناعت نفس و همت فوق العاده بلند به بار آورد. او درد جامعه درد دیده خود را از مطالعه کتاب فلان نویسنده و یا از شعر فلان شاعر طى نیم ساعت مطالعه درک نکرده بود. بلکه در کتاب زندگى طى دوره طولانى با بند بند استخوان و رگ رگ خون خود لمس و احساس نموده بود. زمان تحصیل شهید ابوذر در کابل همه خطوط فکرى و مسلکهاى سیاسى (چپى ها، راستى ها، اسلام گرایان، ملّى گرایان و…) تشکیلات و شبکه تبلیغات داشتند. میدان مبارزه تشکیلاتى بین اقشار تحصیلکرده گرم بود. شهید ابوذر از بدو ورود به کابل با ذوق و اخلاص کامل وارد دریائى متلاطم مبارزه سیاسى و تشکیلاتى افغانستان گردید. اوّل به اخوان المسلمین شاخه آقاى حکمتیار (حزب اسلامى) جذب شد. او به حق و یا ناحق تبلیغات و شعارهاى اخوانیها را باور کرده بود، و اعتقاد داشت که تنها سازمان و تشکیلات مطرح اسلامى در میدان مبارزات تشکیلاتى افغانستان اخوان المسلمین است. هدف او از فعالیتهاى تشکیلاتى اسلام بود. در ارتباط به فعالیتهاى تشکیلاتى چندین مرتبه به نقاط مختلف افغانستان (هزاره جات، شمال، تخار، بدخشان) مسافرت کرد. دقیقاً هفده روز بعد از کودتاى ثور ۱۳۵۷ زمانیکه تمام کشور در آرامش مطلق بسر مى برد، شهید ابوذر دست به اسلحه برد و به جهاد مسلحانه آغاز کرد. در این راستا با شجاعت و تهور کم نظیر در سازمان دهى و اجراء فعالیت هاى چریکى شهرى (بمب گذارى، اقدامات مسلحانه، و نشر اعلامیه و غیره) شرکت مى کرد. بنابراین اگر بگویم: شهید ابوذر از پیشکسوتان جهاد مسلحانه بود حرف به گزاف نگفته ایم. فعالیت هاى شهید ابوذر و یارانش در کابل زنگ خطر براى کودتاچیان و سرآغاز دوره چهارده ساله جنگ جهاد و خون و آتش و حماسه بود. شهید ابوذر بعد از چند ماه فعالیت شناسائى شده و تحت تعقیب مأمورین امنیتى دولت کمونیستى قرار گرفت چون عکس او به پاسگاه امنیتى داده شده بود، با لباس دیگر از افغانستان خارج و وارد ایران گردید. معلوم نیست در این سفر چند ماه در ایران بود. از ایران به هرات رفت و مدت هشت ماه در هرات جهاد نمود. دوباره به ایران بازگشت. شهید ابوذر در ایران از حزب اسلامى جدا شد وبه «سازمان نصر افغانستان» پیوست. در سال ۱۳۶۱ شهید ابوذر به وطن آمد. در قالب سازمان نصر افغانستان در ولایت غزنى مسؤول جهاد گردید. سازمان نصر در ولایت غزنى تازه به فعالیت آغاز کرده بود. سازمان نصر نزد مردم جاغورى یک پدیده مرموز بود. بیشتر مردم فکر مى کردند که سازمان نصر یک حزب انقلابى، ضد خان و آخوند و تندرو. (رادیکال) و متشکل از یک طیف از روحانیون روشنفکر و دانشجویان مسلمان است. شهید ابوذر از پیشتازان وبزرگان سازمان نصر در ولایت غزنى بود. از سال ۱۳۶۱ تا ۱۳۶۷ بعنوان عضو شوراى ولایتى و مسؤول پایگاه مرکزى سازمان در غزنى (پایگاه شهید رضائى نى;قلعه) ایفاى وظیفه مى کرد. صدها عملیات ضد روسى در مسیر قندهار ـ کابل، ولسوالى قره باغ، دشت یغلو، کوه گهوراه، تمکى، لومان جاغورى و… از پایگاه شهید رضائى سازماندهى و رهبرى گردید. پایگاه شهید رضائى و شخص شهید ابوذر، در چنگ چهارده ماهه لومان جاغورى، نقش تعیین کننده و درجه اول داشت. شوراى مرکزى سازمان نصر نظر به لیاقت شهید ابوذر او را به عنوان فرمانده عمومى سازمان نصر در ولایت غزنى تعیین نمود. در تاریخ ۲۶ دلو ۶۷ نیروهاى کمونیستى مستقر در لومان شکست خورده و مجبور به ترک منطقه گردید. چندى بعد مرکز ولسوالى قره باغ فتح شده، و بعد از آن رفت و آمد کاروانهاى دولتى در مسیر قندهار ـ کابل نیز قطع شد. پروسه اخراج نیروهاى شوروى رو به اتمام بود، سقوط دولت کمونیستها حتمى به نظر مى رسید. تا این زمان شهید ابوذر بعنوان یک فرمانده لایق جهادى در سرتاسر افغانستان حد اقل بین شیعیان افغانستان شناخته شده بود. در سال ۱۳۶۹ پشتونها در ارزگان، مالستان، جاغورى بر مناطق شیعه نشین حمله کردند. شهید ابوذر در مدافعات مردم مالستان وارزگان شرکت نمود. در سال ۱۳۶۹ حزب وحدت اسلامى در حال شکل گیرى بود: جلسه و کنگره پیوسته در خارج و داخل دایر مى گردید. اساسنامه ها و قوانین و مقررات نوشته مى شد، سازمان و تشکیلات شوراها و کمیته ها و کمیسیونها شکل مى گرفت. اعضاى شوراهاى نظارت و مرکزى، ولایتى، حوزات، کمیته ها، کمیسیونها و مسؤولین فرقه ها و جزوتامهاى نظامى از بین فرماندهان انتخاب مى شدند. شهید ابوذر به عضویت شوراى مرکزى و معاونت کمیته نظامى انتخاب گردید. شهید ابوذر در ماه عقرب ۱۳۶۹ همراهى جمعى از سرداران جهادى از جمله شهید اخلاصى و شهید جنرال احمد بنیادى جهت اداره کمیته نظامى وارد بامیان گردید. شوراى مرکزى قبل از ورود شهید ابوذر به بامیان موقعیت بسیار ضعیف و متزلزل داشت. گروهکهاى مسلح و پایگاههاى بدون مسؤولیت مستقر در بامیان که شوراى مرکزى را مزاحم بالقوه مى دانستند، پیوسته اخلال وشرارت مى کردند. ورود شهید ابوذر به حزب وحدت و شوراى مرکزى نیرو و تحرک تازه بخشید. او بدون معطّلى به تقویت نیروهاى نظامى حزب وحدت اسلامى مبادرت نمود. به ابتکار او بیش از دو هزار نفر به شکل منظم تحت تعلیم وتربیه نظامى قرار گرفت، غند مرکز به فرماندهى پهلوان میرعلم بعنوان نیروى امنیتى شوراى مرکزى، کندکهاى عدالت، نبوت، امامت تأسیس گردید. امکانات به اندازه کافى و وافى خریدارى شد، و یک جبهه مقتدر جهت فرماندهى و اداره جنگهاى ضد دولتى در سفید خاک بامیان گشوده شد. شهید ابوذر همیشه در میدان تعلیمات از طرح تأسیس یک اردوئى صد هزار نفرى در هزاره جات صحبت مى کرد، دورنماى یک هزاره جات قدرتمند در سخنرانیها و اراده و قاطعیت و غرور او دیده مى شد. تقویت و سازماندهى نیروهاى نظامى حزب وحدت موجب برقرارى امنیت کامل در بامیان، و کنترول گروهکهاى مسلح و پایگاههاى بى مسؤولیت، در یک کلمه تسلط حزب وحدت بر شهر باستانى بامیان گردید. وقتى که فرماندهى کل نیروهاى حزب وحدت صادقى نیلى به شهادت رسید شهید ابوذر جهت پیگیرى قضیه به ارزگان رفت، با دستگیر نمودن قاتلین و تحقیقات از آنها توطئه ترور ۱۸ تن از رهبران هزاره کشف کرد که اگر کشف نمى شد و اجراء مى گردید تاریخ شیعیان به یک مسیر دیگر سیر مى کرد.شهید ابوذر به دستور شوراى مرکزى در اواخر پائیز ۱۳۷۰ در رأس نیروهاى حزب وحدت جهت سرکوب جنگ افروزان مخالف وحدت به غزنى رفت بعد از انجام مأموریت بخاطر برف زیاد و بسته شدن راه به بامیان مراجعت نکرد. مدت سه ماه در خانه مطالعه و تحقیق نمود بیش از ۵۰۰ صفحه در باره رهبران جنبشهاى قرن ۱۹ هزاره جات (فیض محمد خان، حیدرخان، میرزا اقبال، تاج محمد خان، قاضى عسکر، یزدانبخش، میرایلخائى…) فیش بردارى کرد. و باخانم باخترى در تهیه و تدوین داستان تاریخى شیرین دختر قهرمان هزاره همکارى نمود. در بهار ۱۳۷۱ هـ . ش تحول بزرگ از شمال کشور آغاز گردیده شهرهاى افغانستان پس از اینکه شهر مزار شریف به تصرف مجاهدین درآمد، یکى پس از دیگرى بدون درگیرى و خون ریزى بروى مجاهدین گشوده مى شد. تُندباد از شمال برخاسته بسرعت به طرف جنوب پیش مى رفت. پایه هاى دولت کمونیستى را از زمین کنده و واژگون مى کرد. لحظات بسیار حساس بود، یک لحظه غفلت یک عمر پشیمانى بدنبال داشت. همه گروهها واقوام چهارچشم مراقب اوضاع بودند و حزب تلاش مى کرد که از همه زودتر وارد یک شهر شده ماترک دولت در حال احتضار را تصرف و دیگر منطقه استراتژیک را اشغال نماید. شوراى مرکزى در بامیان شهید ابوذر که در غزنى دستور داد که هرچه زودتر در رأس نیروهاى حزب وحدت طرف شهر غزنى از آنجا طرف کابل حرکت نماید. در جاغورى مخالفین وحدت براى جلوگیرى از حرکت نیروهاى وحدت طرف غزنى اغتشاش کرده بودند، ولى شهید ابوذر براساس برداشت صحیح از اوضاع و درک توطئه از درگیر شدن در اغتشاش منطقه خوددارى کرده در تاریخ ۴ ثور ۱۳۷۱ طرف غزنى حرکت کرد در پنج ثور ۱۳۷۱ وارد غزنى شد. در مقر لواى ۵۲۰ غزنى مستقر گردید، مدت ده روز با بزرگان غزنى در جهت سر وسامان بخشیدن به امور غزنى مساعدت نمود. در تاریخ ۱۶ ثور ۱۳۷۱ طرف کابل حرکت کرد. هنگام ورود به کابل با استقبال پر شکوه مردم مهربان غرب کابل مواجه گردید. حدود ۸ ماه در کابل اقامت کرد بعنوان عضو کمیسیون نظامى در چندین جنگ تحمیلى سیاف، و اولین جنگ تحمیلى شوراى نظار با حزب وحدت شرکت نمود. در اول سال ۱۳۷۲ چندین هیأت به نقاط مختلف هزاره جات ـ از جمله یک هیأت به غزنى بریاست شهید ابوذر ـ از بامیان اعزام گردید در اول ثور ۱۳۷۲ جبهه پغمان گشوده شد. شهید ابوذر در غزنى حدود دو ماه موضوع اعزام نیرو به کابل را دنبال نمود در آخر تابستان ۱۳۷۲ به بامیان رفت، در بامیان شوراى مرکزى روى موضوع انتقال مرکزیت حزب به کابل کار مى کرد. جناح شهید مزارى طرفدار انتقال و جناح اکبرى مخالف انتقال بود. شهید ابوذر قوى ترین عنصر طرفداران انتقال محسوب مى شد. حدود دو ماه و نیم بحث و جدل فراکسیون بازى ادامه یافت چندین هیأت بین کابل و بامیان مبادله گردید. باالاخره نظریه انتقال تصویب و شوراى مرکزى در ۲۶ عقرب ۱۳۷۲ به کابل منتقل شد. شهید ابوذر بعد از ۹ ماه همراه قافله شوراى مرکزى وارد کابل گردید، تا آخر سال ۱۳۷۲ در کابل بود. پیوسته در جلسات شوراى مرکزى شرکت مى کرد. در اوائل سال ۱۳۷۳ جهت سروسامان بخشیدن به امور غزنى و تجدید سازمان شوراى ولایتى به غزنى رفت بعد از یک ماه به کابل مراجعت کرد. مقدمات تعیینات سالانه حزب وحدت اسلامى از اوائل سال ۱۳۷۲ فراهم مى گردید، در اواخر سال ۱۳۷۲ و اوائل سال ۱۳۷۳ به هیجانى ترین و بحرانى ترین نقطه خود رسید. بعد از اتمام پروگرام تعیینات سالانه حزب وحدت اسلامى شهید ابوذر به جاغورى رفت بخاطر جنگ و تشنج چند ماه در منطقه بود، بعد از برقرارى صلح و امنیت در منطقه دوباره به کابل مراجعت کرد. طالبان بسرعت از جنوب غرب کشور بسوى کابل پیشروى و به آسانى میدان شهر و چهار آسیاب را تصرف کرده به دروازه هاى کابل رسیدند. حزب وحدت اسلامى از هر طرف محاصره شده بود. طالبان و شوراى نظار مثل دو تیغه قیچى در صدد بودند که با ظاهر متعارض ریشه هاى حزب وحدت را در کابل قطع کنند. خائنین ملى در هزاره جات مانع تحرک هزاره جات به نفع کابل مى گردیدند، و پیوسته ربانى را تشویق مى کردند که حزب وحدت را در غرب کابل مور حمله قرار دهد. شهید ابوذر ترجیح مى داد که تا آخرین نفس در کنار ملت باشد. در روزهاى آخر اداره قول اردو عملا بعهده شهید ابوذر بود. شهید مزارى و شهید ابوذر بیش از پیش همدیگر را درک و احساس مى کردند. شهید مزارى خوب درک کرده بود که در روزهاى مبادا فقط مردانى مثل ابوذر در کنار او است. سرانجام باهم بشهادت رسیدند. یادشان گرامى پیروان شان پیروز باد .
تهیه و ترتیب: علی ظفر رحیمی
منبع: غرجستان




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر