بزرگداشت از نودوسومین سالروز استقلال افغانستان فرصتی را برای بحث و گفتگو در مورد مفهوم استقلال، وضعیت موجود کشور و عوامل و زمینه های ناکامی افغانها در عملی کردن آرزو ها و برنامه های شاه امان الله خان به وجود آورده است...
تداوم جنگ، حضور نیروهای خارجی، وابستگی شدید اقتصادی و شکاف های متعدد و عمیق اجتماعی سایه های خود را بر فراز جشن استقلال کشور پهن کرده اند. با وجود یک سفر صدساله، افغانستان امروز با افغانستان که پادشاه مترقی آن که عبارت از یک کشور مستقل، متمدن، قدرتمند و آباد بود، هنوز فاصله ای های زیاد دارد.
اما از طرف دیگر ظهور فرصت ها و گفتمان های جدید چون ایجاد نظام سیاسی دموکراتیک، نسل جدید اما پراگنده نخبگان سیاسی، کشف منابع غنی زیر زمینی و آبی، و ارتقای افغانستان به عنوان محور همکاری های منطقوی و شریک استراتژیک غرب در منطقه، روزنه های جدیدی را باز کرده اند.
افغانستان در آستانهیک گردنه مهم تاریخی قرار دارد که عبور موفق و سالم از آن کشور را به آرزوهای سردار استقلال کشور نزدیک تر خواهد کرد، در غیر آن صورت سومالیایی شدن و تداوم دور باطل در انتظار آن می باشد.
نقد انتقادی از دلایل ناموفق بودن افغانها در تحکیم استقلال، ناقص ماندن پروسهی دولت سازی، لرزان بودن اجماع ملی در مورد هویت ملی و ناسیونالیزم افغان و تبدیل کشور به میدان رقابت های خارجی میتواند نخبگان افغان را در بیرون بردن کشور از وضعیت فعلی یاری رساند.
اژدهای چند سر استبداد
جستجو و تعیین عامل اصلی دور باطل تاریخی افغانستان یکی از راه های آغاز یک گفتمان ملی است. به گمان غالب، عامل اصلی در این زمینه استبداد بوده است. نقش استبداد را باید در تعریف مفهوم استقلال جستجو کرد که عبارت است از "اراده و توانایی احراز واعمال خود ارادیت فردی و جمعی".
استبداد نه تنها مانع احراز و پیاده کردن خود ارادیت بوده است، بلکه نقش کلیدی در تعریف، تحمیل و قبولاندن مفهوم "خودی" داشته است. مانند بسیاری از کشورها و جوامع همگون، استبداد در سرزمین افغانستان در حوزه های مختلف رشد و نمو داشته است: استبداد سیاسی، استبداد خارجی، استبداد تباری، استبداد دینی، استبداد جنسیتی، استبداد طبقاتی و...
هریک از این 'استبدادها' تعریف خاصی خود را از افغانستان و افغان ها داشته است. استبداد خارجی که نقش اصلی را در ایجاد و تعیین حدود جغرافیایی افغانستان بازی کرد، هویت ژئوپولتیک افغانستان را به عنوان یک "کشور حایل" بر این جغرافیا تحمیل کرد. جاگزین بعدی استبداد خارجی، با افغانستان به عنوان 'عمق استراتیژیک' خود، رفتار کرده است و می کند.
استبداد سیاسی یعنی نظام های مقتدری غیردموکراتیک فرد/فامیل- محور، خود را ارباب و مردم را رعیت می دانست. استبداد دینی با چماق تکفیر، انسان افغان را تقلیل به رمه های گوسفندان کرده است که فاقد هر نوع اختیار و آزادی درهر حوزه ای بخصوص آزادی فکر و اندیشه است و افغانستان را به "مدینه ی فاضله ای" برای وحشت آفرینان عرب و غیر عرب تبدیل کرد.
استبداد قومی حق مالکیت و سروری را حق خدادادی تبار خود تعریف کرده است و با دیگر اقوام به عنوان مهاجر، کاتب و جزیه پرداز برخورد کرده است. استبداد جنسیتی نیمی از جمعیت کشور، زنان را تقلیل به یک شی و جنس درجه چندم کرده است.
استبداد طبقاتی اقلیتی تنبل، فساد پیشه و توطئه گر را بر اکثریت خاموش تحمیل کرده است. سه دهه اخیر جنگ، خشونت و مداخلات خارجی هم نتیجه عینی تورم استبداد بوده و هم زمینه فربه شدن هیولای چند سر استبداد.
دولت ناقص
ناقص ماندن روند ایجاد و تحکیم دولت ملی یکی دیگر از عوامل طولانی شدن روند تحکیم استقلال افغانستان است. تثبیت و وجود حدود مشخص جغرافیایی یکی از سه مولفه اصلی نهاد دولت- ملی به شمار میرود.
نامشخص ماندن مرزهای افغانستان- پاکستان از طرفی باعث عدم گسترش حاکمیت مرکزی (یکی دیگر از مولفه های دولت- ملی) بوده و از طرف دیگر باعث اختلال در پروسه ایجاد و تحکیم وحدت ملی شده است. این مسئله همچنین بهانه و توجیه مناسبی را در اختیار پاکستان قرار داده تا با استفاده از آن مداخله های خود را در افغانستان توجیه کند.
در نتیجه افغانستان نه تنها نتوانسته بازنگری تاریخی خود را بر پاکستان تحمیل کند، بلکه پاکستان توانست معادله را ۱۸۰ درجه تغییر دهد و افغانستان را به عنوان امتداد مناطق قبایلی خود تلقی کند.
چشم انداز نوین
در کمتر از ۷ سال دیگر افغانستان جشن صدسالگی استقلال خود را برگزار خواهد کرد. این مناسبت نمادین فرصت ارزنده ای برای نخبگان افغانستان است که با استفاده از آن راه کارهای موثری را در تحکیم استقلال کشور و متناسب با واقعیت های جدید جستجو کنند. احیاء و ایجاد شرایط مناسب برای داشتن خود ارادیت فردی و جمعی مستلزم بازنگری در مورد مفاهیم 'خودی' و 'ما' است.
جایگزین کردن نهادها، روابط، ارزش ها و نماد های استبدادی با ارزشهای متناسب با استقلال، تنها و موثرترین راهکار برای چنین امری است. آزادی، عدالت، خرد ورزی، برابری، همزیستی مسالمت آمیز، تنوع فرهنگی و عقیدتی/ فکری، مسئولیت پذیری فردی و جمعی و نقد پذیری، ارزشهای اند که می توانند هم فرد و هم اجتماع را در احراز و تثبیت خود ارادیت فردی وجمعی توانمند سازند.
افغانستان و افغانها می توانند با استفاده از گنجینه های غنی تاریخی خود چون آریانای قدیم، خراسان، اصلاحات ناتمام امانی و همچنین الهام از نمونه های موفق سایر کشورها چون کره جنوبی، رواندا، موزامبیک، هندوستان، گرجستان، ژاپن، ترکیه، مالیزی و دهها کشور موفق دیگر دور باطل استبداد، خشونت و وابستگی را به آزادی، امنیت و بهروزی تبدیل کند.
نویسنده: داوود مرادیان (استاد دانشگاه آمریکایی افغانستان)
منبع: بی بی سی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر