هم اکنون تنشها و مخالفتهای سیاسی، رقابتهای گروهی، شخصیتهای مریض، مداخله پاکستان و مزدوران بیگانه که جنگ را تا این نقطه پیش برده اند همه در صحنه حضور دارند. سیستم اداری تازه ای که تکنوکراتهای غربی برای افغانستان ایجاد کردند، چندان توفیق نیافت که بتواند کشور را به سمت سیاست عدم خشونت ببرد. افغانستان هم اکنون به بخشهای خودمختار تقسیم شده است. تنها چیزی که آنها را در کنار هم نگه داشته است میلیاردها دالر و نیروهای متحد تحت نظارت آمریکا می باشد، که هر دو به زودی بسیار تقلیل خواهد یافت...
جنگ داخلی کنونی و آینده در افغانستان
رایان اِوانز/ برگردان: نسیم انصاری
2014 نزدیک میشود. افغانها، روزنامه نگاران، دیپلوماتها و فرماندهان نظامی متفق القول از جنگ داخلی در مناطق کوهستانی خوست، مزارع دره هلمند و سرکهای کابل سخن می گویند و همه منتظرند تا ببینند تاریخ چه اتفاقی برای این کشور بلازده -که هندوکش را در برگرفته است- در آستین دارد.
در باب اینکه آیا جنگ داخلی اتفاق خواهد افتاد یا نه؟ در گزارشی که من و اسکات بَتز برای مرکز سیاست ملی نوشتیم، جنگ داخلی و تکه پارهشدن اردوی ملی را به عنوان دو عامل مرتبط، دو مشکل اصلی که افغانستان می تواند بعد از 2014 با آن روبرو شود برشمرده بودیم. دکتر فیلکینز نیز یک مقاله گویا و با جزئیات روشن در مورد گروهبندیها و تنشهای قومی درون اردوی ملی افغانستان برای مجله نیویورکر نوشته است. یکی از افرادی که وی با او مصاحبه کرده است یادآور شده است:
افغانستان به 25 تا 30 منطقه خودمختار تقسیم خواهد شد. میرعلم قندوز، عطا محمد مزار شریف، دوستم شبرغان، کرزی قندهار و حقانیها پکتیکا را خواهند گرفت. اگر این اتفاق نیفتد، شما میتوانید استخوانهای مرا بعد از مرگ بسوزانید.
یک زورنامه نگار دیگر- روبرت دریفوس- معتقد است که این گونه پیشگوییها در مورد جنگ داخلی احمقانه است. او برای نمونه به سخنان عمرصمد سفیر سابق اففغانستان در فرانسه و کانادا اشاره میکند که معتقد است افغانها نسبت به این مشکلات آگاهند و با آرامش با یکدیگر مصالحه میکنند.
به هرصورت، افراد دو طرف این بحث جنگل را به جای درختان فرض کردهاند. این اشتباه از آن جا آغاز شد که غرب اطلاعی از تاریخ افغانستان ندارد و مشکلات تاریخی را در محاسباتش نادیده میانگارد.
جنگ داخلی بیش از 30 سال پیش شروع شد وقتی که شاخة حزب دمکراتیک خلق افغانستان رژیم رئیس جمهور داود خان را در سال 1978 سرنگون کرد و یک سلسه تغییرات رادیکال و سراسری را به اجرا گذاشت. این تغییرات شعلههای شورش را در تمام کشور برافروخت. روسیه با خوشباوری و برای کمک به متحدان کمونیست خود افغانستان را اشغال کرد. این عمل به شعلهورشدن بیشتر اختلافات انجامید. 7 گروه اصلی مجاهدین با حمایت آمریکا، عربستان سعودی، پاکستان و داوطلبان عرب با روسیه و حزب کمونیست خلق افغانستان که خود به دو شاخه تقسیم شده بود به رویارویی پرداختند.
گروههای مجاهدین همانقدر که با روسها میجنگیدند با یکدیگرهم میجنگیدند. واژة ملی در نام این احزاب پوششی بود بر باتلاقی از اختلافات محلی برای آب، زمین، قبیله، مذهب، نژاد، موقعیت و قدرت. جنگ داخلی افغانستان را میتوان به چند بخش تقسیم کرد. در ابتدا شورشهای نامنظم بود که به سقوط داودخان منتهی شد. مرحله دوم منظمشدن تدریجی شورشیان در قالب هفت حزب در پیشاور و حضور ارتش شوروی در کشور. در سال 1989 ارتش شوروی کشور را ترک کرد و احزاب جهادی و گروههای شبه نظامی دولتی علیه یکدیگر به مبارزه برخواستند ولی دولت داکتر نجیب الله کنترل خود بر بخشهایی ار کشور و کابل حفظ کرد. این حوادث مرحله سوم را در بر میگیرند. با سقوط روسیه و اقمارش نیروهای امنیتی افغانستان هم رو به اضمحلال گذاشت. در سال 1992 کابل سقوط کرد اما مجاهدین به نبرد با یکدیگر برای برتری بر حریفان ادامه دادند که در واقع مرحلة چهارم شامل آن میشود. در این مرحله افغانها به داخل چاه نگاه کردند ومستقیم به داخل آن پریدند.
مرحله پنجم طالبان بود. آنها از جنوب یورش خود را آعاز کردند و کابل را گرفتند. و در نهایت با مقاومت اتحاد شمال به بن بست رسیدند. مرحله سشیشم با هجوم غرب به تلافی حادثه 11 سبتامبر آغاز شد و با سقوط دولت طالبان خاتمه یافت. در شرایط حاضر ما شاهد بازگشت به شورش و درگیری هستیم. طالبان، حزب اسلامی حکمتیار و شبکه حقانی با آمریکاییها و رژیم تحت حمایت آنها به مبارزه بر خواستهاند. اداره امنیت داخلی پاکستان (ISI) نقش خود در جنگ با شوروی را از سر گرفت. اما این بار هدایت و حمایت شورش ها را بر علیه نیروهای آمریکایی و متحدان آنان.
رهبران شورشها و اعتراضات حاضر ریشه در احزاب هفتگانه پیشاور دارند. ملا عمر رهبر طالبان در کنار حرکت انقلاب اسلامی با روسها مبارزه کرده بود. گلبدین رقیب دیرینه احمد شاه مسعود، از اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70 میلادی که در دانشگاه کابل بر روی دختران بی حجاب اسید میپاشید و با دانشجویان مخالف جدل می کرد تا کنون برای دولتها مشکل سازی می کند. حزب اسلامی در دهه 1990 با حزب جمعیت اسلامی و دیگر احزاب برای کنترل کابل با یکدیگر نبرد کردند. حقانی هم در دهه 1970 با حکومت داودخان و در دهه 1980 با روسیه تحت فرماندهی یونس خالص مبارزه میکرد.
در دیگر بخشهای کشور هم تقریباً همین تیپ شخصیتها را می بینیم. همان مجاهدین و همان ماموران دولت که برای خدا یا دولت میجنگند، مواد مخدر می فروشند و جنایت میکنند. این افراد از دهه 1970 تا کنون از نزدیکترین دوستان آمریکا می باشند و در جنگ حاضر از متحدین آن می باشند. در 30 سال گذشته شدت درگیری، حجم تخریب، میزان مهاجرت داخلی و خارجی و تعداد کشتهشدگان در مقاطع مختلف متفاوت بوده است. به علت نبود آمارهای واقعی در مورد میزان کشته شدگان و مهاجرین در سه دهه گذشته تخمین های گوناگون ارائه شده است.
تخمین زده میشود که در سال 1987 حدود 40000 و در سال بعد آن 80000 افغانستانی کشته شده باشند. تا سال 1987، در کمتر از یک دهه بعد از مداخله مستقیم شوروی در درگیری بین یک تا یک ونیم میلیون افغانستانی کشته شدند. این رقم تقریبا 9% جمعیت افغانستان بود که بیشتر از فیصدی کشته شدگان اتحادجماهیر شوروی در جنگ جهانی دوم است. مرگ و میر در بین مهاجرین به خاطر اسیب پذیری آنها به حملات، امراض، آلودگی ها و قحطی بیش از دوبرابرروستائیانی بود که در دهات خویش باقی مانده بود. در هنگام خروج شوروی از افغانستان بیش از 6.2 میلیون افغانستانی در ایران و پاکستان مهاجر بودند.
در دهه 1990 که گروههای جهادی برای کنترل بخشهای مختلف کابل می جنگیدند و این شهر را به خرابه ای تبدیل کردند، میزان کشته شدگان ملکی از چند ده هزار نفر تا چند صد هزار نفر تخمین زده می شود.
در سال 2001 براساس آمار متفاوت از چند هزار تا 20000 هزار افغانستانی بر اثر حملات آمریکا کشته شده اند. از سال 2002 تا 2005 آمار تلفات کاهش یافت اما از 2006 تا کنون بیش از 12000 نفر ملکی در افغانستان بر اثر جنگ کشته شده اند. طبق گفته آمریکاییها بیشترین کشتهها به علت حملات شورشیان بوده است. میزان تلفات ملکی در چند سال اخیر افزایش یافته است ولی در نیمه اول 2012 کاهش داشته است. بدون توجه به علت، میزان تلفات ملکی در دهه گذشته بسیار کمتر از دهه 80 میلادی و حتی دهه 90 میلادی است. از سال 2002 تا کنون بیش از 5.7 میلیون مهاجر به افغانستان برگشته اند و حدود 2.5 میلیون مهاجر دیگر غالبا در کشورهای همسایه باقی مانده اند.
جنگ تنها یک ترازنامهی از مرگ و نابودی نیست بلکه یک فعالیت سیاسی هم می باشد که می تواند یک وسیله تاثیرگذار برای رسیدن به اهداف و خواسته های سیاسی باشد.
هم اکنون تنشها و مخالفتهای سیاسی، رقابتهای گروهی، شخصیتهای مریض، مداخله پاکستان و مزدوران بیگانه که جنگ را تا این نقطه پیش برده اند همه در صحنه حضور دارند. سیستم اداری تازه ای که تکنوکراتهای غربی برای افغانستان ایجاد کردند، چندان توفیق نیافت که بتواند کشور را به سمت سیاست عدم خشونت ببرد. افغانستان هم اکنون به بخشهای خودمختار تقسیم شده است. تنها چیزی که آنها را در کنار هم نگه داشته است میلیاردها دالر و نیروهای متحد تحت نظارت آمریکا می باشد، که هر دو به زودی بسیار تقلیل خواهد یافت.
در نتیجه این سوال که ایا افغانستان بعد از 2014 دوباره به دامن جنگ داخلی خواهد افتاد، اشتباه است. جنگ داخلی بعد از 2014 هم ادامه خواهد یافت. اما پرسش اینجاست که مرحله بعدی جنگ داخلی چگونه خواهد بود و ما چگونه می توانیم آن را به نفع خود شکل دهیم.
بزرگترین خطر و محتمل ترین آن بعد از 2014، تکهتکه شدن اردوی ملی افغانستان است. بیشترین تهدید از جانب رقابتهای بین پلیس ملی و پلیس محلی افغانستان میباشد که می تواند ثبات نیروهای امنیتی کشور را برهم زند. بیشتیر اعضای این دو نیرو در محل سکونت خود یا نزدیک آن مستقر شده اند و همانطور که می دانید تمام جنگهای داخلی محلی هستند.
مثلا در منطقه نهر سراج در هلمند نیروهای پلیس بین گروهای رقیب مانند مافیای موادمخدر، جنگجویان سابق حزب اسلامی، کمونیستهای سابق و فرزندان آنها تقسیم شده است که سابقه تاریخی در رقابت، قتل، جنگ و نفرت نسبت به یکدیگر دارند و در چند سال گذشته نه تنها چیزی حل نشده است بلکه بر اختلافات آنها افزوده هم شده است. گروههای متفاوت پلیس محلی هم از گروههای مختلف رقیب هستند. هنگامی که مربیان آنها از تیم عملیات ویژه از منطقه خارج شوند، احتمالا گروههای رقیب در پلیس ملی و محلی با یکدیگر درگیر خواهند شد.
تا زمانی که آمریکا و متحدینش خود را از رقابتهای داخلی این گروه ها دور نگه دارند، می توانند از طریق فعالیتهای مثبت در سطح سیاست های کشوری، راهنمایی های واقع بینانه و تقسیم و توزیع کمک ها این گروه بندی ها و رقابت ها را کاهش دهند ولی نمی توانند حذف نمایند.
نیروهای پلیس محلی افغانستان باید هرجه سریعتر در نیروی پلیس ملی ادقام شود. در وضعیت کنونی پلیس محلی، یک خطر جدی وغیر قابل قبول را متوجه وحدت نیروهای امنیتی افغانستان در داز مدت می کند.
مشکل در این جاست که؛ ایساف تاکنون این اختلافات و دسته بندی ها را تا سطح محلی به صورت سیستماتیک مشخص نکرده است و در برنامه ریزیهای خود به کار نگرفته است. ایساف، مرکز فرماندهی نیروهای مشترک برای عملیاتهای ویژه در افغانستان، گروه مشترک عملیاتهای ویژه در افغانستان و سفارت آمریکا در کابل باید یک تیم بزرگ و متحرک از افسران، دیپلومتها، مسئولین کمکهای انسانی و تحلیل گران ایجاد نمایند. به این گروه باید وظیفه داده شود تا به اقصی نقاط افغانستان سفر نمایند و ساختار اختلافات محلی را که به جنگ منجر می شود و نیروهای امنیتی افغانستان و کشور را تهدید به فروپاشی می نماید را تحلیل نموده و یک فهم واقعی از آن پیدا نمایند.
مرحله بعدی جنگ داخلی چگونه خواهد بود؟ چه تعداد خواهند مرد؟ به رقم هزاران کشته در یک دهه گذشته شدت جنگ نسبت به دهه های 80 و 90 میلادی بسیار کم رنگ بوده است. در اینده مردم افغانستان ممکن است این ده سال را همانند لحظه ای خوش بیاد اورند. بعضی ها در واشنگتن و لندن امید زیادی به مذاکرات صلح دارند اما شواهد کمی برای خوشبینی در این جبهه وجود دارد.
کنترل شورشها درافغانستان دیگر یک مشکل نیست. اکثر نیروهای خارجی در دو سال آینده این کشور را ترک می کنند. ما می توانیم تنها وقتی ثبات واقعی را به افغانستان بیاوریم که تاریخ و سیاست را تا سطح محلی در آن به صورت جدی مطالعه کنیم و در این مطالعه خود ایساف هم جزیی از تاریخ خواهد بود!
نویسنده: رایان ایوانز
برگردان: نسیم انصاری
منبع: جمهوری سکوت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر