در این وبلاگ مطالب مختلف مربوط به افغانستان در مجموع و مخصوصاً هزاره ها در سراسر جهان، سایر مطالب و یادداشت های شخصی به نشر میرسد.
سلام هزارستان چشم براه نظرات، پیشنهادات و انتقادات سازندۀ شماست، و هم چنان از قلم بدستان گرامی میخواهد که دست نوشته هایشان را برای سلام هزارستان بفرستند تا زینت بخش صفحات آن گردد.

۱۳۹۱ شهریور ۶, دوشنبه

شهید سجادی؛ حنجره زخمی مقاومت



بی شک مقاومت غرب کابل از فصل های برجسته تاریخ معاصر ماست، رهبری استاد مزاری و اتفاقاتی که در آن شب و روزها افتاد نشاندهنده زوایای تاریکی از تاریخ است که اگر در معرض افکار عمومی قرار بگیرد خیلی از سوء تفاهم ها را بر طرف خواهد کرد. یکی از شخصیت های ماندگار و موثر در تاریخ معاصر؛ شخصیت بی بدیل اندیشه ور متعهد متفکر شهید استاد سید محمد امین سجادی است...

درود و سلام به روح پر فتوح کفر شکن همیشه جاودان، مرشد و پیر عاشقان بیدل، رهبر شهید "استاد مزاری"(ره) و درود و سلام بیکران به اندیشمند نستوه، یارو یاور همیشه مومن رهبر شهید و یادآور بی کسی های غرب کابل متفکر شهید "سید محمد امین سجادی" و سلام بر شهدای گلگون کفن "غرب کابل" و تمام روشن دلان و رهپویان خط خون پالای مزاری سترگ!
تمدن هر قوم را تاریخ و پیشینه آن قوم می سازد، تاریخ از اینرو پر اهمیت است که اگر بخشی از آن پوشانده شده و به فراموشی سپرده شود، ظلمی است ناروا که در حق تک تک آیندگان روا داشته شده است.
بسیاری از اندیشمندان بر اهمیت نکات برجسته تاریخی، وقایع و اتفاقات و نقش اشخاص متشخص تاکید داشته اند. چرا که همین وقایع و اتفاقات گوارا یا ناگوار و همین اشخاص موثر بر تاریخ هستند که ماهیت اصلی تاریخ را تشکیل می دهند. تاریخ چیزی نیست بجز زنجیره ای از افتخارات جمعی، فجایع بزرگ فراموش نشدنی و انسانهای تاریخ ساز و کنشها و واکنشهای گسترده اجتماعی، سیاسی و فرهنگی و اقتصادی.
تاریخ ما همواره دچار زایشها و تکثیرها و کتمانها و فراموشیهاست، گاهی تعمدا غباری از فراموشی بر چهره تاریخ پرفراز و فرود ما پوشانده می شود. غباری که اگر زدوده نشود منجر به حذف بخشی از تاریخ ما می شود.
از سوی دیگر سخن نگفتن از تاریخ و جفاهای تاریخی که در حق ما مردم روا داشته شده هم برای کسانیکه وارثان حقیقی تاریخ هستند گناهی است نابخشودنی، چرا که اگر تاریخ و پیشینه جمعی ما آنگونه که بوده، در دسترس افکار عمومی قرار نگیرد ، لاجرم تاریخ دچارکتمان و یا جعل می شود. چه اینکه امروز شاهدیم بسیاری تاریخ را به نفع خود جعل می کنند و افکار عمومی را غصب و نظریات خود را تکثیر.
پس برماست که غبار از آینه تاریخ خود برداشته و بکوشیم تا حقایق را آنگونه که هست در معرض افکار عمومی قرار دهیم.
بخش مهمی از تاریخ را شخصیت های تاریخ ساز تشکیل می دهد. اشخاصی که در اتفاقات و وقایع تاریخی ما نقش ایفا کردند و نامشان بر صحیفه تاریخ نقش بسته است.
ظلمی که همواره بر تاریخ ما روا داشته می شود این است که عده ای تعمدا آنرا دستکاری کرده و سعی در وارونه جلوه دادن آن دارند.
تلاش در پوشیده ماندن جنایات عبدالرحمن خان مزدور در برحه ای از تاریخ و بعدا مکتوم ماندن جنایات غرب کابل و شناخته نشدن عاملان این جنایات و تلاش در پنهان کاری عده ای سودجو غباری بر چهره تاریخ حیات سیاسی اجتماعی ما افکنده است.
بی شک مقاومت غرب کابل از فصل های برجسته تاریخ معاصر ماست، رهبری استاد مزاری و اتفاقاتی که در آن شب و روزها افتاد نشاندهنده زوایای تاریکی از تاریخ است که اگر در معرض افکار عمومی قرار بگیرد خیلی از سوء تفاهم ها را بر طرف خواهد کرد. یکی از شخصیت های ماندگار و موثر در تاریخ معاصر؛ شخصیت بی بدیل اندیشه ور متعهد متفکر شهید استاد سید محمد امین سجادی است.
بسیاری از سر ناآگاهی در ورطه خیالات موهوم گرفتار آمده و قادر به دیدن بخشی از تاریخ نیستند. پهنه بی انتهایی از تاریخ معاصر ما را شخصیتهای تاریخ سازی همچون سجادی تشکیل می دهد که خدمات و فعالیتهای ماندگارش کتمان شده یا به ورطه فراموشی سپرده شده است.
بسیاری نمی دانند که در بلوکهای علوم اجتماعی در صبح گاهی که فاجعه افشار بوقوع پیوست چه اتفاقاتی افتاد. آنگاه که صدای گلوله باران از "تپه رادار" آغاز و به حملات طیاره های غول پیکر از سمت بند غرقه متصل شد چه کسانی در کنار رهبر شهید ماندند و چه کسانی رفتن را به ماندن ترجیح دادند.
آن زمانی که مرمی ها همچون تگرگ بر افشار می بارید و صدای نعره و جیغ و فریاد با صدای پیکا و داشکه و توپ و تانک مخلوطی از خون و آتش را به فرزندان بابه تحفه می داد، تنها عده انگشت شماری در کنار رهبر فرزانه و مرشد کفرشکن ماندند و تمام کسانیکه داعیه شهادت در کنار بابه را داشتند ناجوانی کرده و او را تنها گذاشتند.
آخرین افرادی که بلوکهای علوم اجتماعی را ترک می کردند از جمله رهبر شهید مزاری، متفکر شهید سجادی، قاسمی لعلی و چندی از ریش سفیدان غرب کابل بودند که برای انتقال رهبر شهید آمده بودند. و تنها سربازی که بعد از رفتن بابه سنگر را رها نکرد تا شاید بتواند سنگر را حفظ کند، شهید همواره شاهد جواد ضحاک بود که بهمراه چند سرباز دیگر در علوم اجتماعی ماندند، لکن نزدیکیهای ظهر به چنگال دشمنان دون بابه گرفتار آمدند و البته جواد ضحاک به زور بازوی خود از کانتینر که در آن زندانی بود گریخت و مابقی شهید شدند.
شاهدان عینی می گویند در آخرین لحظات بابه می فرمود که من هم یک بچه هزاره هستم و می خواهم در کنار دیگر عساکر کشته شوم و سجادی بود که با همان منطق قوی بابه را مجاب می کرد و می گفت اگر امروز دو سه پسته را از دست بدهیم قابل جبران است و اگر شما نباشی به سر ما چه خواهد آمد. و نهایت موسفیدان و بزرگان غرب کابل به زور این دو را از علوم اجتماعی به بیرون انتقال دادند.
بعد از آن نیز سجادی بسان مرهمی بود بر دردهای عمیق و جانکاه رهبر شهید. چنانکه در مدرسه آیت الله محقق در غرب کابل تنها یاور و مونس وفادار و ماندگار رهبر شهید و تنها امین اسرار تنهایی بابه، سجادی بود.
رابطه شهید سجادی و رهبر شهید چنان عمیق و جدایی ناپذیر بود که هرگز رهبر شهید را در غرب کابل بدون سجادی و سجادی را بدون رهبر شهید نمی دیدند. بارها و بارها شباهنگام لباسها را تبدیل می کردند و در هیبت یک عسکر در می آمدند و بهمراه عده معدودی از یاوران همیشگی به سرکشی از خطوط اول جبهه می رفتند و به سربازها نیرو و امید تحفه می دادند، به زخمیهای در بستر سرکشی می کردند و سرزده وارد شفاخانه ها می شدند.
بسیاری از نقادان و تاریخ دانان معاصر بر این عقیده اند که اگر سجادی در غرب کابل می ماند و در جلسه فیصله ای که بنا شد رهبر شهید به مذاکره با طالبان برود حضور می داشت، هرگز نمی گذاشت که رهبر شهید به آن مذاکره برود، چراکه خود او پیش قدم تر از رهبر شهید حاضر به انجام این جان فدایی بود.(چه اینکه در آینده ای نه چندان دور در چنین جلسه ای حضور پیدا کرد و با طالبان به مذاکره نشست)
بودن و حضور پررنگ سجادی در هسته تحرکات سیاسی و نظریه های عمیق او در ارتباط معادلات دشوار سیاسی آن روزگار باعث شد که او را بعنوان یک معضل و ترس همیشگی بشناسند و در پی حذف او باشند که به گفته شاهدان تاریخ آنها از دو نفر در غرب کابل هراس داشتند، یکی رهبر شهید بخاطر محبوبیت بیش از حد و قوه رهبری مدبرانه اش و دیگری متفکر شهید سجادی بخاطر اندیشه بلند و نظریه پردازیهای دقیقش...
سجادی جزء معدود افرادی بود که از امیال دنیایی تهی و در اندیشه های بلند الهی اش غوطه ور بود و تنها پایبند به عهدی بود که با پیر و مرشد رئوفش رهبر شهید مزاری(ره) داشت.
او بعد از فاجعه چهارآسیاب و فجایع مکتوم غرب کابل تاب زندگی در دنیایی منهای مزاری را نداشت. به شهادت تاریخ سجادی تنها حنجره زخمی مقاومت غرب کابل بود که پرده از چهره کریه و پلید عاملان نسل کشی غرب کابل بر می داشت.
سجادی به هرجا که می رسید و به هر وسیله ممکن، بدون در نظر داشت ملاحظات سیاسی و بدور از محافظه کاری های اغلب سیاست پیشگان صلح جو، نمی توانست آنچه اتفاق افتاده را انکار کند. و همین تندروی او در پرده برداری از جنایات غرب کابل بود که چندین بار مورد تهدید و ترور قرار گرفت.
اما او کسی نبود که ره گم کرده باشد، او راه خود را یافته بود و در آن راه تلاش می کرد، و قسم یاد کرده بود که تا آخرین قطره خونش از خط خون پالای رهبر و مراد و استادش روی بر نگرداند.
آن زمانی که همه خود را به خواب زده بودند و در دخمه های ننگین وجه المصالحات سیاسی لب به سکوت و سکون بسته بودند، سجادی وجدان بیدار تاریخ شد و لب به سخن گشود و پرده از جنایات ننگین و ناجوانمردانه غرب کابل برداشت.
اینگونه بود که نزد مردمش همواره محبوب و نزد خفتگان به خواب رفته بسان خاری در گلو ماند.
شجاعت و دلیری سجادی زبانزد دوست و دشمن بود. درایت و فهم عمیق سیاسی او باعث می شد که در تمام عرصه ها دستی بالا داشته باشد.
او هم در سنگرهای مقاومت شناخته شده بود و هم در عرصه دیپلماسی کارنامه درخشانی داشت.
در جبهات غوربند و شیخعلی و زیر بار آتش مداوم طالبان خبیث و کثیف، تنها کسی که در سنگرها ماند و افتخارات ماندگاری را کسب کرد؛ سجادی بود که حاضر نشد بهمراه دیگران با چرخکی از مهلکه بگریزد. او مرد میدان بود و هیچ هراسی از کشته شدن در راهی که برگزیده بود نداشت.
در عرصه دیپلماتیک هیچ کسی هم پای و هم تراز سجادی نبود. او با بیان شفاف و منطق استوار چنان طرف مقابل را مسحور می کرد که کج فکرترین و غیر منطقی ترین افراد را مجاب می کرد.
چه اینکه در گفتگو با ملابورجان، فرمانده ارشد طالبان، شهید سجادی بود که توانست به طالبان کج فکر و بد اندیش و سیه پندار بقبولاند که 12 تن از قاتلین رهبر شهید را به مردم تسلیم کنند.
بعنوان سخنی در میان این نوشتار؛ کدام یک از بزرگان و کسانیکه داعیه مذاکره و زبردستی در سیاستمداری را دارند قادر به انجام چنین عملیات خطیری هستند؟
کدام یک از فعالان سیاسی حاضر است به ملاقات با ملابورجان آنهم در قلب قوای نظامی طالبان برود که هیچ، آنها را مجاب کند که قاتلین رهبر شهید را تسلیم کنند؟
هر فکر روشن و روشن پژوه که قدری اندیشه کند متوجه خواهد شد که اولین و آخرین گزینه برای انجام توام با موفقیت چنین مذاکره ای تنها متفکر شهید سید محمد امین سجادی است و لاغیر!
او تعهد کرده بود که تا آخرین نفس در راستای خط خونین مزاری بماند و برای مردمش تلاش کند. و عاقبت بر سر عهد شیرینش که با رهبر شهید داشت، ماند و در راه مردم و رهبرش جان خود را فدا کرد.
مزاری رفت، سجادی رفت، اما نام آنها برای همیشه بر پیشانی تاریخ درخشان خواهد ماند، چراکه آنها تاریخ سازان روشن ضمیر این قوم و قبیله بودند و با رفتنشان نام قبیله را معتبر کردند.
پانزدهمین سالگرد عروج عاشقانه شهدای خونین بال وفاق ملی و سانحه هوایی بامیان، شهادت مجاهدین همیشه در سنگر شهید یزدانشناس هاشمی، شهید عبدالحسین مقصودی و متفکر شهید سید محمد امین سجادی بر رهپویان راه حقیقت تسلیت باد.
سید جمال الدین سجادی- سی ام اسد 1391 کابل
جمهوری سکوت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر