در این وبلاگ مطالب مختلف مربوط به افغانستان در مجموع و مخصوصاً هزاره ها در سراسر جهان، سایر مطالب و یادداشت های شخصی به نشر میرسد.
سلام هزارستان چشم براه نظرات، پیشنهادات و انتقادات سازندۀ شماست، و هم چنان از قلم بدستان گرامی میخواهد که دست نوشته هایشان را برای سلام هزارستان بفرستند تا زینت بخش صفحات آن گردد.

۱۳۹۰ آذر ۶, یکشنبه

نیم نگاهی به تاریخ هزاره های پاکستان «بخش 2»



اگر فریادگری احیاگران هویت ما، همچون: ملا فیض محمد کاتب، شهید بلخی، ابراهیم خان گاو سوار، عبدالخالق شهید و شهید بابه مزاری نبود به این زودی ها، به این مرحله از شور و شعور سیاسی- اجتماعی و تا این پایه از خود آگاهی ملی، هویتی و شخصیتی نمی رسیدیم!...

مروری بر تاریخ و نژاد شناسی « هزاره ها » 

سخن نخست:
می دانیم که هویت، اصالت و ریشه دار بودن یک ملت و یا یک قوم را باید در تاریخ شان جستجو کرد. هرگاه تاریخ یک قوم و ملتی مجهول و ناشناس باشد، از ارزش اجتماعی ایشان به عنوان یک ملت و قوم بی ریشه، به شدت کاسته خواهد شد که همواره همچون: «نی مولانا از پی اصالت خویش در نالش خواهند بود!». بگونه ی که تاریخ هر قومی، هویت، شخصیت و ارزش آن قوم را در میان دیگر اقوام مشخص میکند. زیرا، تاریخ ما در حقیقت همان ریشه های ماست که به ما واقعیت می بخشد و دیگران را وادار میکند که ما را ریشه دار و حقیقی بپندارند! . ملت بی تاریخ، مردم بی ریشه است، که کسی برای آنها ارزشی قائل نبوده و به دید حقارت بار به ایشان می نگرند. بعبارت دیگر: ملت دارای تاریخ همانند درخت تنومندی است که ریشه در اعماق زمین دارد؛ باد، طوفان وسیلاب ممکن است که با شلاق های ویرانگر، قامت سرفراز وی را اندکی خم و یا شاخه هایش را بشکند. اما، هرگز نمی تواند او را از جا کنده بدیار عدم رهسپارش کند! . ولی، ملت بی تاریخ همچون خس و خاشاک دم باد و آب است که کوچکترین مقاومتی نداشته و بدون اراده، به هرسو متمایل و رانده میشود. و این جدا از دیگر فائده های تاریخ همچون: عبرت آموزی، کمائی تجربه و... است، که باید مورد توجه همگان قرار گیرد.
مسلماً ما نباید هرگز از گذشته ی مان بترسیم؛ بلکه، باید مدام در پی شناسائی و معرفی گذشته و تاریخ قوم خود بوده و از این مسیر هویت، شخصیت و منیّت گم شده ای ملت خود را بازیابی و بازسازی کنیم. این وظیفه همگانی قلم بدستان و پژوهندگان است که به تحقیق و پژوهش پرداخته و زوایای تاریک تاریخ مخدوش شده ای مردم خویش را روشن نموده، عالمانه به سیخ نقد کشند و خردمندانه مورد بررسی قرار دهند، تا نسل های بعد، خود گم کرده ای بی ریشه نباشند!. فراموش نکنیم که دشمنان ملت ستمکش هزاره قرن هاست که در پی محو فزیکی خود ما و نابودی تاریخ و هویت مایند! تا جای که حتی خود ما بی هویتی، بی شخصیتی و بی ارزشی خود را باور کرده بودیم!؟. اگر فریادگری احیاگران هویت ما، همچون: ملا فیض محمد کاتب، شهید بلخی، ابراهیم خان گاو سوار، عبدالخالق شهید و شهید بابه مزاری نبود به این زودی ها، به این مرحله از شور و شعور سیاسی- اجتماعی و تا این پایه از خود آگاهی ملی، هویتی و شخصیتیگا آس نمی رسیدیم!.
این مجموعه نوشتار، یک کار پژوهشی و علمی صرف بوده و فقط در راستای انجام وظیفه و تعهدی است که نگارنده در قبال مردم ستمدیده و پی پناه هزاره پاکستان احساس می کند. لذا، در این سلسله نوشتار نهایت سعی و تلاش به کار برده شده تا زوایای مهم تاریخ این پاره ای غریب و جدا افتاده از پیکر هزارستان، در معرض دید وبگردان عزیز به ویژه هزاره های سراسر جهان، قرار گیرد. امید است با صبر و بردباری کامل تا پایان نگارنده را همراهی نموده و به جانب داری از مذهب، فرقه یا گروه خاص متهمم نکنید. از جانب دیگر چماق نژاد پرستی و ناسیونالیزم نیز بر سرم نکوبید! . خواهشمند است، بدون تأمل بر مسند قضاوت تکیه نزده، خدائی نخواسته پیش از اثبات جرم، زیر تیربار ملامت قرارم ندهید که جان ناتوان نگارنده توان عشق و محبت تان را ندارد چه رسد به تنبیه وسرزنش تان!؟ تعهد من بیان واقعیت ها و حقایق؛ توقع از شما نقد و انتقاد عالمانه، خردمندانه و سازنده خواهد بود.
همگان نیک میدانیم که هزاره ها گذشته ی بس دردناک و تاریکی را پشت سر نهاده و سالهای بسیاری، زیر چرخ های جهل و تعصب نژادی و مذهبی خُرد شده اند. صدای اعتراض شان همواره از سوی حکام سنی مذهب متعصب، در گلو خفه شده است! به همین دلیل چنانکه هنگام بررسی واژه «هزاره» گذشت، تاریخ این قوم نیز همچون خود شان، همواره پامال و در سایه نگهداشته شده تا هویت واقعی شان به هر نحوی ممکن از ایشان ستانده یا نابود شود! به همین جهت تاریخ ایشان، همچون نام شان مورد اختلاف آرأ و میدان نظریه پردازی های بسیاری از نویسندگان و مستشرقان قرار گرفته است:

یک- هزاره ها با اصالت مغولی و از بقایای سپاه چنگیز خان  :

نخستین بار این نظریه توسط «ابوالفضل علّامی» مؤرخ دربار اکبرشاه در کتاب «آیین اکبری» مطرح شده، شباهت ظاهری و ساختار فزیکی مردم «هزاره» به مغول ها، نیز بر این نظریه مهر تأیید زده و آن را بیشتر تقویت نموده است. همین ساختار ویژه گویا مدرکی مستندی برای نویسندگان شرقی و غربی قرار گرفته و همگان بدون پژوهش و بررسی آن را درست پنداشته اند!. وی در این مورد گوید: چون جهانگشایان همانند اسکندر برخی از سپاهش را در پشت سر مستقر می کردند که کافرستان (نورستان) کنونی در جنوب شرق افغانستان به احتمال زیاد از بقایای سپاه اسکندر مقدونی اند. گمان می رود که مغول ها هم دست به چنین کاری زده باشند، که وجود منطقه ی به همین نام(هزاره) در نزدیکی پیشاور که امروزه به نام «ضلع هزاره» شهرت دارد[1]، نیز موئید این نظر است. بعد ها بسیاری از مستشرقان و محققان غربی از جمله الفنستن، وامبری، بِیلِو و... بدون تحقیق این نظریه را پذیرفتند.[2]
این نظریه گرچند مشهور؛ اما، سست و بی پایه می نماید و به قول معروف: «رُبّ مشهورٍلا اصل له»؛ زیرا، این نظریه همانطور که خود ابوالفضل نگاشته، تنها در حد حدث و گمان بوده و هیچ سند و مدرک معتبر تاریخی آن را تائید نمی کند. به خصوص که تاریخنگاران عصر مغول و ایلخانان هیچ کدام حتی اشاره ای به اعزام و یا استقرار بخشی از سپاه مغول در این سرزمین (هزارستان) نکرده اند[3]. تیمور خانف محقق تاجیکستانی که نخستین کتاب پژوهشی و معتبر را در تاریخ هزاره ها به نگارش درآورده در ردّ این نظریه گوید: «...هیچ گونه دلیلی موثقی وجود ندارد که هزاره ها از بقایای سپاه چنگیز خان مغول باشند و...[4]» در دایره المعارف اسلامی نیز این نظریه مورد تردید قرار گرفته است:«... گویند هزاره ها از بقایای لشکر منکوقاآن اند لکن مدرک قطعی در این باره در دست نیست و بر فرض صحت این ادعا آنها به تدریج در مردم محلی آن دیار حل شده اند و...[5]».
 از میان محققان معاصر افغانی آقای عبدالحی حبیبی که خود از بنیانگذاران اندیشه ی پشتونیزم در افغانستان است، در این مورد انصاف به خرج داده و ضمن ردّ این نظریه، می نویسد:«... باری کلمه ی هزاره نیز با چنین نظر محدود و غیر علمی به سبب التباس با هزاره چنگیزی دستخوش مؤرخان قصیرالنظر گردیده، در حالیکه این نام(هزاره) سابقه ی طولانی قبل از چنگیز دارد و دلایلی موجود است، که این مردم قرون متمادی قبل از آن در این سرزمین می زیسته اند[6]». از دیگر محققان افغانی که با این نظریه مخالف و از طرفداران بومی بودن مردم هزاره اند، می توان از سیدمخدوم رهین، پوهاند دکتر جاوید، عمرصالح، حسین نایل، احمد علی کهزاد، پوهاند سید شاه همام و... نام برد که همگان به نحوی با اصالت چنگیزی مردم هزاره مخالف بوده و ایشان را از اقوام بومی و اصیل این سرزمین می دانند[7].

دو -  هزاره ها مردم اصیل و بومی هزارستان :

در این میان، خاورشناس فرانسوی «ژ - فریه[8]» که در قرن 19 میلادی سفری به هزارستان داشته، پس از مطالعه و پژوهش بسیار در آثار باستانی و اوضاع زندگی ساکنان آنجا و نیز با بازخوانی سنگ نوشته های در ساحات جاغوری و... نیز با استناد به نوشته های مؤرخ یونانی عصر اسکندر مقدونی «کارتزیوس[9]» به این نتیجه رسیده می گوید: آنچه را که مؤرخ یونانی پیش از میلاد از مردم و ساکنان این مناطق شرح داده با وجود سپری شدن قرن ها، هنوز هم بر مردم کنونی هزارستان، کاملاً قابل تطبیق است. در نتیجه، بدون تردید می توان گفت: «مردمان عصر اسکندر ساکن این مناطق،(هزارستان) می توانند اعقاب هزاره های کنونی باشند[10].» حبیبی محقق مشهور افغانی نظریه ی فریه را کاملا ً تایید نموده و با نگارش مقاله ی در مجله آریانا با استناد به منابع تاریخی و با استفاده از دانش آوانگاری و... ثابت می کند که واژه و قوم «هزاره» هردو به دلایل زیر از قدمت تاریخی برخودار اند:
الف - کلمه «هزاره» شکل تغیر یافته«اوزولا[11]»به کار رفته در نوشته های کارتزیوس است، که نام دوم پایتخت «آرکوزیای[12]» کهن بوده و به معنای خوب و خوشحال بوده است[13] .
ب - ایشان با نقل گزارش زایر چینی «هیون تسانگ» که در قرن هفتم میلادی از بامیان و غزنه عبور کرده و مردم ساکن آن دیار را از نزدیک دیده و ضمن یادداشت از خصوصیات اقلیمی این سرزمین از قیافه های چینی این مردم دچار حیرت شده است و ... در گزارش خود می نویسد: «...از هوساله چشمه ساری خیزد و به چندین شعبه تقسیم شود اقلیم آن سرد و دارای برف و ژاله است مردم آن خوشدل اند...». آقای حبیبی ضمن بحث مفصل ثابت می کند که کلمه ی سه سیلابی «هو- سا - له[14]» در واقع همان واژه ای سه سیلابی «هَـ - زا - ره» بوده  و به هیچ صورت دیگر قابل توجیه نبوده و تغیر پذیر نیست! .
ج -  نام هزاره تنها بر سرزمین و مردم ساکن مرکز افغانستان اطلاق نمی شود؛ بلکه، تا ماورای آباسین و دامنه های مهابن تا هری پور، ابیت آباد، کاغان [15]و... سراشیبهای کوه های هندوکش از گذشته های دور ساکن بوده اند. پس اگر هزاره اینجا (هزارستان) را از نوع هزاره چنگیزی بدانیم، در تسمیه «آل هزاره[16]»در ماواری آباسین که تا دامنه های جبال کشمیر کشیده شده را چه باید گفت؟! ایشان در پایان این گونه نتیجه می گیرد: کلمه «هزاره» به معنای قوم، غیر از واژه «هزاره» به معنای عدد است، که در سپاه چنگیز کاربرد داشته است. این مردم(هزاره ها) از ساکنان بومی و اصلی این سرزمین اند، که قرن ها پیشتر از هجوم چنگیزخان مغول در این سرزمین ساکن بوده اند[17] .
د - مورخان نزدیک به عصر چنگیز بارها از قومی بنام «هزاره» در کنار اقوام اوغانی یا افغانی و جرمانی یا جرمائی و... در مصاف با سپاهیان چنگیزخان یاد کرده اند. که خود دلیلی محکمی است، بر اینکه هزاره ها پیش از هجوم مغولان به فرماندهی چنگیز خان در این منطقه ساکن بوده اند[18]و همانند دیگر اقوام در مصاف با سپاهیان چنگیز مورد تهاجم و کشتار قرار گرفته اند.

سه - هزاره ها نژاد مختلط از تاتارها و مردمان باختری :

برخی، به دلیل ساختار فزیکی مغول مانند هزاره ها، منشأ نژادی مختلطی را برای هزاره ها پیشنهاد نموده می گویند: ممکن است هزاره ها از اختلاط نژادی تاتارهای رانده شده به مناطق مرکزی افغانستان امروزی و تزویج شان با زنان باختری های قدیم ساکن آن مناطق، به وجود آمده باشند[19]. اما، این احتمال نیز پذیرفتنی نیست؛ زیرا، هیچ نشانی ولو اندک از «دورگه» بودن در هزاره های امروزی مشاهده نمی شود، امکان ندارد که نژادی با نژادی دیگر آمیزش کند و اثری از هردو نژاد در ثمره ای شان پیدا نباشد! .

چهار- هزاره ها نژاد مختلط از ترک و مغول :

برخی دیگر معتقد اند: هزاره ها از اختلاط نژادی دو گروه نژادی «ترک و مغول» به وجود آمده اند، که طی قرن های 13 تا 15 میلادی بر اثر مهاجرت سیل آسائی این دو قوم به این مناطق که مغول های مهاجر بیشتر در دوره منکوقاآن و ارغون خان به مناطق مرکزی افغانستان (هزارستان) مهاجرت نموده و از اختلاط آنان «قوم هزاره» شکل گرفته است. پس هزاره ها منشأ ترکی - مغولی دارند که طی قرون سیزده تا پانزده میلادی در این سرزمین شکل گرفته و ماندگار شده اند[20].
گرچند بدلیل نزدیکی نژادی مغول ها و ترک ها این امکان دور از ذهن نیست؛ اما، این احتمال نیز خالی از اشکال نبوده و بسیار بعید به نظر می رسد که از اختلاط دو قوم مسلط و ساکن دراین سرزمین، قوم سومی در کمتر از دو قرن پدید آید. آن هم به گونه ی که از دو نژاد مادر(ترک و مغول) جز تعدادی معدودی واژگان در گویش هزاره های امروز، هیچ اثر و نشان دیگری باقی نماند و هردو قوم مادر و مسلط در قوم تازه(هزاره) پدید آمده کاملاً حل شوند! .

پنج - هزاره ها مردم بومی  و اصیل هزارستان،  از نسل مغولان باستانی:

برخی مؤرخان با تکیه بر افسانه «ارگنه قون» معتقد اند: هزاره ها ریشه ی مغولی دارند. اما، نه از نسل مغول های چنگیزی و مهاجم؛ بلکه، از بقایای مغولان باستانی و مهاجر اند، که از زمان های بسیار دور به دلایل همچون: کثرت نفوس، خشکسالی و... سرزمین اجدادی شان را ترک نموده و چون به سرزمین سرسبز و پر آب و علفی به نام «ارگنه قون» رسیدند، در همانجا ماندگار شدند. در افسانه های مغولی این گونه آمده است: «... قیان خان بن ایلخان با پسر عموی شان نکوزخان به همراه زن و فرزندان شان پس از رهائی از اسارت تاتاران، یورت اصلی را رها کرده و به سوی سرزمین ناشناخته ی مهاجرت کردند. آنان در این سفر به دره ای سرازیر شدند که جلگه ی سرسبز و پر آ ب و علفی بود. در همانجا ماندگار شده و نام آن وادی بهشت مانند را «ارگنه قون» گذاشتند که «ارگنه» به معنائی کمر کوه و «قون» به معنای صحرای سرسبز است[21]». دراین میان، ملّا افضل اُرزگانی مدعی است که «ارگنه قون[22]» همین «اورزگون» یا «اُرزگان» کنونی است که تمام جزئیات، این روایت مغولی را دارا می باشد[23]. وی در ادامه گویند : در سرزمین «ارگنه قون» معدن آهن وجود داشت و مغولان موفق شدند که با ذوب سنگ آهن، آهن خالص تهیه و با استفاده از آن پل های آهنی و دیگر ابزارآلات تولید کنند. امروزه در چندین محل از اُرزگان بقایای از کوره های آهنگری موجود است که در اطراف آنها ریم و فضولات آهنی فراوان به چشم می خورد و جای تردیدی باقی نمی ماند که این کوره ها در گذشته های دور، محل استحصال آهن از سنگ آهن بوده اند[24].
همین روایت را همدانی  به شکل دیگری نقل کرده می نویسد: «... اُغوزخان[25] پدر مغولان به خاطر ایمان به خدائی یکتا با بنی اعمام خود مخالف شده و به سرزمین «ارگنه قون» مهاجرت نموده و در آنجا سکونت یافته دارای اولاد و فرزندان بسیار شد که فرزندان وی را «قیات» گویند ...[26]» جالب اینکه در جای دیگر از سفر اغوزخان به ایران خبر می دهد و اینکه، پس از تسخیر آن ممالک بعد از سالها به ولایت خود(ارگنه قون) بازگشت[27]. بنابراین، «ارگنه قون» که ولایت اغوزخان بوده، باید در جای نزدیک ایران باشد که بازهم با اُرزگان کنونی تطابق دارد .
وی در جای دیگر تصریح دارد که: «... چون اُغوز خان از ولایت غور و غورستان به یورت قدیم خود مراجعت می کرد در راه به کوه بلندی رسیدند و برف زیادی بارید در نتیجه چند خانوار مغولی از همراهی با اغوزخان خودداری کرده در «ارگنه قون» ماندگار شدند. اغوز خان آن خانوارهای متخلف را «قارلوق» یعنی خداوند برف نام نهاد و تمام اقوام قارلوق از نسل ایشان است[28]». خوب است بدانیم که قوم «قارلوق» هم اکنون یکی از اقوام هزاره بوده و در منطقه «شیخ علی» سکونت دارند. این روایت ها گرچند رنگ افسانه به خود گرفته اند. اما، بی گمان در دل هر افسانه ی حقیقتی پنهان است. بنابراین می توان گفت: این روایت ها حداقل بیانگر این حقیقت است که مغول ها در زمان های بسیار دور به یک سرزمین ناشناخته مهاجرت نموده اند. اکنون تمام شواهد و قرائن که در این روایت آمده با خصوصیات جغرافیای و نام «اورزگون» یا «اُرزگان[29]» امروزی کاملاً مطابقت دارد .
اخیراً دانشمندان باستان شناس دریافته اند که در حدود 200 تا 300 سال پیش از میلاد، خشکسالی وحشتناکی در شمال چین و سرزمین مغولستان رخ داد که باعث مرگ هزاران تن و مهاجرت گسترده ای مغول ها از این سرزمین شد. در علت بروز چنین حادثه ی عظیمی دانشمندان حدس و گمان های متفاوت ارائه داده اند، که از میان آن ها مسأله فوران وحشتناک آتشفشان آیسلند در سال 211 قبل از میلاد و ادامه فوران تا سالها و... به حقیقت نزدیکتر است. این فوران گسترده و ویرانگر که سالها ادامه داشته، محرومیت بخش عظیمی از مناطق شمالی زمین از تابش حیات بخش خورشید را، بدنبال داشته و در نتیجه موجب ایجاد سرما، یخبندان وگرسنگی شده و مهاجرت گسترده ای اقوام شمالی، به سوی غرب و جنوب را، در پی داشته است[30]. این پژوهش همانگونه که مهاجرت گسترده ای اقوام آریایی پیش از میلاد را تائید می کند. بدون تردید می تواند مهاجرت گسترده مغول ها و ترک ها به سوی غرب و یا جنوب را نیز، مورد تائید قرار دهد. و در نهایت افسانه «ارگنه قون» نیز می تواند رنگ و بوی از حقیقت به خود بگیرد .

شش -  هزاره ها قوم مختلط از نژاد های تاتار،  ترک،  تاجیک،  پشتون و...  !

برخی این نظریه را راجع به منشأ نژادی قوم هزاره مطرح کرده اند: هزاره ها در نتیجه ی اختلاط از نیروهای عسکری مغول با ساکنان اصلی این سرزمین که بیشتر شان تاجیک های فارسی زبان بودند، تشکیل یافته و در این تشکل اقوام دیگر همچون ترک و پشتون نیز سهیم بوده اند[31]!.  غبار پا را فراتر از این گذاشته و می نویسد: «... پس از عصر مغول بازماندگان مغول ها همچون نکودری ها با اهالی بومی منطقه مخلوط شده نسل تازه ای به وجود آوردند. مهاجرین جدیدی به اسم زاولی از سیستان که به «داهی» موسوم اند، نیز وارد هزارستان شدند و در مسکن جدید همان اسم را پیشوند خود قرار دادند همانند: داهی زنگی، داهی کندی و... اما، هزاره و هزاره جات که بر اهالی غرجستان اطلاق می شود، ابداً نام ملی، قومی یا تاریخی ایشان نبوده؛ بلکه، از عساکر و مستملکات هزاری چنیگز خان گرفته شده است ... در مجموع مهاجرین جدید از نجراوی، زابلی، سیستانی، مغولی به شمول افغان و اقوام سوری و غوری در هم آمیخته و قوم کنونی هزاره را تشکیل داده اند[32] !؟».
به خوبی پیداست که نظریه ی سست تر و سخیف تر از این نمی تواند، وجود داشته باشد!؟ زیرا، اصالت تاریخی این ادعا کاملاً مردود بوده و در هیچ منبعی تاریخی چه پیش از عصر چنگیز و چه پس از آن، از چنین اختلاط عظمیی که پایه ی ساختار یک قوم بزرگ به این گستردگی را استوار کند خبری نیست!. از طرفی اگر هزاره ها ساختار فزیکی شان بر اساس اختلاط چند قومی شکل گرفته باشد، باید آثاری از دو رگه یا چند رگه بودن در میان هزاره ها مشهود می بود که چنین نیست! از جانب دیگر نظریه غبار واقعاً غبار گرفته و مضطرب است؛ زیرا، ایشان واژه «زاولی» را نام قومی مهاجری سیستانی معرفی می کند که در آنجا به داهی موسوم اند. در حالیکه سرزمین «زاولستان» یا «زابلستان» تاریخی باستانی به مرکزیت غزنین از قرن ها پیشتر در جنوب هزارستان واقع شده و در برخی منابع زاولستان را  از اجزای تشکیل دهنده هزارستان برشمرده اند. گذشته از آن، پیشوند دای یا دی از گذشته های دور تا کنون، برای تمام طایفه های بزرگ هزاره کاربرد داشته است، که محدود به دای زنگی یا دای کندی نبوده؛ بلکه، دای های هزاره در گذشته تا 14 یا 15 دائی می رسیده است. همانند: دای پولاد، دای میرکشه، دای زنگی، دای ختا، دایمیرداد، دایکندی، دایچوپان، دایمیرک، دایکلو، دایزینیات،دای بیرکه و... .
 به نظر می رسد؛ هدف از ابراز چنین ادعائی پوچ، بی پایه، غیرمنطقی و ناشیانه آن است، که یکی از اقوام ریشه دار و اصیل افغانستان را از اصالت و هویت شان تهی نموده و با انکار هویت اصلی، برای شان به نوعی«هویت تراشی» دروغین روی آورده و هویت دلخواه خود را برای ایشان بسازند، تا از این طریق بتوانند به طور غیر مستقیم این جماعت را بی ریشه و بی اصل قلمداد کنند! چیزی که خواست دربار حاکم را تأمین نموده و به نوعی غیر مستقیم اصالت تاجیکان و دیگران را نیز  به اثبات برساند. و نیز به خواننده این گونه، القأ کنند که این سرزمین(هزارستان) در اصل مال تاجیکان و نژاد آریا بوده، نه ترک زبانان و مغول چهره گان! وگرنه از نویسنده ای برجسته ی همچون غبار بسیار بعید بود، که چنان نظریه ی بی پایه و ناشیانه ی را مطرح کند .

هفت -  هزاره ها تنها بازمانده قوم آریا !

ظهور افراد با سواد، تحصیل کرده، پژوهشگر، نخبه گان علمی و فرهنگی، راهگشایان وادی سیاست و رهبران عدالت خواه و... طی دهه های اخیر در میان هزاره ها، امروزه این مردم را به عنوان ملت فرهنگی، تمدن پذیر، جنگ گریز و صلح دوست به مردم جهان شناسانده است. خوشبختانه در میان نخبه گان علمی- پژوهشی هزاره، جماعتی تاریخ پژوه، پرتلاش، پویا و فعال به صورت خستگی ناپذیر و شبانه روزی در تلاش اند، تا تاریخ گمشده و هویت مخدوش شده ای ملت خویش(هزاره ها) را، بازشناسی، بازیابی و بازسازی کرده، آنگونه که بوده به دیگران معرفی کنند، نه آنگونه که دیگران برای این قوم تاریخسازی کرده اند!؟ .
زحمات طاقت فرسائی این جماعت آنجا به اوج میرسد، که به خود جرأت داده و برای نخستین بار در تاریخ این ملت، خودی نشان داده و بجای تقلید کورکورانه و تکرار نظریات دیگران، خلاف جریان شنا و خود به «نظریه پردازی» پرداخته اند!. گرچه در حال حاضر نمی شود، به جزم و یقین اندیشه و ادعا های این جمع را دربست پذیرفت؛ اما، بدون شک در آینده ای نزدیک همین نظریه به ظاهرخلاف باورهای تاریخی، که تا کنون به خورد مردم داده اند، به عنوان «نظریه خودی» و شاید نظریه برتر شناخته شده و در میان نظریه های شناخته شده ای تاریخی- پژوهشی صدر نشین نیز بشود.
این جماعت به دنبال سالها پژوهش در تاریخ باستان قوم هزاره، با استناد به سروده های باستانی «ریگویدا» و کتاب «اویستای زردشت» یا زرتشت و روایت های پهلوان نامه ها یا شاهنامه ها و... به این نتیجه رسیده اند، که «ملت هزاره» از هزاران سال پیش از میلاد مسیح، در همین سرزمین سکونت داشته و از مردم باستانی، بومی و اصیل این سرزمین به شمار می روند. این جمع پژوهنده، معتقد اند که مردم هزاره در واقع همان آریایی های اند، که در کتاب ها و آثار باستانی از آنها به همین نام(آریا) یاد شده است. اینان باور دارند که هزاره ها، قوم تمدن سازی اند، که نخستین حکومت شهر را در بکتریا(بلخ) بنیاد نهادند. و مردم هزاره سازنده و تنها وارث تمدن عظیم بامیکان باستان و بامیان کنونی اند!.
با وجود قابل پذیرش بودن این نظریه، و تطبیق آنها بر واقعییت های اجتماعی- تاریخی مردم هزاره، تنها عیب اساسی این نظریه، همانا حل نشدن مشکل ساختار فزیکی هزاره ها با دیگر اقوامی است که سالهاست آریای خوانده شده و آریای شناخته شده اند!. مگر اینکه توجیه ایشان را بپذیریم که نام آریا در واقع مال هزاره ها با همین ساختار فزیکی بوده؛ اما، عامدانه و عالمانه از سوی دیگران سرقت، و برای آریای های ساختگی به کار برده شده است. وگرنه میان ساختار فزیکی مغولی- ترکی هزاره ها و شباهت شان با نژاد زرد، با دیگر آریا نژادان با ساختار متفاوت از نژاد سفید، اختلاف آشکاری است که به این سادگی قابل حل نیست!.

نتیجه گیری :

بنابراین، با توجه به نظریه های گوناگون در مورد تاریخ و نژاد هزاره ها و با توجه به قرائن و شواهد متقن تاریخی، شاید بتوان گفت: هزاره ها ترکیبی از ترک و مغول اند، که اجداد شان در عهد باستان قرن ها پیش از میلاد، از سرزمین اصلی شان در مغولستان و شمال چین به دلیل خشکسالی های ویرانگر، به سمت غرب و جنوب مهاجرت نموده و بخشی از ایشان در هزارستان کنونی ماندگار شده اند. در این راستا، واژه «هزاره» گرچه از قرن 7 هجری به بعد به آثار تاریخی راه یافته؛ اما، از قدمت تاریخی بسیاری برخوردار بوده و هیچ ارتباطی با واژه مغولی «مینگ» و عدد «هزاره» در لشکریان چنگیز خان ندارد! ...ادامه دارد.


[1] - علامی ، ابوالفضل ، آیین اکبری ، ج 2 ، ص 163 ؛ حبیبی ، جغرافیای تاریخی افغانستان ، ص 113 .
[2] - بارتولد و پطروشفسکی نیزاز طرفدران این نظریه بوده و نسب هزاره ها بخصوص هزاره های «نکودری» را به «نکو» نوه جغتائی بر گردانده و معتقد اند که مغولان در عصر هلاکوخان ویا منکوقاآن به هزارستان کنونی انتقال و استقرار یافته اند . تیمورخانف ، همان، ص 23 .
[3] - مثلاً رشید الدین فضل الله همدانی به تفصیل اسامی هزاره های لشکریان چنگیزی را نوشته که هیچ کدام با نام اقوام هزاره های کنونی هزارستان همخوانی ندارند . جامع التواریخ ، ج 1 ، 399 - 412 .
 [4] - تیمور خانف ، تاریخ ملّی هزاره ، ص 19 - 22 .
[5] - دایره المعارف الاسلامیه ، ج 2 ، ذیل کلمه افغانستان ص 371 - 372 .
[6] - حبیبی ، عبدالحی ، جغرافیای تاریخی افغانستان ، ص 114 - 115 .
[7] یزدانی ، حاج کاظم ، پژوهشی در تاریخ هزاره ها ، ص 149 - 151 .
[8] - Ferrier  ؛ خاورشناسی  به نام فلچر(Fletcher) نیز نظریه موسیو فریه را تائید نموده و معتقد است که هزاره ها بومی هزارستان اند .
[9] - Cartsius 
[10] -  کارتزیوس مؤرخ یونانی که در سفر زمستانی اسکندر مقدونی را حین عبور از جنوب به شمال افغانستان کنونی همراهی می کرده، شرحی جالبی از زندگی، شکل و صورت، اخلاق و رفتار و... ساکنان مناطق مرکزی (هزارستان) می دهد که به قول موسیو فریه با هزاره های کنونی کاملاً قابل تطبیق می باشد .تیمورخانف ، همان ، ص 19  .
[11] - Ozola  .
[12] - خوب است بدانیم که سرزمین آرکوزیای (Arcgozia)کهن منطقه ای وسیعی بوده که از حدود قندهار کنونی تا غزنی امتداد داشته و شامل مناطق جاغوری، ارغنداب، مالستان و... می شده است و «هزاله » یا «اوزولا» پایتخت دوم آراکوزیا در نزدیکی مالستان کنونی قرار داشته است، که از پایتخت های آن به «هرولا») (Harolaیا « اوزولا» (Ozola) نیز یاد شده است. یزدانی، همان، ص 153 .
[13] - حبیبی ، جغرافیای تاریخی ...، ص 115 .
[14] - Ho - Sa - La    .
[15] - این مناطق، در ایالت سرحد یا پشتونخواه خیبر کنونی یکی از چهار ایالت کشور پاکستان، موقعیت دارند.
[16] - این منطقه در نزدیکی اسلام آباد و در ایالت «پشتونخواه خیبر» کنونی واقع شده که به «ضِلع هزاره» شهرت دارد. این مردم گرچند ظاهر هزارگی، زبان و فرهنگ  و... شان تغیر یافته؛ اما، هنوز نام های قومی و قبیله ای هزارگی شان  و نیز نام  کلان نژادی شان (هزاره) را برخود دارند که از گذشته های دور تا کنون در این منطقه زندگی میکنند .
[17] - حبیبی ، جغرافیای تاریخی ... ، ص 113 تا 120 .
[18] - حبیبی  ، همان ، ص 117 ، به نقل از جامع التواریخ - غیر از جامع رشیدی - ، مطلع السعدین ، وقایع 746 - 747 .
[19] - ژ- هارلان (ZH- Harlan) چنین نظریه ای را مطرح کرده است . تیمور خانف ، همان ، ص 21  .
[20] - پ - سایکیس( P- Caicese)، ب- اِ - درون (B - A -Derwan) ، بی- بی- بیکن(B- B -Baikan) و ک - فردینانند (K - Ferdinande) طرفدارن این نظریه اند . تیمور خانف ، همان ، ص 24 - 25  .
[21] - گلی، امین، تاریخ سیاسی و اجتماعی ترکمن ها ، ص 291 - 292 ؛ یزدانی ، همان ، ص 158 - 159 .
[22] - ارگنه به معنای کوه و قون به معنای بند یا محدود است یعنی «کوه بند» یا سرزمینی که با کوه ها محصور و محدود است: ارزگانی، ملامحمد افضل، مختصر المنقول، ص 37
[23] - ارزگانی ،همان ، ص             37 - 38 - 40 - 102        .
[24] - گلی ، همان ، ص 291 - 292 ؛ یزدانی ، همان ، ص 159 .
 - اغوز خان معاصر ضحاک و گرشاسپ زاولستانی و... معاصر حضرت ابراهیم خلیل(ع) بوده است : ارزگانی ، همان ، ص 33 - 34  .
[26] - همدانی ، فضل الله ، رشید الدین ، جامع التواریخ ، ج 1 ، ص 29 .
[27] - همدانی ، همان ، ج 1 ، ص 105 .
[28] - همدانی  ، همان ، ج 1 ، ص 34 - 107  .
[29] - سرزمین اُرزگان که در شمال قندهار قرار دارد، امروزه در ساختار اداری کشور افغانستان به ولایت تبدیل شده و به مرکزیت شهر«ترین کوت»  یکی از ولایت های مرکزی این کشور،  به شمار می رود .
[30] - یزدانی ، همان ، ص 136 - 137 .
[31] - تیمور خانف ، همان ، ص 41 - 42 ؛
[32] - غبار ، جغرافیای تاریخی افغانستان ، ص 154 تا 159 .
نویسنده: مصطفی خرمی
منبع: افشار

۱ نظر: