محمد حسین بیگ پدر وکیل محمد اکبر نرگس، مردی بود که از کودکی اسیر لشکر عبدالرحمان شد و 22 سال زندانی بود...
محمد حسین بیگ هفت ساله بود که پدرش، نبی بیگ همراه اعضای خانواده و افراد نزدیک به او کشته شد.
این حادثه سرنوشت محمد حسین را تغییر داد و او را به اسارت و زندان امیر عبدالرحمان خان کشاند.
اما پس از آزادی از زندان، ملاقات با یک دختر، تقدیر او را بار دیگر به دایزندگی کشاند.
این دختر لیلا نام داشت و فرزند ابراهیم بیگ، فرمانده جنگ مردم دایزنگی علیه عبدالرحمان خان بود که در جبهه بهسود کشته شده بود.
لیلا در پی کشته شدن پدرش، شکست جبهه بهسود و ورود لشکر امیر به دایزنگی، شامل کاروان اسرای جنگی شد و بیش از بیست سال در زندان امیر عبدالرحمان و حبیبالله خان بود.
دختر ابیراهیم بیگ اما در زمان سلطنت امیر حبیب الله خان، در پی تغییر روش حکمفرمایی این امیر و تصمیم او به آزادی زندانیان و ترک روش حکومتداری خشونتآمیز پدرش، آزاد شد. امیر حبیب الله خان با سیاست جدیدش هزاران اسیر و زندانی را آزاد کرده بود.
لیلا پس از آزادی، در جستجوی افراد منسوب به خویشاوندان پدرش برآمد و در نهایت محمد حسین بیگ و برادرش غلامحسن را در کابل پیدا کرد. غلامحسن برادر بزگتر محمد حسین بیگ بود که او هم زندانی شده بود.
لیلا پس از پیدا کردن محمد حسین و غلامحسن، با محمد حسین ازدواج کرد، اما مدت کوتاهی از این ازدواج نگذشته بود که غلامحسن بر اثر بیماری وبا در کابل درگذشت و به دنبال آن محمد حسین و لیلا راه هزارهجات را در پیش گرفتند.
این زوج تازه آزاد شده از بند، وارث دهها خانوادهای بود که 22 سال پیش از آن قتل عام شده بودند. دارایی پدران آنها را لشکر عبدالرحمان خان غارت کرده بود و زمینهای آنها را افراد محلی در تبانی با ماموران دولتی تصرف کرده بودند. محمد حسین و لیلا پس از چندین سال تلاش، موفق به بازپسگیری این زمینها شدند.
محمد حسین و همسرش پس از گرفتن میراث از دست رفتۀ پدران و اقوام خود، در منطقۀ «نرگس» مستقر شدند و در محل قلعۀ ویران شدۀ ابراهیم بیگ، قلعۀ دیگری ساختند. آنها به سازماندهی مجدد بازماندگان قتل عامهای عبدالرحمانی پرداختند، اما این بار نه برای جنگ بلکه برای آغاز زندگی مسالمتآمیز.
هوش سرشار محمد حسین بیگ، او را به چهرهای محبوب و سرشناس در دایزنگی تبدیل کرد و جایگاه او را به عنوان فردی بانفوذ و صاحب رسوخ در میان مردم تثبیت کرد. او به سفر حج رفت و در میان مردم به عنوان «بیگ» و بزرگ مورد احترام قرار گرفت.
درگیری با جنجالهای محلی
اما فشارهای ماموران حکومت و عشایری که هر ساله در فصل بهار از زمان حکومت عبدالرحمان خان و به فرمان او از مناطق جنوبی و شرقی و حتی پاکستان به هزارهجات کوچ میکردند، جنجالهای زیادی برای مردم به وجود میآورد و این جنجالها بارها محمد حسین بیگ را وادار به مقابله با ماموران دولتی و کوچیها کرد. گاهی این جنجالها به مرزهای حساس و خطرناکی میرسید.
در پی یکی از این جنجالها محمد حسین بیگ هدف شلیک گلولۀ یک مرد مسلح کوچی قرار گرفت و زخمی شد. او با مداوا بهبود یافت و به مبارزات مسالمتآمیز خود برای دفاع از حقوق مردم محلی ادامه داد.
محمد حسین بیگ سه دهه از زندگیاش را همراه با همین کشمکشها سپری کرد و در آن زمان او تقریباً تنها کسی بود که در سطح گستردهای در منطقه با فشارهایی که از جانب حکومت بر مردم اعمال میشد، دست و پنجه نرم میکرد.
او اما در زندگی خصوصیاش مردی آرام و مهربان بود. با افرادی که با او زندگی میکردند و یا برای او کار میکردند، رفتار پدرانهای داشت. محمد حسین بیگ در بیش از سی سالی که در «نرگس» زندگی کرد، دهها پسر و دختر یتیم و بیسرپرست را با امکانات شخصی خود سرپرستی و برای آنها وسائل زندگی فراهم کرد.
مهماننوازی از ویژگیهای اصلی شخصیت و زندگیاش بود. مهمانخانه او محل اجتماع افراد مختلفی بود. او بخشی از درآمد کشاورزی خود را برای مهمانداری و مسائل اجتماعی صرف میکرد. محمد حسین بیگ در کنار قلعۀ شخصی خود حسینیهای ساخت و یک مرد روحانی را برای تبلیغ مسائل مذهبی در آن استخدام کرد.
محمد حسین بیگ برای مدت کمتر از بیست سال پس از ازدواجش، به دلیل این که پسری نداشت، رنج میبرد. دو فرزند نخست او دختر بودند، اما در زندگی سنتی و قبیلهای و پرکشمکش آن دوره، نداشتن پسر رنجی بزرگ شمرده میشد.
ولی یک مرد ریشسفید برای رفع این نگرانی او پیشنهاد کرد که بار دیگر ازدواج کند. محمد حسین بیگ بار دیگر ازدواج کرد و صاحب سه پسر و شش دختر دیگر شد و حاصل ازدواج سوم او هم دو پسر و یک دختر بود.
بزرگترین پسر محمد حسین بیگ محمد اکبر بود که در هنگام مرگ پدر در سال 1317 خورشیدی، ده ساله بود و پسر دوم او محمد عیسی بود. محمد علی و محمد افضل پسران کوچکتر محمد حسین بیگ بودند.
منبع: وکیل محمد اکبر خان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر