در این وبلاگ مطالب مختلف مربوط به افغانستان در مجموع و مخصوصاً هزاره ها در سراسر جهان، سایر مطالب و یادداشت های شخصی به نشر میرسد.
سلام هزارستان چشم براه نظرات، پیشنهادات و انتقادات سازندۀ شماست، و هم چنان از قلم بدستان گرامی میخواهد که دست نوشته هایشان را برای سلام هزارستان بفرستند تا زینت بخش صفحات آن گردد.

۱۳۹۰ دی ۱۸, یکشنبه

نیم نگاهی به تاریخ هزاره های پاکستان؛ «بخش 4»



هزاره ها در فراخنائی تاریخ خونبار شان همواره مورد غارت، چپاول و کشتار های وحشتناک قرارگرفته اند. این تهاجم و کشتار های خونین از حملات اسکندر مقدونی آغاز و تا هجوم ویرانگر لشکریان چنگیز خان و تاخت و تاز خانمانسوز سپاه تیمور لنگ و بازماندگانش، تا نسل کشی ها و تصفیه قومی سپاه افغان، در عصر عبدالرحمان خان جابر و...

آغازینه:
 جای بسی شکر و سپاس است که این سلسله نوشتار مورد توجه وبگردان منتقد قرار گرفته است، بی گمان نگارش نظرات گوناگون از توجه خوانندگان تیزبین و نکته سنج، حکایت دارد. ضمن تشکر فراوان از دوستان موافق و مخالف؛ طرح پاره ای از شبهات از سوی ایشان، که شاید ناشی از نارسائی نوشتار پیشین بوده باشد، به توضیحات تکمیلی نیاز داشت که در پی می آید:
یک- میدانیم که پژوهشهای تاریخی به هیچ عنوان جزم بردار نیست، بویژه پژوهش در تاریخ هزاره ها، که صدها سال زیر گرد و غبار نسیان و فراموشی مخدوش گردیده است. بنابراین، ادعای هیچ پژوهنده ای تاریخ، در مورد زمان وقوع حادثه یا حوادث تاریخی، آنهم به صورت قطعی و جزمی پذیرفتنی نیست. بعبارت دیگر، پژوهشگر تاریخ تنها گلچین نکته یابی است، که پس از جستجوی سخت و طاقت فرسا، به پاره ای گزاره های تاریخی دست می یابد و بر اساس آن تحلیل خویش را، از چگونگی وقوع احتمالی یک حادثه به تصویر میکشد. پس، نباید تحلیل تاریخی یک پژوهنده را، به حساب دیدگاه شخصی او قلمداد کرد.
دو- مسلماً گروش به اسلام و تشیع مردم غور و غرشستان(هزاره ها)، از این قاعده بیرون نیست. نگارنده تنها بر اساس یافته های تاریخی از منابع معتبر موجود، از میان چندین نظر به زعم خویش قویترین شانرا، برگزیده و آنرا بر دیگر نظریه ها ترجیح داده است. بدیهی است که این یافته به هیچ عنوان سخن آخر نبوده و ممکن است، پژوهنده ای دیگری، یافته های تازه ای را، در این مورد ارائه کند. دراین راستا، «فخرمدبر مرورودی» از تاریخنگاران قرن پنجم هجری، نخستین کسی است که نظریه گروش همزمان حاکم غوری آل شنسب به اسلام و تشیّع، در زمان خلافت امام علی(ع)را، مطرح و تصریح دارد که منشور و لوأ اهدائی امام تا عصر بهرام شاه غزنوی در میان خاندان سوری غور، موجود بوده است[1]. مدبر جریان انکار سب امام علی(ع)در عصر امویان را، به نظم کشیده[2]و نیز از ارسال هزاران سرباز از سوی حاکمان سوری و مردم غور، در کنار ابومسلم خراسانی برای بازگردانی قدرت به آل رسول(ص)خبر می دهد، که می تواند سندی مهمی برتشیّع مردم این دیار باشد[3].
سه- به تصریح فخر مدبر، حاکمان غور و غرشستان از نژاد ضحاک بیوراسپ بوده که در پی شکست ضحاک از افریدون (فریدون)، فرزندانش بنام های سور و سام قلمرو حاکمیت پدر را، به ارث بردند. سور بردار بزرگتر پادشاه شد که نسب سلسله سوریان غور به ایشان می رسد[4]. دراین راستا، بقایای شهر ضحاک در شش پل بامیان، میتواند سند خوبی برای این گزارش تاریخی بوده و بر اصالت غوریان در این سرزمین مهر تأیید زند. پس مردمی که از تخارستان تا غزنین و از بامیان تا فیروزکوه[5]، حاکمیت داشته اند،[6] به احتمال زیاد باید از ساکنان اصلی این سرزمین باشند. خرد پذیر نخواهد بود که آنانرا از نژاد دیگر دانسته و از ساکنان اصلی هزارستان کنونی(هزاره ها) جدا بدانیم، مگر اینکه منکر بومی بودن هزاره ها شویم!. البته، این دقیقاً همان چیزیست که دیگران می خواهند. خوب است بدانیم که برای اثبات اصالت پشتونی «غوریان» در سرزمین هزارستان، عبدالحی حبیبی و دیگر پشتونیست ها، تلاش های بسیاری به خرج داده و تا ساختن منبع جعلی«پُته خزانه» یا گنج پنهان نیز پیش رفته اند[7].
چهار- گویند: «هزاره زنده خوب ندارد و مرده بد!؟» اگر زحمات طاقت فرسایی پدرتاریخنگاری کشور(ملا فیض محمد کاتب) نبود، بدون شک امروزه از فجایع وحشیانه ای سپاه افغان در عصر عبدالرحمان خونریز، آگاهی کافی و لازم را نداشته، شاید جنایات غیر انسانی آنان در مورد قوم هزاره، برای همیشه تاریخ، پُت و پنهان می ماند. در همین راستا، قلم بدستان بی ادعا، بزرگان عرصه ای پژوهش و دردمندان گمنام تاریخ هزاره ها، همچون: زنده یاد محمد عیسی غرجستانی که از جانش در همین مسیر(پژوهش تاریخ هزاره ها) مایه گذاشت و برای همیش ناپدید شد! استاد گرانقدر حاج کاظم یزدانی که با فقر و ناداری مطلق سوخت و ساخت؛ اما، هرگز از بازیابی و بازسازی تاریخ مخدوش شده ای هزاره ها، دست نکشید. و یا بصیراحمد دولت آبادی، سید عسکر موسوی، زنده یاد حسین نایل، مرحوم حسن پولادی و... آثاری گرانبها و کم نظیری در تاریخ هزاره پدید آوردند، که هیچ خواننده ای منصفی نمی تواند منکر اهمیت و ارزش آنها در تاریخ این قوم شود. پس بجا و مناسب است که مردم ما، به ویژه  قلم بدستان، روشفکران و نسل نو هزاره همواره قدردان زحمات این عزیزان بوده و هیچگاهی نمک پاش دل ریش شان نشوند! .
پنج- همگان نیک میدانیم که تاریخ مردم ما(هزاره ها)، همانند خودشان همواره از محرومیت مضاعفی در رنج بوده و با دست کاری های پیدا و پنهان دشمنان، چنان زیرکانه و هوشیارانه، نامفهوم و ناپیدا گردیده، که بازسازی و بازیابی آن، به این سادگی ها میسر نبوده، تلاش در این مسیر کمتر از دست کشیدن بر سیم خاردار و یا فرو بردن انگشت در لانه ای زنبور نیست!. یقیناً گامزنی در وادی پژوهشهای تاریخی، تاریخ هزاره؛ برای بازشناسی ریشه های مخدوش شده ای این قوم، چنان دشوار و سخت است، که هرگاه با منافع نامشروع تمامیت خواهان کج کیش بداندیش در تضاد باشد، چه بسا به قیمت جان پژوهشگر نیز تمام شود! .

آغاز مهاجرت هزاره ها به خارج از کشور

       الف - نخستین موج مهاجرت:

هزاره ها در فراخنائی تاریخ خونبار شان همواره مورد غارت، چپاول و کشتار های وحشتناک قرارگرفته اند. این تهاجم و کشتار های خونین از حملات اسکندر مقدونی آغاز و تا هجوم ویرانگر لشکریان چنگیز خان و تاخت و تاز خانمانسوز سپاه تیمور لنگ و بازماندگانش، تا نسل کشی ها و تصفیه قومی سپاه افغان، در عصر عبدالرحمان خان جابر و... تا کشتار وحشتناک طالبان در عصر حاضر ادامه داشته و با بی رحمی تمام بارها تکرار شده است.
در این میان، مهاجرت هزاره ها پیش از عصر سیاه عبدالرحمان خانی، محدود و بیشتر به صورت مهاجرت های فصلی و رفت و برگشت بوده است. اما، تجاوز سپاه افغان در زمان عبدالرحمان خان خونریز، برای هزاره ها به قدری گسترده، سخت و دشوار بود که بیش از نصف این مردم، تنها به جرم هزاره و شیعه بودن، به مسلخ رفته و کاملاً نابود شدند. سپاه متعصب افغان با اشاره و اجازه ای شاه خونریز؛ با آتش کشیدن خانه ها، تخریب مزارع، باغات و... سیاست زمین سوخته را در پیش گرفتند، تا بیش از پیش بر وحشت هزاره ها افزوده ایشان را، به ترک هزارستان مجبور کنند!. آنان که از این نسل کشی، اسارت و بردگی جان سالم بدر بردند به طور کاملاً مخفی و از بیراهه راه مهاجرت به کشور های همسایه را در پیش گرفتند. بنابراین: موج نخست مهاجرت هزاره ها به صورت گسترده و مداوم پس از نسل کشی های وحشتناک افغانان، در اواخر قرن نوزده میلادی، به خارج از هزارستان براه افتاد، که طبق اسناد موجود تاریخی، می توان آنرا این گونه به شمارش گرفت:

یک ) مهاجرت هزاره ها به ایران:

 جماعتی از ایشان موفق به فرار به سوی غرب شده و به کشور شیعی مذهب ایران پناه بردند. دولت آن وقت ایران با اعطائی تابعیت ایرانی به این جماعت زخم خورده، اینان را در استان خراسان نزدیک به مرز افغانستان سکونت دادند. ظاهراً این گروه از مهاجرین هزاره، با انگیزه ای مذهبی مورد حمایت شاه و دولت ایران قرار گرفتند. اما، در واقع استقرار ایشان در نوار مرزی کاملاً به نفع کشور ایران بوده و می توانست در برابر تهاجم احتمالی افغان ها و حامیانشان (روس و انگلیس)، هزاره ها به عنوان مرزبانان شجاع و فداکار مورد استفاده قرار گیرند .
هزاره ها که در بدو ورود به ایران در نوار مرزی ایران با افغانستان، اسکان یافته بودند به نام «ایل بربری[8]» شهرت یافتند. این نام ناخوشایند تا سال 1316خورشیدی، بر این قوم اطلاق می شد. در این سال دانشجوی جوان هزاره بنام محمدیوسف عبقری که دانشجوی دانشکده افسری بود، هنگام ملاقات با رضا شاه پهلوی، از شاه درخواست کرد که نام «ایل بربری» به «هزاره» یا «خاوری» تبدیل شود. شاه پذیرفت و دستور داد که از آن پس این جماعت را بنام «خاوری» بخوانند. یعنی مردم که از خاور و مشرق آمده اند[9]. هزاره های مهاجر به ایران، گرچه با پذیرفتن تابعیت ایرانی، به آرامش نسبی رسیده و به عنوان شهروند درجه چندم در جامعه ایران پذیرفته شدند. اما، شوربختانه این پاره از پیکر هزارستان، عنوان کلان قومی شان (هزاره) را، برای همیش از دست داده و به زیر چتر «خاوری» پناه بردند و آنرا، بجای واژه «هزاره»بر خود پذیرفتند. ولی، خوشبختانه هویت مذهبی شان را در کشور شیعی ایران حفظ نموده و نام و نشان های قومی هزارگی و یا خاستگاه شان را تا کنون با خود دارند همانند : قوم جاغوری، پولادی، دای زنگی و... یا زیر مجموعه های کوچکتر همانند: اوقی، اشکه، قلندر و... .
هزاره های ایرانی یا خاوری ها، همانند دیگر هموطنان خود، با انگیزه های نیرومند مذهبی، از انقلاب اسلامی استقبال نموده و شهدائی را تقدیم دفاع از انقلاب و ایران نموده اند. این جماعت هم اکنون شخصیت های مهمی تا سطح نمایندگی مجلس شورای اسلامی داشته و در مقام های بالای ارتش(اردو)این کشور نیز حضور فعالیت دارند. هزاره های ایرانی(خاوریها) در جریان هشت سال جنگ تحمیلی، حضور فعال داشته و شهدائی زیادی را، در راه دفاع از کشور و میهن شان تقدیم نمودند. در میان این شهدا می توان از شخصیت های نام آشنائی همچون: شهید حسن علی مردانی از روستائی «کمرآغیل» فریمان و شهید احمد شعبانی و... نام برد. از چهره های نام آور هزاره های ایرانی در عرصه ی ورزش، می توان از «خداد عزیزی» فوتبالیست مشهور نام برد .

دو ) مهاجرت هزاره ها به کشورهای آسیای میانه:

 جماعتی دیگر از مردم هزاره به سمت شمال فراری شده و به کشور های آسیای میانه(روسیه تزاری) پناه بردند. شوربختانه این پاره ای آزرده از پیکر خونین هزارستان، در میان اقوام ساکن این سرزمین ها همچون: تاجیک ها، ازبک ها، ترکمن ها و... به مرور تحلیل رفته و خیلی زود هویت مذهبی شیعی و هویت ملی هزارگی خود را، برای همیش از دست دادند. بیشتر این هزاره ها در دو کشور ترکمنستان و ازبکستان ساکن بودند[10]، که در سرشماری سال 1926 به صورت قوم مستقل و بنام هزاره، به شمارش گرفته شدند. اما، در سرشماری بعدی جز اقوام دیگر به شمار آمده و دیگر از قومی مستقلی بنام هزاره خبری نیست[11]. پیداست که این جمع بی پناه خواسته یا ناخواسته، هویت قومی ساکنان اصلی این کشور ها را، جایگزین هویت اصیل هزارگی خود نموده و برای همیش جذب و درمیان ایشان هضم شدند، طوریکه امروزه از این هزاره های پریشان، نام و نشانی در میان نیست! .

سه) مهاجرت هزاره ها به هند بریتانوی

•1.   نخستین تماس ها:

نخستین ارتباط هزاره ها با مسلمانان شبه قاره هند به سدة نهم هجری باز می گردد. هزاره های وادی هلمند و اطراف قندهار پس از نبردهای دفاعی چند ساله در برابر سپاه مغولی- تیموری حاکمان هرات، شکست خورده تسلیم شدند. امیرذوالنون ارغون فرمانده این سپاه با همراهی هزاره ها و نیکودری های هرات[12] توانست؛ هزاره ها، تکودری ها(نکودری)، قبچاقها و مغولان ساکن قندهار و وادی هلمند را با خود همراه نموده و در سال884 هجری به سمت وادی سند پیشروی نماید. وی پس از تصرف قلعه های پشنگ(پشین کنونی)، شال(کویته) مستان (مستونگ فعلی)، سیوی(سبی کنونی)[13] و... وارد سرزمین سند شده و موفق شد که حکومت سلسله ارغونیه سند را در آن دیار بنیانگذاری کند[14]. پس از امیرارغون بیگ، پسرش حسن بیگ زمامدار حکومت «ارغونیه سند» شد. سرانجام پس از فوت حسن بیگ قدرت از خاندان ارغون به خاندان ترخانی انتقال یافت[15]. این دو خاندان در سند خدمات ارزشمندی را در گسترش دانش و نیز مذهب تشیّع انجام دادند. سرانجام هزاره ارغونیه و ترخانیه به مرور دولت و قدرت شانرا، از دست داده و در میان مردم سند به تحلیل رفتند[16].

•2.   مهاجرت محدود :

مهاجرت هزاره های جویای کار به صورت محدود چه به شهرهای داخل و یا به هند بریتانوی، به خصوص در فصل سرما پیوسته ادامه داشت؛ ولی، این مهاجرت ها بیشتر فصلی و موقت بودند، که معمولاً پس از سپری شدن فصل سرما و هنگام فرارسیدن کشت و کار؛ و یا با اندوختن سرمایه اندکی این جماعت به مناطق و زادگاه های شان باز می گشتند. سرانجام بر اثر شرایط بد اقتصادی، خشکسالی های ویرانگر، فشار های سیاسی و نظامی حکومت ها و تجاوز عمال شان، به صورت مرتب و سیستماتیک، از دهه هشتاد قرن نوزده میلادی، مهاجرت هزاره ها به هند بریتانوی، شدت بیشتری به خود گرفت! .

•3.   اوجگیری مهاجرت در عصر عبدالرحمان خان جابر :

موج اصلی مهاجرت پس از سرکوب قیام هزاره ها برای دفاع از استقلال، حاکمیت ملّی و اشغال هزارستان توسط افغانان، در عصر عبدالرحمان خان میان سالهای 1890 تا 1895 میلادی صورت گرفت. به اقرار تاریخ و تأیید تاریخنگاران، تهاجم و نسل کشی های عبدالرحمان خان به هزارستان در دهه های آخر قرن 19 میلادی  نابودی بیش از 62% این مردم را به جرم هزاره و شیعه بودن در پی داشت. پاره های از این پیکر خونین (هزارستان) با وضع اسفباری، بطور سرّی و مخفی آن هم با پای پیاده و از بیراهه با گذر از کوه ها و عبور از بیابان های خشک راه کشور های همسایه را در پیش گرفتند. از هر ده نفر تنها یک نفر از این مهاجرت دردآور و خطرناک جان سالم بدر برده و به مقصد می رسیدند! بقیه این بیچاره ها، در مسیر بر اثر عوامل همچون: اسارت توسط برده فروشان، کشتار راهزنان، گرسنگی، تشنگی، خستگی، انواع بیماری ها و...جان خود را از دست می دادند[17].
 دراین میان، جماعت کثیری از مهاجران به ویژه بی جاشدگان هزارستان جنوبی، راه هند بریتانوی را در پیش گرفتند. که به صرف رسیدن هر نفر از مهاجرین جدید به شهر شالکوت (کویته) از سوی هم نژدان قدیمی شان استقبال شده و با همکاری آنان جذب نیروی کار در ارتش بریتانیا می شدند. هزاره ها در آغاز به کارهای سخت و طاقت فرسائی همچون: استخراج ذغال سنگ از دل کوه ها و یا در ساختن جاده ها و راه آهن و... اشتغال داشتند . طوریکه کمتر جاده و خط قطاری را در هند شمالی می توان سراغ گرفت که جمعی از گارکران هزاره در ساخت آن شریک و سهیم نبوده باشند. اما، این جماعت، خیلی زود توجه سران ارتش هند بریتانوی را به خود جلب نموده و به عنوان نیروی رزمی، خدماتی، فنی و... رسماً استخدام و وارد ارتش شدند .

•4.   تشکیل ارتش کوچک هزارگی  (پیشآهنگان هزاره) :

افغانان یا پتهان ها که در شمال شرق هند سکونت داشتند، از روزگار کهن به شرارت، غارت گری و رهزنی شُهره بودند. چنانکه حتی یکبار هنگام بازگشت سپاه عظیم محمود غزنوی از فتح قنّوج، به خود جرأت دادند که به آن ها حمله نموده و غنایم همراه شان را غارت کنند![18]. در عصر استعمار، نیز سرحدات شمالی هند از سوی این مردم مورد تهدید و تجاوز دایمی قرار داشت، طوریکه ارتش هند بریتانوی، از سرکوب شان عاجز آمده بود! روزی یک افسر انگلیسی جماعتی از کارگران هزاره را، که در ساختن راه آهن مشغول کار بودند، برای مقابله با اشرار افغان، مسلح کرد. هزاره ها هم که از شرارت و بی رحمی افغان ها دل پرخونی داشتند، چنان شجاعانه و با سرعت، مهاجمان را سرکوب کردند که باعث حیرت همگان شدند![19].
همین اظهار شجاعت و فداکاری کم نظیر از جمع کوچکی از هزاره ها، باعث شد که جرقه تشکیل نخستین هنگ از نیروهای رزمی هزاره، در اذهان سران ارتش هند بریتانوی زده شود. این اندیشه خیلی زود با جذب و استخدام نیروهای جوان، زبده و دلاور هزاره در هنگ های مرزی 124 و 126 نیروهای پیاده بلوچستان رنگ واقعیت به خود گرفت. با ورود دسته ها و گروه های جدیدی از مهاجران هزاره و نیز اثبات لیاقت، شایستگی، صداقت و فداکاری از سوی نیروهای رزمی استخدام شده ای پیشین، افسری بریتانیای بنام «کلنل کلاود جاکوب» مسؤلیت یافت که هنگ مستقلی از نیروهای هزاره ایجاد کند. در اواخر سال 1900 یا آغازین روزهای سال 1901 م . هنگ مستقل هزاره بنام «هزاره پیونیر[20] 106» یا «هنگ 106 پیشآهنگ هزاره» پا گرفت[21].
 با گسترش نیروهای پیشگام هزاره، و جذب نیروهای تازه نفس و جوان، نیروهای هزاره خیلی زود به 12 گروهان دسته بندی شدند. به دستور لُرد کیچنو فرمانده کل نیرو های بریتانیا در هند و توسط سرگرد جی- دابلیو- جاکوب، لشکر مستقلی بنام «هزاره رجمنت[22]» رسماً در سال 1904 میلادی تشکیل شد[23]، که فرماندهی و سرپرستی آن به افسر جوان و توانمند کپتان دوست محمد خان هزاره سپرده شد. کپتان دوست محمد خان که همانند دیگر هزاره ها، وجودش مملو از محبّت اهلبیت(ع) بود برای زیارت امام هشتم(ع) شیعیان عازم مشهد مقدس، و در همانجا داعی حق را لبیک گفته و در جوار امام غریبان، غریبانه به خاک سپرده شد .
پس از وی صوبیدار میجر علی دوست خان هزاره که بعد ها به درجه کیپتانی ارتقأ رتبه یافت، به فرماندهی «هزاره رجمنت» منصوب شد و چون مرد مصمم و با اراده ای بود توانست از عهده این مسؤلیت به خوبی برآید[24]. پس از کپتان علی دوست خان صوبه دار میجر خدایداد خان هزاره به سرپرستی هزاره رجمنت منصوب شد و آخرین افسری که در این پست، تا زمان انحلال هزاره رجمنت (سال 1934) ایفای وظیفه می نمود، صوبه دار رحمت الله خان هزاره بوده است[25].

•5.   توطئه حذف ارتش هزارگی:

«هنگ هزاره» یا «هزاره رجمنت» تا سال 1933 میلادی همچنان فعال بوده و به جذب و جلب هزاره های مهاجر می پرداخت. پس از تسلط نادرخان بر افغانستان، وی که از قدرت گیری روز افزون نیرو های هزاره، در ارتش هند بریتانوی وحشت داشت، دست به توطئه ی ماهرانه ی زد که باعث فروپاشی هزاره رجمنت شد. نادرشاه درآغاز با فریفتن کپتان علی دوست خان هزاره از وی برای بازگشت به وطن دعوت نمود. کپتان علی دوست، که قربانی صداقت خود و فریب وعده های دروغین نادرخان غدار شده بود، با ترک سرزمین هند و «هزاره رجمنت» عازم کابل شد. اما، در آنجا فقط یک عنوان تو خالی فرقه مشری(ژنرالی) بدون قدرت و نیرو نصیب اش شد! کپتان علی دوست هزاره خیلی زود متوجه شد، که وی بیشتر بعنوان یک مخالف همواره زیر نظر است، تا یک ژنرال عالی رتبه اردو! دیگر خیلی دیر شده بود نه دست ستیز داشت و نه پای گریز!. نادر خان پس از آن، گام دوم توطئه اش را اینگونه برداشت، وی در سال1931 با ارسال نامه ی برای انگلیسی ها شرح داد که تمام هزاره ها به جز از هزاره ارزگانی از رعایای کشور افغانستان اند و کپتان علی دوست هم زیر آن نامه را با امضای خودش تأیید نموده بود[26].
 بازگشت کپتان علی دوست و نامه شاه افغانستان باعث شد، که ارتش بریتانیا اعتماد خود به هزاره ها را، از دست داده و تصمیم بگیرند که هنگ مستقل هزاره منحل و نیرو هایش در میان دیگر هنگ ها تقسیم شوند. تا از این طریق هم خواست شاه افغان برآورده شود و هم نیروهای غیور و فداکار هزاره را از دست ندهند!. بدین صورت توطئه ای شوم نادرخان افغان کاملاً به بار نشست. چون ادامه حضور هزاره ها، زیر فرمان دیگران برای شان خفت بار و باعث سرافکندگی بود، بسیاری از ایشان برای همیشه ارتش هند را ترک کردند. بدین صورت، توطئه ماهرانه ی نادرخان شاه وقت افغانستان و نیز بحران اقتصادی دهه سی میلادی، بهانه ای شد تا «هزاره رجمنت» در سال 1934رسماً منحل شود[27].

•6.   بی کاری و فاجعه زلزله:

انحلال ارتش کوچک هزارگی، بیکاری گسترده ای هزاره ها را به دنبال داشت. زیرا، به جز عده ای اندک که در ارتش باقی ماندند، اکثریت نیروهای هزاره که ادامه ی خدمت زیر فرمان دیگران برای شان سخت و دشوار بود، ارتش را ترک کردند. در آن زمان در محیط محدود شهر کویته جای برای کار، امرار معاش و استخدام وجود نداشت. این مسأله میدانی گسترده ای از دشواری ها، تنگدستی و بیکاری را پیش روی سربازان و خانواده های شان گشود!. عده ای اندکی با خانواده های شان راه ایران را در پیش گرفتند. چون ایران تنها کشوری بود که به دلیل تعلقات مذهبی هزاره ها، از گذشته های دور مورد توجه این جماعت قرار داشت. تا آن زمان که هیچ کسی جرأت بازگشت به سرزمین آبائی و اجدادی در هزارستان را به ذهن راه نمی داد، به ناچار برخی مسیر بازگشت را در پیش گرفتند، با این که از پیآمد های چنین بازگشتی، برای خود و خانواده های شان به هیچ وجه مطمئن نبودند.
فاجعه زلزله 31 می سال 1935 در شهر کویته، مرگ حدود شصت هزار انسان را در پی داشت، که در میان قربانیان جمعی کثیری از هزاره ها نیز به چشم می خورد. این فاجعه پر تلفات گرچند برای جامعه نوپای هزاره هند به خصوص، سخت  و تکان دهنده بود. اما، از آن طرف افق های نوین از کار، شغل و حرفه های جدید را، به روی ایشان گشود. برخی دوباره جذب ارتش شدند و بعضی هم برای بازسازی شهر استخدام گردیده و برخی دیگر به حرفه های همچون: نجاری، کفاشی، خیّاطی، رانندگی، مکانیکی، مغازه داری و تجارت و... روی آوردند[28]. در واقع این نابودی و نیستی دردناک طبیعی، تداوم حیات و زندگی جامعه کوچک هزاره را بدنبال داشت، که در بن بست کامل قرار گرفته و جای برای رفتن نداشتند! .

•7.   مسیر پیشرفت شیعیان هزاره :

با آغاز جنگ جهانی دوم در سال 1939 میلادی هزاره های هند به ویژه هزاره های مقیم شهر کویته، بار دیگر مورد توجه ارتش هند بریتانوی قرار گرفتند. جمعی بسیاری از نسل جوان هزاره جلب و جذب ارتش شده و مورد تعلیم و تربیت اکادمیک قرار گرفتند. تعداد زیادی از هزاره ها در بخش های مختلف ارتش از نیروی زمینی تا هوائی و... مشغول خدمت شدند. که بعد ها این جوانان پر شور به رتبه های بالای در اردو (ارتش) دست یافته و هسته مرکزی اردوی نوساز پاکستان را پایه ریزی کردند. در این دوره جوانان هزاره که اندک سوادی داشتند خیلی زود پله های ترقی را طی نموده و با اثبات لیاقت و شایستگی شان به جمع افسران ارتش پیوستند. اینان از نخستین افسران هزاره بودند که پس از فراغت از دانشکده افسری، بارها ارتقأ رتبه یافته و نشان های جرأت و شایستگی دریافت نمودند.
یکی از افسران جوان هزاره، جوان برومند و شایسته هزاره، محمد موسی خان فرزند سردار یزدان خان بود، که پس از اثبات لیاقت و شایسته گی در ارتش بریتانوی هند، برای تحصیلات عالی مسلکی در سال 1933 به دانشکده افسری دیره دون اعزام شد[29]. این افسر جوان و پرتلاش هزاره خیلی زود پلکان ترقی در ارتش را پیموده و به رتبه ژنرالی رسید. افسران جوان دیگری نیز جذب رشته های مختلف ارتش شدند که بعدها هرکدام شان در ارتش پاکستان به مقامات بالائی دست یافته و برخی در راه دفاع از تمامیت ارضی پاکستان جان شان را فدا نمودند[30].

•8.   ثبات نسبی در جامعه هزاره های هند بریتانوی:

پس از پایان جنگ جهانی دوم، زندگی درجامعه کوچک هزاره های هند به ثبات نسبی رسید. زیرا، علاوه بر تمایل طبیعی خدمت در ارتش، اینک که اندکی از خم و چم های زندگی شهری را آموخته بودند، از تنگناهای اقتصادی جان بدر برده و برخی ها حتی سرمایه های کمی فراهم آورده، اندک اندک وارد بازار کار شهری و تجارت شدند. این کار علاوه بر ایجاد درآمد برای صاحب سرمایه، ایجاد اشتغال جمعی از هزاره ها را نیز در پی داشت. در میان حرفه ها، «کفاشی یا موچیگری» در خورده اقتصاد جامعه کوچک هزاره نقش بسیار برجسته ای داشت و باعث امرار معاش خانواده های بسیاری می شد. بجز اینها، کار در «کان کویهله» (معدن ذغال سنگ) جمعی زیادی از کارگران هزاره را، به خود جلب کرده بود. بویژه که بعد ها، خورده سرمایه داران هزاره، با خریداری معادن ذغال سنگ، استخراج و تجارت نسبتاً سودمند آن، این صنعت را به انحصار هزاره ها درآورند .
سرانجام تجزیه شبه قاره هند و ظهور کشوری بنام«پاکستان» روزنه های جدیدی از بازار کار وتوانمندی های اقتصادی را، به روی هزاره ها گشود. زیرا، با مهاجرت هندوها و سیکها از خاک پاکستان و تخلیه شهر کویته، خالیگاه های به وجود آمد که بازار کار و تجارت این شهر را، به شدت متأثر ساخته بود. اما، خوشبختانه هزاره ها با تلاش بسیار، درایت و کاردانی تمام توانستند خیلی زود خالیگاه های ایجاد شده را پر کرده و در بسیاری از کارها و حرفه ها سهم بسزایی داشته باشند. لذا، این قوم زحمت کش در کمترین زمان ممکن سررشته ای بسیاری از شغل ها و کارهای به زمین مانده، در بازار این شهر را، بدست گرفتند[31].
نویسنده: مصطفی خرمی
منبع: افشار
ادامه دارد... .
 

[1] - جوزجانی، همان، ج1، ص318-320؛ تتوی، تاریخ الفی، ج3، ص2037 و2038 به نقل از کتاب:«آداب الحرب الشجاعه» تألیف: فخرالدین مبارکشاه محمد بن منصور مرورودی مشهور به «فخر مدبر».
[2] - سروده ای فخر مدبر این گونه است: به اسلام درهیچ منبر نماند*** که بروی خطیبی همی خطبه خواند/ که برآل یاسین به لفظ قبیح*** بکردند لعنت به وجه صریح/ دیار بلندش از آن شد مصون*** که از دست آن ناکسان بود بیرون/ از این جنس(لعن) هرگز دراو کس نگفت***نه در آشکار و نه اندر نهفت/ نرفت اندر او لعن این خاندان*** بدین بر همه عالمش فخر دان/ همین پادشاهان با دین و داد*** بدین(انکار سب امام)فخر دارند برهر نژاد. تتوی، همان، ج3، ص2038. به نقل از کتاب: آداب الحرب و الشجاعه.
[3] - جوزجانی، همان، ج1، ص324.
[4] - جوزجانی، همان، ج1، ص322.
[5] - بقایای شهر مهم فیروزکوه، هم  اکنون در غرب هزارستان و در کنار منار معروف جام موجود است.
[6] - جوزجانی،همان، ج1، ص334.
[7] - حبیبی، جغرافیای تاریخی افغانستان، ص140 و 143.
[8] - واژه ای بربر یا بربری به معنای وحشی در آغاز بر اقوام مهاجم اطلاق می شد که از شمال، مرکز و جنوب اروپا را، مورد تهاجم قرار می دادند. مثل هون ها به رهبری آتیلا که در قرن چهارم میلادی باعث سرنگونی امپراطوری روم غربی شد و... ولی بعد ها این واژه (بربری) هنگام فتح شمال افریقا برقبایل ساکن این سرزمین ها اطلاق شد که تا کنون در تاریخ فتوحات اسلامی به همین نام شهرت دارند. اما، کاربرد این واژه در مورد قوم «هزاره» احتمالا به روزگار تهاجم اسکندر و یونانی ها باز می گردد، که از آن پس این مردم (هزاره ها) را بربر و دیار شان را مُلک بربر یا بربرستان هم نامیده اند. چنانکه آثار و خرابه های شهر بربر در یکاولنگ هزارستان موجود است. یزدانی، همان، ص 606.
[9] - تاریخ مختصر قوم هزاره، محمد اوتاد العجم، نسخه تایپی چاپ نشده، ص 35 - 36.
[10] - عده ای از هزاره ها در واحد مرو جمهوری ترکمنستان ساکن اند: فیلد، هنری، مردم شناسی ایران، ص 299.
[11] - آکنر، شرین، اقوام مسلمان اتحاد شوروی، ترجمه خزاعی، ص 451 - 453.
[12] - مبارک، ابوالفضل، اکبرنامه، ص 311و342؛ اسفزاری، همان ج1، ص            190-344- 401      ؛ تتوی...، تاریخ الفی، ج8، ص5333.
[13] - تتوی و...، تاریخ الفی، ج8، ص 5393 و 5492.
[14] - بکری، سید محمد معصوم، تاریخ سند یا تاریخ معصومی، ص             80-81 - 91- 93- 95       و97 .
[15] - بکری، همان، ص133ببعد.
[16] - یزدانی ، همان ، ص 628 .
[17] - دولت آبادی، بصیراحمد، هزاره ها از قتل عام تا اهیای هویت، ص 10 به نقل از ملا فیض محمد کاتب هزاره .
[18] - جرفادقانی ، ابوشرف ناصح بن ظفر ، ترجمه تاریخ یمینی ، ص 389 - 390 ؛ خوافی ، احمد بن محمد فصیحی ، مُجمل فصیحی ، ج2 ، ص585 ؛ همدانی ، رشید الدین فضل الله ، جامع التواریخ ، ص 170 .
[19] - یزدانی ، همان ، ص 629 .
[20] - Hazara  Pioneer  .
[21] - پولادی ، حسن ، هزاره ها ، ص 438  .
[22] - Hazara Regiment  .
[23] - پولادی ، همان ، ص 446 .
[24] - حاجی سلیمان خان هزاره ، تاریخچه و خاطرات قوم هزاره پاکستان ، ص 7 .
[25] - گویا صوبدار رحمت الله که پس از انحلال هزاره رجمنت ، با خرید معدن ذغال سنگ سرمایه ای اندوخته بود ، دست به خیر داشته و در ساخت مسجد وامامبارگاه کلان (مسجد جامع کویته) نیز سهم  مهمی داشته است . حاجی سلیمان ، همان ، ص 8  .
[26] - حاجی سلیمان خان هزاره ، همان ، ص 10  .
[27] - پولادی ، همان ، ص 446 - 447  .
[28] - پولادی ، همان ، ص 439 .
[29] - حاجی سلیمان، همان ، ص 15 - 24 .
[30] - حاجی سلیمان، همان، ص 18 - 19 .
[31] - پولادی ، همان ، ص 440

۱ نظر:

  1. The Hazara railway workers who allegedly defeated the horrible Pathans seems to be a joke thanks to Yazdani's limited knowledge of history. In reality, when the Hazaras escaped to India (i.e. Quetta), after their final defeat by the Abdur Rahman forces (in the Summer of 1893), the British administrators, such as Charles E. Stewart were interested in them to be recruited in large numbers in the British army. The Hazaras were initially enlisted in the Baluch Regiment. Finally, the 106th Hazara Pioneers Battalion was established in 1904
    Subadar-Major Ali Dost went to Kabul in a time, in 1928(last years of Amanullah) when he was retired
    It is worth paying adequate attention to research, before concocting a tale of such an unbelievable proportion.

    پاسخحذف