در این وبلاگ مطالب مختلف مربوط به افغانستان در مجموع و مخصوصاً هزاره ها در سراسر جهان، سایر مطالب و یادداشت های شخصی به نشر میرسد.
سلام هزارستان چشم براه نظرات، پیشنهادات و انتقادات سازندۀ شماست، و هم چنان از قلم بدستان گرامی میخواهد که دست نوشته هایشان را برای سلام هزارستان بفرستند تا زینت بخش صفحات آن گردد.

۱۳۹۰ بهمن ۱, شنبه

آشنائی با قواعد بازی جهت راهیابی در قدرت


اصولا روابط انسانی مملو از بازی قدرت است و «آر.جی.تونی» جامعه شناس امریکائی چنین برداشتی از قدرت دارد: ” قدرت را می توان به عنوان ظرفیت یک فرد یا گروهی از افراد در جهت تعدیل رفتار دیگر افراد یا گروه ها در جهت هدفی که خود می خواهند دانست.” قدرت پارامترهای گوناگون دارد که تدوین راهبردها و رهیافت های سیاسی برای مشارکت در قدرت از فاکتور های عمده آن محسوب میشوند. بدین لحاظ سیاست راه رسیدن به قدرت تلقی شده و مبارزه برای کسب و راهیابی به قدرت سیاسی یکی از موضوعات اصلی هر جامعه ی به حساب میاید . آقای هانس جی مورگنتا، سیاست در میان ملت¬ها را مبارزه برای قدرت می¬د¬اند و بر این باور است که : “شناخت درست مبارزه برای قدرت، کلید فهم مسائل سیاسی است...

اما فراموش نگردد که در بازی قدرت،”همیشه قواعد بازی مهمتر از خود بازی هستند” و در حاکمیت دموکراسی، نفس قاعده بازی، ایجاب شرکت در تعاملات نفس گیر سیاسی را میکند . هر جامعه ای که بخواهد در حلقه حاکمیت سیاسی حضور پررنگ و درخوری داشته باشد، فقط با رعایت قواعد بازی و رویکرد هوشمندانه و واقع‌گرایانه است که به امکانات و فرصت‌‌هایی دست می یابند که توان برهم زدن موازنه نابرابر قدرت را در بازی سیاسی به نفع شان داشته باشند . داخل شدن در بازی سیاست بخاطر حفظ توازن قدرت، قطعا بازی پیچیده یی است که بازیگر باید به قواعد بازی این چنینی آشنائی کامل داشته باشد .
هزاره ها اما ! درین وسط تاکنون چه نقشی در «بازی قدرت» ایفا کرده اند؟ و با این تعامل چقدر توانسته اند شانس مشارکت متناسب در ساختار قدرت را بدست بیاورند؟. بعد از سقوط امارت دژخیمی طالبان و روی کارامدن حاکمیت جدید، رهبران هزاره در چندین ائتلاف شرکت کردند . اما متاسفانه با توجه به ناپختگی سیاسی و ناآشنائی با قاعده بازی، نه تنها ازین چانه زنی های سیاسی برای جامعه شان طرفی نبستند که هیچ، حتی قدرت یکپارچه و منسجم هزاره ها که میراث پرافتخار رهبر شهید بابه مزاری بود اولا منکسر و چند پارچه گردیده و دوما خواسته های معقول جامعه هزاره تا سطح طمع مقام و منزلت و چوکی برای عده ای تنزل کرده و خود بخود قدرت و یکپارچگی هزاره ها، منکسر و در نتیجه در حاشیه قدرت دیگران، تعریف گردیدند. در حالیکه در زمان رهبر شهید، هزاره ها بعنوان یک طرف قوی درگیر در قضایای کشور، نه تنها در سطح ملی که در سطح منطقوی نیز مطرح بودند .
اما حالا ضروری ترین و عمده ترین کار برای جامعه هزاره آنست که رهبران و نخبگان آن، برای جلوگیری از حاشیه نشینی جامعه هزاره، طرق مشارکت متناسب در قدرت سیاسی را با رویکرد های واقعگرایانه که جنبه عملی داشته باشند، در پیش گیرند . قبلا در مقاله ای نوشته بودم زمانیکه ما میخواهیم در بازی قدرت شرکت نمائیم باید به الفبای بازی سیاسی وارد باشیم و بدانیم که وارد شدن در بازی قدرت، قدرت می طلبد . اگر ما این اصل را درنظر بگیریم متوجه میشویم که متاسفانه در شرایط فعلی، جامعه هزاره قدرت لازم اعم از قدرت نرم ابزاری و سخت ابزاری را برای شرکت درین بازی نفس گیر سیاسی ندارد . طبعا در شرایط فعلی، بر نخبگان و قلم بدستان جامعه هزاره است که در جواب سوال چه باید کرد؟ جهت راهیابی به حلقه قدرت سیاسی، رویکردها و روشهای عملی که ضمانت اجرائی داشته باشند را توصیه کرده و زمینه حضور پررنگ و متناسب نمایندگان جامعه شان را در حلقه حاکمیت سیاسی با حد اقل پرداخت هزینه ای فراهم سازند . اما راهکار هائی که از طرف رهبران و نخبگان جامعه ما تا کنون در دست اجراست، متاسفانه خالی از اشکال نبوده و آن رویکرد ها خود عامل تشتت، ضعف و انفعال بیشتر مردم ما گردیده است . که این قلم چند نوع ازین رویکرد ها را ذیلا نام میبرم .
الف : تعدادی از رهبران و نخبگان جامعه ما که بیشتر شبیه رفورمیست های مسخ شده قرن هجدهم اند با برداشت و تبین متفاوت از اصلاح گری واقعی، فقط به توجیه وضع موجود پرداخته و تنها هنر شان درین وضعیت ناهنجار و شکننده فعلی تامین آب و نان و نامی برای شان بوده اند . آنان به جای انکه در تعاملات سیاسی بعنوان عامل تاثیرگذار عمل کنند، متاسفانه با آلوده شدن به سیاست، با متد های ناسالم و منفعلانه شان، آسیب های جدی به نهضت حق خواهی و عدالت طلبانه جامعه هزاره وارد کرده و باعث افسارگسیختگی و انحصارطلبی بیشتر شیونیست های قبیلوی که در راس حاکمیت سیاسی جاگرفته اند، شده اند . این رهبران و نخبگان تا هنوز معتقدند که بهترین رویکرد، همانا چسپیدن به وضعیت موجود میباشد و بس . به همین لحاظ آنان بیشتر حافظ وضع موجود بوده و نه تنها طرحی برای بیرون رفت از وضع موجود و رسیدن به وضع مطلوب ارایه نکرده اند، بلکه با تمام قوا حافظ شرایط ناهنجار فعلی بوده و بمثابه عامل بازدارنده ای طرح مطلوب عمل کرده اند .
ب : تعداد دیگری از نخبگان جامعه هزاره، به راهکاری چسپیده اند که علیرغم وضعیت ضعیف، شکننده و منکسر هزاره ها، مطلقا احساسی و ذهنی بوده و آنان معتقدند که برای دستیابی به هرم قدرت سیاسی، ناگزیر از اِعمال خشونت در راستای رسیدن به اهداف شان میباشند . شاید این راهکار برای جامعه ای که قدرت متراکم، نیروهای منسجم و کارگزاران آگاه دارند لازم باشد تا خشونت را آنهم نه در عمل بلکه بمثابه تهدید، ابزاری در راستای تعمیل خواسته ها و مطالبات شان تجویز کرده و طرف را وادار به تمکین کند . تا با این راهبرد، یعنی بهره گیری از قدرت برای دستیابی به هدف بدون متقبل شدن هزینه ای بتوانند جامعه شان را در حلقه حاکمیت سیاسی بعنوان یک طرف قوی درگیر در معادلات سیاسی، جا زنند . اما در جامعه ای مانند جامعه هزاره که منکسر و منفعل و چندپارچه و فاقد قدرت لازم برای تحقق مطالبات سیاسی شان میباشد، طبعا تجویز خشونت بعنوان ابزار کار، نه تنها هیچ کاری را از پیش نخواهد برد بلکه باعث میگردد تا جامعه ای چنین ضعیف، متشتت و چندپارچه، هزینه سنگین و غیرقابل جبرانی بابت راهکار خشونت آمیز شان، پرداخت کنند . بهترین راه برای جامعه ضعیف و متشتت جهت جلوگیری از پرداخت بهای سنگین، آنست که باید خشونت پرهیزی فردی و اجتماعی را جایگزین اعمال خشونت آمیز ساخت .
ج : سومین راهکاری که در بین عده ی از روشنفکران و نخبگان ما کاربرد اجرائی پیدا کرده است متاسفانه مطلق نگری، عدم روحیه دیگرپذیری است . این غوغاسالاران با اصل قرار دادن وابستگی های سیاسی، ایدیولوژیکی شان، و به سخریه گرفتن اعتقادات دیگران بیشتر از پیش بر آتش نفاق اجتماعی در بین هزاره ها دمیده و باعث شده است تا جامعه هزاره به بخش های خورد و کوچکی مبدل شوند . شوربختانه تا هنوز درنیافته اند که انسان به موجب انسان بودن اش حق دارد عقیده ی را انتخاب نماید و از قبول عقاید دیگران سرباز زند . اما هیچگاه حق ندارد عقیده انتخابی اش را بر دیگران تحمیل نماید و ناگزیر است تفاوت ها و تمایز های فکری، تنوع و تکثر معرفتی دیگران را قبول داشته و به این دگرگونی فکری و اعتقادی انسانها، احترام بگذارد . زیرا نظام زندگی، نظام یک شکل و “یونیفورمی” نیست، نظام تفاوتها، تمایز ها و تنوع اندیشه ها است . همه باید به این واقعیت معترف باشیم که ذهنیت طرد و نفی، مطلق نگری، هیاهو، غوغا سالاری و بد و بیراه گفتن به همدیگر باعث تشدید نفاق درون اجتماعی جامعه ما گردیده و در نهایت نه تنها منجر به دوری و بدبینی نخبگان از همدیگر شده بلکه باعث سلب اعتماد مردم از آنان نیز گردیده است . روشنفکران و نخبگان ما باید بدانند که با این کار شان نه تنها گرد بی اعتمادی و واخوردگی سیاسی را در فضای ذهن مردم پاشیده بلکه پشتوانه اجتماعی خود شان را نیز از دست داده اند .
اما نگارنده معتقد است که در شرایط فعلی قطعا این سه نوع نگرش (تن دادن و دمساز بودن با وضعیت موجود، یا ایجاد تغیر در وضعیت موجود یا پیچیدن نسخه خشونت و یا بد وبیراه گفتن و تشدید نفاق درون اجتماعی هزاره ها) راهبرد های خوبی در راستای رسیدن به حلقه حاکمیت سیاسی نبوده و نخواهد بود . اما اگر بخواهند در بازی فراگیر سیاسی، قدرت چانه زنی در راستای تحقق مطالبات سیاسی مردم شان داشته را باشند، ناگزیراند که شایستگی اعتماد مردم را پیدا کرده و با حفظ هویت سیاسی و ایدیولوژیکی شان با هم وحدت کرده و با اصل قرار دادن حقوق و منافع مردم، باهم همفکر و همگام شده و برای خودشان نیز عزت و حرمت کمایی نمایند . همه به این واقعیت غیر قابل انکار تن در دهند تا زمانی که برمحور مصالح و منافع جمعی متحد و یکپارچه عمل نکنند، قطعا امید به امکان تحولات جدید و تغیر در موازنه قدرت نخواهد بود . این کار زمانی میسر است که رهبران و نخبگان جامعه ما، دوباره با وحدت و یکپارچگی و انسجام، رای هزاره ها را متراکم کرده حول محور “وحدت و عزت قوم” نقش فعال و تعیین کننده در راستای منافع ملی و سرافرازی کشور ایفا نمایند .
از طرف دیگر رهبران و نخبگان ما باید به این واقعیت غیر قابل انکار اذعان داشته باشند و بدانند که در شرایط فعلی یکی از چالش عمده ای که فراروی آنان قرار دارد اینست که دیگر جایگاه سنتی آنان در نوک هرم اجتماع و در بلندای قصر عاج اوتوپیائی، برای مردم غیر قابل قبول بوده و باید از آن بلندی در سطح فرود امده و با سایر نخبگان و زیرمجموعه ها در مرکز حلقه رهبری، قدرت جهت‌دهي و بسيج جامعه را به منظور دستيابي به اهداف و مطالبات انسانی شان پیدا کرده و مردم را در راستاي دستيابي به اهداف مشترك، هدايت و یاری کنند . فراموش نگردد که جمع بندی آگاهی ها، مهارت‌ ها و ویژگی های برجسته فکری و عملی رهبران و نخبگان ما، در یک حلقه واحد تصمیم گیری باعث اتخاذ کارامدترین راهکار ها برای دستیابی به قدرت سیاسی میگردد.
در اخیر، تاکیدم بر این است که در شرایط کنونی بهترین راهکار برای دستیابی به قدرت سیاسی، فراراه رهبران و نخبگان جامعه ما آنست كه اولا قدرت منکسر و چند پارچه هزاره ها را حول محور مصالح جمعی متراکم سازند و دوما با این اراده فراگیر و در دست داشتن کارت های موثر برای بازی، نهایت تلاش شان را بخرچ دهند تا با بازی هوشمندانه، صلاحیت آن را پیدا کنند تا در صورت لزوم بدون پرداخت هزینه سنگین، توان برهم زدن توازن قوا را به نفع مردم شان داشته باشند .
پی نوشت ها :
1 – عبدالرحمان، عالم؛ بنیادهای علم سیاست تهران، نشر نی، چ اول، 1373، ص88
نویسنده: عباس دلجو
منبع: شبکه ی سراسری مردم هزاره



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر