کنفرانس بن در سال 2001، برای اولین بار افغانستان را با معادلهی جدیدی در روابط بینالمللی آن آشنا ساخت. در این کنفرانس، قدرتهای منطقوی و بینالمللی با نوعی توافق کلی به هم نزدیک شدند: از روسیه و ایران و چین تا امریکا و انگلیس و پاکستان و عربستان، از نیوزیلند و پولند و فنلاند تا جاپان و کوریا و کانادا و جرمنی، همه برای ساختن نظام سیاسی جدید سهم مثبت گرفتند و از پروسهای که بعد از سقوط حاکمیت طالبان شروع میشد حمایت کردند...
تاریخ روابط سیاسی افغانستان از دوران زمانشاه درانی (۱۷۹۳ - ۱۸۰۱) شروع میشود. پیش از آن جغرافیای خاصی به نام افغانستان نبوده و رابطهی سیاسی هم به آن معنایی که روی آن حساب شود، در فرهنگ سیاسی این خطه وجود نداشته است. زمان شاه درانی پای انگلیس را در رابطهی سیاسی خود به میان کشید و روسها را هم تحریک کرد که در جنگ رقابت منطقوی خود از افغانستان فارغ نباشند. به اینگونه حد اقل خطی در دو سوی قلمرو حکومت او نشاندهی شد.
بعد از زمانشاه درانی، همهی زمامداران سدوزایی و بارکزایی تا دوران امانالله خان، یا با انگلیس مخالفت کرده و تحت حمایت روس قرار گرفته اند یا بالعکس، در حمایت انگلیس قرار داشته و به روسها پشت کرده اند. تعامل این زمامداران نیز تنها یک وجه داشته است: یا نوکری کرده اند و منقاد بوده اند، مثل شاهشجاع و امیرعبدالرحمن، یا "غیرت افغانی" نشان داده اند و سرکشی کرده اند، مثل وزیراکبر خان و یکی دو تای دیگر.
امیر امان الله در دوران پادشاهی خود (1919 - 1928) تلاش ناکامی را به راه انداخت تا حوزهی روابط خود را گستردهتر کند، اما خطی را که در سفر خود پیش گرفت باز هم از همان جاهایی عبور میکرد که اغلب توسط انگلیس نشانی شده بود. در برگشت از این سفر، وی صدای استقلال بلند کرد، اما بیشتر از اینکه به زمینههای داخلی و بیرونی استقلال توجه کند، در محدودهی یک سری شعارها و آرمانها بند ماند. وی در عرصهی روابط بینالمللی به تأمین «رابطههای متکثر با گزینههای متکثر» توجه نکرد، بلکه صدایی را تکرار کرد که از اجدادش باقی مانده بود و باز هم "غیرت افغانی" درونمایهی آن را تشکیل میداد تا دورنگری یا واقعبینی سیاسی. در عرصهی داخلی هم او بیشتر از اینکه زمینههای استقلال را در رشد سطح فرهنگ و اقتصاد و بهبودی وضعیت معیشتی شهروندان و ایجاد نهادهای دموکراتیک و امثال آن جستجو کند، به اقداماتی متوسل شد که جنبهی کاملاً روبنایی داشته و تنها حساسیت قشر سنتی بر علیه زمامداری ناشیانه و غیرخردمندانهی او را تحریک میکرد نه اینکه واقعاً راهی به سوی استقلال باز کند.
در زمانهای بعدی، از ظاهرشاه نقل قول شد که گویا «سگرت امریکایی را با کبریت روسی روشن میکند». در این رابطه، نه تنها گزینه از دو قدرت مهم دوران جنگ سرد بیرون نشد، بلکه نگرش و ماهیت رابطه نیز چشمبینی و انفعال بود تا تعامل مثبت و فعال. شاه افغانستان وقتی فکر میکرد که گویا از دو ابرقدرت به نفع خود با رندی استفاده میکند، بدون اینکه آنها کف دستش را بو بکشند، دچار خوشبینی بیپایهای شده بود. به همین ترتیب، خودداری از ورود در جنگ جهانی دوم، یا عضویت افغانستان در پیمان عدم انسلاک و یا رابطهی دیپلوماتیک با چند کشور دیگر نیز نه به مفهوم رابطهی سیاسی فعال این کشور با کشورها و قدرتهای جهانی و یا حفظ توازن میان قدرتهای بزرگ، بلکه بیشتر اکتهای نمایشی و انفعالی بوده اند. معلوم است که افغانستان بر هیچ یک از روابط خود در میان کشورهای عضو عدم انسلاک حساب نمیکرد تا به اتکای آن از وابستگی یکجانبه بر روس یا امریکا نجات یابد.
داودخان مثال خوبی است. وی از انقیاد در برابر روسها شروع کرد، به کمک روسها کودتایش را به پیروزی رساند، اما وقتی پایش را از خط انقیاد اندکی فراتر نهاد با توطیه و خشم روسها نابود شد. سرنوشت زمامداران حزب دموکراتیک خلق از نورمحمد ترکی تا داکتر نجیب الله مثالهای خوب دیگر اند که پیامدهای رابطهی سیاسی یکجانبهی آنان را نشان میدهد: این زمامداران بر روسها تکیه کردند و با همهی جهان - به شمول هموطنان خویش - جنگیدند، اما در پایان وقتی این تکیهگاه را از دست دادند، با وضعیت فجیعی از صحنه بیرون رفتند.
گروههای جهادی نیز در رابطهی بیرونی خود مثالهای آموزندهای دارند. این گروهها در دوران مقاومت، از هر کشوری که برای شان کمک میرسید، استقبال میکردند، بدون اینکه برای دریافت این کمکها شرط و شروطی را که منافع خود شان ایجاب میکرد، در نظر گیرند. افغانستان در دوران جهاد و پیروزی گروههای جهادی، کشوری واحد نبود، اما در حوزهی نفوذ و اقتدار گروههای مختلف، این کشور با کشورها و قدرتهای مختلف رابطه داشت. گروههای جهادی، برای پیشبرد جنگ داخلی به قیمت انقیاد کامل در برابر حامی و یا حامیان بیرونی عمل میکردند. البته برخی از رهبران و گروهها تلاش کردند تا گامهایی را به نشانهی تأکید بر استقلال خود در برابر قدرتهای بیرونی بردارند، اما این تلاش بدون برخورداری از زمینههای لازم در عرصههای داخلی و بینالمللی، با نتیجهی غیرمطلوب مواجه شده و بهای سنگینی را بر آنها تحمیل کرد.
***
کنفرانس بن در سال 2001، برای اولین بار افغانستان را با معادلهی جدیدی در روابط بینالمللی آن آشنا ساخت. در این کنفرانس، قدرتهای منطقوی و بینالمللی با نوعی توافق کلی به هم نزدیک شدند: از روسیه و ایران و چین تا امریکا و انگلیس و پاکستان و عربستان، از نیوزیلند و پولند و فنلاند تا جاپان و کوریا و کانادا و جرمنی، همه برای ساختن نظام سیاسی جدید سهم مثبت گرفتند و از پروسهای که بعد از سقوط حاکمیت طالبان شروع میشد حمایت کردند. این پدیده در تاریخ سیاسی افغانستان سابقه نداشته و ظهور آن - هرچند با فشار و قدرت بیرونی - افغانستان را داخل رابطهی جدیدی ساخت که میتوانست در یک مدیریت سالم و خردمند، با کشورهای متعدد به طور همزمان وارد تعامل شود.
شکی نیست که ایالات متحدهی امریکا باز هم در روابط بیرونی افغانستان از نقش تام و تعیینکننده برخوردار بوده است. با این وجود، این نقش را به هیچ صورت نمیتوان با نقش انگلیس و اتحاد شوروی یکی گرفت. دولت و ملت افغانستان، فرصتی را که برای تمرین "استقلال" و طرح "خواستهها"، "منافع" و "اولویتها"ی خود (البته با سطح برداشت و ظرفیت خاص جامعهی افغانی) در این دوران داشته است، در روابط قبلی خویش با انگلیس و روس یا ایران و پاکستان و عربستان نداشته است. شعارها و سخنان آقای کرزی در مقام زمامداری که امنیت و معیشت نظام سیاسیاش وابسته به حمایت سرسامآور امریکا و قدرتهای غربی بوده است، تمرین و تجربهی جدیدی است که امیرعبدالرحمن و امیرامان الله و داودخان و حفیظ الله امین و داکتر نجیب الله و رهبران گروههای جهادی و طالبی از آن برخوردار نبوده اند. بحث بر سر این نیست که آقای کرزی و سایر زمامداران کنونی کشور ما از این فرصت خوب استفاده میکنند یا نه. بحث بر سر این است که این تجربهی مثبت بعد از کنفرانس بن فراهم شد که افغانستان مجال یافت تا در یک حوزهی وسیع و متکثر با کشورها و قدرتهای متعدد داخل رابطه باشد و از حمایت آنها مطابق ضرورت و خواست خود بهرهبرداری کند، بدون اینکه به یک و یا چند قدرت محدود وابستگی زیادی داشته باشد.
پارلمان افغانستان مثال خوب دیگر است که تریبیون آن با حمایت قدرتهای بینالمللی فراهم شده، اما نمایندگان ملت با گرایشها و نقطهنظرات متفاوت، از پشت همین تریبیون هم نقش قدرتهای خارجی را نقد کرده، هم بر آنها شدیداً حمله کرده، و هم از آنها سپاسگزاری کرده اند. به همین گونه است رسانههای کشور که از تلویزیون تمدن و دعوت و نگاه تا طلوع و امروز و شبکهی یک و دهها روزنامه و رادیو و پایگاه انترنیتی را شامل میشود. این مرحلهی نیکوتر و مطلوبتر در روابط بینالمللی افغانستان پس از کنفرانس بن آغاز شده است.
***
اخیراً جمعی از نمایندگان کنگرهی ایالات متحدهی امریکا با اعضای جبههی ملی در آلمان دیدار کرده و رادیکالترین نظریه را در رابطه به نظام و ساختار سیاسی آیندهی افغانستان به بحث و بررسی گرفتند و در ختم نشست، اعلامیهای را منتشر کردند که گویا حاوی خواستهها و نظریات مشترک آنان بود. این نشست با وجود واکنشهای تندی که از جانب دولت افغانستان برانگیخت، سیاست و رابطهی افغانستان با جامعهی بینالمللی را در فاز دیگری نیز نشان داد و این برداشت را تقویت کرد که گویا روابط بینالمللی افغانستان از حالت بیتعادلی گذشته فاصله میگیرد و گزینههای مختلف را در صورتهای گوناگون به آزمایش میگذارد.
تکرار شعار «تجزیه طلبی» و «نقض وحدت ملی» و «نفی تمامیت ارضی» و «مداخلهی قدرتهای بیرونی» و امثال آن در معادلهی جدید سیاسی افغانستان اثرات مفیدی نخواهد داشت. همانگونه که قدرتهای بیرونی در افغانستان از مجراهای متکثر داخل رابطه اند، واقعیتهای سیاسی افغانستان نیز از مجراهای متکثر خواستهها و منافع کشور را تمثیل میکنند. رابطهی متعادل با جامعه و قدرتهای بینالمللی این تجربه را هر چه بیشتر قوام میبخشد.
هیچ کس انتظار ندارد که گویا نشست بن، زمام امور افغانستان را به «جبههی ملی» یا «ائتلاف شمال» واگزار میکند، اما هر کسی میتواند ببیند که روابط سیاسی افغانستان با جهان از چنبرهی مناسبات و حلقات خاص بیرون شده است. نیروهای افغانی همانگونه که از این روابط متکثر برای تأمین منافع و طرح خواستههای خود استفاده میکنند برای قدرتهای جهانی نیز این امکان را محفوظ بدانند که طرفهای افغانی خود را به گونهی متکثر انتخاب نموده و منافع و خواستههای خود را در حوزهی متکثر دنبال کنند. حکومت افغانستان تنها با امریکا ارتباط ندارد، با ایران و پاکستان و روسیه و چین هم در ارتباط است. به همین ترتیب، حکومت امریکا تنها با آقای کرزی و حلقهی خاصی در حاکمیت کنونی ارتباط ندارد با جبههی ملی و طالبان و حزب اسلامی و جامعهی مدنی و دهها نیروی دیگر نیز در ارتباط است.
تجربهی جوامع دموکراتیک نشان داده است که هر چه مشارکت قدرتهای متکثر در تمام عرصههای حیات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی بیشتر شود، برای ثبات و رشد متوازن ضمانت بیشتر به دست میآید. افغانستان کشوری است که واقعیتهای متعدد و متکثر در شکلگیری تمام تحولات آن دخالت دارند. گروههای مذهبی، اتنیکی، سیاسی و فرهنگی مختلف، کشورهای مختلف، نیروها و مجامع مدنی همه به نحوی در این کشور حضور و نقش دارند. کنفرانس بن، از احترام و شریک ساختن همهی این واقعیتها، مرحلهی سیاسی جدید افغانستان را آغاز کرد. این تجربه را میتوان با رویکردهای مدیریتی بهتر ادامه داد و از آن به نفع یک آیندهی بهتر استفاده کرد. واکنش منفی در برابر این تجربه، تنها زمان و فرصتهای ما را هدر خواهد داد و در ختم روز چیز مطلوبتری را نصیب ما نخواهد کرد.
نویسنده: استاد عزیز رویش
منبع: افشار
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر