او در شرایطی که هزاره بودن ننگ بود و هزاره گفتن گناه و هزاره از هویت خود متنفر بود، هویت هزاره را احیاء کرد و گفت آنچنان هزاره بگوئید که هرازه بودن و هزاره گفتن ننگ نباشد. ما در مورد هزاره و هزاره شناسی، یک مقاله و یک شعر نداشتیم. و اصولا چیزی که گناه و معصیت باشد کسی درباره آن چیزی نمی نویسد. هم اینک ببنید در مورد تاریخ هزاره، جغرافیای هزاره، فلکلور هزاره، فرهنگ و عنعنات هزاره، چه قدر کتاب، مقاله، شعر، و داستان نوشته شده است...
فشرده سخنرانی استاد علیزاده مالستانی که به مناسبت شانزدهمین سالروز شهادت رهبر شهید استاد مزاری(ره) در مسجد قائم (عج) اصفهان به تاریخ 20 / 12/ 1389 ایراد گردیده است
منبع: جمهوری سکوتبنام خداوند و......با دل آکنده از شور و عشق و سرشار از محبت و اخلاص، شانزدهمین سالگرد شهادت پرافتخار بابهی سرفراز، رهبر سترک قوم، سمبل عزت و شرف و مقاومت مردم، جناب استاد شهید عبدالعلی مزاری ـ رحمة الله علیه ـ و یاران همرزم و فداکارش، صف شکن بی نظیر و شیر بیشه نبرد، ابوذر غزنوی و جناب شهید ابراهیمی، شهید علوی، شهید اخلاصی، شهید حاج ترکمنی، و شهید عباس لومانی را تجلیل می کنیم. برای شادی روح بزرگ شان صلواتتقدیر، که کارخانه خلقتش همچون یک کارخانهی تولیدی، شب و روز در حال آفریدن و تولید کردن است، انسانها، پرندگان، خزندگان، چارپایان، درختان، گلها و گیاهان می آفریند. با این فرق که دستگاههای تولیدیی ساخته ی بشری، اجناس یک نواخت، قالبی مثل هم و استاندارد شده تولید می کند، که آنها را از کد و شماره باید شناخت. البته استثناء سازی و بدیعه آفرینی در صنعت های بشری کمابیش دیده می شود؛ چنانچه از میان سد ها، سد سکندر و از میان دیوار ها، دیوار چین و از میان اهرم ها ، اهرام مصر و از میان مجسمه ها مجسمه بودا ممتاز گشته است.اما در میان مصنوعات و آفریده های خداوندی، تفاوتها و استثنا سازی و بدیعه آفرینی زیاد دیده می شود، گویی تقدیر در آفریدن برخی مصنوعات و تولیدات خود، دست برده، تفنن و ظرافت به خرج داده و اثر هنری خلق کرده است؛ چنانچه خداوند می فرماید: «اِنَّ الله اِصطفی آدَمَ وَ نُوحاً و آل اِبراهِيمَ وَ آلَ عِمرانَ عَلَی العالَمِينَ» خداوند آدم را، نوح را، ابراهیم و آل عمران را از میان جهانیان و برگزید در مورد حضرت موسی (ع) میفرماید:«وَاَختَرتُکَ لِنَفسی» وَ اَلقَیتُ عَلَیکَ مَحَبَّةً مِنِّی» تو را برای خود برای تو در دل مردم برگزیدم و محبتی از جانب خود در تو نهادم. چنانچه در میان خانه ها، خانهی کعبه ممتاز گشته و از میان شمشیر ها ذوالفقار و از میان کتابهای آسمانی قرآن برگزیده شده، و در میان پیامبران، خاتم پیامبران(ص) در میان زیبارویان حضرت یوسف، در میان نغمههای زیبا، نغمه حضرت داود، در میان عابدان و مجاهدان و عدالت خواهان، حضرت علی بن ابی طالب(ع) و در میان شهیدان، حضرت حسین بن علی(ع) و در میان رهبران و مدعیان رهبری، شهید مزاری ممتاز گشته است، اینها شاهکار خلقت اند.به اصطلاح عربها، «رجال فذ» شخصیت های بی بدیل و بی جانشین اند. بی جهت نخواهد بود که پس از شانزده سال از شهادت این شهید سر افراز سالروز شهادتش را تجلیل میکنید و یاد و خاطرهی او را زنده نگهمیدارید، با انکه بیشتر مردم خصوصا جوانان عزیز ما فقط تصویر و عکس او را دیده اند و نه خود او را ، و هرچند سال و ماه می گذرد، جاذبیت و عشق به شهید مزاری، دامنه و گسترده پیدا می کند.و این بدان جهت است که شخصیت های استثنائی و بی مانند، نه از طریق کد و شماره که از شخصیت آنها شناخته می شود؛ یعنی مجموعه ی از صفات و کمالات ذاتی که در وجود یک شخص متمرکز میشود و او را از دیگران ممتاز مینماید. در وجود شهید مزاری ویژگیها و کمالاتی نهفته بود که او را از دیگران کاملا ممتاز کرده بود، در زمینه ی عدالت خواهی، حق طلبی، انحصار شکنی، اخلاصمندی، دلسوزی به مردم، فداکاری و از خود گذشتگی، راستی و درستی، سر و گردن شهید مزاری از سر و گردن دیگران چندین نیزه بالا تر است، و بلکه سرش از فلک پیر بالاتر است. هرکسی در حوزه عدالت، ایثارگری و... هرچند بزرگ شود، ولی همنکه در مقابل شهید مزاری قرار بگیرد کوچک و حقیر می شود.این ضرب المثل های که در افواه عوام جاری است، چون از اعماق وجود و باوری های مردم برخواسته است، بسیار معنا دار و پر رمز و راز است. یکی از آن ضرب المثل ها این است که که: یک سر سر است و دیگران درد سر . بلی، ما یک سر داشتیم دیگران درد سر است. یک دانشمند مسیحی گفته است، ما در روزگار عقیم است که دیگر بتواند انسانی، مانند علی بن ابیطالب(ع) بزاید بلی، ما در روزگار ما هم عقیم است که فرزندی چون مزاری بزرگ بزاید.و اینکه به برخی از ویژگی ها و کمالات وجودی و نفسانی که در شهید مزاری بود و او را از دیگران ممتاز ساخته است می پردازیم از انکه من یک طلبه هستم، تحلیل و دیدگاهم دینی و اعتقادی است:الف ـ حق مداری: ادعای شهید مزاری حق بود، و سخنش حق بود و او بر محوریت حق حرکت می کرد، ازینجهت یاد و نام و خاطرهی او همیشه زنده است، فقط جسم او از نظرهای ما پنهان است ولی آرمان او زنده است، هر پدیده هرچند از حق بهره مند باشد، با همان میزان جاویدانگی هم دارد. در این مقوله بیش از این استدلال نمی کنم.ب ـ پیش کسوتی در جهاد و عدالت خواهی و انحصار شکنی: هم اینک که وطن از اشغال ارتش بیگانه آزاده شده و در قانون اساسی کشور، تاحدودی به حق هزاره و سایر اقوام محروم اعتراف شده، و در بدنهی دولت، پارلمان، وزارت خانهها و غیره چهره های از هزارهها هم دیده می شود.قوم هزاره و اقوام محروم دیگر نیز کم کم به حق خود دست می بابند، خیلی سهل و ساده است که هرکسی ادعا کند که من کردم، من گفتم، من جهاد کردم و... ولی افتخار و فضیلت از کسی است که از همه پیشقدم تر در امر جهاد و مبارزه بوده است.بیائیم تاریخ خود را ورق بزنیم، پیشینه و گذشتهی مردم خود را مورد ارزیابی قرار دهیم، درست در همان رورز های که مردم ما، عمیقا در خواب فرورفته بود؛ خوابی که بیداری نداشت؛ روزهای که ذلت، بیچارگی و سرسپردگی، نوکر منشی، با روح و خون ما مردم عجین شده بود، روزهای که برخی از علما و ملایان ما، ذلت و خواری، فقر و تبعیض و بی عدالتی را از تقدیرات لایتغیر خداوندی قلمداد می کردند. بلی درست در همان روزهای که نامدار تین و پرمدعاترین عالمان دینی ما، برفراز منبر برای استدامت تخت و بخت پادشاهان و امیران و سلامتی وجود ذیجود شان و طول عمر آنان و خاندانهای نجیب شان، دعاهای خیر همی فرمودند و مردم با صدای بلند آمین می گفتند، یعنی در آن زمانیکه خطاب به سردار داود خان، آیه«یاداوُدُ اِنِّا جَعَلناکَ خَلِیفَةَ فِی الاَرضِ» را همی خواندند و جمهوری او را جمهوری اسلامی معنا می کردند اگر طلبهی یا دانشجوئی از روی درد و آگاهی می گفتند که در این مملکت ظلم است، تبعیض است، فقر است و حق کشی است، به چهار کتاب آسمانی محکوم به کفر می شد و با خواری و ذلت از مدرسه بیرون می شد.بلی در چنین شرایط و زمانی، شهید مزاری یک مجاهد و یک انقلابی راستین بود، اصول جهاد را خوب می فهمید و با مجاهدین راستین ارتباط تنگاتنگ داشت. در سالهای 49 ـ 50 که تازه از وظیفه عسکری ترخیص شده بود؛ یعنی همان زمانیکه دیگر مدعیان رهبری اصلا معنای جهاد و مبارزه را نمی فهمیدند و در یاد اینگونه مسائل نبودند، و بلکه این مسائل را مخالف با اسلام می دانستند، و از بوسیده شدن دستهای شان لذت می بردند و همینکه از مدرسه و یا از مساجد بر می گشتند با جیب های پر پول بر می گشتند، شهید مزاری گفت: در این مملکت زمینه مبارزه و تغیرات فراهم نمی شود برویم جای دیگر در قم آمد و شروع به فراگیری علوم اسلامی کرد سال یکبار دوبار به نجف می رفت. و تا انکه در مرز عراق و ایران توسط حمل کتابهای ممنوعه دستگیر و به یکی از زندانهای مخوف تهران به زندان فرستاده شد. پس از هفت و هشت ما توسط مرحوم آیت الله خوانساری از زندان نجات یافته و از مرز اخراج گردید و در مزار شریف مدرسه باز کرد و به تدریس شروع کرد، تا آنکه در ایران و افغانستان تحولاتی رخ داد، دوباره به ایران آمد و رسما به کار مبارزهج ـ پیشگامی در عدالت خواهی و رفع تبعیض و انحصار:اصطلاح عدالت اجتماعی وحدت ملی، و انحصار، هم اینک باب شده و هرکسی که میخواهد روشنفکری خود را اثبات کند، آن را به کار می برد در حالیکه برخی از مدعیان رهبری در زمان قیام عمومی مردم، علیه نظام کودتا اصلا در کشور حضور نداشت، و اگر حضور داشتند متوجه این مسائل نبودند و پس از انکه اعلام و ادعای رهبری کردند، همین قدر می گفتند که جهاد واجب است چون دین در خطر است. اما انکه پس از پیروزی، کشور به چه سیستمی اداره شود، سخنی نداشتند. اما شهید مزاری برای نخستین بار، عدالت اجتماعی، حکومت وسیع البنیان که حقوق همهی ملیت ها در آن محفوظ باشد، با سیستم فدرالی مطرح می کند. و تبعیض و انحصار را، مادر و علت العلل همهی نارسائی های اجتماعی میداند؛ چون در صورتی که انحصار شکست و همه اقوام ساکن در کشور به حقوق خود رسیدند، دیگر زمینه ی برای تضادها و خصومت های قومی باقی نمی ماند.و در سیستم فدرالی میگفت: چه طور است که فدرال در آمریکا، آلمان، پاکستان، و... خوب است و در افغانستان بد است. و اگر حکومت مرکزی به وجود می اید و ما خلع سلاح می شویم، چه تضمینی وجود دارد که ما قتل عام نشویم. و در سیستم فدرالی، حقوق ملیتها بهتر تامین خواهد شد، وحدت ملی نیز به صورت اصولی تحقق خواهد یافت.حکومت مردم سالار مبتنی بر اسلام را، اولین بار شهید مزاری مطرح می کند و می گوید: ما تنها راه حل افغانستان را در انتخابات میدانیم. ما معتقدیم که انتخابات باید کاملا آزاد باشد و همه ی مردم افغانستان بتوانند در آن شرکت کنند، ما سیستم انحصار را با هر شکل و شیوه آن رد می کنیم و طرفدار شرکت کلیهی مردم افغانستان اعم از زن و مرد، پیر و جوان برای تعیین سرنوشت سیاسی شان هستیم. این عادلانه نیست که مردان حق شرکت در انتخابات را داشته باشند و زنان ازین حق مسلم و اسلامی شان محروم باشند.عدالت اجتماعی به نظر شهید مزاری از اساسی ترین پایه های حکومت دولت به شمار می آید وی می گفت: هدف ما تشکیل یک حکومت اسلامی، مردمی، فراگیر و مبتنی بر عدالت اجتماعی در افغانستان است. مامی خواهیم ستم های چندین قرنه بر مردم افغانستان پایان یابد. و جامعهی به وجود آید که در آن تبعیض، برتری جوئی و فزون طلبی نباشد و کلیه ی مردم افغانستان از هر قوم و نژاد و بار هر رنگ و زبان برادرانه و برابر زندگی کنند.دـ پیشقدمی در حق طلبی:مفهوم حق در اندیشه شهید مزاری، شامل همهی حقوق سیاسی، اجتماعی، اداری و مذهبی می شود. و نیز شامل حقوق همه اقوام محروم ساکن در کشور شود، نه تنها شامل حق هزارهها و شیعهها. مجموعه ی سخنرانیها و مصاحبه های او را که بخوانیم، می بینیم که حق خواهی او مشتمل بر دو بخش است:بخش اول حقوق همهی اقوام:وی می گفت: در این کشور ظلم است، باید همهی اقوام به حقوق خود برسند. تشیکلات رژیم های گذشته ظالمانه بوده باید تعدیل شود. مسئلهی افغانستان وقتی حل می شود که اقوام و احزاب در صدد حذف یکدیگر نباشند، نه از نظر اقوام و نه از نظر حزب و نه از مذهب. همهی اقوام در این مملکت باید برادر وار زندگی کنند و در مورد سرنوشت شان همه باید تصمیم بگیرند و ارباب و رعیت نباشد. حقوق همهی اقوام افغانستان را طبق نفوس و به تناسب حضور شان در صحنهی جهاد می خواهیم و همه باید در تعیین سرنوشت شان سهیم باشند.بخش دوم حقوق شیعه ها:باتوجه به انکه کارنامه حاکمان گذشته در حوزهی عدالت اجتماعی کاملا منفی و تبعیض آمیز بود ه است؛ تبعیض مذهبی نسبت به شیعیان که به صورت رسمی و قانونی درآمده بود. تبعیض نژادی و قومی نسبت به تعداد زیادی از اقوام ساکن در افغانستان از جمله هزاره ها که حالت نهادینه را داشته که هم اکنون نیز چنین است. تبیعض در تقسیم اداری کشور که همانند کوه برجا است. تبعیض در نظام تعلیم و تربیت و آموزه های مذهبی، نبود امنیت روانی و اجتماعی نسبت به اقوام هزاره، عدم دسترسی هزاره ها به مناصب عالی رتبهی دولتی، دانشگاه ها و تحصیلات عالی، ارتش و دستگاه قضائی.در این راستا شهید سرافراز ما میگفت: رژیم های گذشته ظالمانه بوده، باید تعدیل شود. مذهب رسمیت یابد و هزارهها باید رد تصمیم گیریهای مملکت شریک باشند. یعنی تنها رسیدن به حقوق، کافی نیست بلکه باید در تصمیم گریها شریک باشیم و بدون حضور ما، هر تصمیمی که گرفته میشود. نا مشروع است.این مردم حق زیستن و حق تعیین سرنوشت شان را داشته باشند و روی این مسئله می ایستیم.آنها از ما خدمت و جوالی گری می خواهند، اما نمی خواهند از 29 وزارت خانه، یک وزارت خانهی کلیدی برای ما بدهند. و از شصت سفیر یک سفیر از ما بفرستند.فاجعه و درد و ادعاهای بی اساس:واقعا فاجعه و دردآور است که نهال را کسی بنشاند و ثمر آن را کسی دیگری ادعای تملک نماید، زراعت را کسی کند و محصول آن را کسی دیگری تصاحب نماید مانند بنیامیه که با آن همه خصومت و دشمنی با اسلام، به نام اسلام حکومت کردند و ثمره اسلام را از آن خود ساختند. و از نظر حقوق اسلامی و بین المللی، روا نیست محصول فکر و تلاش کسی را، کسی دیگری از آن خود نماید. چنانچه حضرت علی(ع) میفرماید:«فَجَناة اَیدیِهم لاتَکُوُن لِغیر اَفواهِهُم» دسترنج کسی، خوراک کسان دیگری نخواهد شد.اما کسانی هستند که بی هیچ ملاحظهی ادعا می کند که مثلا حق مذهبی شیعیان را من تثبیت کردم!! در حالیکه در همان زمانی که رهبر شهید از حقوق مذهبی شیعهها داد می زد، وی او را به جنگ طلبی متهم می کرد، محاربش می خواند و به هزار و یک دلیل جنایتکارش قلمداد می کرد. و او در ان زمان منشی دولت آقای ربانی بود، اگر کسی شنیده که وی در آن زمان در زمنیهی حقوق مذهبی شیعه، سخنرانی و مصاحبه و موضعگیری کرده باشد، بگوید. همین آقای پر از ادعا، دوسال قبل گفت: من حق شیعهها را از آقای کرزی درخواست کرده ام. در حالیکه وی در دولت تبعیدی پیشاور دو وزارت خانه برایش داده شده و گفت من به حق خود رسیده ام، و دیگر مشکله ندارم. ازین که بگذریم، حق با تملق و زاری گرفته نمی شود، کسی می تواند حق مردم را بگیرد که ریشه در مردمش داشته باشد و توسط مردمش حمایت شود. افراد و عناصر بی ریشه ی که هیچ پیوند و سنخیتی با مردم ندارد و از میان مردم نروئیده چگونه می تواند حق مردم را بگیرد.تاهنوز آنچه عرض کردم صغرای قضیه بود؛ یعنی جناب شهید مزاری، در جهاد و مبارزه، در سیاست گذاری آینده و تعیین سرنوشت در عدالت خواهی و انحصار شکنی، در حق طلبی ملیت های محروم و مردم هزاره، پیشاهنگ بود.قرآن و سبقت در ایمان و جهاد و عدالت خواهی:در کبرای قضیه برویم به سراغ قرآن که میفرماید: «اَلسّابِقُونَ اَلسّابِقُونَ اُولئِکَ المُقَرَّبُونَ فِی جَنّاتٍ النَّعِیِم» یعنی اگر پیشقدمی و سبقت در جهاد و مبارزه و عدالت خواهی و انحصار شکنی فضیلت و افتخار است، این افتخار و فضیلت از آن کسی است که سبقت در چنین کارهای داشته است.«وَفَضَّل اللهُ اَلمُجاهِدِینَ عَلی القاعِدِینَ اَجراً عَظِیماً» خداوند جهاد گران راستین را برآنانی در خانه نشسته و جهاد و عدالت خواهی را حرام می دانستند، برتری داده است.خداوند میفرماید: «لایَستَوِی مِنکُم مِن اَنفَقَ قَبلَ اَلفَتحِ وَ قاتَلَ اُولئِکَ اَعظَمُ دَرَجَةً مِنَ اَلَّذِینَ اَنفَقُوا مِن بَعدِ الفَتح وَ قاتَلو» آنهای که پیش از فتح مکه جهاد کردند و در راه خدا انفاق کرده اند، با آنانکه پس از فتح مکه جهاد و انفاق کرده اند برابر نیستند.بلی خداوند میگوید: مجاهدین بدر، احد، خندق، علی، حمزه، ابودجانه، مصعب بن عمیر، ابوذر و بلال... که در زمانی مسلمان شدند که مسلمان بودن مساوی بود با تن به فنا دادن، با آنانکه پس از فتح مکه مسلمان شدند یعنی ابوسفیان و معاویه، عکرمه و هند جگرخوار، همطراز ندانید. و مطابق این منطق قرآنی، بین کسی که از میان خون و دود و اتش و از زیر آوارها فریاد میزد که من حقوق مردم خود را می خواهم، و بین کسی که می گفت تو جنگ طلب، محارب و به هزار و یک دلیل جنایتکار جنگی هستی، فرسنگ ها راه فرق است. اینها را نباید برابر دانستحضرت علی(ع) خطاب به معاویه میفرمود: «مَتی کُنتُم یا مُعاوِیَةُ ساسَةَ الرَّعِیَّةِ وَ ولاةُ اَمرِ الُاَّمِة بِغَیرِ قَدَمٍ سابِقٍ وَ شَرَفَ باسِقٍ؟»معاویه! تو از کجا زمامدار این مردم و سرپرست امور این امت شدهی؟ با کدام سوابق و پیشینه؟ ایمان اوردهی؟ جهاد و هجرت کردهی؟ انفاق کردهی؟ پدرت ابوسفیان نبود؟ مادرت هند جگرخوار نبود که جگر حمزه را خورد و از لب و بینی و اعضای بریده شهدای احد حمایل درست کرد و به گردن خود آویخت؟ه ـ احیای هویت، متانت، اعتماد به نفس و خود باوری:از بس در گوش های، ماخوانده بودند که لیاقت ندارید، کفایت ندارد، درایت سیاسی ندارید، برای شما چند متر ریسمان و جوالی گری خوب است، هزاره غالی، هویت مذهبی ما بود، هزاره موش خور و و قلفک چپات، هویت قومی ما بود، وقتی گریهی اطفال خود را خاموش می کردیم می گفتیم گریه نکن که اوغو آمد. اهانت تحقیر در جان ما نشست و در خون ما عجین شد و با گوشت و پوست ما در آمیخت، آنچنانکه از هویت خود عار و نفرت پیدا کرده بودیم. «ضُرِبَت عَلَیهِمُ الذِّلَةُ وَالمَسکَنَةُ.» خواری و حقارت چون نقش نگین در طبیعت ما نشست و باور کردیم که طبیعت، ما را ذلیل آفریده و از مادر زبون زائده شده ایم، رشد و بالندگی برای ما میسور نیست.ولی شهید بلند اندیشهی با یک دنیا متانت و اعتماد می گفت: چرا ما در کل اردوی افغانستان یک جنرال نداریم؟ گوئی دیگران از مادر جنرال زائده شده اند. وقعا این کار سیاست است. شاه محمود خان که پدر دموکراسی اش نام است، در یک مکتوب رسمی نوشت که فرزندان هزاره را به دانشگاه و تحصیلات عالی و مکاتب بلند پایه راه ندهید. مثل داستان آن کفاش که به انوشیروان گفت: پول برای دولت می دهم ولی خواهش می کنم فرزندم در مکتب بخواند و باسواد شود. انوشیروان گفت: عجب کفشگر زاده می خواهد با سواد شود؟ تفو برتو ای چرخ گردون تفو.فریاد های شهید مزاری، اعتماد را در روح، ما تلقین کرده و خود باوری را در خون ما تزریق نمود، روح های خفته را بیدار کرد و مرده های متحرک را زنده نمود و استعداد های از کار افتاده را شکوفا نمود و هوش و ابتکار تعطیل شده را به کار انداخت.او در شرایطی که هزاره بودن ننگ بود و هزاره گفتن گناه و هزاره از هویت خود متنفر بود، هویت هزاره را احیاء کرد و گفت آنچنان هزاره بگوئید که هرازه بودن و هزاره گفتن ننگ نباشد. ما در مورد هزاره و هزاره شناسی، یک مقاله و یک شعر نداشتیم. و اصولا چیزی که گناه و معصیت باشد کسی درباره آن چیزی نمی نویسد. هم اینک ببنید در مورد تاریخ هزاره، جغرافیای هزاره، فلکلور هزاره، فرهنگ و عنعنات هزاره، چه قدر کتاب، مقاله، شعر، و داستان نوشته شده است.باتوجه به انکه او در شرایطی مسئله هزاره را مطرح می کند که حتی علمای ما، ما جاهلان و غافلان را موعظت و نصیحت همی فرمودند که نگوئید هزاره که این شرک است و کفر است و گناه است. وقتی بامیان شکست خورد، در یکی از مجلات مقالهی نوشته شد که چون شعار هزارگی دادند و کافرشدند، و شکست خوردند. و در آن مقاله آمده است که:با کمال تاسف برخی گروهها آنچنان شعار ملی گرائی و قوم گرائی را، تند و داغ و بی قاعده سر میدهند که هیچ مجالی برای ظهور و ابراز شعارها و قوانین اسلامی باقی نمانده، یعنی تقدم قومیت بر دین و مذهب در تمامی صحنه های سیاسی و فرهنگی و نظامی موج می زد و مذهب در صحنهی عملی و شعار اجتماعی کاملا غائب بود. اما از همه بیشتر و تندتر، یک جناح ملی گرا و قوم پرست، در درون، شعار ملی گرائی و هزاره گرائی را در داخل و خارج کشور، به عنوان یک ایدئولوژیک مطرح می کنند. دریغ و صد دریغ که شعار هزاره و هزاره ستان با زبان و قلم بعضی روحانیون اندیشمند، در اثر وسوسه های خفاشان قوم پرست، در مطبوعات حزبی مطرح و جایگزین شیعه و تشیع گردید. اما من دریغ مضاعف می خورم که ملت ما به جای بازگشت به فرهنگ اصیل اسلامی و شیعی به سوی شعار های و سنت های جاهلی و قومی آهنگ بازگشت می کنند. دریغ است که که چنگیز خونریز، جایگزین علی و حسین و شعار هزاره و هزاره ستان، جایگزین تشیع سرخ علوی و حسینی و از همه بالاتر خاک و خون، جایگزین خدا گردد.زـ پایداری کوه و صلابت فولاد:حضرت امیرمومنان(ع) پس از خبر شهادت جناب مالک اشتر فرمود: «رَحِمَ اللهُ مالِکاً وَ مامالِک؟ لَوکانَ جَبَلاً لَکانَ فِنداً وَ لَوکانَ حَجَراً لَکانَ صَلداً.» خداوند رحمت کند مالک را، مالک چگونه شخصی بود؟ اگر کوه بود، کوهی بلندی بود، کوهی که در میان کوهها سر برافراشته دیدهمی شود. و اگر سنگ بود، سنگ سخت و سنگ خاره بود.و شهید مزاری را خدا رحمت کند، اگر کوه بود، کوهی بلندی بود، مانند قلهی پامیر و هیمالیا. و اگر سنگ بود، سنگ سخت و سنگ خاره بود. به راستی ارادهی او چون کوه بود، عزم او چون آهن، فریادش چون رعد و تصمیمش قاطع، و سخنش چون ذوالفقار علی نافذ و بران بود. هیچ کسی نتوانست در اراده مزاری، تزلزل وارد کند ولی او در اراده دیگران تزلزل وارد کرد، هیچکسی نتوانست عزم شهید مزاری را سست کند ولی او عزم دیگران را سست کرد، هیچکسی نتوانست باور شهید مزاری را تغیر دهد ولی او باور دیگران را تغیر داد و هیچ کسی نتوانست غرور شهید مزاری را بشکند ولی او غرور چندین صد ساله زورگویان بدخوی را شکست. پیش هیچ حریفی باذلت نرفت و هر حریفی را پیش خود کشاند. نهی مزاری، نه بود و آری مزاری، آری.زبان تملق نداشت، پیش هیچ امیر و ملک و ملک الملوکی لب به ستایش نکشود، چشم طمع نداشت، اگر آفتاب را در دست راشتش قرار میداد و مهتاب را در دست چپش، از آرمان خود دست بر نمیداشت. آری مظهر عزت، شرف، اقتدار و افتخار یک ملت باید چنین باشد.حـ رهبر اسوه:هرچند بعضی روی خود خواهی، دوست دارند خود را تحت عناوین و القاب کلان، بزرگ نشان دهند و ازان لذت ببرند. ازان جمله عنوان رهبری است، کسانیکه هیچگونه تناسب با رهبری ندارد و هیچگونه شایستگی برای رهبری ندارد، خود را رهبر قلمداد می کند؛ در حالیکه با عنوان رهبری کسی رهبر نمی شود، و رهبری در ژست گرفتن و اداء درآوردن نیست، رهبری در عکس چاپ کردن نیست که از پول مردم چاپ میشود و در و دیوارها را می پوشاند، و بالاتر از آن عکس خود را در روزنامه و مجلات چاپ می کنند و در قابها و قالین ها حک می کنند. رهبری در این چیز ها نیست.رهبری، موهبت خداوندی است که خداوند برای برخی از بندگان خویش ارزانی می بخشد؛ این موهبت را هرکسی داشت، چه به او رهبر بگوئی یا نگوئی او رهبر است. صعصعه بن صوحان عبدی، وقتی حضرت علی بن ابیطالب(ع) توسط بیعت مردم به خلافت رسید، چنین خطاب کرد:«زَیَّنَتَ الخِلافَةَ وَ مازانَتکَ وَ رَفَعتها و مارَفَعَتکَ وَ هِیَ اِلَیکَ احَوَجٌ مِنکَ اِلیها» یعنی ای علی! خلافت را تو زینت و آرایش دادی، نه انکه خلافت ترا زیبا ساخته باشد. و مقام خلافت را تو بالابردی نه انکه خلافت، مقام ترا بالابرده باشد؛ تو زیبائی و مقامت بلند است چه خلیفه باشی یا نباشی. خلافت به تو محتاج تر است از انکه تو به مقام خلافت احتیاج داشته باشی.واقعا شهید مزاری رهبری را زینت داد و درجه ی آن را بالا برد، رهبری را تفسیر کرد و برای مدعیان رهبری، چگونگی رهبری را اموخت. در واقع رهبری به شهید مزاری احتیاج داشت، از انکه شهید مزاری به رهبری احتیاج داشته باشد. و اینک برخی از ویژگیهای که شهید مزاری را زیبا ساخته و او رهبری را زیبا ساخته است:1ـ ساده زیستی و همرنگی با مردم:از چیز های که شهید مزاری را زیبا کرده بود، ساده زیستی او و همرنگی او بامردم بود؛ لباس ساده، غذای ساده، زندگی ساده همانند مردم. چون ساده زیستی او، او را زیبا کرده بود، نیاز به تجمل نداشت «به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را» ازینجهت بود که ژست نمیگرفت، اداء و اطوار در نمیآورد، تیم نمیداد، کبر و ناز را مبغوض می داشت، حرکات و سکنات و گفتارش کاملا طبیعی بود. در خود نقص و زشتی احساس نمی کرد، تا برای جبران آن خود را آرایش دهد. و از سوی دیگر، غم و درد بیچارگی مردم، آنچنان او را مشغول کرده بود که در یاد و آرایش خود نبود.2 ـ سخن ساده:مخاطب شهید مزاری، همه ی مردم بود، نه یک قشر خاص، سخن او را همه می فهمیدند، سخن خود را در لفافه بیان نمیکرد، به دور از ابهام و اغلاق شفاف و صریح سخن می گفت.3 ـ برخود ساده:برخوردش با خاص و عام و همهی اقشار یکسان، و صمیمانه، دوستانه و خودمانی بود، با نماینده سازمان ملل، جناب آقای ربانی، سیاف، حکمتیار و غیره همان گونه برخورد. داشت که با شفیع دیوانه و نصیر دیوانه و یک فرد عادی.4 ـ دیدارش آسان بود:برخلاف رهبران دیگر و کرسی نیشینان که تا از هفت خوان رستم نگذری و حجابهای نور و ظلمت در نوردی، به بارگاه اقدس شان شرفیاب نمیشوی.اما شهید مزای را هرکس به راحتی می دید و با وی ملاقات میکرد. و این صفت را او از مولایش علی(ع) آموخته بود که به مالک اشتر فرمود: «فَلاتُطَوَّلنَ احِتِجابَکَ عَن رَعِیَّتِکَ، فَاِنَّ اِحتِجابَ اَلوُلاةِ عَن الرَّعِیَةِ شُعبَةَ مِن الضِّیِقُ» و...یعنی خود را به مدت طولانی از مردم پنهان مکن، که پنهان بودن زمامداری از مردم، حکایت از نامهربانی و تنگ نظری و نا اگاهی از کارها می کند، و در نتیجه از آنچه بر مردم می گذرد بی اطلاع میماند، تا آنکه کار بزرگ در نزدش کوچک و کار کوچک، بزرگ جلوه میکند خوبی و بدی حق و باطل با هم در می آمیزد.5 ـ دنیا طلب نبود:شهید مزاری، به دنبال جمع آوری پول تتعم و تجمل زندگی، عشق و شهوت، تجدید فراش و تشکیل حرمسرا نبود، چه، لذت او در عیش و لذت مردمش بود، خوشی و شادمانی او در شادکامی مردمش بود، و این فضیلت را نیز از پیشوایش علی(ع) آموخته بو که فرمود: «فَااللهِ مَا کَنَزتُ مِن دُنیاهُ تبرُآ» ازین دنیای شما درهم و دیناری انباشته نکردم «وَلامِن غَنائِمِها وَفرا» و نه از بیت المال شما چیزی اندوختم «وَ مااَعددَتُ لِبالِ ثَوبِی طِمراً» برای این لباس کهنه ام یک لباس بدل شویی تهیه نکردم «وَ لاحُزتُ مِن اَرضِها شِبرآ» از زمین شما چیزی برای خود اختصاص ندادم. بلی، نه زمینی خریداری کرد، و نه پولی ذخیره کرد، و نه شهرکی ساخت، نه فروشگاه و آپارتمان و خانهی آباد کرد، ولی در دل ملیون انسان ها برای خود خانه و مسکن درست کرد؛ خانهی که از باد و باران و گزندی نیاید.6 ـ پیشوایی صادق:شهید مزاری، برخلاف رهبران دیگر و سیاستمدارن حرفهی که با مردم خود دروغ می گویند، و با وعده های دروغ مردم را در کنار خود نگهمداردند. همه ی تصمیماتش را با مردم در میان می گذاشت، و مردم را در جریان رویداد های واقعی و یا احتمالی قرار می داد و او این شیوه رهبری را نیز از پیشوایس علی(ع) آموخته بود که به مالک اشتر فرمود: «وِان ظَنَّتِ الرَّعِیَّةُ بِکَ حَیفاً فَاَصحِرلَهُم.» یعنی اگر مردم نسبت به تو بدگمان شوند و احتمال خیانت و حیف و میل بدهند، جلسهی علنی با آنان دایر کن و آنان را در جریان مسائل قرار بده. رهبر شهید در هر هفته ده روز، با مردمش سخنرانی می کرد و مردم را از جریان آگاه می کرد، شایعات را تکذیب می کرد و شبهات را پاسخ می داد. و با مردم راست می گفت و صادقانه رفتار می کرد.7 ـ شخصیت پروری و استعداد پروری:شهید مزاری، به دنبال شخصیت و استعداد بود، هرجا استعدادی را تشخیص می داد، او را صید می کرد و پرورش میداد، بدون این ملاحظه که از کدام قوم و از کدام حزب و جناح است. در مقاومت غرب کابل، 70% از نیروهای حرکت اسلامی و سایر مجاهدین را اعاشه و اباطه می کرد. برخلاف بیشتر از رهبران که شخصیت کوب و استعداد کُش است، چون از خود و آیندهی خود می ترسند، که مبادا در آینده برای شان درد سر درست نشوند؛ چنانچه پیرامون اینها را از شخصیت های که مایهی امید مردم باشد، خالی می بینم. از حوصله مندی شما متشکرم، والسلام.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر