مشكل اساسي همان پارادوكسي است كه در جامعه افغاني وجود دارد. نگرش سنتي و قبيله اي كه رفتارها و باورهاي سنتي شان را به نام اسلام نيز توجيه مي كنند. اگربه رفتاري كه مردان قبيله اي نسبت به زنان دارند دقت شود، به سادگي روشن مي گردد كه آنان هيچ گونه احترام انساني نسبت به آنان قايل نيستند، زيرا اگر آنان را به عنوان يك انسان احترام مي كردند هرگز گوش و بینی و نوک انگشتان زنان را نمی بریدند، حتی چنین رفتاری از نظر اسلام نسبت به حیوانات هم روا نیست چه رسد به انسان...
گاهی وقت ها اخباری در رسانه ها در مورد افغانستان به نشرمی رسد که انسان در تعجب می ماند که اسم این سرزمین را چه بگذارد!. سرزمین تضادها و تناقضات؟ سرزمین عجایب؟ و یا چه نام دیگری؟.این سرزمین بهترین و آزاد ترین قانون اساسی را دارا می باشد، اما در مقابل وقتی پای عمل به میان می آید دراطاعت و پیروی ازقانون اولین کشوری است که قانون را زیر پا می گذارد و دردامن فسادغرقند. قانون اساسی افغانستان، قانونی است که بیشترین سهم و جایگاه سیاسی و اجتماعی را به زنان قایل شده است، اما در همین جامعه بسیاری از زنان چنان غرق درسنت های قبیله ای هستند که موقعیت وجایگاه اجتماعی که درقانون برای آنان در نظر گرفته شده است؛ اصلا نمی توانند درک کنند.
تا پیش از این وقتی اخباری در مورد زنان به نشر می رسید عبارت بود از کشتن و لت و کوب و توهین و تحقیر زنان به دلیل اطاعت محض نکردن از فرامین شوهر و خانواده او و یا این که با افراد غیر از فامیل صحبت کرده و سنت های رایج در روستا و قبیله و قوم را رعایت نکرده و یا برخلاف میل خانواده دختر به جوانی دل بسته که ارتباط قومی و فامیلی نداشته است. اما تاهنوز شنیده نشده بود که شوهر و خانواده شوهر تازه عروسی را مجبور به تن فروشی کند و عروس در برابر عفت و پاکدامنی خود راضی به انواع شکنجه و عذاب شود، اما راضی به تن فروشی نشود. درست است که تا چندی پیش عروسی آلت مردانگی پدرشوهرش را بریده بود به دلیل این که می خواست به او تجاوز کند؛ اما نشر این خبر در جامعه سنتی و قبیله ای مانند افغانستان که قوانین پشتونوالی در بسیاری از شهرها و روستاهای آن جاری است، هرگز قابل باور نبود که شوهر و خانوانده شوهر عروسش را به تن فروشی وادارد و او را به دلیل تن ندادن به این خواسته در بدترین شرایط جسمی و روحی قرار دهد.
ماموران پولیس سحرگل را در زیرزمین خانه پدرشوهرش پیدا کردند. خانواده سحرگل با مراجعه به پولیس از ماه ها بی خبری از وضع او ابراز نگرانی کرده بودند. بنا براعلام پولیس ناخن ها و موهای سر سحرگل کشیده شده است و گوشت و پوست بخش هایی از بدنش به انبر کنده شده است. اوهفت ماه پیش زمانی که هنوز ۱۴ سال داشت به عقد یک مرد ۳۰ ساله درآمد. اما سصرانجام پس از ماهها بی خبری او را در یک اتاق تاریک و بدون پنجره پیدا کردند.علت حبس و شکنجه سحرگل، راضی نشدن او به تن فروشی به خواسته خانواده شوهرش بوده است. باورکردن چنین خبری برای کسی که در جامعه افغانی زندگی می کند و از ساختار قبیلوی جامعه افغانی باخیر است، دشوار است، اما این سرمین، سرزمین تضادها و پارادوکس ها است و از دورن سنتی ترین سارختاری چنین اتفاقاتی هم رخ می دهد. اما آنچه این اتفاق را با حواث و رویدادهایی از خشونت که علیه زنان در جامعه افغانی رخ می دهد، وجه مشترک می دهد این است که سنت های رایج در جامعه افغانی هیچ گاه احترامی به انسانیت زن قایل نبوده است، ساختاری از سنت های قبیله ای که امروز از جنوب گرفته تا شمال کشور جریان دارد، اگر کالبد شکافی گردد و مورد بررسی و کنکاش علمی قرار گیرد، روشن خواهد شد که تا چه اندازه نگاه حقارت مندانه نسبت به زن و نقش اجتماعی و حقوقی او به عنوان یک انسان دارد. در ماده ۲۲ قانون اساسی آمده است :« هر نوع تبعیض و امتیاز بین اتباع افغانستان، ممنوع است، اتباع افغانستان اعم از زن و مرد در برابر قانون دارای حقوق و وجایب مساوی می باشد.» حال خبری که بخشی آن در بالا ذکر گردید براساس کدام معیاری می تواند با این ماده از قانون اساسی تطبیق گردد. آیا در جامعه ای که میزان خشون علیه زنان هرسال از آمارهای بلند بالایی برخور دارد است و شکنجه و توهین و تحقیر نیمی از پیکره جامعه افغانی را در خود فروبرده است، بازهم می تون گفت که این ماده از قانون اساسی کشور در جامعه افغانی پیاده شده و توسط دولت افغانستان اعمال در جامعه اعمال می گردد؟.آیا وضعیت زنان درافغانستان همطراز با همان جاگاهی است که در قانون برای انان در نظر گرفته شده است؟ به راستی چرا علی رغم چنین قانون اساسی باز چنین وضعیتی برای زنان در جامعه حاکم است؟.
مشکل اساسی همان پارادوکسی است که در جامعه افغانی وجود دارد. نگرش سنتی و قبیله ای که رفتارها و باورهای سنتی شان را به نام اسلام نیز توجیه می کنند. اگربه رفتاری که مردان قبیله ای نسبت به زنان دارند دقت شود، به سادگی روشن می گردد که آنان هیچ گونه احترام انسانی نسبت به آنان قایل نیستند، زیرا اگر آنان را به عنوان یک انسان احترام می کردند هرگز گوش و بینی و نوک انگشتان زنان را نمی بریدند، حتی چنین رفتاری از نظر اسلام نسبت به حیوانات هم روا نیست چه رسد به انسان.
چندی پیش در رسانه ها این خبر به نشر رسید که مردی انگشتان زنش را بریده است. این زن که به بیمارستان انتقال داده شده بود گفت، شوهرش او را لت و کوب کرده ، آب جوش بر سرش ریخته و انگشتان پاى چپش را با کارد قطع نموده است. او گفت: “شوهرم بهانه گیرى میکرد، هفته پیشتر با مرمى به پایم زد و حالا انگشتان پایم را بریده است”. قطعا چنین برخوردی نسبت به زنان در اسلام وجود ندارد و اسلام تاکید های زیادی نسبت به خوشرفتاری به زنان دارد، اما مسئله ننگ ناموسی که برخواسته از سنت های قبیله است، سبب بروز چنین خشونت هایی می شود.
در قرآن زن و شوهر را نسبت به یک دیگر، لباس هم دیگر می دانند«هن لباس لکم و انتم لباس لهن… آنان لباس برای شما و شما لباس برای آنها هستید» و نیز می گوید:«… ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها… برای شما از جنس خودتان جفتی آفرید تا در کنار او آسایش داشته باشید»
ونیز از جمله حقوق آدمیان برخورداری از آرامش در طول حیات است و ازدواج زمینه ساز آرامش روحی و راوانی برای زن و مرد یک خانواده است،اما آیا با چنین رفتاری که مردان قبیله ای بازنان دارند، این مردان لباسی برای زنان شان هستند و یا این زنان در کنار شوهران شان در آرامش هستند؟ در حالی که براساس گفته دکتران تعداد زیادی از زنان درافغانستان گرفتار مشکلات زیاد روحی و روانی هستند که ناشی از رفتار بد مردان در خانوداده شان است. در حالی که اسلام خانواده را مایه ارامش و قرار می داند و ازدواج را مایه آرامش روحی و روانی مرد و زن می داند، اما آیا خانه مردانی که تفکر قبیله ای دارند برای زنان مایه آرامش است؟
در حالی که ازنظر اسلام زن و مرد به عنوان یک انسان از یک آفرینش برخوردارند و در اسلام هیچ تفاوتی میان زن و مرد از ناحیه خلقت و آفرینش وجود ندارد، هر دو از یک ماهیت انسانی برخوردارند. در ویژگیهای انسانی با هم مشترکند. قرآن در آیه ۱۳ سوره حجرات یادآور میشود که انسانها از یک مرد و زن آفریده شدهاند؛ یعنی همان طوری که آفرینش اولیه انسان اعم از زن و مرد یکی است، تداوم بقای انسانها نیز به طور مساوی از یک زن و مردند، اگر تمایزات قومی و قبیله ی میان انسانهاست به خاطر آن است تا همدیگر را بشناسند وگرنه رنگ، پوست، نژاد و نیز جنسیت هیچ کدام عامل برتری نیست. قرآن به دنبال این بیان فوراً عامل برتری را بیان میکند. از نظر قرآن تنها عاملی که می تواند انسانی را بر انسانی دیگر برتری دهد، پرهیزگاری و کمال جویی است: « ای انسانها شما را از یک مرد و زن آفریدیم، و گروه گروه و شعبه شعبه قرار دادیم تا همدیگر را بشناسید، همانا گرامیترین شما پرهیزگارترین شماست.» به راستی جرم زنانی که قربانی خشونت های سنت قبیله ای می گردند در کدام یک از دستورات اسلام قابل تطبیق است؟ درحالی که این مردان خود را مسلمان می دانند و حتی بیشتر از دیگران تظاهر به دین می کنند.
نویسنده: محمد اسحاق فیاض
منبع: غرجستان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر