با وجود سهم گیری هزاره های پاکستان در جنبش استقلال و تشکیل کشوری بنام پاکستان و نیز با وجود فداکاری های بی نظیر ایشان در برقراری ثبات و امنیت، در نخستین روزهای پرآشوب استقلال و جانفشانی های بی مانند هزاره ها، در صحنه های دفاع از سرزمین پاکستان، متأسفانه به این قوم تا سالهای متمادی همچنان، به دید مهاجر نگریسته می شد!...
نیم نگاهی به تاریخ هزاره های پاکستان؛ «بخش 5»
نقش هزاره ها در استقلال و دفاع از تمامیت ارضی پاکستان
تصویری از خانم سایره بتول خلبان هزاره در پاکستان
نویسنده: مصطفی خرمیالف - معرفی کشور پاکستان
کشور پاکستان که در جنوب شرق آسیا واقع شده با مساحت حدود 800 هزار کیلومتر مربع ، یکی از پرجمعیت ترین کشور های اسلامی به شمار میرود، که بیش از 150 میلیون نفر جمعیت دارد. از این تعداد حدود 97 % آن مسلمان که از نظر مذهبی سنی ها با جمعیت حدود 77 % در اکثریت بوده و شیعیان تنها 20 % مسلمانان را تشکیل می دهند، باقی3 % پیرو دیگر ادیان و مذاهب اند[1]. اندیشه یک کشور مستقل برای مسلمانان شبه قاره هند، نخستین بار توسط علّامه محمد اقبال لاهوری فیلسوف، دانشمند و شاعر فارسی سرائی هندی طرح شده و توسط دیگر مسلمانان به رهبری وکیل دانشمند و سخندان محمد علی جناح پی گیری گردید. سرانجام پس از تلاشها و فداکاری های بسیار، این کوشش ها و فداکاری ها در 14 آگست سال 1947 میلادی به ثمر نشست و کشور اسلامی «پاکستان» برای مسلمانان شبه قاره هند، در شمال و شرق شبه قاره، در دو قسمت پاکستان شرقی (بنگلادش) و پاکستان غربی(پاکستان کنونی) رسماً استقلال یافت[2].ب - نقش هزاره ها، در تشکیل کشور پاکستان
هزاره ها همچون دیگر مسلمانان شبه قاره هند رهبری مرحوم محمد علی جناح«قائد اعظم» را، از جان و دل پذیرفتند و در کنار ایشان برای ایجاد یک کشور مستقل اسلامی زحمات بسیار کشیده و با تمام توان به یاری رهبری جنبش برخواستند. حضور «مرحوم قاضی محمد عیسی» شخصیت ملی و سیاسی هزاره ها، به عنوان عضو برجسته در حزب مسلم لیگ، مشاور و همکار فعال محمد علی جناح بانی کشور پاکستان، خود حاکی از حضور پرشور «هزاره ها» در کنار دیگر مسلمانان برای استقلال و آزادی این کشور است. چنانچه پس از تشکیل کشور مستقل مسلمانان شبه قاره، عملکرد نیروهای نظامی و افسران هزاره برای برقراری امنیت در کشور تازه تأسیس پاکستان و نیز بعد ها شرکت ایشان در صحنه های دفاع از تمامیت ارضی این کشور برجسته و کم نظیر بوده است .ج - حضور هزاره ها، در صحنه های دفاع از پاکستان
پس از استقلال شبه قاره هند، مناقشات میان هند و پاکستان بر سر مسأله کشمیر، بارها این دو کشور همسایه را، تا عرصه ای یک رویاروی تمام عیار نظامی کشانده است. در تمام این صحنه ها افسران و سربازان هزاره، با تمام توان دوشادوش دیگر هموطنان شان از تمامیت ارضی، هویت ملّی و عزّت میهنی شان دفاع نموده و با ابراز رشادت های بی مانند و با اهدائی شهدای بسیار، صداقت و فداکاری شان را برای دفاع از کشور شان، بارها به اثبات رسانده اند. فرماندهی بی نظیر جنرال محمد موسی خان هزاره در جنگ 1965 که پیروزی رزمندگان مسلمان پاکستانی را به ارمغان آورد، از اوراق زرّین تاریخ پاکستان به شمار می رود[3] .بعدها این ژنرال هزاره در تاریخ پاکستان چه در صحنه های نظامی و چه در صحنه سیاسی، نقش بسیار بارزی ایفا نمود. وی در کودتای 1958 بازوی توانمند فیلد مارشال ایوب خان بود و بعد به حیث فرمانده کل قوای مسلح پاکستان برگزیده شد.[4] این شخصیت کم نظیر هزاره پاکستان، در دهه شصت قرن بیست مدتی فرماندار کل پاکستان غربی(تمام پاکستان کنونی) گردید. وی در سال 1985 که دوران بازنشستگی اش را سپری می کرد، به حیث «گورنر» یا حاکم حکومت ایالتی بلوچستان منصوب شد که تا پایان عمرش در سال 1989 میلادی در همین سمت انجام وظیفه می کرد.در جریان نبرد 1971 میلادی میان هند و پاکستان خلبان کیپتن صمدعلی شهید در پاکستان شرقی و دیگر خلبان شیهد هزاره، لفتننت صمدعلی چنگیزی(ستاره جرأت) برای دفاع از مرز های هوای پاکستان غربی، با رشادت تمام جنگیده و به شهادت رسیدند. جهاد و رشادت بی نظیر گروپ «جان نثاران هزاره» به فرماندهی حاجی ناصرعلی در صحنه نبرد کشیمر، چنان برجسته و چشمگیر بود که عزّت و غرور پامال شده ای پاکستانی ها را باز گردانده و جام فتح و پیروزی را برای کشور شان به ارمغان آوردند. همین رشادت و شجاعت کم نظیر بود که لقب افتخارآمیز «شیر و غازی کشیمر» به وی اهدأ گردید. چنین از خودگذری های بی مانند باعث شد که حکومت پاکستان دوباره هنگ هزاره (هزاره رجمنت) را بازسازی و برای دفاع به کشمیر اعزام نماید[5].هنوز رشادت و پایمردی فرزندان هزاره پاکستان، برای دفاع از کشور شان، ادامه دارد. شهیدان جاوید میجر محمد علی هزاره و شهید کیپتن ذوالفقار علی هزاره که در جریان نبرد «کارگل» در سال 1998 در دفاع از مرز های کشور شان مردانه جام شهادت سر کشیده، یاد و نام شان را به خط خونین ثبت تاریخ پر افتخار کشور شان نموده، جاویدانه شدند. امروزه مزار این شهیدان زینت بخش هزاره قبرستان شهر کویته بوده و سند افتخاری برای هزاره های پاکستان به شمار می رود.برخی از افسران هزاره که تمام عمر شان را در ارتش پاکستان برای خدمت به میهن و دفاع از تمامیت ارضی کشور شان سپری نمودند همانند: الحاج کرنیل برکت علیخان هزاره، لفتننت کرنیل شیرمحمد خان هزاره، سرگروپ شربت علی چنگیزی، میجر نیازعلی خان هزاره، میجر محمدعلی خان هزاره، میجر علی محمد خان هزاره، میجر خادم حسین چنگیزی، میجر نادرعلی هزاره، کیپتن علی رضا خان هزاره، لفتننت محمدیونس خان هزاره، شوکت علی خان هزاره، صوبیدار گرد علی خان هزاره که تیرانداز ماهر و بی مانندی بوده است و...[6].د - ایالت بلوچستان نخستین اقامتگاه هزاره ها
ایالت بلوچستان، با مساحت بیش از 347 هزار کیلومتر مربع در جنوب غرب پاکستان موقعیت دارد و بزرگترین ایالت از ایالت های چهارگانه در ساختار اداری کشور پاکستان، به شمار می رود. گرچه این ایالت حدود 44 % از کل خاک سرزمین پاکستان را، به خود اختصاص داده؛ اما، از لحاظ جمعیت، کم جمعیت ترین ایالت پاکستان به شمار می رود. صوبه بلوچستان از مناطق کوهستانی و کویری تشکیل شده و مناطق صحرائی که بیشترین خاک این ایالت را تشکیل میدهد، کمترین میزان بارندگی در سال را، بخود اختصاص داده است. شاید همین بی حاصلی خاک و آب کم، مهمترین دلیل در کاهش نفوس این ایالت باشد. این ایالت بیش از 20 شهر بزرگ کوچک و ده ها روستا دارد. شهر کویته با حدود دو میلیون نفر جمعیت، مرکز و بزرگترین شهر این ایالت به شمار می رود. گرچه در ایالت بلوچستان از تمام اقوام پاکستانی حضور دارند؛ اما، بیشترین نفوس این ایالت را بلوچ ها و پشتون ها تشکیل میدهند. اقوام دیگری همچون: پنجاپی، سندی، براهوی، هزاره، بلتستانی، گلگتی و... و اقلیت های از ادیان هندو، مسیحی، کلیمی و ... نیز در این ایالت و به خصوص در شهر کویته زندگی می کنند.هـ - شهرکویته اقامتگاه مرکزی هزاره های پاکستان
قوم هزاره از آغازین روزهای مهاجرت شان در اواخر قرن 19 میلادی، در شهر کویته اقامت گزیدند. هم اکنون بیش از یک قرن از سکونت شان در این شهر می گذرد و این شهر که درگذشته به «شال» یا «شالکوت[7]» و امروزه به «کویته» شهرت دارد، به اقامتگاه مرکزی و اصلی هزاره ها در کشور پاکستان تبدیل شده است. گرچه آمار دقیقی از نفوس هزاره ها در کویته در دست نیست ولی با گمانه زنی های محلی نزدیک به واقع می توان گفت: اکنون هزاره های کویته با میانگین تقریبی، بیش از 250 هزار نفر جمعیت بزرگترین قوم شیعه مذهب در ایالت بلوچستان را تشکیل می دهند[8].با وجود سهم گیری هزاره های پاکستان در جنبش استقلال و تشکیل کشوری بنام پاکستان و نیز با وجود فداکاری های بی نظیر ایشان در برقراری ثبات و امنیت، در نخستین روزهای پرآشوب استقلال و جانفشانی های بی مانند هزاره ها، در صحنه های دفاع از سرزمین پاکستان، متأسفانه به این قوم تا سالهای متمادی همچنان، به دید مهاجر نگریسته می شد! سرانجام سالها پس از استقلال پاکستان، در ماه می سال 1962 میلادی از جانب فیلد مارشال ایوب خان حاکم نظامی کل پاکستان، به گورنر پاکستان مغربی ملک امیر محمد خان کلایاغ، فرمانی صادر شد که در آن به مردم هزاره پاکستان تابعیت کامل اعطا شد و از موقعیت اجتماعی محلی و رسمی معادل دیگر اقوام ساکن صوبه بلوچستان، برخوردار شدند. در نهایت، قوم هزاره رسماً به عنوان یکی از اقوام ساکن این ایالت، جایگاه قانونی یافتند[9] .موج دوم مهاجرت هزاره ها به کشور پاکستانالف - عوامل مهاجرتسرزمین ناآرامی که امروزه بنام افغانستان یاد میشود، از گذشته های دور تا کنون به عنوان دروازه ورود به شبه قاره هند به شمار می رفته است. همین ویژگی باعث شده که در فراخنائی تاریخ خونبار و دردآلود خود، قرن ها پیش از میلاد تا کنون، به عنوان معبر و گذرگاه مهاجمان و جهانگشایان قرار گیرد. این عبور و مرور های همراه با اشغال و تسخیر؛ فراز و فرود های عجیب و تکان دهنده ای از سرکوب، کشتار، برده گی، اسارت و... برای ساکنان این سرزمین، به همراه داشته است. یکی از این تهاجم ها که در دوران معاصر اتفاق افتاد، اشغال افغانستان توسط اتحاد جماهیر شوروی بود، اشغالی که فجایع عظیمی از کشتار، سرکوب، آوارگی، فروپاشی و ... را به دنبال داشت. تهاجم نافرجامی که با مقاومت بی نظیر مردم مسلمان این کشور روبرو شده و هیمنه ای ابرقدرت شرق و ارتش سرخ را، برای همیشه در هم شکست!. تنها یکی از پیآمد های عظیم و تکان دهنده ای آن، فروپاشی اتحاد شوروی بود که جغرافیای سیاسی شرق را دگرگون کرد!. این اشغال و فجایع هولناک همراه آن، موجی دیگری از مهاجرت مردم افغانستان به کشور های دور و نزدیک را به همراه داشت. در مجموع، عوامل موج دوم مهاجرت هزاره ها به خارج از کشور، بخصوص مهاجرت و اقامت در شهر کویته پاکستان را، شاید بتوان به شرح زیر به شمارش گرفت:یک- کودتای هفت ثور: در هفتم ماه ثور(اردیبهشت) 1357خورشیدی کودتای خونینی توسط کمونیست های طرفدار شوروی در افغانستان اتفاق افتاد، کودتای که با سرنگونی رژیم جمهوری داود خان؛ کشتن وی، خاندان و طرفدارانش و... همراه بوده و به تسلط خاندان محمد زائی برای همیشه پایان داد!. حکومت جدید با زمامداران مغرور، خودسر، خام و بی تجربه که با تکیه بر ایدئولوژی مارکسیست، به عرصه ای سیاست کشور افغانستان گام گذاشتند. گرچند در روزهای آغازین حاکمیت جدید، به دلیل عدم آگاهی مردم از ماهیت سردمداران رژیم جدید، فریفته ای شعار های عدالت خواهانه ای ایشان شده و از اینکه از ستم آل یحیی، برای همیشه نجات یافته بودند، راضی و شادمان به نظر می رسیدند؛ اما، در کمتر از یکسال سران عمدتاً جوان و بی تجربه ای رژیم کمونیستی نقاب از چهره برگرفته و مستقیماً مبانی و اصول دین، اعتقادات، باورهای مذهبی، عنعنات و رسومات قومی مردم را نشانه رفتند!. عملکرد افراط گرایانه ای که به دستگیری ها، دربند کشیدن ها، کشتار و زنده به گورکردن های دسته جمعی؛ مسلمانان معتقد، ملایان و آخوند ها، ارباب ها و متنفذین محلی انجامید! همین تهدید، تعقیب و تخویف موجی از مهاجرت مردم افغانستان و به ویژه سران و بزرگان هزاره را، بدنبال داشت.دو- اشغال و پیآمد های آن: سماجت سران رژیم کمونیست در اجرای فرامین دین ستیزانه و سنت گریزانه ای شان، قیام سرتاسری مردم مسلمان افغانستان را بدنبال داشت. خیزشی که در کمترین زمان ممکن بخش های وسیعی از کشور از تسلط رژیم کمونیست آزاد گردید. گزارش های غلط سران کمونیست به بادارن شان، شوروی ها را چنان در توهم فرو برد، که از واقعیت ها به کلّی غافل ماندند. از طرفی رؤیای تاریخی روس ها مبنی بر رسیدن با آب های گرم اقیانوس هند بار دیگر به سراغ شان آمد، رؤیای تاریخی که ممکن بود از طریق اشغال افغانستان به واقعیت بپیوندد!. در این میان؛ مقاومت سرسختانه و بی نظیر مردم افغانستان که خطر سقوط رژیم دست نشانده را، نزدیک و نزدیکتر می ساخت، خشم سران حاکم بر کابل و کرملین را در پی داشت. بدین سان، در ششم ماه جدی (دی) 1358 خورشیدی، ارتش سرخ به بهانه ای مقابله با بیگانه گانی که انقلاب مردمی ثور را به خطر انداخته اند، با تمام قوا وارد افغانستان شدند، تا با سرکوب مقاومت مردمی، هم رژیم دست نشانده را نجات بخشند و هم به آروزی تاریخی شان عینیت ببخشند!.اشغال بی حاصلی که ویرانی، بی کاری، جنگ، ناامنی، صدها هزار کشته و میلیون ها آواره را، به دنبال داشت. ادامه مقاومت در برابر قوای متحد روس و رژیم کابل، موجی از جنایت های هولناک، کشتارهای وسیع، تخریب روستاها و آتش زدن مزارع با سیاست زمین سوخته، وحشت عجیب و کم نظیری را برای مردم رقم زد، که باعث اوجگیری مهاجرت به خارج از کشور به خصوص کشور پاکستان شد. در این میان؛ هزاره ها که پیش زمینه ای ذهنی مهاجرت به کویته پاکستان را داشتند و هنوز کسانی از اقوام دور ونزدیک شان در آنجا زندگی می کردند، موجی جدیدی از مهاجرین هزاره، قدم به خاک پاکستان گذاشته وارد شهر کویته شدند.سه - آغاز جنگهای خانمانسوز داخلی: پس از نهضت مردمی هزاره ها در سال 1358 خورشیدی و آزاد سازی اکثریت مناطق هزارستان، نظام اداری سراسر هزارستان در آغاز با تشکیل نخستین حزب سیاسی- نظامی هزاره ها بنام «شورای انقلابی اتفاق اسلامی» احیأ و بدست خود هزاره ها سپرده شد. این تشکیلات که به مرکزیت«ورس» و با رهبری مرحوم آیت الله بهشتی ایجاد شده بود، در واقع نخستین حکومت مستقل هزارگی بود، که خیلی زود کنترل تمام مناطق آزاد شده هزاره نشین را، بدست گرفت. تشکیلاتی که تقریباً حمایت کامل و جامع بزرگان، ریش سفیدان، سران قبایل، روحانیون و تمام اقشار مردم هزاره را، در پی داشت. تنها نماینده این حکومت مستقل هزارگی (شورای اتفاق ...) در خارج، آقای استاد عبدالصمد اکبری داوود جاغوری بود، که در واقع سمت وزارت خارجه شورای مذکور را به عهده داشت. وی با حفظ اندیشه مستقل و مردمی در حزب هزارگی شورای اتفاق، توانست با معرفی آن به جهان خارج، به عنوان نماینده مردم هزاره و مناطق مرکزی؛ نخستین کانال کمک های مالی و تسلیحاتی از پاکستان برای هزارستان را، گشوده و خدمات شایانی را به مردم هزاره ومناطق آزاد شده ارائه نماید.همزمان، حزب ملی گرائی «تنظیم نسل نو هزاره مغل» که برای سرو سامان بخشی به اوضاع سیاسی- اجتماعی هزاره های پاکستان، در اوائل دهه پنجاه خورشیدی در کویته پاکستان بنیانگذاری شده بود، با آغاز عصر جهاد در هزارستان، در قبال سرنوشت هزاره های همخون شان در آنسوی مرز، احساس مسؤلیت نموده، برای کمک رسانی و سهم گیری در جهاد مردم هزارستان، دست به فعالیت های وسیع و گسترده ای زدند. این جماعت با نام«اتحادیه مجاهدین اسلامی افغانستان»، ظهور نموده و در کنار کانال کمک رسانی شورای اتفاق، روزنه ای دیگری را باز نموده و با دریافت کمک های مالی و تسلیحاتی و ارسال آن به هزارستان، بدین گونه با همنژادان گرفتار شان همدردی نمایند. این روزنه در واقع دومین کانال هزارگی بود که از مسیر پاکستان کمک های جهانی را دریافت و به هزارستان ارسال می کرد. اینان گرچه در آغاز خوش درخشیدند و فعالیت های شان مورد استقبال مردم هزارستان قرار گرفت. اما، شوربختانه خیلی زود به همان دام افتادند که دیگر هزاره های بی تجربه هزارستان، اسیر آن شدند. اسیر افراط در شکل ملی گرائی و هزاره گرائی آن، عملکردی که در آن شرایط، در جامعه مذهبی هزارستان اصلاً قابل پذیرش نبود.از آنجای که حافظه تاریخی هزاره های پاکستان و به خصوص تنظیمی ها از بیداد و ستمگری های اوغان ها لبریز بود، اتحادیه مجاهدین در تبلیغات خود بیشتر، مردم را بر علیه دشمنان دیرینه ای تاریخی شان(اوغانان یا پشتونها) تحریک و مسلح می کردند، تا بر ضد روسها! تبلیغات منفی بر علیه آخوندها و ملایان، که در آن زمان به نماد دین و دینداری تبدیل شده و زمام کامل امور سیاسی، نظامی، اجتماعی، حقوقی و... هزارستان را بدست داشتند، اشتباه استراتژیک دیگری بود که تنظیمی ها مرتکب شدند. با ادامه این افراط گرائی ها، جرقه های نخستین درگیری های داخلی میان هزاره های ملی گرا و هزاره های مذهبی زده شد و نخستین خون هزارگی، در جنگ های داخلی به زمین ریخت!. علاوه برآن انشعاب تنظیم(اتحادیه مجاهدین) را، نیز بدنبال داشت که حزب ملی گرائی اتحادیه، به دو گروه اتحادیه تنظیم و اتحادیه حاجی رسول تقسیم گردید. با درگیری های داخلی و انشعاب در اتحادیه، اندک اندک این گروه به ضعف و ناتوانی گراییده، کانال کمک رسانی مستقل تنظیم، برای همیش به روی هزاره ها بسته شد. تداوم درگیری ها و شکست اتحادیه، تعقیب و تخویف جماعتی از هزاره های طرفدار تنظیم را در پی داشت، که برای حفظ جان شان ناگزیز به ترک هزارستان شده و راه هجرت به کویته پاکستان را در پیش گرفتند.چهار- گسترش جنگهای ویرانگر داخلی: در این میان، بر اثر ناآگاهی، ناپختگی و بی تجربه گی سیاسی؛ و نیز روحیه داغ انقلابی، اندیشه افراطی مذهبی، خودخواهی ها، ریاست طلبی ها و... شوربختانه جماعتی از باسوادان جامعه مهاجر هزاره، با تأثیر پذیری از جو موجود پس از پیروزی انقلاب ایران؛ با نبود استقلال فکری و کپی از شعار و عمل دیگران، مورد سؤاستفاده قرار گرفته، به حزب سازی و گروه بازی روی آوردند!. این روند چنان ناشیانه و احمقانه سرعت گرفت، که هزاره ها و شیعیان ایران نشین، به زودی از همتایان پیشاور نشین شان، در تعدد گروه و حزب پیشی گرفتند!. با ورود پیاپی گروه های مختلف به اصطلاح «جهادی» از خارج کشور و پس از درگیری های خونین گروه های تازه وارد، با نیروهای شورای اتفاق، اندک اندک کنترل تمام مناطق بدست گروه های مذکور افتاده، شوربختانه این حکومت مستقل هزارگی، کنترل بر هزارستان را، از دست داده و به مرور از هم پاشید!. از پیآمدهای تأسفبار آن، نابودی اندیشه سیاسی- اجتماعی مستقل هزاره ها، سلب اعتماد جامعه جهانی به خصوص کشور های کمک دهنده از هزاره ها و در نتیجه بسته شدن کانال کمک رسانی به هزارستان بود.گرچه ورود گروه های خط امامی، برای مردم به شدت مذهبی هزارستان، به ظاهر الگوی تازه ای از دین و مذهب شمرده میشد و مردم در آغاز به ایشان به چشم ناجیان مردم و منادیان اسلام راستین می نگریستند! اما، با آغاز درگیری های خونین هزاره کشی، توسط این گروه ها برای تسلط و کنترل بر مناطق بیشتر، فاجعه جبران ناپذیری برای مردم محروم و ستمدیده هزاره رقم خورد؟! بی گمان، دو عامل مهم در موفقیت نخستین این گروه ها در نفوذ میان مردم بسیار مؤثر بوده است: یکی استفاده از احساسات پرشور مذهبی مردم و دیگری تبلیغات گمراه کننده بر علیه حکومت شورا و سران آن! تبلیغات زهرآگینی که زمامداران نظام شورای اتفاق را، تا سرحد کافر، مرتد، منحرف، بیگانه پرست، نوکر امریکا و... قلمداد می کردند!.جریان گروه سازی برای هزاره های خام و بی تجربه با عالم سیاست و کیاست، در واقع تیغ دادن به کف زنگی مستی بود، که علاوه بر نابودی اندیشه استقلال خواهی هزارگی و فروپاشی یگانه حکومت مستقل مردمی، کشتار، ویرانی و جنایات های بی شمار داخلی را بدنبال داشت. این گروه ها که در بدو ورود به هزارستان آزاد شده - در حالیکه وطن در اشغال«ارتش سرخ شوروی»بود و جنگهای آزادی بخش در سراسر آن جریان داشت- ، بجای شرکت در این جهاد اسلامی میهنی با «شعار های کذائی و تو خالی» وارد منطقه شده و دقیقاً عملکرد کپی شده از خارج را اجرائی کردند! اینان با شعار«شورای اتفاق امریکای» آتش درگیری های خانمانسوز داخلی را شعله ور کردند، پس از رویاروی های خونین، مناطق تحت تسلط شورای اتفاق را یکی پس از دیگر، تصرف نموده و دیری نپایید که این گروه های همخط و همجهت به جان هم افتاده، طی جنگهای خونین داخلی، جنایت های بیشماری را درحق همدیگر و مردم بیچاره هزارستان مرتکب شدند، که قلم از نگارش بسیاری از آنها شرم دارد!؟.تعصب کور گروهی چنان در دل و جان مردم لانه کرده بود، که برادر با افتخار برادرش را به کام مرگ می فرستاد! چون، برادرش طوق عضویت یک گروه و حزب دیگر را به گردن آویخته بود! مردم هزارستان که تا پیش از ورود گروه های وارداتی جهادی، در آرامش و امنیت نسبی به سر می بردند و کمترین آسیب از درگیری، با روس ها و حکومت کمونیستی نصیب شان شده بود، پس از شروع درگیری های خانمانسوز داخلی، بیشترین ضرر و زیان را متحمل شدند. بی تردید ورود گروه های مذکور به هزارستان گذشته از نتایج ویرانگر ملموس، ثمرات نابود کنندة نامحسوس را نیز، در پی داشت که از نظر سیاسی اجتماعی ده ها سال مردم بیچاره، محروم و ستمدیدة هزاره و شیعه را عقب نگه داشت. آثار نامحسوس این حزب بازی به اندازة در دل وجان مردم بی تجربه ای ما خانه کرده بود که امروزه و پس از سالها هنوز، بر وجود برخی افراد سینه چاک عضو این گروه ها حاکم است!.بدون تردید، این دوران سیاه و ننگین، تلخ ترین و دردناک ترین بخش از تاریخ هزارستان مظلوم به شمار میرود. عصر خفت باری که تا کنون کسی جرأت و جسارت ثبت، ضبط، نگارش، نقد، بررسی و ریشه یابی آن را به خود نداده است. زیرا، تلاش همگان بر آن استوار بوده که فقط نقاط مثبت و جهادی این گروه ها را برجسته نمایند. تا شاید کسی «پروندة سیاه جنگ های داخلی»، هزاره کشی و شیعه کشی را باز نکند!! شاید خود سانسوری و ترس از یادآوری آن خاطرات تلخ و یا ترس از عواقب آن از سوی بازماندگان سینه چاک آن گروه ها، نگارش در این مورد را محدود یا ممنوع کرده است! شاید هم خود باخته گی در مقابل گروه سازان، قلم بدستان ما را وادار به سکوت نموده باشد، که چنین سیاست غلطی را به سیخ نقد کشیم!؟ حال که گذشت زمان همه چیز را تغیر داده هرگاه کسی جرأت و جسارت به خرج داده و پرونده قطور جنگهای داخلی را بگشاید، به یقین نگارش وقایع ناگوار و خونین آن، مثنوی غمنامه ای هفتاد نه؛ بلکه، هفتصد من کاغذ خواهد شد!؟.گرچند بعد ها شرکت این گروه ها در عملیات های جهادی بر ضد اشغالگران روس و حکومت کمونیستی کابل، چشمگیر بوده و هر کدام به سهم خود افتخارات میهنی و جهادی را نصیب شدند. اما، متأسفانه آثار سؤ و ویرانگر رویاروی های خونین داخلی و برادر کشی هزارگی، بقدری برجسته و انکار ناپذیر بود که این افتخارات را برای همیش تحت شعاع قرار داد!. سر انجام پس از سالها درگیری های خونین داخلی، تنها زمانی رهبران گروه ها از خواب خوش حکومت تک حزبی بیدار و خیال باطل حذف کامل گروه های رقیب را کنار نهادند، که پُتک حذف تمام گروه های هزاره، توسط همتایان پیشاور نشین شان و با پذیرش تنها یک گروه شیعی غیر هزاره (حرکت اسلامی آقای محسنی) بر فرق شان فرود آمد! بدین سان همگان ضرورت یک تشکیلات واحد، برای حق خواهی مردم مظلوم و محروم هزاره را، با تمام وجود احساس کرده و به گونه ای همان «شورای اتفاق» را این بار در قالب «حزب وحدت» زنده کردند!.به جرأت میتوان گفت: آوارگی و مهاجرت سیل آسائی مردم هزارستان به خارج از کشور و مناطق نسبتاً امن، با آغاز درگیری ها خونبار داخلی یک بار دیگر اوج گرفت. در واقع مهاجرت سیل آسائی هزاره ها به خارج از کشور، بویژه به دو کشور همسایه ایران و پاکستان، از پیآمدهای دردناک و انکار ناپذیر جنگهای داخلی بود، که تا سالها همچنان ادامه داشت. خانواده های بسیاری به پاکستان مهاجرت، وارد شهر کویته شده و در کنار هزاره های پاکستانی ساکن شدند. با وجود اوضاع نابسامان هزاره های پاکستان، کشتار و نسل کشی های هزاره ها در شهر کویته طی سالهای اخیر، هنوز جماعتی کلانی از هزاره های مهاجر، در کنار هزاره های پاکستانی ساکن بوده و بدلیل خشکسالی های ویرانگر، نابودی مزارع و باغات، فروپاشی اقتصاد کوچک روستائی هزارستان، بیکاری، ناامنی، آینده مبهم کشور و...خیال بازگشت به زادگاه شان را ندارند. ادامه دارد ... .
[1] - گودوین ، ویلیام ، پاکستان ، ص .[2] - دفتر مطالعات سیاسی، پاکستان، ص 21 و 105 .[3] - حاجی سلیمان خان هزاره ، همان ، ص 15 - 24 .[4] - حاجی سلیمان، همان ، ص 15 - 24 .[5] - حاجی سلیمان، همان ، ص 17 - 18 .[6] - حاجی سلیمان، همان ، ص 18 - 19 .[7] - تتوی و...، تاریخ الفی، ج8، ص 5393 و 5492.[8] - عارفی ، اکرم ، تاریخ شیعیان پاکستان ، ص 301 .[9] - پولادی ، همان ، ص 445 ؛ حاجی سلیمان متن کامل این فرمان را با شماره ای : ((No: F.22.F.I[Soi]/ 62 )) آن را که به زبان انگلیسی است با ترجمه فارسی اش در کتاب خود ش آورده است . حاجی سلیمان ، همان ، ص 15 - 24 : یزدانی ، همان ، ص 637 .
منبع: جمهوری سکوت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر