در این وبلاگ مطالب مختلف مربوط به افغانستان در مجموع و مخصوصاً هزاره ها در سراسر جهان، سایر مطالب و یادداشت های شخصی به نشر میرسد.
سلام هزارستان چشم براه نظرات، پیشنهادات و انتقادات سازندۀ شماست، و هم چنان از قلم بدستان گرامی میخواهد که دست نوشته هایشان را برای سلام هزارستان بفرستند تا زینت بخش صفحات آن گردد.

۱۳۹۰ بهمن ۳, دوشنبه

دست بوسی سادات؛ خرافه کهن و بدعت دیرینه

یکی از علمای برجسته کابل که دارای آثار علمی و به مرحله اجتهاد رسیده بود و سید بود، وقتی منبرش تمام می شد و و از منبر پايين می آمد و در لب سکّويي که در پای منبرش بود می نشست و دو دست خود را به صورت افقی در پیش روی خود می گرفت و در کنار آن سکّ‍‍‍و، راه خروجی حسینیه بود، مردم در حین خروج از حسینیه، دست های او را از سر انگشتان تا بازو می بوسیدند و رد می شدند و حتی که زانو و ران و لباس او را می بوسیدند و از حسینیه خارج می شدند...




عمل دست بوسی در میان هزاره­ها و شیعیان افغانستان، به صورت یک سنت درآمده است؛ هزاره­ها و شیعیان افغانستان، دست پدر، مادر، برادر بزرگ خود را خصوصا در وقت وداع، یا جدايی و یا بازگشت از سفر؛می­بوسند؛ و نیز دست زوار و کربلای و حاجی را؛ خصوصا وقتی كه تازه از سفر زیارت برگشته باشند، می­بوسند و نیز دست استاد و عالم دین را می­بوسند.
بوسیدن دست پدر و مادر و استاد و زوار و عالم دین و...، صرف برای ادب و احترام است و یک عمل نیکو شمرده می­شود، بدون انکه در صورت نبوسیدن دست آنها، کسی مورد ملامت قرار گیرد و از نظر شرعی، گناه و ترک یک امر دینی حساب شود. ولی از دیدگاه عرف احیانا خلاف ادب شمرده می­شود.
اما بوسیدن دست سادات به صورت یک سنت دینی درآمده است؛ آنچنانکه اگر کسی دست سادات را نبوسد، گويي در ایمان و عقیده­ی او خلل است؛ ازین رو، مردم ناگذیر دست سید را می­بوسند، هرچند از نظر عقیده ضعیف و به اخلاق و آداب اسلامی پای بند نباشد؛ ازین جهت کسی که وارد مجلس می­شود، مطابق معمول با هریک از حاضرین جلسه مصافحه می­کنند و اگر با سیدی مصافحه کردند دست او را می­بوسند، اگر احیانا کسی را از قیافه و لباس او نشناخت که سید است تا دست او را ببوسد و سپس متوجه شود که این شخص سید بوده و یا کس دیگری او را متوجه کند که این، سید بود، دست او را نبوسیدی، دوباره دست او را گرفته و به نیت قضا می­بوسد، و اگر احیانا، غیر سیدی را خیال کند که سید است، دست او را به سوی دهان خود به قصد بوسیدن نزدیک می­کند، و آن شخص خودش می­گوید: من سید نیستم.
تا چند سال پیش در مجالس موعظه و روضه خوانی، ملايي که می­خواست منبر برود و روضه بخواند، اولا دست سیدی را که در مجلس حضور داشت می­بوسيد و بعدا بر فراز منبر قرار می­گرفت. وقتی جلسه ختم می­شد، مردم از جای خود بر خاسته، هرچند سیدي كه در مجلس نشسته باشد، دست آنها را می­بوسيدند و در جای خود می­نشستند. هرچند این عمل از روی عقیده صورت می­گرفت؛ عقیده­ی که اصلا ریشه و مبنای شرعی و دینی ندارد ولی در باور و اعتقاد مردم به عنوان یک عمل دینی جا زده شده است، اما کسی که مجتهد است و به متون و منابع دینی احاطه دارد و میداند که این عمل، مبنای شرعی ندارد، چگونه دستش را برای بوسیدن آماده می­گیرد و از بوسیدن دستش لذت می برد و از جهل عوام سوء استفاده می­کند؟ حضرت پیامبر اسلام(ص) که عمل و گفتار و امضایش برای ما، حجت شرعی است، وقتی پسر هجده ساله­اش مرد و خورشید گرفت و به پندار مردم، گرفتگی خورشید در اثر فوت پسر پیامبر بود، و این پندار، عقیده­ی به نبوت و رسالت حضرت رسول الله(ص) را تقويت می­کرد. ولی آن حضرت ازین پندار خرافی جدا نهی به عمل آورد. یعنی که در اسلام، هدف توجیه­گر وسیله نیست و با این پندارهای باطل نباید، نبوت او تقویت شود. واقعا بین ادعاهای پیروی از سنت پیامبر(ص) و عمل به سنت پیامبر(ص) چه قدر فاصله است؟
یکی از علمای برجسته کابل که دارای آثار علمی و به مرحله اجتهاد رسیده بود و سید بود، وقتی منبرش تمام می­شد و و از منبر پايين می­آمد و در لب سکّويي که در پای منبرش بود می­نشست و دو دست خود را به صورت افقی در پیش روی خود می­گرفت و در کنار آن سکّ‍‍‍و، راه خروجی حسینیه بود، مردم در حین خروج از حسینیه، دست­های او را از سر انگشتان تا بازو می­بوسیدند و رد می­شدند و حتی که زانو و ران و لباس او را می­بوسیدند و از حسینیه خارج می­شدند.
دست بوسی سادات به صورت یک سنت دینی درآمده و ریشه و رنگ مذهبی پیدا کرده است و سادات، توقع جدی دارند که حتما باید دست­شان بوسیده شود، ورنه شخصي که دست او را نبوسیده، گناه کرده و یکی از مقدسات دین را زیر پا گذارده است؛ دلیلی که اینها بر لزوم بوسیدن دست­شان دارد، اینست که خود را از نسل رسول الله(ص) و پاره‌ي تن رسول الله میدانند و در این زمینه قصه­ی را نقل می­کنند که جناب امام ابوحنیفه، روزی عصای حضرت امام صادق(ع) را بوسید، حضرت پرسید چرا این چوب را بوسیدی؟ گفت: این عصای پیامبر است و دست پیامبر(ص) به آن مالیده شده است، امام صادق(ع) آستین­های خود را بالا زد و گفت بیا دستم را ببوس که خون پیامبر(ص) در آن جاری است. بعد، اینجا یک صغرا و کبرای منطقی درست می­شود، و آن اينکه: دست ما دست پیامبر(ص) است؛ چون خون پیامبر(ص) در رگهای ما جاری است. و دست پیامبر(ص) بوسیدنش واجب است. نیتجه: بوسیدن دست ما نیز واجب است.
بنده­ی خدا، گاو نری داشت و آن را در معرض فروش قرار داده بود، هر مشتريي که می­آمد، اول، لب­های بالا و پايين آن را پس می­کرد و دندانهایش را می­دید که جوانست یا پیر، ولی کسی آن را نمی­خرید. ولی این کار از بس تکرار شده بود، بیچاره گاو، هرکس که نزدش می­رسید، خود به خود لبهای خود را پس می­کرد و دندانهایش را نشان می­داد!! سادات گرامی افغانستان از بس زیاد دست شان بوسیده شده بود، به محض آنکه کسی دست­شان را برای مصافحه می­گرفت، به تعبیر شهيد علامه اسماعيل مبلغ، دست­ها به سرعت موشک قاره­پیما برای بوسیده شدن به سوی دهان وی حرکت می­کرد.
آیا این عمل مبنای دینی دارد، یا یک عمل خرافی است؟
عمل دست بوسی سادات از کجا منشاء و ریشه گرفته است؟
تحقیقات و بررسی­ها نشان می­دهد که عمل دست بوسی از سنت­های مزخرفی است که توسط شاهان ایران و روم بر توده­های مردم تحمیل شده است؛ چه آنان، خود را اربابان و خدایگانهای روی زمین قلمداد می­کردند، و اطاعت و پیروی خود را در حد عبودیت از مردم می­خواستند، و مردم علی الاجبار و یا از روی تملق در برابر آنان کرنش می­کردند، آنچنانکه وزیری و دبیری و عالی­ترین فرد مملکت، هرگاه افتخار حضور به ساحت پادشاه پیدا می­کردند، دست شاه را می­بوسیدند و حتی به سجده می­افتادند. و روایاتی که در این زمینه رسیده است، موید این مطلب است: «دخل رسول الله(ص) السّوق فاشتری سراویل، و لما وثب البائع الحایده یقلبها، جذبها النبیّ(ص) و قال:« هذا تفعله الاعاجم بملوکها، ولست بلمک، انما انا رجل منک»1
یعنی پیامبر گرامی اسلام(ص) به صورت خودمانی و عادی وارد بازار شد و متاعی را خریداری کرد، شخص یا بیع وقتی آنحضرت را شناخت، از جای خود جهید و دست آنحضرت را گرفت تا ببوسد، آنحضرت به شدت دست خود را به عقب کشید و فرمود: این عمل مردم ایران است که با پادشاهان خود می کردند و من پادشاه نیستم و مردی از شما هستم.
روایت دوم: عبدلملک بن هارون از حضرت امام صادق(ع) و او از پدرانش نقل کرده است که:
«کتب ملک الرّوم الی معاویة ان ابعث الیّ اعلم اهلبیتک، و کتب الی امیرالمومنین(ع) ان ابعث اعلم اهلیتک فاسمع منهما. فبعث معاویة ابنه یزید، و بعث امیرالمومنین(ع) ابنه الحسن(ع) فلمّا دخل یزید علی الملک اخذ بیده فقبلّها ثمّ قیلّ رأسَه. ثم دخل علیه الحسن(ع) فقال: الحمد لله الذی لم یجعلنی یهودّیا ولا نصرانیّا ولا مجوسیّا و لاعابدالشمس و القمر ولاالصّم البقر و جعلنی حنیفا ملسماو لم یجعلنی من المشرکین2
یعنی پادشاه روم به معاویه نوشت که داناترین فرد اهلبیت خود را به سوی من بفرست. و به حضرت امیرالمومنان(ع) نیز نوشت که داناترین فرد اهلبیت خود را اعزام بدارد، تا سخن هردو را بشنوم. وقتی یزید وارد بر پادشاه گردید، دست او را گرفت و بوسید و سپس سر او را بوسید. و پس از آن حضرت امام حسن(ع) وارد شد و فرمود: سپاس خدا را که مرا یهودی و نصرانی و مجوسی قرار نداد و نیز پرستنده شمس و قمر و بت و بقر قرار نداد، بلکه خداگرای مسلمان قرار داد و مرا از مشرکان قرار نداد. 3
اندک توجه و دقت در این روایت می­رساند که، حضرت امام حسن مجتبی(ع) و یزید، به عنوان نماینده­ی دوجریان و دو طرز تفکر و دو اندیشه، وارد بر پادشاه روم می­شوند. پادشاه روم از عقلاء است و شنیده است که در میان عرب دو نفر ادعای جانشینی از پیامبرشان دارند؛ معاویه در شام و امام علی(ع) در عراق. پادشاه روم برای آنکه معرفت پیدا کند که چه کسی از نظر علم و تقوا، اصالت و نجابت خانوادگی و سایر کمالات و صفات انسانی، شایستگی جانشینی را دارد، از هریک نزدیکترین فرد خاندانش را دعوت می­کند.
اما یزید که تربیت یافته در خاندانهای شرک است و با خوی و عادت رومیان انس و آشنایی دارد؛ چون شام با روم آن روز هم مرز و نزدیک هم بوده است، همینکه وارد بر پادشاه روم می­شود، مطابق رسم و عادات رومیان، دست پادشاه و سر پادشاه را می­بوسد و یک عمل آمیخته با شرک و خرافه را مرتکب می­شود.
و امام حسن مجتبی(ع) چون زاده وحی و پرورش يافته دامان وحی است و از چشمه سار زلالین توحید سیراب گشته و خون و گوشت و روحش با توحید درهم آمیخته است، به محض آنکه وارد مجلس می­شود، خرافات ناشی از جهالت را به شدت نفی کرده و خود را ازان تبريه می­کند.
بی هیچ شکی، دست بوسی برای سادات، امتیاز بزرگی است؛ امتیازی که مفت و بدون بها و هزینه آن را کسب کرده­اند؛ چه امتیازی بالاتر ازاینکه کسی حتما و لزوما دستش بوسیده شود؛ هرچند از نظر شخصیتی علمی و دینی ضعیف باشد و صرف به ملاک سيادت دستش بوسیده شود.
جالب توجه این است که تنها دست­شان بوسیده نمی­شود، بلکه به علاوه­ی بوسیدن، دستهای آنان در چشم­ها نیز مالیده می­شوند. و جالب­تر آنکه بعضی از سادات که برایش، قدر و شانی قایل است، تکیه به پشت می­نشیند و در وقت مصافحه دست­های خود را پايين از ناف خود می­گیرند، تا هر که دست آنان را می­بوسند، خوب خم شود!!
و بدینسان عمل دست بوسی سادات در میان هزاره­های افغانستان نهادینه شده است، چنانچه اگر سیدی دستش بوسیده نشود، کاملا ناراحت می­شود، و آن را پامال شدن مقدسات دین می­شمارد و به تکفير نفر می­پردازد، و بعضی از هزاره­های که احیانا دست سید را نبوسد، نیز فکر می­کند که یک عمل دینی را ترک کرده است.
آیا این عمل، مبنای دینی دارد یا آنکه صرف خرافه است اما رنگ دینی پیدا کرده است؟
تحقیقات و بررسی­های دینی نشان می­دهد که عمل دست بوسی اصلا مبنای دینی ندارد؛ حتی در مورد بوسیدن دست پیامبر(ص) و امامان هیچگونه دلیل و روایتی وجود ندارد که به بوسیدن دست آنها دستور داده باشد؛ البته دلیل بر منع بوسیدن دست پیامبر(ص) و امامان(ع) هم وجود ندارد، بنابراین بوسیدن دست آنها، حرام يا مکروه نیست و بلکه کار خوبی است؛ چنانچه علی بن مزید گوید:«دخلت علی ابیعبدالله (ع) فتناولت یده فقبلتها، فقال: اما انها لا تصلح الا لبنی او وصی لنبیّ»3
یعنی بر حضرت امام صادق(ع) وارد شدم، پس دست او را گرفتم و بوسیدم، آنگاه گفت: هان! این عمل برای پیامبر(ص) یا وصی پیامبر(ص) شایسته است. مرحوم مجلسی می­گوید: این روایت دلالت می­کند بر منع بوسیدن دست سید غیر معصوم ولی روایت چهارم صراحت در حرمت ندارد، بلكه ظاهر آن دلالت بر کراهت می­کند.
این روایت نمی­گوید که دست پیامبر و وصی او را، واجب یا مستحب است ببوسید، بلکه می­گوید: فقط بوسیدن دست پیامبر و وصی او عمل شایسته است، نه غیر آنها. بنابراین بوسیدن دست غیر پیامبر و یا وصی او، یک عمل مذموم و زشت است.
از سیره پیامبر چه می دانیم؟
در سیره­ی پیامبر(ص) آمده است که هرگاه آنحضرت وضو می­گرفت، صحابه و یاران گرد او ازدحام می­کردند، تا قطراب آب وضوي آن حضرت را جمع کنند، اما در مورد بوسیدن دست آن حضرت و نبوسیدن آن دستور خاصی نیامده است.
اما وارد شده است که وقتی حضرت پیامبر(ص) به خانه­ی دخترش فاطمه­ی زهرا(س) وارد می­شد، حضرت فاطمه(س) دست پیامبر(ص) را می­بوسید و آن حضرت پیشانی او را می­بوسید. اما آنکه دستور چنین بوده که حتما دست آن حضرت بوسیده شود، کدام دلیل و روایتی وجود ندارد.
چنانچه ابو ثعلبه­ی خُثنی روایت می­کند که: «کان رسول الله اذا قدم من سفره یدخل علی فاطمة، فدخل علیها فقالت الیه و اعتنقة و قبلت بین عینیه»4
یعنی عادت رسول الله(ص) چنین بود که وقتی از مسافرت بر می­گشت به خانه­ی دخترش ـ فاطمه ـ وارد می­شد. آنگاه فاطمه از سرجای خود بلند می­شد و پدر را در آغوش می­گرفت و بین دو­چشم او را می­بوسید.
عن عایشه(رض): «انّ فاطمه کانت اذا دخلت علی رسول الله(ص) قام لها من مجلسه و قبل رأسها و اجلسها مجلسها»5
جناب عایشه(رض): می­گوید: فاطمه(ع) هرگاه وارد بر رسول الله(ص) می­شد، پیامبر(ص) از سر جای خود بلند می­شد و سر فاطمه را می­بوسید و در جای خود می­نشاند.
عن عایشه(رض): «ما رأیت من النّاس احداً اشبه کلاماً و حدیثاً برسول الله(ص) من فاطمة، کانت اذا دخلت علیه رحب بها و قبل یدیها و اجلسها فی مجلسه، فاذا دخل علیها قامت الیه فرحّبت و به وقبلّت یدیه»6
عایشه(رض) گوید: یک نفر را ندیدم که در سخن و گفتار، همانند فاطمه به رسول الله(ص) شباهت داشته باشد؛ هرگاه فاطمه(س) وارد به رسول الله(ص) می­شد، فاطمه از به او خوش آمد می گفت و دو دست او را می­بوسید و او را در جای خود می­نشاند و هرگاه پیامبر(ص) وارد بر فاطمه(س) می­شد، فاطمه(س) به پدرش خوش آمد می‌گفت و دستهای او را می­بوسید.
و امام موسی بن جعفر(ع): از پدران خود روایت کرده است که پیامبر(ص) در وقت مردن«ضمّها الیه و قبّل راسها و قال: فدالک ابوک فاطمه»7
یعنی فاطمه را به سینه­اش چسپاند سر او را بوسید و گفت: ای فاطمه! پدرت فدایت شود.
و نیز امام صادق(ع): فرموده است که حضرت امام علی(ع) به فرزندش امام حسن مجتبی گفت بلندشو و خطبه بخوان.
وقتی امام حسن(ع) خطبه خواند «فقام علی بی ابیطالب(ع) و قبّل بین عینیه»8 علی بن ابی طالب از جای خود بلند شد و بین دو چشم امام حسن(ع) را بوسید.
و نیزآمده است که: «فجاء علیّ فاحتضنه من خلفه و قبلّ بین عاتقیه»9
یعنی علی آمد و پیامر(ص) را از پشت سر در بغل گرفت و بین دو پشانه­ی او را بوسید.
بلی آنچه در سیره ی پیامبر(ص) آمده است، این است که آنحضرت پیشانه را بوسیده ست، چنانچه زراره از حضرت امام باقر(ع) نقل می­کند که:«ولّما افتتح رسول الله خیبر، جاء البشیر بقدوم جعفر ابن ابیطالب و اصحابه من الحبشه الی المدینه، فقال: ما ادری بأیّها انا أسّر، بفتح خیبر ام بقدوم جعفر؟...فقبلّ رسول الله بین عینیه»10
یعنی وقتی رسول خدا قلعه­های خیبر را فتح کرد، مژده­رسان نزد او آمد و از آمدن جعفربن ابیطالب و یاران او از مدینه به سوی مدینه خبر داد. حضرت فرمود: نمیدانم به کدام یکی از این دو کار بیشتر خوشحالم، به فتح خیبر یا به آمدن جعفر؟ آنگاه رسول خدا(ص) بین دو چشم او را بوسید.
و نیز وارد شده است که حضرت امام حسین(ع) در آستانه­ی حرکت از مدینه به سوی مکه، شبی سر قبر جدش پیامبر(ص) آمد و خوابید،«فاعفنی، فاذا هو برسول الله قد اقبل بکتیبة من الملکئة عن یمینه و عن شماله و بین یدیه، حتّی ضمّ الحسین الی صدره و قبلّ بین عینیه»11  
یعنی خوابش برد، پس ناگهان رسول الله(ص) را دید که با لشکر از ملائکه از سمت راست و چپ و پیش روی او، به سوی او آمد، تا آنکه امام حسین(ع) را به سینه­اش چسپاند و بین دوچشم او را بوسید.
«و روی یونس بن ضبیان عن ابیعبدالله(ع) قال: انّ لکم لنوراّ تعرفون به فی الدّنیا، حتی انّ احدکم اذا لَقی اخاه، قبلّه فی موضع النّور من جبهة»12
یعنی یونس بن حنیان از حضرت امام صادق(ع) روایت کرده که فرمود: هرآینه برای شما نوری است که به سبب آن در دنیا شناخته می شوید، پس هرگاه هریک از شما برادر خود را دیدار کردید جایگاه نور را که در پیشانه­ی او است، بوسه زند.
نتیجه:
در متون و منابع دینی در مورد سلام کردن، مصافحه کردن، دستورات اکید شده است. اما در مورد دست بوسیدن به طور مطلق (بوسیدن دست هرکسی باشد) اصلا امر و دستوری وجود ندارد؛ حتی در مورد بوسیدن دست پیامبر(ص) و امام(ع) نفیاً و اثباتا، روایتی وارد نشده است؛ جز یک روایت که علی بن مزید دست امام صادق(ع) را بوسید و آنحضرت فرمود، این کار فقط برای پیامبر(ص) و امام(ع) شایسته است. و از ظاهر روایت همین فهمیده می­شود، که بوسیدن دست پیامبر(ع) و امام(ع) جایز است. و مرحوم علامه مجلسی، در ذیل این روایت نوشته که ظاهر این روايت بر کراهت بوسیدن دست غیر پیامبر(ص) و امام(ع) دلالت می کند. و عمل بوسیدن دست تنها در مورد پیامبر(ص) و زهرا(س) آمده است.
وقتی در مورد دست بوسی سادات دستور شرعی نداریم، پس اگر بوسیدن دست آنها به عقیده­ی این باشد که لااقل یک امر راحج دینی است، این بدعت در دین است؛ بدعت یعنی «ادخال مالیس فی الدین، فی الدین» یعنی بدعت آن است که چیزی که جزء دین نیست، وارد دین شود.
اگر چنین توجیه شود که مردم صرف به عنوان احترام، دست سادات را می­بوسند و نه به خاطری امر دینی و در این صورت بدعت نیست.
جواب این است که مگر تنها سادات احترام دارند؟ اگر احترام به خاطر علم و تقوای و دینداری باشد، باید هرکسی که متصف به علم و تقوا و دینداری باشد، باید احترام شوند، نه گروه خاص. و اگر احترام به خاطر نام و عنوان سیادت، عمامه­ی سیاه و شال سبز باشد، سوال این است که اینها این احترام را از کجا پیدا کردند، که لزوماً باید دست شان بوسیده شوند، هرچند فاسق و نااهل باشند؟
اگر چنین توجیه شود که اینها، ذریه­ی پیامبر(ص)، ذوالقربی و کوثرالنّبی(ص) هستند، ازین جهت باید دست شان بوسیده شود هرچند فاسق و نابکار باشند!!
اولا، اگر شتر در سوراخ سوزن داخل شود، برای اینها امکان دارد که ذریه بودن و ذوالقربی بودن خود را اثبات نماید، و ثانیا، به فرض ذریه بودن و ذوالقربی بودن، در مورد شخص پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) دستور دست بوسی نیامده است، مگر احترام و عظمت مدعیان سیادت، از عظمت و احترام پیامبر(ص) و امامان(ع) بالاتر است؟
و از نظر تاریخی اگر این مساله مورد تحقیق و بررسی قرار گیرد، چه کسی می­تواند اثبات کند که مسلمانان و شیعیان، دست اولاد امامان معصوم را بوسیده باشند؟ به جز آنانکه امام بودند.
در دعاهای ماثور می­خوانیم که: «خدایا مصیبت ما را، مصیبت در دین قرار مده» واقعا مصیبت بزرگ است که مردم ما در طور نسل­های متمادی که آغاز آن هیچ معلوم نیست، بدعتی را که شاهان جبار ایران و روم بر مردم خود تحمیل کرده­اند، انجام داده و می­دهند، و کاری را که یزید بن معاویه در دربار شاه روم عمل کرد، عمل می کنند.
حضرت پیامبر اسلام(ص) فرمود:«کیف بکم اذا فسق شبابکم و فسدت نسائکم لاتامرون بالمعروف و لاتنهون عن المنکر قیل و یکون ذلک یا رسول الله! قال: و شرّ من ذلک، کیف بکم اذا امرتم بالمنکر و نهیتم عن المعروف؟ قیل و یکون ذلک یا رسول الله! قال و شرّ من ذلک، کیف بکم اذا رأیتم المعروف منکرا و المنکر معروفا»13
 یعنی چگونه خواهید بود هرگاه جوانان شما فاسق شوند و زنان شما فاسد شوند، به معروف امر نکنید و از منکر نهی نکنید؟ گفته شد یا رسول الله! چنین وضعیتی خواهد آمد؟ فرمود بلکه بدتر از آن، چگونه خواهید بود، زمانیکه به منکر دستور دهید و از معروف نهی کنید؟ گفته شد یا رسول الله! چنین روزی خواهد آمد؟ بلکه بدتر از آن، چگونه خواهید بود. وقتی که معروف، منکر شود و منکر معروف شود؟ و عمل دست بوسی سادات همانند بعضی منکرات دیگری است که به صورت معروف درآمده است. والسلام
چون هیچ دلیل شرعی و عقلی وجود ندارد برآنکه دست سادات محترم لزوما بوسیده شود، جز ادعای قداست ذاتی و برتری جويي خونی و نژادی؛ یعنی آنکه سادات از نور آفریده شده اند و سایر مردم خصوصا هزاره­ها از خاک، و خاک باید در مقابل نور کرنش نماید.
و این ادعا، شرعا و عقلا باطل و بی­اساس است؛ چون خداوند می فرماید: همه­ی انسانها را از یک نر و ماده خلق کردم و ملاک کرامت، تقوای الهی است. حضرت پیامبر(ص) نیز فرمود: همه­ی شما از آدم اید و آدم از خاک آفریده شده است.
و از نظر عقل نیز بین آن دسته آدم های که عمامه سیاه بر سر می گذارند و یا شال سبز بر گردن می نهند و دیگر انسهانهای که عمامه­ی و کلای سفید مثلا بر سر می گذارند از نظر ذات هیچ فرقی نیست.
از سادات محترم که ادعای قداست ذاتی دارند، بدلیل آنکه مثلا ذریه­ی پیامبرند، پرسیده می شود که اولاد حضرت امام حسن مجتبی و سایر امامان، نسبت به شما نزدیک به پیامبر بودند، باید دست شان بوسیده می شد، در حالیکه در هیچ تاریخی و روایتی نیامده که مسلمانان و خصوصا شیعیان دست آنها را بوسیده باشند.
اصولا در جامعه ی که به جای عقل و علم، خرافه و جهل حاکم است، توقعی جز این نمی رود که انسانی، دست انسان دیگری را که احیانا از نظر علم و اخلاق و ایمان، از او پايين تر است، به عنوان یک موجود مقدس ببوسد. و خود را متبرک بسازد و هر زمانی که مرد، از مرده اش و استخوان کهنه اش، شفاعت و حاجت بخواهد « و یعبدون من دون الله مالایضرّهم و لاینفعهم و یقولن هولاء شفعائنا عندالله» بجز از خدا چیزی را پرستش و کرنش می کنند که نه برای شان ضرر دارد و نه منفعت و می گویند اینها در پیشگاه خداوند شفعای ما هستند.
پاورقیآیا

1 . تجارب محمد جواد مغنیه، ص 309، چاپ اول، 1425هجری، چاپ مهر، به نقل از (الشتفاء بتعریف المصطفی، القاصی عیاض، ج 1 ص 133
2 . بحارالانوار، ج 1 ص 132
3 . بحارالانوار، ج73 ص 39، چاپ سوم، موسسه الوفاء، بیروت ـ لبنان، به نقل از اصول کافی، ج 2 ص 285
4 . بحارالانوار، ج 43 ص 40
5 . بحار الانوار، ج 43 ص 40
6 . بحارالانوار، ج 43، ص 25
7 . بحارالانوار، ج 22 ص 491
8 . بحارالانوار، ج 43، ص 351
9 . بحارالانوار، ج 7 ص 124
10 . بحارالانوار، ج 21، ص 23
11 . بحارالانوار، ج 44ص 328
12 . اصول کافی، ج 2 ص 285، دارالاضواء بیروت
13 . منهاج الصالحین، باب امربمعروف، مرحوم آیت الله خوئی
نویسنده: استاد علیزادۀ مالستانی
منبع: افشار

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر