در ده سال گذشته در کنار عرصه هایی زیادی که به شدت دچار تحول شده و عرصه هایی که در آن آبی از آب تکان نخورده، دانشگاه کابل به عنوان تنها زیربنای اصلی دانش فکری و تجربی کشور ما از همان عرصه هایی است که بی خبر از کاروان دانش جهان، به همان شیوه های نیم قرن پیش، ساز خود را می زند و رقص خود را می کند!...
از داستان نویسی توماس هابز در دانشگاه کابل تا جشن فارغ التحصیلی دانشجویان دانشگاه کاتب!
چندی قبل دوستی از دوستانم که دانشجوی رشته ژورنالیزم دانشگاه کابل است، حکایت می کرد که یکی از استادان درس فوتوژورنالیزم آن دانشگاه، پیرمردی است متعلق به عهد داود خان! می گفت، یکی از مباحث این درس، بررسی فنی انواع دوربین های عکاسی است و این استاد، جزوه ای (چپتر) دارد که مشخصات دوربین های عکاسی رایج در عهد داودخان (زمانی که خودش تازه استاد شده بوده) در آن درج شده و او با صبر و شکیبایی زیاد همین دروبین ها را به دانشجویان تشریح می کند. اما نکته هیجان انگیز حکایت آن صنف درسی و تدریس آن استاد صبور این است که همیشه در آخر درس می گوید: محصلین عزیز! به خاطر داشته باشید که در حال حاضر هیچیک از این کمره ها کاربرد ندارند!یکی از دانشجویان رشته حقوق و علوم سیاسی دانشگاه کابل که گاه گاهی به عنوان مستمع آزاد در صنف های درسی مؤسسه تحصیلات عالی کاتب شرکت می کرد، می گفت، روزی سر یکی از صنف های درسی دانشگاه کابل ریسک کردم و از استاد اندیشه های سیاسی در مورد «توماس هابز» پرسیدم. آن استاد اندیشمند با اعتماد به نفس کامل و اقتدار مطلقِ خاص استادان دانشگاه کابل به من گفت: بچیم برای تو بسیار زود است که توماس هابز را بشناسی. تو اول باید کتاب های «ماکسیم گورکی» را بخوانی تا بتوانی کتاب های هابز را بفهمی!شماهایی که این نوشته را می خوانید، می توانید بگویید که چه نسبتی است بین «ماکسیم گورکی» داستان نویس و نمایشنامه نویس با «توماس هابز» فیلسوف علم سیاست و پایه گذار نظریه دولت مدرن؟ تنها ربطی که من یافتم این بود که استاد مذکور دوره لیسانس را در زمان حکومت کمونیستی افغانستان، در شوروی سابق تحصیل کرده است!... به راستی که حکایتی است غم انگیز...در ده سال گذشته در کنار عرصه هایی زیادی که به شدت دچار تحول شده و عرصه هایی که در آن آبی از آب تکان نخورده، دانشگاه کابل به عنوان تنها زیربنای اصلی دانش فکری و تجربی کشور ما از همان عرصه هایی است که بی خبر از کاروان دانش جهان، به همان شیوه های نیم قرن پیش، ساز خود را می زند و رقص خود را می کند! معروف است که استادان و تصمیم گیرندگان دانشگاه کابل که بیش از نیم شان در اواخر دوره ظاهرشاه و زمان داود خان به عنوان استاد در دانشگاه کابل استخدام شده اند، از استادان جدید متقاضی استادی در آن دانشگاه که درجه علمی «فوق لیسانس» داشته باشند، بسیار بدشان می آیند و اگر این متقاضی جدید، درجه علمی «دکترا» داشته باشد، خودبخود دشمن تلقی می شود! چرا؟ زیرا حدود 95 درصد استادان دانشگاه کابل درجه علمی لیسانس دارند که باز هم حدود 95 درصد شان فارغ التحصیل همان دانشگاه کابل هستند. در قرن 21، دانشگاه کابل شاید در شمار معدود دانشگاه هایی باشد که استاد دارای درجه علمی لیسانس به دانشجویان دوره لیسانس درس می دهند. البته روشن است که ورود هر استاد جدیدِ دارای مدرک علمی بالاتر، به معنای بر افتادن پرده از بی سوادی و بی دانشی استادانی است که تنها با لاف و پتاق افغانی و نمره ندادن و ناکام گذاشتن و حتی در صورت لزوم کتک زدن فیزیکی دانشجو، بر آنان استادی می کنند. بدین ترتیب گروه علمی هر دانشکده با جذب استادان جدید، بخصوص استادی که درجه علمی فوق لیسانس یا دکترا داشته باشد به شدت مخالفت می کنند؛ چنانکه تا حالا مخالفت کرده اند و به این ترتیب حلقه ای از استادان فسیل شده عهد ظاهرشاه و داود خان با به کارگیری سنت پوسیده استادسالاری مطلق که دانشجویان جرأت سوال کردن از آنان را ندارند، همچنان به تکثیر بی سوادی و بی دانشی در دانشگاه های دولتی مشغولند.و اما شاید در واکنش به فضای ذکر شدۀ حاکم بر دانشگاه های دولتی افغانستان از یک سو و مسؤولیت ناپذیری حیرت انگیز دولت و وزارت تحصیلات عالی از سوی دیگر بود که از حدود پنج سال پیش به این طرف، عده ای از دانش آموختگان برگشته از کشورهای دیگر که تازه نفس، پرانرژی، بروز و بسیار با انگیزه بودند، اقدام به تأسیس دانشگاه های خصوصی کردند. علیرغم تلاش های نفسگیر، این دسته از دانش آموختگان جدید را نه کسی به دانشگاه های دولتی راه دادند و نه آنان خود مایل بوده اند که به جای مشخصات فنی آیپد و آیفون، مشخصات دوربین های عهد ظاهرشاه را به دانشجویان تدریس و تشریح کنند! یا به جای تبیین نظریه قرارداد اجتماعی توماس هابز، سلسله های پادشاهی افغانستان و افتخارات کاذب شان را برشمارند ... به این ترتیب بود که کم کم خیزش و پویش جدیدی در عرصه تحصیلات عالی شکل گرفت که من بسیار مایلم آن را جنبش آموزشی تازه متولد شده و نوین افغانستان بنامم؛ جنبشی که در آن استادان دوست ندارند دانشجویان شان سر صنف درسی از استاد سوال نکنند، دوست ندارند شخصیت و کرامت دانشجویان در برابر اقتدار استاد (که در دانشگاه کابل پوششی است برای پنهان کردن بی سوادی و بی دانشی استادان) لگدمال شود، دوست ندارند به دانشجویان به عنوان با ارزش ترین و پروشورترین سرمایه کشور به چشم حقارت نگاه شود و ... برعکس، استادان این جنبش آموزشی نوین بسیار مایلند، بلی بسیار مایلند که دانشجویان این سرزمین «لویاتان» و «قرارداد اجتماعی» «توماس هابز» را بخوانند و «جان لاک» و «ژان ژاک روسو» را به عنوان تئوری پردازانی که قبای «آسمانی» و «خدایی» را از تن «دولت» به در آوردند و نهاد دولت را از یک نهاد دارای ریشه های افسانه ای و خدایی، به یک پدیده زمینی، عقلانی و ساختۀ دست بشر تبدیل کردند، بشناسند. آنان بسیار مایلند که دانشجویان این مرز و بوم رئالیسم سیاسی مطرح شده در «شهریار» «نیکولو ماکیاولی» را درک کنند و بتوانند واقع بینانه تحلیل کنند که جایگاه خودشان و کشورشان در کجای روند «جهانی شدن» و «دهکده جهانی» قرار دارد. این استادان دوست دارند دانشجویان این کشور بدانند «حقوق مدنی» شان چیست و چگونه می شود از جایگاه یک «رعیت» به جایگاه یک «شهروند» صعود کرد. این استادان بسیار مایلند که دانشجویان کشورشان بیاموزند که می توانند جهان را به جای عینک «مطلق گرایی»، «جزم اندیشی» و «تبارگرایی»، با عینک «تکثرگرایی»، «نسبی گرایی»، «تساهل» و «همدیگرپذیری» نیز ببینند... و سرانجام این استادان بسیار مایلند که در قرن 21 دانشجویان این سرزمین مشخصات فنی آیپد و آیفون را بفهمند نه ویژگی های دوربین های عکاسی رایج در عصر ظاهرشاه را!بعد از حدود پنج سال کوشش و پویش، دیروز (20/جدی/1390) برای نخستین بار با افتخار نظاره گر به ثمر نشستن این تلاش ها و پویش ها بودم. دیروز حدود 350 تن از دانشجویان رشته های علوم سیاسی، حقوق و جامعه شناسی مؤسسه تحصیلات عالی کاتب فارغ التحصیلی شان را در هتل انترکانتیننتال کابل جشن گرفتند. دیروز برای این دانشجویان و خانوداده های شان یک روز به یادماندنی و پر افتخار بود و صد البته برای من نیز. در کنار سایر استادان، من نیز این حس فراموش نشدنی را داشتم که تلاش هایم ثمربخش بوده است. در مدت چهار سالی که به عنوان استاد علوم سیاسی در مؤسسه تحصیلات عالی کاتب مضامینی چون سیاست و حکومت در آمریکا، سیاست و حکومت در اروپا، مبانی جغرافیای سیاسی (ژئوپلتیک)، سازمان های بین المللی منطقه ای و فرامنطقه ای، و اصول و مبانی دموکراسی را تدریس کرده ام، بارها و بارها از شور و شعور و شوق دانشجویان برای یادگیری و همچنین از اینکه می توانم اندوخته هایم را در علم سیاست با فرزندان این سرزمین شریک سازم و به این ترتیب بخشی از مسؤولیتم را در قبال سرزمین، مردم و نیاکانم ادا کنم، سرشار از شور و شوق و افتخار شده ام. من افتخار می کنم که عضوی از جنبش آموزش نوین کشورم هستم که به جای معیارهای قومی و نژادی، تکثرگرایی، آگاهی بخشی، عقلانیت، واقعگرایی و همدیگرپذیری را ملاک عمل خود قرار داده است. من ایمان دارم که فارغ التحصیلان مؤسسه تحصیلات عالی کاتب در شمار بهترین های آینده این سرزمین هستند؛ چرا که در طول چهار سال آموزش در کاتب، برخلاف دانشگاه های دولتی، آنان آموخته اند تا در برابر استادان، در برابر تحولات کشورشان، در برابر کسانی که بر آنان و کشورشان حکومت می کنند، بدون ترس بگویند: چرا؟
فرید خروش
منبع: افشار
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر