در این وبلاگ مطالب مختلف مربوط به افغانستان در مجموع و مخصوصاً هزاره ها در سراسر جهان، سایر مطالب و یادداشت های شخصی به نشر میرسد.
سلام هزارستان چشم براه نظرات، پیشنهادات و انتقادات سازندۀ شماست، و هم چنان از قلم بدستان گرامی میخواهد که دست نوشته هایشان را برای سلام هزارستان بفرستند تا زینت بخش صفحات آن گردد.

۱۳۹۰ شهریور ۲۲, سه‌شنبه

یاد داشت های انتقال شده از وبلاگ قبلی سلام هزارستان (بخش اول)

به ادامۀ مطلب مراجعه کنید...





............................................................................................................................
آهنگ جالب و شنیدنی
دوستان عزیز!
بعد از مطالعۀ مطالب شاید نیاز به استراحت داشته باشید. در ضمن شنیدن و مشاهدۀ آهنگ نظرات خویش را نیز در بارۀ سوالات مطرح شده فراموش نکنید...

سوالات:
1. آیا واقعاً کلمات گنجانیده شده در آهنگ مذکور بیانگر فرهنگ مردم افغانستان است؟
2. آیا این آهنگ فقط جنبۀ تنز دارد؟
3. آیا آهنگ مذکور توحین آشکار به زنان مظلوم کشور ما نیست؟
4. اگر کلمات استفاده شده در آهنگ بیانگر درستی است، به نظر شما چند فیصد از مردم ما براین باور اند؟
5. آیا نیاز های یک دختر به عنوان یک انسان فقط ازدواج و یا به مفهوم سادۀ که در آهنگ درج شده است شوهر کردن (به خانۀ شوهر رفتن است)؟
6. آیا واقعاً دختران افغانستان به این اندازه فقط به یک طرف قضیه می اندیشند؟ اگر جواب نه است، این آهنگ بیانگر چیست؟ اگر جواب بلی است، چه موجب شده است؟
امیدوارم که از شنیدن و دیدن این آهنگ لذت برده باشید.
...........................................................................................................................
عکسها را ببینید و مطلب را بخوانید بعد قضاوت کنید
اقوام افغانستان شایستۀ نمایندگانی اند که به جلسات، گردهمایی های سرنوشت ساز و پارلمان می فرستند. به تصور بالا نگاه کنید بعد مطالعه کنید که انسانهای رأی دهنده و انتخاب کنندۀ افراد مثل این شخص در کدام دنیای زندگی میکنند و در چه سطحی خود و دیگران را درک میکنند؟ من مطمین هستم که سوالات زیادی از جمله سوالات ذیل در مغز تان خطور میکند...
آیا اشخاصی مثل این شایستگی آنرا دارند که به عنوان نمایندۀ تودۀ از مردم در مجالس حضور یابند؟
آیا کسی که حتی نشستن خود را بلد نبوده و هیچ گونه احترامی نسبت به دیگران قایل نباشد، چه انتظاری میتوان از او داشت و اگر او قدرتی داشته باشد افغانستان را به کدام سو سوق میدهد؟
آیا آنان معنا و مفهوم نماینده، جلسه، گردهمایی، پارلمان، دولت، دیموکراسی، هموطن و زندگی مسالمت آمیز در کنار همدیگر را درک میکنند؟
آیا آنانی که به همچو افراد رأی میدهند و آنان را به عنوان نماینده میفرستند، تا چه حد مورد سؤ استفاده سیاسی قرار میگیرند و عملاً به دشمنی با سایر هموطنان شان به عنوان قبیله، قوم، نژاد، زبان، مذهب و خیلی مسایل دیگر میپردازند؟
آیا آنان میدانند که در طی دوصد پنجاه سال اخیر این مردم با انتخاب چنین افراد ناشایست و نالایق افغانستان را به قهقرا برده اند؟
اکنون که ما در قرن بیست و یکم زندگی میکنیم، آیا تا کی آنان به فرستان همچو چوپانان بی سواد به عنوان نمایندۀ شان به جلسات سرنوشت ساز کشور ادامه میدهند؟
آیا نزد مردمانی که به انتخاب چنین افراد مبادرت می ورزند، معیار چیست (ریش، لنگی، پیراهن تنبان دراز و...)؟
به نظر نگارنده بیشتر همچو افراد اند که خیلی زود آلۀ دست قرار میگیرند و به منافع ملی و منافع مردم شان ضربۀ جبران ناپذیری میزنند. موجودیت همچو افراد نالایق است که ما حکومت های استبدادی مختلف را در مدت زمان اندک تجربه کردیم. این از خدا بیخبران خوب میدانند که پیروزی آنان تنها در کور نگهداشتن مردم شان است، از اینرو میبنیم که در مناطق شان مکاتب به آتش کشیده میشود، معلمان، داکتران و انجینیران به شهادت میرسند، به صورت دختران تیزاب پاشیده میشود و صدها عمل غیر انسانی و غیر دینی که به آن جنبۀ دینی و مذهبی داده اند، رواج دارد و روز بروز انواع خرافات و عقب مانی اوج میگیرد. در اخیر قابل نگاریدن میدانم که تا هنوز کوشش کرده ام که به آیندۀ افغانستان مثبت بیاندیشم، ولی چقدر مسایل را نادیده گرفت و به هیچ دل خوش کرد. نه تنها من، بلکه خیلی از مردم ما براین باور اند که افغانستان به سوی یک آیندۀ تاریک و نامعلوم در حرکت است.
نویسنده مطلب: رحیم زاده



...........................................................................................................................
عید سعید غدیر خُم بر مسلمانان جهان مبارک باد
بسم الله الرحمن الرحیم
عید سعید غدیر خُم در آخرین روزهای حیات نبی مکرم اسلام حضرت محمد مصطفی (ص) بعد از ادای فریضۀ الهی حج در منطقۀ بنام غدیر خُم اتفاق افتاد. در غدیر خُم پیامبر گرامی اسلام به نکته های اساسی در رابطه با اسلام عزیز اشاره کرده و توصیه های لازم را به مردم در بارۀ اسلام و همبستگی مسلمانان بعد از رحلت ایشان نمودند. این عید باشکوه که در 18 هجدهم ذی الحجه سال دهم پس از هجرت توسط رسول خدا (ص) رقم زده شد که امسال 18 ذی الحجه سال 1431 هجری قمری برابر است با 25 نومبر سال 2010 میلادی و مطابق است با 4 قوس سال 1389 هجری شمسی.در ذیل گوشۀ از آن گردهمایی عظیم را میخوانید...
حمد و ثنای الهی

ستایش خداوندی را که در یگانگی، والا و در بی­همتایی، نزدیک و در اقتدار شکوهمند، و در ارکان خود بسی بزرگ است. دانشش بر همه چیز احاطه دارد و حال آنکه او در مقام خوش است و آفریدگان، همگی مقهور قدرت اویند. بزرگی که پیوسته بوده و ستوده­ای که همیشه خواهد بود. پدید آورنده آسمانهای بلند و گستراننده گستره شده­ها و فرمانروای مطلق زمینها و آسمانهاست و بی­اندازه پاک و بینهایت پاکیزه است. پروردگار فرشتگان و روح­القدس و نسبت به هر آنچه آفریده، فزونبخش است و چه ساخته و پرداخته، غرقه عطا و فضل اویند. هر دیده­ای را می­بیند، و هیچ دیده­ای را توان دیدار او نیست.

بزرگوار و بردبار و بخشنده ایست که رحمتش همه چیز را فرا گرفته و منعمی است که بر همه مخلوقات منت دارد.

در اجرای کیفر مجرمان شتاب نمی­کند و به عذابی که در خور آنند تعجیل نمی­نماید. به اسرار نهان و به سویداء سینه­ها آگاه است و هیچ رازی از او پوشیده نیست و هیچ امر پنهانی او را به اشتباه نمی­افکند.

بر همه اشیاء، محیط و بر همه چیز، چیره و بر هر نیرویی غالب و بر هر کاری تواناست. نیست مانندی برایش و حال آن که او پدید آورنده همه موجودات است از نیستی. جاودانی که به عدل، پایدار است و خدایی جز او نیست. سرافراز و حکیم و والاتر از آنکه به دیده­ها مشهود گردد و لیکن او هر دیده­ای را در می­یابد و بر هر چیز دقیق و آگاه است.

به دیده هیچ بیننده در نیامده تا وصفش ممکن شود و احدی را از چگونگی پیدا و پنهانش آگاهی نیست مگر به همان مقدار که خود (عزّوجلّ) از خویشتن خبر داده است.

و گواهی می­دهم: او خدایی است که هستی، آکنده قداست اوست و آغازِ بی آغاز و انجام بی فرجام (همه هستی) به نور او احاطه شده است.

فرمانش بی مشورت مستشاری جاری و نافذ است و قضا و تقدیرش بی مدد همکاری، بر کائنات حکومت دارد و در تدبیر امر خلقش، هیچ نقص و بی نظمی نیست.

موجودات را بی آنکه نمونه­ای از پیش داشته باشد، ابتکار و خلقت فرمود و بدون کمک هیچ یاوری آنها را بیافرید و در این هنگامه نه او را رنجی و نه نیازی به چاره سازی بود. به ایجاد خلق اراده نموده پس خلق، خلعت هستی یافتند و (به نور وجودش) آشکار شدند. پس اوست خدایی که معبودی جز او نیست، آن (خدایی) که به صنع خود، اتقان و استواری داد و در مصنوع خود، حسن و زیبایی نهاد. دادگریست که هرگز ستم نکند و بزرگواریست که کلیه امور به او باز می­گردد.

و گواهی می­دهم اوست که هستی در برابر قدرتش فروتن و در مقابل هیبتش سر افکنده و تسلیم است.

اوست سلطان سلاطین و مالک همه ملکها و گرداننده افلاک و فرمانروای مهر و ماه که هر یک تا زمانی مقدّر در کار گردشند. اوست که چادر شب بر رخسار روز کشد و شب را در نور روز فراگیر کند که هر یک شتابان در جستجوی یکدیگرند. اوست شکننده ستمکاران و زورگویان و نابود کننده شیاطین پست و پلید.

نه او را ضدّی است و نه شریکی. یکتای بی نیاز است. نه کسی زاده اوست و نه او زاده کسی و نه احدی همتا و مانند وی است معبودی یکتا و پروردگاری ارجمند است هر چه خواهد کند و اراده­اش بر جهان فرمانرواست. او بر هر چیز و به شمار همه چیز آگاه است. مرگ و زندگی، نیازمندی و بی نیازی به اراده او و خنده و گریه و منع و عطا به خواست اوست.

ملک و سلطنت، از آن او و ثنا و ستایش، ویژه او و خیر و نیکی به خواست اوست و اوست که بر هر کاری تواناست. شب را در روز، و روز را در شب فرو می­برد و خدایی جز او نیست. خدایی بس ارجمند و بسی بخشاینده. به خواهش بندگان، پاسخ می­دهد و صاحب بخشش و عطای بزرگ است. به شمار نَفَس جانداران آگاه و پروردگار پری و آدمی است.

کاری بر او دشوار نیست و ناله فریاد خواهان او را به کاری وادار و ناگزیر نمی­سازد به ستوه نیاورد او را اصرار اصرار کنندگان. نگهبان نیکان و توفیق بخش رستگان و سَروَر جهانیان است و آفریدگان را سزد که به هر حال، در خوشی و سختی و در شدت و راحت سپاس او گویند و ستایش او کنند.

و اینک من، در هر دشواری و راحت و در هر سختی و سستی ستایشگر اویم و به او و فرشتگان و فرستادگان و کتب آسمانیش، ایمان دارم.

فرمانش را به جان شنوده و فرمان بردارم و در هر کار که او را خشنود و راضی سازد، شتابنده­ام. به قضا و حکمش سر تسلیم دارم و به اطاعت فرمانهایش مشتاق و از عقوبت و مجازاتش سخت در هراسم که اوست خداوندی که از حیله­اش، ایمن نتوان نشست با آنکه از ستمش جای هیچ بیم و نگرانی نیست. اعتراف می­کنم که بنده اویم و گواهی می­دهم که او پرورنده و پروردگار من است و آنچه را که به من وحی فرموده، به مردم ابلاغ خواهم کرد. مبادا که به سبب مسامحه در انجام وظیفه تبلیغ، کوبه عذاب حق بر من فرود آید، عذابی که هیچ قدرتی را توانایی دفع آن نباشد که چه بزرگ است نیرنگ او.

فرمان الهی

نیست معبودی جز او که دستورم داده و اعلام کرده که: << اگر در ابلاغ آنچه اینک بر تو فرو فرستاده­ام کوتاهی کنی، در حقیقت ، به هیچ یک از وظایف رسالت و ابلاغ من عمل نکرده­ای >> و هم او – تبارک و تعالی – حفظ و نگهداری مرا در برابر مخالفان تعهد و تضمین کرده و او مرا کفایت کننده­ای بزرگوار است. و اینک این است آن پیام که بر من نازل فرموده: بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم، یا أیُّها الرَّسولُ بَلِّغ ما أنزلَ إلَیکَ مِن ربک (فی عَلیٍ) و إِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَک وَاللهُ یَعصِمُکَ مِنَ النّاسِ ¤. ای مردم! من در ابلاغ آنچه که بر حق بر من فرو فرستاده است، کوتاهی نکرده­ام و هم اکنون سبب نزول آن آیه را برایتان باز خواهم گفت: فرشته وحی خدا – جبرئیل u - سه بار بر من فرود آمده و از سوی حق تعالی، پروردگارم، فرمان داد تا در این مکان به پا خیزم و سپید و سیاه مردم را رسماً آگاهی دهم، که علی بن ابی­طالب، برادر و وصی و جانشین من و امام پس از من است که نسبتش به من، همان نسبت است که هارون به موسی داشت، با این تفاوت که رسالت به من خاتمه یافته است و بعد از خداوند و رسولش، علی، ولیّ و صاحب اختیار شماست و پیش از این هم خداوند در این مورد آیه­ای دیگر از قرآن را نازل فرموده:

)) إنَّما وَلیُّکُمُ اللهُ وَ رَسولُهُ وَالَّذینَ امَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلوةَ وَ یُؤتُونَ الزَّکوةَ وَ هُم راکِعونَ))

علی بن ابی­طالب، همان کسی است که نماز به پای داشت و در حال رکوع، به نیازمند، صدقه داده است و او در هر حالی رضای خدا را می­جوید.

از جبرئیل 
u خواستم که از خداوند متعال معافیّت مرا از تبلیغ این مأموریت تقاضا کند؛ ای مردم چون می­دانستم که در میان مردم پرهیزگاران، اندک و منافقان، بسیارند و از مفسده جویی گنه آلودگان و نیرنگ بازی آنان که دین اسلام را به تمسخر و استهزاء گرفته­اند، آگاهی داشتم؛ همان­ها که خداوند، در قرآن کریم، وصفشان کرده است:

/ یَقُولُونَ بِألسِنَتِهِم ما لَیسَ فی قُلُوبِهِم وَ یَحسَبُونَهُ هَیِّناً وَ هُوَ عِندَ اللهِ عَظیمً ¤ هنوز آن آزارها که این گروه بارها بر من روا داشتند، از خاطر نبرده­ام، تا آنجا که به دلیل ملازمت و مصاحبت فراوان علی با من و توجهی که به او داشتم، به عیب جویی من برخاستند و مرا زود باور که هر چه می­شنود، بی­اندیشه می­پذیرد، خواندند تا آنکه خداوند عزّوجلّ، این آیه را نازل فرمود:

((وَ مِنهُمُ الَّذینَ یُؤذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أذُنٌ قُل أذُنُ خَیرٌ لَکُم یُؤمِنُ بِاللهِ وَ یُؤمِنُ لِلمُؤمِنینَ ((

من هم اکنون می­توانم یک یک از این گروه را به نام و نشان، معرفی کنم؛ لیکن به خدا سوگند که من در مورد این افراد بزرگوارانه رفتار کرده و می­کنم.

ولی اینها همه خدای را از من راضی نمی­سازد مگر آنکه وظیفه خود را در مورد مأموریتی که از آیه شریفه ((یا أیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ ما أنزِلَ إِلَیکَ ...)) یافته­ام، به انجام برسانم.

((حال که چنین است پس))

اعلام رسمی ولایت

ای مردم! بدانید که خداوند، علی بن ابی­طالب را ولیّ و صاحب اختیار شما معیّن فرموده و او را امام و پیشوای واجب­الاطاعه قرار داده است و فرمانش را بر همه مهاجران و انصار و پیروان ایمانی ایشان و بر هر بیابانی و شهری و بر هر عجم و عربی و هر بنده و آزاده­ای و بر هر صغیر و کبیری و بر هر سیاه و سپیدی و بر هر خداشناس موّحدی، فرض و واجب فرموده و اوامر او را مطاع و بر همه کس نافذ و لازم­الاجرا مقرر فرموده است. هر کس با علی (ع) به مخالفت برخیزد، ملعون است و هر کس که از او پیروی نماید، مشمول عنایت و رحمت حق خواهد بود.

مؤمن کسی است که به علی (ع) ایمان آورد و او را تصدیق کند. مغفرت و رحمت خداوند شامل او و کسانی است که سخن او را بشنوند و نسبت به فرمان او مطیع و تسلیم باشند.

ای مردم! این آخرین بار است که مرا در این موقعیّت، دیدار می­کنید، پس گوش فرا دارید و به سخنانم دل سپارید و دستور پروردگارتان را فرمان برید.

خداوند عزّوجلّ، پروردگار و ولیّ و صاحب اختیار و خداوندگار شماست و گذشته از او و پیامبرش – محمّد (ص) – همین من که اکنون به پا خاسته و با شما سخن می­گویم سپس بعد از من علی(ع) به امر خدا بر شما سمت ولایت و صاحب اختیاری دارد و پس از او امامت و پیشوایی تا روز واپسین و تا آن هنگام که خدا و پیامبرش را دیدار خواهید کرد، در ذرّیه و نسل من که از پشت علی(ع) هستند، قرار خواهد داشت.

جز آنچه خداوند، حلال کرده، حلال نیست و جز آنچه خداوند حرام فرموده حرام نیست و پروردگار، هر حلال و حرامی را به من معرفی کرده است و من نیز تمام آنچه خداوند از کتاب خود و حلال و حرامش، تعلیم نموده است، به علی(ع) آموخته­ام.

ای مردم! دانشی نیست که خداوند به من تعلیم نکرده باشد، و من نیز هر چه که تعلیم گرفته­ام به علی(ع)، این امام پرهیزگاران و پارسایان آموخته­ام و دیگر دانشی نیست مگر آنکه به علی(ع) تعلیم کرده­ام و اوست امام و راهنمای آشکار.

ای مردم! مبادا که نسبت به او راه ضلالت و گمراهی سپرید و مبادا که از او روی برتابید و مبادا که از ولایت و سرپرستی او و از اوامر و فرمانهایش به تکبّر، سر باز زنید. اوست که هادی به حق و نابود کننده باطل است و از نا پسندیده­ها بازتان می­دارد. اوست که در راه خدا از سرزنش هیچ کس، پروا نمی­کند و اوست نخستین کسی که به خدا و پیامبرش ایمان آورد و جان خویش را فدای رسول الله کرد، در آن هنگامه­ها که هیچ کس در کنار پیامبر باقی نماند، همچنان از او حمایت کرده و تنها رها ننمود و هم او بود که در آن روزگار که کسی را اندیشه پرستش و اطاعت خدا نبود، در کنار پیامبر، پروردگار خود را پرستش و عبادت می­کرد.

ای مردم! علی را برتر و والاتر از هر کس بدانید که خدایش از همه، والاتر و برتر دانسته است! و به ولایت او تمکین کنید که خدایش به ولایت بر شما منصوب فرموده است.

ای مردم! علی(ع)، امام و پیشوا از جانب حق تعالی است و خداوند توبه منکران ولایت او را هرگز نخواهد پذیرفت و هرگز آنان را مشمول عنایت و مغفرت خویش، قرار نخواهد داد و خداوند، بر خود حتم و لازم فرموده که با آن کسان که از فرمان علی(ع) سر بپیچند، چنین رفتار کند و پیوسته تا جهان، باقی و روزگار، در کار است، ایشان را در شکنجه و عذابی سخت و توان فرسا معذّب دارد.

پس مبادا که از فرمانش معصیت کنید که به آتشی گرفتار خواهید شد که آدمی و سنگ، هیزم آنند و برای کافران فراهم گردیده است.

ای مردم! همه پیامبران پیشین و رسولان نخستین، مردم را به آمدن من بشارت داده­اند. من، خاتم پیامبران و رسولان خدایم و بر همه خلق آسمان­ها و زمین­ها حجّت و برهانم، هر کس در این امر، تردید کند، همچون کفّار جاهلیّت نخستین است و هر کس در سخنی از سخنان من شک نماید، در حقیقت، به تمام سخنان من شک کرده است و چنین کس، مستحق بلا و مستوجب آتش خواهد بود.

ای مردم! خداوند متعال با این فضیلت­ها که بر من، مرحمت فرموده، بر من منّت نهاده و احسان کرده است (آری) خدایی جز او نیست و تا جهان، برقرار و روزگار پایدار است در هر حال ستایش و سپاس من، ویژه اوست.

ای مردم! علی(ع) را برتر از همه بدانید که گذشته از من، از هر مرد و زنی، برتر و والاتر است. (بدانید) که خداوند، به خاطر ماست که به جهانیان، روزی می­دهد و آفرینش بر پای و برقرار است؛هر آن کس که این سخن مرا انکار کند، ملعون و ملعون و مغضوب و مغضوب درگاه حق است.

هان. آگاه باشید که این سخنان را، به یقین، جبرئیل از سوی حق تعالی به من خبر داده و گفته است که: ((هر کس با علی(ع) به عداوت و دشمنی بر خیزد و ولایت و محبت او را در دل نگیرد، لعنت و خشم مرا نسبت به خود، فراهم کرده است))؛ پس هر کس باید که در کار خود بنگرد که برای فردای خود، چه آماده نموده است؛ پس باید که از مخالفت با علی(ع) سخت بر حذر باشید و مبادا که پس از ثابت قدمی، پایتان بلغزد که خداوند به هر چه کنید، آگاه است.

ای مردم! علی(ع) همان کس است که خدا در کتاب مجید خود، به عنوان ((جنب الله)) از او یاد کرده و از زبان مبتلایان به دوزخ، فرموده است: ((یا حَسرَتا عَلی ما فرَّطتُ فی جَنبِ الله.))

ای مردم! در قرآن به تدبر و تفکر، نظر کنید و در درک و فهم آیات آن بکوشید، و به محکمات آن توجه کنید و از متشابهاتش، پیروی می نمایید.

به خدا سوگند، غیر از این مرد که هم اکنون دست او را گرفته و او را بر کشیده­ام هرگز دیگری نیست که بتواند دستورات قرآن را برای شما روشن کند و تفسیر آیات آن را بیان نماید، همین مردی که اکنون بازوی او را گرفته­ام و به شما اعلام می­کنم که:

هر کس را من مولا و سرپرست و صاحب اختیارم، علی(ع) مولا و سرپرست و صاحب اختیار اوست؛ این مرد، علی بن ابی­طالب است، برادر و وصی من است، که فرمان دوستی و ولایت او از جانب حق متعال بر من نازل گردیده است.

ای مردم! علی(ع) و آن پاکان از فرزندانم، ثقل اصغرند و قرآن، ثقل اکبر است، که هر یک، از دیگری خبر می­دهد و هر کدام، دیگری را تأیید و تصدیق می­کند؛ میان این دو ثقل و این دو امر گرانقدر، جدایی نخواهند بود تا آنکه، قیامت در کنار حوض، به من برسند. ایشان امنای حق در میان خلق و فرمانروایان او بر روی زمین­اند.

به هوش باشید که من، آنچه لازم بود، گفتم. به هوش باشید که مطلب و مقصود را ابلاغ کردم و به گوش شما رساندم. توضیح دادم که این امر، به دستور خداوند بود و من نیز از سوی او (عزّوجلّ) به شما ابلاغ نمودم. به هوش باشید که عنوان (امیرالمؤمنین) بر کسی جز برادر من روا نیست و این سمت و مقام و فرمانروایی بر مسلمانان، پس از من، برای هیچ کس جز وی مجاز و حلال نیست.

معرفی علی بن ابیطالب(ع)

(رسول خدا (ص) در این هنگام، بازوی علی(ع) بگرفت و او را بالا برده و به مردم نشان داد، تا آنجا که پاهای وی، محاذی زانوی پیامبر (ص) می­رسید و پس از آن، به سخن ادامه داد):

ای مردم! این علی(ع) ، برادر و وصی من و مخزن علم و خلیفه و جانشین من است بر امّت. علی(ع) مفسّر قرآن، کتاب خداست اوست که مردم را به حق دعوت می­کند و اوست که به هرچه موجب رضا و خوشنودی خداست، عمل کننده است.

اوست که دشمنان حق، در پیکار و ستیز و به فرمانبرداری و اطاعت از خدا، سخت کوش و باز دارنده مردمان از معاصی و نا فرمانیهاست. اوست خلیفه و جانشین رسول خدا، اوست امیر مؤمنان و پیشوا و هادی خلق خدا. اوست که به امر خدا قاتل ((ناکثین)) و ((قاسطین)) و ((مارقین)) است.

(ای مردم!) آنچه می­گویم به فرمان پروردگارم می­گویم و این خواست و دستور حق است که هیچ سخنی از او، به دست من تغییر و تبدیل نپذیرد؛ حال می­گویم: خداوندا! هرکس که علی(ع) دوست می­دارد، دوست بدار و هر کس که با وی دشمن است، دشمن دار. خداوندا! هر کس که علی(ع) انکار کند، لعنت کن و آن کس که پذیرای حق او نباشد، به خشم و غضب خود، گرفتار ساز. خداوندا! اگر اکنون، علی(ع)، ولیّ تو را به خلافت و جانشینی خود معیّن کردم و امری که موجب اگمال دین و اتمام نعمت تو بر این مردم است، بیان کردم، همه و همه به فرمان تو بود اینک تو پسندیده­ای برای ایشان و فرمودی: (( وَ مَن یَبتَغِ غَیرَ الإسلامِ دیناً فَلَن یُقبَلَ مِنهُ وَ هُوَ فی الآخِرۀِ مِنَ الخاسِرینَ))

خداوندا! تو را گواه می­گیرم و کافیست گواهی تو که من به وظایف تبلیغ و رسالت خود عمل کردم.

اهمیّت مسأله امامت

ای مردم! خداوند عزّوجلّ، کمال دین شما را در امامت و پیشوایی علی(ع) قرار داده است؛ پس هر کس که از او و جانشینان او از فرزندان من که از صلب اویند تا واپسین روز جهان پیروی و اطاعت نکند، به حبط و نابودی اعمال گرفتار گردیده و در آتش دوزخ، جاودانه، معذّب خواهد بود، نه دیگر عذابش تخفیف یابد و نه مهلت و فرصت نجاتی به او داده شود.

ای مردم! این علی(ع) است که مرا بیش از هر کس یاری کرده و از همه بر من سزاوارتر است. از تمام مردم به من نزدیکتر و از همه کس، نزد من محبوبتر و گرامی­تر است.

خداوند عزّوجلّ و من از او راضی و خوشنودیم. آیه­ای در قرآن مُشعِر به رضایت حق از بندگان، نازل نشده مگر آن که در شأن علی(ع) است و هر جا که خداوند مؤمنین را مخاطب قرار داده، در درجه نخست، نظر به او داشته است. آیه مدحی نیست مگر آنکه در مورد اوست و بهشتی که در سوره (( هَل أتی علی الانسان یاد شده، برای اوست، و در نزول آن دیگری جز او منظور نشده و دیگری جز او مدح و ستایش نشده و دیگری جز او مدح و ستایش نشده است.

ای مردم! علی(ع)، ناصر دین خدا و حامی پیامبر خداست، اوست پارسای پرهیزگار و طیّب و طاهر و رهنما و ره یافته.

پیامبرتان، بهترین پیامبر و وصیّ او بهترین وصیّ و پسرانش بهترین اوصیاءاند.

ای مردم! ذریّه و نسل هر پیامبری از صلب خود اویند امّا ذریّه و نسل من از صلب علی(ع) هستند.

خطر انحراف و کار شکنی

ای مردم! شیطان به حسادت، آدم را از بهشت بیرون کرد، پس مبادا که نسبت به علی 
u حسد ورزید که اعمالتان یکسره باطل شود و به لغزش و انحراف درافتید؛ که آدم صفوت الله تنها به سبب یک معصیت، به زمین فرو افتاد؛ پس بر شماست که مراقب احوال خویشتن باشید. شما که در میانتان، دشمن خدا نیز هست.

(ای مردم!) جز شقیِ واژگون بخت کسی با علی 
u کینه نمی­ورزد و جز پارسای پرهیزگار، مِهر علی(ع) در دل نمی­گیرد و جز اهل ایمان و مخلصان بی ریا به علی(ع) ایمان نخواهند آوردو به خدا سوگند سوره/ وَالعَصر إِنَّ الإِنسانَ لَفی خُسرٍ ... ¤ در شأن علی(ع) نازل شده است.

ای مردم! خدا را گواه می­گیرم که در انجام وظایف رسالت فروگذار نکردم و بر پیامبر، جز ابلاغ فرمان حق، وظیفه­ای دیگر نیست.

ای مردم! نسبت به خداوند آنچنان که شایسته است پرهیزگار باشید مبادا که جزء مسلمانی دیده از جهان فرو بندید.

ای مردم! به خدا و پیامبرش باور آرید و به نوری که با او نازل شده ایمان آورید، پیش از آنکه خشم خدای شما را فرو گیرد و به مجازات، رخسارتان به عقب باز گردانده شود.

ای مردم! این نور از جانب حق تعالی در من سرشته شده و بعد از آن در طینت علی(ع) و سپس در نسل او قرار داده شده تا آنگاه که نوبت به امام قائم، مهدی(عج) رسد و اوست که سرانجام، حق خدا و حقوق ما را از خواهد ستاند؛ که خداوند عزّوجلّ ما را بر تمام مقصران و دشمنان و مخالفان و خائنان و معصیت کاران و ستمگران حجت قرار داده است.

ای مردم! به شما اعلام خطر می­کنم، به هوش باشید که من فرستاده خدا به سوی شمایم و پیش از من رسولانی آمده و رفته­اند، آیا اگر من نیز از جهان بروم و یا کشته شوم، به راه پیشینیان خود، باز می­گردید؟! ولی هر آنکس که به عقب باز گردد و به جاهلیت اسلاف خود روی کند، زیانی به خداوند نخواهد رساند، امّا پروردگار، سپاسگذاران را پاداش نیکو مرحمت خواهد کرد ای مردم! بدانید که علی(ع) همان کسی است که متّصف و موصوف به سپاسگذاری و شکیبایی است و پس از او فرزندان من که از صلب اویند، به این صفات مزیّن و ممتازند.

ای مردم! مسلمانیِ خود را بر خداوند منّت منهید، که موجب خشم و غضب پروردگار بر شما گردد و عذابی از سوی او به شما رسد، زیرا که حق در کمین است.

ای مردم! چیزی نمی­گذرد که پس از من امامان و سردمدارانی پدید آیند که خلق را به آتش و دوزخ فرا خوانند اما این گروه را در روز قیامت یار و مددکاری نخواهد بود.

ای مردم! خدا و پیامبرش از این کسان، متنفّر و بیزارند.

ای مردم! اینان و پیروان و یارانشان، جملگی، در پست­ترین دوزخ گرفتار خواهند شد، و چه بد جایگاهی است دوزخ، برای این گروه که به تکبر گراییده­اند. هشدار باشید که اینان همان ((یاران صحیفه)) اند (اما هر یک از شما باید که در نامه اعمال خود بنگرد گر چه مردم جر تنی چند، نامه عمل خود را از یاد برده­اند). ای مردم! من این ولایت را به عنوان امامت و ارث تا روز قیامت، در ذریه و نسل خود قرار دادم و با این کار وظیفه­ای را که به آن مأمور بودم، به پایان بردم تا بر هر حاضر و غایب و بر هر کس که شاید در این انجمن بوده و یا در این اجتماع حضور نداشته است و حتی بر آنان که هنوز از مادر متولد نشده­اند، حجّت تمام باشد. باید که ماجرای امروز را حاضران به غائبان گزارش کنند و پدران به فرزندان تا واپسین روز خبر دهند. گر چه مدتی نخواهد گذشت که (عده­ای) این امر را با غصب و ستم، از آن خود قرار خواهند داد و خدا آن غاصبان را لعنت کندو از رحمت خود، دور و مهجورشان سازد و در چنین حال، سزاوار این عذاب گردند که فرمود:

(( سَنُفرِغُ لَکُم أیُّهَا الثَّقَلانَ یُرسَلُ عَلَیکُما شُواظٌ مِن نارٍ وَ نُحاسٌ فَلا تَنتَصِران.))

ای مردم! خداوند شما را به حال خود رها نخواهد کرد تا آنکه پاک و پلید از یکدیگر ممتاز گردند و خدا شما را بر اسرار پنهان، آگاهی نداده و نخواهد داد.

ای مردم! سرزمینی نیست مگر آنکه خداوند، مردم آن را در اثر تکذیب حق، هلاک کرده و چنانکه خود به این معنی اشاره فرموده است:

((وَ کَذلِکَ نُهلِکَ القُری وَ هِیَ ظالِمَۀٌ))

و این علی(ع) امام و پیشوای شما و ولیّ و صاحب اختیار شماست. که خداوند، در مورد او تهدیدها و وعده­ها کرده و خدا وعده­های خود را انجام خواهد داد.

ای مردم! پیش از شما، اکثر مردم نخستین به گمراهی رفتند و خداوند ایشان را هلاک نمود و هم اوست هلاک کننده گروههائی که از این پس می­آیند، همچنانکه فرمود: /ألَم نُهلِکِ الأوَّلینَ، ثُمَّ نُتبِعُهُمُ الاخِرینَ، کَذلِکَ نَفعَلُ بِالمُجرِمینَ، وَیلٌ یَومئذٍ لِلمُکَذِّبینَ ¤ .

ای مردم! خداوند، مرا به پاره­ای از امور امر کرده و از پاره­ای دیگر نهی فرموده است و من نیز علی(ع) را به آن امور، امر و نهی کرده­ام؛ پس در حقیقت، او اوامر و نواحی حق را از پروردگار خود اخذ نموده است؛ پس باید که گوش به فرمان او کنید تا از سلامت برخوردار گردید و دستورش را به اجرا گذارید تا به راه هدایت رفته باشید و از آنچه نهی می­کند حذر کنید تا به رشد و کمال رسید و خویشتن را بدان گونه که خواست اوست، باز سازید و مبادا که راههای دیگر شما را از پیمودن راه و رویه او باز دارد.

ای مردم! صراط مستقیم خداوند منم و شما به رعایت آن مأمور شده­اید و پس از من، علی(ع) و سپس فرزندانم که از صلب اویند امامان و پیشوایان شمایند که خلق را به راه راست هدایت می­کنند و پیوسته روی به سوی حق دارند. (پس از آن سوره حمد را تا پایان تلاوت کرد و به ادامه سخن پرداخت:)

ای مردم! این سوره (= حمد) در شأن من و علی(ع) و فرزندانش فرود آمد و شامل ایشان می­گردد همچنین مخصوص آنهاست، ایشان، اولیای خدایند که نه خوفی در دل دارند و نه اندوهی آزارشان دهد، بدانید که حزب الله پیروز است و در برابر، دشمنان علی، گروهی اهل شقاق و نفاق و کینه ورزانی متجاوز و برادران اهریمنند که به منظور فریب و نیرنگ، سخنان بی مغز و آمیخته به رنگ و ریا با یکدیگر نجوا می­کنند.

معرفی دوستان و دشمنان

ای مردم! دوستداران علی(ع) و فرزندانش، مردمی اهل ایمانند که خداوند در کتاب خود از آنان بدینگونه یاد کرده است:

/لا تَجِدُ قَوماً یُؤمِنونَ بِاللهِ وَالیَومِ الاخِرِ یُوادُّونَ مَن حادَّ اللهَ وَ رَسُولَهَ ... ¤ (سوره مجادله، آیه 22) دوستداران علی و فرزندانش کسانی هستند که نوشته شده در دلهایشان ایمان، و مدد نموده خداوند ایشان را بوسیله فرشته­ای از سوی خودش و او وارد فرماید ایشان را در باغهائیکه جاریست از زیر آنها نهرهائی برای همیشه در آنجا می­مانند. خداوند از ایشان راضی و ایشان از خداوند خوشنودند.

ایشان حزب خدا و آگاه باشید که حزب خدا رستگارانند!

خداوند عزّوجلّ در توصیف ایشان چنین فرموده است:

/ الَّذینَ آمَنُوا وَ لَم یَلبَسُوا ایمانَهُم بِظُلمٍ أولئِکَ لَهُمُ الأمنُ وَ هُم مُهتَدُونَ ¤.

و نیز می­فرماید: ((اینان در امن و امان، به بهشت داخل شوند و فرشتگان با فروتنی، سلامشان دهند و گویند: پاک و پاکیزه­اید شما؛ پس جاودانه در بهشت ساکن شوید)).

آگاه باشید دوستان ایشان کسانی هستند که خداوند در توصیفشان در جای دیگر فرماید:

((ایشان، در امن و سلامت و بی حساب به بهشت وارد می­شوند)).

(و در مورد دشمنان ایشان فرموده است:)

((آگاه باشید دشمنان آنها کسانی هستند که به دوزخ در می­افتند و غریو جهنم را که می­جوشد و می­خروشد و صدایی که از سوخت و سوز آن بر می­خیزد، می­شنوند)).

و نیز در قرآن آمده:

/کُلَّما دَخَلَت أمَّۀٌ لَعَنَت أختَها ¤.

همچنین درباره دشمنان آنها فرموده است:

/کُلَّما ألقِیَ فیها فَوجُ سَألَهُم خَزَنَتُها ألَم یأتِکُم نَذیرٌ، قالوا بَلی قَد جاءَنا نَذیرٌ فَکَذَّبنا وَ قُلنا ما نَزَّلَ اللهُ مِن شَیءٍ إِن أنتُم إِلّا فی ضَلالٍ کَبیرٍ ¤

آگاه باشید که دوستداران علی(ع) و فرزندانش به غیب ایمان دارند و از پروردگار خود در خشیت و هراسند. این گروه را اجر و پاداشی عظیم خواهد بود.

ای مردم! میان دوزخ و بهشت، تفاوتی بزرگ است.

دشمن ما همان است که خداوند او را مذمّت و لعنت فرموده و دوستدار ما مورد مدح و ستایش و محبّت پروردگار است.

ای مردم! من، منذر و ترساننده­ام و علی هادی و رهنماست.

ای مردم! من، پیامبرم و علی، وصی من است.

معرفی حضرت مهدی (عج)

آگاه باشید البتّه! آخرین امام زمان قائمِ ((مهدی)) است.

آگاه باشید او یاری کننده دین خداست. آگاه باشید او انتقام گیرنده از ستمکاران است. آگاه باشید او گشاینده دژهای استوار و ویرانگر قلعه­های مستحکم است. آگاه باشید او نابود کننده طوایف مشرک است. آگاه باشید او منتقم خونهای ناحق ریخته اولیاء خداست. آگاه باشید او حامی دین خداست. آگاه باشید او جرعه نوش دریای ژرف حقایق و معانی است. آگاه باشید او معرِّف هر صاحب فضیلتی است به برترینش و هر نادان بی فضیلتی است به نادانیش. آگاه باشید او برگزیده خدا و منتخب پروردگار عالم است. آگاه باشید او وارث همه دانشها و محیط به همه علوم است. آگاه باشید او خبر دهنده شئون خداوند و مراتب ایمان است. آگاه باشید او رشید و رهسپار صراط مستقیم و استوار است. آگاه باشید او آن کسی است که امور خلایق به او واگذار شده است. آگاه باشید او آن کسی است که گذشتگان به ظهور وی بشارت داده­اند. آگاه باشید او حجّت پایدار خداوند است که حجّت دیگری بعد از او نیست؛ زیرا حقّی نیست، که با او نباشد و نوری نیست که همراه او نباشد. آگاه باشید اوست آنکه کسی بر او پیروز نمی­شود و کسی را در برابر او نصرت نتوان کرد.

آگاه باشید که او ولّی خداست در گستره زمین و فرمانروای حق است در میان خلایق و امین خداست در پیدا و پنهان.

طرح مسئله بیعت

ای مردم! آنچه لازم بود به شما فهماندم و برایتان توضیح دادم و این علی(ع) است که پس از من، تعلیم و تفهیم شما را به عهده خواهد گرفت. آگاه باشید از شما می­خواهم که پس از پایان خطابه (به نشان قبول و تمکین) نخست با من و سپس با علی(ع)، دست بیعت دهید و میثاق خود را استوار کنید.

بدانید که من به خداوند تعهّد سپرده­ام و علی(ع) در برابر من تعهّد و بیعت نموده است و من، اکنون، از سوی حق تعالی از شما می­خواهم که با علی(ع) بیعت کنید و بدانید که هر کس بیعت خود را بشکند، به زیان خویش اقدام کرده است:

/فَمَن نَکَثَ فإِنَّما یَنکُثُ عَلی نَفسِهِ ¤.

حج

ای مردم! حج و صفا و مروه از شعائر الهی است

/فَمَن حَجَّ أوِ اعتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیهِ أن یَطَّوَّفَ بِهِما¤.

ای مردم! حج خانه خدا کنید که هیچ خاندانی نیست که به ان خانه وارد شود مگر آنکه بی نیاز گردد و هیچ خانواده­ای از این خانه، رخ نتابیده، مگر آنکه به فقر و تهیدستی گرفتار آمده است. ای مردم! مؤمنی نیست که در آن موقف کریم بایستد مگر آنکه خداوند از معاصی گذشته او چشم پوشی می­کند. پس آنگاه که حجَّش تمام شد زندگی و اعمال را از نو آغاز می­کند.

ای مردم! زائران خانه خدا از سوی حق تعالی، مدد و نصرت می­شوند و هزینه سفرشان در دنیا جبران و نیز اندوخته روز واپسین ایشان خواهد شد که خداوند، پاداش نیکوکاران را تباه نخواهد فرمود.

ای مردم! خانه خدا را با اعتقاد کامل و با دقت و فهم درست زیارت کنید و مباد که بدون توبه و ترک گناهان گذشته خود، از آن مواقف شریف باز گردید.

ای مردم! اقامه نماز و پرداخت زکات، باید بر طبق دستور پروردگار و به همان روش که او فرمان داده است، به عمل آید و چنانچه با گذشت زمان، کوتاهی کنید یا مسائل و معارف دین را فراموش نمائید، این علی(ع) ولیّ و سرپرست شما، مبیّن آن معارف و احکام برای شماست. همان که خداوند عزّوجلّ، او را پس از من برای شما منصوب کرده و هم امامانی که به جانشینی من و او از سوی حق تعالی تعیین گردیده­اند، پاسخگوی مسایل و مشکلات شما خواهند بود و بر آنچه نمی­دانید آگاهتان خواهد کرد.

احکام الهی

آگاه باشید! حلال و حرام خدا، بیش از آن است که بتوانم یک به یک بر شمارم و معرفی نمایم؛ چون چنین است، در یک کلام می­گویم که به حلالها امر می­کنم و از حرامها نهی می­نمایم و به منظور توضیح و تبیین آنها، مأمور شده­ام که از شما بیعت گیرم و دست تعهد و پیمان بفشارم که آنچه از سوی حق تعالی درباره امیرالمؤمنین، علی(ع) و امامانی که از نسل من و علی(ع) به جهان خواهند آمد، پذیرفته باشید.

و مهدی(عج)، قائم امامان و قاضی به حق تا روز واپسین خواهد بود.

ای مردم! هر عمل حلالی که به شما معرفی کردم و هر کار حرامی که از آن نهی نمودم، از گفته خود باز نمی­گردم و آن را تغییر نخواهم داد. این امر را به خاطر بسپارید و هرگز فراموش مکنید و به دیگران نیز سفارش کنید، مباد احکام مرا دیگرگون سازید.

آگاه باشید من سخن خود را مجدداً تأکید می­کنم که: نماز را به پای دارید و زکات بدهید، امر به معروف و نهی از منکر کنید اما بدانید که سر آغاز هر امر به معروف و نهی از منکری این است که فرامین مرا بپذیرید و حاضران، آن را به غائبان، اطلاع دهید و به اطاعت از اوامر من وادارشان کنید. و از مخالفت با آنها بر حذرشان سازید؛ زیرا که اینها دستور خداوند عزّوجلّ و فرمان من است، و بدانید که بدون امام معصوم (و بی معرفت او) امر به معروف و نهی از منکر امکان پذیر نیست.

تنها راه هدایت

ای مردم! این قرآن است که امامان پس از علی(ع) را از فرزندان و از نسل او معرفی کرده و من نیز به شما توضیح دادم که علی از من و من از اویم. خداوند در کتاب خود فرموده است:

/وَ جَعَلَها کَلِمَۀً باقِیَۀً فی عَقِبِهِ ¤.

و من نیز گفتم: ((تا آن زمان که دست تمسک به دامن این دو امر گرانسنگ (یعنی کتاب خدا و عترت و خاندان من) زده­اید، هرگز به گمراهی و ضلالت دچار نخواهید شد)).

ای مردم! تقوی را پیشه خود کنید و از قیامت بیندیشید که خداوند متعال فرمود:

/إِنَّ زَلزَلۀَ السّاعَۀِ شَیءٌ عَظیم¤.

ای مردم! به مرگ بیندیشید و از حساب و میزان و محاکمه در پیشگاه پروردگار جهانیان غافل مباشید و ثواب و عقاب و پاداش و کیفر رستاخیز را از خاطر مبرید، که هر کس نیکی کند، پاداش یابد و هر کس دامن به بدی آلوده سازد، بهره­ای از بهشت نخواهد داشت.

بیعت گرفتن

ای مردم! شما را از آن حد فزونتر است ک بتوانید یک یک، با من دست بیعت دهید در حالی که به فرمان خدا، مأمورم که از زبان هر یک از شما اعتراف گیرم که منصب فرمانروایی و امارت بر مؤمنان را که برای علی(ع) قرار داده­ام پذیرفته­اید و نیز (مأمورم که) در مورد قبول امامت و ولایت امامانی که از نسل من و صلب علی(ع) می­باشند، اقرار و بیعت گیرم. حال که چنین است، همگان یک صدا و به زبان، بگویید: (ای رسول خدا!) آنچه که در ولایت و رهبری مطلق علی(ع) و امامان پس از وی که از صلب اویند از جانب حق تعالی به ما ابلاغ کردی، شنیدیم و در برابر آن مطیع و تسلیمیم و به آن امر راضی و خوشنودیم! اینک ما به دل و جان و به زبان و دستمان، نسبت به قبول ولایت با تو بیعت می­کنیم و پیمان می­بندیم که با این اعتقاد، زندگی کنیم و با آن بمیریم و تا آن زمان که سر از خاک برداریم، به آن پایبند بوده و هرگز در آن تغییر و تبدیلی ندهیم و شک و تردیدی ننماییم و از سر پیمان خود بر نخیزیم و از خدا و پیامبرش و امیرالمؤمنین، علی(ع) و فرزندانش حسن و حسین و امامان دیگر که از صلب علی(ع) به جهان آیند، فرمان بریم.

ای مردم! مقام و منزلتی که حسن و حسین نزد خدا و رسول او دارند، گوشزدتان کرده و ابلاغ نموده و متوجهتان ساختم که این دو تن سرور جوانان اهل بهشتند و پی از من که جدّ ایشانم و بعد از علی(ع)، منصب امامت خواهند داشت.

و (ای مردم!) بگویید: ((در این امر، مطیع خدا و پیامبرش و علی(ع)، و حسنین و امامان پس از ایشانیم. تو (ای پیامبر) در مورد ولایت امیرالمؤمنین از دل و جان با ما عهد و میثاق بستی؛ از کسانی که توفیق مصافحه یافتند به دست، و از آنها که توفیق این کار نیافتند، از زبانشان بیعت گرفتی. پیمان نمودیم که دیگری را به جای این امر نگیریم و دل و جانمان به جانب دیگر روی ننماید. خدا را در این کار شاهد گرفتیم او به شهادت، کافی است و تو نیز (پیامبر) و همچنین همه مطیعان فرمان حق از حاضر و غائب و فرشتگان و جنود خدا و همه بندگان او را همگی را گواه و شاهد این امر کردیم و خدا از هر شاهدی بزرگتر است.))

ای مردم! چه می­گویید؟ خداوند، هر آوازی را می­شنود و از سرّ و پنهان همه آگاه است. (بدانید) آن کس که به راه هدایت رود، به سود خود رفته و آن کس که به گمراهی گراید، تنها به زیان خویش اقدام کرده است. چرا که دست خدا فوق هر دستی و قدرتش برتر از هر قدرتی است.

ای مردم! از خدا بترسید و پرهیزگاری پیشه کنید و پیمان خود را با علی(ع) امیرالمؤمنین و با حسنین و امامان دیگر که کلمه طیبه باقیه­اند، استوار نمایید. هر که در ین امر، مکر پردازد خدایش به هلاکت در افکند و آنکس که بر عهد خود پای فشرده خدایش رحمت کند / فَمَن نَکَثَ فَإِنَّما یَنکُثُ عَلی نَفسِهِ.. .¤

ای مردم! آنچه به شما گفتم، باز گویید و بر علی(ع)، با عنوان رسمی امیرالمؤمنین سلام دهید. بگویید: ((پروردگارا دستورت را شنیدیم و اطاعت کردیم تا از مرحمت و مغفرت تو بهره­مند شویم که بازگشت همه به توست)) و بگویید:

((سپاس خدای را که به این امر ما را هدایت و دلالت فرموده و اگر راهنمائیمان نمی­کرد، ما، خود، به راه هدایت دست نمی­یافتیم))

ای مردم! فضایل و امتیازات علی بن ابیطالب و قدر و منزلتش نزد خداوند، که در کتاب خدا نازل شده، بیشتر از آن است که بتوانم در یک جلسه برایتان بر شمرم؛ پس هر کس که از مناقب و فضایل او نزد شما مطلبی گوید، از او بپذیرید.

ای مردم! هر کس از خدا و پیامبر او و از علی(ع) و امامان و پیشوایانی که معرفی کردم، فرمان بَرَد، به رستگاری بزرگی نایل آمده است.

ای مردم! رستگاران، کسانی هستند که در بیعت با علی(ع) و پذیرش ولایت او و در ادای سلام بر وی به عنوان امیرالمؤمنین، مبادرت و سبقت جویند، اینان در بهشتِ نعمتها متنعّم خواهند بود.

ای مردم! سخنی گویید که موجب رضای خدا باشد:

/فَإِن تَکفُرُوا أنتُم وَ مَن فِی الأرضِ جَمیعاً فَلَن یَضُرَّ اللهَ شَیئاً ¤.

خداوندا! مردان و زنان با ایمان را بیامرز و کافران را به غضب خود گرفتار ساز و ستایش، خدای راست که پروردگار جهانیان است.

(در این هنگام مردم، فریاد بر آوردند:)

فرمان خدا و پیامبر خدا را شنیدیم و با دل و زبان و دست مطیع و فرمانبرداریم. چون سخنان پیامبر، تمام شد، مردم بر گرد آن حضرت و امیرالمؤمنین(ع) سخت ازدحام کردند و هرکس می­خواست با ایشان، مصافحه و بیعت کند.

گویند نخستین کسی که موفق به مصافحه و بیعت شد، ابوبکر بود و پس از وی عمر و سپس عثمان بیعت کردند و به دنبال ایشان باقی مهاجران و انصار و دیگر مردمان، اقدام به بیعت کردند تا آنگاه که وقت نماز مغرب رسید. پیامبر در آن شب، نماز مغرب و عشا را پیوسته و در یک زمان به جای آورد.

در روایت است که پیامبر (ص) با هر گروه که به عنوان بیعت، مصافحه می­کرد، می­گفت:

((ألحَمدُ للّهِ الَّذی فَصَّلَنا عَلی جَمیعِ العالَمینَ)).

یعنی: ((ستایش خدای را که ما را بر همه جهانیان امتیاز مرحمت فرمود)).
مأخذ: منابع اسلامی

.............................................................................................................................
فرارسیدن سالروز دهمین آفتاب امامت و ولایت (امام علی النقی) بر مسلمانان جهان مبارکباد
نخل‏ها آغوش گشوده بودند، شب آرام بود و ماه تماشا مى‏کرد و دهکده «صریا» که موسى بن جعفر علیه‏السلام سنگ بناى آن را گذاشته بود، گام‏هاى پر طنین زمان را مى‏شمرد. ستاره‏ها، خیره خیره، چشم به خانه‏اى گلین با پنجره‏هاى کوچک دوخته و گوش سپرده بودند تا با نخستین گریه شادى‏بخش مولودى خجسته، دل شاد شوند و خوشه خوشه، ایمان به پاى او بریزند. .....
رایحه دل‏نواز ملکوت، خانه را در آغوش فشرد. «على» دیگرى، پاى به دنیا گذاشت و «محمد»ى دیگر، او را در آغوش گرفت. او کسی نبود جزنواسۀ گرانقدر نبی مکرم اسلام (ص) حضرت امام علی النقی فرزند امام محمد تقی دهمین آفتاب امامت. او آمد تا بعد از شهادت پدر بزرگوارش رسالت وی را ادامه داده و به راهنمایی مسلمانان جهان بپردازد و آنروز تاریخ 15 پانزدههم ذی الحجۀ سال 212 هجری قمری بود که امسال برابر است با دوشنبه 15 ذی الحجۀ سال 1431 هجری قمری و مصادف است با اول قوس سال 1389 هجری شمسی و مطابق است با 22 نومبر سال 2010 میلادی. در ذیل گوشۀ از زندگانی و دوران امامت آن امام معصوم را میخوانید.
مراسم نام‏گذارى
از سنت‏هاى زیباى اسلامى هنگام تولد کودک، گزینش نامى نیکو، عقیقه کردن براى او، تراشیدن موى سر نوزاد و صدقه دادن هم ‏وزن آن با طلا یا نقره، دعا و خواستن خیر و برکت و سعادت براى اوست. امام جواد علیه‏السلام نیز چنین کرد: نام فرزند خود را به نشانه علاقه‏مندى به جد بزرگوارش و به پاس احترام به جایگاه او، على نهاد. او چهارمین فرد از پیشوایان عصمت و طهارت بود که به این نام آراسته گردید. آنان به پاس علاقه و احترام نسبت به این نام و براى مبارزه با دشمنان دین‏ستیز این نام، فرزندان پسر خود را على و دختران خود را فاطمه علیهاالسلام مى‏نامیدند و خود نیز بر این موضوع اذعان مى‏داشتند که «اگر خدا به آنان هزار فرزند دهد، نام همه آنها را على خواهند گذاشت».
کنیه‏ها و لقب‏ها
کنیه‏اش، «ابوالحسن» بود و آراسته به لقب‏هاى: نجیب، مرتضى، هادى، نقى، عالم، فقیه، امین، مؤتمن، طیّب، متوکل، عسکرى و نظامى - به سبب اقامت امام در محیط نظامى تبعید -. لقب‏هاى برازنده دیگرى چون، ناصح، موثق، شهید، وفى، خالص نیز در برخى اسناد براى ایشان ذکر شده است که هریک به گونه‏اى گویایى جایگاه بلند شخصیت ایشان است.
مادر امام هادى علیه‏السلام
سمانه مغربیه، بانوى ارجمندى بود که شایستگى همسرى جوادالأئمه علیه‏السلام و افتخار مادرى امام هادى علیه‏السلام را یافت. او زنى متمایز از دیگران بود و با ازدواج با امام جواد علیه‏السلام و قرار گرفتن در معرض جاذبه‏هاى درخشان امامت، تا آنجا درخشید که امام هادى علیه‏السلام درباره او فرمود:مادرم، داناى جایگاه من و اهل بهشت است. او چنان است که شیطان از او مى‏گریزد و فریب حیله‏گران دنیاپرست در او کارگر نیست. خدا پاسدار و نگهبان اوست و او در شمار مادران راستگو و درست‏کردار است.
خاستگاه تربیتى
امام هادى علیه‏السلام در محیط علم، ادب، اخلاق و پرهیزکارى پرورش یافت؛ در خانه و دامان پیشوایى بزرگ و مادرى پاکدامن و مهرورز؛ در محیطى که هر روز شاهد تلاش خستگى‏ناپذیر پدر مهربانش براى نجات بشریت از تاریکى نادانى و مبارزه با محدودیت‏ها، دین‏زدایى‏ها و فتنه‏گرى‏هاى حاکمان جامعه آن روز بود.
او از همان اوان کودکى با چهره واقعى دستگاه حاکم آشنا شد و خط مشى سیاسى آنان را شناسایى کرد. ترفندهاى ضد دینى و سیاست‏بازى‏هاى دغل‏کارانه آنان را شناخت و خود را براى مبارزه‏اى گویا و شفاف و روشنگرانه آماده ساخت.
این پرورش صحیح و ظلم‏ستیزانه، آتشى از قهر و دشمنى با زورگویان و زرپرستان در دل او برافروخت؛ تا آنجا که وقتى پدرش، امام جواد علیه‏السلام ، از مدینه به عراق فراخوانده شد، وى را در دامان مهرگستر خود نشانید و فرمود: پسرم! دوست دارى از عراق چه برایت سوغات آورم؟ او که انگیزه دشمن را از فراخوانى پدرش به عراق دریافته بود، با بغضى سنگین در گلو و دندان‏هایى به هم فشرده از خشم گفت: شمشیرى خفت‏ناپذیر بسان پاره‏هاى آتش!؟ امام به فرزند دیگرش، موسى، رو کرد و از او پرسید: فرزندم! تو از سوغات عراق چه دوست دارى؟ موسى پاسخ داد: فرش اتاق! امام دست نوازش بر سر جانشین خود که شش یا هفت سال بیشتر نداشت، کشید و در تحسین پیشواى پسین امت فرمود: «ابوالحسن میراث‏دار و شبیه من است و موسى به مادرش همانند است».
سمانه مغربیه، بانوى ارجمندى بود که شایستگى همسرى جوادالأئمه علیه‏السلام و افتخار مادرى امام هادى علیه‏السلام را یافت. او زنى متمایز از دیگران بود و با ازدواج با امام جواد علیه‏السلام و قرار گرفتن در معرض جاذبه‏هاى درخشان امامت، تا آنجا درخشید که امام هادى علیه‏السلام درباره او فرمود:مادرم، داناى جایگاه من و اهل بهشت است
کودکى و نوجوانى امام هادى علیه‏السلام
او نیز کودکى بود در میان دیگر کودکان، با این تفاوت که دریایى از دانش و بینش درون سینه داشت. خانه‏اش در مدینه بود؛ شهرى که مهد پرورش نیکان و زادگاه پیشوایان بود. مدینه شهرى بود بلندآوازه و هر از چندگاهى در خود کودکى را مى‏یافت که بر اثر پرورش در خانه وحى و طهارت، شگفتى همگان را برمى‏انگیخت. هادى علیه‏السلام نیز از آن دسته بود.
همان‏گونه که خداوند علم و حکمت را در کودکى به برخى از پیامبران خود ارزانى داشته بود، او نیز از این موهبت یزدانى برخوردار بود. کودک بود، ولى در شمار بزرگان دودمان هاشم؛ خُرد بود، ولى خردمند و دانشمند شهر؛ فرزند بود، ولى پدر دانش و بینش و این همه را از پدرى بزرگ چون محمدبن على علیه‏السلام به میراث داشت.
داستان او و آموزگار تحمیلى‏اش از سوى دستگاه حاکم، سند خوبى بر این گفته استمعتصم عباسى براى مردم فریبى و به نمایش گذاشتن خیرخواهى خود و کم‏ارج ساختن جایگاه علمى امامان، آموزگارى ناصبى و با گرایشى مخالف اهل‏بیت علیهم‏السلام براى امام هادى علیه‏السلام مى‏فرستد. جُنیدى ناصبى، آموزگار کودکى شش ساله مى‏شود و آموزش خود را آغاز مى‏کند. پس از زمانى، از وضعیت درسى کودک مى‏پرسند.
جنیدى زبردست که تحت تأثیر دانایى کودک قرار گرفته بود، از شیوه پرسش مى‏آشوبد و مى‏گوید: «کودک؟! کدام کودک؟ بگو پیرِ خرد! به خدا سوگندتان مى‏دهم آیا در این شهر بزرگ دانشمندتر و ادیب‏تر از او سراغ دارید؟» با لحنى آمیخته به احترام، در حالى که کمترین گرایشى به خاندان پیامبر ندارد، مى‏گوید: «به خدا، هرجا که من با تکیه بر پشتوانه ادبى‏ام به نکته‏اى اشاره مى‏کنم که به گمانم فقط خودم به آن دست یافته‏ام و روزنه‏اى را آشکار مى‏سازم، او دروازه‏هایى از آن را به رویم مى‏گشاید که حیرت‏زده مى‏شوم و من از او مى‏آموزم. مردم مى‏انگارند من آموزگار او هستم، اما به خدا قسم، او آموزگار من است و من دانش‏آموز اویم!
او بهترین آفریدگان است و دانشمندترین مردم. گاهى براى آموزش و آزمایش، پیش از ورودش به اتاق درس از او مى‏خواهم که سوره‏اى از قرآن را بخواند. مى‏پرسد: کدام سوره؟ من سوره‏اى طولانى را نام مى‏برم. چنان با قرائتى درست و صوتى دلنوازتر از داود علیه‏السلام برایم مى‏خواند و تأویل و تفسیر آیات را چنان به زیبایى مى‏گوید که شگفتى وجودم را در هم مى‏پیچد. سبحان اللّه! در میان این دیوارهاى بلند و سیاه مدینه او این همه دانش را از کجا گرد آورده است؟
این دانش ژرف و بینش شگرف، هم نقشه مکارانه معتصم را نقشى لرزان بر آب مى‏سازد و هم آموزگار ناصبى را به دوستدارى از شیفتگان اهل‏بیت علیهم‏السلام پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله تبدیل مى‏کند.
شهادت پدر
شهادت پدر، جگر سوزترین رویداد زندگانى امام هادى علیه‏السلام است. هنگامى که مردم با معتصم که تازه به خلافت رسیده بود، بیعت کردند، معتصم براى گرفتن بیعت، جوادالائمه علیه‏السلام را به بغداد فراخواند. او به عبدالملک زیّات، والى مدینه نوشت که امام را همراه ام‏الفضل، دختر مأمون که همسر امام بود، به بغداد بفرستد. او به محض ورود امام به بغداد، در عملى فریب‏کارانه، از ایشان تمجید بسیار مى‏کند و آنگاه، شربتى مسموم براى ام الفضل مى‏فرستد تا امام را مسموم سازد. امام، نخست از خوردن آن خوددارى مى‏کند و پس از اجبار به نوشیدن آن، جام شهادت را سر مى‏کشد.
شخصى که همواره همراه امام بود، مى‏گوید: «امام جواد در بغداد به‏سر مى‏برد. من در مدینه نزد على‏النقى علیه‏السلام نشسته بودم. او که در آن زمان کودک بود، کتابى را باز کرده بود و مى‏خواند که ناگهان دیدم، رنگش تغییر کرد و برآشفت. برخاست و داخل خانه‏شان دوید که هم‏زمان، صداى گریه و شیون از خانه آنها برخاست. پس از چند لحظه بیرون آمد. من با تعجب علّت آن را پرسیدم، فرمود: هم‏اکنون پدر بزرگوارم از دنیا رفت. دوباره پرسیدم: از کجا مى‏دانید؟ فرمود: در من حالتى ایجاد شد که تا کنون با آن بیگانه بودم و آن نور امامت بود که بر من تابیده شد و دریافتم که پدرم از دنیا رفته و امامت به من منتقل شده است». او در این روز، هشت سال بیشتر نداشت.
امام هادى علیه‏السلام نیز بسان پدر بزرگوار خود، با کنیزى از بانوان ارجمند و پرهیزکار زمان خود ازدواج کرد. او، حدیثه نام داشت و در پاکدامنى، شیوه بزرگ بانوان اسلام را برگزیده بود. ثمره این پیوند، چهار پسر و یک دختر بود به نام‏هاى: ابومحمد الحسن (امام عسکرى علیه‏السلام )، حسین، محمد، جعفر و علّیّه. حسین و برادرش، حسن علیه‏السلام را «سبطین» مى‏خواندند و آن دو را به جدشان امام حسن علیه‏السلام و امام حسین علیه‏السلام تشبیه مى‏کردند
نص بر امامت
امام جواد علیه‏السلام در دوران زندگانى پربرکت خود بر تبیین مسئله جانشینى خویش اهتمام فراوان داشت. از این رو، نصوص بسیارى بر امامت على النقى علیه‏السلام پس از ایشان در کتاب‏هاى تاریخى آمده است. در واپسین سفرى که امام جواد علیه‏السلام به بغداد مى‏رفت، اسماعیل‏بن مهران از ایشان مى‏پرسد: فدایت شوم! از اندیشه جان شما بیمناکم، امام پس از شما کیست؟ امام با تبسمى ملیح بر چهره فرمود: در سنت الهى شک و گمان راه ندارد.
هنگامى که امام به بغداد رفت، او دوباره این پرسش را تکرار مى‏کند؛ زیرا اشخاص دیگرى نیز مانند زیدبن موسى‏بن جعفر و موسى‏بن جواد مبرقع بودند که گمان گرایش مردم به‏سوى آنها مى‏رفت. گرچه موسى احترام خاصى به برادر خود، هادى علیه‏السلام گذاشته و از سوى دیگر، امامت خود را رد کرده بود، ولى به هرحال شیعیان مى‏خواستند از سوى امام عصر خویش، نصى بر این مسئله داشته باشند و به وظیفه خود آگاهانه عمل کنندبه‏همین سبب امام جواد علیه‏السلام در پاسخ فرمود: جانشینى پس از من، از آن فرزندم على است.
خیرانى به نقل از پدرش مى‏گوید: «من ملازم و گماشته خانه امام جواد علیه‏السلام بودم و احمدبن محمدبن عیسى اشعرى، هر شب مى‏آمد تا وضعیت بیمارى امام را بداندهرگاه فرستاده امام که میان آن حضرت و خیرانى پیغام مى‏آورد و مى‏برد، پیش خیرانى مى‏آمد، احمدبن محمد برمى‏خاست و مى‏رفت و آن فرستاده با خیرانى خلوت مى‏کرد. او مى‏گوید: شبى آن فرستاده بیرون آمد و احمدبن محمد برخاست و بیرون رفت و فرستاده با من خلوت کرد. احمد کمى قدم زد و برگشت و در جایى ایستاد که صداى ما را مى‏شنیدفرستاده گفت: مولایت به تو سلام رسانید و فرمود: من از دنیا مى‏روم و امر امامت به فرزندم على منتقل خواهد شد. پس فرستاده رفت و احمد داخل شد. وقتى وارد شد، از من پرسید: او به تو چه مى‏گفت؟ گفتم: خیر بود! احمد گفت: من صحبت‏هایتان را شنیدم. سپس شنیده‏هایش را باز گفت. به او گفتم: کارى کردى که خدا بر تو حرام کرده بود؛ زیرا از جاسوسى و تجسس منع فرموده است. حالا که شنیده‏اى پس بر این سخن گواه باش، شاید روزى به آن نیازمند شویم. مبادا تا زمانى که امام فرمود، آن را براى کسى بازگویى!
بامداد که شد، من عین دستور امام را در ده نسخه نوشتم و آنها را مهر زدم و به ده تن از بزرگان و سرشناسان شیعه سپردم و به همگى آنان گفتم: اگر پیش از آنکه من این کاغذها را از شما بخواهم، مرگم فرا رسید، شما آن را باز کنید و به نوشته‏هاى آن عمل کنید. وقتى امام جواد علیه‏السلام از دنیا رفت، من از خانه خود بیرون نرفتم تا آگاه شدم که بزرگان شیعه در خانه محمدبن فرج جمع شده و در امر امامت به گفت‏وگو پرداخته‏اند. محمدبن فرج، نامه‏اى برایم نوشت و مرا از آن گردهمایى آگاه ساختنوشته بود: اگر ترس فاش شدن مطلب نبود، من همراه این گروه پیش تو مى‏آمدم، ولى دوست دارم تو نزد ما بیایى. من نزد آنان رفتم و دیدم که مردم گرد آمده‏اند. من از امامت امام هادى علیه‏السلام به آنان گفتم، ولى آنان در گفته‏هایم تردید کردند.
من به آن ده تن که کاغذها نزدشان بود و همگى در مجلس حضور داشتند، گفتمکاغذهایى را که نزدتان به امانت گذاشته بودم، بیرون بیاورید؛ این، آن چیزى است که من بدان مأمور شده‏ام. برخى گفتند: ما دوست داشتیم که شخص دیگرى نیز به این گفته‏هاى تو گواهى مى‏داد و آن را تأیید مى‏کرد. گفتم: خدا حاجت شما را نیز برآورد؛ این احمدبن محمد اشعرى بر گفته‏هاى من گواه است، از او بپرسید. مردم از او پرسیدند، ولى او از گواهى دادن خوددارى کرد. من او را به مباهله دعوت کردم، ولى او ترسید و اقرار کرد و گفت: آرى من آن را شنیده‏ام، ولى مى‏خواستم این افتخار نصیب یک عرب شده باشد، ولى اکنون که پاى مباهله به میان آمده است، راهى براى پوشانیدن حقیقت و کتمان راستى باقى نمانده است. سپس جریان را بازگو کرد و همگى مردمى که در آن مجلس حضور داشتند، به امامت على النقى علیه‏السلام معتقد شدند و از جا برخاستند».
همسر، فرزندان و نوادگان
امام هادى علیه‏السلام نیز بسان پدر بزرگوار خود، با کنیزى از بانوان ارجمند و پرهیزکار زمان خود ازدواج کرد. او، حدیثه نام داشت و در پاکدامنى، شیوه بزرگ بانوان اسلام را برگزیده بود. ثمره این پیوند، چهار پسر و یک دختر بود به نام‏هاى: ابومحمد الحسن (امام عسکرى علیه‏السلام )، حسین، محمد، جعفر و علّیّه. حسین و برادرش، حسن علیه‏السلام را «سبطین» مى‏خواندند و آن دو را به جدشان امام حسن علیه‏السلام و امام حسین علیه‏السلام تشبیه مى‏کردند؛ چرا که نام پدران آنان نیز على علیه‏السلام بود. حسین، بسیار تقواپیشه و درستکار بود و همواره به امامت برادر خود اقرار داشتاو در بقعه‏اى که قبر عسکریین علیهماالسلام در آن قرار دارد، مدفون است.
ابوجعفر، محمد فرزند بزرگ امام هادى علیه‏السلام بود. او نیز فردى پرهیزکار بودبرخى گمان مى‏کردند که او پس از امام به جانشینى خواهد رسید، ولى پیش از شهادت پدر بدرود حیات گفت. روز درگذشت او، جمعى از بنى‏هاشم در خانه امام هادى علیه‏السلام بودند. جمعیت بسیارى از علویان، عباسیان و قریش و دیگر مردم مدینه حضور داشتند که امام حسن عسکرى علیه‏السلام ، با حالتى گریان وارد شد. امام هادى علیه‏السلام به او فرمود: «فرزندم خداى را سپاس گو که امر خدا به تو روى آورده است (و تو جانشین من خواهى بود). حاضران که او را نمى‏شناختند، پرسیدند: مگر او کیست؟ گفتند: او حسن بن على علیه‏السلام است.
محمد را در هشت فرسخى سامرا، نزدیک روستاى «بلد» به خاک سپردند. کرامات بسیارى از ایشان دیده شده است و حتى اهل سنت و اعراب بادیه‏نشین نیز به او و زیارتگاهش ارج مى‏نهند؛ تا جایى که از ترس او، سوگند دروغ به او نمى‏خورند و پیوسته از اطراف و اکناف هدایا و نذورات را به مزار او مى‏آورند.
جعفربن على النقى همان است که ادعاى امامت کرد و جعفر کذّاب نام گرفت و اخبار بسیارى در نکوهش او وارد شده است. محسن و عیسى دو تن دیگر از فرزندان امامند که انسان‏هایى بسیار پارسا و پرهیزکار بودند. محسن در دوران خلافت مقتدر بالله در سال 300 ه . ق، در دمشق قیام کرد، ولى به شهادت رسید. سر او را به بغداد فرستادند و در کنار پل بغداد آویختند.
شمس‏الدین محمدبن على از نوادگان اوست که او را به میرسلطان البخارى مى‏شناسند و اولاد او را نیز بخاریون نامیده‏اند. او سیدى بلندمرتبه، زاهد و پرهیزکار بود که در بخارا مى‏زیست. در اواخر عمر خود به روم سفر کرد و در شهر بورسا اقامت گزید و در سال 832 یا 833 ه.ق. از دنیا رفت و در همان‏جا به خاک سپرده شد. براى او در آن شهر آرامگاهى بنا کردند که مورد توجه مردم است و نذورات فراوانى به آنجا مى‏برند.
نویسنده: رحیم زاده
مأخذ: منابع اسلامی
............................................................................................................................................
برادران و پسران ناراضی کرزی بازهم دهن کجی کردند.
همانطوری که همۀ هموطنان عزیزم و جهانیان شاهد اند که طی چندمین بار جناب کرزی از برادران و پسران به اصطلاح ناراضی خودش (تروریستان و آدم کشان طالب) خواسته که به دولت قبیله گرای وی بپیوندند تا وزنۀ سنگین تری را برعلیه دیموکراسی و حقوق حقۀ اقوام افغانستان تشکیل دهند.....
کرزی نهایت تلاش خویش را میکند تا تروریستان قرن بیست ویکم را متقاعد کند که به صلح پیشنهادی وی لبیک گویند، ولی برادران عصر حجر کرزی به هیچ یک از گفته های وی گوش نداده و همچنان به راه خویش روان هستند و هرروز تعدادی انسان های از خدا بیخبر به صف آنان می پیوندد تا خون بیشتری بریزند.
تلاش های کرزی را که شامل این بخش های نماییم (در آغوش گرفتن برادران انتحاری اش در کاخ ریاست جمهوری و دادن انعام نقدی به آنان، آزاد کردن تروریستان از زندان های افغانستان، خارج نمودن اسامی کثیف ترین، خونخوارترین، انسان ستیز ترین، اسلام ستیز ترین و شقی ترین انسان های قرن از لیست سیاه سازمان ملل متحد و ایالات متحدۀ امریکا، تشکیل شورای به اصطلاح عالی صلح که در رأس آن کسی قرار دارد که دستان خود وی تا آرنج به خون ده ها هزار انسان بیگناه رنگین است و صدها تلاش دیگر) هیچ نتیجۀ مثبت نداشته است و برادران عقب گرای کرزی به صورت مداوم خواسته های کرزی را رد کرده اند و هیچ ارزشی به گفته های وی قایل نشدند. بهانۀ عمدۀ این تمدن ستیزان حضور نیروهای خارجی در افغانستان است، چیزی که خود باعث شده اند و عملاً خود آنان را به افغانستان فراخوانده اند. اگر بیشتر به این مسله توجه شود معلوم میشود که آنان درحقیقت مخالفت با اسلام ناب محمدی، مخالفت با دیموکراسی، انسانیت، پیشرفت و ترقی دارند که در نبود جامعۀ جهانی و ایجاد حکومت استبدادی به روش خودشان امکان پذیر است.
اگر به تاریخ 250 سالۀ افغانستان مروری شود، حاصل این خواهد شد که به جز شاه امان الله خان دیگر کسی از حکمرانان قبیله گرا به افغانستان خدمت نکرده است. آنان همواره به انسان کشی، موروثی ساختن قدرت، نفاق قومی، تحکیم قدرت از راه ترور، بربریت و قوم کشی، فکر کرده اند و تمام نیرو و توان شان را در این راه صرف نموده اند. نتیجه این است که امروز ما همه شاهد آن هستیم. آنچه حقیقت است این است که امان الله خان بعد از سفر به کشور های خارجی درک کرد که مردم افغانستان نیاز به مدرنیزه شدن دارند تا با جامعۀ جهانی گام به گام حرکت کنند و صادقانه میخواست که افغانستان را در مسیر درستش قرار دهد. متأسفانه که اجداد همین ها که در قرن بیست یکم نگاه کردن تلویزیون را حرام میدانند، همین ها که تعلیم برای زنان را نادرست و غیر ضروری میدانند، همین ها که ریختن خون یک انسان برایشان کم بهاتر از ریختن خون یک پشه است، از جنوب کشور برعلیه آن ابر مرد تاریخ افغانستان دست به شورش شیطانی زدند و وی را مجبور به ترک وطن نمودند. بعد از اینکه وطن باردیگر به دست سوداگران دین و وجدان افتاد، وضعیت مردم رو به وخامت نهاد. سردمداران نالایق از احساسات پاک برادران پشتون به صورت احسن به نفع خاندان خودشان استفاده کردند و در این راستا خوب مؤفق بوده اند. بعد از دوران حکومت امان الله خان تا حالا سردمداران افغانستان به این فکر بوده اند که ملت را در محرومیت نگهدارند تا کسی نتواند از حکومت ناشایست آنان انتقاد کند، اما نمیدانستند که هر چند گاهی مردم تحت رهبری مردی حکومت آنان را سرنگون میکند.
رهبران فعلی افغانستان و جامعۀ جهانی باید به این نتیجه رسیده باشند که صلح افغانستان تنها بستگی به قبول شروط گروهک شیطانی طالبان ندارد، بلکه صلح افغانستان وابسته به رضایت فرد فردی از جمعیت این کشور است. سردمداران نالایق کشور و جامعۀ جهانی باید به حقیقت های تاریخی پی ببرند، نه به واقعیت های تاریخی. آقای کرزی و صلح طلبان جامعۀ جهانی اگر میخواهند که افغانستان همگام با جامعۀ جهانی در راستای تحقق دیموکراسی و حقوق بشر حرکت کند، باید تنها به خواسته های پلید این گروهک خونخوار توجه نکنند، بلکه به حقوق حقۀ مردم افغانستان احترام نمایند.
در صورتی که جناح طرف مقابل به هیچ روشی برای تحقق صلح تن در ندهد و فقط خواسته های کفرآمیز خویش را راه حل مسلۀ افغانستان بداند، چطور میشود که حقوق انسانی مردم افغانستان را فدای آنان کرد. و چطور امکان دارد که یک طرف قضیه امتیازات یک طرفه بدهد و طرف مقابل هیچ گونه عکس العمل مثبت از خود نشان ندهد و فقط بر آنچه خود می پسندد پافشاری کند. به نظر این قلم که در این صورت هیچ ضمانتی وجود ندارد تا سالهای دیگر هم صلح در افغانستان برقرار شود. نگارنده به عنوان یک هزاره و به عنوان یک افغانستانی مخالف با هیچ قوم و گروهی نیستم، ولی مخالف امتیاز دهی های بی مورد هستم. به نظر نگارنده سه راه برای آوردن صلح دایمی در کشور وجود دارد.
1. حضور جامعۀ جهانی مخصوصاً امریکا در افغانستان باید قانونی شود و این قانون باید توسط پارلمان افغانستان به تصویب برسد، چونکه ما واقعاً به کمک آنان در حداقل یک دهۀ دیگر نیازمندیم.
2. دولتمردان افغانستان و جامعۀ جهانی باید صادقانه کار کنند و خط بطلان بر تبعیض و استبداد بکشند ( اگرچه تبعیض و استبداد برای حکمرانان افغانستان از گذشته ها به ارث مانده است و برای دولتمردان فعلی دشوار است که حقیقت های جامعه را درک کنند، ولی باید به آن تن در دهند).
3. وطن دوستان و مزدوران باید از هم تفکیک شوند ( آنانیکه برای کشور افتخار می آفرینند تقدیر شوند و آنانیکه کشور را با عمل کردهای شان به عصر حجر برمیگردانند به جهنم فرستاده شوند). آنانیکه صلح دوست هستند باید دست شان را فشرد و به آغوش گرفت و آنانیکه هرروز برای صلح بهانۀ میتراشند و مذاکره با آنان مفهومی ندارد، در رابطه با آنان باید تصمیم عاقلانه گرفته شود. این را همه میدانند، پس چرا با سرنوشت و آینده مردم افغانستان بازی میشود؟ آنانیکه قانون اساسی افغانستان را محترم شمرده و در سایه دین مقدس اسلام میخواهند به پروسۀ صلح بپیوندند، باید به آنان خوش آمدید گفت، اما با آنانیکه هرروز با انتحار و بربریت شان زندگی را به کام مردم افغانستان تلخ میکنند، تا محو کامل آنان نبرد باید کرد.
اگر دولت افغانستان و جامعۀ جهانی به این نظر اند که با حمله به این دشمنان صلح و امنیت حقوق بشر نقض میشود، این سوالات باید از دولت افغانستان و جامعۀ جهانی شود.
1. وقتی که کنده پُشت یکی از مربوطات ولایت زابل از نعش انسانهای بیگناه و مسافران هزاره که توسط دژخیمان طالب به صورت دسته جمعی قتل عام شده بودند حقوق بشر و جامعۀ جهانی کجا به خواب رفته بودند؟
2. وقتی که چندین هزار انسان بیگناه و بی پناه در مدت سه روز در شهر مزارشریف توسط برادران ناراضی کرزی قتل عام شدند، حقوق بشر و جامعۀ جهانی کجا مرده بودند که حالا داد از حقوق بشر میزنند؟
3. آنگاه که اطفال و پیرمردان و پیرزنان بامیانی همراه با خانه هایشان آتش زده شدند، حقوق بشر و جامعۀ جهانی چه را نظاره میکردند، که حالا با به جهنم رفتن چند وطن فروش و تروریست خارجی آنان داد از در نظر گرفتن حقوق بشر میزنند؟
4. آنگاه که شمالی در آتش میسوخت و زنان و دختران آن دیار به فروش رفتند حقوق بشر و جامعۀ جهانی چرا چشمان شان را بسته بودند، که حالا با کشته شدن چند تروریست فغان شان بلند میشود؟
5. هنگامیکه تروریستان طالب بر مزارع هزاره ها در بهسود بنام کوچی حمله کردند و ده تن را به شهادت رسانیدند و تمام منازل و مزارع را نابود کردند و حقوق بشر و جامعۀ جهانی فقط نظاره کردند و مهر سکوت برلب گذاشتند و بس، چرا هیچ عکس العملی از خود نشان ندادند که با از بین بردن سوداگران دین و صلح افغانستان حقوق بشر پایمال میشود؟
اینکه جناب کرزی به برادران تروریست خویش میگوید که اگر شما هر چند باری که مکاتب و شفاخانه ها را آتش بزنید، پل وپلچک ها را ویران کنید و هر چند که بربادی بوجود بیاورید، باز هم بازسازی میکنم، بازهم بازسازی میکنم و بازهم بازسازی میکنم، ولی در هزارستان که امن ترین نقاط افغانستان است و همچنان مناطق شمالی کشور که کسی صدای شلیک یک گلوله را هم نمیشنود برای یک بار هم بازسازی و نوسازی صورت نمیگیرد، خود بیان گر تبعیض، استبداد و حق کشی در سایۀ دیموکراسی است. همچنان این عمل کرد جناب کرزی که صلح را به کسانی مطرح میکند که آنان موجودیت خود کرزی را هم قبول ندارند، کار احمقانۀ بیش نیست. همه شاهدیم که هر بار بعد از جلسات مختلف در رابطه با صلح با طالبان، آنان به شدید ترین الفاظ پیشنهاد صلح را رد کرده اند. اخیراً فقط چند روز بعد از جلسۀ صلح مالدیو رهبر این گروهک آدم کش پیشنهاد صلح را رد کرده و بر بربریت خویش تأکید کرد. بنابراین صلح برای آنان مفهومی ندارد، چونکه آنان به ریختن خون عادت کرده اند و در صلح زندگی کردن برای آنان خیلی دشوار است. حالا که هر راهی برای مذاکره بسته شده است همه باید برای نابودی این تمدن ستیزان به پا خیزند (همان حرفی که جنرال الحاج عبدالرشید دوستم رهبر جنبش ملی اسلامی افغانستان گفته بود) یعنی تروریستان باید نابود شوند.
تنها راه حل تن دادن به حقیقت هاست و بس.
نویسنده: رحیم زاده
برای مطالعه گذارش بی بی سی فارسی در باره رد نمودن درخواست کرزی از طالبان برای مذاکره به آدرس ذیل مراجعه کنید http://www.bbc.co.uk/persian/afghanistan/2010/11/101115_l08_mullah_omar_opposed_to_peace_talks.shtml


...........................................................................................................................
فرارسیدن عید سعید اضحی را به همۀ مسلمانان جهان مبارک باد میگویم
بنام خداوند ابراهیم و اسماعیل
نخست از همه فرارسیدن عید سعید قربان را به مادر گرامی ام و تمامی اعضای فامیلم، هزاره های جهان، ترک تباران کشور عزیزم افغانستان، همۀ هموطنانم و مسلمانان جهان از صمیم قلب تبریک و تهنیت عرض میدارم.....
امیدورام که در هر جایی که زندگی میکنید کانون های خانواده های تان مملو از عشق الهی بوده و لحضه لحضه های زندگی تان عید باشد.
ریشه عید قربان
عید قربان ریشه در دوران قبل از تاریخ اسلام دارد. انسان اولیه که از فهم طبیعت عاجز است، برای به دست اوردن ترحم خدایان دست به قربانی کردن حیوانات و انسان‌ها میزند. این سنت در اسلام نیز پذیرفته شده است.
در روایات مختلف دینی آمده است که ابراهیم در سن بالا دارای فرزندی شد که او را اسماعیل نام نهاد و برایش بسیار عزیز و گرامی بود. اما مدتها بعد، هنگامی که اسماعیل به سنین نوجوانی رسیده بود، فرمان الهی چندین بار در خواب به ابراهیم نازل شد و بدون ذکر هیچ دلیلی به او دستور داده شد تا اسماعیل را قربانی کند.
او پس از کشمکشهای فراوان درونی، در نهایت با موافقت خالصانه فرزندش، به محل مورد نظر می‌روند و ابراهیم آماده سر بریدن فرزند محبوب خود می‌شود. اما به هنگام انجام قربانی اسماعیل خداوند که او را سربلند در امتحان می‌یابد، گوسفندی را برای انجام ذبح به نزد ابراهیم می‌فرستد.
این ایثار و عشق پیامبر به انجام فرمان خدا، فریضه‌ای برای حجاج می‌گردد تا در این روز قربانی کنند و از این طریق برای یتیمان و تهیدستان خوراکی فراهم سازند. دراین روز همچنین مستحب است که نماز عید قربان برپا گردد. نماز عید قربان باید در فاصله زمانی طلوع آفتاب روز عید تا ظهر خوانده شود و شامل دو رکعت است.
مأخذ: منابع اسلامی


..............................................................................................................................
فرا رسیدن سالروز شهادت امام محمد باقر علیه السلام بر مسلمانان جهان تسلیت باد.
... به آسمان نگاه میکنم اشک میریزد، به درختان نگاه میکنم از غم سر به زیر دارند، به پرندگان مینگرم که نوای غم سر میدهند. به انسانها که مینگرم ناخدا آگاه همه در اندوه شهادت یکی دیگر از نوادگان پیامبر گرامی اسلام (امام محمد باقر علیه السلام)، پنجمین امام معصوم فررفته اند. به هرطرف بنگری احساس عجیبی به انسان دست میدهد چونکه انس و جن همه غرق در ماتم اند. هنوز صدای ناله و شیون پیروان آن امام معصوم در گوشها طنین انداز است و هر سال با فرارسیدن سالروز شهادت آن بزرگ مرد جهان اسلام تازه و تازه تر میشود.
تاریخ شهادت آن ابر مرد اسلام و انسانیت در سال 2010 میلادی از قرار ذیل است، روز یکشنبه مورخۀ 14 نومبر سالم 2010 میلادی که مصادف است با 23 عقرب سال 1389 هجری شمسی و مطابق است با 7 ذیحجۀ سال 1431 هجری قمری.
مختصری از زندگی نامه امام محمد باقر علیه السلام
نام شریف آن حضرت محمد و کنیه ی ایشان ابوجعفر است القاب شریفشان باقر، شاکر و هادی است لقب مشهور ایشان به دلیل دانش بیكران باقر یا باقر العلوم بوده است … صدوق و طوسی در امالی خود روایت كرده اند كه رسول الله (ص) آن حضرت را باقر نامید و به جابر بن عبد الله انصاری فرمود: « ای جابر زمان یكی از اولاد مرا كه از فرزندان حسین است درك خواهی كرد، او هم نام من است و علم را با مهارت بسط میدهد و میشكافد، وقتی او را دیدی سلام مرا به او برسان».
پدر بزرگوارشان امام علی بن الحسین علیه السلام و مادر گرامی شان حضرت فاطمه دختر امام حسن مجتبی علیه السلام است كه مكنی به ام عبد الله یا ام الحسن بود و با این ترتیب آن حضرت هم از جانب مادر و هم از جانب پدر فاطمی و علوی بوده است و ایشان را ابن الخیرتین می نامیدند.

شخصیت اخلاقی:

در گفتار راستگو ترین و در دیدار گشاده رو ترین و در بذل جان در راه خدا بخشنده ترین و در اخلاق متواضع ترین مردمان بود. از خوف خدا بسیار میگریست و هنگام مشكلات اهل بیت را جمع میكرد و با هم به ذكر و استغفار میپرداختند. قسمت عمده درآمد خود را در راه خدا انفاق می فرمود ، متواضعترین افراد بود ، خود مانند غلامانش در مزرعه كار میكرد. آنچه ازمحصول كشاورزى - كه با عرق جبین و كد یمین - به دست میآورد در راه خدا انفاق میفرمود سیرت و صورتش ستوده بود .پیوسته لباس تمیز و نومیپوشید .در كمال وقار و شكوه حركت میفرمود . بسیار گشاده رو و با مؤمنان و دوستان خویش برخورد بود .با همه اصحاب مصافحه میكرد و دیگران را نیز بدین كار تشویق میفرمود ..در زهد و فضل و تقوی و آشنایی با رموز قرآن و سنت و تفسیر و احكام شرع سرآمد همگان بود

اصحاب امام باقر علیه السلام

آوازه علوم و دانش امام باقر (ع) چنان اطراف و اكناف پیچیده بود كه ملقّب به باقرالعلوم; یعنى شكافنده دانش ها گردید. در مكتب امام ابوجعفر باقر العلوم -كه درود خدا بر او- شاگردانى نمونه و ممتاز پرورش یافتند كه اینك به نام برخى از آنان اشاره مى ‏شود:
1- ابان بن تغلب: او محضر سه امام - امام زین العابدین، امام محمد باقر و امام جعفر صادق علیهم السلام - را درک نمود . ابان از شخصیتهای علمی عصر خود بود و در تفسیر، حدیث، فقه، قرائت و لغت تسلط بسیاری داشت. والایی دانش ابان چنان بود که امام باقر علیه السلام به او فرمود: در مسجد مدینه بنشین و به رای مردم فتوا بده، زیرا دوست دارم، مردم فردی چون تو را در میان شیعیان ما ببینند.
2- زراره: دانشمندان شیعه از میان شاگردان امام باقر و امام صادق علیهما السلام، شش تن را فقیه تر می شمرند که زراره یکی از آنها است. از امام صادق نقل است که فرمود: اگر "برید بن معویه"، "ابوبصیر"، "محمد بن مسلم" و "زراره " نبودند، آثار پیامبر (معارف شیعه) از میان می رفت، آنان بر حلال و حرام خدا امین هستند. باز فرمود: برید، زراره، محمد بن مسلم و احول در زندگی و مرگ نزد من محبوبترین مردمان هستند.
3- کمیت اسدی: شاعری سر آمد بود و زبان گویایش در دفاع از اهل بیت، اشعاری پر مغز می سرود. اشعارش چنان کوبنده و رسواگر بود که پیوسته از طرف خلفای اموی تهدید به مرگ می شد.
4- محمد بن مسلم: فقیه اهل بیت و از یاران راستین امام باقر و امام صادق علیه السلام بود. چنان که گفته شد، امام صادق او را یکی از آن چهار تن به شمار آورده که آثار پیامبر به وجودشان پا برجا و باقی است.

شخصیت علمی:


در دوره امامت امام محمد باقر علیه السلام و فرزندش امام جعفرصادق علیه السلام مسائلى مانند انقراض امویان و بر سر كار آمدن عباسیان و پیدا شدن مشاجرات سیاسى و ظهور سرداران و مدعیانى مانند ابوسلمه خلال و ابومسلم خراسانى و دیگران مطرح است ، ترجمه كتابهاى فلسفى و مجادلات كلامى در این دوره پیش میآید ، و عدهاى از مشایخ صوفیه و زاهدان و قلندران وابسته به دستگاه خلافت پیدا میشوند .
قاضیها و متكلمانى به دلخواه مقامات رسمى و صاحب قدرتان پدید می آیند و فقه و قضاء و عقاید و كلام و اخلاق را - بر طبق مصالح مراكز قدرت خلافت شرح و تفسیر مینماید ، و تعلیمات قرآنى - به ویژه مسأ له امامت و ولایت را ، كه پس از واقعه عاشورا و حماسه كربلا ، افكار بسیارى از حق طلبان را به حقانیت آل على ( ع ) متوجه كرده بود ، و پرده از چهره زشت ستمكاران اموى ودین به دنیا فروشان برگرفته بود ، به انحراف میكشاندند و احادیث نبوى را دربوته فراموشى قرار میدادند .
برخى نیز احادیثى به نفع دستگاه حاكم جعل كرده ویا مشغول جعل بودند و یا آنها را به سود ستمكاران غاصب خلافت دگرگون مینمودند .
اینها عواملى بود بسیار خطرناك كه باید حافظان و نگهبانان دین در برابر آنهابایستند .
بدین جهت امام محمد باقر علیه السلام و پس از وى امام جعفر صادق علیه السلام از موقعیت مساعد روزگار سیاسى ، براى نشر تعلیمات اصیل اسلامى و معارف حقه بهره جستند ، و دانشگاه تشیع و علوم اسلامى را پایه ریزى نمودند .
بی تردید چنان که بسیاری از علمای اهل سنت، نیز گفته اند، امام باقر علیه السلام در زمان حیات خویش شهرت فراوانی داشته و همواره محضر او از دوست دارانش، از تمامی بلاد و سرزمینهای اسلامی، پر بوده است. موقعیت علمی ایشان، به مثابه شخصیتی عالم و فقیه، به ویژه به عنوان نماینده علوم اهل بیت، بسیاری را وا می داشت تا از محضر او بهره گیرند و حل اشکالات علمی و فقهی خود را از او بطلبند. در این میان، اهل عراق که بسیاری از آنان شیعه بودند بیش از دیگران مفتون شخصیت آن حضرت شده بودند.

مراجعه کنندگان، خضوعی خاص نسبت به شخصیت علمی امام داشتند چنان که عبدالله بن عطای مکی گوید: علما را در محضر هیچ کسی کوچکتر از زمان حضور در محضر امام باقر علیه السلام ندیدم. حکم بن عینیه با تمام عظمت علمی اش در میان مردم، در برابر آن حضرت مانند دانش آموزی در مقابل معلم خود به نظر می رسید.
شهرت علمی امام، در حد تعبیر ابن عنبة، مشهورتر از آن است که کسی بخواهد آن را بیان کند. این شهرت در زمان خود ایشان، نه تنها در حجاز که «کان سید فقهاء الحجاز» بلکه حتی در عراق و خراسان نیز به طور گسترده فراگیر شده بود. چنانکه راوی می گوید: دیدم که مردم خراسان دور حضرت حلقه زده و اشکالات علمی خود را از ایشان می پرسیدند.
ذهبی درباره امام باقر علیه السلام می نویسد: ایشان از کسانی است که بین علم و عمل، سیادت و شرف و وثاقت و متانت جمع کرده و برای خلافت اهلیت داشت.
ابرش کلبی از هشام بن عبدالملک پرسید: این کیست که مردم عراق او را در میان گرفته و مشکلات علمی خود را از وی می پرسیدند؟ هشام گفت: این پیامبر کوفه است، خود را پسر رسول خدا و شکافنده علم و مفسر قرآن می داند.

دوران زندگی و شهادت ایشان:

امام باقر (علیه السلام) با پنج خلیفه از خلفاى بنى امیّه معاصر بود كه عبارتند از: ولید بن عبد الملك (96 ق) و سلیمان بن عبد الملك ( 99 ق) و عمر بن عبد العزیز (101 ق) و یزید بن عبد الملك (107ق) و هشام بن عبد الملك ( 125 ق) معاصر بوده است. و همه آنان جز عمر بن عبدالعزیز در ستمگرى و استبداد و خودكامگى دست كمى از نیاكان خود نداشتند و پیوسته براى امام باقر (علیه السلام) مشكلاتى فراهم مى نمودند.

ولى در عین حال، او از طریق تعلیم و تربیت، جنبشى علمى به وجود آورد و مقدّمات تأسیس یك مركز علمى اسلامى را در دوران امامت خود پى ریزى كرد كه در زمان فرزند بزرگوارش امام جعفر صادق (علیه السلام) به نتیجه كامل رسید.
حضرت امام محمد باقر علیه السلام 19 سال و ده ماه پس از شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام زین العابدین علیه السلام كرد و در تمام این مدت به انجام دادن وظایف خطیر امامت، نشر و تبلیغ فرهنگ اسلامى ، تعلیم شاگردان ، رهبرى اصحاب و مردم ، اجرا كردن سنتهاى جد بزرگوارش در میان خلق ، متوجه كردن دستگاه غاصب حكومت به خط صحیح رهبرى و راه نمودن به مردم در جهت شناخت رهبر واقعى و امام معصوم، كه تنها خلیفه راستین خدا و رسول ( ص ) در زمین است ، پرداخت و لحظه اى از این وظیفه غفلت نفرمود .

روش كار پیشوایان ما به ویژه امام سجّاد و امام باقر (علیهم السلام) كه در اوضاع فشار و خفقان به سر مى بردند به شیوه مخفى و زیرزمینى بود، شیوه اى كه موجب مى شد كسى از كارهاى آنان مطّلع نشود. همین كارهاى پنهانى، گاهى كه آشكار مى شد، خلفا را سخت عصبانى مى نمود در نتیجه، وسایل تبعید و زندانى آنها فراهم مى شد.

سرانجام، امام باقر (علیه السلام) كه پیوسته مورد خشم و غضب خلیفه وقت، هشام بن عبدالملك بود، به وسیله ایادى او مسموم شد و در روز دوشنبه 7 ذیحجّه سال 114 هجرى قمرى در 57 سالگى به شهادت رسید. بدن مطهر آن دریای بیکران دانش خدایی در خاک بقیع، در کنار پدر و جد بزرگوارش امام حسن مجتبی و امام سجاد علیهما السلام به خاک سپرده شده است.

جالب توجه و قابل دقت و یادگیرى است كه امام محمد باقر علیه السلام وصیت میكند به فرزندش امام جعفر صادق علیه السلام كه مقدارى از مال او را وقف كند ، تاپس از مرگش ، تا ده سال در ایام حج و در منى محل اجتماع حاجیها براى سنگ انداختن به شیطان ( رمى جمرات ) و قربانى كردن براى او محفل عزا اقامه كنند .
توجه به موضوع و تعیین مكان ، اهمیت بسیار دارد .
به گفته صاحب الغدیر - زنده یاد علامه امینى - این وصیت براى آن است كه اجتماع بزرگ اسلامى ، در آن مكان مقدس با پیشواى حق و رهبر دین آشنا شود و راه ارشاد در پیش گیرد ، واز دیگران ببرد و به این پیشوایان بپیوندد ، و این نهایت حرص بر هدایت مردم است و نجات دادن آنها از چنگال ستم و گمراهى .
مأخذ: سایت های مراکز اسلامی
..........................................................................................................................
چشم بادامی ها باز هم در صف اول افتخار آفرینان کشور ما افغانستان قرار گرفتند.
باو وجود تلاش حلقات خاصی در درون حکومت کرزی برای به حاشیه راندن اقوام غیر پشتون از صحنه های سیاسی، اجتماعی، نظامی و فرهنگی اولین گروپ پنج نفرۀ از افسران زن که از بین محروم ترین قشر جامعۀ افغانستان (هزاره ها) قامت راست نموده با عزم راسخ برای ثابت نمودن توانایی ها و استعداد شان به میدان کسب معنویت و افتخار آمدند، از دانشگاه هوایی افغانستان سند فراغت خویش را دریافت کردند.
اگرچه هزاره ها در طول تاریخ ثابت کرده اند که وطن پرست، صادق، پرتلاش و با استعداد هستند، ولی متأسفانه که در طول تاریخ افغانستان به رشادت های آنان توجه نشده و حتی از صفحات تاریخ حذف شده اند. خوشبتخانه که در عصر حاضر زمینۀ برای رشد هرچه بیشتر این استعداد ها فراهم شده و مردم ما از آن به وجه احسن باید استفاده کنند. خبر منتشر شده توسط آیساف به زبان انگلیسی نشر شده است ولی شما میتوانید ترجمه دری آنرا در ذیل مطالعه کنید.
یکی دیگر از نقطه عطفی در مدرنیزه کردن نیروی هوایی افغانستان با فارغ التحصیلی پنج نخستین افسران زن از اولین دوره آموزش حرفه ای دانشگاه هوایی گذاشته شد.
کورس متذکره بیش از 100 ساعت آموزش در موضوعات مختلفی چون ارزش نیروی هوایی افغانستان ، ماموریت ، تاریخ ، اخلاق ، رهبری و آشنایی و داشتن معلومات در بارۀ طیاره بود.
دگرمن رایان نیکولز قوماندان نیروی هوایی آیساف از نگرش ها و اشتیاق آنها به یادگیری به عنوان ارزش در وظیفۀ نظامی و علاقمندی فارغین به کسب دانش و ادامۀ کار در نیروی هوایی یاد کرده گفت: آنها با چالش های زیادی روبرو هستند اما به خوبی از عهدۀ مقابله با چالشها برخواهند آمد.
وی اضافه کرد که گام بعدی برای پنج فارغ التحصیل، آموزش زبان انگلیسی در مرکز آموزش زبان در کابل و همزمان آموزش تکنیک های هوایی در مرکز آموزش تندر (پایگاه نیروی هوایی) به اجرا گذاشته خواهد شد.
محمد معارف قوماندان دانشگاه هوایی گفت، این اولین بار در تاریخ افغانستان نیست که زنان در ارتش حضور دارند ، اما این اولین بار است که ما زنان فارغ التحصیل از دانشگاه هوایی داریم. وی اضافه نمود که تصورش را میکند که تاچه حد افتخار این پنچ افسر زن الهام بخش برای سایر زنان بعد از آنها در نیروی هوایی خواهد بود.
برای متن کامل خبر به زبان انگلیسی به لینک ذیل مراجعه کنید http://www.isaf.nato.int/article/isaf-releases/female-afghan-officers-graduate-military-education-course.html

..............................................................................................................................
نقدی بر نظرات حاجی نیاز محمد عضو گروهک عقب گرای طالبان در جلسۀ مالدیو
اول اینکه اگر حاجی نیاز محمد به نمایندگی از طالبان در جلسۀ صلح مالدیو شرکت نکرده است، نمیشود به نظرات ایشان به دیدۀ مثبت نگریست، چرا که او فقط یک عضو است نه یک نمایند و همچنان امکان ندارد با تک تک اعضای طالبان مذاکره کرد و همۀ نظرات آنان که اکثراً با قانون اساسی افغانستان مغایرت دارد را پذیرفت.
وی در بخش اول سخنانش از خروج نیروهای خارجی از افغانستان سخن گفته و اضافه مینماید، تا زمانیکه این نیروها در افغانستان حضور داشته باشند صلح نخواهد آمد. از آقای نیاز محمد باید پرسیده میشد که:
1) آیا فرق بین نیروهای خارجی که فعلاً در افغانستان حضور دارند با حضور افسران نظامی پاکستان مخصوصاً آی اس آی، گروه های تندرو مذهبی ی که با تفکرات و باور های غلط شان از اسلام ناب محمدی که ضربۀ مهلکی به پیکر اسلام زده اند و هزاران جنگجوی دیگر از سراسر دنیا مخصوصاً کشور های عربی که در زمان حکومت این گروه متحجر و عقب گرا در کشور ما حضور داشتند، وجود دارد؟
2) آیا منافقان از خدا بیخبر که به نام لشکر خدا در کشور ما حکمروایی داشتند و خون هزاران مسلمان بیگناه را از کنده پشت گرفته تا شمالی، بامیان، یکاولنگ و مزارشریف ریختند و اموال مردم را غارت کرده و خانه ها را به آتش کشیدند، بهتر از حضور نیروهای خارجی فعلی است؟
3) آیا ظلم، توحش، تمدن ستیزی، اسلام ستیزی، زن ستیزی، پایمال کردن حقوق بشر وبربریتی که در دوران حکومت طالبان وجود داشت، با شرایط کنونی که به کمک و حضور جامعۀ جهانی بدست آمده است، قابل مقایسه است؟ و کدام یکی بهتر است؟
4) آیا خود همین اسلام ستیزان نبودند که زمینۀ حضور نیروهای خارجی را در افغانستان مهیا کردند که حالا با حضور آنها مخالفت میکنند؟
5) اگر این سوداگران دین و مستبدان زمان واقعاً میخواستند که حکومت اسلامی را برپا کنند چرا فقط اعضای آن فقط از یک قبیله بود ودر کنار شان هزاران دین فروش دیگر از سراسر کشور های اسلامی و غیر اسلامی حضور داشت؟ و چرا حقوق انسانی و اسلامی سایر اقوام را نادیده گرفته بودند؟
6) اگر شما فقط مخالف حضور نیروهای خارجی در افغانستان هستید، در دوران حکمروایی طالبان همه طرف های درگیر مسلمان و افغانی بودند و نیروهای خارجی ی وجود نداشت به جز دین فروشانی که در صف خودشان بودند ، چرا شما با آنان مذاکره نکرده و کشور را به تباهی کشاندید که حالا حضور نیروهای خارجی را بهانه گرفته اید؟
7) اگر شما خواستار صلح بودید و هستید چرا کسانی که صادقانه میخواستند صلح را در افغانستان پیاده کنند و برای مذاکرۀ با شما در چهار آسیاب آمده بودند، اسیر گرفته و به شهادت رسانیدید، آیا این خود بیانگر چهرۀ ضد انسانی و ضد اسلامی شما به مردم افغانستان و جهانیان نیست؟
8) اگر شما میگویید که دولت افغانستان ونیروهای خارجی پا روی گلوی طالبان گذاشته و از آنان خواسته که صلح کنند و به نظر شما امکان پذیر نیست، آیا در زمان حمکروایی شما مردم از چنین امتیازی برخوردار بودند؟ آیا شما رسماً نگفتید که هزاره ها یا باید دوباره کلمه بخوانند، یا به طالبان باج بدهند، یا همه کشته شوند و یا هم کشور را ترک کنند؟ و آیا این عمل شما انسانی و اسلامی بود و یا اینکه فقط خونخواری و بربریت؟ و آیا شما نمیتوانستید با همه اقوام افغانستان که همه مسلمان اند صلح کنید که پا بر گلوی آنان گذاشتید؟ و آیا وضعیت شما به مراتب بهتر آزوضعیت مخالفین تان در دوران حکومت نام نهاد و به اصطلاح اسلامی خود تان نیست؟
من نمیدانم که آقای نیاز محمد به کدام اعتماد اشاره میکنند. دولت افغانستان بارها از طالبان خواسته که با احترام به قانون اساسی این کشور وارد گفتگو شده و به پروسۀ صلح بپیوندند ولی طالبان فقط حضور نیروهای خارجی را بهانه قرار داده است. این مسله را درحالی بیان میکند که هزاران جنگجوی خارجی در صفوف خودشان هم حضور دارند و با انتحار شان روزانه تعدادی از انسان های بیگناه را میکشند. به نظر نگارنده که طالبان خود را برحق دانسته و نظرات سایر گروه های سیاسی، مذهبی و اجتماعی را باطل میدانند و این باعث بی اعتمادی بین طرفین شده است.
در رابطه با آتش بس وی میگوید که باید مرجعی پیدا شود که آنرا تضمین کند و اضافه میکند که تنها کشورهای اسلامی میتواند به افغانستان در زمینۀ صلح بین افغانی کمک کند. باید این سوالات از وی میشد که:
1. چرا در گذشته مخصوصاً در زمان جهاد دست به دامن هرکسی زدید و نگفتید که مسلمان و غیر مسلمان که حالا به فکر حل مشکل افغانستان توسط کشور های اسلامی شدید؟
2. آیا کشور های اسلامی بیشتر از منافع ملی خود شان به افغانستان فکر میکنند؟ به نظر نگارنده وقتی مسلۀ منافع ملی کشورها مطرح میشود، اندیشۀ اسلامی و غیر اسلامی مفهومی ندارد بخاطریکه کشورها فقط به منافع ملی خود فکر میکنند نه به منافع کشور ما و نه به منافع اسلامی. نمونه های برجستۀ آنرا در جلسات بین افغانها که توسط کشورهای اسلامی در پشاور پاکستان به خاطر ایجاد حکومت اسلامی در افغانستان برگذار شده بود میتوان دید. آیا نتیجۀ حاصل شده از آن جلسات توانست صلح را به افغانستان بیاورد؟ آیا در آن جلسات قانون اساسی برمبنای دین مقدس اسلام تهیه شده بود؟ آیا حقوق همۀ اقوام مسلمان افغانستان که دوشادوش همدیگر در جهاد افغانستان شرکت داشتند تأمین شده بود؟
3. اگر شما بر این باورید که کشورهای اسلامی میتوانند برای صلح افغانستان کمک کنند، به بیراهه میروید. آنان هیچ گاهی برای بهبودی اوضاع در افغانستان کمک نکرده و فقط به منافع خود می اندیشند. مثلاً اولین کشوری که طالبان را به رسمیت شناخت پاکستان بود و اولین کشوری که حمایتش را از حمله نیروهای آمریکایی بر طالبان اعلان کرد هم پاکستان بود. تازمانیکه منافع ملی پاکستان از طریق نوکرانش (طالبان) در افغانستان تأمین میشد از طالبان به عنوان امارت اسلامی حمایت میکرد، اما وقتی که منافع خود را در حمایت از آمریکا میبیند حتی سفیر طالبان را نیز بدست آمریکایی ها تسلیم میکند و پرویز مشرف شعارش این است که سب سی پهلی پاکستان (یعنی اولتر از همه پاکستان). مشرف با این بیانش ثابت میکند که هیچ چیز به جز منافع پاکستان برایش مفهومی ندارد، نه کشورهای اسلامی و نه مسلمانان. بنابراین آقای نیاز محمد از کدام اعتماد به کشور های اسلامی صحبت میکند. آیا آقای نیاز محمد با این بیانش صداقت خویش را نسبت به پروسۀ صلح در افغانستان بیان میکند؟ آیا نظرات باداران وی از طریق وی برای یافتن بهانۀ برای ادامۀ خشونت و جنگ در افغانستان ایراد نمی شود؟
در رابطه با حضور زنان که نیمی از پیکر جامعه را تشکیل میدهد وی تنگ نظری، باور های عنعنوی و قبیلوی که مارک دینی با آن زده است و برداشت های نادرست خویش را از قانون اساسی مسلمانان (قرآن مجید) بیان میکند. وی با تقیه میگوید که تلاش زنان را برای آوردن صلح میستاید ولی میگوید که آنان قانون اسلامی را نادیده گرفته و بدون محرم به جلسه آمده اند و این کار شان خلاف شریعت است. از وی باید این سوالات شود که:
1. آیا اسلام عزیز تعلیم و کسب علم و دانش را برای زنان ممنوع کرده که طالبان، این سوداگران دین در زمان حکومت شان، آنان را محروم کرده بودند و حالا نیز مکاتب دخترانه را به آتش میکشند و به صورت دختران دآنش آموز تیزاب میپاشند و آنانرا با گاز سمّی مسموم میکنند؟
2. آیا حقیقت اسلام ناب محمدی فراگرفتن علم و دانش را برای هر مرد وزن مسلمان واجب نکرده، و اگر واقعاً طالبان پیروان راستین اسلام اند پس چرا درب همۀ مکاتب را بروی نیمی از پیکر جامعه را بستند؟ آیا زنان نیاز به تعلیم و تربیت، کسب علم و دانش، طبابت و حضور در اجتماع را ندارد؟
3. اسلام خلوت و گفتگوی که به فحشا بکشد را ممنوع قرار داده است، نه اینکه زنان را از فعالیت های انسانی واجتماعی محروم کنند. آیا زنانیکه در جلسۀ صلح شرکت کرده بودند و گفتگوی که انجام دادند جنبۀ غیر دینی داشت؟ که به نظر جناب نیاز محمد خلاف شریعت است. شاید بنابر مفکورۀ خودشان و تعریف شان از اسلام چنین باشد اما اینکه نمشود حقیقت که هرآنچه او و همفکرانش باور دارند درست است. ممکن است که مفکورۀ ایشان خلاف شریعت ناب محمدی باشد.
4. آیا حضرت محمد مصطفی (ص) قبل از اینکه با حضرت خدیجه ازدواج کند مبادلات تجاری نداشت و آیا این عمل آنان خلاف شریعت بود؟ و آیا ارتباط این دو شخصیت برجستۀ جهان اسلام نباید برای مردمان عصر ما الگو نمونه باشد؟
5. آیا برداشت طالبان از حجاب مغایرت با اسلام ندارد؟ در کجای قرآن گفته که زن باید چادری بپوشد، بلکه در متون اسلامی از حجاب حرف زده شده است نه از اسیرنمودن زنان در فقس. پوشیدن چادری یک عنعنه و رسم ورواج های فرهنگی و قبیلوی افغانستان است، نه دستوری از قوانین اسلامی.
در بارۀ آینده طالبان آقای نیاز محمد میگوید که طالبان 85 % خاک افغانستان را در کنترل خود دارد، که این خود دورغ محض است. طالبان در مناطق جنوبی و شرقی حضور پررنگ دارند، اما در مناطق شمالی و شمال غربی حضور بسیار کمرنگ داشته و در مناطق مرکزی اصلاً حضور ندارند. قبلاً هم به گفتۀ خودشان 95% خاک افغانستان در کنترل داشتند اما نتوانستند پایه های حکومت خود را محکم نمایند. وی همچنان اشاره می کند که نه طالبان و نیروهای ناتو میتوانند با زور صلح را به افغانستان بیاورند، بلکه باید دل مردم را بدست آورد که این حرف حساب است، ولی طالبان فراموش کرده اند که خود چه کارنامۀ از خود باقی گذاشته اند که حالا حرف از دل بدست آوردن میزند. به جز اندکی از برادران پشتون که آنها هم منفعت مادی خویش را در نظر داشتند، از طالبان حمایت کرده بودند و اِلّا در بین سایر اقوام افغانستان محبوبیتی نداشتند و ندارند و حتی سایر اقوام افغانستان به دیدۀ نفرت به طالبان مینگرند.
در رابطه با نظر آقای نیاز محمد که بعد از خروج نیروهای خارجی از افغانستان طالبان به پیروزی میرسد، باید اینطور نگاریده شود که مردم افغانستان هرنوع حکومت را تجربه کرده اند ولی هیچ کدام آنها نتوانسته اند دوام بیاورند، چونکه حکومت ها بر اساس تبعیض، ترور و محروم نمودن مردم از حقوق مدنی شان ایجاد شده بودند. به نظر نگارنده مردم افغانستان در هر زمینۀ کارآزموده شده اند و دیگر هیچ قومی، گروهی، حزب سیاسی وهیچ قبیلۀ نمیتواند بدون احترام به حقوق دیگران در این کشور وبدون مشارکت همه اقوام ساکن در افغانستان حکمروایی کند و بدون درنظر داشت این مسایل پیروزی ناممکن است.
با خروج نا به هنگام نیروهای خارجی از افغانستان جنگ های داخلی که از سال 1992 شروع شده بود به فراموشی سپرده خواهد شد و شرایط خیلی بدتر از آن خواهد شد. من امیدوارم که جامعۀ جهانی باردیگر اشتباه نکند و افغانستان را به دست فراموشی نسپارد. به گفتار آقای نیاز محمد توجه شود که وی میگوید، طالبان نه تنها در افغانستان بلکه در جهان قدرتمند شده و پیروز خواهد شد. از حرف های نیاز محمد چنین برمی آید که طالبان وابستگی شدیدی به القاعده دارد و رابطۀ تنگاتنگ بین این دو گروه تروریست هنوز به قوت خود باقیست و پیروزی طالبان پیروزی القاعده و پیروزی القاعده پیروزی طالبان شمرده میشود.
در اخیر قابل نگاریدن میدانم که کشورهای خارجی که نیروهای نظامی شان را در افغانستان جابجا کرده اند و روزانه متقبل تلفات جانی و خسارات مالی میشوند نه تنها به خاطر دفاع از افغانستان بلکه به خاطر منافع ملی این کشورهای نیز است. اگر نیروهای خارجی بدون درنظرداشت توانایی اردو و پولیس افغانستان کشور را ترک کنند باور داشته باشند که زهر تندروی طالبان و القاعده به سایر نقاط جهان نیز سرایت خواهد کرد. آنان نیز باید با صداقت تمام در راستای شکست طالبان و القاعده کارکنند تا مردم افغانستان و جهان از شر این انسان های عصر حجر مصؤن بمانند.
نویسنده: رحیم زاده

................................................................................................................................
آیا صداقت سودمند است یا زیان آور؟
درست کاری و انجام هر عملی در زندگی که بر اساس عشق الهی و مسؤل قرار دادن وجدان در لحظه لحظه های زندگی صورت گیرد را صداقت گویند، و یا به عبارت دیگر هرآن چیزی که در ذات خود حقیقت دارد و در زندگی روزمرۀ انسانها مهم است ومتأسفانه اکثراً طبق آن عمل نمیشود را صداقت گویند. همچنان میتوان گفت که انجام هر عملی چه تحرکات روزمرۀ زندگی باشد یا فعالیت های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حتی ارتباطات بین فامیلی که بر اساس از خود گذری و حمایت منافع عامّه و همگانی انجام پذیرد، را صداقت نامند.
آیا حقیقت و واقعیت میتواند تأثیری مثبت و یا منفی روی صداقت داشته باشد؟
تعریفی از حقیقت و واقعیت:
بنیاد و اساس و زیر بنأ موجودیت هر چیزی را حقیقت گویند. هرچیزی که بنابر دلیل مشخصی اصل خودش تغییر ناپذیر باشد را نیز حقیقت گویند. مثلاً تمامی ادیان الهی بنابر حقیقت پایه گذاری شده است. بطور قطع میتوان گفت که تمامی ادیان الهی پیام عشق، محبت، انسان دوستی و خدا پرستی را برای انسان ها آورده اند.
پایه و اساس تکنالوجی هم براساس حقیقت صلح آمیز نهاده شده است تا انسانها از آن برای رفاه بیشتر و رسیدن به خدا استفاده کنند.
خرافات، ظلم، تعدی، تمدن ستیزی، زن ستیزی و نقض آشکار حقوق بشر در حقیقتِ جوهر ادیان الهی وجود ندارد، اما این مسایل که بنابر منافع سیاسی، منافع اقتصادی، منافع نظامی، منافع ملی، نژادی، قومی و عنعنات قبیلوی صورت میگیرد، فقط مارک دینی به آن زده میشود تا سؤ استفاده کنندگان بهتر به اهداف شان برسند و این را واقعیت گویند. حقیقت این است که دین الهی مسیحیت برای ترویج محبت آمده است، اما واقعیت این است که انسانهای بیگناهی در هیروشیما، ناکازاکی، ویتنام، خاورمیانه و..... باید کشته شوند تا عدۀ با اهداف سیاسی، نظامی و اقتصادی شان برسند. همچنان در رابطه با آخرین دین، یعنی مکمِل ادیان آسمانی قبلی که دین عشق، انسان دوستی و خداشناسیست که این حقیقت این دین بزرگ است، اما عنعنات قبیلوی و منتطقوی که به آن رنگ و بوی دینی داده شده است را واقعیت گویند که جبراً شامل حقیقت این دین برادری و برابری گردیده است. درحقیقتِ ادیان الهی ذکر شده است که اگر کسی خون یک انسان بیگناه را بریزد به مفهوم این است که همۀ انسانها را کشته است، اما در واقعیت ادیان الهی، توحش، بربریت، انتحار و انسان کشی را جاداده اند.
جهت مثبت حقیقت:
تأ ثیرات مثبت حقیقت این است که ما به وحدانیت خداوند جل جلالهُ بیشتر پی میبریم و از این طریق میتوانیم بیشتر به تمام مخلوقات مخصوصاً به اشرف آنان به دیدۀ قدرت الهی بنگریم و عشق بورزیم و همچنان به معبود و معشوق خود برسیم. و اما حقیقت گویان و حقیقت جویان در بین اجتماع طرفدارکم دارند و مخالف زیاد، آن هم به این دلیل که انسان حقیقت گرا آنچه در حقیقت ادیان الهی در رابطه به امورات زندگی تذکر رفته است دنبال میکند که این خود بعضی محدودیت ها را برای انسانهای سود جو ایجاد میکند. اکثر عنعنات غلط و نادرستی که در حقیقت ادیان وجود ندارد جنبۀ دینی گرفته و انسانهای که پیرو حقیقت اند از پذیرفتن همچو مسایل به عنوان اجزای دین ابا میورزند و این خود میتواند پیروان حقیقت را گاهگاهی به کناره بکشاند و در بعضی موارد در انزوا قرار دهد و حتی سبب نابودی وی نیز گردد. البته ناگفته نماند که زمان نیاز است که انسانهای حقیقت گرا بتوانند بر آنانیکه همه واقعیت های نادرست و باور های نادرست شان را مخلوط با مسایل حقیقی ادیان کرده اند، پیشی گیرند.
جهات منفی واقعیت:
واقعیت در اکثر موارد جنبۀ مثبت ندارد، اگر داشته باشد هم بسیار ناچیز است و در مقابل جنبۀ مخرّب آن به مراتب بیشتر از جنبۀ مثبت آن است. مثال های زنده و عینی آن در کشور ما افغانستان موجود است (سردمداران پشتون تبار کشورما که خود را پیروان سنّت پیامبر گرامی اسلام (محمد مصطفی ص)و شریعت ناب محمدی میدانند در طول تاریخ درحق اقوام دیگر مخصوصاً هزاره ها ظلمی که کردند نه تنها در باور های اسلامی نمگنجد بلکه در باورهای انسانی هم نمگنجد) که این را واقعیت های دینی و تاریخی میشود گفت. به نظر نگارنده اکثر عملکردها در زندگی مردم افغانستان ظاهراً و باطناً با حقیقت اسلام ناب محمدی مغایرت دارد و این متأسفانه یک واقعیت است. در حقیقت اسلام محمدی و در آیات قرآن مجید غضب مال مردم مخصوصاً مسلمانان اکیداً ممنوع شده است، اما در واقعیت اسلام در کشور ما غصب زمین های هزاره ها از دوران عبدالرحمن شروع شده و تا همین اکنون نیز ادامه دارد. عبدالرحمن عالمان دین فروش را جمع کرده و از آنان فتوا میگیرد که کشتن هزاره ها جایز و غضب مال و ناموس آنان در حالیکه مسلمان اند حلال است که در نتیجه بیش از 62 % هزاره ها بطور فجیع قتل عام میشوند و هزاران دختر، پسر و زن و مرد هزاره تا هندوستان به عنوان برده و غلام به فروش میروند.
در زمان حاضر و در قرن بیست ویکم که قانون اساسی افغانستان براساس عدالت و حقیقت دیموکراتیک نگاریده شده است، در واقعیت قضیه تیم قبیله گرای کرزی به رهبری خودش هرآنچه در توان دارد برای به حاشیه راندن هزاره ها از صحنه های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی به کار می بندد. در طول نه سال حکومت کرزی درحالیکه هزارستان یکی از امن ترین مناطق کشور به حساب می آمده است هیچ گونه بازسازی صورت نگرفته که این واقعیت دیموکراسی میباشد. حالا که اندکی با مفاهیم حقیقت و واقعیت و جنبه های مثبت و منفنی آنها آشنا شدیم خوب است رابطۀ بین حقیقت و صداقت و سرنوشت آنانیکه در ای راستا گام برداشته بودند وگام برداشته اند نیز بدانیم.
آنانیکه صادق اند و همواره در امورات زندگی شان از صداقت در راستای بیان حقیقت ها استفاده کرده اند کم نیستند و اکثراً در نیمه راه توسط واقعیت ها کمین زده شده و از میان مردم شان رخت بربستند و رفتند. اگر به تاریخ جامعۀ بشری مخصوصاً تاریخ اسلام توجه صورت گیرد درخواهیم یافت که صادقان و حقیقت گراها مدت کمی در بین اجتماع شان زندگی کرده اند و خیلی زود توسط واقعیت های تاریخی جام شرین شهادت را نوشیده اند و از خود دنیای از حقیقت را برای انسان های آزاده هدیه کرده اند. بهای خون حقیقت گرایانۀ آنان بوده که تا امروز نهال اسلام آبیاری شده و با واقعیت های خرافی مقابله کرده است.
در صحنه های سیاسی اجتماعی نیز ابرمردانی بودند که میخواستند حقیقت ها را از واقعیت های تلخ و غیر انسانی و غیر اسلامی جدا کنند تا به همۀ انسانها احقاق حق شود. رشادت ها و جانفشانی های آنان توسط کسانی که میخواستند حقیقت های تاریخی را با واقعیت های تاریخی عوض کنند، از صفحات تاریخ حذف شده و یاهم توسط نویسندگان مغرض اصلاً نگاریده نشده است. رشادت های که مردم ترک تبار افغانستان مخصوصاً هزاره ها از ماقبل آریا گرفته تا حال انجام داده اند در صفحات تاریخی که توسط تاریخ نگاران واقعیت گرا نوشته شده خیلی کمرنگ است و یا هم اصلاً دیده نمیشوند. تنها گوشۀ از حقیقت منار شهدای استقلال افغانستان در دهمزنگ کابل است که به دستود امان الله خان اسامی شهدای جنگ استقلال در آن نگاریده شده است و میتوان اسامی تنی چند از رجال هزاره ها را در آن دید.
حقیقت گراها خیلی زود توسط واقعیت گراها منفور میشوند چونکه در موجودیت آنان منافع واقعیت گراها در خطر می افتد و به خاطریکه مردم و جامعه از حقیقت های تاریخی مطلع شده و نقش واقعیت گراها کمرنگ میشود. اگر نگاه گذرا به تاریخ یک قرنۀ هزاره ها صورت بگیرد درخواهیم یافت که از ملا فیض محمد کاتب و ابراهیم گاوسوار گرفته تا شهید بلخی و شهید مزاری همه کسانی بودند که ندای حقیقت دینی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و دیموکراتیک را سرمیدادند و در این راستا تلاش میکردند، ولی در طرف مقابل کسانی که به واقعیت های زمانی خودشان (قبیله گرایی، نام سرداری، رتبۀ دولتی، معاف بودن از مالیه در بعضی موارد، قدرت در بین مردم، ثروت و...) فکر میکردند و ایمان داشتند، قرار داشت. آنان شب و روز تلاش کردند تا حقیقت گویان را از میان بردارند تا منافعه خودشان را تأمین کنند نه حقیقت های تاریخی مردم شان را. بنابراین ثابت میشود که حقیقت همیشه به حقانیت و درستی ایمان دارد و واقعیت به موقعیت فعلی و زمانی خودش می اندیشد و حتی برای آینده های شان نیز سرمایه گذاری میکنند.
حقیقت گراها که انسان های رُک و دلسوزی هستند ممکن است در بین تعداد محدودی از افراد جامعه و حتی در بین اعضای فامیل نیز مورد سرزنش، تحقیر و حتی توهین قرار بگیرند که به نظر نگارنده این مربوط به کوته اندیشی و واقعیت نگری معترضین واقع نگر است. به طور مثال میتوان گفت که شاید در بین اجتماع و یا فامیل کسانی باشند که ضرر مادی و موقعیت اجتماعی خویش را در تحقق حقیقت ببینند. حتی در بعضی موارد درک نمی کنند که وقتی حقیقت ها به ثمر برسد مطمیناً بیشتر از واقعیت کنونی میتواند سودمند باشد و متأسفانه اکثراً به خود اجازه نمی دهند تا بعضی مسایل فعلی را که واقعیت ها جواب گوی آن است نادیده بگیرند تا ثمرۀ حقیقت را در آینده تجربه کنند.
اما آنانیکه با معبود و معشوق خود، با آنکه از روح منزه اش در آنان دمید، تعهد کرده اند تا به هر تلاشی که شده حقیقت را برای جامعه و فامیل های شان عام فهم کنند، یک لحظه از پا نخواهند نشست و تا قلۀ پیروزی به پیش خواهند رفت. آن زمانیکه حقیقت ها بر واقعیت های غلط پیروز گشت، آرامش روحی و روانی به فامیل ها و اجتماع باز خواهد گشت و همۀ مردم از همه اقشار جامعه و تک تک اعضای فامیل ها در همزیستی مسالمت آمیز زندگی خواهند کرد. با پخش ثمرۀ الهی حقیقت دیگر کسی به هیچ چیزی به جزعشق و انسانیت، برادری و برابری نخواهد اندیشید. با از بین رفتن واقعیت های نادرست و پیروزی حقیقت غبار غم از چهرۀ آنانیکه قرنها مورد ظلم و ستم قرار داشته اند زدوده خواهد شد. آن زمانیکه در دنیای ما جز حقیقت چیزی نباشد برادر با برادر، برادر با خواهر، خواهر با خواهر، خواهر با برادر، والدین با فرزندان شان، شوهر با همسرش و در مجموع همه انسانها همدیگر را درک خواهند کرد ودیوار سؤ تفاهمات که بر اثر واقعیت های نادرست ایجاد شده است فروخواهد ریخت و همه همدیگر را به آغوش خواهند کشید و در گوش همدیگر زمزمۀ عشق خواهند کرد.
بنابراین نتیجه گیری میشود که صداقت باوجود اینکه با مشکلات فراوانی ربروست سود مند است نه زیان آور چونکه صادقان بر پایه ی حقیقت زندگی میکنند و تا زنده اند با صداقت تمام در راستای پخش فرهنگ حقیقت تلاش میکنند و زمانیکه به وصال معبود شان رفتند، تاریخ تا ابد از آنان به نیکی یاد میکند.
به امید آنروز
نویسنده: رحیم زاده
..............................................................................................................................

کرزی از حمله نیروهای ناتو به فابریکه تجارتی پسران و برادران ناراضی اش انتقاد کرد.
بنابر گزارشها اواخر هفته گذشته نیروهای مشترک ناتو و روسیه به چهار کارخانۀ تولید مواد مخدر در ولایت شرقی ننگرهار حمله کردند که در نتیجه یک تُن هیروین و تریاک به ارزش یک میلیون دالر امریکایی ضبط شده است.
جالبیت خبر اینجاست که کرزی اعضای گروه عقب گرا، اسلام ستیز، انسان ستیز و تروریست را پسران و برادران ناراضی خویش میداند و هر ضربۀ به این گروهک خونخوار را ضربۀ به خود احساس میکند و شب شنبه خوابش نمیبرد که چرا چنین ضربۀ مالی به آنان وارد شده است و صبح زود دستپاچه سراغ خبرنگاران میرود و بیانیۀ خبریی در اختیار آنان قرار می دهد و در بیانیه اش از کسانی که در رسانیدن وی به قدرت نقش اساسی داشته اند و از معاش خودش گرفته تا همه مصارف دولت را میپردازند، در رابطه با حملۀ آنان به فابریکه تولید مواد مخدر انتقاد کرده است.
برای من واقعاً جالب است که آقای کرزی از کدام حاکمیت ملی سخن میراند و از کدام تحقیق و بررسی صحبت میکند. از زمانیکه کشوری بنام افغانستان پا به عرصۀ وجود نهاده است و در زمامدرای حکومتی که ما حاکیمت ملی داشته ایم، یا اصلاً وجود نداشته یا اگر هم وجود داشته انگشت شمار بوده است. به نظر نگارنده همه حکومت های که در تاریخِ بنام افغانستان ثبت شده است یا کاملاً توسط خارجی ها اداره میشده و یا هم به نحوی تحت حمایت آنان بوده که دلیل وابستگی حکومت های افغانستان به خارجیان نداشتن روابط حسنه با اقوام غیر تبار خود حکمرانان به عنوان شهروندان این کشور بوده و همواره با تإمین منافع کشورهای ذیدخل کوشش صورت گرفته تا به نحوی سایر ملیت ها را از صحنه های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی دور نگهدارند و به حاشیه برانند. بنابراین داشتن حاکمیت ملی فقط در سطح یک شعار بوده تا از احساسات پاک مردمان این سرزمین سؤ استفاده صورت گیرد.
از طرف دیگر نیروهای ناتو و روسها بر مردم ملکی حمله نکرده اند که جناب کرزی دستور تحقیق در بارۀ عملیات خود سر را بدهد، بلکه حمله به منبع درآمد مالی تروریستان بوده و این باید به عنوان یک دست آورد تلقی میشد نه نقض حاکمیت ملی. اگر جناب کرزی ضربه به منبع مالی تروریستان را ضربۀ به خودش و یا بردرانش که در تولید و قاچاق مواد مخدردست دارند، می بیند شاید به نظر ایشان این دست آورد نقض حاکمیت ملی باشد. همچنان از این اظهار نظر های جناب کرزی اینچنین بر میآید که گویا عملاً به پسران و برادران ناراضی اش میگوید که من هم از اینکه مقدار هنگفتی از منابع مالی شما بدست نیروهای ناتو ضبط شده است شب خوابم نبرد و خواستم از شما به نحوی دلجویی کنم.
نویسنده: رحیم زاده
برای مطالعۀ خبر به سایت بی بی سی فارسی مراجعه کنید
.........................................................................................................................
چشم بادامی ها باز هم افتخار آفریدند!
یکی از فرزندان پاک سرشت این مرزوبوم در گوشۀ از قلب خسته از جنگ، تبعیض و استبداد این کشور و در دامان بابا باز هم یک نام نیکوی دیگر بر صفحۀ زرین تاریخ افغانستان و هزارستان نگارید.
باوجود بی توجهی مقامات مشکل تراش در کابل برای اجازۀ پرواز آزمایشی به طیاره یا همان کایت که توسط یکی دیگر از فرزندان تمدن گرا در گوشۀ از هزارستان با شکوه در منطقۀ بنام جاغوری ساخته شده بود، فرزند دیگر این سرزمین تمدن خیز و علم پرور با تلاش و زحمت فراوان دستگاهی را ساخته است که با سیستم موبایل و یا مخابره تنظیم میگردد و در نتیجه هر گونه عمل تروریستی را گزارش میکند که این گزارش شامل زنگ و حتی پیام صوتی به موبایل و یا دستگاه مخابره میشود. برادرما آقای نوابی که اختراع کنندۀ این دستگاه است قرار است تا روز های آینده معلومات مفصل از کارکرد دستگاه متذکره ارایه دهد.
اما افسوس آنانی که همواره با غرور تصنعی شان به دست آوردهای ملیت های دیگر توجه نکرده اند در قرن بیست و یکم نیز با همان طرزتفکر نادرست قبیله گرایی در حرکتند، و حتی اگر ممکن باشد با کوردلی تمام رشادت ها و دست آوردهای نظیر این را از صفحات تاریخ حذف میکنند. همانطوری که در گذشته تاریخ افغانستان شاهد دستکاری های همچون افراد مغرض بوده است، اکنون نیز بیشمارند کسانی که نفع شخصی شان ویا هم نفع قبیله یی شان را در ایجاد تفرقه بین ملیت های افغانستان می بینند.
هکچنانیکه ترک تباران مردمان بومی این سرزمین اند و هزاره ها یکی از شاخه های اصلی آن به شمار می آید به جایگاه اولیۀ خویش باز خواهند گشت. همانطوری که قبل از آمدن آریایی ها در افغانستان این مردم از فرهنگ و تمدن بالایی برخوردار بودند حالا نیز ثابت خواهند کرد که مردم متمدن و شایسته اند. از دوران حکومت عبدالرحمان جابر و خونخوار یک سده میگذرد و بعد از کشته شدن بیش از 62%هزاره ها و به فروش رفتن هزاران دختر، پسر و زن و مرد هزاره در افغانستان و هندوستان تا امروز مردم ما در پی احیای هویت شان بوده اند و انقلاب ما در همه بخش ها ادامه خواهد یافت تا همانند باراک اوباما ثابت نماییم که دیگر سیاه پوست بودن در امریکا و هزاره بودن در افغانستان جرم نباشد واین محرومان تاریخ میتوانند از استعداد های خدا دادی و توانایی های شان درراستای شکوفایی کشورشان استفاده کنند و در یک جامعۀ دیموکراتیک زندگی کنند.
نویسنده: رحیم زاده
برای معلومات بیشتر به سایت جاغوری یک مراجعه کنید
www.jaghori1.blogfa.co m
...........................................................................................................................


قصۀ عشق من
... در دوران کودکی عشقش نسبت به من رو به رشد بود. درحالیکه من کودکی بیش نبودم و شاید هیچ گونه ابراز عشق متقابل نمیتوانستم، دلش فقط به تبسم و به لبخند های من خوش بود. ..
بعد از خدایش من تنها کسی بودم که با زبان بی کلامی با او گفتگو و معاشقه میکردم. چنان مرا نوازش میکرد وبه آغوش گرمش میفشرد که میشد ضربان قلب پاکش را حس کرد و عشق وی را نیز احساس کرد. همۀ مشکلات و مسایل زندگی را به خاطر عشقش نسبت به من تحمل میکرد، چون عشقش خداگونه بود. کوه مشکلات برایش آسان مینمود و در حالیکه از چهرۀ پرمهرش خستگی میبارید ولی هیچ گاهی ابراز نمیکرد. از همان اوایل زندگی عشق پاک و منزه وی را در رگ رگ وجودم حس میکردم. چندین بهار دیگر عمرش نیز گذشت، به گفتۀ خودش درحالیکه من پروبال میگشودم و برایش شرین زبانی میکردم وی همبازی دیگری، عشق دیگری و محبوب دیگری برایم هدیه کرد. زندگی اش به همین روال ادامه میافت و مدت مدیدی دیگر گذشت که معبودم همبازی دیگری، آرزوی دیگری، امید دیگری، آشنای دیگری و عزیزی دیگری برای ما دوتن هدیه کرد.ما با تفاوت سنّی نه چندان زیاد باهم بزرگ میشدیم. اگر چه لحظه لحظه های زندگی من خیلی دشوار بود، ولی به خاطراینکه کسانی را دوست داشتم و به آنان از ته دل عشق میورزیدم و زندگی خود را بدون آنان محال میدانستم، دشواریهای زندگی برایم تحمل پذیر میشد. از همان آوان کودکی حس میکردم که ما درحقیقت یک روح در سه جسم بودیم. نمیدانم چه رابطۀ بین ما وجود داشت و دارد، چه عشقی نسبت به همدیگر در درون آن قلبهای کوچک و پاک ما شعله وربود. با بزرگ شدن ما عشق ما هم نسبت به همدیگر جوانه میکرد. در ایام کودکی و نوجوانی ناملایمات روزگار را من بیشتر تحمل میکردم، ولی آنان همواره مشکلات را بین هم تقسیم میکردند تا مبادا تنها بمانم. خوب به یاد دارم که با بازوان کودکانۀ و مهربان شان چگونه بازو به بازویم در حرکت بودند تا چرخ زندگی را به پیش برانیم. لحظه لحظه های آن دوران مثل اینکه فیلمی را به تماشا نشستم از پیش چشمانم میگذرد (ناملایمات زندگی، مظلومیت آنان، عشق و علاقۀ نسبت به همدیگر).
هیچ وقتی در زندگی فراموش نمیکنم، که عشق دوم و یارو یاورم بعد از معبود و معشوقم، کودکی بیش نبود که خواستم بار سفر ببندد و بامن در فاصله های دور از سایر اعضای فامیل برای ایجاد تغییری در زندگی برود تا دستان کوچکش ناملایمات روزگار را بیشتر حس کند. برای یک لحظه هم فراموش نخواهم کرد آن لحظۀ که از دیار بیگانه به کشور بی سروسامان خود ما برگردانده شدیم و با چه برخورد غیر انسانی آنان مواجه شدیم. خوب به یاد دارم که بیک کوچک لباس را در یک دستم گرفته و دست کوچک و دوست داشتنی عشقم را در دست دیگرم گرفته بودم و باهم راه میپیمودیم، درحالیکه نمیدانستیم کجا میرویم. در آن چهل شبانه روزی که در منطقۀ بنام رباط ماندیم تا بار دیگر رخت سفر به دیار بیگانه را بربندیم، زندگی چقدر دشوار بود. در حالیکه نه آب آشامیدنی صحی وجود داشت و نه از داکتر و دوا خبری بود امراض گوناگون از قبیل کولرا مسافرین را تهدید میکرد. در آن ایام من که نسبت به عشقم بزرگتر بودم هر لحظۀ مواظب وی بودم. ولی او هم در حالیکه کودکی بیش نبود اما سرگذشت و سختی های روزگار اورا به یک انسان باتجربۀ تبدیل کرده بود و با اطمینان میتوانم بگویم که او بیشتر از من متوجه من بود. بلاخره در دیار غربت هم با مشکلات فراوانی دست و پنجه نرم کرد، اما هرگز خود را نباخت. او هم بیشتر از من مصمم بود تا تغییری در زندگی مادی و معنوی ایجاد نماید.
بعد از مدتی کوتاهی او را که همه خوبی هایم را در وجود نازنین او میدیدم تنها گذاشتم و راهی دیار غربت دیگری شدم تا بتوانیم به کمک همدیگر آسایشی برای بقیه اعضای فامیل فراهم کنیم. در طی چندین سال دیگر که از بقیۀ فامیل دور ماند به یاری خداوند فاملیش را یاری رساند. درحالیکه من با بقیۀ اعضای فامیل باهم زندگی میکردم ولی یک لحظه از یاد آن دُر دانه ام غافل نبودم و به وجودش افتخار میکردم و به خود میبالیدم و معبودم را شکر میگذاردم که اگر در یک طرف کوره راه زندگی مشکلات وجود داشت، در سمت دیگر آن یار و یاوری چون او برایم هدیه کرده بود. طی آن چند سال من با ایمان به خدا و اعتقاد به آوردن تغییر با سایر اعضای فامیلم تلاش کردم و همواره مؤفق بودم که من خودم را مدیون زحمات همۀ اعضای فامیلم میدانم مخصوصاً آنکه نامش مهر است و محبت، عشق است و انسانیت، زندگی است و معنویت، آنکه خدای زمین و آسمانها بهشت را زیر پایش جا داده است (مادر مهربانم) و آنانیکه همبازی دوران کودکی من بودند. آنانیکه بیشتر از هر کسی دیگر درتحمل ناملایمات زندگی با من سهیم بودند و همیشه خوشی های شان را نه تنها که با من تقسیم میکردند بلکه همۀ خوشی های شان را به من دادند و غم های مرا خود بین خودشان تقسیم کردند و نمیگذاشتند من در کوره راه زندگی احساس تنهایی کنم، آنانیکه هر گاه من از مسلۀ ناامید میشدم مانند بازوان توانمند در هردو پهلویم قرار میگرفتند و مانند استادی مسایل را برایم حل میکردند، آنانیکه بیشتر از هرکسی دیگر بعد از معبودم و مادرم مرا درک میکردند ودرک میکنند. چه کنم که از آنان خیلی دورم، خودم در دیار دیگرم و دلم را جای دیگر و روحم را جای دیگر جا گذاشته ام.
این دوری از آنان را انتخاب کردم تا تغییر معنوی و مادی دیگر در زندگی ایجاد کنم که با بدست آوردن معنویات و مادیات به معبود و معشوقم برسم. من مطمین هستم که به یاری خداوند متعال و کمک و تشویق آنان همواره مؤفق خواهم بود. ایمان کامل به خدای مهربان و رحیم و رحمان دارم که به قلۀ مؤفقیت معنویت و مادیت میرسم، چون کسانی را دارم که شب و روز پیشانی برخاک گذاشته از معبود شان برایم آروزی خوشبختی میکنند. من این چند سطر را به خاطر زنده نگهداشتن خاطرات شرینی که از آنان دارم نوشتم تا برای همشه اوج گیرد و به خدا برسد ، آنانیکه عشق شان همواره رفیق راهم بوده است. آنان کسانی نیستند جزهمه اعضای فامیلم مخصوصاً مادرعالیقدر و مهربانم ودوم آنکه هم نام دخت پیامبر گرامی اسلام است یعنی خواهر نهایت گرامی فاطمه سوم آنکه همواره خودش را فداکرده تا ما رفاه داشته باشیم، آنکه سال های متمادیست رنج و تلخی های دیار بیگانه را میچشد تا ما آسوده باشیم، آنکه تلخی های زندگی را میچشد تا ما از زندگی لذت ببریم، او کسی جز برادر گرامی ام لیاقت علی بوده نمیتواند. ای عزیزان من اینک که ما به حد کمال رسیدیم عشق ما نیزمراحل باورهای کودکانه اش را طی نموده و قدم به قدم با ما رشد کرده و به یک عشق الهی و تکامل یافتۀ انسانی و اسلامی مبدل شده و ما را روحاً هر چه بیشتر باهم نزدیک ساخته است.
کل داستان زندگی ام به همین جا ختم نمیشود!
چرا در زندگی ام مؤفق نباشم؟ در گوشۀ دیگر زندگی ام کسی وجود دارد که جوانی اش را به من داد و زندگی نا ملایم مرا با بردباری تحمل کرده و همواره یار لحظه های تنهایی زندگی من بوده است. او کسی است که به زندگی ام معنی و مفهوم بخشید. اوکسی است که شریک زندگی ام شد تا چرخ آنرا باهم به پیش برانیم تا به معنویات و به خدا برسیم و لحظۀ مرا در زندگی مشترک تنها نگذاشته و همواره مرا یاری رسانیده است. او کسی است که از گل وجودش برایم لاله های زیبایی هدیه کرده است و همواره در رشد صحیح آنان تلاش میکند. او کسی است که بهتر از من به لاله ها رسیدگی میکند. او شمعی است که خود میسوزد تا فردای لاله هایش را روشن کند. اما من آنچنانیکه باید و شاید به عنوان شریک زندگی به او محبت نمایم و لحظۀ از زندگی ام را به او بخشم، نتوانستم. بنابراین من مدیون زحمات او نیز هستم.
چرا در زندگی من ناکامی وجود داشته باشد؟
معبود و معشوقم همانطوری که مرا دوست دارد، مرا با عشقش آفریده و بمن عشق میورزد و در هر لحظه مواظب من است و از من پاسداری و حمایت میکند و همه کایناتش را در راه رسیدن به اهدافم به کار گماشته است. در زندگی ام به من پدر و مادر معنوی و دلسوزی اعطا کرده که همواره با راهنمایی های استادانه و پدرانه و مادرانۀ ایشان مرا در کوره راه زندگی یاری رسانیدند و اشتباهاتم را حل کردند تا عاقلانه تر با مسایل برخورد کنم و از راه بهتر به معنویت برسم.
من هم ازمعبود و معشوقم، از آنکه هر طرف مینگرم قدرت بیکران و زیبایی های او را میبینم، میخواهم که بمن مهلت حیات دهد تا اندکی از زحمات همه اعضای فامیلم، پدرم و مخصوصاً مادر مهربانم که هرچه دارم ازبرکت وجود گهربار اوست، خواهران دلسوزم بیشتر از همه آنکه همبازی دوران کودکی من است (خواهر مهربانم فاطمه)، برادرانم مشخصاً آنکه هرچه خوبی در زندگی ام وجود دارد سهم بیشتر زحمات اورا در آن می بینم (برادر گرامی ام لیاقت علی)، همسر مهربان و همیار سفر طولانی زندگی ام و پدر و مادر معنوی ام را جبران نمایم. همچنان از آنکه از همه کس به من نزدیکتر است و هر لحظه همراه من است و خود را هر لحظۀ در آغوشش احساس میکنم میخواهم که آنان را زودتر از من به دیدارش مشرف نکند.
این اثرات عشق به معبودم و عزیزانم است که اشک مهر برگوشۀ چشمانم جاری نموده و شب را تا سحر بیدار ماندم تا گوشۀ و تا سطری از خاطرات زندگی پرپیچ وخم اما با مفهومم را بنگارم.
ساعت 5:20 دقیقۀ صبح پنجشنبه مورخۀ 28/10/2010 به وقت اتریش.
نویسنده: رحیم زاده
......................................................................................................................

بنیاد وطن فروشی را کی نهاده است و وطن فروش کیست؟
در دوران جنگ های داخلی افغانستان در حالیکه همه طرف های دخیل در جنگ از طرف کشور و یا کشور های حمایت میشدند، نصیب هزاره ها فقط برچسپ ایرانی شد، درحالیکه همان گروه های رقیبی که در جنگ علیه هزاره ها شرکت داشتند عملا از طرف ایران و پاکستان و سایر کشور های حمایت مالی و تسلیحاتی میشدند.
درست است که اکثریت هزاره ها شیعه اند و ایران هم یک کشور شیعه مذهب است اما این دلیل برآن نمیشود که ایرانی ها از هزاره ها در جنگ های داخلی حمایت میکرد. هر صاحب بصری که نگاه عمیق تر به تاریخ و واقعات سال های مقاومت هزاره ها درکابل نماید درخواهند یافت که به هزاره ها فقط برچسپ ایرانی زده شده است و بس. در واقع بین هزاره ها و اجنبی های که بخواهد از هزاره ها به عنوان آله دست و برای منافع کشورهای خودشان استفاده کنند اصلاً ارتباطی وجود نداشته و ندارد. هزاره ها به رهبری خردمندانۀ رهبر کبیر آنان شهید مزاری رحمت الله علیه شعار و انقلاب شان بر عدالت اجتماعی، حقوق مساوی تمام اقوام افغانستان و خیلی از مسایل دیموکراتیک دیگر از جمله اینکه دیگر هزاره بودن جرم نباشد، استوار بود. اما حالا جناب کرزی وطن فروشی خودش را به وطن دوستی معنی کرده است.
چندی قبل که روزنامۀ نیویورک تایمز خبر معاملات پولی مخفی بین ریس دفتر آقای کرزی و سفارت ایران درکابل و سفری که کرزی سال گذشته به ایران داشت، را نشر کرد. اما آقای کرزی در کنفرانس خبری با بی شرمی گفت که این معامله به دستورو اجازۀ وی صورت گرفته است. آقای کرزی چه فکر میکند، آیا مردم افغانستان را مردمان آنطوری که در ذهن خودش است فکر میکند؟ یا اینکه خود وی با ایراد همچون دلایلی که هرگز نمیتواند قانع کننده باشد همانطور بودن خود را مشخص میسازد؟
به گفتۀ وی که این پول از مجرای قانونی وارد کاخ ریاست جمهوری شده است و تأکید میکند که سالانه مقداری را جمهوری اسلامی به دفتر ما کمک میکند. سوالاتی که از آقای کرزی پرسیده شوند قرار ذیل میتواند باشد.
1. چرا این پول طبق یک توافق رسمی به دولت افغانستان داده نمیشود که مانند رشوه گیران دولتی خودش در هنگام احوالپرسی و خداحافیظی در جیب وی میگذارد؟
2. چرا قبلاً شما از کمک های این چنینی ایران به مردم چیزی نگفتید و حالا که وطن فروش بودن تان معلوم شد در مقابل دوربین ها ظاهر شدید تا بینی خمیری برای خودتان درست کنید؟
3. اگر این پول ها برای رشوه دادن به این و آن در اختیار شما قرار نگرفته بود، چرا شما از دو مرجع برای مصارف دفتر تان پول بدست می آورید و در حالیکه داد از اصلاحات اداری میزنید چرا اول از دفتر خودتان شروع نمیکنید؟
4. آیا این پول ها بخاطر این به شما داده شده بود که به پسران و برادران تروریست و انتحاری تان جایزه بدهید و پلان درست تری در اختیار آنان قرار دهید تا باردیگر بتواند به جهنم واصل شوند؟
5. آیا شما و اجداد معامله گرتان وطن فروش هستید یا اقلیت های محروم کشور؟
6. و خیلی چرا های دیگر.
از چنین معامله گری ها در طول تاریخ افغانستان توسط آنانی که خود را مدافع این مرزوبوم میدانند، بیشمار صورت گرفته است ولی با بی شرمی کامل سایراقوام را متهم نموده اند. اگر از زاویۀ دیگر به این قضیه نگاه شود هر انسان آزادۀ درخواهد یافت که هزاره ها این ملیت و این مردم بومی در طول تاریخ چند هزارسالۀ این سرزمین به جز خدمت و رشادت و قهرمانی از خود چیزی به جای نگذاشته اند. حالا هم هیچگونه معامله با هیچ یک از اجنبی ها دررابطه با کشورشان نمی کنند، بلکه قبیله گراهای تنگ نظر اند که همواره به عوض اینکه به حق وحقوق سایر ملیت های ساکن در افغانستان احترام قایل شوند و همه در صلح و صفا زندگی کنند، به دامن اجنبی ها پناه برده اند تا با حمایت آنان سایرین را از صحنه های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دور نگهدارند تا هر معامله و وطن فروشی که انجام دهند کسی نباشد که از آنان بپرسد.
در اخیر قابل نگاریدن میدانم که تمامی اقوام افغانستان مخصوصاً اقلیت های محروم و مخصوصاً ترک تباران و مشخصاً هزاره ها باید در هر زمینۀ فعال باشند و هوشیار تا بار دیگر این وطن فروشان معامله گر معاملۀ شان را به نام این و آن ختم نکنند. برای مطالعۀ بیشتر مطلب میتوانید به لینک ذیل مراجعه نمایید.
نویسنده: رحیم زاده
...................................................................................................................

برادر بزرگ تروریستان طالب خواهان تغییر در نتیجۀ انتخابات پارلمانی در ولایت غزنی شده است.
طبق اعلان نتایج ابتدایی توسط کمیسیون به اصطلاح مستقل انتخابات تمامی نمایندگان انتخابی مردم از ولایت غزنی از قوم هزاره هستند.
بعد از سکوت طولانی برادر بزرگ تروریستان طالب (کرزی) و تیم فاسدش، کرزی از کمیسیون مسقل انتخابات مسرّانه خواسته است که تغییری در نتیجۀ انتخابات در ولایت غزنی بیاورند (نمایندگان انتصابی از برادران وی بیاورند و یا نتیجۀ انتخابات در ولایت غزنی را منحل اعلام نمایند). این درحالیست که اکثریت جمعیت این ولایت را هزاره ها تشکیل میدهد. باوجود اینکه تیم قبیله گرای کرزی با همکاری کمیسیون مستقل انتخابات با پلان از قبل طرح ریزی شده به مناطق هزاره نشین برگه های رأی دهی را کامل نفرستاده بودند و در اکثر مناطق در همان اوایل صبح برگه های رأی تمام شده بود، مردم هزاره با وجود تهدید های برادران و پسران ناراضی کرزی و مسدود شدن راه های مواصلاتی شان و همچنان کشته شدن چندین نفر، به محلات رأی گیری حضور پررنگ یافتند و توانستند که نمایندگان انتخابی خویش را راهی پارلمان نمایند. این پلان شوم به خاطر این روی دست گرفته و عملی شد که از حضور مردم سلحشور و وطن دوست هزاره در پارلمان توسط نمایندگان شان بکاهد. باوجود مشکلات فراوان مردم هزاره توانستند تمامی کرسی های مربوط به ولایت غزنی را ازعان خود کنند. اینک که دیگر همه نقشه های این تمدن ستیزان نقشی برآب شده است، میخواهند از طریق غیر قانونی و غیر دیموکراتیک از حضور پررنگ نمایندگان هزاره در پارلمان بکاهند. طبق گزارش سایت کابل پرس کرزی ریس کمیسیون مستقل انتخابات را احضار کرده و شاید هم با هم پلانی طرح کرده اند تا چارۀ برای حضور برادران تروریست خویش در پارلمان بیابند. اما طبق گزارش سایت بی بی سی فارسی ظاهراً کمیسیون مسقل انتخابات و کمیسیون شکایات انتخاباتی تاهنوز خواست کرزی را به نحوی رد کرده اند که شاید هم فریب مردم و جامعۀ جهانی باشد.
این به درستی معلوم است که فرزندان عبد الرحمن جابر همواره پا جای پای پدر وطن فروش و خاین خود میگذارند. به نظر من بیشتر از این سکوت در مقابل ظلم به معنی شرکت در ظلم است. هزاره های جهان باید به پا خیزند و نگذارند دیگر از حق شان محروم گردند. آنانی که در خارج از کشور اقامت دارند باید با تظاهرات گستردۀ شان این اقدام کرزی را محکوم کنند و به تظاهرات شان ادامه دهند تا مسله حل شود. و اما آنانی که در داخل اند نیز دست به تظاهرات گسترده در سراسر افغانستان مخصوصاً شهر کابل بزنند و همان طور ادامه دهند. اگر مسله حل نشد به نظر من که دوران مقاومت غرب کابل باردیگر تازه خواهد شد اما اینبار سراسر افغانستان را فراخواهد گرفت. دیگر بیش از این ظلم و ستم را در جلو چشمان نابینایی جامعۀ جهانی نباید پذیرفت.
نویسنده: رحیم زاده
برای مطالعه گزارش بی بی سی فارسی و کابل پرس لینک های ذیل را کلیک کنید
http://www.bbc.co.uk/persian/afghanistan/2010/10/1 01026_k02-karzai-ghazni-election.shtml

...........................................................................................................................


هزاره ها 15 سال بعد از شهادت ابرمرد تاریخ ما مزاری بزرگ باز هم مورد توجه دولت نژاد پرست ایران قرار گرفت.
طی هفته های اخیر خبر از ساخت یک مکتب در بامیان و نشر ویژه نامۀ تحت نام ستارۀ درخشان در رابطه با شهید مزاری به گوش میرسد که برایم واقعاً تکان دهنده بود. بخاطر اینکه ایرانیان باز هم دنبال کدام منفعت میگردند و یا میخواهند که باردیگر هزاره ها را از دید جامعۀ جهانی بیاندازند و در محرومیت کامل نگهدارند و یا هم میخواهند از احساسات پاک این مردم صادق و عشق شان نسبت به رهبر شهید مزاری بزرگ رحمت الله علیه و یاران با وفایش سؤ استفاده نموده به اهداف شوم خودشان برسند. این میتواند زنگ خطری برای هزاره های جهان باشد که هزاره ها بیدار تر از همیشه باشید که این نژاد پرستان از ما سؤ استفاده نکنند تا ما در گرداب مشکلات دیگری فرورویم که منافع آنان تأمین گردد.
بعد از آنکه در سال 1368 شمسی احزاب نه گانه هزاره ها با سعی و تلاش رهبر شهید به یک حزب واحد تبدیل شد ایرانی ها تکانی خوردند که در گذشته نتوانستند از هزاره ها به نفع خودشان استفاده کنند از این به بعد ناممکن خواهد شد ولی ظاهراً روابط را به هزاره حفظ کرد. اما بعد از پیروزی مجاهدین در کابل و شروع سال های مقاومت و سخنرانی های پی هم رهبر شهید در رابطه با احقاق حق و کوشش وی در راستای ایجاد برادری بین تمامی محرومان کشور مخصوصاً هزاره ها (شیعه، حنفی و اسماعیلی)، ایران متوجه شد که از طریق هزاره ها نمی شود منافع شان را تأمین کرد لذا با مخالفین و کسانی که برعلیه هزاره ها و شیعیان عملاً در جنگ بودند ارتباط محکمی برقرار کرد تا به هر صورتی ممکن رهبر شهید را از میان بردارند. این زمانی بود که روابط بین هزاره ها و ایران عملاً قطع شد و هرچه کمک های تسلیحاتی و مالی بود به مسعود و سیاف میرسید و از طرف دیگر تعدادی از بزرگان هزاره را که اکثراً سادات بودند به عنوان خاین تربیت کردند تا مقاومت مردمی هزاره ها به رهبری مزاری بزرگ را از بین ببرند تا توسط خایینین مارک و یا نشان پیروان و تأمین کنندگان منافع ایران را بر پیشانی هزاره ها بکوبند. من خوب به یاد دارم زمانیکه در غرب کابل از هرطرف بر هزاره های مظلوم گلوله میبارید و غرب کابل در محاصرۀ شدید قرار داشت رهبر ایران از طریق رسانه های خودشان گفت که اگر مسعود به شیعیان غرب کابل فشار بیاورد ما بی تفاوت نخواهیم نشست! بیان این کلمات از حلقوم او یک طرف بیانگر آن بود که نشان دهد که ایران با هزاره های افغانستان ارتباط مذهبی دارند و از آنان حمایت میکند و از سوی دیگر به مسعود و سیاف مهمات بیشتری میفرستاد که هرچه سریعتر کار مقاومت را یکسره ساخته و مزاری بزرگ را به نحوی که ایرانی ها دستور میداد به شهادت برسانند. که خوشبختانه رهبریت عالی و مقتدرانۀ شهید مزاری همۀ نقشه های ایران و کاسه لیسان داخلی آن را نقش بر آب کرد و مردانه وار تا آخر مقاومت کرد و حسین گونه جام شهادت نوشید.
اینک بعد از 15 سال نه تنها که یاد و خاطرۀ دوران مقاومت و رهبر فقید و شهید ما و یاران باوفایش فراموش نمی شود بلکه حرف حرفی از کلمات گوهربار آنان در کوچه پس کوچه های شهر مقاومت (غرب کابل) و سراسر افغانستان و جهان طنین انداز است و کودکان و نوجوانانی که بعد از شهادت ابرمرد تاریخ مردم ما پا به عرصۀ گیتی نهاده اند با مطالعه و درک واقعیت ها عاشق حرکت در راه آن بزرگ مرد اند. همانطوری که برای ایرانیان آریایی بودن رنگین تر از شیعه بودن است، برای ما هزاره ها در افغانستان نه تنها که شیعه بودن مهم است بلکه هزاره بودن مهم است و برای ما فرق نمیکند که هزاره باید شیعه باشد، بلکه باید هزاره باشد. من به عنوان یک هزارۀ که هزاران زخم بر قلبم دارم به ایرانی ها میگویم که دیگر هزاره ها هیچ گونه ارتباط مذهبی با ایران ندارد، حالا ما از خود مجتهد داریم و حتی نیاز به تقلید از مجتهیدین ایرانی نداریم.
حرف آخرم با هزاره ها در سراسر جهان است، و آن اینکه ما باید هوشیارتر از گذشته باشیم که دیروز با ساختن یک مکتب در بامیان و امروز با انتشار این ویژه نامه جهانیان را بار دیگر از ما دور می کنند. متوجه باشید که باردیگر ما را در انزوا قرار ندهند. به نظرم که این مسؤلیت فرد فرد ماست که به مسلۀ تقلید توجه کنید و کودکان و جوانان خود را بیاموزید که از مجتهدین خود ما تقلید کنند نه از ایرانی ها تا باشد که نقشه های شوم آنان را نقش بر آب کنیم. انشاالله
نویسنده: رحیم زاده
برای مطالعۀ ویژه نامه به آدرس ذیل مراجعه نمایید:
http://www.shahedmag.com/official/shahed/to c.asp?magID=5237&No=59

......................................................................................................................................

نادیده گرفتن مقامات قبیله گرا از نو آوری برادر ذاکرحسین
با درود سلام خدمت تمامی ترک تباران افغانستان مخصوصاً هزاره های تاریخ ساز کشور
وقتی گذارشی از آقای مؤمن زاده را که در رابطه با نوآوری برادر ذاکر حسین و از نادیده گرفتن مقامات قبیله گرا از دست آورد ایشان، در میدان هوایی کابل را خواندم دلم به درد آمد.
چه میشود کرد به جز اینکه با مقاومت و پشت کارخستگی ناپذیر به کار خود ادامه داد و مأیوس نشد. در کشوری که اساس و بنیاد آن بر تبعیض و قبیله گرایی توسط یک فرد جاهل گذاشته شده باشد، چه انتظاری میتوان از نوادگان آن در قرن بیست و یکم داشت. ممکن است بعضی مسایل تغییر کرده باشد اما تنها چیزی که قابل انکار نیست، خون همان جانی و خونخوار است که در رگهای فرزندانش جاریست و اینان اگرچه در قرن بیست و یکم زندگی میکنند اما تبعیض، بربریت، تمدن ستیزی، زن ستیزی و انسان کشی را از از اجداد شان به ارث برده اند. این غرور تصنعی که توسط اجداد آنان دررگهای آنان تزریق شده است مشکل است که مداوا شود. ما باید به مبارزۀ پیگیر خود در همه زمینه ها ادامه دهیم تا در آیندۀ نزدیک به جا و مقام اولیۀ خود برگردیم. من نظرم را خدمت همۀ دوستان مخصوصاً آقای مؤمن زاده و تیم همراه ایشان قرار ذیل ارایه میدارم.
آقای مؤمن زادۀ درد دل شما را خواندم، شما شکایت از بی مهری نوادگان عبدالرحمن جابر کردید. بلی دقیقاً از این قبیله گرا های تمدن ستیز بعید به نظر میرسید که آنان از چنین نوآوری استقبال کنند. آنان باید انتحارکنندگان جهنمی را به کاخ ریاست جمهوری ببرند تا برادر بزرگ تروریستان طالب (کرزی) گل به گردن آنان بیاویزد و تشویقیۀ نقدی به آنان بدهد تا بار دیگر باپلان درست تر خود را به جهنم واصل نمایند. و اما در رابطه با رهبران سیاسی هزاره که نوشتید هیچ گونه تحرکی از خود نشان نداده اند، مینگارم که درست است شاید بعضی سؤ تفاهم ها بین ما هزاره ها هم باشد، اما به نظر من این درست نخواهد بود که ما به انجام عمل مشابه، فاصلۀ ایجاد شده را بیشتر نماییم، بلکه شما باید با خونسردی تمام به دنبال رهبران هزاره بروید. این عمل شما نه تنها که شخصیت شما را خورد نمیکند، بلکه به اعتماد به نفس شما می افزاید و آنان را متوجه خواهید کرد. و دیگر اینکه اگر رهبران هزاره به خاطر مسلۀ جاغوری و غیر جاغوری به دیدن شما نیامده است من با این مسله زیاد موافق نیستم. شاید بعضی مسایل باشد، ولی من فکر میکنم که این مسؤلیت همۀ ماست که اگر فاصلۀ بین این قوم زجرکشیده و قهرمان ایجاد شده است آن را پیوند دهیم که این فقط میتواند با تحمل همدیگر و گوش دادن به حرفهای همدیگر و صحبت با همدیگر امکان پذیر است نه با شکایت و نوشتن کلمات رکیک علیه همدیگر..
و اما آنانیکه با سیاست سروکار دارند شاید بیشترین آنها طبق همان اصول خودشان فقط به فکر فریفتن مردم قبل از انتخابات باشند و بعد از انتخابات همه چیز را به فراموشی بسپارند. اینکه ما بتوانیم سیاست مداران را خوب بشناسیم به زمان نیاز داریم چونکه هنوز مردم ما به همان وابسته گی های منطقوی و گروهی و فامیلی باور دارند نه به مسایل فراتر از آن. به هر صورت امیدوارم که صبر و حوصلۀ تان را از دست ندهید و همچون کوه در مقابل مسایل و مشکلات مقاومت کنید تا به قلۀ مؤفقیت برسید. نباید از یاد برد، آنانیکه در زندگی تحقیقی و آزمایشی و فن آوری شان مؤفق شده اند و حالا اسم شان در صفحات تاریخ ثبت شده است با موانعی زیادی نسبت به آنانیکه شکست خورده اند روبرو شدند، فقط فرق در این است که شکست خوردگان در همان نیمۀ راه جرأت مقاومت و اعتماد به نفس را از دست دادند ولی کسانی که مؤفق شده اند بعد از مواجه شدن با موانع آنها را به تحمل فراوان و با سعی و کوشش حل کردند و از سر راهشان برداشته و به قلۀ مؤفقیت رسیدند که نه تنها برای خود شان نام و افتخار آفریدند بلکه برای مردم این جهان پهناور نیز سهولت فراهم کردند.
همان طوری که ابرمرد تاریخ ما شهید مزاری میگفت صد سال گذشت تا ما در قلب کابل از حکومت و دولت فاشیست حق و حقوق خویش را میخواهیم و حالا باید مواظب بود تاکسی در بین ما فاصله ایجاد نکند که سبب شکستن دوبارۀ ما شود. بنابراین ما در مقابل بی مهری و تنگ نظری قبیله گرا های حسود نباید شجاعت و شهامت را از دست بدهیم، بلکه باید با روحیۀ عالی به پیش حرکت کرد. من مطمین هستم که ملیت تاریخ نگار ما دیگر از نیمۀ راه به سوی مؤفقیت گذشته و به قلۀ آن نزدیک است، انشاألله که طی چند سال آینده شاهد تغییرات اساسی خواهیم بود.
بار دیگر از شما و تیم همراه تان مخصوصاً برادر ذاکرحسین به خاطر صبر و تحمل شان و به خاطر نوآوری واز شما به خاطر پخش اخبار پیشرفت و ترقی هزاره ها که خود یک جهاد محسوب میشود تشکر میکنم و برای همۀ شما عزیزان آرزوی مؤفقیت و شادکامی دارم.
نویسنده: رحیم زاده

.................................................................................................................


در پارلمان دوم هزاره ها از سراسر افغانستان 50 نمایند خواهند داشت
باوجود برخورد مستبدانۀ آقای کرزی و تیم قبیله گرایش با همکاری کمیسیون به اصطلاح مسقل انتخابات طبق نتایج اولیه هزاره از سراسر افغانستان 50 نمایند درپارلمان دوم خواهند داشت...
انتخابات پارلمانی سال 1389 غیرشفاف، غیر عادلانه و تبعیض گرایانه و دارای تقلب گسترده بود. آقای کرزی با تیم قبیله گرایش به شمول کمیسیون به اصطلاح مسقل انتخابات درست پا جای پای حکومت های مستبد گذشته گذاشتند. در گذشته انتخابات بر اساس نفوس نبود و قبیله گراها به تعداد ولسوالی ها را در مناطق خودشان افزوده بودند چونکه انتخابات بر اساس ولسوالی هابود و مناطقی که هزاره نشین بود به ولایت های مختلف تقسیم بندی شده بودند تا نقش ناچیز در انتخابات داشته باشند و جلو فعالیت های سیاسی شان گرفته شود.
اما در عصر حاضر مستبدان قرن بیست ویکم، در حالیکه مناطق مرکزی و هزاره نشین ازجملۀ امن ترین مناطق افغانستان به شمار میرود از تعداد مراکز رأی گیری کاستند و در ضمن برگه های رأی دهی را اگاهانه کم فرستادند تا باردیگر از نقش پررنگ این مردم کاسته شده باعث شادی روح پدران مستبد شان شوند و ثابت نمایند که چقدر به ارزش های انسانی، تمامیت ارضی، استقلال و همزیستی مسالمت آمیز با سایر اقوام پایبند اند. ولی درمناطق جنوبی، جنوب غربی و شرقی افغانستان تقلب گسترده صورت گرفت که هر صاحب بصری شاهد آن بود. صندوق های رأی به عوض اینکه به مراکز رأی دهی انتقال یابند به خانه افراد انتقال یافت و با رأی دلخواه آنان پر شده و برگردانده شد. ما همه از طریق رسانه ها دیدیم و شنیدیم که این قبیله گراها چقدر متقلب اند. از چاپ برگه های رأی دهی تقلبی گرفته تا کارت رإی دهی تقلبی در این مناطق بدست آمده است. این درحالیست که حتی یک مورد تقلب در مناطق مرکزی دیده نشده است. اینها همه بیانگر این است که کسانی که اعتقاد به تقلب، جعلکاری، استبداد، تمدن ستیزی و زن ستیزی دارند، به قانون خدا و حقوق بشر، حقوق شهروندی، استقلال و حاکمیت ملی کشور پایبند نیستند و همواره به دامان بیگانگان پناه میبرند تا به اهداف شوم شان بر علیه سایر اقوام افغانستان برسند.
باوجود کمی و کاستی های فراوان فراروی هزاره ها، این مظلومین اما قهرمانان تاریخ براساس شمارش اولیۀ آرأ توانستند 50 کاندید به پارلمان بعدی بفرستند. کسانی که به نمایندگی از این قشر محروم به پارلمان راه یافته اند مسؤلیت خطیری را پیشرو دارند تا هر رأی که به بهای خون انسان ارزش دارد و آنان را به مرکز قانون گذاری افغانستان رسانید است، احترام نموده و هر آنچه در توان دارند برای فراهم نمودن رفاه و احقاق حق پایمال شدۀ این تحقیر شدگان تاریخ به کار گیرند. نمایندگان هزاره باید مسایل گروهی، ایدیولوژیکی، سمتی، ولایتی و سایر وابستگی ها را کنار گذاشته همه دستان همدیگر را صمیمانه فشرده و برای رسیدن به اهداف این ملیت که همانا حقوق مساوی همه شهروندان افغانستان و حاصل نمودن جایگاه اولی هزاره ها است تلاش نمایند.
لیست نمایندگان هزاره ها در پارلمان بعدی قرار ذیل است
1. احمد علی بهزاد – هرات
2. محمد رضأ خوشک وطن دوست – هرات
3. علی اکبر قاسمی – غزنی
4. محمد علی اخلاقی – غزنی
5. داکتر شاه جان – غزنی
6. محمد علی علیزاده – غزنی
7. محمد عارف عرفانی – غزنی
8. داکتر قیوم سجادی – غزنی
9. خداداد عرفانی – غزنی
10. چمن شاه اعتمادی – غزنی
11. هما سلطانی – غزنی
12. شاه گل رضایی – غزنی
13. انجینیر نفیسه عظیمی – غزنی
14. محمد محقق – کابل
15. داکتر رمضان بشردوست – کابل
16. داکتر جعفر مهدوی – کابل
17. انجینیر ابراهیم قاسمی – کابل
18. رمضان جمعه زاده – کابل
19. قربانعلی عرفانی – کابل
20. فاطمه نظری – کابل
21. فرخنده زهرا نادری – کابل
22. کبری مصطفوی – کابل
23. قربانعلی کوهستانی – غور
24. آقای بهار – غور
25. رقیه نایل – غور
26. سیما جوینده – غور
27. محمد نور اکبری – دایکندی
28. اسدالله سعادتی – دایکندی
29. صادقیزاده نیلی – دایکندی
30. شیرین محسنی – دایکندی
31. فکوری بهشتی – بامیان
32. عبدالرحمن شهیدانی – بامیان
33. محمد اکبری – بامیان
34. سفورا ایلخانی – بامیان
35. غلام حسین ناصری – وردک
36. صدیقه مبارز – وردک
37. انجینیر حمیده اکبری – وردک
38. احمد شاه رمضان – بلخ
39. عباس ابراهیم زاده – بلخ
40. اسدالله شریفی – بلخ
41. محمدعبده – بلخ
42. داکتر معصومه خاوری – سمنگان
43. محمد حسن شریفی – سرپل
44. ریحانه آزاد – ارزگان
45. نعمت الله غفاری - هلمند
46. منصور نادری – بغلان
47. عبیدالله رامین – بغلان
48. سید حسین انوری – کابل
49. سید علی کاظمی – کابل
50. سید عالمی بلخی – کابل
نویسنده: رحیم زاده

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر