در این وبلاگ مطالب مختلف مربوط به افغانستان در مجموع و مخصوصاً هزاره ها در سراسر جهان، سایر مطالب و یادداشت های شخصی به نشر میرسد.
سلام هزارستان چشم براه نظرات، پیشنهادات و انتقادات سازندۀ شماست، و هم چنان از قلم بدستان گرامی میخواهد که دست نوشته هایشان را برای سلام هزارستان بفرستند تا زینت بخش صفحات آن گردد.

۱۳۹۰ مهر ۲, شنبه

واکنش در برابر ترور آقای ربانی چه خواهد بود؟



اگر پذیرفته شود که هیچ دستی از درون حکومت در صحنه‏سازی ترور آقای ربانی نقش نداشته است، حد اقل این شایبه مطرح می‏شود که این حکومت برای چه مانده است که کلاه‏هایی به این بزرگی حتی بر سر رییس جمهور آن کشیده می‏شود؟ وقتی حکومت تا این حد ناکاره باشد که از فرار طالبان از زندان قندهار تا قتل آقای ربانی، تنها در ظرف کمتر از شش ماه، حدود بیست حادثه‏ی بزرگ و قتل‏های زنجیره‏ای بر علیه شهر و مقامات عالی‏رتبه‏ی آن صورت گیرد، چگونه می‏تواند چنبر داشتن بر زمام امور کشور را توجیه کند؟...

آقای ربانی روز سه شنبه، 29 سنبله 1390 هدف عملیات انتحاری فردی قرار گرفت که با هویت مولوی عصمت‏الله از شورای کویته‏ی طالبان نمایندگی می‏کرد. آقای کرزی در اولین کنفرانس خبری خود بعد از این حادثه گفت که وی با تلفون از آقای ربانی خواسته است که با مولوی عصمت‏الله دیدار کند. ظاهراً آقای معصوم ستانکزی و رحمت الله واحدیار نیز از کسانی بودند که این فرد را به عنوان مهمان مدتی پذیرایی کرده و در روز دیدار با آقای ربانی نیز تا لحظه‏ی انفجار موادی که در دستارش جاسازی شده بود، وی را همراهی کردند.
واکنش‏های اولیه در برابر این ترور ناهمگون بود. اکثر رهبران جمعیت اسلامی با لحن مسالمت‏جویانه با قضیه برخورد کرده و همچنان بر موضع صلح‏طلبی که گویا «میراث استاد ربانی شهید» بوده است، تأکید کردند. تنها عطامحمد نور، والی ولایت بلخ، در صحبت‏های خود از "خط قرمز"ی یاد کرد که عبور شده و "انتظار"ی که به پایان رسیده است. او تهدید کرد که انتقام این عمل را خواهند گرفت، اما در پاسخ به این سوال نطاق تلویزیون آریانا که از کی و با چه میکانیزمی انتقام خواهند گرفت، حرف روشنی نگفت. آقای داکتر عبدالله نیز از کسانی بود که با لحن تند از آقای کرزی خواست که پاسخ دهد چرا از آقای ربانی با اصرار خواسته است که به کابل برگردد و با این شخص دیدار کند. آقای صالح بر لزوم تحقیق مستقل تحت نظارت سازمان ملل تأکید کرد تا عوامل قتل آقای ربانی شناخته شوند، اما مارشال فهیم از هواداران آقای ربانی خواست که با حادثه خونسرد برخورد کنند و نگذارند که دشمنان از احساسات آنها بهره‏برداری سوء کنند.
اطرافیان آقای کرزی، همچنان بر لزوم صلح تأکید می‏کنند و جمله‏ی مشترکی که به گونه‏ی واحد از زبان اکثر سخنگویان نزدیک به حکومت شنیده می‏شود این است که «ما با کسانی صلح می‏کنیم که با ما می‏جنگند و ما را می‏کشند؛ با کسانی که با ما نمی‏جنگند و ما را نمی‏کشند صلح معنا ندارد». آقای کرزی در مراسم تشییع جنازه‏ی آقای ربانی نیز ادامه‏ی روند صلح در کشور را بی‏برگشت خواند و قول داد که از این راه انصراف نخواهند کرد.
با این حال، سخنگویان حکومت تا کنون به این سوال پاسخ نداده اند که مولوی عصمت‏الله که دست به انتحار زد، چه کسی بوده که آنچنان اعتماد رییس جمهور را جلب کرده که با اصرار از آقای ربانی بخواهد برای دیدار او شتاب کند. این سوال هم پاسخ نیافته که مواد جاسازی‏شده در دستار مولوی عصمت الله چگونه در ظرف چند روز حضور وی در مهمان‏خانه‏ی آقای ستانکزی پنهان مانده است. همچنین گفته نشده که چرا مولوی عصمت‏الله از میان چندین مقام عالی‏رتبه‏ای که قبل از رسیدن به آقای ربانی دیدار کرده، تنها آقای ربانی را به عنوان هدف خود انتخاب کرده است. این سوال هم پاسخ نیافته که در موقع انفجار، فاصله‏ی آقای ستانکزی و واحدیار با آقای ربانی و مولوی عصمت‏الله چقدر بوده که در هنگام مصافحه، تنها آقای ربانی از میان رفته و آقایان ستانکزی و واحدیار جان سالم بدر برده اند؟ از قرار معلوم، آقای ستانکزی به عنوان معرف، باید شانه به شانه‏ی مولوی عصمت‏الله یا دست کم در نزدیک‏ترین فاصله با او، او را در آغوش آقای ربانی قرار داده باشد. با این حساب، وقتی آقای ربانی با انفجار سهمگینی مواجه می‏شود که بنا به گزارش بی‏بی‏سی حتی آژیرهای سفارت ایالات متحده‏ی امریکا به صدا می‏آیند، آقای ستانکزی و واحدیار در کجا بوده اند که از این انفجار مهیب نجات یافته اند؟ این سوال هم هنوز پاسخ نیافته که اصلاً آقای ستانکزی از انفجار جراحت برداشته یا از ضرب گلوله‏ی محافظان آقای ربانی؟ در مورد وضعیت آقای ستانکزی نیز هیچ اطلاع مشخصی بروز نکرده و گفته نشده است که وی فعلاً در چه حالی به سر می‏برد و در مورد حادثه توضیحات اولیه‏ی او چیست؟
***
اگر پذیرفته شود که هیچ دستی از درون حکومت در صحنه‏سازی ترور آقای ربانی نقش نداشته است، حد اقل این شایبه مطرح می‏شود که این حکومت برای چه مانده است که کلاه‏هایی به این بزرگی حتی بر سر رییس جمهور آن کشیده می‏شود؟ وقتی حکومت تا این حد ناکاره باشد که از فرار طالبان از زندان قندهار تا قتل آقای ربانی، تنها در ظرف کمتر از شش ماه، حدود بیست حادثه‏ی بزرگ و قتل‏های زنجیره‏ای بر علیه شهر و مقامات عالی‏رتبه‏ی آن صورت گیرد، چگونه می‏تواند چنبر داشتن بر زمام امور کشور را توجیه کند؟ اگر قتل احمد ولی کرزی انگیزه‏های مافیایی مرتبط با مواد مخدر داشته و قتل جان‏محمدخان نیز به دلیل خصومت‏های شخصی صورت گرفته باشد، قتل‏ها و حوادث دیگری که در این مدت اتفاق افتاده، هیچ‏کدام جز عملکردهای سازمان‏یافته بر علیه ارکان حکومت کنونی تعبیر نمی‏شوند. حد اقل در یکی از آخرین موارد، وقتی طالبان تروریست توانستند انباری از مهمات و سلاح‏های سنگین و مواد منفجره را در مرکز شهر و در یک کیلومتری ارگ و ارگان‏های امنیتی و نظامی جاسازی کرده و از آنجا بیست ساعت تمام با تمام قوت‏های مسلح حکومت بجنگند، حکومت برای توجیه موثریت خود چه حرف خاصی خواهد داشت؟ مسلم است که پاسخ اول به این سوال را باید عالی‏ترین مقامات کشور بدهند که در رأس تمام امور قرار داشته و رهبری همه‏ی ارگان‏ها در دست آنهاست. وقتی وضعیت چنین باشد، آقای کرزی و تیم او با چه توجیهی همچنان بر سر قدرت باقی مانده و به تعبیر داکتر عبدالله «دست از سر مردم کوتاه» نمی‏کنند؟
وضعیتی را که اکنون حکومت آقای کرزی بر افغانستان تحمیل کرده است، وضعیت دشواری است: رابطه‏های سه قوا به کلی از هم پاشیده و در نتیجه، هر سه قوا از مشروعیت و کارایی محروم است. روابط بین‏المللی افغانستان در نازل‏ترین رتبه‏های اعتباری خود سقوط کرده و کمتر کسی در جهان از مفهومی به نام حکومت و یا اداره‏ی سیاسی در افغانستان حساب می‏برد. مردم به هیچ یک از اجرائات حکومت با چشم جدی نگاه نکرده و اثر و نشانه‏های حضور آن را در هیچ بخشی از زندگی خود اعتبار نمی‏کنند. از لحاظ امنیتی نیز ارگان‏های ذی‏ربط فاقد وجاهت سیاسی و توانایی عمل اند. بنابراین، با چه انگیزه‏ای می‏توان طالبان را که برادران آقای کرزی اند مورد تعقیب قرار داد و به عنوان دشمن سرکوب کرد و یا عمل و حرکات آنان را محکوم نمود؟
***
کسی تردید ندارد که طالبان اسم مستعاری است که تنها از هویت یک گروه نمایندگی می‏کند. این اسم هیچ ربطی با ریشه‏ی لغوی خود نداشته و از لحاظ دینی و فرهنگی نیز مفهومی را القا نمی‏کند. اسم مستعار طالبان بر این گروه، آگاهانه و با کمال ظرافت و هوشمندی سیاسی و استخباراتی انتخاب شده و برای آن میدان مانور خوبی خلق کرده است.
شورای کویته و شبکه‏ی حقانی و شورای پشاور نیز اسم‏های مستعار دیگری اند که به نظر می‏رسد آگاهانه به عنوان هویت دوم طالبان استفاده می‏شوند. شورای کویته کیست و افراد آن کی‏هایند و در عملیات‏هایی که به نام طالبان صورت می‏گیرد از چه جایگاه و موقعیتی برخوردار اند؟ ذبیح الله مجاهد و قاری یوسف، سخنگوی تمام عملیات‏های طالبان از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب کشور اند. این اداره‏ی امنیت ملی افغانستان است که هر عمل طالبان را از روی مشخصات آن برچسب شورای کویته و شورای پشاور و شبکه‏ی حقانی می‏بخشد. در جانب طالبان هرگز چنین تقسیم‏بندی‏ای صورت نمی‏گیرد. پیام رسمی عملیات‏های طالبان از ترور جنرال داود تا احمدولی کرزی، از حمله بر سرینا هوتل و فروشگاه تا سفارت امریکا، از ترور جان محمد تا حمله بر کاروان‏های لوژستیک در نقاط مختلف کشور همه از زبان همین دو سخنگوی رسمی بیان شده و در سخن آنها هیچگاهی میان شبکه‏ی حقانی و شورای پشاور و شورای کویته تفاوت گذاشته نشده است.
طالبان همیشه نشان داده اند که از مرجعیت رهبری واحد برخوردار بوده، اما شبکه‏های عملیاتی گسترده و پیچیده‏ی خویش را به عنوان استتاری بر ماهیت گروهی خود استفاده می‏کنند. حتی اگر کسان و حلقاتی در درون حکومت افغانستان نیز با این گروه پیوند داشته باشند، باز هم جزئی از همین ساختار پیچیده اند که برای هدفی واحد و معین کار می‏کنند نه اینکه چندین گروه باشند که در جهت‏های مختلف حرکت داشته و گاهی از سر تصادف شباهت‏هایی میان همدیگر پیدا می‏کنند.
اتهام بر سازمان استخبارات پاکستان در عقب عملکردهای طالبان نیز، برغم آنکه حتی بر زبان مقامات امریکایی هم جاری می‏شود، همه‏ی راز و رمز طالبان را بیان نمی‏کند. ریشه‏های داخلی نفوذ و قدرت مانور طالبان در موفقیت فعالیت‏های سیاسی و نظامی آنان نقشی برجسته دارد و تحلیل‏های سیاسی نباید این خصیصه را در ترکیب و ماهیت این گروه نادیده بگیرد.
***
آقای کرزی و اطرافیان او در برابر دو ادعای صریح طالبان خود را خلع سلاح می‏بینند: اسلام‏والی و پشتون‏والی. طالبان با محکوم کردن حکومت آقای کرزی از لحاظ مذهبی و قومی، خود را هم مدافع اسلام جا می‏زنند و هم مدافع پشتون. آقای کرزی و اطرافیان او ظاهراً در برابر همین دو ادعای طالبان خود را بیچاره و فاقد سخن می‏یابند. وقتی امریکایی‏ها و غربی‏ها بر افغانستان تسلط داشته باشند و مفاهیم دموکراسی و حقوق بشر و سایر ارزش‏های مدنی در قالب حکومت و قانون مورد حمایت قرار گیرد، آقای کرزی از اسلامیت و مسلمان‏بودن خود حرفی گفته نمی‏تواند و وقتی غیرپشتون‏ها در اداره و نظام سیاسی دستی داشته باشند و قدرت با ساختارهای دموکراتیک میان همه‏ی اقوام تقسیم شود و همه با هویت شهروند در نظام و اداره‏ی سیاسی نقش داشته باشند، قدرت و اقتدار پشتونی با تهدید مواجه شده است. این واقعیت همان تیغ دو دمی است که از یک سو حکومت آقای کرزی را خنثی می‏سازد و از سوی دیگر طالبان را توانایی عمل می‏بخشد.
***
ترور آقای ربانی، در سلسله‏ی عملکردهای پیچیده‏ای که به نام گروه طالبان صورت می‏گیرد، خطرناک‏ترین و موثرترین ضربه را بر جریانی وارد کرده است که هدف اصلی گروه طالبان محسوب می‏شود. این حادثه هواداران آقای ربانی را در وضعیت دشواری قرار داده است که باید قدرت عمل و ابتکار خود را نشان دهند. در ظاهر امر حدس و گمان‏هایی وجود دارد که شاید شهر کابل شاهد تحول عظیم و تعیین‏کننده‏ای باشد و حکومت آقای کرزی و اطرافیان او بهای ترور آقای ربانی را به طور گزاف پرداخت کنند. گروهی از هواداران آقای ربانی در جریان تشییع جنازه‏ی او نیز خشم خویش را با پرتاب کردن سنگ به سوی موترهای دولتی ابراز داشتند که این می‏تواند نشانه‏ای باشد از اینکه آقای کرزی و حکومت او پاسخ دادن به ترور آقای ربانی را سنگین خواهند یافت.
اما، واقعیت‏های موجود هیچگونه نشان از برخورد جدی با حادثه‏ی ترور آقای ربانی را گوشزد می‏کند؟
تا کنون، گذشته از سخنان تند آقای عطامحمد نور و داکتر عبدالله، نشانه‏ی خاصی به ملاحظه نمی‏رسد که واکنش هواداران آقای ربانی در برابر حادثه‏ی ترور او را از حملات لفظی و یا احیاناً باج‏گیری سیاسی فراتر نشان دهد. سه روز پس از ترور آقای ربانی، و درست در روز خاکسپاری او، تصویر خاصی در مناطق مختلف شهر، به خصوص در تمام ساحات خیرخانه و کارته‏ی پروان دیده نمی‏شود که حتی تأثر سازمان‏یافته و عمیق اجتماعی را در برابر این حادثه‏ی تکان‏دهنده حکایت کند. تنها در مسیر تایمنی - میدان هوایی عکس های کوچکی از آقای ربانی که ظاهراً از سوی اداره‏ی امنیت ملی تکثیر شده است به چشم می‏خورند. در تمام نقاط خیرخانه، تنها در گوشه‏ای از یک خم چهارراهی، عکس بزرگی از آقای ربانی از سوی حزب جمعیت اسلامی نصب شده که در آن شهادت وی به کافه‏ی ملت مسلمان تسلیت گفته شده است. در هیچ نقطه‏ای یک تکه‏ی سیاه به علامت تسلیت و عزاداری به چشم نمی‏خورد، در هیچ موتری عکس آقای ربانی دیده نمی‏شود، و هیچ نشانه‏ای از یک حالت غیرعادی در گشت و گذار مردم به ملاحظه نمی‏رسد.
این وضعیت، به هیچ صورت تصادفی نبوده، بلکه نشان از عدم واکنش جدی رهبران ارشد جمعیت اسلامی و شورای نظار نسبت به حادثه‏ی ترور آقای ربانی است. تنها چند روز قبل‏تر سالگرد ترور احمد شاه مسعود، به مراتب پررنگ‏تر و جدی‏تر از این بود و حتی گروهی با کاروانی از موترهای نظامی و غیرنظامی اکثر نقاط شهر را گشت زدند و به گونه‏ای خاص مانور دادند. شاید در افکار عامه، جایگاه آقای ربانی با احمدشاه مسعود در تقابل قرار گرفته و کسی حاضر نباشد به بهای تجلیل از آقای ربانی موقعیت احمدشاه مسعود را دچار تردید سازد، اما وقتی حساب موضع رهبران ارشد جمعیت اسلامی و شورای نظار به میان باشد، این شایبه مطرح می‏شود که واکنش نهایی آنان در برابر این حادثه نیز خیلی جدی نخواهد بود و بعد از مدتی قضیه فراموش شده و همه منتظر خواهند نشست تا هدف‏های دیگری که در لست طالبان قرار دارند، نوبت خود را شاهد شوند.
***
ظاهراً رهبران و سیاستمداران مخالف طالبان، دندان طمع بر روزگار و امکانات معیشتی دوخته اند و این است که از قدرت عمل باز مانده اند. گویی این رهبران و سیاستمداران، برخلاف اسلاف خویش، چیزهای زیادی دارند که دست و پای شان را می‏بندند و همین است که هرچه ضربه سنگین‏تر می‏شود با وجود آنکه هراس شان بیشتر می‏شود صدای اعتراض شان پایین‏تر می‏نشیند.
درست است که به دلیل عدم تعریف روشن از طالبان، فضای سیاسی مغشوش شده و آخرین عمل طالبان، به اعتراف آقای وردک، مرز دوست و دشمن را «مبهم» ساخته و باعث شده است که «اعتماد» مشکل شود، اما چرا همرزمان آقای ربانی یکصدا می‏گویند که ادامه‏ی راه صلح‏طلبی استاد ربانی بهترین پیروی از آرمان‏های اوست؟ آیا اینها هم واقعاً از طالبان به هراس افتیده اند و دارند به تبعیت از حکومت آقای کرزی، با تضرع و التماس، از طالبان صلح گدایی می‏کنند؟
شاید ضرور نباشد که به خاطر ترور آقای ربانی آقای کرزی و اطرافیان او یکدست مورد انتقام قرار گیرند و یا اعدام شوند، اما بدون شک ضرور است که از آقای کرزی و حکومت او به طور جدی پرسیده شود که افغانستان را با رهبری و مدیریت ناکام خود تا کدامین پرتگاه به پیش می‏برند. درست است که آقای کرزی در برابر عملکردهای طالبان بی‏پاسخ و درمانده است، اما ملت افغانستان، با تمام نهادهای مدنی و حمایت بزرگی که از جامعه‏ی جهانی با خود دارد، به اندازه‏ی آقای کرزی درمانده نیست که نتواند جلو عمل طالبان را بگیرد، هرچند با هویت گمراه‏کننده‏ی خود ماهیت پیچیده‏ای از خود نشان دهد. طالبان همانگونه که از دروازه‏ای وارد منزل آقای ربانی می‏شوند، از دروازه‏ای نیز وارد شهر کابل و یا سایر نقاط کشور می‏شوند. ظاهراً این دروازه‏ها دیگر دروازه نیستند و هیچ کشیکی رفت و آمد طالبان یا به تعبیر رایج مقامات حکومتی «دشمنان صلح و ثبات افغانستان» را مورد نظارت قرار نمی‏دهد. این ضرور است که برای حفاظت شهر و منازل مردم، تدبیری سنجیده شود و در آن وقت اگر ضرورتی به قربانی دادن نیز افتاد، درنگی صورت نگیرد.
به نظر می‏رسد گره کور وضعیت افغانستان نیز در همین جاست. کسی نیست که از آقای کرزی به طور جدی سوال کند، همان‏گونه که کسی نیست تا از رهبرانی که هر کدام به نوبت خود، سنگ راه بخشی از جامعه شده و نیروهای فعال و مبتکر مردم را به انفعال و استیصال کشانده اند، سوالی بپرسد.
ظاهراً آقای کرزی از اینکه مورد سوال قرار نگیرد، ناراحت نمی‏شود، چون در ختم راه هیچ چیزی ندارد که از دست بدهد، و برعکس، چیزهای زیادی دارد که برای خود و هواداران خود هدیه کند. اما دیگرانی که مورد سوال قرار نمی‏گیرند دچار غفلتی می‏شوند که این غفلت، به معنای مرگ و نابودی تدریجی همه‏ی مردمان این دیار در چنگال ترور و وحشت طالبی است.
نویسنده: استاد عزیز رویش
منبع: افشار

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر