اگر پذیرفته شود که هیچ دستی از درون حکومت در صحنهسازی ترور آقای ربانی نقش نداشته است، حد اقل این شایبه مطرح میشود که این حکومت برای چه مانده است که کلاههایی به این بزرگی حتی بر سر رییس جمهور آن کشیده میشود؟ وقتی حکومت تا این حد ناکاره باشد که از فرار طالبان از زندان قندهار تا قتل آقای ربانی، تنها در ظرف کمتر از شش ماه، حدود بیست حادثهی بزرگ و قتلهای زنجیرهای بر علیه شهر و مقامات عالیرتبهی آن صورت گیرد، چگونه میتواند چنبر داشتن بر زمام امور کشور را توجیه کند؟...
آقای ربانی روز سه شنبه، 29 سنبله 1390 هدف عملیات انتحاری فردی قرار گرفت که با هویت مولوی عصمتالله از شورای کویتهی طالبان نمایندگی میکرد. آقای کرزی در اولین کنفرانس خبری خود بعد از این حادثه گفت که وی با تلفون از آقای ربانی خواسته است که با مولوی عصمتالله دیدار کند. ظاهراً آقای معصوم ستانکزی و رحمت الله واحدیار نیز از کسانی بودند که این فرد را به عنوان مهمان مدتی پذیرایی کرده و در روز دیدار با آقای ربانی نیز تا لحظهی انفجار موادی که در دستارش جاسازی شده بود، وی را همراهی کردند.
واکنشهای اولیه در برابر این ترور ناهمگون بود. اکثر رهبران جمعیت اسلامی با لحن مسالمتجویانه با قضیه برخورد کرده و همچنان بر موضع صلحطلبی که گویا «میراث استاد ربانی شهید» بوده است، تأکید کردند. تنها عطامحمد نور، والی ولایت بلخ، در صحبتهای خود از "خط قرمز"ی یاد کرد که عبور شده و "انتظار"ی که به پایان رسیده است. او تهدید کرد که انتقام این عمل را خواهند گرفت، اما در پاسخ به این سوال نطاق تلویزیون آریانا که از کی و با چه میکانیزمی انتقام خواهند گرفت، حرف روشنی نگفت. آقای داکتر عبدالله نیز از کسانی بود که با لحن تند از آقای کرزی خواست که پاسخ دهد چرا از آقای ربانی با اصرار خواسته است که به کابل برگردد و با این شخص دیدار کند. آقای صالح بر لزوم تحقیق مستقل تحت نظارت سازمان ملل تأکید کرد تا عوامل قتل آقای ربانی شناخته شوند، اما مارشال فهیم از هواداران آقای ربانی خواست که با حادثه خونسرد برخورد کنند و نگذارند که دشمنان از احساسات آنها بهرهبرداری سوء کنند.
اطرافیان آقای کرزی، همچنان بر لزوم صلح تأکید میکنند و جملهی مشترکی که به گونهی واحد از زبان اکثر سخنگویان نزدیک به حکومت شنیده میشود این است که «ما با کسانی صلح میکنیم که با ما میجنگند و ما را میکشند؛ با کسانی که با ما نمیجنگند و ما را نمیکشند صلح معنا ندارد». آقای کرزی در مراسم تشییع جنازهی آقای ربانی نیز ادامهی روند صلح در کشور را بیبرگشت خواند و قول داد که از این راه انصراف نخواهند کرد.
با این حال، سخنگویان حکومت تا کنون به این سوال پاسخ نداده اند که مولوی عصمتالله که دست به انتحار زد، چه کسی بوده که آنچنان اعتماد رییس جمهور را جلب کرده که با اصرار از آقای ربانی بخواهد برای دیدار او شتاب کند. این سوال هم پاسخ نیافته که مواد جاسازیشده در دستار مولوی عصمت الله چگونه در ظرف چند روز حضور وی در مهمانخانهی آقای ستانکزی پنهان مانده است. همچنین گفته نشده که چرا مولوی عصمتالله از میان چندین مقام عالیرتبهای که قبل از رسیدن به آقای ربانی دیدار کرده، تنها آقای ربانی را به عنوان هدف خود انتخاب کرده است. این سوال هم پاسخ نیافته که در موقع انفجار، فاصلهی آقای ستانکزی و واحدیار با آقای ربانی و مولوی عصمتالله چقدر بوده که در هنگام مصافحه، تنها آقای ربانی از میان رفته و آقایان ستانکزی و واحدیار جان سالم بدر برده اند؟ از قرار معلوم، آقای ستانکزی به عنوان معرف، باید شانه به شانهی مولوی عصمتالله یا دست کم در نزدیکترین فاصله با او، او را در آغوش آقای ربانی قرار داده باشد. با این حساب، وقتی آقای ربانی با انفجار سهمگینی مواجه میشود که بنا به گزارش بیبیسی حتی آژیرهای سفارت ایالات متحدهی امریکا به صدا میآیند، آقای ستانکزی و واحدیار در کجا بوده اند که از این انفجار مهیب نجات یافته اند؟ این سوال هم هنوز پاسخ نیافته که اصلاً آقای ستانکزی از انفجار جراحت برداشته یا از ضرب گلولهی محافظان آقای ربانی؟ در مورد وضعیت آقای ستانکزی نیز هیچ اطلاع مشخصی بروز نکرده و گفته نشده است که وی فعلاً در چه حالی به سر میبرد و در مورد حادثه توضیحات اولیهی او چیست؟
***
اگر پذیرفته شود که هیچ دستی از درون حکومت در صحنهسازی ترور آقای ربانی نقش نداشته است، حد اقل این شایبه مطرح میشود که این حکومت برای چه مانده است که کلاههایی به این بزرگی حتی بر سر رییس جمهور آن کشیده میشود؟ وقتی حکومت تا این حد ناکاره باشد که از فرار طالبان از زندان قندهار تا قتل آقای ربانی، تنها در ظرف کمتر از شش ماه، حدود بیست حادثهی بزرگ و قتلهای زنجیرهای بر علیه شهر و مقامات عالیرتبهی آن صورت گیرد، چگونه میتواند چنبر داشتن بر زمام امور کشور را توجیه کند؟ اگر قتل احمد ولی کرزی انگیزههای مافیایی مرتبط با مواد مخدر داشته و قتل جانمحمدخان نیز به دلیل خصومتهای شخصی صورت گرفته باشد، قتلها و حوادث دیگری که در این مدت اتفاق افتاده، هیچکدام جز عملکردهای سازمانیافته بر علیه ارکان حکومت کنونی تعبیر نمیشوند. حد اقل در یکی از آخرین موارد، وقتی طالبان تروریست توانستند انباری از مهمات و سلاحهای سنگین و مواد منفجره را در مرکز شهر و در یک کیلومتری ارگ و ارگانهای امنیتی و نظامی جاسازی کرده و از آنجا بیست ساعت تمام با تمام قوتهای مسلح حکومت بجنگند، حکومت برای توجیه موثریت خود چه حرف خاصی خواهد داشت؟ مسلم است که پاسخ اول به این سوال را باید عالیترین مقامات کشور بدهند که در رأس تمام امور قرار داشته و رهبری همهی ارگانها در دست آنهاست. وقتی وضعیت چنین باشد، آقای کرزی و تیم او با چه توجیهی همچنان بر سر قدرت باقی مانده و به تعبیر داکتر عبدالله «دست از سر مردم کوتاه» نمیکنند؟
وضعیتی را که اکنون حکومت آقای کرزی بر افغانستان تحمیل کرده است، وضعیت دشواری است: رابطههای سه قوا به کلی از هم پاشیده و در نتیجه، هر سه قوا از مشروعیت و کارایی محروم است. روابط بینالمللی افغانستان در نازلترین رتبههای اعتباری خود سقوط کرده و کمتر کسی در جهان از مفهومی به نام حکومت و یا ادارهی سیاسی در افغانستان حساب میبرد. مردم به هیچ یک از اجرائات حکومت با چشم جدی نگاه نکرده و اثر و نشانههای حضور آن را در هیچ بخشی از زندگی خود اعتبار نمیکنند. از لحاظ امنیتی نیز ارگانهای ذیربط فاقد وجاهت سیاسی و توانایی عمل اند. بنابراین، با چه انگیزهای میتوان طالبان را که برادران آقای کرزی اند مورد تعقیب قرار داد و به عنوان دشمن سرکوب کرد و یا عمل و حرکات آنان را محکوم نمود؟
***
کسی تردید ندارد که طالبان اسم مستعاری است که تنها از هویت یک گروه نمایندگی میکند. این اسم هیچ ربطی با ریشهی لغوی خود نداشته و از لحاظ دینی و فرهنگی نیز مفهومی را القا نمیکند. اسم مستعار طالبان بر این گروه، آگاهانه و با کمال ظرافت و هوشمندی سیاسی و استخباراتی انتخاب شده و برای آن میدان مانور خوبی خلق کرده است.
شورای کویته و شبکهی حقانی و شورای پشاور نیز اسمهای مستعار دیگری اند که به نظر میرسد آگاهانه به عنوان هویت دوم طالبان استفاده میشوند. شورای کویته کیست و افراد آن کیهایند و در عملیاتهایی که به نام طالبان صورت میگیرد از چه جایگاه و موقعیتی برخوردار اند؟ ذبیح الله مجاهد و قاری یوسف، سخنگوی تمام عملیاتهای طالبان از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب کشور اند. این ادارهی امنیت ملی افغانستان است که هر عمل طالبان را از روی مشخصات آن برچسب شورای کویته و شورای پشاور و شبکهی حقانی میبخشد. در جانب طالبان هرگز چنین تقسیمبندیای صورت نمیگیرد. پیام رسمی عملیاتهای طالبان از ترور جنرال داود تا احمدولی کرزی، از حمله بر سرینا هوتل و فروشگاه تا سفارت امریکا، از ترور جان محمد تا حمله بر کاروانهای لوژستیک در نقاط مختلف کشور همه از زبان همین دو سخنگوی رسمی بیان شده و در سخن آنها هیچگاهی میان شبکهی حقانی و شورای پشاور و شورای کویته تفاوت گذاشته نشده است.
طالبان همیشه نشان داده اند که از مرجعیت رهبری واحد برخوردار بوده، اما شبکههای عملیاتی گسترده و پیچیدهی خویش را به عنوان استتاری بر ماهیت گروهی خود استفاده میکنند. حتی اگر کسان و حلقاتی در درون حکومت افغانستان نیز با این گروه پیوند داشته باشند، باز هم جزئی از همین ساختار پیچیده اند که برای هدفی واحد و معین کار میکنند نه اینکه چندین گروه باشند که در جهتهای مختلف حرکت داشته و گاهی از سر تصادف شباهتهایی میان همدیگر پیدا میکنند.
اتهام بر سازمان استخبارات پاکستان در عقب عملکردهای طالبان نیز، برغم آنکه حتی بر زبان مقامات امریکایی هم جاری میشود، همهی راز و رمز طالبان را بیان نمیکند. ریشههای داخلی نفوذ و قدرت مانور طالبان در موفقیت فعالیتهای سیاسی و نظامی آنان نقشی برجسته دارد و تحلیلهای سیاسی نباید این خصیصه را در ترکیب و ماهیت این گروه نادیده بگیرد.
***
آقای کرزی و اطرافیان او در برابر دو ادعای صریح طالبان خود را خلع سلاح میبینند: اسلاموالی و پشتونوالی. طالبان با محکوم کردن حکومت آقای کرزی از لحاظ مذهبی و قومی، خود را هم مدافع اسلام جا میزنند و هم مدافع پشتون. آقای کرزی و اطرافیان او ظاهراً در برابر همین دو ادعای طالبان خود را بیچاره و فاقد سخن مییابند. وقتی امریکاییها و غربیها بر افغانستان تسلط داشته باشند و مفاهیم دموکراسی و حقوق بشر و سایر ارزشهای مدنی در قالب حکومت و قانون مورد حمایت قرار گیرد، آقای کرزی از اسلامیت و مسلمانبودن خود حرفی گفته نمیتواند و وقتی غیرپشتونها در اداره و نظام سیاسی دستی داشته باشند و قدرت با ساختارهای دموکراتیک میان همهی اقوام تقسیم شود و همه با هویت شهروند در نظام و ادارهی سیاسی نقش داشته باشند، قدرت و اقتدار پشتونی با تهدید مواجه شده است. این واقعیت همان تیغ دو دمی است که از یک سو حکومت آقای کرزی را خنثی میسازد و از سوی دیگر طالبان را توانایی عمل میبخشد.
***
ترور آقای ربانی، در سلسلهی عملکردهای پیچیدهای که به نام گروه طالبان صورت میگیرد، خطرناکترین و موثرترین ضربه را بر جریانی وارد کرده است که هدف اصلی گروه طالبان محسوب میشود. این حادثه هواداران آقای ربانی را در وضعیت دشواری قرار داده است که باید قدرت عمل و ابتکار خود را نشان دهند. در ظاهر امر حدس و گمانهایی وجود دارد که شاید شهر کابل شاهد تحول عظیم و تعیینکنندهای باشد و حکومت آقای کرزی و اطرافیان او بهای ترور آقای ربانی را به طور گزاف پرداخت کنند. گروهی از هواداران آقای ربانی در جریان تشییع جنازهی او نیز خشم خویش را با پرتاب کردن سنگ به سوی موترهای دولتی ابراز داشتند که این میتواند نشانهای باشد از اینکه آقای کرزی و حکومت او پاسخ دادن به ترور آقای ربانی را سنگین خواهند یافت.
اما، واقعیتهای موجود هیچگونه نشان از برخورد جدی با حادثهی ترور آقای ربانی را گوشزد میکند؟
تا کنون، گذشته از سخنان تند آقای عطامحمد نور و داکتر عبدالله، نشانهی خاصی به ملاحظه نمیرسد که واکنش هواداران آقای ربانی در برابر حادثهی ترور او را از حملات لفظی و یا احیاناً باجگیری سیاسی فراتر نشان دهد. سه روز پس از ترور آقای ربانی، و درست در روز خاکسپاری او، تصویر خاصی در مناطق مختلف شهر، به خصوص در تمام ساحات خیرخانه و کارتهی پروان دیده نمیشود که حتی تأثر سازمانیافته و عمیق اجتماعی را در برابر این حادثهی تکاندهنده حکایت کند. تنها در مسیر تایمنی - میدان هوایی عکس های کوچکی از آقای ربانی که ظاهراً از سوی ادارهی امنیت ملی تکثیر شده است به چشم میخورند. در تمام نقاط خیرخانه، تنها در گوشهای از یک خم چهارراهی، عکس بزرگی از آقای ربانی از سوی حزب جمعیت اسلامی نصب شده که در آن شهادت وی به کافهی ملت مسلمان تسلیت گفته شده است. در هیچ نقطهای یک تکهی سیاه به علامت تسلیت و عزاداری به چشم نمیخورد، در هیچ موتری عکس آقای ربانی دیده نمیشود، و هیچ نشانهای از یک حالت غیرعادی در گشت و گذار مردم به ملاحظه نمیرسد.
این وضعیت، به هیچ صورت تصادفی نبوده، بلکه نشان از عدم واکنش جدی رهبران ارشد جمعیت اسلامی و شورای نظار نسبت به حادثهی ترور آقای ربانی است. تنها چند روز قبلتر سالگرد ترور احمد شاه مسعود، به مراتب پررنگتر و جدیتر از این بود و حتی گروهی با کاروانی از موترهای نظامی و غیرنظامی اکثر نقاط شهر را گشت زدند و به گونهای خاص مانور دادند. شاید در افکار عامه، جایگاه آقای ربانی با احمدشاه مسعود در تقابل قرار گرفته و کسی حاضر نباشد به بهای تجلیل از آقای ربانی موقعیت احمدشاه مسعود را دچار تردید سازد، اما وقتی حساب موضع رهبران ارشد جمعیت اسلامی و شورای نظار به میان باشد، این شایبه مطرح میشود که واکنش نهایی آنان در برابر این حادثه نیز خیلی جدی نخواهد بود و بعد از مدتی قضیه فراموش شده و همه منتظر خواهند نشست تا هدفهای دیگری که در لست طالبان قرار دارند، نوبت خود را شاهد شوند.
***
ظاهراً رهبران و سیاستمداران مخالف طالبان، دندان طمع بر روزگار و امکانات معیشتی دوخته اند و این است که از قدرت عمل باز مانده اند. گویی این رهبران و سیاستمداران، برخلاف اسلاف خویش، چیزهای زیادی دارند که دست و پای شان را میبندند و همین است که هرچه ضربه سنگینتر میشود با وجود آنکه هراس شان بیشتر میشود صدای اعتراض شان پایینتر مینشیند.
درست است که به دلیل عدم تعریف روشن از طالبان، فضای سیاسی مغشوش شده و آخرین عمل طالبان، به اعتراف آقای وردک، مرز دوست و دشمن را «مبهم» ساخته و باعث شده است که «اعتماد» مشکل شود، اما چرا همرزمان آقای ربانی یکصدا میگویند که ادامهی راه صلحطلبی استاد ربانی بهترین پیروی از آرمانهای اوست؟ آیا اینها هم واقعاً از طالبان به هراس افتیده اند و دارند به تبعیت از حکومت آقای کرزی، با تضرع و التماس، از طالبان صلح گدایی میکنند؟
شاید ضرور نباشد که به خاطر ترور آقای ربانی آقای کرزی و اطرافیان او یکدست مورد انتقام قرار گیرند و یا اعدام شوند، اما بدون شک ضرور است که از آقای کرزی و حکومت او به طور جدی پرسیده شود که افغانستان را با رهبری و مدیریت ناکام خود تا کدامین پرتگاه به پیش میبرند. درست است که آقای کرزی در برابر عملکردهای طالبان بیپاسخ و درمانده است، اما ملت افغانستان، با تمام نهادهای مدنی و حمایت بزرگی که از جامعهی جهانی با خود دارد، به اندازهی آقای کرزی درمانده نیست که نتواند جلو عمل طالبان را بگیرد، هرچند با هویت گمراهکنندهی خود ماهیت پیچیدهای از خود نشان دهد. طالبان همانگونه که از دروازهای وارد منزل آقای ربانی میشوند، از دروازهای نیز وارد شهر کابل و یا سایر نقاط کشور میشوند. ظاهراً این دروازهها دیگر دروازه نیستند و هیچ کشیکی رفت و آمد طالبان یا به تعبیر رایج مقامات حکومتی «دشمنان صلح و ثبات افغانستان» را مورد نظارت قرار نمیدهد. این ضرور است که برای حفاظت شهر و منازل مردم، تدبیری سنجیده شود و در آن وقت اگر ضرورتی به قربانی دادن نیز افتاد، درنگی صورت نگیرد.
به نظر میرسد گره کور وضعیت افغانستان نیز در همین جاست. کسی نیست که از آقای کرزی به طور جدی سوال کند، همانگونه که کسی نیست تا از رهبرانی که هر کدام به نوبت خود، سنگ راه بخشی از جامعه شده و نیروهای فعال و مبتکر مردم را به انفعال و استیصال کشانده اند، سوالی بپرسد.
ظاهراً آقای کرزی از اینکه مورد سوال قرار نگیرد، ناراحت نمیشود، چون در ختم راه هیچ چیزی ندارد که از دست بدهد، و برعکس، چیزهای زیادی دارد که برای خود و هواداران خود هدیه کند. اما دیگرانی که مورد سوال قرار نمیگیرند دچار غفلتی میشوند که این غفلت، به معنای مرگ و نابودی تدریجی همهی مردمان این دیار در چنگال ترور و وحشت طالبی است.
نویسنده: استاد عزیز رویش
منبع: افشار
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر