در این وبلاگ مطالب مختلف مربوط به افغانستان در مجموع و مخصوصاً هزاره ها در سراسر جهان، سایر مطالب و یادداشت های شخصی به نشر میرسد.
سلام هزارستان چشم براه نظرات، پیشنهادات و انتقادات سازندۀ شماست، و هم چنان از قلم بدستان گرامی میخواهد که دست نوشته هایشان را برای سلام هزارستان بفرستند تا زینت بخش صفحات آن گردد.

۱۳۹۰ اسفند ۲۲, دوشنبه

مزاری از واقعیت نگری سیاسی تا خواسته های اساسی


رسمیت یافتن هویت مذهبی و حقوق شهروندی شیعیان افغانستان اساس خواسته های مشروع او را بنیاد نهاده بود. با این دو اصل، اهداف آرمانی شیعیان به واقعیت محسوس و معین تبدیل شد. ولی برای دست یابی به این اهداف واقعی نیز جامعه تشیع در شعاع آرمانی قرار داشت. بدین سخن که جامعه تشیع برای رسیدن به این خواسته های واقعی به راه ها و شیوه های متکثر سرگردان شدند. جمعی استراتژی نرم را پیشه ساختند و از شیوه ی بخشایشی این خواسته های اساسی را تمنا نمودند...


وقتی که دیوار حوادث فرو می ریزد و آدمی خود را در زیر انبوه آوارها حس می کند در آن وقت فقط به آزادی و رهایی خود می اندیشد نه چگونه رهایی.
درحوادث اجتماعی نیز آنگاه که دیوار عدالت فرومی ریزد و مردم در زیر آوار فجایع، هستی خود را درکام نابودی می بیند، فقط به رهایی  می اندیشد نه چگونه رهای و نه بعد از رهایی را. دراین حالت است، مردمی که سال ها خشم خود را اندک اندک فرو خورده اند اینک پیمانه شکیبایی خود را تهی می بیند، بی محابا دربرابر وضعیت دهشتناکی که دارد روزگار او را به تاریکی و سیاهی می کشاند، با قامت استوار قد برمی افرازد و طغیان می کند و دست به عصیان می زند. عصیان در برابر خداوندگاران زور در زمین.
شیعیان افغانستان،سال های فراوان را در این عصیان، بی سامان سپری کردند و با آرمان های متعالی زندگی کردند. بی آنکه به واقعیت بیندیشند که چرا در امتداد تاریخ افغانستان، خود چنین بی سامان شده اند؟ در روزگار انقلاب افغانستان، اوضاع شیعیان بدین سامان سپری شد تا آن زمان که صاحبان ملک و ظفر برآن شدند که برای افغانستان پس از دکتر نجیب طرح نو در اندازند. اما شیعیان همچنان گرماگرم نبرد بودند، چشم به افق نا پیدای دشمن براندوخته بودند و آرمان های متعالی را در سر می پروراندند. زمان در آشفتگی تمام متراکم مانده بود چه آنکه تاریخ با سنگینی تمام در حال بازگشت و بازتکرار بود.بدین دلیل که هر قومی که تاریخش را خوب نیاموخته باشد تاریخ ناگزیر برآن قوم بازتکرار خواهد شد. لحظاتی حساسی بود و تاریخ در سراشیبی تمام قرار داشت. اما به ناگاه شخص درد مندی همیشه بیدار با قامت تمام بر پیشگاه تاریخ ایستاد و تاریخ را از زحمت باز تکرار رهایی داد. تاریخ انبوهی ازخاطرات تلخ و آشفته را با افسردگی تمام حمل و تحمل می کرد.
تاریخ افغانستان خود گواه صادق است که شیعیان افغانستان در روزگار استعمار نیز راست قامت ایستاد و مردانه پایداری کرد، بی آنکه به خود بیندیشند تمام اندیشه اش عزت و رهای افغانستان بود. اما این خود فراموشی بعد از جنگ استعمارنیز تداوم یافت. بدین مضمون که شیعیان با جان شان افغانستان را عزت و رهای بخشید و با ناسپاسی تمام خود در بند و بندگی گرفتار آمد و از عزت روزگار فرو افتاد.
مزاری با همین درد تاریخی همیشه بیدار و از حوادث باز تکرار تاریخ نگران بود.  او برای بازدارندگی تکرار تاریخ، باز تکرار شیعیان را یک ضرورت تاریخی می دانست. چه آنکه او نیک دریافته بود که فراموش شدگی تاریخی شیعیان، ریشه در خود فراموشی شیعیان دارد. از این رو برآن شد که هویت تاریخی شیعیان افغانستان را باز طرح  و به صورت واقعی مطرح نمایند.
 رسمیت یافتن هویت مذهبی و حقوق شهروندی شیعیان افغانستان اساس خواسته های مشروع او را بنیاد نهاده بود. با این دو اصل، اهداف آرمانی شیعیان به واقعیت محسوس و معین تبدیل شد. ولی برای دست یابی به این اهداف واقعی نیز جامعه تشیع در شعاع آرمانی قرار داشت. بدین سخن که جامعه تشیع برای رسیدن به این خواسته های واقعی به راه ها و شیوه های متکثر سرگردان شدند. جمعی استراتژی نرم را پیشه ساختند و از شیوه ی بخشایشی این خواسته های اساسی را تمنا نمودند. مجموعه ی دیگری با نگرش دموکرات بر آن شدند که فارغ از ساختار های سیاسی با مدرنیزه سازی ساختار اجتماعی شیعیان ،حقوق مدنی شان را ساخت سازی کنند. ایده های فنی سازی وغنی سازی اجتماعی جامعه شیعی از همین مجموعه سرچشمه می گرفت.
مزاری اما، از ساختار اجتماعی و قدرت سیاسی افغانستان بینش واقع بینانه داشت. او ساختار قدرت حاکمیت را در فرازنای تاریخ افغانستان به صورت برهنه از جامه ی سیاست مدنی و به صورت واقعی مشاهد می کرد. بدین جهت احقاق حقوق مدنی را به شیوه اعطای و بخشایشی یک گزینه محتمل و موهوم می دانست . زمان و زمینه را برای غنی سازی وفنی سازی اجتماعی با نگرش و روش دموکرات نا هموار و نا کام احساس می کرد. با این رهیافت واقعی، مزاری ساختار سیاسی قدرت کابل را ادامه همان ساختار تاریخی و کاملا رئالیستی سابق می دانست. لذا به صورت واقع بینانه برآن بود که کاملا مطابق با واقع قدم بردارد، سیاست های اعمالی را با واقعیت تفسیر کند وخواسته های شان را با ابزار های واقعی دنبال کند. او برآن بود که جلو قدرت را قدرت می گیرد و هرکس به اندازه توانای خویش حق خودش را به دست خواهد آورد. چه آنکه در این سامان حق گرفتنی است نه دادنی.
نویسنده: سید آصف حسینی
منبع: غرجستان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر