در این وبلاگ مطالب مختلف مربوط به افغانستان در مجموع و مخصوصاً هزاره ها در سراسر جهان، سایر مطالب و یادداشت های شخصی به نشر میرسد.
سلام هزارستان چشم براه نظرات، پیشنهادات و انتقادات سازندۀ شماست، و هم چنان از قلم بدستان گرامی میخواهد که دست نوشته هایشان را برای سلام هزارستان بفرستند تا زینت بخش صفحات آن گردد.

۱۳۹۱ فروردین ۵, شنبه

گزيده‌ي نامه شهيد ابوذر غزنوي به سياف



همين قدر كافي است بدانيد كه مردم ما از نظر تاريخي از پغمان دل خونين دارد؛ با اين حال هر بار كه مردم پغمان در حق مردم ما جفا كردند، مطابق مصالح علياي كشور از آن به بدي ياد نكرديم و زخم ناسوري بر دل نگاشتيم. اگر تابِ شنيدنِ صداي حقيقت را داشته باشيم، تا هنوز زمزمه تاريخ به گوش مي‌رسد كه عبدالرحمن ملعون و جلاد، اجلاسيه سري را در پغمان داير كرد ...




  
محترم سياف! بي​احترام و بي​سلام با شما سخن مي​گويم. من منشي عبدالمجيد و انجنير احمدشاه كه يكي را از قديم مي‌شناختم و با هم دوست بوديم و آن ديگري را در پروسة صلح، دومين جنگ شما بالاي مردم مظلومِ ما آشنا شديم؛ با آنان از هر در سخني به ميان آمد و از هر مقطع تاريخي داستاني خوانده شد. نگراني‌هاي ناشي از وضع موجود كشور و تصميم خطرناك شما در قبال وطن و اقوام ساكن در اين كشور از نظر من مردود است؛ به همين سبب بر آن شدم تا به عنوان يك مجاهد با شما سخن بگويم. من خودتان را تا هنوز نديده‌ام ولي اسم شما را زياد شنيده​ام، نمي​دانم شما مرا مي​شناسيد و يا اسم مرا هم شنيده ايد يا خير؟ ولي من يك مجاهدم ] نه مثل شما طراحِ جنگ​هاي داخلي [؛ مجاهدي که در طول دوران جهاد شايد از شما و امثال شما كه عمري را در خارج بوديد بيش​تر در بيرون راندن قواي روس نقش داشته​ام.
بي​ترديد اگر يکي از اولين كساني نباشم كه تفنگ عليه كودتاي 7 ثور گرفته‌ام، به يقين از دومين كساني هستم كه دست به عمليات مسلحانه زده از كيان وطن و شخصيت​ ملي و ديني كشور به دفاع برخاسته‌ام و مثل ده​ها و صدها قوماندان، سردار و عيار وطن گمنام و بي​نام زندگي كرده و در راه رسيدن به استقلال وطن جهد و تلاش نموده‌ام. نمي دانم براي تان چقدر قابل فهم است و چه قدر به منطقِ حقيقت پايبند هستيد ولي به هرحال من حتي لحظه‌ي به خارج نرفته​ام و دقيقه​ي هم از مردم خود جدا نشده‌ام، قرار مسموع در اولين روزهاي استيلاي مجاهدين و پيروزي انقلاب، شما وقتي كه از خارج بار سفر بستيد و به پغمان در فضاي خوش آب و هواي آن سامان به تفريح مسكن گزيديد، خواب و خيال را ديديد، در عالم رؤيا هنگامي كه لشكر وهم و خيال بر شما مستولي شد و وجودِ تان از توهم لبريز گرديد، خود را به جاي شاهان، اميران، و بزرگان استبداد و در کل ميراثِ ​سياسي قرون وسطايي تلقي كرده و فردا پيش از آن​که آفتاب در آسمان كابل نورش را بگسترد، رهبراني را که مثل خودتان كه داراي شعور و جهان بيني محدود بود، جمع كرديد و مصوبه كرديد كه «هزاره‌ها رافضي اند»، نجس‌اند و بايد كابل از لوث وجود آنان پاك شود، ازبك‌ها مليشه‌اند، چكمه‌هاي نجس دارند، ‌وطن بايد از وجود اين نجاست‌ها صاف گردد!
اينكه با اين سخنانِ کينه​توزانه‌تان به مليت​هاي بزرگ و غيور كشور كه به يقين سرداران و عياران آن از شما بيش​تر در حصول استقلال و حفظ تماميت ارضي، برگرداندن هويت ملي، ديني نقش اساسي ايفا کرده​اند، جاي شك و شبهه‌اي نيست؛ اينكه شما نسبت به آنان تعابير زيبا و هنرمندانه و خلاقانه مطابق روحيات، جهان بيني و درك مفاهيم مذهبي ارزش وجود‌تان به كار مي‌بريد مربوط به خودتان است و در واقع از تعليم، تربيت و اخلاق پسنديده خانواده، قوم، مكتب، مدرسه، مؤسسه كه به شما سند و اسنادي داده و بالاخره فرهنگ، كلتور و كلچر مليتي‌تان بر مي​گردد كه در آن فضا بار آمده‌ايد. ما به درکِ نادرست و تعصب قومي و مذهبيِ‌تان کاري نداريم و همچون شما فحاش هم نيستيم تا زبان اين تنها نعمتِ الهي را به بدي​ها و زشتي​ها بيالاييم. ما به احترام زبان جواب فحش، دشنام، ناسزا و تعابير زشت را با واژه‌هاي احسن، ادبيات نيكو و به تعبير قرآن «احسن​القول» جواب مي‌گوييم. همين قدر كافي است بدانيد كه مردم ما از نظر تاريخي از پغمان دل خونين دارد؛ با اين حال هر بار كه مردم پغمان در حق مردم ما جفا كردند، مطابق مصالح علياي كشور از آن به بدي ياد نكرديم و زخم ناسوري بر دل نگاشتيم. اگر تابِ شنيدنِ صداي حقيقت را داشته باشيم، تا هنوز زمزمه تاريخ به گوش مي‌رسد كه عبدالرحمن ملعون و جلاد، اجلاسيه سري را در پغمان داير كرد كه در آن صد نفر از خوانين پشتون، تعدادي محدود خوانين تاجك، 7 نفر صاحب منصب انگليسي و چند نفر خان هزاره شركت داشتند. در آن اجلاسيه كه بررسي سركوب ازبك‌ها در شمال، خوانين قطغن در شمال شرق،‌ ايوب خان در قندهار... صورت گرفت، تدابيرِ خون​بار تاريخي اتخاذ شد؛ در آن اجلاسيه بود كه مشاوران انگليسي به عبدالرحمن طرح و برنامه انهدامِ کامل هزاره‌ها را ريخت، خوانين هزاره به رسم احتجاج جلسه را ترك كرد ولي در يك جلسه سري‌تر فيصله صورت گرفت كه قبل از مارش نظامي بايد هزاره‌جات كارهاي ذيل صورت گيرد:
1- ارتش گورلاي انگليسي كه در كشمير مستقر بود به افغانستان آورده شود، زير نظر مقام پادشاهي و مشاوران انگليسي به هزاره​جات رفته و سران هزاره‌جات را كه از روي كروكي و نقشه قبلاً مشخص شده، ترور نمايد كه بعداً اين ارتش گورلاي و چريكي به نام «گرگ كشمير» معروف شد.
2- علماي وابسته به انگليس در همين پغمان مأموريت يافت تا كتاب «وجه‌الدين» را در تكفير مردم، به بهانه جلوگيري از وهابيت بنويسند و بعد از حك و اصلاح مقام پادشاهي و مشاورين انگليسي منتشر نمايد.
3- مواد منفجره از انگلستان آورده شود قبل از مارش نظامي تمام كاريزها، چاها، باغ‌ها و مراكز اقتصادي هزاره‌ها منهدم شود و به آتش بسوزد، تا قحطي، گرسنگي زمينه مقاومت را از آن​ها سلب نمايد.
4- مكروب طاعون از انگلستان آورده شود قبل از مارش نظامي بالاي هزاره‌جات در ميوه‌جات، چشمه سارها و حاصلات اين قوم كاشته شود تا قبل از مارش نظامي نيروي انساني آن​ها خود به خود رو به تحليل رود.
5- مقادير امكانات و مبالغ پول، اختصاص يافت تا از طريق خريدن عناصر مذبذب و بي ايمان، نفاق و دسته بندي در درون اين قوم ايجاد شود.
اين برنامه در پغمان طراحي و سال​هاي 1891 تا 1892 بالاي هزاره‌جات تطبيق شد و بعد از آن چند محور، محور هرات، باميان، غزني، قندهار مارش گرديد.
و باز تاريخ فراموش نمي‌كند كه همين مردم پغمان در عهد خاندان نادري چه ستم‌هاي كه بر مردم ما نكردند. ده‌ها و صدها افسانه بر جاي مانده؛ داستان غم انگيز جبار خان، در همين قلعه‌ي عبدالواحد را كه از مردم پغمان و از تمام هموطنان اعم از پشتون و هزاره تاجيك و ازبك در سينه‌ها ضبط دارد كه چگونه جوري‌هاي مظلوم را فريب داده در قلعه عبدالواحد به قتل مي‌رساند و خواهرش، با خريطه‌ي زهر خود در زيارت خانه‌ها مي‌گشت و مردم را مسموم مي‌كرد.
و باز تاريخ ثبت خواهد كرد كه حضرت شما براي اولين بار كه وارد افغانستان مي‌شويد در سايه لشكر وهم و خيال و خودفريبي، خود را پادشاه، امپراطور، خان خانان تلقي كرده، رهبران به اصطلاح جهادي را در پغمان جمع نموديد و اولين رفورم انقلابي و اصلاحات اجتماعي را در راستاي تكامل، نوسازي و بازسازي كشور يا بگويم اولين ماده از پلان​فرم دولت اسلامي را همانا پاك​سازي هزاره‌ها از كابل در سرلوحه‌ي كار تان قرار داديد، به هر صورت اين دومين جنگ است كه بالاي مردم مظلوم ما از طرف شما تحميل مي‌گردد. جا دارد كه به شما يادآور شويم كه در اين جنگ، بازندة اصلي شما هستيد. دلايلي زير شاهد و گواهي بر اين مطلب است:
1- شايد شما ديگر نشده باشيد، اما تاريخ ديگر شده است. جنبش ملي مليت‌هاي محكوم و مظلوم در كشور به مرحله‌ي پختگي رسيده است.
2- تجارب 14 سال نظامي‌گري مسلح شدن اكثر مردم خواب و خيال شما را نقش بر آب مي‌كند.
3- خودت مي‌داني درد آگاهيِ مردم ما نسبت به ظلم، اجحاف و ستم كه در حق شان شده به خصوص درباره‌ي پغمان، حس مقاومت را چند برابر خواهد کرد؛ به ويژه اگر اين دردها توأم با آگاهي​هاي سياسي، مديريت و رهبري باشد، ميزان مقاومت و توان رزمي مردم ما را بالا مي‌برد و اين شمائيد كه در اين نمايش مي‌بازيد.
4- بايد بنيادي​ترين پندار و توهمِ تان را فرو ريزم و آن اينکه پيشوا، پيش كسوت و زعيم ملي پشتون​ها شما نيستيد؛ فكر مي‌كنم پشتون​ها و حتي شما آقاي حكمتيار را قهرمان ملي پشتون‌ها مي‌شناسيد. اما زعيمِ پشتون، هرکه باشد، به هيچ وجه زعيمِ اقوام ديگر نيست. مي​خواهم خوابِ تان را آشفته​تر کنم که دورانِ اربابي و زورگويي قوم همواره​حاکم، به پايان رسيده است.
5- ميزان فداكاري در اين حوادث نقش اساسي دارد. ‌اين را به يقين بدانيد كه مردم، با تمام كم بضاعتي كه دارند، برخوردار از بالا​ترين توان فداكاري، ايثار و خودگذري، ‌اعم از نظامي و غير نظامي هستند، اما شما هنوز به هدف غارت و سرقت مي جنگيد و مجاهدين‌تان دالر مي‌خواهد و مردم تان كلدار، كار با انگيزه پولي به جايي نمي‌رسد.
6- فكر مي‌كنم مردم افغانستان مردم آزاده است، از خارجي‌ها بدش مي‌آيد، فرق نمي‌كند اين خارجي‌ها روسي باشد، آمريكايي باشد، پاكستاني باشد، عربي باشد، ايراني باشد و... شما شخصاً به حق يا به ناحق به نام عوامل وهابي شناخته شده‌ايد و حتي خود تان ​را مردم وهابي مي‌خواند، بنائاً اين پديده از نظر روحي بالاي مردم اثر مي‌گذارد و به ضرر شما است.
7- موضع‌گيري‌هاي سياسي شما در قبال آزادي، دموكراسي، حقوق مليت‌ها، اقوام، حقوق زن، تلقي از اسلام و اسلاميزه​شدن كشور خود مبين آن است كه حضرت شما و ظرفيتِ فيزيكي مغزتان چگونه است و در آينده اگر قدرت و حكومت به دست شما باشد چه بلايي بر سر اين مردم خواهد آمد؟ قضاوت در اين زمينه در سطح ملي و بين‌المللي منفي است كه به ضرر شما است.
8- پدران ما و شما در ضرب‌المثل محلي خود پند حكيمانه داده است و گفته‌اند كه: «اولوم ناديده موزه نكشيد» يعني زور خود را و توان خود را سنجيده به ميدان بياييد. فكر مي‌كنم با وضعيت كه شما داريد به ميدان آمده‌ايد نشانه‌ي آن است که از عقل سليم برخوردار نيستيد. اگر به اميد اينكه اين جنگ را شيعه و سني بسازيد، افغان و هزاره بسازيد، خواب است و خيال؛ زيرا شيعه و سني با واقعيت‌هاي موجود در كشور تن داده، همان​طوري كه روس‌ها را هماهنگ بيرون كرده، مي‌خواهند هماهنگ زندگي كنند.
با ارايه مواردي فوق و تمام بدي‌هاي كه برادران پغمان در حق هزاره‌‌ها، چه در كابل و چه در ادوار تاريخ انجام داده‌اند هزاره‌ها طرف​دار عناد و دشمني اقوام و قبايل نيست. باز تاريخ فراموش نمي‌كند وقتي كه پغمان مورد هجوم قواي روس قرار گرفت، جايگاه امن و امان پغماني‌ها بهسود و سنگلاخ بود، مردم ما با ناديده گرفتن تمام بدي‌هاي كه در تاريخ بر آن​ها روا داشتيد، مهمان نوازي نموده و برادران نابرادر را برادر خواندند.
حضرت سياف! اگر جامعه را به دو خط حق و باطل و هابيل و قابيل تقسيم کنيم، شما در خط قابيل و معاندِ حق و حقيقت هستيد و در مسيري گام مي​برداريد که جز خون​ريزي پيامدي ديگري نخواهد داشت. شما برداشتِ بسيار غلط از اسلام داريد. اميدوارم در استراتژي خود و در تلقي و برداشت خود از اسلام، دين و آيين تجديد نظر كنيد. سعي‌کنيد از يك طرف خود را از مهلكه نجات دهيد و از طرف ديگر عناد بين پشتون‌ها و هزاره‌ها را تشديد ننماييد. قاطعانه به شما بگويم که شما در موقعيتي نيستيد كه راجع به مطالبات حقوقي هزاره‌ها نظر دهيد و كوچک​تر و حقيرتر ازآن هستيد که هزاره​ها از شما حق و حقوق بخواهد.
اميدوارم خواندنِ اين نامه شرابِ زندگي در هوايِ خوشِ پغمان را در کامِ تان تلخ نکند. حتي اگر کام تان را تلخ کند، چاره‌ي جز پذيرشِ واقعيت‌هاي موجود نداريد.
ابوذر غزنوي 16/8/1372
منبع: جمهوری سکوت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر