روزگارت سیاه باد ای تاریخ اگر از یادت برود رشادتهای مردی را که در غرب کابل و افشار و چنداول عاشقانه رزمید و لحظه ای و کمتر از لحظه ای به فکر عقب نشینی و پشت کردن به آرمانهایش نیفتاد. رهبران سیاسی دنیا، هرگز خود را در معرض دید دشمن ظاهر نمی سازند؛ اما کفر شکن قبیله ما در غرب کابل بارها و بارها خودش تفنگ به دست گرفته و در صف اول جبهه مقابل دشمن رزمید...
نویسنده: سید جمال الدین سجادیهفده سال از غروب آتشین یگانه دلیر مرد حق خواه، راستگوی راست پندار، پیر طریقت و طراوت، رهبر شهید استاد مزاری می گذرد. وبعد از گذشت تیره ترین سالها بر قبیله ما، هنوز هم که هنوز است نام و یاد "مزاری"، سوز و شور دیگری در اندرون پیکرهای یخزده ما می دمد.واین پژواک ندای حقیقت طلبی اوست که از جنس نور بود و خانه های تاریک اندیشه هامان را منور می کرد و از کویر خفته سکوت بر خاست و با غریو بلند آزاد خواهی و حقجویی خویش زمین ساکن را متلاطم نمود و خون تمام مستضعفان آزاد اندیش را به حرکت در آورد؛ آنگاه که فریاد می زد: " واعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا" آنگاه که دهان گشود و شعله های سبز بیداری و و حدت خواهی از کام او فواره کشید و سکوت ممتد سالهای خاموشی مان را در هم شکست و با هر کلام، سخاوت و پایمردی را در اذهان خواب آلود خفتگان ملول تکثیر نمود.هفده سال از سکوت حنجره زخمی اسوه مقاومت و ایثار، اسطوره عدالت و روشنگری، رهبر شهید استاد مزاری گذشته و اینک از بلندای تاریخ بر تارک بلند این قوم، تنها نام و یاد اوست که درخشانتر از همیشه بر قلب و روح مردان و زنان قبیله می درخشد. رهبر شهید تک ستاره ای است بر کهکشان بی نهایت تاریخ جامعه ما، که هر چه دورتر می رود، درخشانتر و هویداتر از قبل، تاریخ را نور افشانی می کند.و این است که می گویم مزاری تنها یک رهبر سیاسی نبود، که او مردی بود از جنس نور، ووقتی طغیان کرد، هر آینه تشعشع نگاههای نافذش قبیله را بیدار ساخت و دستان موسایی اش اسطوره های بیداد و تفرعن را فرو ریخت، و نفس مسیحایی اش به جان دشت و صحرای خموش وطن جان بخشید. او بود که تاریخ سراسر کتمان قبیله را هویدا ساخت، و با نام او بود که مفهوم گنگ "هزاره بودن" اعتبار گرفت و کلام آتشین او که اسطوره بیداری بود؛ دهنهای کج اندیشان را فروبست و ندای آسمانیش از کوههای بابا تا لعل را و از مزار تا با میان را فراگرفت، آنگاه که مردانه و رندانه فریاد بر می آورد: یا ایها المسلمون اتحدوا اتحدوا...چه کسی می تواند انکار کند خورشیدی را که تمام دنیا به وجودش شهادت می دهند، جز کوردلانی که در پستوی نمور تاریخ، لانه کرده و قادر به حضور در محضر حضرت آفتاب نیستند؟آفتابی چنین سوزنده و تابنده که در ارتفاع حضور او جسارت خفته ایل من بیدار گشت و تن رنجور قبیله از تشعشع بی دریغ او سیراب.او بود که آفتاب عطوفت را در کویر خشک امیدهای پژمرده این ایل غمزده تقسیم می کرد و بر هویت پیچیده در حرمان ما روشنی می افکند و سراب آزادی و آزادگی را به دریای خروشان وحدت متصل. به راستی چه کسی باور داشت که روزی غریو بلند مردانگی غروب خواهد کرد؟چه کسی باور داشت غروب همیشگی خورشید را در شبستان تاریک تاریخ؟او که تندیس تمام نمای رهبریت، جاودانگی، سخاوت و مردانگی، غیرت و عطوفت و خشم و جسارت قبیله ما بود، هم او که ندای بلند وحدت طلبی و کفر ستیزی اش، گوش هیولاهای استبدادگر را کر کرده بود، عاشقانه در پای اهداف روشن و آرمان خدایی اش جان داد و غروب کرد.اما هرگز مپندارید آنانکه در راه خدا کشته شده اند، مرده اند، بلکه آنها زنده اند و نزد پروردگارشان روزی می خورند.و او که در سیاهی های مطلق این طایفه به زنجیر شده نورمی پاشید و نفرت و نفرین را به جان می خرید تا قبیله پایدار بماند و با کلام سحرانگیزش باور بودن را در ذهن خشکیده ما تکثیر می کرد، خداوندگار غیور مردی و حراست و وفای به عهد بود که می گفت، از خدا خواسته ام خون من در میان شما مردم ریخته شود.شخصیت رهبر شهید استاد مزاری، نقش او در حوزه های سیاست، فرهنگ و اجتماع بر همگان روشن و آفتابی است، اما برای زنده کردن آرمانهای او که تمام وجودش را فدای قبیله تپیده در خون خودش کرد به سه مشخصه بارز این اسوه بی مثال می پردازیم:یک) رهبر شهید مزاری؛ رهبریت کاریزماتیکبسیار معدودند رهبرانی که چون استاد شهید از چنین جذبه و نیروی ذاتی برخوردار باشند، در طول تاریخ همانطور که شاهدیم، بوده اند ستارگانی که در جوامع مختلف ظهور کرده و پس از چندی در سیاهی های تاریخ گم شده اند، اما برخی از این دلیرمردان، نامشان بر پیشانی تاریخ چنان درخشان است، که هر چه بیشتر می گذرد نه تنها غباری بر آنها نمی نشیند؛ که نام و یادشان گرمی بخش دلهای افسردگان و مریدان است، رهبر شهید از آن معدود ستارگانی است که پس از گذشت سالها، ذکر نام او بسان شعله ای سوزان، قلب و روح ما را به تحرک مبتلا می کند.بودن او در هسته تحرکات سیاسی-اجتماعی جامعه ما بر هیچ کس پوشیده نیست ، بنابر شهادت تاریخ هر جا سخن از وحدت و همدلی آمده، نام رهبر شهید زینت بخش اساسنامه ها و تفاهم نامه ها و میثاقها بوده است.چه کسی از یاد خواهد برد رهبری را که خودش در سنگرها و در کنار سربازان و عساکرش ، دلگرمی و قوت قلب مردان این قبیله بود.روزگارت سیاه باد ای تاریخ اگر از یادت برود رشادتهای مردی را که در غرب کابل و افشار و چنداول عاشقانه رزمید و لحظه ای و کمتر از لحظه ای به فکر عقب نشینی و پشت کردن به آرمانهایش نیفتاد.رهبران سیاسی دنیا، هرگز خود را در معرض دید دشمن ظاهر نمی سازند؛ اما کفر شکن قبیله ما در غرب کابل بارها و بارها خودش تفنگ به دست گرفته و در صف اول جبهه مقابل دشمن رزمید.شجاعت و جسارت بی مثال قافله سالار رشادت، رهبرشهید استاد مزاری یکی از جنبه های شخصیت تماما جاذبه او بود.او با تمام دغدغه ها و و گرفتاریهایی که گریبانگیرش بعنوان یک رهبر بود، هرگز از حال خانواده های شهدا بی خبر نبود، جوانمردی آیین او بود و رفاقتها و دوستیهای همرزمانش را ارج می نمود، نویسنده این سطور شاهد عینی محبتهای پدرانه این اسوه پایداری و جوانمردی است، چیزی که به جرات ادعا می کنم این خاصیت مزاری را در هیچ رهبر دیگری نیافتم.اینها همه بخاطر این بود که او مزاری بود...جذبه و قدرت خدادادی رهبر شهید، به حق برجسته ترین نقطه شخصیت این ابرمرد عدالت جوی ما بود، که در تاریخ ما، اگر بی مثال نباشد؛ کم نظیر است.دو) رهبر شهید استاد مزاری؛ استراتژی و تاکتیک هامواضع استراتژیکی اتخاذ شده از آغاز رهبری استاد شهید، تا غروب آتشینش هرگز تغییر نکرد، که این شاهدی است بر اقتدار و ثبات و تغییر ناپذیری اراده خدایی و دینی استاد شهید. و چنین بود که خود تفسیری شد از "یثبت اقدامکم".استاد شهید در پایه گذاری و تعیین استراتژی های مشخص خود، چنان شفاف و بی پرده بود که گویی حقیقت را دریافته بود. آمده بود تا اسلام مستضعفان و پابرهنگان را بعنوان استراتژی خویش به مردم بشناساند. چه زمانیکه در مقابل تهاجم ارتش تا دندان مسلح شوروی سلاح به دست گرفت و چه زمانیکه مردانه در مقابل گروهک تروریستی طالبان قد علم کرد؛ تنها به یک استراتژی پایبند بود، و آن هم اسلام ناب محمدی...اسناد برجای مانده دهه شصت و اوائل دهه هفتاد شاهدی بر این مدعاست، که رهبر شهید همیشه در وحدت اسلامی پیشقدم بود.چه زمانیکه قریه به قریه با پای پیاده برای رساندن پیغام برادری و وحدت اسلامی دره های شش پل و کوههای بابا و کوتل آجه گگ را می پیمود، از مزار و لعل و بامیان گرفته تا جاغوری و غزنی و دایکندی، چه زمانیکه تلاش می نمود رهبران سیاسی را متقاعد سازد که همگی زیر یک پرچم "لا اله الا الله" گرد هم جمع شوند.رهبر شهید برای رسیدن با این هدف ، تمام نیروهای خود را متمرکز نمود و در طی سالهای رهبریتش حتی ذره ای به فکر معامله و تغییر مسیر نبود.هنوز هم بسیاری در این اندیشه اند که او چه تاکتیکهایی را ابزار کرد ، تا بدین حد توانست انسجام و وحدت را حتی در بحرانی ترین شرایط حفظ کند.گاهی سکوت بهترین ابزار بود برای از هم نپاشیدن نهال نورس وحدت ، اکنون پس از گذشت سالها می دانیم، که رهبر شهید در بسیاری از تصامیم مهم، علیرغم میل باطنی خود سکوت کرد و در مقابل فشارهای درونی لب نگشود. چه اینکه آنقدر قدرت داشت که بتواند حرف خود را به کرسی بنشاند، لیکن جوانمردی پیشه کرد و در مقابل ناملایمات و مخالفتها بنابر مصلحت این قوم سکوت اختیار کرد.اما در مقابل، گاهی چنان رندانه سخن می گفت که هیچ کس را میدان نمی داد ، زمانیکه احساس می کرد آرمانهای اسلامی اش در خطر است و احتمال بروز نفاق وجود دارد به هر نحو ممکن تلاش می کرد تا همه را متقاعد سازد. یکی از زیبا ترین جلوه های رهبریت استراتژیکی استاد شهید همین بود که همیشه از در مهربانی و عطوفت وارد می شد، شما می دانید ایجاد وحدت در جوی بشدت تفرق گرا کاری است که تنها از او بر می آمد که با مهربانی و عطوفت خیراندیشانه اش قلب تمام وحدت طلبان را به تپش وا می داشت.تاکتیک راهبردی استاد شهید در راستای رسیدن به آرمانها و اهداف بلندش؛ جمع آوری نخبگان و فرهنگیان و پرورش استعدادهای باذوق قبیله بود؛ همانهایی که در هیج جا میدان نداشتند و در محضر خورشید پر فروغ او فرصت تحرک و پویایی یافتند و چنین بود که او را "بابه" نامیدند.حرکت و خیزشی که او در میان روشن ضمیران و متفکرین هم عصر خویش آغاز نمود؛ امروز ثمر داده و ما شاهدیم رتبه ها و مدارج بالای علمی - فرهنگی و سیاسی توسط فرزندان بابه، در جای جای این کره خاکی احراز شده و باعث افتخار قبیله شده اند.او برای زنده ماندن وحدت اسلامی شاگردانی از جنس خویش تربیت کرد که هر کدام توانستند درفش افتاده بر زمین او را به دوش گرفته و منزل به منزل تا قله های افتخار بالا ببرند و این است که امروز می بینید ما وزیر داریم و سفیرداریم و وکیل...زحمات و رهبریهای مدبرانه او و هدف روشن و والای او و خون به ناحق ریخته شده او، دلیل بودن ما بعنوان یک قطب قدرتمند معاملات سیاسی و اجتماعی در جامعه کنونی افغانستان است.تربیت نیروهای علمی و فرهنگی در کنار تربیت تفنگدار و توپچی یکی از دورنگریها و روشن اندیشی های استاد شهید است که امروز ثمره اش بر ما نمایان است، او بخوبی می دانست که روزگاری دوره کلاش و داشکه خلاص می شود و این ملت نیاز به روشنفکر و قلمدار دارد. چه اینکه عقیده اش این بود که برای رسیدن به هدف اسلامی اش، باید باشند کسانیکه هدایت علمی و فکری را در سایه اسلام به قبیله نشان دهند.ج) رهبر شهید استاد مزاری؛ اسطوره عدالت خواهیرهبر شهید استاد مزاری مفهوم عدالت را به درستی درک کرده و در راستای اجرای رسالتش تا پای جان رزمید.عدالت، از دیدگاه رهبر شهید تنها محدود به قبیله ما نبود. او عدالت را برای تمام کشورش نه، بلکه برای تمام دنیا می خواست. او تنها می خواست تفکرات پوسیده قرون وسطایی را که همیشه یک تیره خاص را برتر می شمردند از میان بردارد. تجلی این تفکر ناب او در تمام دوران بودنش قابل بازبینی است.در اندیشه والای رهبر شهید ، عدالت تنها به مفهوم تامین حقوق اقلیتها و مشارکت سیاسی اقوام حاشیه نشین در قدرت نیست، بلکه او معتقد بود عدالت زمانی محقق می شود که تمام اقشار اجتماعی از احترام و تکریم انسانی و اعتبار شهروندی برخوردار گردند.حدیث گفتار فرهنگی و روایت اجتماعی افغانستان، بعنوان جامعه ای فرورفته در سنتهای پیچیده قومیتی و قوام یافته بر نظام ناپایدار و کج مدار سیاسی، پر است از ظلم و ظلمت سیاسی-اجتماعی بر انسانهای درجه بندی شده این سرزمین بر مبنای جنسیت، زبان، مذهب و تبار...رهبر شهید طرح نویی بود که بر آسمان تاریک فضای اجتماعی-سیاسی ما تابید.او تمام سنتهای پوسیده، که در متعصب ترین نوع خودشان رشد کرده و جلوه گر شده بودند را با دیدباز و ضمیری روشن نقد کرد و طرحی نو بجای تابوهای پوسیده سرزمینمان در افکند.او تنها خواستار این نبود که بخشی از قدرت سیاسی را بدست گیرد. عدالت را در تمام جنبه هایش برای تمام مردم می خواست. همین مسئله بود که مزاری برای سیاستگران معامله پیشه بسان خاری در چشم و سدی بر راه نادرستشان بود.رهبر شهید می خواست دیگر هویت، جرم نباشد، جنسیت افتخار نباشد و مذهب مورد تهاجم قرار نگیرد. در اندیشه والای او تمام انسانها از هر تیره و نژاد و زبان یکسان بودند.نکته قابل توجهی که نگرش رهبر شهید را از دیگر رهبران عدالت خواه جدا می سازد، سنت شکنی الگوهای استبداد مردانه است. در سرزمینی که مرد بودن تابوی قبیله است و ارزشهای انسانی منحصر به جنس نرینه، او از وجود و مقام و شان موجودی به نام زن سخن می راند.رهبر شهید اسطوره ای بود که با روایت روشن و اندیشه عدالتخواهانه، مناسبات اجتماعی و سیاسی و بویژه نسبت مقام انسانی زن، در جامعه تاریک افغانستان، گفتار تازه ای در انداخت.او به حیث یک رهبر عدالتخواه سیاسی، پروژه جدیدی در ساختار ذهنی، سنت سیاسی و گفتمان فرهنگی پدید آورد. رهبر شهید با نظم گفتار و الگوی رفتاری خویش ثابت نمود که شجاعترین رهبر سیاسی و مومن ترین اندیشه ور دینی است که به زن بعنوان یک نیمه مکمل انسانی می نگرد.جایگاه رفیع آن رهبر خردمند را می توان در صندوقچه قلب زنان قبیله بازیافت، که امروزه شاهد رسیدن به آرزوهای اجتماعی، آرمانهای فرهنگی و مطالبات سیاسی سرکوب شده خویش در تصویر جاودانه "بابه مزاری" شان هستند. همان "بابه" ای که فریاد بلند و پژواک آفتابی اش در تبیین ارزشهای انسانی و تامین شان شهروندی زنان، امروزه مد سیاست شده و حتی از زبان تاریکترین اندیشه های فرصت طلب جاری می شود.افسوس!افسوس که عمر کوتاه آن بزرگ جاویدان، مجال جولانگری بیشترش در این زمینه را میسر نساخت و با درد و دریغ، جامعه سرکوب شده زنان ما از وجود یک حامی سترگ و مدافع صدیق محروم ماند.اکنون بر ما و نسل امروز ماست که آرمانهای سترگ رهبر شهید را ارج نهاده و پاسداری کنیم و در پی تحقق آن اهداف و اندیشه های بلند عدالت خواهی، وحدت جویی و مهرورزی باشیم. و در نبود او که بودنش تکثیر وحدت و همدلی و عدالت بود، وظیفه شرعی و دین حقیقی ما به خون رهبر شهید و شهدای راه عدالت است که به ریسمان الهی چنگ بزنیم و از تفرقه و نفاق بپرهیزیم.درود بر مزاری بزرگ و جاودانه نام، شهید راه عدالت، که پیام آور وحدت، مهرورزی، سرور و غرور نسلهای دیروز و امروز و فردای ما گردیده است.
منبع: جمهوری سکوت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر