مزاری در روزهای سخت و دشواری که غرب کابل از زمین و آسمان گلوله باران میشد با دوراندیشی و درایت سیاسی که داشت دولت آذربایجان را متقاعد کرد که 500 نفر بورسیه به حزب وحدت بدهد. در زمان حیاتش در حدود 30 نفر را برای تحصیل به باکو فرستاد. ولی متاسفانه بعد از شهادتش مسئولین از این بورسیه آنطور که لازم بود استفاده نکردند و عدهی خاص بر سر آن تجارت کردند...
متن سخرانی داکتر طاهر شاران در در مراسم هفدهمین سالیاد بابه مزاری " اتریش "
منبع: جمهوری سکوتبه نام خدا و با سلام و درود به بابه مزاری، منادی و فریادگر حق و عدالت در افغانستان و تمامی شهیدانی که جان خود را در راه عدالت و عزت و سربلندی ما ایثار کردند.و سلام به شما خواهران و برادران گرامی!سپاس فرواران از برگزارکنندگانِ محفل امروزی که زمینهی این نشست و گفتوگو را فراهم نمودند که من در جمع هموطنان عزیزم در اتریش باشم. سخنرانانِ پیشین به نکات بسیار مهم درباب اندیشه مزاری شهید و دور نمای سیاسی افغانستان اشاره نمودند، من اما به خاطر صرفهجویی در وقت یکراست به سراغ موضوعی خواهم رفت که قرار است در مورد آن سخن بگویم: وضعیت علمی و آموزشی مردم ما بعد از سقوط طالباننقش مزاریامنیت پیش شرطِ اساسی رشد علم و فرهنگ در یک جامعه است؛ علم، برای هر انسانی دغدغهی پس از جان است. بنابراین در دورانِ مزاری که دوران جنگ بود، مجالی برای کارهای بنیادی علمی و آموزشی و به صورت مشخص فرصت تاسیس مکتب و دانشگاه تاسیس و یا تهدابگذاری یک نظام آموزشی نبود. با این حال، مزاری، از همان آغازِ فعالیتهای اجتماعی خود، از اهمیت دانش برای انسانِ ستمدیده آگاهی داشت و بیوقفه و تا آنجا که امکان داشت در کنار مبارزات نظامی و سیاسی خود برای بالا بردنِ سطح آگاهی و فرهنگی جامعه تلاش نمود، این بعد شخصیتی او اما، که البته در اینجا مجالِ پرداختن به آن نیست و به تحقیق جامع و مفصل نیاز دارد، اگر نگوییم توجهی به آن صورت نگرفته، به یقین کمتر به آن پرداخته شده است.کسانی که خواهان معلومات دراین بخش هستند میتوانند به یادداشتِ استاد بصیراحمد دولتآبادی، تحت عنوان«مزاری ماندگارترین تلاش در تاریخ هزارهای افغانستان» مراجعه نمایند که چندی پیش منتشر گردید. همه میدانیم که دولت آبادی، شخصیت فرهنگی و دلسوز کشور که بدون هیچ چشمداشتی عمر خویش را در راستای آرمان برابریخواهانهی مزاری و احیاء هویت مردم ما وقف کرده است و به رغمِ مشکلاتِ جسمی و صحی زحمت تدوین این کار ماندگار تاریخی را به دوش گرفتند..کارنامة فرهنگیِ مزاری همانقدر پر افتخار و درخشان است که کارهای سیاسی و نظامیِ او. در اینجا به چند مورد از کارنامههای فرهنگیِ ایشان اشاره میکنم.ثبت نام طلبههای جوان در حوزههای ایران و نجف؛تاسیس کتابخانهها که مشخصا میتوان از کتابخانهی جوادیه نام برد که در مزار و قم شعبه داشت؛انتقال کتاب و لوازم ضروری برای کارهای فرهنگی از ایران و پاکستان به داخل افغانستان؛هماهنگ کردن فرهنگیان و فراهم نمودن امکانات برای راه اندازی نشریات مثل حبل الله؛تشویق و حمایت تاریخ نویسان؛هماهنگ کردن اساتید و متخصصین به منظور تالیف کتابهای درسی برای مکاتب در هزاهجات؛تلاش برای راه اندازی رادیو در هزارستان که متاسفانه در زمان حیاتش تحقق نیافت؛گرفتن بورسیه دانشگاهی از کشور های مختلف که مهمترین و بزرگترین آن بورسیه از کشور آذربایجان بود.مزاری در روزهای سخت و دشواری که غرب کابل از زمین و آسمان گلوله باران میشد با دوراندیشی و درایت سیاسی که داشت دولت آذربایجان را متقاعد کرد که 500 نفر بورسیه به حزب وحدت بدهد. در زمان حیاتش در حدود 30 نفر را برای تحصیل به باکو فرستاد. ولی متاسفانه بعد از شهادتش مسئولین از این بورسیه آنطور که لازم بود استفاده نکردند و عدهی خاص بر سر آن تجارت کردند.وضعیت کلیپس ازسقوط طالبان فرصت تازهای برای افغانها پیش آمد. آنها به لطفِ کمک اقتصادی غرب توانستند درهای بستهی مراکز علمی و آموزشیشان را باز کرده و همچنین مراکز تازه ای را تاسیس کنند.البته، روند رشد علمی و آموزشی، در همهجا همسان نبوده است و در شمال و مرکز افغانستان که از امنیت نسبی خوبی برخوردار بودند رشد آموزش بیشتر بوده، در حالی که برخی از بخشهای جنوب افغانستان، که متاسفانه بر اساس فعالیتهای طالبان و گروه های ترورستی و مافیایی گرفتار انتحار و جنگ بوده است، در بخش آموزش دستآوردهای کمتری داشتهاند.از آنجا که وقت کم است در اینجا فقط سیر رشد علمی و آموزش هزاره ها را مورد بررسی قرار میدهم. قومی که از دوران قتل و عام عبدالرحمان به بعد قربانی سیاستهای ظالمانه بوده و فرصت چندانی برای رشد در این عرصه را نداشته اند. شاید بتوان گفت که دههی پس از طالبان از این حیث برای آنان یک فرصت طلایی بهشمار میرود.گزافهگویی نخواهد بود اگر بگوییم که تنها عرصهای که هزاره ها در این مدت 10 سال خوب درخشیده و دستآوردهای قابل مشاهده و محسوسی داشته اند، عرصه علمی و آموزشی است. با وجود انواع محدودیتها، تبعیضها و بیتوجهیهایی که از طرف دولت مرکزی افغانستان در قبالشان صورت گرفته، آنها از فرصتهایی ناچیزی که برایشان فراهم شده، بسیار خوب استفاده کنند.در این دوره دختران و پسران هزاره در مناطق مرکزی و شهرهای کلان افغانستان کوشش کردند که بهمکاتب و دانشگاهها بروند و در مجموع، توجه به تعلیم و تربیه به خواست همگانی بدل شده است. به سخنی دیگر، هزارههایی که در آغاز دههی 50 خورشیدی تعداد تحصیل کردههای دانشگاهی شان حتی انگشت شمار هم نبود، اینک حضور تقریبا 20 درصد در دانشگاه های افغانستان دارند و حتی برخی به دانشگاههای معتبر جهانی راه یافتهاند.داخل کشوردر حال حاضر در داخل افغانستان، دهها مرکز علمی و آموزشی خصوصی ایجاد کرده اند که در قسمت آموزش زبان انگلیسی، کامپوتر، کورسهای تقویتی و کانکور فعالیت دارند. علاو ه بر آن مکاتب، لیسههای و موسسات انتفاعی و غیر انتفاعی تاسیس کردهاند که در سطح افغانستان دارای بالاترین کیفیت هستند که به عنوانِ نمونه میتوان از لیسه عالی معرفت و مراکز تحصیلات عالی کاتب، غرجستان، ابن سینا وگوهر شاد در کابل نام برد. البته سال گدشته در بامیان و دایکندی نیز موسسه تحصیلات عالی افتتاح شد که من از کیفت و چگونگی آنها اطلاع دقیقی ندارم.در شهرهای بزرگ مخصوصا کابل به خاطر تقاضای بالا خیلی از کورسهای آموزشی چهار شفت در شبانه روز فعالیت میکنند.در هزارستان با وجود تمام کمبودها، مشکلات و فقر شدید باز هم خانوادهها بطور نسبی کودکان دختر و پسر خود را برای تحصیل به مکاتبی که گاهی چندین کیلومتر از محل زندگیشان فاصله دارد روان میکنند. همچنین خانواده هزاره ساکن در مناطق مرکزی حاضر میشود که برای تحصیل، دختران جوان خود را به شهرهای بزرگ و حتی خارج از کشور روان کند.عوامل متعددی در پیشرفت جامعه در این عرصه نقش داشته است که چند عامل مهم آن از این قرار است:مهاجرت به شهرها و خارج از کشور بهویژه مهاجرت جمعیت کثیری به ایران؛گرایش به برداری و صلحدوستی در هزارستان و شهرهایی که هزارهها حضور پر رنگ دارند؛آرام شدن وتا حدود زیادی از بین رفتن برخوردها و تنشهای ایدئو لوژیکی در دهه 50 و 60 ؛قرائت نسبتا معتدل روحانیون هزاره از دین و دیانت و سهم فعال آنها در تشویق و حمایت از نسل نو برای فراگیری علوم جدید؛وجود موانع بزرگ و چانس کم هزارهها برای فعالیت در عر صههای کلان سیاسی و اقتصادی در افغانستان؛فرصتهای شغلی خوب در انجو ها با معاشهای به نسبت بالا؛ارتقای شعور و آگاهی اجتماعی.البته کمبودها، نواقص و چالشهای فراوانی هم در این عرصه موجود است که به طور نمونه می توان به موارد زیر اشاره نمود:نبود کادر مسلکی و متخصص خصوصا در مکاتب فعال در مناطق مرکزی؛پایین بودن سطح آموزش؛نبود مکان درسی مناسب و کافی برای متعلمین و محصلین؛کمبود مواد آموزشی مثل کتاب های درسی با استاندارهای امروزی برای مکاتب و دانشگاهها؛عدم توجه کافی و بها دادن به کارهای تحقیقاتی در دانشگاهها؛عدم آشنایی اساتید و شاگردان مخصوصا آنهایی که از ایران برگشته اند به زبان های خارجی، مشخصا زبان انگلیسی؛ این امر باعث محدودشدن ارتباط آنها با مراکز بین المللی شده است و از دستدادن چانسهای تحصیلی و کاری منجرشده است؛دید بیش از حد تجارتی مراکز غیر انتفاعی برای سود اقتصادی سریع؛وجود تبعیضهای قومی، که علی رغم توانمندی و استعداد مردم هزاه مانع ورودشان در مراکز دولتی میشود؛عدم موجودیت یک سیاست و پلان دراز مدت و حتی کوتا مدت از طرف به اصطلاح رهبران سیاسی جامعه هزاره. این موضوع از آن جهت مهم است که با سیاستگذاری و برنامه دقیق می توانستیم دستآوردهای کلانتری داشته باشیم که متا سفانه مانند همه عرصههای دیگر در این زمینه هم کاملا از طرف نمایندگان مردم در دولت کوتاهی صورت گرفته است.کم کاری و محافظه کاری بیش از حد وزیران هزاره و کسانی که به نمایندگی از این مردم در پوستهای دولتی برگزیده شدند، در جذب نیروهای متخصص و علمی هزاره در وزارتخانهها.حضور هزاره ها در وزارت خانه های افغانستان کمتر از 5 درصد است.باید خاطرنشان کرد که بسیاری از مواردی که به آنها اشاره شد مشکلاتی عمومی در سطح کل افغانستان است با این تفاوت که مقدار و نوع آن در مناطق مختلف متفاوت است.تحصیلات عالی در خارج از کشوربورسیههای دولتیشامل آن تعداد بورسیه هایی میشود که دولتهای خارجی طبق قراردادی مشخص به دولت یا وزارت خانههای افغانستان اعطا میکنند که می توان از هند، ایران؛ ترکیه روسیه، بنگلادش، امارات متحدة عربی؛ پاکستان ، چین، کوریای جنوبی، بعضی ازجمهوریهای شوروی سابق، بعضی از کشورهای اروپایی و آمریکاه نام برد.برای بهدست آوردن این بورسیهها واسطه و زد و بندهای سیاسی نقش مهمی داشته و سهم جوانان ما خیلی کم بوده است.بورسیههای غیر دولتبورسیههایی را در بر می گیرد که دولتهای خارجی مستقیما به دانشجویان افغانی بدون دخالت مستقیم دولت افغانستان داده است به شرط پذیرش مستقیم دانشجو در دانشگاههای کشور بورسیه دهنده و یا مراکز تعیین شده توسط آنها.در اکثر این بورسیهها دانستن زبان انگلسی و بعضی موارد تجربه کاری پیش شرط بوده است که این شروط سدی بوده برای پذیرش دانشجویان هزاره که عمده تر ازاین ناحیه خیلی ضعیف هستد. علاو برآن، نداشتن اطلاعات دقیق از موجودیت و شرایط پذیرش این بورسیهها عامل دیگری بوده در عدم استفاده بهتر از این بورسیه ها. البته در 2 سال گذشته وضعیت کمی بهتر شده است و تعداد بیشتری توسط این بورسیهها به خارج کشور برای تحصیل آمدهاند.هزینه شخصیاز هزارهها که نسبت به سایر اقوام مقیم افغانستان وضعیت اقتصادی ضعیف تری دارد کمتر انتظار می رود که توان تحصیل با هزینه شخصی داشته باشند ولی توجه خاص این جامعه به تحصیل با عث شده که بعضی از خانوادههای که تا حدودی وضعیت مالی خوبتری دارند (این موضوع بیشتر شامل فامیل هایی می شود که پشتبانه اقتصادی در کشورهای غربی دارند)، جوانان خود را برای تحصیل به خارج از افغانستان بفرستند. این نوع بورسیه بیشتر در هند، ایران، بعضی از کشورهای شوروی سابق و ترکیه بوده است و تنها در 1-2 سال گذشته تعداد انگشت شماری با اروپا هم آمدهاند.وضعیت تحصیلی مهاجرین در غربمنظورم از غرب، اروپا، استرالیا و آمریکای شمالی است، کشورهایی که هزارهها یا شهروند دایمی آنجا شده اند و یا کم کم میشوند.به دلیل پراکندگی هزارهها در یک جغرافیای کلان، در حال حاضر، ارائهی تصویر روشن از وضعیت تحصیبلی هزاره ها درغرب بسیار مشکل است. نبود آمار مشخص و نا معلومبودن گروههای سنی، تعداد، مقطع تحصیلی و کیفت مراکزی که آنها مشغول به تحصیل هستند، ماجرا را گنگ و پیچیده کرده است. اما به هرحال این موضوع یکی از موضوعاتی که میبایست روی آن تحقیق جدی صورت گیرد و حتی عزیزی رساله دکترایش را به این موضوع اختصاص دهد.از نقطه نظر تاریخی مهاجرت هزارهها به غرب عمدتا ازسال 1998 آغاز شده است و جمعیت فعلی آن ها به بیشتر از 100000نفر تخمین زده میشود. مهاجرین اولیه کهاکثریت آن ها شامل مردان پناهنده میشدند، از طریق قاچاق خود را به این کشورها میرسانیدند و تعداد اندکی که بیشتر شامل خانوادهها میشدند توسط کمیساریای عالی سازمان ملل درامور مهاجرت در کشورهای آسیایی به عنوان پناهنده قبول شده اند و بعد به غرب آمدهاند.به نظر میرسد تقسیمبندی این مهاجرین به سهگروه سنی زیر، ترسیم یک تصویر نسبتا کلی درمورد وضعیت آموزشی آنها را روشنتر خواهد کرد.گروه سنی بین 14-18 سالگروه سنی بین 35-18 سالگروه سنی از 35 سال به بالاالبته این تقسیم بندی کودکان و کسانی را که بعدها توسط این پناهندگان اولیه اسپانسر شده اند و یا کسانی که از همان ابتدا همرای خانواده های خود مهاجرت کرده بودند، در بر نمیگیرد.گروهِ اول به خاطر سن کم شان اکثرا در خانوادههای کشورهای میزبان و یا تحت سرپرستی آنها یا کارگرانِ سوسیال، دوران نوجوانی خود را سپری کردند. برای این گروه شرایط و امکانات بهتری مهیا بود و بنابراین توانستند زبان کشور میزبان را سریع یاد بگیرند، شامل مکاتب و کالج ها شوند و آسانتر با جامعه نو خود را تطبیق دهند.از طرف دیگر کمتر مسئولیت اقتصادی خانواده و خویشاوندان بردوششان بود. البته موارد زیادی هم وجود داشت که به اندازه سایر گروههای سنی بار اقتصادی خانواده بر دوششان بوده و با توجه به محدودیت قانونی به خاطر سنشان بیشتر از دیگران باید با مشکلات دست و پنجه نرم میکردند.دستة دوم که بزرگترین گروه مهاجر را تشکیل میدادند عمدتا مسئولیت اقتصادی خانواده و خویشاوندان خود در آسیا را به عهده داشتند.برای تحصیل آنها نسبت به گروه اول با محدودیتهای بیشتر از طرف کشور میزبان مواجه بودند. سطح تحصیلی اغلبِ آنها در حدی نبود که با یادگیری زبان وفقط گذراندن دوره کوتاه آموزشی وارد کالجها و دانشگاه شوند. البته در میان این گروه تعداد قابل مشاهده ای هم بودند که سطح تحصیلی خوبی داشتند و قبلا در افغانستان و یا خارج از افغانستان در لیسهها و دانشگاه ها تحصیل کرده بودند و چانس ادامه تحصیل داشتند.گروه سوم که ازسن شان از 35 می گذشت، زیادتر دغدغه شان بر این بود که شرایط تحصیل بهتر برای فرزندانشان فراهم کنند تا اینکه خود ادامه تحصیل بدهند.برای این مهاجرین تازه رسیده، مشکل تنها مسئولیت اقتصادی در قبال خانواده نبود بلکه موانع دیگری هم سد راهشان برای ادامه تحصیل بود که به چند موردش اشاره می کنم.سردر گمی هویتی مخصوصا برای دسته سنی بین 14-18 سال؛نا مشخص بودن وضعیت پناهندگی شان که گاهی سالها طول می کشید و در مواردی هم منتهی به اخراج و عودتِ شان به افغانستان می گردید؛نبود انجمن های فعال و شخصیتهای آگاه و با تجربه افغانستانی برای راهنمایی.بهرغم تمامیِ چالشهای موجود از میان سه دسته یاد شده، یک تعدادی توانسته اند داخل مراکز تحصیلات عالی غرب شوند و حتی توانسته اند در معتبرترین دانشگاه ها جهانی مثل هاروارد در آمریکاه، اکسفورد و کمریج در انگلستان تحصیل کنند و یک تعدادشان تحصیلات خود را تا سطح دکترا هم ادامه دادند. تا جایی که من اطلاع دارم بین 10 تا 15 نفر در سطح دکترا تحصیل کرده اند و یا مشغول تحصیل هستد.قضاوت در مورد نسلی که در این کشورها به دنیا آمدهاند و یا از سنین کودکی آمده اند هنوز زود است، زیرا اکثر خانواده های خیلی جوان هستند و کود کان شان هنوز با دانشگاه فاصله زیاد دارند. با در نظر داشت قانون اجباری تحصیل تا رسیدن به سن قانونی، این کودکان و نوجوانان دوره متوسطه را به پایان خواهند رساند ولی چیزی که کیفیت و چکونگی تحصیل آنان را تعیین خواهد کرد این است که چه تعدادشان به دانشگاه ها راه مییابند و سطح علمی این دانشگاهها چگونه است. به هرحال تعداد اندکی که در چند سال اخیر به سن دانشگاه رسیده اند تا حدودی رشدشان خوب بوده است و توانسته اند به دانشگاههای معتبر راه یابند.لازم به یادآوری است که موارد که در اینجا به آن اشاره شد بسیار کلی است و برای کار علمی نیاز به تحقیق مفصل تر و دقیق تر است و مسلما در همه کشورها وضعیت آموزشی هزاره ها یکسان نیست.مقایسه وضعیت تحصیلی مهاجرین در غرب و داخل افغانستانگرچه که هزارهها در غرب همطراز با سایر اقوام افغانستانی و شاید در بعضی کشورها بهتر از دیگران درقسمت آموزش و پرورش دست آورد داشته اند ولی در مقایسه با هزاره ها افغانستان توجه کمتری در این عرصه داشته اند و از امکانات و فرصت هایی که برایشان فراهم بوده کمتر استفاده کرده اند. آموزش به یک اصل اساسی و ارزشی در زندگی روزمره ایشان تبدیل نشده وهنوز در بین شان خبری از رقابتهای جدی و مثبت دراین قسمت نیست. برای خیلی شان فراهم کردن امکانات رفاهی مانند داشتن موتر مدل بالا (که البته کار بدی نیست) به مراتب اولویت دارد تا فرا گیری زبان کشور میزبان و یا تلاش برای ادامه تحصیل. برای جشن تولد و تفریح کودکان خود راحتتر هزینه می کنند تا برای تحصیلشان.در بسیاری از کشورها هنوزمرکزی برای فعالیت های فرهنگی و اجتماعی خود و آموزش کودکان خود تاسیس نکرده اند تا به طور مثال به کودکان خود زبان مادری شان را بیاموزند.البته عوامل متعددی نقش داشته که آن ها نتوانستند با شتاب هزاره های داخل افغانستان در این حوزه موفقیت به دست بیاورند که فرصت بحثش در این جا نیست.موقعیت علمی مان در جهان کنونیجایگاه علمی و آموزشی مان در جهان کنونی خوبتر خواهد مشخص شد با جوابهایی که به سئوالات زیر می دهیمآیا فیلسوف، جامعه شناس، روان شناس، انسانشناس و تاریخ نویسی داریم که تئوریهایش در دانشگاه ها تدریس شود؟آیا دانشمند و ادیبی داریم که کاندید جایزه نوبل باشد؟آیا مهندسی داریم که بورجی مانند خلیفه دبی را معماری کند؟آیا انجینر و شرکتی داریم که در ساخت و طراحی پیشرفته ترین طیارهها، موترها، قطارها و کامپوترها نقش داشته باشند؟آیا نویسنده ای داریم که کتابش جزء پرفروش ترین کتابهای سال باشد؟آیا داکتر جراحی داریم که مشکلترین جراحی های طبی را انجام بدهد؟چند نفر در مراکز مهم تینک تنک جهانی کار می کند؟چند تا دانشجو و استاد در معتبرترین دانشگاههایی جهان داریم؟چند نفر درمرکز فضایی ناسا کار کند؟چند نفر در پستهای کلیدی سازمان ملل و صندوق پول جهانی کار می کند؟چه تعداد دانشگاه و مرکز علمی معتبردر سطح جهان داریم؟چه تعداد از ما در کنفرانسهای معتبر علمی شرکت میکنند؟آیا مرکز تحقیقاتی مختص خود در کدام دانشگاه مهم داریم و آیا جایگاه مان برای جهانیان آن قدراهمیت پیدا کرده که آن ها چنین مراکز مطالعاتی را ایجاد کرده باشند؟و دها سئوال مشابه دیگری را می توان مطرح نمود در عرصههای سیاسی، فرهنگی، اجتماعی.جواب های این سئوال ها بسیار مایوس کننده است و نمره ما در این پارچه امتحانی تقریبا صفر است.آیا روزی خواهد رسید که بتوانیم برای این سئوالها جواب مثبت دهیم. مثلا بتوانیم تعدادی را نام بگیریم که به درجات یاد شده رسیده باشد. یا فقط بصورت رویاها زیبا ولی تحقق نا پذیر باقی خواهند ماند.قبل از پاسخ به این پرسش، بیایم یک پارچه امتحانی دیگری را پیش روی هزاره های که موضوع بحث امروز است بگذاریم با این سئوال ها:آیا انجینرها و یا شرکتهایی دارید که در ساختن شاهرک های ترانسپورتی و ساختمانهای مدرن در افغانستان نقش داشته باشند؟آیا نویسنده ای دارید که کتابش جزء بهترین کتاب های چاپ شده در افغانستان باشد؟آیا اینجینر هایی دارید که بتوانند نقش کلیدی در استخراج معادن افغانستان ایفا کند؟آیا جامعه شناس، فیلسوف و حقوق دان مطرح در سطح افغانستان دارید؟آیا ادیب و تاریخ نگاری دارید که کارش در بین افغان ها نمونه باشد؟چه تعداد دانشجو و استاد در معتبرترین دانشگاه هایی افغانستان دارید؟چند تا دانشگاه و مرکز علمی معتبر در افغا نستان دارید؟مطمئنا همه هزاره ها جواب های بسیار خوب و رضایت بخشی برای این سئوال ها دارند.اما یک چیز را از یاد نبریم که اگر 35- 40 سال پیش همین سئوال ها از آن ها میشد جوابی مثبتی برایشان نداشتند و برای نسل آن زمان هزاره یافتن جواب مثبت برای این سئول ها هم رویایی بزرگ و به یک معنا دست نیافتنی بود. ولی امروز همان رویا های دیروزی به واقعیت تبدیل شده است.بدون شک، رویاهای مطرح شده امروز ما هم در آینده تحقق خواهند یافت اگر تلاش؛ پشتکار و برنامه ها و پلان های سنجیده شده داشته باشیم.به نظر من بزرگترین چالش برای نسل نو ما یافتن جایگاه قابل مشاهده و مطرح در عرصه علم و دانش در سطح جهانی است. در جهانی که مرزهای و تقسیم بندیهای کلاسیک در بسیاری از عرصهها مخصوصا در حوزه دانش از بین رفته است. رقابتهای علمی و تخصصی از جغرافیای کوچک کشوری و منطقه ای فراتر رفته و جهانی شده است، تخصص متاعی شده است برای عرضه در بازار جهانی. مسلما اگر ما هم بخواهیم جایگاهی در این بازار جهانی داشته باشیم باید تخصص و توان علمی مان هم سطح و حتی بالاتر از دیگران باید باشد چه از نگاه کیفیت و چه از نگاه کمیت.با توجه به جایگاه علمی و تخصصی فعلی مان و شرایط سخت و خاصی که در افغانستان و در خارج از افغانستان داریم، برای رسیدن به مقصد، راه دراز و پر چالش ولی طی شدنی را در پیش رو داریم. آنچه که روشن است برای افغان هایی که در غرب ساکن شده اند شرایط، امکانات و چانسهای بهتری برای رسیدن به این اهداف مهیا است. اگر یک بسیج سرتاسری، همت همه گانی و برنامه ریزی دقیق و عملی صورت بگیرد بدون شک تا 20-30 سال آینده به خیلی از سئوال هایی مطرح شده ای که فعلا پاسخ رضایت بخش نداریم جواب هایی خواهیم داد که باورش برای خیلی ها فعلا ناممکن است.در این جا به چند مورد که شاید بتواند راه گشایی باشد برای این چالش بزرگ بدون شرح اشاره می کنم:واقف بودن به اهمیت حضورمان در غرب و ارزش و بها دادن به آن؛باور داشتن به خود و توانمندی ها خود؛درک نیازها و فهم دنیای فرزندان مان که در این کشورها کلان می شوند و بها دادن به فکر و توانمندی هایشان؛آگاهی از گذشته تاریخی، فرهنگی مان و انتقال آن به نسل نو؛ایجاد انجمن ها علمی و فرهنگی برای تبادل نظر و آموختن از تجربیات و دانش یکدیگر؛برگزاری سمینارهای علمی ، فرهنگی و آموزشی در سطح کشوری و بین المللی؛ایجاد ارتباط بین انجمنها یمان در سرتاسر جهان مخصوصا در غرب؛تلاش برای ایجاد فضای برادرانه و صمیمانه در بین تمام اقوام افغانی؛حفظ ارتباط با افغانستان و شریک کردن دانش و تجربیات خود با آن ها و تلاش برای بالا بردن سطح علمی آنها و تا حد ممکن فراهم کردن زمینهی تحصیل برایشان در غرب؛شناخت دقیق وعمیق از کشور میزبان مشخصا فرهنگـ، سیاست، تاریخ و علم آنها؛تلاش برای حل شدن آگاهانه در درون جامعه نو برای آموختن از فرهنگ و تجربههای علمی و اجتماعی آن ها و معرفی فرهنگ، ارزشها و تاریخ خود برای آنها؛سهمگیری فعال در انجمنهای علمی، فرهنگی ، آموزشی و ورزشی کشورهایی که در آن مقیم هستیم؛آموختن از تجربیات مهاجرین سایرکشورها؛سخن پایانیبیایم به خود یادآوری کنیم که همین شرایطی که برای ما ایجاد شده تا در غرب در رفاه بهتر زندگی کنیم ارزان و آسان به دست نیامده است. بهای این حضور را ما با خون عزیزترین فرزندان مان در افغانستان پرداخت کردیم . پس بیایم قدر این شرایط را بدانیم و با استفاده صحیح از آن شهیدان و ایثارگرانمان قدردانی کنیم.بیایم با بابه مزاری و تمام کسانی که آسان از جان خود گذشتند تا ما سر بلند و با عزت زندگی کنیم پیمان ببندیم که اگر آن ها برای بقای ما جان خود را فدا کردند ما لااقل تلاش کنیم که با کسب تواناییهای فکری و عملی لازم در عرصه های مختلف، زندگی بهتر برای خود و فرزندان خود بسازیم.بیایم امروز این عهدها را با خود کنیم:اگر زبان کشور که در آن زندگی می کنم را کم میدانیم از همین لحظه برای یادگیریش اقدام کنیم؛اگر کامپوتر نمی دانیم شروع به آموختنش کنیم؛اگر تا هنوز در کالج داخل نشده ایم به فکر داخل شدنش باشیم؛اگر کالج و مکتب خوانده ام برای قبول شدن در دانشگاه تلاش کنیم؛.اگر لیسانس داریم به فکر ماستری باشیم و آگرمستری داریم به فکر دکترا باشیم؛اگر تجارت کوچک داریم برای تجارت کلان تقلا کنیم؛و اینکهبیایم خانههای خود را مملو از کتاب های علمی و آموزشی کرده و فرهنگ کتاب خوانی را در خانوادههای خود نهادینه کنیم. بیاییم از امروز نسبت به تحصیل فرزندان مان عمیقا توجه نموده و به جای رقابتهای قومی و طایفهی و یا رقابت بر داشتن لباس فشین و موتر نو، رقابتهای سالم علمی و فرهنگی را آغاز کنیم.به امید آنکه سال آینده همه مان با دست پرتر مراسم بابه مزاری و شهیدان وطن را برگزار کنیم و در کنار یکدیگر موفقیتهای خود را جشن بگیریم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر