از سخن های مزاری شهید می توان چنین استنباط نمود که وی نمی خواست کسی برای هزاره بودن اش مورد تحقیر اجتماع و تبعیض دولت قرار گیرد. وی نمی خواست مذهب و فرهنگ هزاره ها را سیاست مداران اقوام دیگر افغانستان به عنوان مذهب و فرهنگ بیگانه بپندارند. وی نمی خواست کسی با بی توجهی کامل به منافع و علایق سیاسی هزاره ها برای شان تصمیم بگیرد و بر آنها تحمیل کند...
نویسنده: جاوید نادربه مناسبت هفتدمین سالگرد شهادت شهیدِعدالت استاد عبدالعلی مزاریاز گذشته باید برای بهسازی حال و آینده باید آموخت[i]سالگرد شهیدِ عدالت عبدالعلی مزاری، افزون بر یاد آن بزرگمرد، برای ما عدالت خواهان افغانستان فرصتی است که به تاریخ نه چندان دور، اما به شدت غمناک و جانکاه افغانستان بنگیریم. وقایع تاریخی بیشتر از یک قرن اخیر افغانستان، بدبختانه، پر است از قصه های غم انگیز پدران و مادران فرزند از دست داده، زنان شوهر از دست داده، دختران عفت از دست داده، فرزندان پدر و مادر از دست داده و کشور چندپارچه، بیافتخار، بینوا و متکی. امروز که ما برای گرامیداشت از یکی از کسانی که در مقابل این همه جنایات به قیمت جان قدعلم کرد گردهمآمدهایم، باید با حفظ توجه به راهی که در پیش رو داریم، در آینه عقب تاریخ نگاه کنیم.آنچه در گذشته انجام دادیم و یا برما گذشت زمینه ساز امروز ماست و آنچه امروز انجام می دهیم و برنامه ریزی می کنیم تعیین کننده فردا. بنابراین، برماست تا تجربه های گذشته تاریخ را به دقت بنگریم، به حافظه بسپاریم و از اندرز های آن برای بهسازی حال و آماده گی برای آینده استفاده کنیم. مای سوار در واسطه حیات، باید آیینه های عقب تاریخ مان را از گرد و غبار ابهام و توهم پاک کنیم تا راه پرخم و پیچ سعادت را با همه همسفران نیک پندار و بد پندار مان بپیماییم.این آیینه عقب، این تاریخ، به ما می آموزاند که چه فاصله ای را که پیموده ایم، مکان ها و رخداد های را که پشت سر گذاشته ایم کدام ها اند، و موانع و چالش های گذشته که اما اکنون هر لحظه به ما نزدیکتر می گردد کدام ها اند. بنابراین نباید چشم مان را از این آیینه عقب غافل سازیم. در عین حال باید توجه داشت که این واسطه حیات از ما می خواهد بر سفر فعلی و راهی که در پیش رو داریم نیز تمرکز کنیم؛ يعنی، باید دقیق ببینیم که در چه راهی و در کجای آن قرار داریم؟ موانع که در دو طرف ما قرار دارد کدام ها اند؟ فرصت های که از آن می توان استفاده کرد کدام ها اند و خم و پیچ های که در پیش رو داریم کدام ها اند؟ به بیان دیگر، حال را با تمام خوبی ها و نابسامانی هایش بپذیریم و برای فرصت ها و چالش های آینده با تمام ابهام هایش، آماده شویم.سالگرد شهادت شهیدِ عدالت، مجالی است که هم در مورد راه طویلی که رهروان عدالت به شمول خود اش پیموده است صحبت کنیم و هم در مورد راه طویلی که عدالتخواهان امروز افغانستان با آن روبرو است سخن بگوییم. اعتراف می کنم، با کسانی که گذشته افغانستان را با تمام تار و پود تان تجربه کرده اند، برای من سخن گفتن از ماضی نه تنها بسیار دشوار است بلکه نامناسب نیز.ساختار متن کنونیبنابراین، قصد دارم در سراسر این نوشته به موضوعی بپردازم که بیشتر از هر مفهوم دیگر اساس فکری و مبارزاتی آن شهید را تشکیل می داد؛ و آن عدالت اجتماعی است. این نوشته به چار بخش تقسیم گردیده است. در بخش نخست، کوشیده شده است به این سوال های پاسخ گفته شود که منظور مزاری شهید از عدالت اجتماعی چه بود؟ وی در چه روزگاری زندهگی می کرد و چرا بیشتر به عنوان یک رهبر و دادخواه هزاره ها مطرح شد؟ در بخش دوم این پرسش ها مطرح اند که بعد از گذشت هفده سال از شهادت مزاری افغانستان به صورت کلی چه تفاوت های از روزگار وی دارد؟ عدالتخواهان امروز افغانستان کیستند؟ اگر مزاری امروز در میان ما می بود برای تامین عدالت اجتماعی چه می کرد؟ در بخش سوم، به صورت کلی یک دسته فعالیت های که در افغانستان امروز ما را به عدالت اجتماعی نزدیک تر می سازد مطرح گردیده است. سرانجام، در بخش آخر، بر اهمیت عدالت اجتماعی تاکید گردیده است.عدالت اجتماعی، مزاری شهید و روزگار اشآنچه که ما امروز از سخن های مزاری شهید به دست داریم، تاکید وی همیشه بر عدالت اجتماعی بوده است. وی عدالت اجتماعی را با معنی عمومی و پذیرفته شده آن به کار می بست. يعنی افغانستانی می خواست که بر اساس اصول برابری و همبستگی اقوام ساکن آن و متکی بر ارزش های احترام به حقوق شهروندان و کرامت انسانی بنا شده باشد.مزاری در روزگار مبارزه مردم افغانستان در مقابل تجاوز شوروی و جنگ های داخلی زندگی می کرد. در روزگاری که اکثر مردم افغانستان در مورد فروپاشی حکومت های سلطه گرا می اندیشدند و می خواستند مناسبات اجتماعی را از سر تعریف کنند. برای مزاری شهید این امید به آينده، مجالی بود تا به حیث یک رهبر سیاسی دوراندیش خواسته های مردم محروم هزاره را در قالب عدالت اجتماعی و تعریفی که وی از آن داشت مطرح کند.برای واضح تر ساختن مفاهیم چون برابری، همبستگی اقوام، حقوق شهروندی و کرامت انسانی وی یک سلسله پیشنهاد های مشخصی را طرح نموده بود که هم وجه ظاهری اندیشه هایش باشد و هم خطوط قرمز اش در هر گونه مذاکرات سیاسی که در آن بحث از پذیرش و رد این مفاهیم به میان می آمد.از سخن های مزاری شهید می توان چنین استنباط نمود که وی نمی خواست کسی برای هزاره بودن اش مورد تحقیر اجتماع و تبعیض دولت قرار گیرد. وی نمی خواست مذهب و فرهنگ هزاره ها را سیاست مداران اقوام دیگر افغانستان به عنوان مذهب و فرهنگ بیگانه بپندارند. وی نمی خواست کسی با بی توجهی کامل به منافع و علایق سیاسی هزاره ها برای شان تصمیم بگیرد و بر آنها تحمیل کند.از آنجا که در جریان جنگ های داخلی و پس زمینه تاریخی آن جامعه افغانستان به شدت بر اساس خطوط قومی از هم متفرق بود، اکثر مردم در گروه های قومی - مذهبی خود پناه بردند. یکی از پی آمد های ناگوار جنگ ایجاد بحران اعتماد میان مردم است و به همین خاطر جامعه افغانستان به احزاب سیاسی - نظامی پشتون، تاجک، هزاره، ازبک وغیره و بعضاً هم بر اساس مذهب تسنن و تشیع تقسیم گردید. بنابراین، مزاری خواسته ها و منافع هزاره ها را مطرح می کرد که برخواسته از نیاز ها و آرمان های مردمی بود که وی به نماینده گی اش در معاملات سیاسی نقش می گرفت.از سوی دیگر، آرمان تامین عدالت اجتماعی برای یک قوم را نمی توان به معنی نقض عدالت اجتماعی قومی دیگر تعبیر کرد. در نبود عدالت اجتماعی برای یک گروه خاص قومی، همه عدالت خواهان گروه های دیگر آسیب می بینند. يعنی اگر کسی بخواهد گروهی ها در زندان بی عدالتی محبوس سازد باید خودش نیز زندان بان باشد. بنابراین می توان گفت عدالت اجتماعی هدف اش نه زندان ساختن کسی است نه زندان بان ساختن. بلکه ایجاد فضای است که در آن همه گروه های اجتماعی حقوق و وجایب یکسان داشته باشند.مثلاً اگر کسی متعلق به قوم پشتون، تاجک، ازبک، ترکمن و سایر اقوام محترم افغانستان امروز این نکته ها را مطرح کند که: من نمی خواهم کسی برای تعلق اش به یک گروه قومی یا مذهبی خاص مورد تحقیر اجتماع و تبعیض دولت قرار گیرد. من نمی خواهم مذهب و فرهنگ گروه خاص افغانستان را سیاست مداران گروه دیگر به عنوان مذهب و فرهنگ بیگانه بپندارند. و می نمی خواهم کسی با بی توجهی کامل به منافع و علایق سیاسی یک گروه خاص برای شان تصمیم بگیرد و بر آنها تحمیل کند. این نکته ها هم موافق با قوانین نافذه کشور است و موافق با حس آزادی و عدالت خواهی های اسلام است و سازگار با کنوانسیون ها و اعلامیه های جهانی.دلیل این که مزاری این خواسته ها را در مورد هزاره ها بیان می کرد این بود که هزاره ها یک نمونه آشکار نقض حقوق بشری در تاریخ تقریباً یک سده افغانستان بود. وی با دقت این نابرابری ها را متوجه شده بود، منافع هزاره ها را تشخیص کرده بود و این خواسته ها را به عنوان خواسته های برحق هزاره ها و خواسته های برحق تمام عدالت خواهان افغانستان مطرح کرده بود.عدالت اجتماعی در افغانستان امروزامروز که از شهادت مزاری تقریباً دو دهه می گذرد ما در موقعیتی قرار داریم که عدالت اجتماعی کماکان به عنوان یک چالش بزرگ باقی مانده است. باوجودی که با مبارزه ها و پیکار های مزاری و همراهان اش و کسانی که پیش تر از وی پرچم عدالت خواهی را در افغانستان برافراشتند امروز ما با پرسش های که در زمان حیات مزاری روبرو بودیم دیگر مواجه نیستیم، اما عدالت اجتماعی رنگ های و شکل های جدیدی به خود اختصاص داده که ضرورت بر ادامه راه عدالت خواهی را بیشتر ساخته است.در میان سایر تفاوت ها، دو تفاوت عمده میان افغانستان امروزی و افغانستان دوران مزاری شهید وجود دارد: یک) افغانستان یک نظام حکومت نسبتاً مردم سالار دارد که نسبتاً زمینه مشارکت سیاسی اکثر اقوام افغانستان را فراهم نموده است و دوم، افغانستان فعلاً در جنگ تمام عیار داخلی نمی سوزد و بنابراین زمینه همبستگی میان عدالت خواهان سایر اقوام افغانستان فراهم گردیده است.بنابراین، اگر ما در شرایط امروزی تمرین مشابهی را آنچه مزاری شهید انجام داده بود اجرا کنیم باید نخست منافع هزاره ها بازخوانی کنیم و استراتیژی تامین عدالت اجتماعی را مورد بازبینی قرار دهیم. به عبارت دیگر، کاری را انجام دهیم که اگر مزاری شهید زنده می بود امروز در اجرای آن می کوشید.نخست، باید دید که منافع هزاره ها چیست و در کجا و چگونه این منافع با منافع اقوام دیگر سرسازگاری و در کجا در تقابل قرار دارد. این منافع به صورت کلی، امنیت، آزادی های مدنی، مشارکت بهینه سیاسی، توسعه متوازن و رفاه اقتصادی است. یعنی این به نفع هزاره هاست که مانند سایر مردم افغانستان زندگی مصئون از تهدید های امنیتی داشته باشند، آزادی های مذهبی و فرهنگی داشته باشند، در تصمیم گیری های بزرگ و کوچک سیاسی نقش بایسته داشته باشند، در پروژه های انکشافی زیربنایی، صحی، معارف وغیره به نحو منصفانه سهم داشته باشند و در رشد اقتصادی کشور سهیم و از مزایای آن بهره مند باشند. خوشبختانه، اکثریت قاطع هزاره ها مردم افزون طلب نیستند.اگر واقع بینانه فکر کنیم، به جزء از برتری خواهی های سیاسی برخی احزاب قومی درون دولت و جریان های سیاسی نظیر طالبان، سایر اقوام افغانستان اعم از پشتون، تاجیک، ازبک، ترکمن وغیره منافع مشابهی دارند. من مخالف این نظر هستم که همه اقوام افغانستان خوشبختی شان را در بدبختی دیگران می بینند.دوم، باید مرکبه های عدالت اجتماعی را در افغانستان امروزی تعریف کرد: در این جا من صریحاً می گویم که انجام چنین کاری متعلق فقط به هزاره ها نه بلکه به تمام عدالت خواهان افغانستان است. زیرا مطمئناً در میان هزاره افغانستان امروزی کسانی هستند که در نبود عدالت بهره فراوانتر کمایی می کنند، و در میان سایر اقوام افغانستان کم نیستند کسانی که سعادت شان را در تامین عدالت اجتماعی جستجو می کنند.بنابراین، هزاره های عدالتخواه باید با سایر هممیهنان اش همبستگی ها پایدار را ایجاد کنند و از آن طریق سیاست های بزرگ و مهم کشوری را به نفع عدالت اجتماعی تغییر دهند.چه بایدکردهای عدالتخواهانمن باورمندم، عدالتخواهان افغانستان راه طولانی را در پیشرو دارند. این راه با ختم جنگ کنونی جامعه جهانی با طالبان در افغانستان به پایان نمی رسد و با گذشت ایام این رسالت خطیر تر می گردد.در شرایط کنونی از دید من عدالت اجتماعی از طریق ذیل به دست می آید:اول، مردم عدالتخواه باید تلاش شان را برای تعمیم دموکراسی ادامه دهند: این کار هم تواند از طریق ایجاد نظام فدرال ادامه پیدا کند و هم، باوجود محدودیت های بیشتر، از طریق نظام کنونی. باید کوشیده شود در چارچوب قانون اساسی، تا حد ممکن، حکومت های محلی تقویت گردند. پست های سیاسی در سطح ولایات و ولسوالی ها از طریق انتخابات انتخاب گردند. اختیارات غیرمتناسب و بزرگی را که فعلاً ریاست جمهوری دارد به والیان و ولسوال ها تفویض گردد. همچنان، برای ایجاد نظام سیاسی پویا، موانع قانونی که فعلاً فراروی ایجاد و تقویت احزاب سیاسی دموکراتیک قرار دارد برداشته شود. از این طریق مردم در تعیین سرنوشت شان و ایجاد جامعه استوار برپایه های برابری نقش بیشتر خواهند داشت.دوم، مردم عدالتخواه باید تلاش شان را برای تامین عدالت در توزیع و مصرف منابع ادامه دهند: تمام ولایات، چه آن ولایت های که دارای بنادر تجارتی اند، یا دارای ذخایر طبعیی اند، یا دارای راه های مواصلاتی اند و یا اهمیت فرهنگی و جهانگردی دارند و چه ولایت های که از این همه منابع محروم اند باید از فرصت های انکشافی مساوی بهره مند گردند. در موارد خاص، باید در حق ولایت های که به خاطر دلایل تاریخی از این فرصت های بی بهره مانده اند تبعیض مثبت قرار گیرد. پالیسی ها و برنامه های مشخص انکشافی در سطح ولایت ها و ولسوالی ها برنامه ریزی و تطبیق گردند. از این طریق می توان میان مردم ساحات مختلف کشور، حس برابری و همبستگی را ایجاد و تقویت نمود.سوم، حس شهروندی باید تقویت گردد. باید مشارکت شهروندان در تمام ابعاد حیات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی بیشتر گردد. حس شهروندی به این معنی که به همان پیمانه که ما از دولت انتظار عرضه خدمات و تامین امنیت و عدالت را داریم به همان اندازه خود ما به حیث شهروندان، در کارآفرینی، تقویت آزادی ها اساسی، گسترش فرهنگ مدنی، وغیره خود را مسئول احساس کنیم. جوسف دی مستری، فلیسوف فرانسوی گفته بود که "هر ملت دولتی دارد که شایسته آن است"، در افغانستان فعلی این نکته بسیار صدق می کند و ما باید جهت داشتن دولت کارا و عاری از فساد، حس حساب خواهی و مسئولیت پذیری را میان شهروندان تقویت بخشیم. در حین حال، حس شهروندی به این معنی مشارکت در دولت نیز است. مشارکت در دولت به معنی سهم گیری در بروکراسی و نهاد دولتی که همانا پولیس، اردو و استخبارات است. این حس شهروندی نه فقط در میان هزاره ها بلکه در میان تمام عدالت خواهان کشور باید تقویت گردد.چارم، مردم عدالت خواه باید در راستای توسعه منابع انسانی کوشا باشند. این بدین معنی است که تمام برنامه های را که منتج به افزایش سطح سواد، دانش، تخصص، حرفه و مهارت مردم افغانستان می گردد را تشویق کنند. در این راستا نباید تبعیضی میان زنان و مردان قایل شوند تا جامعه هر چه بیشتر مستعد رشد و پذیرش اصلاحات گردد.پنجم، آرمان حقوق بشری نباید فروکش کند: با وجودی که فعلاً به خاطر مصلحت دولت سازی و تامین امنیت در کشور، کسانی که باعث قتل هزارن هزاره، تاجک، ازبک، پشتون، ترکمن و هر قوم افغانستان گردید در مقام های بلند و متوسط دولتی قرار دارند، آرزوی به محاکمه کشانیدن آنها در دادگاه های ملی و بین المللی نباید از خاطر مردم افغانستان برود. فراموش نکنیم که ملتی از تاریخ نمی آموزد، وادار می گردد تا بار بار تراژیدی های تاریخ را تجربه کند.اگر قتل عام ها، مفقود شدن ها و سایر جنایات جنگی که در دوران حکومت های کمونستی، جنگ های داخلی و طالبان در افغانستان اتفاق افتید فراموش مان شود و عاملان آن با مصئونت کامل به سر برند، باید انتظار تکرار آن جنایات را داشت. عدالتخواهان افغانستان باید در راستای ثبت و مستند سازی این جنایات و به محاکمه کشانیدن مرتکبین آنها از هیچ تلاشی دریغ نورزند.نتیجهگیریدر اخیر، باید بر این نکته پافشاری کنم که در افغانستان اگر جنگی هم نباشد، آرمان عدالت خواهی، برابری و برادری اقوام ساکن افغانستان نیاز به تلاش های پیگیر و هماهنگ دارد. مطمئن ام، روز های چون تجلیل شهادت شهید مزاری زمینه است برای بازاندیشی این رسالت و بازپذیری این مسئولیت.فقط با تامین عدالت اجتماعی می توان به افغانستانی اندیشد که در آن تمیز رنگ و چهره و زبان و مذهب نه به کسی امتیازی بدهد و نه کسی را محروم سازد.فقط با تامین عدالت اجتماعی می توان به افغانستانی اندیشید که در آن کوچ یک عده باعث کشتار و بی بهره شدن از معیشت شان نگردد؛ به افغانستانی که در آن انسداد چند روزه مرز هایش باعث ایجاد قحطی نگردد؛ به کشوری که در آن جا حوادث طبيعی عادی جان صد ها شهروند را نگیرد.فقط می توان در تامین عدالت اجتماعی به افغانستانی اندیشید که شهید عدالت رویای اش را دیده بود. خداوند ما را در تحقق آرمان های آن بزرگ مرد یاری رساند.من در سراسر این نوشته شهادت مزاری را تسلیت نگفته ام. دلیل اش این است که ما مسلمان ها معتقد هستیم که شهید راه حق هرگز نمی میرد. اگر مزاری نیست، ما هستیم، صدای عدالت خواهی بلند است و رویا شهیدِ عدالت زنده.
[i] این نوشته، به اندک تفاوت های که برای یک سخنرانی لازم است، نخست در جلسه هفدهمین سالگرد شهادت شهید مزاری و یاران اش که به تاریخ یازدهم مارچ در شهر لندن برگزار شده بود ارائه گردید.
منبع: جمهوری سکوت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر