در این وبلاگ مطالب مختلف مربوط به افغانستان در مجموع و مخصوصاً هزاره ها در سراسر جهان، سایر مطالب و یادداشت های شخصی به نشر میرسد.
سلام هزارستان چشم براه نظرات، پیشنهادات و انتقادات سازندۀ شماست، و هم چنان از قلم بدستان گرامی میخواهد که دست نوشته هایشان را برای سلام هزارستان بفرستند تا زینت بخش صفحات آن گردد.

۱۳۹۰ اسفند ۱۸, پنجشنبه

جایگاه امنیت دراندیشه شهید مزاری

شهيد مزاري به عنوان یک رهبرسیاسی اجتماعی بحران زمانه خود را ناامنی قلمداد می کند که ریشه های این ناامنی را استبداد وانحصار، تبعض های قومی ومذهبی وحتی جنسیتی و كتمان هويت وغیره تشکیل می داد واو پاسخي كه براي اين بحران داشت،طرح انساني كردن سياست و عدالت اجتماعي بود...

«جایگاه امنیت دراندیشه شهید مزاری»


عیسی مسیح

دوست ندارم که درحکومت من حقی بالکنت زبان گرفته شود( امام علی : خطبه 216))

مقدمه: امنیت مقوله کهن ودیرنیه ای است که باجوهرهستی انسان پیوند ناگسستنی داشته(روشن دل : 1374 ص3) وآدمی آن گاه که در هیبت وهویت اجتماعی درنیامده بود نیزبه امنیت به چشم آشنای همیشه همراه می نگریست.(تاجیک: 1377 ص 117) وامروزه نیزامنیت بعنوان یک مقوله حیاتی و ازاساسی ترین ودرعین حال از مبهم ترین مسایل انسان معاصراست. وجالب اینجاست که انسان معاصربه همان میزان که توانسته است به علم وصنعت وتکنولوژی  دست رسی پیداکنند به همان مقدار در برخی از موارد ضرییب نا امنی وهراس خود را افزایش داده اند.تاجایئکه امروزه تهدیدات نامتقارن قوی ترین دولتها را درمعرض تهیدیدقرارداده است. امروزه انسان معاصر درابعاد مختلف ازاحساس ناامنی دررنج است. وهمواره درتلاش است که ضریب امنیتی خود را افزایش دهند.ازاین روپرسش ازامنیت یک پرسش حیاتی است که نیازمند نظریه پردازی وتئوری سازی زیادی هست که درجای خودش قابل بحث وبررسی هست،گرچه مطالعات زیادی هم انجام شده است ولی بهیچ وجه کافی نیست . بنابراین هنوزجای این پرسشها خالی است که امنیت چیست وچگونه بوجود می آید ؟ امنیت دارای چه ابعادی هست ودرفرایند زمانی چه تحولات مفهومی را پشت سرگذاشته است ؟ وسولات دیگری که دراین راستا قابل طرح است. اما آنچه دراین جا بعنوان یک مفروض بدان  توجه شده است این است که افغانستان یکی نا امن ترین مناطق جهان به شمارمی رود ودربسیاری از منابع آکادمیک ازآن بعنوان کانون بحران وناامنی  یادشده است بویژه اینکه این کشوراز ظرفیت وتوانایی قابل توجهی  برای تولید بحران نا امنی نیزبرخورداراست.ازاین رو درکشوری مثل افغانستان که همواره کانون بحران ومنازعه وجنگ های بین المللی وداخلی بوده است پرسش از امنیت یک پرسش بنیادی واساسی هست که ما این پرسش را مطرح کرده ایم . ولی بحث اصلی را  به آیند ه موکول می کنم واکنون دراین نوشتار ضمن تعریف مفاهیم کلیدی این نوشتار، جایگاه امنیت را درگفتمان شهید مزاری مورد بررسی قرارخواهیم داد و توضیح خواهیم داد که مزاری بعنوان یک رهبرسیاسی اجتماعی بحران امنیت را چگونه درک کرده است وعلل وعوامل آن را چه می دانسته است و سرانجام چه راهبردامنیتی را بعنوان راه حل بحران وعبوربحران  نا امنی مطرح کرده است . براین اساس  پرسش اصلی این نوشتار این است که درآراء واندیشه های شهید مزاری بعنوان یک رهبراجتماعی وسیاسی امنیت چه جایگاهی داشته است؟ این پرسش را می توان در ابعادمختلف مطرح کرد ولی دراین نوشتارما تلاش خواهیم که  بطورمشخص جایگاه امنیت درابعاد سیاسی، فرهنگی واجتماعی را،درآرا واندیشه های شهید مزاری مطرح وبه توضیح آن خواهیم پرداخت.دراین نوشتار تلاش خواهیم کردبا استفاده از روش شناسی توماس اسپریگنز که یک روش جامعه شناسی اندیشه هست به سوال اصلی پاسخ خواهیم داد. ( اسپریگنز:1382).این روش یک روش سه مرحله ای را فراروی مامی گذارد که عبارتند از: مرحله بی نظمی،مرحله علل وعوامل وسرانجام ارائه راه حل . براین اساس می توان این گونه توضیح داد که شهید مزاری بعنوان یک رهبراجتماعی وسیاسی یکسری ناامنی هارا بعنوان بی نظمی درساختارسیاسی واجتماعی وفرهنگی افغانستان مشاهده می کند که این بی نظمی ها یکسری علل وعواملی داشته است وبا توجه به این علل وعوامل وی برای عبور از بحران ناامنی راه حل های را ارائه کرده است. نظم منطقی این نوشتاربه این صورت است که ابتد مراد خود را ازمفاهیم کلیدی مشخص خواهیم کرد*بدنبال آن  بخاطردگردیسی فراوانی که  درپارادایم امنیت بوجود آمده است ناگزیریم که  نیم نگاهی هم به تطورتاریخی وگفتمانی امنیت خواهیم داشته باشیم وآنگاه جایگاه ابعاد سیاسی، فرهنگی و اجتماعی  امنیت را درآراه واندیشه های شهید مزاری توضیح خواهیم داد. نکته ای که باید بدان توجه کرد اینست که ابعاد سیاسی، اجتماعی  وسیاسی خود داری زیرمجموعه های زیادی می باشد که ما تلاش کرده ایم فقط بمواری خواهیم پرداخت که . سرانجام یک جمع بندی  پایان بخش این نوشتاراست . دراین جالازم است که به این نکته نیزاشاره شود من بخاطروجه عینی وملموس بودن ازراه سلبی قضیه وارد بحث شده ام  . بطورمشخص می توان گفت که درافغانستان ازدید شیهد مزاری نا امنی یک بحران است که این بحران یکسری علل وعوامل داشته است که شهید مزاری بعد از شناسایی این علل وعوامل راه حل ارائه می دهد .

واژگان کلیدی : امنیت، هویت فرهنگی، عدالت، فرهنگ سیاسی .

2.مفهوم شناسی واژگان کلیدی.

1- 2 .امنیت

از گذشته تا به حال تلاش‏هاى زيادى جهت تعريف امنيت و به معناى دقيق‏تر پديده‏شناسى امنيت انجام گرفته است. برخى امنيت را مترادف با صلح تعريف كرده‏اند و معتقد گشتند، امنيت جنبه تأمينى دارد. برخى امنيت را فقدان تهديد تعريف كرده‏اند و حفظ و تأمين آن را از طريق افزايش توان نظامى امكان‏پذير دانسته‏اند( عبدالله خانی:1384، 33 ) درکل چنانچه ذکرشد مفهوم امنیت بسیارپچیده وگسترده است بهمین خاطربرخی ازگفتمان امنیت سخن گفته اند ( تاجیک) برخی ازپدیده شناسی امنیت.  بویژه امروزه  که مفهوم امنیت ازمفهوم کلاسیک خود فاصله گرفته است و در ابعاد بسیارگسترده وپیچیده قابل تحلیل است.شاید بتوان گفت که برخی از علل این پیچیدگی بدلیل وابستگی این مفهوم به مفاهیم چون قدرت، جنگ وصلح، سرشت انسان، منافع ملی، توسعه، سیاست، استراتژی وغیره مربوط می شود، بخاطرهمین پیچیدگی  برخی ازاندیشمندان امنیت مثل بوزان و دیگراعضای مکتب کوپنهاک تلاش کرده است آن رامستقل ازمفاهیم دیگرتئوریزه کند. تاازاین طریق بتواند ازمفهوم امنیت ابهام زدایی کنند ولی این تلاش ها ناکام مانده است .وهمچنان این مفهوم پیچیدگی خاص خودرا دارد. بوزان درکتاب « مردم، دولتها وهراس» درخصوص استقلال مفهوم امنیت ازقدرت وصلح وآن راحدفاصل میان قدرت وصلح دانسته اند ( بوزان : 1378ص15) ویورنیز همانندبوزان تلاش می کند که مفهوم امنیت را بعنوان یک مفهوم مستقل مورد مطالعه قرار دهد وسرانجام  به نتیجه ای نمی رسد وفقط از فهم کلاسیک امنیت فاصله می گیرد.  بهرحال مراد ما ازمفهوم امنیت رهايى از ترديد, آزادى از اضطراب و بيمناكى و داشتن اعتماد و اطمينان موجه و مستند. (میرعرب:1379،ش9). وبه مفهوم عينى به  معنی فقدان تهديدها نسبت به ارزش‏هاى اكتسابى قلمداد مى‏شود.

2- 2 هویت فرهنگی

برای هویت فرهنگی نمی توان تعریفی دقیقی پیدا کرد معوملا تعریف فرهنگ وهویت را باهم ترکیب می کنند وبعنوان تعریف هویت فرهنگی درنظرمی گیرند که این تعریف، تعریف علمی نمی باشد. به نظرمی رسد که هویت فرهنگی عبارت است از: « مجموعه ویژگیهای پایدار تشکیل دهنده ای خلق وخوی افرادکه درتمام نگرشهای انسان ریشه دارد و درتمام ساحتهای زندگی انسان به طورمستقیم یاغیرمستقیم ظهور وبروزپیدامی کند.«(علیخانی:1383،101)

3-2 .عدالت

 عدالت نيز مانند امنيت مفهومى پيچيده و از زمينه‏هاى مختلف قابل مطالعه است. وازآنتعاریف مختلفی ارائه شده است یکی ازمعروف تر ین تعریف ها این است که عدالت تساوی، برابری وهرچیزی درجای مناسب خود قرارگرفتن است بنابراین عدالت نتيجه‏اى است كه مى‏توان بر اساس آن براى تشخيص حق اقدام كرد. اساسى‏ترين معيارهاى عدالت براى سنجش حق آن طور كه در منابع مختلف ذكر گرديده؛ برابرى، انصاف، اعتدال و آزادى است. اما حق عبارت از آن چيزى است كه يك بازى‏گر بر اساس استحقاق بايد از آن برخوردار شود. اما معیارها، معیاراعتدال و موزون بودن به معناى قرار دادن هر چيزى در جاى خود و مطابق با شرايط و شأن آن است. معيار برابرى به معناى نفى هر گونه تبعيض و رعايت استحقاق‏ها است. انصاف به منزله سومين معيار، جوهره عدالت است. انصاف وضعيتى است كه در آن قدرت و ثروت به صورتى متناسب بين اعضا توزيع شده باشد. از سوى ديگر به معناى آن است كه اعضا از دست‏آوردهاى جامعه به صورت منصفانه بهره‏مند شده باشند.آزادى به مثابه آخرين معيار و قاعده سنجش عدالت به معناى رفع محدوديت و آزادى عمل براى رسيدن به حق يا اداى تكليف به شمار مى‏رود.
با توجه به تعيين جنبه‏هاى اصلى عدالت متوجه مى‏شويم نقش عدالت، يك نقش تعادل‏بخش است. در واقع معيارهاى عدالت نشان مى‏دهد كه عدالت تلاش دارد ميان حق و عدالت و رابطه متقابل آنان نوعى تعادل ايجاد كند و به نظر مى‏رسد چنين وضعيتى هدف نهايى عدالت باشد، چون تعادل آرام‏بخش است.(عبدالله خانی :1384،ش33 )

4-2 . فرهنگ سیاسی

فرهنگ سیاسی را تلقی مردم ازنظام سیاسی وقدرت تعریف می کنیم.فرهنگ سیاسی یک جامعه عبارت است از:مجموعه باورها، گرایش ها،بینش ها، ارزشها، معیارها وعقایدی که درطول زمان شکل گرفته وتحت تاثیروقایع وتجربیات تاریخی ازنسلی به نسل دیگرمنتقل می شود ودرقالب آن ها، نهادها، رفتارها، ساختارها، وکنش های سیاسی برای نیل به هدف های جامعه شکل می گیرد( کاظمی: 1382، 102)

3. سیرتحول درمفهوم امنیت

چنانچه گذشت امنیت ازمقوله های است که تاریخی به درازای تاریخ انسان دارد واز بدو تولد بشرتااکنون امنیت بعنوان یک مسئله حیاتی درحال تغیروتحول بوده است . مقوله امنيت به دوران معاصر و انسان مدرن اختصاص ندارد و نمى‏توان آن را بحث جديدى دانست؛ امنيت مقوله‏اى كلى و عمومى براى آرامش خاطر انسان است، تاانسان احساس تهديد نكند. اين تعريف ساده از امنيت، در فلسفه تكوين اولين اجتماعات بشرى نهفته است و سابقه آن را در داستان آفرينش و دوران آدم و حوا مى‏توان جست و جو كرد و در موارد مختلف مشاهده نمود؛ از جمله هنگامى كه خداوند متعال، موضوع خلقت آدم را به اطلاع ملايكه رسانيد و آنها در برابر پروردگار عرض كردند: آيا مى‏خواهى كسى را خلق كنى كه در زمين خون‏ريزى كند؟ و يا در داستان هابيل و قابيل، وقتى قابيل به هابيل تعرض مى‏كند واو را مى‏كشد، مسأله امنيت مطرح بوده است بهمین جهت برخی قایل به گفتمانی بودن مقوله امنیت هستند ومعتقدند که مفهوم امنیت بخاطرویژگی گفتمانی بودن خود همواره درحال، شدن،صیرورت وتغیرهست باچشم پوشی ازبرخی جوانب ومسایل درباب امنیت، بصورت تاریخی - گفتمانی می توان تحولات تاریخی وگفتمانی مفهوم امنیت را درادوارتاریخی زندگی بشر به چهاردوره تاریخی - گفتمانی زیرتقسیم کرد:

1-3. جامعه بدوی - گفتمان سنتی

2-3.جامعه مدنی - گفتمان کلاسیک.

3-3. جامعه ملی - گفتمان مدرن

4-3 . جامعه جهانی - گفتمان فرامدرن.

باتوجه به این چهاردوره تاریخی - گفتمان دو الگوی جامعه بدوی ومدنی انواع جوامع تاپیش ازجوامع صنعتی را دربرمی گیرد درحالیکه جامعه صنعتی رامی توان درقالب جامعه ملی توضیح داد. اماجامعه فراصنعتی رامی توان براساس ویژگیهای جامعه فرامدرن یا شبکه ای توضیح داد. این تقسیم بندی چنانچه درجدول زیربخوبی نشان داده شده است براساس تعریف، منشاء تهدید، منطق بازی، موضوع، ماهیت، وضعیت مفهومی، کارکرد، تمایزجنسیتی ومحیط امنیتی قابل تفکیک است که در هرکدام ازاین دوره با توجه بموارد فوق مسئله فرق می کند وباعث می گردد که این دوره ها از هم تفکیک شود.

سیرتحول تاریخی - گفتمانی مفهوم امنیت:

گفتمان فرامدرن جامعه جهانی

گفتمان مدرن جامعه ملی

گفتمان کلاسیک جامعه مدنی

گفتمان سنتی جامعه بدوی

صورت بندی گفتمان ها

زمینه های تحول

همکاری وهمگرایی

کسب قدرت وتوانایی

فقدان تهدید

حفظ بقاوموجودیت

تعریف

دولت

قدرت طلبی

جنگ

طبیعت

منشاء تهدید

همکاری

رقابت، نزاع تبعیت

نزاع

همکاری

منطق بازی

انسان -جهان

دولت- ملت

اجتماع- سرزمین

فرد- گروه

موضوع

ذهنی وزبانی

عینی وذهنی

عینی

ذهنی

ماهیت

استقلال مفهومی

وابستگی مفهومی

وابستگی مفهومی

استقلال مفهومی

وضعیت مفهومی

هدف

هدف/ ابزار

ابزار/ هدف

هدف

کاربرد

برابری جنسی

مردساری

مردسالاری

زن سالاری

تمایزجنسی

باثبات

آنارشیک

آنارشیک

باثبات

محیط امنیتی

منبع : استراتژی امنیت ملی، رضاخلیلی.

4. بخش پذيرى امنيت


چنانچه درمباحث مفهومی ذکرشده مفهوم نوين امنيت، در مقايسه با مفهوم كلاسيك و سنتى آن, از گستردگى مفهومى فزاينده اى برخوردار شده است. اگر در مفهوم كلاسيك امنيت, صرفا بر قلمروهای نظامی تاکید می شد امروزه مفهوم امنیت تمام قلمروهاى سياسى, اقتصادى, تجارى, فرهنگى, اجتماعى و... راپوشش می دهد. اين امربمعنی افزايش متغيرهاى دخيل در امنيت ومسایل امنیتی است. دراین بخش ما به ابعاد فرهنگی، سیاسی واجتماعی امنیت واینکه چه علل وعوامل درافغانستان این حوزهای امنیتی را مورد تهدید قرارداده است وشهید مزاری بعنوان یک رهبراجتماعی سیاسی چه راه حل های را ارایه کرده است.

1-4   بعدفرهنگی امنیت


امنیت فرهنگی یکی اززیر بنايى ترین و اساسى ترین رکن از ارکان امنیت درکشوراست.وجود تنوع قومی وفرهنگی در قلمروفرمانروایی یک حکومت، دردورانهای مختلف برای حکومت ها بمثابه مئولفه های تهدید زا ویافرصت آفرین بوده است. برپایه این نگرش حکومتها همواره  سیاستهای را برای مدیریت راهبردی تنوع قومی ومذهبی درراستای منافع  خود درنظرمی گیرند . درافغانستان اما شاید بتوان گفت که مسایل قومی - فرهنگی ازمهمترین مسایلی بوده است که درناامنی ها وبحران ها نقش اساسی داشته است. ولی نه تنها، هیچگاه بصورت یک مسئله راهبردی به آن توجه جدی نشده است بلکه اقداماتی را نیزدرراستای افزایش شکاف های قومی ومذهبی برداشته اند.شکافهای اجتماعی درافغانستان اعم ازشکافهای اجتماعی متراکم ومتقاطع زمینه های ناامنی وخشونت های زیادی را بوجود آورده که تاسرحد نسل کشی پیش رفته است. یکی ازمهم ترین مسایل که باعث این ناامنی ها وخشونت شده است همین شکاف اجتماعی که مبتی برساختارهای ناهمگون قومی- مذهبی است  ومهمترازآن این نکته که بدان توجه جدی نشده است، برداشتهای نادرستی است که ازساختارناهمگون قومی - فرهنگی درافغانستان وجود دارد. افغانستان کشوری است بابافت موزایکی از تنوع قومی ومذهبی که دریک جغرافیای سیاسی خاص قراردارد. حاکمان وسیاست مداران بجای اینکه بیایند واقعیت های موجود را درک کنند وبا توجه به این واقعیتهای موجود استراتژی امنیتی برای خود تعریف بکنند، آمده اند سیاست های قوم مداری را  پیشه کارخود دانسته اند و هنجارهای فرهنگی جامعه خود رابامطلق انگاری وخشونت،مرکزسیاست های فرهنگی کشورقرارداده  ونسبت به جوامع دیگربا دید حذفی وسرکوب نگریسته اند وبخاطرهمین خطای استراتژیک، افغانستان هیچ گاه نتوانسته  است خودرا ازدام نا امنی هویتی برهاند وهیچ گاه نتوانسته است یک راهکارمناسبی را تعبیه بکنندکه ضریب امنیتی را درمواجه با مسایل قومی ومذهبی افزایش بدهد. بحران هويت درافغانستان ازبحرانهای هست که همواره فعال بوده است واین بحران ازسه جهت افغانستان را مورد تهدید قرارداده است. از لحاظ هويت‏ملي ماهمواره دچاربحران بوده ایم چون‏که ما برمولفه‏هاي هويت ملي توافق نداريم . مثلامادر مورد کلمه افغان‏بودن توافق چنداني نداريم و چون توافق نداريم پس در بعد ملي دچار بحران هويت هستيم . شاهد براین ادعا این است که درهنگام  تصویب قانون اساسی جنگ نمایندگان لوی جرگه  برسرنمادهای ملی چون سرود ملی، پرچم وزبان است هست واین بدین مسئله برمی گردد که ماهنوز به هویت ملی مشترک نرسیده ایم، کسانی درافغانستان وجود دارند که هنوز هويت ملي افغان بودن را نپذیرفته اند. درکنار اين هويت ملي،خرده هويت‏هاي وجود دارد که مي‏توانند منبع هويت ساز باشند و به آرمان‏هاي‏اجتماعي شان معنا ببخشند.ولی این هویت هابدلیل نگاه حذفی ازسوی قدرتهای حاکم و نیز ازسوی سایرهموطنان شان نه تنها مجال بازتعریف به آنها داد نشده است که به فجیع ترین حالت ممکن سرکوب شده اند وبجرم همین هویت قومی ومذهبی خود قتل عام شده وبه مسلخ نسل کشی رفته وترور شخصیت شده اند. عمل سرکوب درعین موفقیت آمیزبودن شکست نیزهست چون هرعمل سرکوب با بازگشت سرکوب شده گان همراه است ( بابی:1379،ص4) وبدنبال آن هربازگشتی با خشونت ونا امنی همراه است . تضادهای فکری واندیشه ای نیزبه نوبه خود درناامنی وبحران های امنیتی نقش داشته است. ازاختلاف های فکری گرفته تا اختلافهای قومی- مذهبی و تا نوع قرائت های درون فرقه ای ازمذهب، همواره  جریان هاوطیف های مختلفی را بوجود آورده که گاه وبیگاه تاسرحد تفکیروفتوای جهاد پیش رفته است که نمونه آنها را می توان درفتاوی تکفیری که ازسوی عبدالرحمن علیه مردم هزاره، ربانی علیه دوستم ومحسنی علیه مزاری صادرشده است نام برد . مواجهه بادنياي جديد و مدرنيته وارزش‏هاي جهان شمولي وعدم ظرفیت پذیرش آن درافغانستان نیز مجموعه مسایلی است به نا آرامی ها وخشونت ها دامن زده است ومهمترازاین مطلق انگاری وسیاست طرد وحذفی ازسوی کسانی که خودرا وارث بلامنازع افغانستان می دانستند درطول تاریخ چندین ساله خود،باعث بروز وناامنی وخشونت بوده است . فاجعه اما اینست که دراین کشور  حتی مذهب وقومیت اززاویه دید وفاداري‏هاي محلي وقبله ای درک شده است واین درک مخدوش ازمذهب وقومیت مجالی رابرای پذیرش ارزشهای مذاهب واقوام دیگرباقی نگذاشته است. براساس همین منطق بوده است که عضوي گيري سياسي، بيان منافع، تجمع منافع، ارتباطات سياسي براساس عنصرقومي ومذهبی بوده است که تحت تاثیرفهم قبلوی ازمذهب وقومیت قراردارد گرفته است.وقتی گروه مرجع هویت ساز قبله و یاقوم هست ومعادلات هویتی براساس بازیهای قومی وقبله ای شکل بگیرد مابانا امنی مواجه خواهیم بود چونکه ملت قومی - فرهنگی نسبت به گروههای دیگرطردکننده ونابردباراست و اعضای خود را بزرگ می دارد ومی ستاید وکسانی را که ازقومی یافرهنگی متفاوت اند نمی پذیرد، طبعا نژاد پرستی به بارمی آورد . آماج این رفتارها، نفی حقوق، نابودی جسمانی گروه مخالف است .بویژه اگرسخن سریک گروه قومی ومذهبی باشد.ملت خود را بایک گروه قومی هم هویت می انگارد(باربیه:1383،215) دریک همچوجامعه اگرهم ازسخن ملی گفته می شود، وحدت ملي نه استراتژي براي صلح که ابزاري است براي سرکوب و استبداد و اقتدارقومي وگروهي.بهمین خاطر وحدت ملي را درافغانستان با کتمان خرده هويت هاوتسری هویت قومی ومذهبی قوم فرادست برکل هویت تعبیرمی کنند درحالیکه وحدت‏ملي بعنوان یک استرتژی صلح وقتي معنا پيدا خواهد كرد که جزء درکنارکل برسمیت شناخته شود وکسی به جرم داشتن هویت خاص، خود را نسبت به حکومت بیگانه تلقی نکنند.  دربسياري ازکشورها ممکن است يک فرهنگ سياسي توده‏اي شفاف مشترک وجود نداشته باشد ولي درعوض چندين فرهنگ سياسي مردمي وجود دارد که براساس طبقه، منطقه، وگروه قومي و يا گروه‏بندي اجتماعي ازيکديگر انفکاک يافته است. بیابراین ناامنی فرهنگی درافغانستان ازدید شهید مزاری یک بحران است که ریشه های این بحران دربرداشتهای قشری گری ازقوم ومذهب وفرهنگ وحذف فزیکی اقوام وفرهنگهای اقوام محروم برمی گرد . بطورمعمول راهبردی که شهید مزاری برای عبوراز این بحران مطرح کرده اند  کثرت‏گرايي فرهنگی که مبتنی برعدالت باشد، این یک منطق پیروز وتجربه شده  است . ودرکشورهای دیگرنیزبه آزمون گرفته شده است وبسیاری ازکشورها با ویژگیهای از تنوع قومی فرهنگی،  برای اینکه بتواند ازگردنه‏ي تغييرات و دگرگوني بصورت آرام عبورکند  به تکثرگرایی روی آورده اند. ومسایل شهروندی را برمسایل قومی ومذهبی افراطی ترجیح داده اند وموفق هم بوده اند. شهروند وسیاست چند فرهنگی الگوی مناسب برای سیاست گذاری راهبردی در درازمدت درمواجه با مسئله تنوع قومی ومذهبی درجامعه چند قومی می باشد، تعامل وگفتگو برمبنای پذیرش حقوق شهروندی برابر تعریف هویت واحد ملی برمبنای حقوق وتعهدات ناشی از آن زمینه ساز دست یابی به نوع قدرت مند ازهمبستگی ملی است که، درون جوش، ساختاری وپایداراست. چنین رویکردی بجای کنارگذاشتن یا پاک کردن صورت مسئله، برمبنای نگاه سیاسی وامنیتی معطوف به تفاهم وحل مسئله است .بنابراین با توجه به طرد نا پذیری هویت قومی وفرهنگی ازمجاری سیاست یکسان سازی، کاربست الگوی شهروندی وسیاست چندفرهنگی می تواند مانع بروزبحران های قومی فرهنگی شود ( تقی لو، ش 35،ص12) به نظرمی رسد که ازمیان دیدگاههای موجود برای کنترول این ناامنی ها درافغانستان دیدگاه شیهد مزاری مناسبترین دیدگاهی است که یک راهبرد امنیتی را فراروی ما می گذارد. شهید مزاری افغانستان را خانه مشترک همه اقوام ومذاهب موجود درافغانستان می داند( مزاری : 210)  ومعتقد است که درافغانستان اقوام یک واقعیت است.ورهبران وسیاست مدران باید به واقعیت های موجود احترام بگذارند. چنانچه  گذشته نیز ثابت کرده است که سیاست های جذفی یک قوم ویایک مذهب تجربه ناکام بوده است وازاین بعد نیزناکام خواهد ماند وحذف اقوام وفرهنگ ها نتیچه جزء فاجعه خطاهای تکرارگذشته نیست  ( مزاری :منشوربرادری، 437)مردم افغانستان سالها کنارهم زندگی کرده اند، دراین کشورهم فارسی زبان بوده است وهم پشتوزبان، هم شیعه بوده است وهم سنی تمام اقوام باهم برادرند( مزاری: منشور برادری، 222) مامی خواهیم بابرادری باهمه ملیت ها زندگی کنیم افغان باشد یا تاجیک، ازبک باشد یا غیرازبک واین حق طبیعی ما ست وحق خواستن بمعنی دشمنی میان ملتها نیست( مزاری : احیای هویت147) بنابراین ازدیدگاه شهید مزاری  بهترين راه حل برای تامین امنیت دراین بعد همسازي و همزيستي مسالمت‏آميز ميان خورده هويت‏ها و خورده فرهنگ‏ها است تا ازاین طریق راه دشوار فرهنگ‏سازي را آهسته آهسته پيمود و آرام آرام به سوي يک ماي‏جمعي و يا حد اقل تحمل يکديگر حرکت کرد. چراکه ریشه این بحران ها به نادیده گرفتن هویت مذهبی وقومی از جانب نخبگان وغیره به به امکان ناپذیرزی وطرد وحذف کامل هویت دینی وفومی، فرهنگی بازمی گردد سیاست راهبردی صیح در رویایی بامسئله تنوع قومی ومذهبی، بویژه با توجه به وضعیت موزایکی ساختارفرهنگی افغانستان وتنوع وبروزهویت طلبی های قومی ومذهبی همان است که شهید مزازی آن را بنا نهاد وآن همزیستی مسالمت آمیزبراساسی حقوق ومعیارهای شهروندی بجای طرد وحذف اقوام وفرهنگ ها است. وتنوع قومی - فرهنگی برپایه تحقق حقوق شهروندی نسبت به فرهنگ ها وزبانهای موجود درقلمروملی وتعریف هویت ملی برمبنای وحدت درعین کثرت استوار می باشد. اومعتقد است تازمانیکه تمام اقوام ومذاهب درتصمیم گیری کشورشریک نباشد معضل کشورحل نخواهد شد( مزاری: منشوربرادری، 265  ) درجای تنشهای قومی بطورموفق کنترول می شود که رژیم، برای حقوق بشروجامعه مدنی مشارکتی، حق رای همگانی، انتخابات منصفانه وآزاد احترام بگذارد. ودرتوزیع منابع اقتصادی اندکی انصاف روادارد به علاوه الگوهای رفتارمتقابل گروههای قومی رقیب توسط چارچوبهای نهادینه شود که مبتنی برقواعد کاملاپذیرفته شده بازی سیاسی است وبااجماع  عمومی شکل گرفته است. به عبارت دیگر، هنگامی که دولت فراتراز درگیریهای قومی بایستد وبا بکارگیری نهادها واقدامات دموکراتیک درصدمیانجی گری بین آن ها باشد، اختلافات درون اجتماعات قبل ازآنکه درخیابانها مطرح گرددشود در پارلمان حل وفصل می گردد. (سیسک :1379، 73 ) واین همان چیزی هست که شهید مزاری به آن اهتمام راسخ داشت.

.1-4  .بعد سیاسی امنیت.

نظام سياسى, نظام اجراى شئوون اجتماعى است. در اين نظام, ارتباط افراد جامعه با يكديگر و ارتباط آن ها با حكومت تنظيم مى شود وامنیت سیاسی بمفهوم نبود تهید درحوزه سیاست برای شهروندان است . یکی ازمهمترین علل وعوامل که زمینه های نا امنی وخشونت را درافغانستان را باعث شده است وجادارد که بدان پرداخته شود این است که سوال کنیم فهم ازسیاست درافغانستان سیاست چگونه بوده است . و انسان افغانستانی وبویژه نخبگان سیاسی سیاست را چگونه می فهمیدند. ازبدوتولد کشوری بنام افغانستان که درسال 1747 موجودیت آن اعلام شده است تا اواسط دهه های 2000، انسان افغانی ازقدرت فقط یک چهره آن را درک کرده اند وآن چهره ناانسانی آن بوده است.فرهنگ سیاسی درافغانستان بگونه بوده است که به جزء ایل وتبارصاحبان قدرت سایر اقوام وقبایل از مشارکت در امورسیاسی درمانده اند.درافغانستان فهم ازقدرت فهم استبدادی بوده است که باگرایش های قبیله ای وعشیره ای همراه  بوده است. استبدادی که با فرهنگ قبیله ای عجین شود بدترین شکل استبداد را تولید خواهد کرد.« بهمین دلیل یک مولوی به گونه برکشور افغانستان حکومت کرد که روی همه زمامداران خودکامه را سفیدمی کند» ( دایی فولادی : 1) استبداد ایلی قبیله ای پیامدهای خاص خود را داردکه مهتمرین آن فساد سیاسی وبی کفایتی درمدریت این فساد سیاسی است.دزد هم اگرباشد بهتراست که دزد با کفایت باشد ولی درافغانستان دزد هم دزد بی کفایت است.وبخش ازاین بی کفایتی هم به عدم ثبات، چون دزود برای فردای خود امیدی ندارد که ثروت غارت شده را ثرمایه گذاری کند تا ثروت اوافزایش یابد. اگرسیراستبداد را حد اقل ازاحمد شاه ابدالی تا مولوی عمر ریشه یابی کنیم درک خواهیم کرد جابجابی در قدرت همیشه با خون همراه بوده است واین چرخه باطل باقربانی های پیاپی تدواوم یافته است . ناامنی یکی ازشایع ترین پیامدهای جامعه استبدادی است،جامعه ای که  مردم هیچ انگاشته می شود. مخصوصا اگراین جامعه مثل افغانستان توسط رسئای قبابل اداره شود. چون درجامعه قبلوی فقط ریس قبیله هست که احساس رضایتمندی همراه باترس دروجودش شعله ور است. دیگران هرچه هستند مخالف است واگرهمه از ریس ایل قبیله حمایت می کنند صرف بخاطرتهدیدی است که ازناحیه سایرقبابل متوجه اوست ویا دریک سیستیم سلسله مراتبی قرارگرفته است  وباب عادت دراین چرخه قرار گرفته است. دربعد سیاسی اگربخواهیم ناامنی را درافغانستان ریشه یابی کنیم به عوامل وعلل متعددی می توان دست یافت که ازاهم موارد می توان به درک مخدوش وغلط ازقدرت، استبدادایلی، فساد سیاسی،فقدان یک مکانیسم سیاسی برای جابجایی درقدرت، تبیض وحذف اقوام ومذاهب فرو دست درتحولات سیاسی اجتماعی افغانستان نام برد.واین ناامنی ها یک نوع بحران محسوب می شود که نیازمند دیدگاههای هستیم که بتواند راهبرد برون رفت ازاین بحران را نشان بدهد. ازمیان دیدگاه های موجودبه نظر می رسدکه دیدگاه شهید مزاری مناسب ترین راهبردهای امنیتی را برای حل این مشکلات ارایه داده است.چراکه همه واقعیت های موجود افغانستان را درنظرگرفته است وهم عادلانه وعاقلانه است. شهید مزاری ناامنی سیاسی را دراستبداد، انحصارگرایی، تبیعض ونابرابری های سیاسی وحذف اقوام محروم ازسیاست می دانند وبرای حل این معضلات سیاسی ازمشارکت آزاد ومردمی برمبنای حق شهروندی سخن می گویند.شهیدمزاری معتقد است که مسئله افغانستان تفاهم است نه حذف، مردم واحزاب همدیگررا تحمل کنند ودرصدد حذف یکدیگرنباشند چه ازنگاه اقوام، چه ازنگاه احزاب وچه ازنگاه مذهب( مزازی : احیاهویت، صص147-56) نکته قابل توجه این است که شهیدمزاری درمشارکت سیاسی براساس حقوق شهروندی توجه خاصی داشته است ومعتقد است که حاکمیت ازآن مردم است  واین مردم است که باید بگویند که چه کسی باید حکومت کنند ومعتقد است که اگرمردم هم  ازگذشته ها شکایت دارند حق شان است چون حاکمان حق طبیعی مردم را به نام قوم وقبیله غصب کرده اند .شهید مزاری درجایجای ازسخنانشان به نقش حاکمیت مردم براساس نفوس یادمی کنند وصراحتامی گوید:مردم حق دارند که می آیند نفوس را درانتخابات وتشکیلات اداری مطرح می کنند چون حق خودشان است واین حق را اسلام نیزبه آنها اعطاکرده است( مزاری :منشوربرادری،208) شهیدمزاری استراتژی خود را دفاع ازحقوق ملیتها عنوان می کند بیان می دارند که ناامنی های موجود ناشی اززیاده خواهی رهبران جهادی وعدم تعهدبه معاهداتی است  که خودشان امضاکرده اند، می باشد. شهید مزاری مشخصا ازربانی نام می برد که همیشه معاهداتی را که خودشان امضاکرده بود نقص کرده است. وازقانون اساسی دوران ربانی نام می برد که خود مانفست جنگ است. شهید مزاری دراین خصوص می گویند که آقایان آمدند قانون اساسی را نوشتند. وماراحذف کردند خواسته های ما سه چیزبود: نخست اینکه مذهب شیعیان رسمیت پیدا کند. دوم اینکه ساختارسیاسی واداری ظالمانه گذشته تغیرکند وسوم اینکه شیعیان درتصمیم گیری های علیای مملکت شریک باشد( مزاری، احیای هویت: 75)که هیچ کدام برآورده نشده بود شهید مزاری  می گوید این چگونه قانون اساسی است که  برای اقلیتهای غیردینی حق شهروندی قایل شده بود ولی برای شیعیان که بخش کثیری ازجامعه وسرزمین راتشکیل می دهد  این حق را قایل نشده بود . درهمین راستا هست که شهید مزاری  اعلام می کند که ماعاشق قیافه ای هیچ کس نیستیم ودراین مملکت همان چییزی رامی خواهیم که حق طبیعی هرشهروند است،برای ما اهمیت ندارد که چه کسی حکومت می کند برای ما این اهمیت دارد که چه کسی  این حقوق انسانی وشهروندی مارا برسمیت می شناسد.فرق نمی کند این فردازهرقوم وحزبی که باشد ما ازاوحمایت می کنیم( مزاری، منشوربرادری : 243) شیهد مزاری بارها به این نکته اذعان کرده بود که درافغانستان یک مکانیسم  درست عادلانه که بتواند درجابجایی قدرت بصورت مسالمت آمیز کمک بکند وجود نداشته است وخود بزرگترین عامل نا امنی بوده وبراین اساس وی دراین خصوص معتقد بود که باید یک مکانیسم قانونی برای تشکیل حکومت درنظرگرفته شود که مورد قبول همه مردم باشد( مزاری، منشوربرادری، 217) 

بعد اجتماعی امنیت:

آسايش همگانى شهروندان و اطمينان آن ها در حفظ ارزش هاى همگانى امنيت اجتماعى ناميده مى شود. و هر چيزى كه اين آسايش و اطمينان را تهديد نموده و با آن در معارضه باشد, خلاف امنيت اجتماعى است و تفاوتى ندارد كه آن تهديد به دليل كارهاى غير قانونى دولت باشد و يا گروهى از مردم و يا فردى از افراد مردم.( جزایری، فصلنامه علوم سیاسی : ش9 ) براى از ميان رفتن امنيت اجتماعى, تفاوتى نيست كه تهديد نسبت به تمام افراد جامعه باشد و يا براى بخشى از آن ها.شایدبتوان گفت که مرکزثقل امنیت اجتماعی رامنزلت اجتماعی تعین می کند درکشوری که تنوع قومی -فرهنگی وجود دارد تازمانی که افراد وگروههای قومی وفرهنگی  ازمنزلت اجتماعی یکسانی برخوردارنباشند نا امنی وخشونت پایانی نخواهد داشت  چرا که منزلت اجتماعی درکنارقدرت، اقتصاد، ودانش جزء منابع کمیاب محسوب می شوند واگربه صورت برابرتوزیع نشده باشد می تواندزمینه های نا امنی وخشونت را بوجود بیاورد. درافغانستان چون منابع کمیاب ازجمله منزلت اجتماعی دراختیاراقوام وگروههای قومی وقبیله ای خاصی بوده است ولذا همواره کشمکش وجنگ نیزتداوم داشته است. شیهدمزاری نابرابری اجتماعی رایکی ازمهمترین ریشه های جنگ وخشونت می داند وراه حلی که برای این معضل مطرح می کند عدالت اجتماعی است. شهید مزاری می گوید ماخواهان حقوق اجتماعی برای همه مردم افغانستان هستیم وتازمانیکه این حقوق به آنها اعاده نشود جنگ وخون ریزی نیزتداوم خواهد داشت.( مزاری، منشوربرادری :218) شهیدمزاری مشخصادرمورد هزاره ها می گوید که ما می خواهیم که درافغانستان دیگرهزاره بودن ننگ نباشد  مامی خواهیم با برادری وبرابری باهمه ملیتها زندگی کنیم افغان باشد، تاجیک باشد یا ازبک وحق خواستن بمعنی برادری ملیت هاست نه دشمنی ملیت ها( مزاری، احیاهویت:147)

6 .جمع بندی ( عدالت بمثابه دال مرکزی گفتمان شهید مزاری نسبت آن با امنیت)

اماعلی معیار و ملاک سیاست را عدالت می داند ومی گویند عدالت محکم ترین بنیان است. عدالت شرط مشروعیت حکومت است و حکومت غیرعادل مشروعیت سیاسی ندارد و باید علیه آن قیام کرد. او در نامه ای به عثمان بن حنیف فرماندار بصره می نویسد: به خداسوگند! اگربخواهم ازعسل تصفیه شده و مغزگندم و بافته ابریشمی بهره گیرم، راه آن می دانم، ولیکن دوراست که هوس برمن چیره شود و مرابه خوردن غذاهای لذیز وادارکند و شاید درحجاز و یمامه کسی باشد که محتاج لقه نانی است وشکمی سیر نتواند کند. آیامن شب ها را در سیری سپری کنم در حالیکه در اطراف من شکم های گرسنه و جگرهای تفیده باشد. آیا به این دل خود را خوش کنم که مردم مرا امیرمئومنان گویند و در ناگواری روزگار با آنهاشریک نباشم  هیهات ! هیهات!(امام علی : کلمات قصار) سوگند بخدا! اگرشب ها مرا بر روی خارهای درشت. بگذارند، و باغل و زنجیر بکشانند، برای من بهتر از آن است که خدا و پیامبرش را در حالی ملاقات کنم که بربرخی ازبندگان خداستمی کرده و یابه مال آنها چشمی دوخته باشم(امام علی : نامه 45)شهیدمزاری که خودراجزء ازپیروان علی علیه السلام قلمدادمی کرد وبه پیروی ازآن افتخارمی کرد (مزاری، احیای هویت :47)  نیز،نسبت به عدالت بسیارتاکید داشته است وازعدالت اجتماعی بعنوان یکی ازکارویژه های اصلی حکومت یادمی کند وآن را عامل اصی ثبات وامنیت درجامعه می داند.ازاین رومی توان گفت که دال مرکزی گفتمان شهید مزاری را عدالت تشکیل می دهد.اوچون تبعض های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی را درافغانستان یک ناامنی می داند وبهمین خاطربرای رهایی ازاین بن بست،عدالت را بعنوان یک راهبرد امنیتی برای صلح وآرامش عرضه می کند. ؛ يعنى بدون عدالت، امنيت سست‏پايه و بدون نقطه اتكا به شمار مى‏رود. به عبارت دیگر عدالت دراندیشه شهیدمزاری مركز ثقل امنيت است. معنا و مفهوم آن اين است كه عدالت مركز و محور تعادل امنيت به شمار مى‏رود. چنان چه اين محور نباشد، امنيت همواره لرزان و سست‏پايه خواهد بودچراکه كه نقطه آغاز امنيت يا ناامنى، رضايت‏مندى يا نارضايتى ديگران است. و رضايت‏مندى، پايه و اساس امنيت‏سازى است (عبدالله خانی، علوم سیاسی، ش33) بنابراین می توان گفت. شهيد مزاري بعنوان یک رهبرسیاسی اجتماعی  بحران زمانه خود را ناامنی قلمداد می کند که ریشه های این ناامنی را استبداد وانحصار، تبعض های قومی ومذهبی وحتی جنسیتی و  كتمان هويت وغیره تشکیل می داد واو پاسخي كه براي اين بحران داشت،طرح انساني كردن سياست و عدالت اجتماعي بود.. وبرای تحقق آن بعنوان یک رهبرسیاسی اجتماعی در راس یک جنش قراری گرفت که این جنبش، برای اولین بار بود درسطح این کشور یک جنبش سیاسی اجتماعی معترض، منطق اعتراض علیه ظلم واستبداد وانحصار رابه چالش کشید و ادبیات جدیدی  وارد عرصه سیاست وحوزه اجتماعی کرد. وفازتحولات سیاسی اجتماعی افغانستان را  از خودکامگی واستبداد وانحصار وقومیت مداری حداقل درچارچوب کلی نظام سیاسی تغیرداد.   

منابع:
* وقتی سخن ازتعین مراد بمیان می آید بدین معنی است که حوزه مفاهیم درعلوم انسانی ازچنان آشفتگی برخورداراست که نمی توان مفاهیم را کرد . وازسوی باید مفاهیم را تعریف وگرنه بدون تعریف مفاهیم تنقیح مناط معقول نیست بنابراین کوتاه ترین راه اینست که هرپژوهشگرتنهاکاری که می تواند این است که مراد خود را مفاهیم که بکارمی برد تعین بکند.

  روشن دل،جلیل(1374) امنیت ملی ونظام بین الملل، چاپ اول تهران، سمت.1

 تاجیک، محمد رضا،1377( بهار) قدرت وامنیت درعصرپسامدرن، گفتمان پیش شماره،.2

3.  بوزان، باری، مردم، دولتها وهراس، پژوهشکده مطالعات راهبردی، تهران پژوهشکده مطالعات راهبردی، تهران 1378

4. علیخانی، علی اکبر(1383) هویت درایران، چاپ اول، تهران، پژوهشکده علوم انسانی واجتماعی جهاد دانشگاهی

.5.  کاظمی، علی اصغر(1382)فرهنگ درعصرجهانی شدن، به اهتمام محمدتوحید فام، تهران، روزنه

 عبدالله خانی، علی، عدالت وامنیت، فصلنامه علوم سیاسی شماره 33 بهار1384  .6

7.بابی، سعید، هراس بنیادین،موسی عنبری وغلام رضا جمشیدیها، تهران، انشتارات دانشگاه تهران،1379

 عرب لو، مهرداد، نیم نگاهی بمفهوم امنیت، فصلنامه علوم سیاسی، ش 9، تابستان 1379  .8

 جزایری، آیت الله شریعیتمدار، امنیت درفقه سیاسی شیعه، همان  .9

10. سیسک،دی تیموثی، تقسیم قدرت ومیانجی گری بین المللی درمنازعات قومی، مجتبی عطارزاده، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردی،1379 

11 خلیلی، رضا، تحول تاریخی- گفتمانی مفهوم امنیت؛ استراتژی امنیت ملی درج.ا.ا . مجموعه مقالات، تهران، مطالعات راهبردی 1384

12. باربیه، موریس، مدرنیته سیاسی،عبدالوهاب احمدی، تهران، انتشارات آگاه، چاپ اول، 1383

13. تقی لو، فرامرز، تنوع قومی وسیاست چند فرهنگی والگوی شهروندی، فصلنامه مطالعات راهبردی،سال دهم شماره سوم، شماره مسلسل 37

14. مزاری، عبدالعلی، احیاء هویت، قم، انشتارات سراج، 1374 

15. مزاری، عبدالعلی، منشوربرادری، قم، بنیاد شهید مزاری،1379

16 . اماعلی، نهج البلاغه ترجمه سید جعفرشهیدی.

17.اسپریگنز، توماس، فهم نظریه های سیاسی، فرهنگ رجایی، انشتارات آگاه، چاپ چهارم،1382

نویسنده: عیسی مسیح
منبع: جمهوری سکوت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر