در این وبلاگ مطالب مختلف مربوط به افغانستان در مجموع و مخصوصاً هزاره ها در سراسر جهان، سایر مطالب و یادداشت های شخصی به نشر میرسد.
سلام هزارستان چشم براه نظرات، پیشنهادات و انتقادات سازندۀ شماست، و هم چنان از قلم بدستان گرامی میخواهد که دست نوشته هایشان را برای سلام هزارستان بفرستند تا زینت بخش صفحات آن گردد.

۱۳۹۰ اسفند ۱۸, پنجشنبه

مزاری ماندگارترین تلاش در تاریخ هزاره‌های افغانستان (قسمت دوم)


این نوشته، می‌کوشد تا قدم به قدم تلاش‌های بابه مزاری، این احیاگر هویت مردم هزاره‌ی افغانستان را، روشن سازد تا باشد که در روشنایی تاریخ این قوم زجردیده، مزاری و مزاری‌های دیگر با استفاده از آموزه‌های این احیاگر تاریخ کتمان شده، قد علم کرده و گام‌های استوارتری را برای رشد و ترقی این قوم و وطن بردارند...




مقدمه
اینک در آستانه‌ی هفدهمین سالگرد عروج خونین یکی از اصلی‌ترین احیاگران هویت مردم هزاره، قرار داریم. مردمی که با وجود 62 درصد قتل عام و فشار‌های جانبی آن، باز هم آهسته و آرام کوشیده اند بقای خود را در سرزمین مادری یعنی افغانستان کنونی حفظ کنند. شخصیت‌های زیادی از این قوم، تلاش نموده اند تا از نابودی و انقراض کامل نسل این گروه قومی در افغانستان - که خواسته‌ی اصلی حاکمان این کشور بوده - جلوگیری نمایند. ولی، به اعتراف تاریخ، هیچ یک از تلاش‌های گذشته به اندازه‌ی مقاومت سه ساله‌ی غرب کابل به رهبری بابه مزاری، نتوانسته بود خط روشنی را در صفحه‌ی تاریخ هزاره‌ها در افغانستان ترسیم نماید. هرچند که ما به همه‌ی آن تلاش‌ها - از فعالیت‌های فرهنگی مرحوم کاتب گرفته تا اقدام انقلابی عبدالخالق، قیام گاوسوار، طرح براندازی حکومت از سوی علامه بلخی و ده‌ها اقدام دیگر - به دیده‌ی قدر می‌نگریم و از تلاش‌گران تجلیل می‌کنیم؛ اما این واقعیت را نباید فراموش نمود که اگر تلاش مزاری بزرگ نمی‌بود، دیگر نام و یادی از سایر تلاش‌گران نیز وجود نداشت. چرا که این قوم، دچار خودفراموشی تدریجی شده و به نحوی خود نیز به طرح کتمان هویت قومی کمک می‌کردند.
بنابراین، تجلیل از مزاری تجلیل از یک شخص و یک فرد نیست، بلکه تجلیل از یک قوم، سرزمین و تاریخی است که روزگاران دراز مردمی را در دل خود با تمامی دشواری‌ها و ناملایمات روزگار، جا داده و از خط خون و آتش گذرانده است. هدف اصلی این نبشته هم در قدم اول، انتقال این میراث تاریخی از نسل‌های درگیر حادثه، به نسل‌های امروز و فردای این قومِ از طوفان نجات‌یافته و پراکنده شده در گوشه و کنار این دنیای پهناور است که اگر دست شان گرفته نشود، دیر یا زود مرض خودفراموشی آنها را نیز چون دیگران تغییر هویت خواهد داد. در قدم دوم، هدف این نوشته، بیدارسازی وجدان‌های یخ‌زده و خاموش جهانی است که بیش از یک قرن در برابر بیدادگری‌های تاریخ دیروز و امروز این خطه و قتل عام مردم هزاره در دوره‌های مختلف، با سکوت گذشته اند و با این سکوت، به طرح کتمان هویت این قوم از سوی حاکمان تصفیه‌گرای افغانستان، مهر تأیید نهاده اند که در نهایت به انزوای بیشتر این قوم محروم انجامید.
این نوشته، می‌کوشد تا قدم به قدم تلاش‌های بابه مزاری، این احیاگر هویت مردم هزاره‌ی افغانستان را، روشن سازد تا باشد که در روشنایی تاریخ این قوم زجردیده، مزاری و مزاری‌های دیگر با استفاده از آموزه‌های این احیاگر تاریخ کتمان شده، قد علم کرده و گام‌های استوارتری را برای رشد و ترقی این قوم و وطن بردارند. پیشاپیش باید به این نکته تأکید نمود که این نوشته نه تنها از تجلیل مردمی و سراسری هزاره‌ها به مناسبت سالگرد شهادت بابه مزاری به دست طالبان متحجر و فاشیست افغان، دفاع می‌نماید که تشویق می‌نماید تا تمامی مقالات در تمامی مراسم‌ها و در هر گوشه‌ای از جهان گردآوری شده و در یک مجموعه‌ی بزرگ برای سال‌های بعد در اختیار مردم قرار گیرند تا از این طریق هم از تکرار برخی اضافه‌کاری‌ها جلوگیری شود و هم مواد و منابع دست اول، برای پژوهش‌گران فراهم آید. به امید تحقق این آرزو، توجه خوانندگان عزیز را به اصل موضوع جلب می‌کنم.
بابه مزاری
از چوپانی بره‌های پدر تا رهبری یک قوم محروم و شکست‌خورد‌ه‌ی تاریخ 
قبل از اینکه وارد بحث اصلی شویم یک مطلب را در خور یادآوری می‌دانیم و آن اینکه ما باید "مزاری" را آن‌طوری که بود معرفی کنیم نه آن‌طوری که خود می‌خواهیم. چرا که خواسته‌ها، نظر به شرایط متفاوت اند و گذشته از آن، خواسته‌ها یک‌سان و هماهنگ نیستند. تنها چیزی که تغییرناپذیر می‌ماند همان حقیقت تاریخ است. تاریخ دروغ نمی‌گوید، ولی همواره تحریف می‌شود، کتمان می‌گردد، اما سرانجام روشن می‌شود. پس چه بهتر که ما مردم هزاره که بیش از هر قوم دیگر در جهان، قربانی تحریف و کتمان تاریخ شده ایم بکوشیم آگاهانه از این وادی غرض‌آلود عبور کنیم. ما نباید حقیقت را فدای مصلحت زودگذر امروز نماییم تا نسل‌های بعدی ما که طبعاً مصالح شان نظر به شرایط با مصالح امروز ما متفاوت اند، برای کشف حقایق چون ما دچار مشکل نباشند. این قلم بار‌ها اعلام داشته است که پس از تحولات سه دهه‌ی اخیر، تاریخ جدیدی در افغانستان در حال ساخته شدن است. بیایید در ساختن تاریخ واقعی این سرزمین سهم مثبت داشته باشیم. این تذکر، چرا قبل از شروع مطلب و به شکل سر بسته ارایه شد؟ علت واکنش‌هایی است که تعدادی در گذشته از خود در برابر این قلم نشان داده اند و در آینده هم نشان خواهند داد که ما چرا مزاری را روحانی و تحصیل کرده‌ی ایران معرفی می‌کنیم؟
این طیف آدم‌ها از اساس با روحانیت مشکل دارند و اصلاً باور شان نمی‌شود که یک روحانی هم برای مردم خود خدمت کند. خوب این نظر درست است یا نادرست، مربوط به خود صاحبان این اندیشه می‌گردد، ولی، تعمیم دادن زورکی یک نظر به دیگران خود یک نوع جفا کاری تاریخی به حساب می‌آید. نکته‌ی دیگر اینکه، تعدادی گمان می‌کنند دشمنی غرب و در رأس آن امریکا با ایران ابدی و فطری است و برای نزدیک شدن به غرب - که گمان می‌کنند مدینه فاضله است - باید به هر نحوی شده از ایران دوری جست تا به بهشت موعود که همان نزدیکی به غرب مخالف ایران فعلی است رسید. کاری که امروز تاریخ‌سازان شورای نظار جمعیت اسلامی به سرکردگی رزاق مامون در پیش گرفته و تلاش دارند تا جمعیت اسلامی و در کل تاجیک‌ها را دشمن ایران و دوست غرب بسازند تا از گزند ایران دشمنی غرب در امان باشند! غافل از اینکه غرب در قضایای افغانستان هیچ دشمنی با ایران ندارند و شعار‌های دو طرف صرف مصرف روز دارد و بس.
گمان می‌رود که بیش از ضرورت در این موضوع پرداخته شد وحرف‌های قبل از زمان برای خیلی‌ها قابل باور نیست. شاید هم جای این بحث‌ها اینجا نباشد، اما از آنجایی که این نوشته قرار است به شکل گسترده نشر شود، ایجاب می‌کند که حقایق بی پرده گفته شود چرا که معلوم نیست دیگر فرصتی پیش می‌آید یا خیر؟ به لحاظ اینکه مرگ به هیچ کسی تا کنون رحم نکرده و در آینده هم رحم نخواهد نمود.
بنابراین، این قلم یافته‌هایی دارد که می‌خواهد با دیگران شریک شود و چیزی را درباره‌ی بابه مزاری روی صفحه‌ی سفید کاغذ ترسیم می‌کند که یک دهه تمام از نزدیک با ایشان دمخور و دمساز بوده و آنچه از زندگی‌نامه‌ی بابه به یادگار گذاشته و می‌گذارد، حاصل برگردان حرف‌های خود بابه است به زبان قلم نه یک حرف بیشتر و نه یک حرف کمتر.
نویسنده: بصیر احمد دولت آبادی
منبع: سلام


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر