به شهادت تاریخ وتحقیقات محققین داخلی وخارجی کوچی گری به مفهومی که از کوچی گری در افغانستان برداشت می شود،درهزاره جات به ۱۲۲ سال قبل بر می گردد، زمانی که امیر عبدالرحمن حکم مصادره مرغزار ها، چمن زار ها وچراه گاههای هزاره جات را صادر وآن را به قبایل کوچی داد. مفهوم متبادر در ذهنها از کوچی در کشور ما اختصاص آن به قبایلی است که تبار پشتونی دارند ودر عصر استعمار انگلیس وبا کشیده شدن خط مرزی مشهور به دیورند، در دوطرف این خط بعنوان مردمان بدون سرحد واقع شده وبیشتر بحیث ابزار قدرتهای دو طرف خط استفاده می شده اند، پیش از آن این قبایل از ساحات وزیرستان شمالی وجنوبی به طرف کشمیر وهندوستان رفت وآمد داشته وضمن مالداری مشغول تجارت بوده وحیوانات بارکش آنها وسیله اصلی ترانسپورتی تجارتی. انگلیس در شبه قاره هند ازین قبایل به چند منظور حمایت می کرد؛ اول اینکه رفت وآمد جاسوسانش به همراه کاروانهای آنها وتحت عنوان مردمان دوره گرد بسیار آسان بود ودر واقع این قبایل مشمول هیچ قانونی نمی شدند دوم؛ ازین قبایل بعنوان وسیله تشنج واختلاف میان اقوام ساکن وغیر ساکن ونیز میان حکومتهای محلی واهالی و…استفاده می کرد سوم؛ این مردمان خانه بدوش بهترین ابزار حمل ونقل مواد غیر قانونی بودند وانگلیسی ها از آنها بحیث حاملین اسلحه، اشیای عتیقه وسایر اجناس قاچاق بهره می گرفتند...
شب گذشته در برنامه آخر خط تلویزیون نور دعوت بودم وموضوع بحث کوچی وماجراهای آن بود، قرار بود آقای احمد زی نماینده کوچیها در مجلس نمایندگان هم حضور داشته باشد وهمین برای من جالب بود ولی با تاسف وی تا آخر حاضر نشد.
سوالاتی که از من شد عمدتا شامل مباحثی چون پدیده کوچی گری در هزاره جات، دلایل حساسیت بیشترموضوع در هزاره جات، دلایل قانونی کوچیها، تفاوت کوچی دیروز وامروز ، تفاوت موضع حکومتها در قبال کوچی واینکه آیا تنش ها عادی است ویا فراتر از اختلاف دوگروه از مردم بر سر مزاحمتهای محیطی است وراه حل چیست وازین قبیل، موضوعات چند دیگری می شد. خواستم آنچه را که گفته بودم برای دوستانی که این بحث را ندیده ونشنیده اند باز نویسی کنم؛ چون از یک طرف امکانات ضبط ونشر بر نامه برایم نیست واز سوی دیگر موضوع بحث برایم جالب بود گرچه یقین دارم آنچه را گفتم نمی توانم درین نوشته بگنجانم، سخنانم پس از شنیدن گزارش مستند از بهسود بود وتا حدود زیادی تراوش احساس ودرد ورنج درونی ام که در حین نوشتن این سطور بر مبنای “انسان فراموش کار است” تا حدود زیادی آن کلمات را فراموش کرده ام.
پدیده کوچی گری در ذات خود سیاسی است ونه یک معضل اجتماعی بر خواسته از مجبوریتهای معیشتی چنانکه امروز تروریزم ومواد مخدر حرکتهای سازمان یافته برای مقاصد کلان سیاسی است واین امر از راههای مختلف قابل اثبات ودرک است ومن همیشه در گفته ها ونوشته هایم تاکید داشته ام که این معضل سیاسی برای بهره گیری ابزاری از قبایل پشتون به حیث کوچی خلق شده است .
به شهادت تاریخ وتحقیقات محققین داخلی وخارجی کوچی گری به مفهومی که از کوچی گری در افغانستان برداشت می شود،درهزاره جات به ۱۲۲ سال قبل بر می گردد، زمانی که امیر عبدالرحمن حکم مصادره مرغزار ها، چمن زار ها وچراه گاههای هزاره جات را صادر وآن را به قبایل کوچی داد. مفهوم متبادر در ذهنها از کوچی در کشور ما اختصاص آن به قبایلی است که تبار پشتونی دارند ودر عصر استعمار انگلیس وبا کشیده شدن خط مرزی مشهور به دیورند، در دوطرف این خط بعنوان مردمان بدون سرحد واقع شده وبیشتر بحیث ابزار قدرتهای دو طرف خط استفاده می شده اند، پیش از آن این قبایل از ساحات وزیرستان شمالی وجنوبی به طرف کشمیر وهندوستان رفت وآمد داشته وضمن مالداری مشغول تجارت بوده وحیوانات بارکش آنها وسیله اصلی ترانسپورتی تجارتی. انگلیس در شبه قاره هند ازین قبایل به چند منظور حمایت می کرد؛ اول اینکه رفت وآمد جاسوسانش به همراه کاروانهای آنها وتحت عنوان مردمان دوره گرد بسیار آسان بود ودر واقع این قبایل مشمول هیچ قانونی نمی شدند دوم؛ ازین قبایل بعنوان وسیله تشنج واختلاف میان اقوام ساکن وغیر ساکن ونیز میان حکومتهای محلی واهالی و…استفاده می کرد سوم؛ این مردمان خانه بدوش بهترین ابزار حمل ونقل مواد غیر قانونی بودند وانگلیسی ها از آنها بحیث حاملین اسلحه، اشیای عتیقه وسایر اجناس قاچاق بهره می گرفتند.
عبدالرحمن زمانی که حکم کفریت هزاره ها را صادرکرد(سراج التواریخ،ج سوم، قسمت اول،ص۲۵۰) وپس از سالها جنگ خونین وبی رحمانه مقاومت هزاره ها را درهم شکست که حاصل آن به اتفاق مورخین کشتار حدود ۶۰% مردم وآوارگی صدها هزار خانوار(آمار موثق دربار که کاتب روایت می کند۴۵۰۰۰۰ فامیل است،سراج التواریخ، ج۴،جزءاول) به کشورهای همسایه وقسمت کوچکی به سایر مناطق افغانستان بود، حکم بردگی آنان را نیز صادر نمود(همان،ص۱۲)پس از ختم این دو مرحله، دستور تاراج اموال هزاره ودر جمع اموال دختران وپسران آنها نیز صادر گردید که بر مبنای این دستور مامورین یک پنجم تاراج های شان را باید به حکومت تحویل می دادند وباقی را خود مالک می شدند(همان ص ۱۸) وبتاریخ ۱۹شوال ۱۳۱۱هـ.ق فرمان مصادره املاک هزاره ها صادر شد که شامل تمامی مرغزار ها، چرا گاهها وچمن زار ها می گردید،این اراضی پس ازمصادره به قبایل کوچی داده شد(همان ص۱۲) کلاوس فردیناند در یک تحقیق جامع که حاصل آن را با عنوان”افغانستان، اقوام – کوچ نشینی” منتشر کرده است، معتقد است که پیش از تسخیر هزاره جات توسط عبدالرحمن هیچ کوچی از قبیله پشتون در آن سر زمین نبوده است وپس ازاین وقایع آنان در هزاره جات ادعای مالکیت بر مبنای فرمان امیر دارند(افغانستان،اقوام-کوچ نشینی،ترجمه حسن خباز زاده ص ص۱۴و۱۵و۲۶).
حساسیت موضوع در هزاره جات از همین جا ناشی می شود؛ کوچیها بر اراضی غصب شده آنها به زور مسلط شده اند وهدف ازین سلطه نابودی بنیه های اقتصادی وعدم امکان زندگی برای انسان هزاره بوده است، سر زمین هزاره جات نا هموار وپست می باشد ومتشکل از دره های طولانی وعمیق وکوههای مرتفع وسرد وزندگی مردمان ساکن در آن متکی به زراعت ومالداری است، زراعت مردم عمدتا للمی وکوهی است ومالداری نیز به نوعی زندگی کوچی گری را بر آنها تحمیل می نماید؛ نیمی از سال به نسبت سردی، این مردم در قشلاق وقریه زندگی می نمایند ونیمی دیگر را در ایلاق وکوهها.
کوچی های پشتون تبار نه تنها بر اراضی به زور گرفته هزاره ها مسلط شدند وموجب سلب زندگی وآسایش وامنیت مردم هزاره بلکه به نحوی حکم یک مجازات را برای هزاره داشتند، آنها باید از هر شیوه ای برای تضعیف، شکنجه وآزار جسمی وروانی مردم هزاره بهره می گرفتند، کوچی های پشتون هرسال با خود مقداری پارچه های بی ارزش پاکستانی را می آوردند ونیز محصولات روغن حیوانی،قروت، پشم گوسفند،بز وشتر خودرا درحین کوچ وبازگشت به پاکستان بر سر بام هر خانه هزاره می انداختند وسال دیگر از همان خانه قیمت دلخواه خود را با سود یک ساله در حالی که در وزن واندازه نیز تقلب ودروغ بود، مطالبه می نمود ودر صورت انکار هزاره حکومت اورا به شدید ترین جزاها از جمله مصادره زمین به نفع کوچی محکوم می نمود.آنها زراعت مردم را می چراندند ودر صورت دعوا محاکم وحکومت کا ملا حامی کوچی بودند. اکثر زمینهای هزاره به این شکل تخت قباله کوچی ها در آمده است، تا آخر حکومت داود خان روند غصب اراضی هزاره توسط کوچی ها دوام داشت وداستانهای زیادی را حتی نسل ۳۵ساله به بالای امروزهزاره از شکنجه مشهور کوچیها بنام” بستن به ترنگی” واخذ سند ملکیت به یاد دارند.
کوچی ها در سایر مناطق کشور چرا گاههای متروک وبیابانهای خالی از سکنه را استفاده می کنند وپیشینه شان با مردمان محل پیشینه خاضعانه است وفلسفه پیدایش شان نیز آنگونه نیست که در هزاره جات بوده است ونیز کوچیهای سایر مناطق همگی مربوط به همان ولایات ویا ولایات همجوارند اما کوچیها در هزاره جات اغلب ساکنان آن سوی دیورند هستند چنان که مالکان کنونی اراضی مغصوبه هزاره ها در هلمند وارزگان نیز همگی باشندگان آن سوی دیورند بوده اند. شما فکر کنید که اگر ظالمانه محکوم به ضرب تازیانه شوید چقدر ازین حکم وابزار تطیق آن نفرت دارید؟ کوچی وهزاره این گونه است که حساسیت غیر قابل وصف وجود دارد.
گذشته از اسناد حقوقی دیگری که در جریان دهها سال حضور ظالمانه کوچی ها در هزاره جات اکنون آنها از اشخاص حقیقی دارند وبر رسی درستی ونادرستی آن کار یک محکمه عادل وحق سنج است، عمده ترین سندی که کوچی ها ادعای در دست داشتن آن را دارند، همان فرمان مصادره املاک هزاره توسط عبدالرحمن (درسال ۱۲۶۹ش )وبعدا تقسیم آن بین قبایل کوچی توسط یعقوب خان والی یا حکم ران وقت کابل(درسال۱۳۰۵ش) است.
چیزی که به صورت کلی می توان گفت بطلان مطلق این اسناد است؛ هم از منظر شرعی وهم از منظر حقوقی:
۱- از نظر شرعی؛ چیزی که مسلم است اینکه عبدالرحمن بدان دلیل مصادره اموال هزاره ها را مباح دانست که قبل بر آن هزاره را متهم به کفر نمود وتوسط چند مزدور اجیر فتوا فروش بنام عالم دین فتوای کفریت هزاره وحلیت مال وجان وناموس اورا صادر نمود. این فتوا اساس اقدامات بعدی امیر تابع کفر ورهرو نفس وپیرو بغض واسیر ظلالت در مورد قتل عام، اسارت، بردگی وغصب املاک واموال مسلمین بود. این امیر وفتوا فروشانش هیچگاه فکر نکردند که هزاره پیروان مذهب تشیع اند که در۹۰% اصول وفروع دین با سایر مسلمانان شریکند، در حالی که بنا به اجماع امت به تبع از سنت مجمع علیه نبوی هر کسی که اهل قبله باشد ممکن نیست محکوم به کفر شود.شیعیان منصوب به ولایت علی چهارمین خلیفه مسلمین اند وپیروان اهل بیت نبی کریم که به اجماع امت اسلامی احترام شان واجب است.امام شافعی می گوید که: در فضیلت شما اهل بیت رسول کافی است که هر کس به شما درود نفرستد نمازش باطل است وامام ابوحنیفه می گوید: من از آن جهت بزرگ ائمه مذاهبم که بیشترین آموزه علمی ام را از یکی از فرزندان رسول دارم وهمان فرزند رسول امام مذهب تشیع است.در تاریخ حتی خلفای ضد علویین همانند معاویه ویزید ودیگر خلفای بنی امیه وبنی عباس خون علویین را نه به آن دلیل که کافرند بل بدان توجیه که مخالف خلیفه اند ومخالفت با خلیفه جرم است ریختند. بنا براین ازین منظر تمامی اقدامات عبدالرحمن وتبعات آن بر پایه بطلان وخسران محض استوار است وهرکسی که درین خسران دخیل است، مستحق مجازات.
برخی از کوچی ها خواسته اند هوشیاری نمایند وگفته اند که فرمان امیر برای آنها از باب مصادره املاک هزاره نه بل از باب صاحب اختیار بودن سلطان در مورد اراضی سلطانی ویا دولتی است وچراگاههای هزاره جات سالطانی می باشد. این عده فکر کرده اند که هیچ سلطانی حق مصادره املاک شخصی کسی را ولو کافر ندارد چه رسد به مسلمان، خواستند توجیه شرعی پیدا نمایند لیکن خطا، خطا است:
الف؛شرعا اراضی سلطانی آن دسته از اراضی است که حکم موات را داشته باشد وسلطان فقط حق تصرف بر اراضی موات را دارد واز منظر فقه حنفی که کوچی ها وامیر شان ملتزم به دستورات آن مذهب هستند،معیار موات بودن اراضی چند چیز است: یک؛ملکیت احدی نباشد ودر اثبات ملکیت شرط نیست که آثار آبادی وجود داشته باشد یا نباشد بلکه اگر باری از آن استفاده شده باشد مثبت ملکیت است ولو قرنها گذشته باشد.دو؛محل چرا گاه اهل قریه نباشد ولو اینکه از قریه دور باشد.سه؛زمین متروکه وقف نباشد.چهار؛محل جمع آوری هیزم ودیگر مایحتاج اهل قریه نباشد.پنج؛مقبره اهل قریه وقصبه نباشد.شش؛از قریه وآبادی بگونه ای دور باشد که گاهی ولو بعنوان شکارگاه توسط اهالی قریه استفاده نشود.
ماده ۱۲۷۰ مجلةالاحکام که مجموعه فتاوی فقهی امام ابوحنیفه در آن جمع است وشروحی که براین مجله نوشته شده است مباحث مفصلی در زمینه دارد وخوانندگان می توانند به این متون مراجعه نمایند:مجلة الاحکام،دررالحکام شرح غررالحکام،ج۳ وبحرالرایق شرح کنزالدقایق،ج۸ وشرح المجله مبحث موات و دررالحکام شرح مجلة الاحکام،ج۳ والهدایه، ج۴وحاشیه ابن عابدین،ج۶ وحاشیه رد المختار،ج۶ وبدایع الصنایع،جزء۸ و العنایه فی شرح الهدایه بحث موات وتحفة الفقهای سمرقندی.
ب؛هر حکمی از جانب هرکسی که باشد در صورت اثبات مخالفت آن با شرع اساسا باطل وهیچ گاهی حالت انفاذ پیدا نمی کند ومرتکبین آن غاصبند وغاصبین مستحق مجازات الهی وکیفر قضایی هستند. چنانکه گفته شد امر عبدالرحمن از باب کفریت هزاره ها مردود شرع به اجماع امت وصراحت سنت نبوی است وبر اساس توجیه حکم سلطانی بر اراضی سلطانی نیز غیر قابل پذیرش زیرا ملاکهای اراضی سلطانی در مورد اراضی هزاره جات غیر قابل اثبات است.
ج؛اراضی هزاره جات موضوعا از حکم امیر خارج است اولا خود امیر در متن دستورش تصریح کرده به ملکیت هزاره ها ودر واقع امر وی خروج اراضی از قید ملکیت هزاره ها است واین به دلایل مذکور خلاف شرع وخارج از صلاحیت اشخاص ولو امام وخلیفه مسلمین ودوما در هزاره جات اراضی بلا استفاده وخارج از محتاج الیه بودن اهالی قراء وقصبات وجود ندارد وملاک اراضی موات ودر نتیجه سلطانی بودن آنها هم فقط بدون مالکیت وبلا استفاده وخارج از احیاج بودن است.
د؛حکما نیز این اراضی از حیطه صلاحیت مشروع عبدالرحمن بر توزیع وتصرف آن خارج است چون بنا بر معیارهای فقهی اهل سنت امیر یا سلطان ذی الحکم یکی از عمده ترین شرایطش این است که یا در نتیجه شورای امت بر سر کار آید ویا در نتیجه جهاد وتسلط امت بر بلاد کفر در حالی که امارت وی از هیچ یکی ازین دو مقوله نیست بلکه او در نتیجه جنگهای داخلی وبا حمایت کفر وقدرت استعماری انگلیس بر سر افتدار آمد، بر علاوه وی اصلا سلطان نبود بلکه امیر جنگی بود وحکومت او استقلال نداشت وجزء مستعمرات انگلیس بود. به همین دلیل تا هنوز هیچگاه دولتهای پس از او امضای او در مورد خط دیورند را نپذیرفته اند وآن را بحیث تعهد یک پادشاه با صلاحیت شرعی وملی نمی قبول ندارند.
۲- از نظر حقوقی؛ این دستور ظالمانه هم از نظر شکلی وهم از نظر محتوا وهم از نظر تطورات در حقوق اساسی کشور کاملا باطل است؛ یک:فرمان از سوی شخص فاقد صلاحیت اعتبار ندارد.دو: فرمان مبتنی بر اصل شرعی یا قانونی باید باشد که چنین نیست.سه: فرمان موضوع مشخص ومعینی دارد واین فرمان عام ومحتوایش مجهول است عنوان مرغزار ها، چرا گاهها وچمن زار ها به حد کلی ومجمل ومجهول است که هیچ عنوان فرمان در آن صادق نیست. چهار:فرمان از نظر زمانی موقت است ودوام آن ضرورت به صراحت از سوی قانون دارد که چنین صراحتی هیچ گاه در هیچ قانون ویا حتی فرمانی دیده نشده است. پنج: فرمان در صورتی که با قانون ویا شریعت در تضاد باشد خود بخود از اعتبار ساقط می شود ودیدیم که این فرمان از آغاز منشاء ضد شرعی داشت وبر علاوه قوانین اساسی وفرعی کشور در طول زمانی که افغانستان دارای حاکمیت ملی وقانو بوده با آن در تضاد است وهماره قوانین اساسی، فرامین وقوانین قبلی را ملغی اعلام کرده است.
به نظر من در ماهیت کوچی گری دی روز وامروز تفاوتی نیامده این گروه در گذشته هم ابزار قدرتهای قومی وحاکم بودند وامروز هم هستند ودیروز اینها اسباب نفوذ استعمار بودند وامروز وسیله نفوذ تروریسم چنانکه در تهاجم سال ۸۹ وزیر داخله وقت گزارش داد که دو ونیم هزار مسلح طالب در قالب کوچی حضور دارند ودر همین روز ها ایمل فیضی سخنگوی رییس جمهور نیز اذعان کرد که تروریستها بنام طالب در بهسود هجوم برده اند ودر کل ماهیت کوچی گری ماهیت قومی وابزار سلطه قومی است. تفاوتی که آمده این است که کوچیهای خانه بدوش دیروز، امروز ملاکترین مردم وسرمایه دارترین گروه هستند، آنها بوسیله استخدام چند چوپان همان حرفه اصلی را حفظ کرده وهمان خاصیت ابزاری شان را دوام داده اند ولی بر اثر کسب ملکیت فراوان وتجارت حرفه ای در حالی که اکثرا در اروپا وآمریکا می زیند، وسیله توسعه ساحه جغرافیایی حوزه حضور قوم پشتون وآوارگی دیگر اقوام در مرکز وشمال وغرب شده اند.
موضع حکومت ها به نسبت ابزاری بودن کوچی گری هیچ تفاوتی نکرده است، تفاوت در این است که در گذشته بدون شرم وحیا وعلنی از کوچی ها حمایت می شد ودر هزاره جات این حمایت ظلم بی پایان ووحشتناک حکومت را نیز به همراه داشت ودر سایر مناطق کشور حمایت آرام وخاموشی در جریان بود ولی امروز حمایت حکومت از کوچی مرموز وسیستماتیک وپیچیده است؛
الف: حمایت قانونی؛درین عرصه حکومت برخلاف روحیه ودر مواردی صراحت قانون اساسی عمل کرده است، زمانی که ماده چهارده قانون اساسی دولت را مکلف به اسکان کوچی می نماید روحا می خواهد بگوید که دیگر کوچی گری ختم ولی حکومت این روحیه وصراحت ماده ۲۲ قانون اساسی مبنی بر نفی وممنوعیت تبعیض بین اتباع را زیر پاکرده کوچی گری را از طریق دادن امتیازات قانونی ترویج وتشویق می کند. حکومت ده کرسی اختصاصی را برای کوچیها در مجلس نمایندگان عملی کرده ودر قانون انتخابات پیشنهادی اش برای کوچیها در هرولایت وهر ولسوالی وهر قریه ای که آنها رفت وآمد دارند کرسی منظور کرده است.
ب:حمایت قضایی؛ شاید روی این موضوع تا کنون دقت کافی نشده است که بین دعوای حقوقی ورفتار جرمی باید تفکیک نمود، برفرض ادعای کوچیها مبنی بر داشتن حق در هزاره جات وانکار هزاره ها یک دعوی حقوقی باشد اما این دعوا مجوز ارتکاب اعمال جرمی وجنایی شده نمی تواند، در هفت سال گذشته هربار که کوچیها به سوی هزاره جات هجوم برده اند، مرتکب اعمالی شده اند که همگی ماهیت جنایی وبعضا شامل جنایات خطرناک وبرهم زدن امنیت عامه می گردد. قتل انسانهای ملکی با هر جنس وسن، سوزاندن مکتب ها، مدرسه ها وخانه ها وغارت اموال مردم ودر آتش کشیدن آذوقه وامکانات زندگی مردم محل وآواره ساختن هزاران خانه وفامیل همگی ماهیت جنایی دارد ورفتار جنایت آلود در پوشش دعوای حقوقی غیر قابل توجیه است، آیا تا کنون کسی از جانیان پرسیده است برای چه؟ عدم تعقیب قضایی مجرمین خود حمایت واضح قضایی از کوچی ها است.
ج:حمایت مالی؛ در سالهای گذشته هر بار که کوچی ها در مناطق هزاره نشین هجوم برده اند، حکومت در بازگشت آنها صدها میلیون افغانی از بیت المال به بهانه جبران خساره کوچی از محروم شدن آنها از چراگاه وجلوگیری از تلفات مواشی شان به آنها داده است، در زمانی که هزاره ها به هزاران تن آواره می شوند وهمه هستی شان در آتش سوزانده وکسی قیرانی هم به آنها نمی دهد ولی برای مهاجم خساره می پردازد چه توجیهی دارد؟ من یک وقتی در بحثی گفته بودم که نزد این دولت گوسفند کوچی از انسان هزاره ارزشمند تر است خیلی ها ناراحت شده بودند که تو خارج از چوکات سخن می گویی ولی من همچنان به این باور پابر جا هستم.
د:حمایت نظامی؛ زمانی که تمام مردم هزاره جات به نام امنیت ونظم وقانون خلع سلاح شده ولی صدها فرد مسلح از سرحد عبور می کنند وولایاتی را پیموده به بهسود می رسند وآدم می کشند وفتنه می انگیزند وباز با همان سلاح ها بر می گردند، چیزی غیر از حمایت نظامی حکومت از کوچی معنی دارد؟
به باور من راه حل این معضل باز گشت به عقلانیت است وفراموش کردن اینکه هنوز امارت عبدالرحمانی می تواند راه بجایی برد، التزام به قانون وحقوقی کردن معضلات اجتماعی وپرهیز از سیاسی شدن آن راه دیگری می تواند مطرح باشد، کوچی ابزار است وده نشین از خود دفاع می کند واز داعیه برحق او هم استفاده های سیاسی وتبلیغاتی توسط اشخاص می گردد ودر نهایت ما باید به انسانیت هردو طرف کوچی وده نشین ارزش قایل شویم، ده نشین حق انسانی اش رفع تبعیض است وکوچی ازکوچ نشینی رها شدن ودر ردیف شهرنشینان وازتوحش بر آمدن و درقافله تمدن قرار گرفتن وزیست انسان منشانه ودور شدن از زندگی حیوانی وبیابانی
نویسنده: محمد سرور جوادی
منبع: غرجستان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر